حِمْیَر، نام قبیله بزرگ و کهن عرب قحطانی و نام دولتی در یمن. نسب آنان به حمیربن سَبَأبن یَشْجُببن یَعْرُببن قَحطانبن عابِر میرسد (ابنهشام، 1355، ج 1، ص 20؛ طبری، تاریخ، ج 1، ص 211). وی و برادرش کَهلان دو شاخه اصلی از سبأ* را تشکیل دادند که قبایل یمن از آنها منشعب شدهاند (ابندرید، ج 2، ص 363؛ ابنحزم، ص 329). قبیله حمیر در گذشته دور در سیاست عربستان جنوبی نقشی مهم بازی کرده است.محققان در نوشتههای چند سده قبل از میلاد نامی از حمیر نیافتهاند. پس از میلاد مسیح، یونانیها و رومیها این قبیله معروف عرب را با نام هومریتای میشناختند و حبشیها آن را همر میخواندند (جوادعلی، ج 2، ص 510ـ511). واژه عربی حمیر را که امروزه رایج است، تئودوروس اناگنوستس در سده ششم میلادی به کار برده است (د. اسلام، چاپ اول، ذیل مادّه).مورخان اسلامی نام اصلی حمیربن سبأ را العَرَنْجَج یا العَرَنج (رجوع کنید به ابندرید، ج 2، ص 362؛ مسعودی، تنبیه، ص 185؛ ابنحزم، همانجا) و زَید (یعقوبی، ج 1، ص 195؛ مسعودی، همانجا) ذکر کردهاند. درباره سبب نامگذاری او به حمیر گفته شدهاست که وی جامهای سرخ میپوشید (ابندرید، ج 2، ص 523؛ ابنمنظور، ذیل «حمر»). نیز گفته شدهاست وی نخستین پادشاهی بود که تاج طلا برسرگذاشت و این تاج یاقوتی سرخ و درخشنده داشت. از اینرو، وی را الملکالاحمر و سپس حمیر خواندند (یعقوبی، همانجا). برخی قبیله حمیر را از عربهای عارِبه (اصیل) دانستهاند (رجوع کنید به حمزه اصفهانی، تاریخ سنیملوکالارض، ص 105؛ ابنندیم، ص 8)، اما ابنخلدون (ج 2، ص 18، 52) آن را از عربهای مُستَعرِبه (غیراصیل) شمردهاست. به گفته مورخان، حمیر نخستین کسی بود که پس از مرگ پدرش، سبأ، به پادشاهی رسید (رجوع کنید به ابنقتیبه، ص 626؛ دینوری، ص 10؛ یعقوبی، همانجا) و در شهر مأرب مستقر شد. وی مانند پدرش فتوحاتی کرد و دیگر فرمانروایان را مطیع و مغلوب ساخت (ابنسعید مغربی، ج 1، ص 97ـ98). گفته شده است حمیر دلیر و به مُتَوّج (تاجدار) ملقب بود و پنجاه سال پادشاهی کرد (مسعودی، مروج، ج 2، ص 196). شمار فرزندان حمیر را ــکه طوایف قبیله حمیر از آنها منشعب شدندــ به اختلاف نوشتهاند. ابنقتیبه (ص 103ـ104) آنان را پنج تن به نامهای مالک، عامر، سعد، وائله و عَمرو دانسته و گفته است بیشترین جمعیت حمیر از وائله و از تیره سَکاسِکبن وائله بود. برخی مورخان فرزندان حمیر را نه تن دانستهاند، به نامهای هَمَیْسَع، مالک، زَید، عَریب، وائل، مَسروح، عمیکَرِب (عَمر کَرب)، اَوْس و مُرّه (رجوع کنید به ابنکلبی، 1408، ج 2، ص 534؛ ابنحائک، ج 1، ص 206؛ ابنحزم، ص 432؛ قس ابنخلدون، ج 2، ص 54،290). در کتیبهها، حمیر به سرزمینی که این قبیله در آنجا ساکن بود نیز اطلاق شده است (الموسوعةالیمنیة، ذیل مادّه).حمیریان افزون بر تشکل قبیلهای، دولت نیز تأسیس کردند. گفته شده است پس از حمیر برادرش، کهلانبن سبأ، به پادشاهی رسید و پس از سلطنتی طولانی (سیصد سال) درگذشت و پادشاهی به اولاد حمیر بازگشت (مسعودی، مروج، همانجا؛ قس یعقوبی، ج 1، ص 195).