حَنا، مادّه رنگی خرمایی یا نارنجی حاصل از برگهای پودرشده گیاه حنا (عربی: حِنّا) ]با نام علمی[ (= L. inermis /spinosa L.). Lawsonia alba Lam از خانواده Lytheraceae.گیاه حنا درختچهای با گلهای معطر و معمولا سفید مایل به سبز است (برای اطلاعات دقیق درباره ریختشناسی حنا رجوع کنید به دایماک و همکاران، ج 2، ص 43؛ پولاشک و رشینگر ، ص 2). حنا را در ایران نباید با گیاه زینتی گل حنا یا بلسان باغی ]با نام علمی[ Impatiens balsamina L.اشتباه گرفت. برگها یا گلهای گیاه اخیر در چین برای قرمز کردن ناخن و گاه یال و دم اسب بهکار میرفته است (رجوع کنید به بالفور، ذیل واژه؛ لاوفر، ص 334ـ335، 337).پراکنش جغرافیایی. پولاشک و رشینگر (همانجا) نواحی گرمسیری و نیمهگرمسیری شرق افریقا و جنوب آسیا را زیستگاه طبیعی حنا ذکر کردهاند. به بیان دقیقتر، حنا گیاه بومی مصر، سوریه و عربستان است (شرح مایرهوف بر ابنمیمون ، ص 73، ش 149) و در سراسر شبهقاره هند کاشته میشود (پلتس، ذیل "menhdi"؛ هوپر، ص 134ـ135). پولاشک و رشینگر (همانجا) بومی بودن این گیاه در ایران را مورد تردید قرار دادهاند، ]اما به نوشته قهرمان (ج 2، ص 622) در نواحی جنوبی مثل بلوچستان، بم و نرماشیر میروید و پایههایی از آن در سواحل جنوبی کاشته شده است[ (نیز رجوع کنید به زرگری، ج 2، ص 358؛ مظفریان، ص 315، ش 4381).]به نوشته جمالزاده (ص 36)[ بهترین نوع حنا از کرمان به دست میآید (قس دیوسکوریدس، ص 89 ـ90 که براساس آن بهترین نوع حنا، به نام قوبرس در عسقلان ]در جنوب فلسطین اشغالی[ و کانوپوس] ابوقیر کنونی، روستایی در شمال شرقی اسکندریه [میروید).مصارف پزشکی. اغلب موارد استفاده حنا در طب سنّتی (جالینوسی) دوره اسلامی که عمدتاً مصارف خارجی است (رجوع کنید به ابنبیطار، ج 2، ص 41ـ42؛ عقیلی علوی شیرازی، ص 368ـ 369)، در اصل به زمان دیوسکوریدس بازمیگردد. طبق اظهارات او (ص90)، برگهای حنا ]به علت داشتن تانن[ قابِضاند، لذا جویدن آنها برای زخمهای دهان مناسب است و ضماد آنها آماسهای گرم را درمان میکند و جوشانده آنها برای سوختگیها مفید است. قراردادن مخلوطی از پودر گل حنا و سرکه روی پیشانی، سردرد را تسکین میدهد. در مصارف آرایشی، خیسانده پودر برگ آن در عصاره گیاه گچدوست Gypsophila struthium L.] که ندرتآ بهجای چوبک استفاده میشده است[، مو را به رنگ قرمز درمیآورد.در احادیث نیز فواید حنا ذکر شده است. مثلا به روایت محمدباقر مجلسی (ج 73، ص 89ـ90، 97، 99، 127؛ ]به نقل از کتابهای حدیثیِ ابنبابویه[، ]نیز رجوع کنید به ادامه مقاله[) کسی که خود را با حنا خضاب کند خداوند او را از سه بیماری در امان میدارد : جذام، برص و آکِله ]= قانقاریا[؛ حنا دید چشم را واضح میکند؛ سَهَک ]بوی بد عرق[ را رفع میکند؛ پس از استفاده از نوره ]نوعی خمیر موبر متشکل از آهک زنده و زرنیخ زرد [مانع جذام و برص میشود؛ استفاده از حنا و نیز مسواکزدن (با چوب معطر درخت مسواک ]شجرالمسواک با نام علمی [ Salvadora persica Gaertn. (که بسیاری از مسلمانان از آن برای تمیز کردن دهان و دندان استفاده میکردهاند) از شیوه پیامبران است. فوایدی مشابه این موارد نیز در آثار حکمای یونانی مانند دیوسکوریدس و جالینوس آمده است (رجوع کنید به دیوسکوریدس، همانجا؛ ابنبیطار، ج 2، ص 41، به نقل از جالینوس).