حَنْظَلَة بن صَفْوان کَلبی، سردار و حاکم اموی در مصر و افریقیه. از زندگی او اطلاع چندانی در دست نیست. در 17 رمضان 101 بشربن صفوان کلبی، برادر حنظله، به فرمان یزیدبن عبدالملک (خلیفه اموی، حک: 101ـ105) امارت مصر را برعهده گرفت و حنظله را به ریاست شرطه مصر برگزید (کندی، ص 91). در شوال 102، بِشر مأمور حکومت افریقیه شد و حنظله را به جای خود به امارت مصر گماشت. یزیدبن عبدالملک نیز انتصاب وی را تأیید کرد (ابن عبدالحکم، ص 215؛ کندی، ص 92ـ93).حنظله با تدبیر و خوشرفتاری به امارت پرداخت در دوره زمامداریش به دستور یزیدبن عبدالملک همه بتها را شکست و تماثیل را محو کرد. وی دو ماه پس از روی کار آمدن هشامبن عبدالملک (حک : 105ـ125)، بر کنار شد (کندی، ص 93؛ ابنتغری بردی، ج 1، ص 250ـ251).خلیفه هشام در سال 118 حنظله را برای بار دوم به حکومت مصر گمارد. او در 5 محرّم 119 وارد مصر شد و امور آنجا را سامان داد. در 121، قبطیان مصر بر حنظله شوریدند و او آنها را سرکوب کرد. در 10 جمادیالآخره 122، سر زیدبن علیبن حسین علیهالسلام را به مصر آوردند و حنظله دستور داد آن را بر سرنیزه کنند و بگردانند (کندی، ص 102ـ103؛ ابنتغری بردی، ج 1، ص 280ـ281).حنظله در سال 124 به ولایت افریقیه مأمور شد (کندی، ص 104؛ قس ابنعبدالحکم، ص 221؛ ابنتغری بردی، ج 1، ص 281). وی در نیمه جمادیالاولی 124 حکومت خود را در افریقیه آغاز کرد (خلیفةبن خیاط، ص 234). در این هنگام، بخشهایی از افریقیه از تسلط قیروان جدا شده و آن دیار دستخوش شورشهای بربرها برضد ستمگریهای عمال امویان بود (رجوع کنید به دَبّوز، ج 2، ص 284، 286). شورش بربرها در مغرب، از طرابلس تا طنجه را در برگرفته بود. بربرها از خوارج و پیرو مذهب صُفْریه در مغرب و اباضیه در طرابلس بودند و در افریقیه و منطقه زاب در مغرب اوسط، پیرو مذهب سنّت و جماعت (اهل سنّت کنونی) بودند. از اینرو، هشام از جانب خوارج احساس خطر کرد و حنظله را با سپاهی پنجاه هزار نفری راهی افریقیه نمود. از خوش اقبالی حنظله، بربرهای صُفْری مذهبِ مغرب پیش از ورود او دچار اختلاف گردیدند؛ عدهای با عُکّاشةبن ایوب فَزازی و عدهای با عبدالواحدبن یزید هَوّاری همراه شدند و هر دو دسته بر سر تصاحب حکومت قیروان با هم رقابت میکردند. حنظله با خردمندی و دوراندیشی برای خوارج صفریِ مغربِ اقصا نامهای با امضای بیست تن از تابعین فرستاد و آنان را به اطاعت دعوت کرد. اعراب ساکن قَیْروان، که احساس خطر کرده بودند، در اطراف حنظله جمع شدند (رجوع کنید به حسین مؤنس، 1412، ج 1، جزء1، ص 154ـ155).عکّاشه پس از آنکه چند بار از لشکر اعزامی حنظله شکست خورد، با عبدالواحد هوّاری برای جنگ با حنظله همدست شد و آن دو از مغرب اوسط حرکت کردند و در ناحیه زاب به هم پیوستند. سپس با دو سپاه بزرگ، برای رویارویی با حنظله در قیروان، حرکت کردند. حنظله برای دفع آنان لشکری فرستاد، اما شکست خورد (سال 124). عکّاشه از طریق دشتهای شمال اوراس حرکت کرد تا از جنوب به قیروان حمله کند و جنوب افریقیه را بگیرد. عبدالواحد هوّاری نیز از راه کوهستان ناحیه قسنطینه حرکت کرد تا شمال افریقیه را اشغال کند. هر یک از آنان میخواست پیش از دیگری بر قیروان دست یابد. حنظله برای دفاع از قیروان، پیرامون آن خندقی حفر کرد (ابنعبدالحکم، ص 221ـ222؛ دبّوز، ج 2، ص 284ـ285).