در منابع تاریخی و لغوی، قَیْل (جمع: اَقْیال) لقب ملوک حمیر دانسته شده است (برای نمونه رجوع کنید به حمزه اصفهانی، تاریخ سنی ملوکالارض، ص 114؛ جوهری، ذیل «قول»؛ بغدادی، ج 9، ص 562)، اما در زبان حمیری، قیل به شاه دونپایهتر از ملک اعظم گفته میشد (طوسی، ذیل اعراف: 76) و براساس کتیبههای به دست آمده، پادشاهان سبأ و حمیر همواره خود را ملک میخواندند (د. اسلام، همانجا). پایتخت ملوک حمیر شهر ظَفار* بود (یاقوت حموی، ذیل «ظفار») که آثار آن اکنون در چند کیلومتری جنوب شهر یَریم، بر روی تپهای صخرهای باقی است (الموسوعةالیمنیة، همانجا). نام و ترتیب و مدت پادشاهی ملوک حمیر در منابع به اختلاف یاد شده است (رجوع کنید به ابنهشام، 1979، ص 60 به بعد؛ ابنحبیب، 1361، ص 364ـ368؛ ابنقتیبه، ص 626؛ یعقوبی، ج 1، ص 195ـ200). به گفته حمزه اصفهانی (تاریخ سنی ملوکالارض، ص 113ـ114)، در میان همه تواریخ، تاریخ ملوک حمیر از همه مغشوشتر است. مسعودی (تنبیه، ص 186) به نقل از محمدبن موسی خوارزمی، مدت پادشاهی آنان را 1938 سال ذکر کرده است. سمعانی (ج 5، ص 197) درباره نحوه انتخاب پادشاه در دولت حمیر سخن گفته است. در دوران اخیر، باستانشناسان با کاوش در جنوب جزیرةالعرب نقوش و کتیبههای بسیاری یافتهاند که در روشن ساختن تاریخ ملوک حمیر مفید بودهاست (رجوع کنید به سعد زغلول عبدالحمید، ص 179ـ180).ویسمان، محقق آلمانی، فهرست چند تن از ملوک حمیر را براساس ترتیب تاریخی به دست داده است (رجوع کنید به ص 495، 498). به عقیده وی (ص 494)، حاکمان حمیر از یک خانواده سلطنتی و دو شاخه حکومتی بودند، اما به عقیده ریکمانس، ملوک حمیر از دو خاندان یاسر یُهَنْعِم و یاسر یُهَصْدِق بودند که به طور جداگانه و همزمان حکومت کردند (رجوع کنید به جوادعلی، ج 2، ص 526؛ نیز رجوع کنید به الموسوعةالیمنیة، همانجا).مورخان تاریخ دولت حمیر را به دو دوره متمایز تقسیم کردهاند :1) از 115 یا 109 پیش از میلاد تا 300 میلادی. در این دوره، پادشاه حمیر را با توجه به قلمروش، «ملک سبأ و ذورَیْدان» میخواندند. قدیمترین پادشاه حمیری که با لقب ملک سبأ و ذوریدان میشناسیم، یاسِر یُهَصْدِق در اواخر سده اول یا اوایل سده دوم میلادی است (الموسوعةالیمنیة، همانجا). یکی از ملوک مشهور این دوره اِل شَرح یَحضُب/ لِیْشَرِحبن یَحصُب یا ایلی شَریحا بود که در قرن اول میلادی میزیست و گفته شده است که او قصر غُمدان را در صنعا ساخت (ابنحائک، ج 8، ص 19ـ21؛ یاقوت حموی، ذیل «غُمدان»؛ نیز رجوع کنید به حتّی، ص 57). از ویژگیهای این دوره، ثبات و شکوفایی اقتصادی و رونق تجاری و تلاش برای گسترش سلطه دولت حمیر بر سراسر یمن و نفوذ آن در خارج، از جمله در حبشه و ساحل شرقی افریقاست (برّو، ص 79ـ80؛ سید عبدالعزیز سالم، ص 140ـ141).