برخی از این مصارف با تغییرات و اضافاتی، هنوز در طب سنّتی ایران پابرجاست. در 1291/1874 شلیمر (پزشک هلندی و معلم دارالفنون؛ ص 342ـ343) به استفاده از خاصیت قابضیت گرد حنا برای درمان سوختگیهای سطحی، جراحتهای پوستی و زخمهای مزمن اشاره کرده است. هوپر (همانجا) کاربرد آن را برای درمان انواع امراض پوست، کورک و جذام ذکر نموده است. غیاثالدین جزایری (ص 37) آن را برای درمان انواع امراض پوست سر (از قبیل شوره) توصیه کرده است. موارد دیگری از کاربردهای پزشکی حنا از مردم محلی نقل شده است. در طب سنّتی کردها، استفاده از ضَماد حنا برای رفع سردرد و درمان زخمها هنوز رایج است (صفیزاده، ص80). مصارف دیگری برای آن در طب سنّتی خراسان ذکر شده است : مفید برای درمان جذام، رفع ترک پا، کشتن کرمک و تسریع بهبود بریدگیها (شکورزاده، ص 232، 241ـ242، 253؛ برای مصارف پزشکی حنا در هند در قرن سیزدهم/ نوزدهم رجوع کنید به دایماک و همکاران، ج 2، ص 42ـ43).مصارف آرایشی. قدمت این کاربرد حنا دستکم به زمان فراعنه مومیاییشده میرسد ]بالفور، همانجا[. در ایران، هیچ مدرکی از کاربرد حنا در دوران پیش از اسلام و در میان زردشتیان وجود ندارد، اما اطلاعات فراوانی در مورد کاربرد آرایشی (یا آرایشی ـ دارویی) آن در میان مسلمانان یافت شده است که احتمالاً احادیث متعدد درباره توصیه به خضاب و اهمیت آن مخصوصاً حنا گذاشتن و نیز استفاده معصومان از حنا (مثلا رجوع کنید به مجلسی، ج 44، ص 203، ج 73، ص ]97، 99[، 101، ج 74، ص 58 مکررا) موجب رواج آن در بین مسلمانان شده است. گاه برخی چون نمیخواستند موی سر، صورت و سبیل آنها با حنا رنگ زنندهای بگیرد، با استفاده از مواد دیگری رنگ مو را سیاه میکردند (رجوع کنید به اولئاریوس، ص 284). مهمترین مادّهای که برای تولید رنگ سیاه، بعد از حنا گذاشتن بهکار میرفت، وَسْمه بود که خمیری از برگهای پودرشده گیاه نیل است. این ترکیب رنگی دوگانه هنوز «رنگ و حنا» نام دارد و در عطاریها به فروش میرسد. ]منشی هیئت اعزامی از طرف فردریش سوم (دوک ایالت شلسویگ ـ هلشتاین) به ایران در قرن یازدهم/ هفدهم، به نام[ اولئاریوس (به نقل ماسه، ج 1، ص 92)، در مورد استفاده از وسمه به تنهایی، برای سیاه کردن مو گزارش متفاوتی دارد: «ایرانیان، وسمه را با پوست درخت انار، صابون و آرسنیک ]زرنیخ زرد [خرد میکنند و این ترکیب را با آب چشمه میجوشانند و به موها میمالند». همچنین سانسون (ص80)، مبلّغ فرانسوی که در 1094/1683 در زمان شاهسلیمان اول صفوی به ایران فرستاده شده بود، روایت کرده است که پس از آنکه یکی از خانزادگان مغول، درباریان ایرانی را که همگی ریشهای خود را سیاه کرده بودند به سخره گرفت، شاه دستور داد دیگر کسی ریش خود را سیاه نکند. از جمله موادی که برای سیاهرنگ کردن حنا بهکار میرفته است آب برگ گردو، بابونه، پودر قهوه و غیرهاند. شلیمر (همانجا) و خانم کارلا سرنا که در سالهای 1294 و 1295/ 1877 و 1878 در ایران بوده است، فرایند وقتگیر و خسته کننده استفاده زنان ایرانی از حنا و نیل را در گرمابههای قدیمی شرح دادهاند (رجوع کنید به ص 154). ماسه (همانجا) از شاهد خارجی دیگری به نام ایزابلا بیشاپ در اواخر قرن سیزدهم/ نوزدهم نقل کرده است که «حنا، رنگ شاهبلوطی زیبایی به مو میبخشد» و سپس با استفاده از خمیر نیل «مو ابتدا سبز تیره و پس از یک شبانهروز آبی ـ سیاه میشود».