او قویترین یاران و سپاهیانش را برگزید و از بیتالمال به آنان بخشش کرد و روحیه حماسی را در دل سپاهش زنده نمود. در منطقه قَرْن، نزدیکقیروان، میان حنظله و عکّاشه جنگی سخت درگرفت. بیشتر سپاهیان عکّاشه کشته شدند و او به یکی از نواحی کوهستانی افریقیه گریخت و به اسارت گروهی بربر درآمد که به فرمان حنظله او را کشتند (ابنعبدالحکم، ص222ـ223؛ ابناثیر، ج 5، ص 193؛ دبّوز، ج 2، ص285ـ 286).حنظله به قیروان بازگشت و سپاهی چهل هزار نفری، به فرماندهی یکی از سردارانش که از عربهای لَخمی بود، برای جنگ با عبدالواحد به باجه در مغربِ تونس فرستاد. جنگ دو سپاه یک ماه به درازا کشید و بیست هزار تن از اعراب لخمیِ سپاه حنظله کشته شدند. عبدالواحد پیروز گردید و بر شهر تونس، مرکز شمال افریقیه، مستولی شد. بقیه سپاهیان حنظله عقبنشینی کردند و به نزد حنظله برگشتند (ابناثیر، ج 5، ص 193ـ194؛ دبّوز، ج 2، ص 286ـ288).عبدالواحد با سپاهیان بسیارش (در روایت ابناثیر : سیصدهزار نفر) در اصنام، در سه میلیِ (یا یک منزلیِ) قیروان، اردو زد (ابنعبدالحکم، ص 222؛ ابناثیر، ج 5، ص 194). سپس به حنظله نامه نوشت تا شهر را تسلیم کند (ابن عبدالحکم، همانجا).حنظله همه نیروهای موجود در قیروان را گردآورد و به هر کدام یک زره و پنجاه دینار داد. علما نیز مردم را به جهاد با خوارج برانگیختند و در یک شب پنج هزار سپاهی زرهپوش و پنجهزار تیرانداز گرد آمد (ابناثیر، همانجا؛ حسین مونس، 1959، ص 177) و به گفته دبّوز (ج 2، ص 288)، مجموع سپاهیان او به حدود هفتاد هزار تن میرسید. دو سپاه در منطقه اصنام جنگیدند و سخت پایداری نمودند، اما سرانجام لَخْمیان بر بربرها و خوارج پیروز گشتند. عبدالواحد هوّاری در این جنگ کشته شد و سر او را نزد حنظله بردند (ابناثیر، همانجا). گفتهاند که در مغرب هیچ جنگی چنان کشته نداد. شمار کشتگان دشمن 000، 180 نفر ذکر شده است. حنظلةبن صفوان فتحنامه خویش را برای خلیفه هشامبن عبدالملک فرستاد (رجوع کنید به ابن عبدالحکم، ص 222ـ223؛ ابناثیر، همانجا؛ ابنعذاری، ج 1، ص 58ـ59؛ دبّوز، ج 2، ص 288ـ289).جنگ قرن با عکّاشه و جنگ اصنام با عبدالواحد، که هر دو در اواخر 124 یا اوایل 125 روی داد، از بزرگترین جنگهای امویان در مغرب بود و پیروزیهای حنظله در این جنگها، سلطه امویان را بر منطقه افریقیه تثبیت کرد و افریقیه را از سیطره خوارج صُفریه و اباضیه نجات داد. از اینرو، حنظله از بانیان تاریخ مغرب اسلامی به شمار میرود (حسین مؤنس، 1421، ص 75، 86ـ87، 89؛ همو، 1412، ج 1، جزء1، ص 154ـ 155، 160ـ161؛ دبّوز، ج 2، ص 290).حنظله در رجب 125 ابوالخَطّار حُسامبن ضِرار کَلبی را، به فرمان هشامبن عبدالملک، به حکومت اندلس منصوب کرد، زیرا آن ولایت به سبب ظلم و ریاستطلبی امویان و عصبیتهای نژادی یمنیها و مُضَریان دستخوش آشوب و جنگ بود (ابنعبدالحکم، ص 221؛ ابناثیر، ج 5، ص 272ـ273؛ ابنتغری بردی، ج 1، ص 281؛ دبّوز، ج 2، ص 290ـ291).