حمیریها در زمانی که تابع قَتَبان* (از دولتهای قدیم عربستان جنوبی در هزاره اول قبل از میلاد) بودند، در سرزمینی به نام یافِع مسکن داشتند. آنان در جنوب تَمْنَع، پایتخت قتبان، بر روی کوه ذورَیْدان، دژی به همین نام ساخته بودند. از اینرو، حمیریها رَیْدانیون نیز خوانده میشدند (جوادعلی، ج 2، ص 517ـ518). حمیریها به سرزمین حضرموت* حمله میکردند و راههای تجاری آن را تهدید میکردند. در سده دوم قبل از میلاد، سرزمین کوچک رُعَین را به قلمرو خود افزودند. آنان همچنین بر سرزمین دهس/ داهس و مَعافِر چیره شدند (ویسمان، ص 449؛ جوادعلی، ج 2، ص 518ـ519). به نظر بعضی محققان، سال 115 یا 109 قبل از میلاد که معادل سال اولِ تقویم عربی جنوبی و مبدأ گاهشماری حمیر بوده است، سال تأسیس و ظهور واقعی دولت حمیر به شمار میرود (رجوع کنید به جوادعلی، ج 2، ص 518؛ صالح احمدعلی، ص 29). آنان دولت خود را در سرزمین رعین برپا کردند و ظَفار را به پایتختی برگزیدند و برای بیرون کردن قدرت از دست سبئیها، با دولت سبأ (در جنوب غربی عربستان در هزاره اول قبل از میلاد) به رقابت پرداختند و در سرزمین قَتَبان به توسعهطلبی دست زدند (جوادعلی، ج 2، ص 519).حمیریها در زمان مؤلف ناشناخته )گردش پیرامون دریای اریتره( (حدود سال 70میلادی) بر منطقه وسیعی در نواحی جنوبغربی جزیرةالعرب، شامل ساحل بحراحمر (دریای سرخ) و ساحل اقیانوس هند تا حضرموت و همچنین سرزمینهای داخلی، و ساحل عزانیا یعنی بخشی از ساحل افریقای شرقی حکومت داشتند و دارای مناسبات خوبی با روم بودند. در این زمان، پادشاهشان کَرِب ایل و پایتختشان شهرظفار بود (د. اسلام، همانجا؛ الطواف حولالبحر الاحمر، ص 110ـ115). ملوک حمیر به یاد دژ قدیم خود در سرزمین قتبان، در ظفار نیز دژ و قصری به نام ذوریدان ساختند که نماد پادشاهی حمیر بود و پایتخت را از حملات دشمن حفظ میکرد. از اینرو، سرزمین و حکومت حمیریها به ذوریدان معروف شد (ویسمان، ص 448؛ جوادعلی، ج 2، ص 516ـ517).پلینیوس/ پلینی نویسنده رومی (متوفی 79 میلادی) حمیر را پرجمعیتترین قبیله عربی در عربستان جنوبی دانسته است که پایتختشان ظفار بود (ج 2، کتاب 6، ص 419، 459). از گفته وی به نظر میرسد که بخش جنوبی ساحل بحراحمر تابع پادشاه حمیر (حاکم ظفار) بوده است. به عقیده ویسمان (ص 451، 498)، حمیریها در حدود 110 میلادی و بار دیگر در حدود 200 یا 210میلادی بر مأرب مستولی شدند (نیز رجوع کنید به جوادعلی، ج 2، ص 520ـ521). پس از آن در حدود 210 میلادی، کَرِب ال ذورَیدان، پادشاه حمیر، در دو نوبت از ایلْشَرَح و یَأزِل، ملوک سبأ، شکست خورد و شهرهای هَکِر و رَداع و ظفار را از دست داد (جوادعلی، ج 2، ص 524ـ525). آخرین پادشاه دوره اول دولت حمیر، یاسِر یُهَنْعِم/ یَنْعُم (ناشرالنعم/ ینعم یا مالکبن عمروبن یَعْفر) بود که در 270 میلادی میزیست و روایات افسانهای زیادی به وی نسبت دادهاند (رجوع کنید به ابنهشام، 1979، ص 439؛ ابنحائک، ج 8، ص 207ـ208؛ حمزه اصفهانی، تاریخ سنی ملوکالارض، ص 108).2) از 300 تا 525 میلادی، که از آن به دوره تَبابِعه (جمعِ تُبَّع) یاد میشود زیرا ملوک حمیر در این دوره لقب تُبَّع داشتند (رجوع کنید به حتّی، ص 60؛ برّو، ص 82؛ نیز رجوع کنید به تُبَّع*). در حدود 300 میلادی، عبارت حَضْرَموت و تهامه* و نواحی کوهستانی یَمَنات (یَمانه) و اعراب ایشان نیز به عنوان «مَلِک سبأ و ذورَیدان» افزوده شد که نشاندهنده توسعه قلمرو پادشاه حمیر است (حتّی، ص 60؛ برّو، ص 79؛ صالح احمدعلی، ص 29). از ملوک معروف این دوره، شَمَّر یُهَرْعِش/ یَرْعَش (حک: 270ـ310 میلادی) ملقب به تُبَّع اکبر است (سید عبدالعزیز سالم، ص 144). درباره او اخبار بسیاری روایت شده که با افسانه آمیخته است (رجوع کنید به ابنهشام، 1979، ص 232ـ248).