از دیگر کاربردهای حنا، مخصوصاً برای زنان، رنگ کردن کف دست، انگشتان، ناخن پا و پاشنه پا است. آنها گاه با حنا نقشهای خاصی در کف دست، پا و سایر بخشهای بدن رسم میکردند. این نقوش را «نگار» و این کار را «نگاربندی» میگفتند. برای نگاربندی از سنگ حنابندان استفاده میکردند. گاه به جای نقش، اشعاری بر این سنگها حکاکی شده بود (رجوع کنید به ماسه، ج 1، ص 93؛ آقاجمال خوانساری، توضیحات کتیرائی، ص 49ـ50؛ ترجمه فرانسوی، توضیحات تونهلیر، ص 29؛ برای عکسی از یک سنگ حنای مرمری رجوع کنید به آلمانی، ج 2، ص 171). برای اینکه حنا خوب بگیرد باید مدتی پای خود را بیحرکت بر روی سنگ حنابندان نگاه میداشتند ]و از اینجا، مَثَل «مگر پایت حنانگار است» بهوجود آمد (آقاجمال خوانساری، همانجا؛ نیز رجوع کنید به مولوی، ج 2، ص 172، بیت :8826 در راه رهزنانند، وین همرهان زنانند/ پای نگارکرده این راه را نشاید)[. اشاره به خضاب، بهویژه به دستهای نگارین در نظمهای قدیم ایرانی نیز دیده میشود: چون دم قاقُم کرده سرانگشت سیاه (کسایی مروزی، به نقل درخشان، ص 38)؛ نگارینا به شمشیرت چه حاجت/ مرا خود میکُشد دست نگارین (سعدی، ص 126؛ نیز رجوع کنید به رامی، ص 45، به نقل از رکن جامی).به سبب سفر گردشگران و مأموران اروپایی به ایران، اطلاعات فراوانی از سنّت حناگذاری دست و پا در دوره صفویه و بعد از آن، در دست است. پیترو دلاواله در طول سفر خود به مازندران در 1027/1618، رویداد دقیقی را گزارش داده است رجوع کنید به] ص 165ـ 166[. او و همسر نسطوری عراقیاش میبایست شبی را در دهکدهای در خانه زنی بومی میگذراندند. همسر او به هر کدام از زنان محلی که برای دیدن خارجیها در آنجا جمع شده بودند، مقداری حنا داد و بعد از شام از آنها خواست تا «به افتخار زن صاحبخانه» دستهایشان را حنا بگذارند... زیرا این رسم شرقی یعنی جمع شدن زنان و حنا گذاشتن در حین صحبتهای دوستانه، «نشانه شادی و نشاط» است. تاورنیه در هنگام عبور از کرمان و یزد در سال 1061/1654، متوجه شد که مردمان یزد مقدار زیادی آب قرمز رنگ از گیاهی به نام حنا استخراج کرده و از آن برای قرمز کردن دستها یا ناخنهایشان استفاده میکنند (ج 1، ص 171؛ احتمالا منظور او از «آب» پودر مخلوط شده حنا در آب بوده است زیرا در ایران از برگ یا گلهای حنا عرق نمیگرفتند). پس از آن، شاردن (ج 3، ص 314ـ315، ج 4، ص 13) نوشته است که هم مردان و هم زنان، معمولا دستها، پاها و گاه صورت خود را حنا میگذاشتند تا پوست خود را از آثار نامطلوب آب یا هوای خیلی سرد (مثل ترکخوردگی که در این مورد، حنا را به پاهای اسب نیز میگذاشتند) حفظ کنند. بخش حنازده را در طول شب با پارچهای میبستند تا به اصطلاح حنا رنگ بگیرد (نیز رجوع کنید به تونو، ?] 1727[، بهنقل ماسه، ج 1، ص 93 که طبق گزارش او «حنا گذاشتن مخصوصاً در زمستان فقط برای آرایش کردن نبوده بلکه به منظور جلوگیری از ترک خوردن پوست انجام میشده است»).حنابندان عروسی. به نظر میرسد که حنا گذاشتن کف و انگشتان دست و پاشنه عروس و داماد، قبل از شب عروسی رسمی قدیمی باشد، اما منشأ و مفهوم نمادین آن مشخص نیست. شاید قدیمترین منبع موجود در متون ایرانی در مورد حناگذاری دستهای عروس، اشعار رودکی (متوفی 329) باشد : «لاله ]به احتمال زیاد شقایق[ میان کشت بخندد همی ز دور/ چون پنجه عروس به حنّا شده خضیب (به نقل نفیسی، ص 492).