پس از کشته شدن خلیفه ولیدبن یزید (جمادیالآخره 126)، بزرگان عربهای شامیِ ساکن افریقیه، غیر از حنظله، راهی مشرق شدند (ابنعبدالحکم، ص 223؛ حسین مؤنس، 1412، ج 1، جزء1، ص 162). پس از آن، عبدالرحمان فِهری* در تونس لشکریانی گردآورد تا حنظله را از افریقیه بیرون راند. حنظله هیئتی پنجاه نفره از بزرگان قیروان را نزد وی فرستاد تا او را از آشوب بازدارند، اما عبدالرحمان آنان را دستگیر کرد و به حنظله پیغام داد که قیروان را به وی تسلیم کند و به او سه روز مهلت داد. حنظله نخست خواست با وی بجنگد، اما بعد منصرف شد و با گروهی از یاران خویش در جمادیالاولی 127 به شام رفت. عبدالرحمان فهری وارد قیروان گردید و بر سراسر افریقیه مستولی شد. گفتهاند ورع و خویشتنداری حنظله مانع از جنگیدن او شد، زیرا وی جنگ را تنها با کفار و خوارج روا میدانست (رجوع کنید به ابن عبدالحکم، ص 223ـ224؛ ابناثیر، ج 5، ص 311ـ312؛ قس ابنتغری بردی، ج 1، ص 282)، اما این ادعا و ستایشهای دیگری را که از او شده عمدتآ باید ناشی از گرایش امویِ مؤلفان و برای توجیه شکستهای او دانست. به نظر دبّوز (ج 2، ص 291ـ292)، حنظله جنگ با عبدالرحمان فهری را موجب تضعیف پایگاه امویان در مغرب و فرصت دادن به بربرها برای برانداختن امویان در آن منطقه میدانست. پس از آن، حنظله در شام ماند تا در آنجا درگذشت (ابنتغری بردی، همانجا).به روایت کندی (ص 109)، در سال 127 چون حنظله از افریقیه به مصر رسید، مروانبن محمد، خلیفه اموی، به اهل مصر نامه نوشت که به جای حسّان، حنظله را به حکومت مصر منصوب کرده است، اما مردم مصر از قبول او سر باز زدند و او را از اقامت در فسطاط بازداشتند و به حوف شرقی فرستادند. خلیفةبن خیاط (ص 234) پایان حکومت حنظلةبن صفوان را در افریقیه سال 129 ذکر کرده، که ظاهراً تصحیف 127 است.بلاذری (ص 232) نیز گفته است که حنظلةبن صفوان در حالی که حکمران افریقیه بود، در همانجا درگذشت. حنظله به آبادانی قیروان اهتمام ورزید و بنای مسجدجامع قیروان را تکمیل کرد (رجوع کنید به حسین مؤنس، 1421، ص 108). او را سرداری دلیر و دانا و کاردان و باهوش و مدبر وصف کردهاند (رجوع کنید به دبّوز، ج 2، ص 284، 287).منابع: ابناثیر؛ ابنتغری بردی، النجوم الزاهرة فی ملوک مصر و القاهرة، قاهره ?] 1383[ـ1392/ ?] 1963[ـ1972؛ ابنعبدالحکم، فتوح مصر و اخبارها، چاپ چارلز سی. توری، نیوهاون 1922، چاپ افست بغداد ] 1968[؛ ابنعذاری، البیان المُغرِب فی اخبار الاندلس و المَغرِب، ج 1، چاپ ژ. س. کولن و ا. لوی ـ پرووانسال، بیروت 1983؛ بلاذری (لیدن)؛ حسین مؤنس، تاریخالمغرب و حضارته، بیروت 1412/ 1992؛ همو، فجرالاندلس: دراسة فی تاریخ الاندلس من الفتح الاسلامی الی قیام الدولة الامویة (711ـ756م)، قاهره 1959؛ همو، معالم تاریخ المغرب و الاندلس، قاهره 1421/2000؛ خلیفةبن خیاط، تاریخ خلیفةبن خیاط، چاپ مصطفی نجیب فوّاز و حکمت کشلی فوّاز، بیروت 1415/1995؛ محمدعلی دَبّوز، تاریخالمغرب الکبیر، ]قاهره[ 1382ـ1384/1963ـ1964؛ محمدبن یوسف کندی، ولاةمصر، چاپ حسین نصّار، بیروت 1379/1959.