در عهد قسطنطین دوم (حک : 337ـ340میلادی)، امپراتور روم، پادشاه حمیر تحتتأثیر تئوفیلوس هندی، مبشر مسیحی، به آیین مسیحی گروید و مسیحیت در یمن انتشار یافت و کلیساهایی در ظفار و عدن ساخته شد (جوادعلی، ج 2، ص 526؛ صالح احمدعلی، ص 30). با اینحال بنابه روایتی، حمیریها تا عهد آناستاسیوس اول (حک : 491ـ518میلادی)، امپراتور رومشرقی به مسیحیت نگرویدند (رجوع کنید به د. اسلام، همانجا).در زمان فرمانروایی ذَمَر علی یُهَبِر (حک: 340ـ 360 میلادی)، چون سد مأرب برای دومینبار خراب شد (جوادعلی، ج 2، ص 526)، حبشیها فرصت را غنیمت شمردند و به تحریک امپراتور رومشرقی و به انگیزه رسیدن به تفوق تجاری، ترویج آیین مسیحیت و مقابله با نفوذ ساسانیان به یمن حمله کردند (د. اسلام، همانجا؛ نیز رجوع کنید به حتّی، ص 60). در 378 میلادی، پادشاه حمیر، مَلکی کَرِب یُهَمِن، حبشیها را از یمن بیرون کرد و بار دیگر بتپرستی جانشین مسیحیت شد (سید عبدالعزیز سالم، ص 148؛ صالح احمدعلی، همانجا). در اواخر سده چهارم میلادی بتپرستی در حمیر جای خود را به آیین یهود داد (د. اسلام، چاپ دوم، ذیل "Al-Yaman.3. (a)"). ابوکَرِب تُبان اَسْعَد (یا اسعد تُبَّع، حک : ح 385ـ420 میلادی)، پادشاه حمیر، هنگام لشکرکشی به یثرب و اقامت در آنجا، به دین یهود گروید. براساس این روایات، آغاز گرایش حمیر به دین یهود و کنار گذاشتن بتپرستی، به دعوت اسعد تبّع و دو عالم یهودیای صورت گرفت که وی آنها را از یثرب به یمن برده بود. گفته شده است که اسعد قصد ویرانی کعبه را داشت اما آن دو او را برحذر داشتند (ابنهشام، 1355، ج1، ص 19ـ20، 27ـ28؛ طبری، تاریخ، ج2، ص 107ـ 109؛ مسعودی، مروج، ج 2، ص 198)؛ هرچند دلیلی در دست نیست که حمیریها به یهودیت گرویده باشند و از پارهای کتیبهها برمیآید که آنان همچنان بت میپرستیدند (صالح احمد علی، همانجا).گفته شده است پس از اسعد تبّع، پسرش حسّان، به پادشاهی یمن رسید. اما برادر حسّان، عمرو، او را کشت و زمام پادشاهی را به دست گرفت. چون عمرو درگذشت، نظام حمیر از هم پاشید و پراکنده شدند و لَخنیعَه یَنوف ذو شَناتِر (لَخیعه ذوشناتر)، مرد فاسدی از حمیر که از دودمان پادشاهی نبود، بر حمیر مسلط شد. چندی بعد، ذونواس، پسر دیگر اسعد تبّع، لخنیعه را کشت و حمیریها و دیگر قبایل یمن در حدود 521 میلادی او را به پادشاهی برگزیدند (ابنهشام، 1355، ج 1، ص 28ـ31؛ طبری، تاریخ، ج 2، ص 117ـ119؛ قس مسعودی، مروج، ج 2، ص 198ـ199؛ حمزه اصفهانی، تاریخ سنی ملوک الارض، ص 110ـ113).