حنابندان در ایران، بسته به مکان، با روشها و جزئیات بسیار متفاوتی، حتی در خانوادههای شهری ولی سنّتی، بهطور گسترده انجام میشود. سیاحان خارجی، اشارات اندکی به حنابندان در ایران، بهویژه برای دست و پای عروس کردهاند. به نوشته اولئاریوس (به نقل ماسه، همانجا)، مقداری از حنای عروس را در جشن ازدواج بین مهمانان پخش میکنند. ویلیام فرانکلین (1731ـ1813، ص 113ـ114؛ همچنین به نقل ماسه، ج 1، ص 71، پانویس) احتمالا نخستین کسی است که درباره شب حنابندی، قبل از عروسی، سخن گفته است. بنابر نوشتههای او، داماد قبل از مراسم، مقدار زیادی حنا به خانه عروس میفرستد. همراهان عروس بعد از بازگشت از گرمابه عمومی، دست و پای عروس را حنا میگذارند و ابروها و پیشانی او را با سرمه رنگ میکنند. بعد از این مراسم، باقیمانده حنا برای داماد فرستاده میشود.اطلاعات مربوط به حنا، بهویژه در مورد مراسم عروسی در دوره قاجار بیشتر است. بهطور مثال، هولتسر، تلگرافچی آلمانی که از اواسط 1280/ اواخر 1863 به مدت بیست سال در اصفهان کار میکرد، اظهار داشته است که در اصفهان، شهری با جمعیت حداقل نودهزار نفر ]رقم مذکور در هولستر، بخش 1، ص5: سیهزار نفر[، پانزده حناساز وجود داشت (بخش 1، ص 13؛ قس 122 نجار، 50 قناد، 50 زرگر... ]در بخش 1، ص 12ـ 13[) و هر کدام سالیانه شصت تومان مالیات میپرداختند (قس شش هزار تومان مالیاتِ هر قصاب و 500، 2 تومان مالیات میوهفروشها ]بخش 1، ص 28ـ 29[؛ برای توصیف شب حنابندان در این دوره در یکی از خانوادههای ثروتمند اصفهان رجوع کنید به همان، بخش 1، ص 24). توصیفهای مشابه ماسه (ص 62) در این باره و همچنین گزارشها و شرحهای کتیرائی ]ص 201[، درحقیقت مربوط به دوره قاجار و قدیمی هستند. امروزه، پیش فرستادن هدایایی مثل حنا، وسمه و صابون برای عروس آینده معمول نیست. به خصوص با رواج وسایل آرایشی غربی، حنا و وسمه، حداقل برای خانوادههای شهری، دیگر مورد نیاز آرایش عروس نیستند. در عین حال، برخی نویسندگان معاصر، بقای برخی رسوم قدیم را با تغییراتی تا زمان حاضر، در میان روستاییان، عشایر و غیره در نواحی مختلف ایران گزارش کردهاند. در برخی روستاهای گیلان، عروس میبایست تکهای نان را با یک دست روی سرش نگه میداشت. در کف دست دیگر، مقداری خمیر حنا گذارده میشد. سپس، پسر بچهای تکه نان و حنا را از دست او برمیداشت (فخرائی، ص 279؛ نیز رجوع کنید به شاد، ذیل «فندق»، «فندقبند»، «فندق بستن»، «فندقی کردن»). برای پیشکشهای ازدواج و مراسم مفصّل حنابندان در خراسان رجوع کنید به شکورزاده، ص 173ـ174، 183ـ189؛ ]برای مراسم حنابندان در یکی از روستاهای قزوین رجوع کنید به یارشاطر، ص 245ـ 289[؛ برای مراسم حنابندان در افغانستان رجوع کنید به هاکین و کهزاد، ص 182ـ186).