حُمَیْد بن قَحْطَبَة بن شَبیب طایی، سردار و والی دوره عباسیان در قرن دوم. حمید از ابتدای دعوت عباسی، همواره در کنار پدر و برادرش (حسنبن قحطبه)، در تلاش برای گسترش و تحکیم این دعوت و سپس خلافت بنیعباس بود. قحطبه از نقبای دوازدهگانه دعوت عباسی و از سرداران آنها بود. حمید و حسن از «نُظَراء النُقَباء» (جانشینان) بودند. حمید در یکی از جنگهای اواخر دوره دعوت عباسی و در آستانه پیروزی بنیعباس، همراه پدرش در رویارویی با لشکر ابنهُبَیْره، والی عراق، شرکت داشت (محرّم 132). هنگامی که سپاه قحطبه از رود فرات عبور کرد، قحطبه ناپدید و بنابه قولی در آب فرات غرق شد. پس از آن، لشکر ابنهبیره شکست خورد. قحطبه به سپاه خود گفته بود که هرگاه مرا از دست دادید، امیر لشکر، حمید و اگر نبود، حسن است. بر این اساس، لشکریان با حمیدبن قحطبه بیعت کردند و حمید چهار شب پس از ناپدید شدن قحطبه، وارد کوفه شد (اخبارالدولة العباسیة، ص 219، 221، 255، 371؛ یعقوبی، ج 2، ص 343ـ345؛ قس ابناثیر، ج 5، ص 403: لشکریان به وصیت قحطبه به نام پسرش حسن، با حمیدبن قحطبه بیعت کردند). حسنبن قحطبه نیز به سپاه پدر پیوست و همراه آنان وارد کوفه شد.قبل از رسیدن سپاه به کوفه، محمدبن خالدبن عبداللّه قَسری در کوفه قیام کرد و مردم را به طرفداری از عباسیان برانگیخت و حاکم شهر را که از طرف ابنهبیره منصوب شده بود، بیرون کرد. حسنبن قحطبه برای جنگ با ابنهبیره، به سوی واسط رفت و او را محاصره کرد. حمید نیز برای سرکوبی گروه دیگری از امویان رهسپار مداین شد. هنگامی که ابوالعباس سفّاح بر تخت خلافت نشست، یحییبن جعفربن تمّام را به یاری حمید به مداین فرستاد (اخبارالدولة العباسیة، ص 377؛ نیز رجوع کنید به ابناثیر، ج 5، ص 404ـ406، 416). پس از مرگ سفّاح، برادرش (ابوجعفر منصور) به خلافت رسید، اما عموی سفّاح، عبداللّهبن علی به مخالفت برخاست و ادعای خلافت کرد. حمیدبن قحطبه و جماعتی از فرماندهان با وی بیعت کردند (137) و حمیدبن قحطبه زمام امور او را به دست گرفت، ولی عبداللّهبن علی به حمیدبن قحطبه بدگمان شد و تصمیم گرفت او را از میان بردارد. بنابراین، او را به حکومت حلب منصوب کرد و نامهای به او داد تا به زُفَربن عاصم، حاکم حلب، برساند. عبداللّه در آن نامه دستور قتل حمید را به حاکم حلب داده بود. حمیدبن قحطبه در بین راه نامه را گشود و چون از نقشه عبداللّهبن علی آگاه شد، با عده بسیاری از یاران خود از راه رُصافه به عراق رفت. او در پی جدایی از عبداللّهبن علی، به نزد ابومسلم رفت و این مطلب بر عبداللّهبن علی گران آمد و ترسید که دیگر فرماندهان خراسان نیز چنان کنند. حمیدبن قحطبه و ابومسلم خراسانی به یاری حسنبن قحطبه که فرمانده دست راست سپاه ابومسلم بود، برای سرکوبی عبداللّهبن علی به نصیبین لشکر کشیدند و عاقبت او شکست خورد و به بصره گریخت (رجوع کنید به یعقوبی، ج 2، ص 364ـ366؛ طبری، ج 7، ص 474ـ478؛ ابناثیر، ج 5، ص 464ـ465).در سال 137، مُلَبَّدبن حَرْمَله شیبانی با شعار «لاحُکمَ الّالِلّه»، در ناحیه جزیره قیام کرد و چندینبار لشکریان عباسی را شکست داد. حمیدبن قحطبه که در آن زمان امیر جزیره بود، به سوی او لشکر کشید اما شکست خورد و ناگزیر به پرداخت صدهزار درهم به ملبّد شد (ابناثیر، ج 5، ص 482). حمید و حسنبن قحطبه در زمینهسازی برای قتل ابومسلم (137) نیز بیتأثیر نبودند و با سخنان خود، بر بدگمانی منصور عباسی به ابومسلم افزودند (رجوع کنید به طبری، ج 7، ص 481؛ میرخواند، ج 3، ص 398).در سال 142، حمیدبن قحطبه به امارت مصر منصوب شد اما در سال بعد، از این سمت معزول گردید (ابناثیر، ج 5، ص 510، 512؛ قس کندی، ص 132ـ133؛ ابنتغری بردی، ج 1، ص 349، ج 2، ص 1، که آغاز امارت وی را رمضان 143 و عزل او را ذیقعده 144 ذکر کردهاند). با این حال، حمیدبن قحطبه همچنان به عنوان فرماندهی وفادار در تحکیم خلافت عباسی کوشید. وی در سال 145 فرمانده مقدمه سپاهی بود که به سرداری عیسیبن موسی هاشمی، برای سرکوب کردن قیام محمدبن عبداللّهبن حسن، معروف به نفس زکیّه، به مدینه فرستاده شد (رجوع کنید به ابنقتیبه، ص 378؛ ابناثیر، ج 5، ص 547ـ549). از سوی دیگر، ابراهیمبن عبداللّه نیز همزمان با برادرش در بصره خروج کرد و سپس آهنگ جنگ با منصور عباسی نمود. منصور در مأموریتی دیگر، عیسیبن موسی را به همراهی حمیدبن قحطبه و با سپاهی بسیار مأمور سرکوبی ابراهیم کرد. در جنگی سخت که در قریه باخَمری روی داد، لشکر ابراهیم شکست خورد و وی کشته شد (رجوع کنید به یعقوبی، ج 2، ص 376ـ378).منصور در 151 حمیدبن قحطبه را والی خراسان کرد (ابنعساکر، ج 15، ص 290؛ ابناثیر، ج 5، ص 607ـ608). وی تا 159 که در خراسان درگذشت، همچنان در این مقام بود (ابناثیر، ج 6، ص 38، 41).منابع: ابناثیر؛ ابنتغری بردی، النجوم الزاهرة فی ملوک مصر و القاهرة، قاهره ?] 1383[ـ1392/ ?] 1963[ ـ 1972؛ ابنعساکر، تاریخ مدینة دمشق، چاپ علی شیری، بیروت 1415ـ1421/ 1995ـ2001؛ ابنقتیبه، المعارف، چاپ ثروت عکاشه، قاهره 1960؛ اخبارالدولة العباسیة و فیهاخبار العباس و ولده، چاپ عبدالعزیز دوری و عبدالجبار مطلبی، بیروت: دارالطلیعة للطباعة و النشر، 1971؛ طبری، تاریخ (بیروت)؛ محمدبن یوسف کندی، ولاة مصر، چاپ حسین نصّار، بیروت 1379/1959؛ میرخواند؛ یعقوبی، تاریخ.