ذونواس* واپسین پادشاه دولت دوم حمیر بود که به دین یهود گروید و گفته شده است پس از آن بیشتر حمیریان نیز به دین یهود گرویدند. ذونواس کسی است که در نَجران گودالهایی کند و مسیحیان را کشت و از اینرو، به صاحب الأُخدود معروف شد (رجوع کنید به ابنکلبی، 1408، ج 2، ص 547؛ ابنهشام، 1355، ج 1، ص 32، 37؛ طبری، تاریخ، ج 2، ص 119، 123)، که در قرآن کریم نیز به آن اشاره شده است (رجوع کنید به بروج: 4ـ8).در منابع اسلامی، به رواج یهودیت در میان حمیریان در روزگار پیش از اسلام اشاره شده است (برای نمونه رجوع کنید به ابنقتیبه، ص 621؛ علامه حلّی، ج 9، ص 276) اما به نظر پارهای از نویسندگان، یهودیت در میان طایفهای از این قبیله رواج یافت (رجوع کنید به ابنحجر عسقلانی، ج 6، ص 254؛ شوکانی، ج 7، ص 144). در پی جنایت ذونواس، نجاشی (پادشاه مسیحی حبشه) در 525 میلادی سپاهی به یمن فرستاد و یمن را تصرف کرد و بدینگونه پادشاهی حمیریها (دولت دوم) برافتاد و چندی بعد، اَبْرَهه* بر یمن حکومت یافت و اعلام فرمانبرداری از نجاشی کرد (ابنهشام، 1355، ج 1، ص 38ـ39، 43ـ44؛ مسعودی، مروج، ج 2، ص 200؛ نیز رجوع کنید به برّو، ص 84ـ85).در 570 میلادی، در پیاستمداد سَیفبن ذییَزَن* (امیر یمنی) از خسرو انوشروان، ایرانیان به فرماندهی وَهْرِز* بر یمن مسلط شدند و حبشیان را بیرون راندند (ابنهشام، 1355، ج 1، ص 64ـ71؛ مسعودی، مروج، ج 2، ص 202ـ205). از ایرانیان هشت تن بر حمیر حکومت کردند (حمزه اصفهانی، تاریخ سنی ملوکالارض، ص 113)، اما پس از مرگ سیفبن ذییزن، فرمانروایی ایرانیان به صنعا محدود گردید و ملوکالطوایفی حکمفرما شد و مردم هر ناحیه مردی از حمیر را به شاهی برگزیدند. این وضع تا ظهور اسلام دوام یافت تا آنکه پیامبر اسلام، باذام/ باذان* (عامل خسرو پرویز در یمن) را در سال 10/632 به عنوان عامل خود در یمن تعیین کرد (رجوع کنید به ابنهشام، 1355، ج 1، ص 71ـ72).حمیر و قبایل متحد آن، پیش از گرایش به ادیان توحیدی، در جایی به نام بَلْخَع، بت نَسْر را پرستش میکردند (ابنکلبی، 1332، ص 11، 57ـ58؛ ابنحبیب، 1405، ص 328؛ یاقوت حموی، ذیل «بلخع» و «نسر»). بت نَسْر از آنِ ذوالکَلاع، از طوایف حمیر، بود (ابنهشام، 1355، ج 1، ص 82؛ طبری، جامع، ذیل نوح: 23). حمیریان همچنین در صنعا عبادتکدهای به نام رِئام داشتند که پس از گرویدن اسعد تبّع به دین یهود ویران شد. از اینرو، در میان نامها و در اشعار اعراب، نامی از نسر و رئام نیست (ابنکلبی، 1332، ص 11ـ12). پس از گسترش دعوت اسلام در جزیرةالعرب، در رمضان سال نهم فرستاده ملوک حمیر با نامهای نزد پیامبر رفت و خبر اسلام آوردن حمیریان را داد. زُرعة ذویَزَن، از ملوک حمیر، نیز مالکبن مُرّه/ مُراره رَهاوی را فرستاد و مسلمانی خود و خاندانش را اعلام کرد. پس از آن، پیامبر نامهای خطاب به حارثبن عبد کُلال و برادرانش نُعَیم و شُرَیْح/ شَرح یا مَسْروح، نُعمان قَیْل ذیرُعَین، مَعافِر و هَمْدان، و نامهای جداگانه به زُرعة ذویَزَن که جزو نخستین مسلمانان حمیر بود، نوشت و خدا را به سبب هدایت یافتن آنان سپاس گفت (رجوع کنید به ابنهشام، 1355، ج 4، ص 235ـ 237؛ ابنسعد، ج 1، ص 264ـ265، 282، 356، ج 5، ص 530؛ بلاذری، ص 70ـ71؛ طبری، تاریخ، ج 3، ص 120ـ122).