سایر مصارف. برخی افراد خرافی حنا را به همراه موادی دیگر، در مواردی از قبیل گشودن بخت دختران یا خلاصی از شرّ هوو استفاده میکردند (کتیرائی، ص 117، 120، 265؛ شکورزاده، ص90). حنا هنوز هم گاهی برای تزیین پاها و یال اسب استفاده میشود. تا چند دهه پیش در شیراز، به هنگام نوروز، به یال و دم اسب، الاغ و قاطر حنا میگذاشتند. به گواهی شاردن (ج 3، ص 371ـ372) این رسم در ایران رایج بوده است. به خصوص در زمستان رسم بود که پاها و تنه اسب را تا سینه و گاه تا سر حنا بگذارند. دلیل این کار را حفاظت اسب از سرما ذکر کردهاند، اما بیشتر زیبایی ظاهری در نظر بوده است، زیرا در مناطق مختلف و در تمام فصول انجام میشد. برای متمایز کردن اسب شاه، تزییناتی با حنا روی بدن اسب رسم میکردند (برای مطالعه درباره حنا زدن به یال و دم اسب در قرن سیزدهم/ نوزدهم در چین و شبهقاره هند رجوع کنید به بالفور؛ پلتس، همانجاها). در ایران، گاه پشت و پهلوی گوسفند را با حنا تزیین میکردند (فروتن، ص 33). در صنایع محلی، برای به دست آوردن رنگ سیاه تند، «الیاف را ابتدا با حنا و سپس با عصاره نوعی ]از دو نوع [نیل که در نزدیک بم کشت میشود رنگ میکنند. نیل را بدین منظور خشک کرده، پودر مینمایند» (وولف، ص 192).کشت، تولید و صادرات. در این زمینه، اطلاعات رسمیِ بهروز و قابل اعتمادی در دسترس نیست. در استان کرمان، که مهمترین استان تولیدکننده حناست، کشت این گیاه سیر نزولی پیدا کرده که علت آن پرهزینه بودن آن است (رجوع کنید به امینزاده، ص30ـ31). ظاهرآ بیشترین مقدار حنا از جیرفت به دست میآید زیرا در برخی مناطق، سرشاخههای حنا را سه تا چهار بار در سال هَرَس میکنند (علائی یزدی، ص 32ـ33). در استان یزد، اگرچه حنا کشت نمیشود اما تاجران یزدی حنای کرمان را خریداری میکنند و پس از آسیاب کردن به نام «حنای یزد» میفروشند (وخشوری، ص 28؛ فروتن، ص 78). به آسیابانهایی که این شغل را داشتند مازار، و سنگ آسیاب مورد نیاز این کار را سنگ مازاری میگفتند. بخش عمده حنای یزد صادر میشود (علائی یزدی، همانجا). اطلاعات موجود در زمینه صادرات حنا کم و پراکنده است (رجوع کنید به همانجا). شاید قدیمترین اشاره به صادرات حنا در ایران، در اثر محمدعلی جمالزاده (ص 36) باشد که به میزان و مقصد تجارت حنا اشاره نکرده است.منابع: محمدبن حسین آقاجمال خوانساری، عقاید النساء مشهور به کلثوم ننه، در عقایدالنساء و مرآت البلهاء: دو رساله انتقادی در فرهنگ توده، چاپ محمود کتیرائی، تهران: طهوری، 1349ش؛ هانریرنه دآلمانی، از خراسان تا بختیاری، ترجمه غلامرضا سمیعی، تهران 1378ش؛ ابنبیطار؛ منصور امینزاده، زراعت حنا، کرمان 1381ش؛ آدام اولئاریوس، سفرنامه آدام الئاریوس: بخش ایران، ترجمه احمد بهپور، تهران 1363ش؛ غیاثالدین جزایری، درمان گیاهی، تهران ]بیتا.[؛ محمدعلی جمالزاده، گنج شایگان، یا، اوضاع اقتصادی ایران، برلین 1335، چاپ افست تهران 1362ش؛ مهدی درخشان، اشعار حکیم کسائی مروزی و تحقیق در زندگانی و آثار او، تهران 1382ش؛ پیترو دلاواله، سفرنامه پیترو دلاواله: قسمت مربوط به ایران، ترجمه شعاعالدین شفا، تهران 1348ش؛ دیوسکوریدس، هیولی الطب فی الحشائش و السموم، ترجمة اِصْطِفَنبن بَسیل و اصلاح حنینبن اسحاق، چاپ سزار ا. دوبلر و الیاس تِرِس، تطوان 1952؛ حسنبن محمد رامی، انیس العشّاق، چاپ عباس اقبال آشتیانی، تهران 1325ش؛ علی زرگری، گیاهان داروئی، ج 2، تهران 1367ش؛ مارتین سانسون، سفرنامه سانسون: وضع کشور ایران در عهد شاهسلیمان صفوی، ترجمه محمد مهریار، اصفهان 1377ش؛ کارلا سرنا، سفرنامه مادام کارلا سرنا: آدمها و آیینها در ایران، ترجمه علیاصغر سعیدی، تهران 1362ش؛ مصلحبن عبداللّه سعدی، غزلیات سعدی، چاپ حبیب یغمائی، تهران 1361ش؛ محمدپادشاهبن غلام محییالدین شاد، آنندراج: فرهنگ جامع فارسی، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران 1363ش؛ ابراهیم شکورزاده، عقاید و رسوم مردم خراسان، تهران 1363ش؛ صدیق صفیزاده، طب سنتی در میان کردان، تهران 1361ش؛ عقیلی علوی شیرازی؛ فاطمه علائی یزدی، «حنا و صادرات»، سنبله، ش 11 (1367ش)؛ ابراهیم فخرائی، گیلان در گذرگاه زمان، ]تهران[ 1354ش؛ مینو فروتن، «تاریخچه و طریقه کشت و برداشت حنا در ایران و جهان»، کشاورز، ش 64 (1363ش)؛ ]احمد قهرمان، کوروموفیتهای ایران: سیستماتیک گیاهی، ج 2، تهران 1372ش[؛ محمود کتیرائی، از خشت تا خشت، تهران 1378ش؛ مجلسی؛ ولیاللّه مظفریان، فرهنگ نامهای گیاهان ایران: لاتینی، انگلیسی، فارسی، تهران 1375ش؛ جلالالدین محمدبن محمد مولوی، کلیات شمس، یا دیوان کبیر، چاپ بدیعالزمان فروزانفر، تهران 1355ش؛ سعید نفیسی، محیط زندگی و احوال و اشعار رودکی، تهران 1336ش؛ ابراهیم وخشوری، «حنا»، مروّج، ش 1 (1344ش)؛ ارنست هولتسر، ایران در یکصد و سیزده سال پیش، بخش 1، ترجمه محمد عاصمی، تهران 1355ش؛Muhammad b. Husayn Aka Djamal Khwansari, Kitabi Kulsum naneh, ou, le Livre des dames de la Perse, traduit et annote par J. Thonnelier, Paris: Ernest Leroux Editeur, 1881; Edward Balfour, The cyclopeadia of India and of eastern and southern Asia, 3rd ed. London 1885, repr. Graz 1967-1968; Jean Chardin, Voyages du Chevalier Chardin en Perse et autres lieux de l'Orient, new ed. by L. Langles, Paris 1811; William Dymock, C.J.H. Warden, and David Hooper, Pharmacographia, London 1890- 1893, repr. Karachi 1972; William Francklin, Observations, made on a tour from Bengal to Persia in the years 1786-7, Hackin and Ahmad Ali Kohzad, Legendes et coutumes afghanes Paris 1953; David Hooper, Useful plants and drugs of Iran and Iraq, with notes by Henry Field, ed. B.E. Dahlgren, Chicago 1937; Berthold Laufer, Sino-Iranica: Chinese contributions to the history of civilization in ancient Iran, Taipei 1967; Maimonides Sarh asma al-uqqar شرح أسماء العقّار , (L'explication des noms de drogues), un glossaire de matiere medicale..., tr. & ed. Max Meyerhof, Cairo 1940; Henri Masse, Croyances et coutumes persanes, suivies de contes et chansons populaires, Paris 1938; John T. Platts, A dictionary of Urdu, classical Hindi and English, Oxford 1982; Adolf Polatschek and Karl Heinz Rechinger, Lythraceae (= K.H. Rechinger, ed., Flora Iranica, no. 51), Graz 1968; J.L. Schlimmer, Terminologie medico- pharmaceutique et anthropologique: fran(aise-persane, litho. ed., Tehran 1874, typo. repr. Tehran 1970; Jean- Baptiste Tavernier, Les six voyages de Turquie et de Perse, Introduction et notes de Stephane Yerasimos, Paris 1981; Hans E. Wulff, The traditional crafts of Persia, Cambridge, Mass. 1966; Ehsan Yarshater, "`A peasant marriage' a poem in Chali by Mohammad-Baqer `Ameli", Studia Iranica, vol. 30, fasc.2 (2001).