پیامبراکرم مُعاذبن جَبَل* را برای تعلیم احکام اسلام همراه مالکبن مراره نزد حمیریان فرستاد (ابنسعد، ج 5، ص 530؛ یعقوبی، ج 2، ص 79؛ قس طبری، تاریخ، ج 3، ص 121). همچنین نامهای به همراه جریربن عبداللّه برای اَسْمَیْفَعِ/ سُمَیْفَعِ بن باکور/ ناکور، پادشاه حمیر، فرستاد و او بسیاری از غلامانش را آزاد کرد (رجوع کنید به ابنکلبی، 1408، ج 2، ص 540ـ 541). همچنین در سال نهم، هیئتی از حمیر به ریاست نافع بن زَید حمیری به نزد پیامبر رفتند (ابنحجر عسقلانی، ج 8، ص 75ـ76) و از آن حضرت درباره احکام دین پرسش کردند (رجوع کنید به طبری، جامع، ذیل بقره: 223). احادیثی نیز منسوب به پیامبراکرم در ستایش حمیر روایت شدهاست (رجوع کنید به ابن حنبل، ج 2، ص 278، ج 5، ص 272؛ شریف رضی، ص 339ـ340).گروههایی از حمیریان در فتوحات شام در زمان عمر (13ـ23) شرکت کردند (رجوع کنید به مروزی، ص 259؛ ابنعساکر، ج 2، ص 148، 151ـ152). عمر دیوانی برای اداره امور سپاهیان حمیر تشکیل داد (ابنسعد، ج 3، ص 298؛ بلاذری، ص 452). پس از فتوحات اسلامی، دستههایی از طوایف حمیر در شهرهای فتحشده (مطیعی، ج 15، ص 470)، در شام بهویژه در شهر حمص، مصر (رجوع کنید به ابنکلبی، 1408، ج 2، ص 536، 541، 543ـ545؛ خلیفةبن خیاط، ص 267؛ ابندرید، ج 2، ص 363؛ سمعانی، ج 2، ص 193، ج 3، ص 528)، بصره (ابنکلبی، 1408، ج 2، ص 545)، کوفه (سمعانی، ج 1، ص 299؛ نووی، ج 3، ص 310) و شهرهای اندلس (ابنحزم، ص 433ـ436) سکنا گزیدند. در جنگ صِفّین (سال 37)،برخی از حمیریان جزو سپاه علی علیهالسلام (رجوع کنید به ابنکلبی، 1408، ج 2، ص 543؛ نصربن مزاحم، ص 117) و در مقابل، بسیاری از آنان با معاویه همراه بودند. ذوالکَلاع، از امرای معاویه، گروهی بزرگ از حمیریان را فرماندهی کرد (رجوع کنید به ابنکلبی، 1408، ج 2، ص 540ـ541، 543؛ نصربن مزاحم، ص 227، 290ـ291، 297؛ ابن ابیالحدید، ج 4، ص 28، ج 5، ص 227ـ228، 237). به گفته سیدمرتضی علمالهدی (ج 4، ص 61)، مخالفت با حضرت علی در میان حمیریان شایع بود.مؤلفان اسلامی کتابهایی درباره حمیر تألیف کردهاند، نظیر امثال حمیر از ابنکلبی هشامبن محمد (ابنندیم، ص 109)؛ برخی از این آثار که باقیماندهاند، عبارتاند از: التیجان درباره ملوک حمیر، از عبدالملکبنهشام؛ الاکلیل درباره انساب و پادشاهان حمیر، از حسنبن هَمْدانی؛ و ملوک حمیر و اقیال الیمن از نَشوانبن سعید حمیری.علما، ادبا، شعرا و امرای بسیاری به حمیر منسوباند، از جمله کَعبالاحبار* (متوفی 32؛ ابنقتیبه، ص 430)، ثَوربن یزید کَلاعی* (متوفی 153)، یزیدبن منصور (متوفی 165)، اسماعیلبن محمد (سیّد حمیری*؛ متوفی 173)، مالکبن اَنس* (متوفی 179؛ همان، ص 498؛ ابنندیم، ص 251)، عبداللّه بن یوسف کَلاعی دمشقی (متوفی 218)، محمدبن وُهَیْب (متوفی ح 225)، مُفضَّلبن ابیالبرکات (متوفی 504)، نَشوانبن سعید (متوفی 573)، احمدبن محمد (متوفی 610)، سلیمانبن موسی کَلاعی* (متوفی 634؛ حجری یمانی، ج 1، جزء2، ص 283ـ284؛ زرکلی، ج 2، ص 285).برخی قبایل در یمن همچنان به حمیر معروفاند، مانند آل الحِمْیَری، قبیلهای بزرگ ساکن وادی یَهَر؛ قبایل حِمْیَر ساکن وادی حَبّان در جنوب شَبْوَه؛ و آلحُمَیِّر، تیرهای از قبایل حمیر ساکن وادی یَشْبُم در شمال عَتَق (مقحفی، ص 513ـ514).زبان حمیری را که ویژه قبیله حمیر و از زبانهای رایج در عهد باستان بوده است (حمزه اصفهانی، کتابالتنبیه، ص 20)، اعراب حجاز به دلیل اشتمال آن به واژههای نامأنوس و غریب، به زبان عجم تشبیه کردهاند (زمخشری، ج 3، ص 198؛ ابناثیر، ذیل «طمطم») و در مقایسه با زبان عربیِ حضرت اسماعیل و فرزندان او (زبان عربی شمال) که قرآن به آن نازل شده است، حمیری زبانی غیرفصیح به شمار آمدهاست (رجوع کنید به ابنحجر عسقلانی، ج 6، ص 286؛ شمس شامی، ج 1، ص 489). در امثال عربی، ظفار به منزله مهد زبان حمیر شهرت داشته است (رجوع کنید به سمعانی، ج 2، ص 270). حمیریها خطی به نام مُسْنَد داشتهاند (ابنندیم، ص 427؛ زمخشری، ج 1، ص 185) که مسعودی (تنبیه، ص 81) آن را شبیه خط سریانی دانسته است. بسیاری از نقوش و نوشتههای حمیری به خط مسند باقیماندهاست که برخی محققان به شرح آنها پرداختهاند (برای نمونه رجوع کنید به اریانی، 1990؛ نیز رجوع کنید به خطّ*).منابع: ابنابیالحدید، شرح نهجالبلاغة، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره 1385ـ1387/ 1965ـ1967، چاپ افست بیروت ]بیتا.[؛ ابناثیر، النهایة فی غریبالحدیث و الاثر، چاپ محمود محمد طناحی و طاهر احمد زاوی، بیروت 1383/1963، چاپ افست قم 1364ش؛ ابنحائک، کتاب الأکلیل، ج 1، چاپ محمدبن علی اکوع، بغداد 1397/1977، ج 8، چاپ نبیه امین فارس، پرینستون 1940، چاپ افست ]قاهره[ 1999ـ2000؛ ابنحبیب، کتاب المُحَبَّر، چاپ ایلزه لیشتن اشتتر، حیدرآباد، دکن 1361/1942، چاپ افست بیروت ]بیتا.[؛ همو، کتاب المُنَمَّق فی اخبار قریش، چاپ خورشید احمد فارق، بیروت 1405/1985؛ ابنحجر عسقلانی، فتحالباری: شرح صحیحالبخاری، بولاق 1300ـ1301، چاپ افست بیروت ]بیتا.[؛ ابنحزم، جمهرة انسابالعرب، چاپ عبدالسلام محمد هارون، قاهره ] 1982[؛ ابنحنبل، مسندالامام احمدبن حنبل، بیروت: دارصادر، ]بیتا.[؛ ابنخلدون؛ ابندرید، کتاب الاشتقاق، چاپ عبدالسلام محمد هارون، بغداد 1399/1979؛ ابنسعد (بیروت)؛ ابنسعید مغربی، نشوةالطرب فی تاریخ جاهلیة العرب، چاپ نصرت عبدالرحمان، عَمّان 1402/1982؛ ابنعساکر، تاریخ مدینة دمشق، چاپ علی شیری، بیروت 1415ـ1421/ 1995ـ2001؛ ابنقتیبه، المعارف، چاپ ثروت عکاشه، قاهره 1960؛ ابنکلبی، کتاب الاصنام، چاپ احمد زکیپاشا، قاهره 1332/1914؛ همو، نسب مَعَدّ والیمنالکبیر، چاپ ناجی حسن، بیروت 1408/1988؛ ابنمنظور؛ ابنندیم (تهران)؛ ابنهشام، السیرةالنبویة، چاپ مصطفی سقا، ابراهیم ابیاری، و عبدالحفیظ شلبی، ]قاهره 1355/ 1936[، چاپ افست بیروت ]بیتا.[؛ همو، کتاب التیجان فی ملوک حمیر، صنعا ?] 1979[؛ مطهرعلی اریانی، نقوش مسندیة و تعلیقات، ]صنعا[ 1990؛ توفیق برّو، تاریخالعرب القدیم، دمشق 1988؛ عبدالقادربن عمر بغدادی، خزانة الادب و لب لباب لسانالعرب، چاپ عبدالسلام محمد هارون، ج 9، قاهره 1401/1981؛ بلاذری (لیدن)؛ جوادعلی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، بیروت 1976ـ1978؛ اسماعیلبن حماد جوهری، الصحاح: تاجاللغة و صحاح العربیة، چاپ احمد عبدالغفور عطار، بیروت ]بیتا.[، چاپ افست تهران 1368ش؛ محمدبن احمد حجری یمانی، مجموع بلدان الیمن و قبائلها، چاپ اسماعیلبن علی اکوع، صنعا 1416/1996؛ حمزةبن حسن حمزه اصفهانی، تاریخ سنی ملوکالارض و الانبیاء علیهمالصلاة و السلام، بیروت: دار مکتبة الحیاة، ]بیتا.[؛ همو، کتابالتنبیه علی حدوث التصحیف، چاپ محمد اسعد طلس، دمشق 1388/1968؛ خلیفةبن خیاط، کتاب الطبقات، روایة موسیبن زکریا تستری، چاپ سهیل زکار، بیروت 1414/1993؛ احمدبن داوود دینوری، الاخبار الطِّوال، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره 1960، چاپ افست قم 1368ش؛ خیرالدین زرکلی، الاعلام، بیروت 1984؛ محمودبن عمر زمخشری، الفائق فی غریبالحدیث، بیروت 1417/1996؛ سعد زغلول عبدالحمید، فی تاریخالعرب قبلالاسلام، بیروت 1976؛ سمعانی؛ سید عبدالعزیز سالم، تاریخالعرب فی عصر الجاهلیة، ]اسکندریه [1988؛ محمدبن حسین شریفرضی، المجازات النبویة، چاپ طه محمد زینی، ]قاهره 1968[، چاپ افست قم ]بیتا.[؛ محمدبن یوسف شمسشامی، سبلالهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، چاپ عادل احمد عبدالموجود و علیمحمد معوض، بیروت 1414/1993؛ محمد شوکانی، نیلالاوطار من احادیث سیدالاخیار : شرح منتقی الاخبار، بیروت 1973؛ صالح احمد علی، تاریخالعرب القدیم و البعثة النبویة، بیروت 2000؛ طبری، تاریخ (بیروت)؛ همو، جامع؛ الطواف حولالبحر الاحمر، ]تعریب[ ابراهیم خوری، در التراثالعربی، ش 32 (ذیقعده 1408)؛ طوسی؛ حسنبن یوسف علامه حلّی، تذکرةالفقهاء، قم 1414ـ؛ علیبن حسین علمالهدی، رسائل الشریف المرتضی، چاپ مهدی رجائی، قم 1405ـ1410؛ نعیمبن حماد مروزی، کتاب الفتن، چاپ سهیل زکار، ]بیروت[ 1414/1993؛ مسعودی، تنبیه؛ همو، مروج (بیروت)؛ محمد نجیب مطیعی، التکملة الثانیة، المجموع: شرح المُهَذّب، در یحییبن شرف نووی، المجموع: شرحالمُهَذّب، ج 13ـ20، بیروت: دارالفکر، ]بیتا.[؛ ابراهیم احمد مقحفی، معجمالبلدان و القبائل الیمنیة، صنعا 1422/2002؛ الموسوعةالیمنیة، زیرنظر احمد جابر عفیف و دیگران، صنعا 1412/1992، ذیل «حمیر» (از یوسف محمد عبداللّه)؛ نصربن مزاحم، وقعة صفّین، چاپ عبدالسلام محمد هارون، قاهره 1382، چاپ افست قم 1404؛ یحییبن شرف نووی، المجموع: شرح المُهَذّب، بیروت: دارالفکر، ]بیتا.[؛ یاقوت حموی؛ یعقوبی، تاریخ؛EI1, s.v. "Himyar (by J. H. Mordtmann); EI2, s.v. "Al-Yaman.3 (a); from pre Islamic times to 1962" (by G. R. Smith); Philip Khuri Hitti, History of the Arbs: from the earliest times to the present. London 1985; Plinius/Pliny [the Elder], Natural history, with an English translation, vol.2, tr. H. Rackham, Cambridge, Mass. 1947; Hermann von Wissmann, "Himyar: ancient history", Le museon, LXXVII (1964).