حمویة بن علی

معرف

از امرای سامانیان و سپهسالار خراسان
متن
حَمُّویة‌ بن علی، از امرای سامانیان و سپهسالار خراسان. نام او را حَموَیَّه (ابن‌اثیر، ج 7، ص 281؛ محمدبن منور، بخش 2، تعلیقات شفیعی‌کدکنی، ص 698) و حمویة‌بن اسدبن علی (میرخواند، ج 4، ص 31) نیز ضبط کرده‌اند. کنیه وی ابوجعفر بود و با القاب سلطان و کوسا نیز معرفی شده است (رجوع کنید به ابن‌فضلان، ص 75؛ حاکم نیشابوری، ص 216). حمویة در اسفراین، از توابع نیشابور، به دنیا آمد (حاکم نیشابوری، همانجا). از آغاز زندگی‌اش اطلاع روشنی نیست. او خود را از تبار انوشیروان ساسانی می‌دانست و خود را به اسفراین ــ که اعقاب انوشیروان در آنجا می‌زیستندــ نسبت می‌داد (حاکم نیشابوری، همانجا؛ ثعالبی، ج 4، ص 504).براساس روایتی که از حمویة‌بن علی نقل شده، او در جوانی تنگدست بود و روزی در حالی که جامه‌ای پاره بر تن داشت، به زیارت مشهد امام رضا علیه‌السلام رفت و از خدا خواست که به او حکومت خراسان را بدهد و خدا دعای وی را اجابت کرد (رجوع کنید به ابن‌بابویه، ج 2، ص 286ـ287). چندی بعد، حمویه از امرای بزرگ سامانیان گردید و به خدمت اسماعیل‌بن احمد، احمدبن اسماعیل و نصربن احمد درآمد (نرشخی، تعلیقات مدرس رضوی، ص 323).نخستین‌بار، از حمویة‌بن علی در رویدادهای 272 یاد شده است. در این سال، روابط نصربن احمد با برادر کهترش، اسماعیل‌بن احمد حاکم بخارا، به تیرگی انجامید. نصر به بخارا لشکر کشید. اسماعیل، حمویه را نزد رافع‌بن هَرْثَمه*، والی خراسان، فرستاد و از او یاری خواست. رافع با لشکر خود به بخارا آمد و حمویه از بیم آنکه رافع در صورت پیروزی، ماوراءالنهر را تصرف کند، او را به میانجیگری برای آشتی بین نصربن احمد و اسماعیل‌بن احمد تشویق کرد. پس از صلح آن دو، رافع به خراسان بازگشت (رجوع کنید به ابن‌اثیر، همانجا).پس از این واقعه تا 301، هیچ اطلاعی از حمویة‌بن علی در منابع تاریخی نیامده است. در این سال، نصربن احمد (نصر دوم) در هشت سالگی به امارت رسید و حمویه سپهسالار (صاحب‌الجیش) خراسان شد. او را صاحب وجود خراسان نیز می‌نامیدند. وی در نیشابور مستقر بود (نرشخی، ص 129ـ130؛ مقدسی، ص300). به‌سبب خردسالی نصربن احمد، مدعیان با او به مخالفت برخاستند. حمویه و دیگر سرداران سامانی، آنان را سرکوب، و پایه‌های حکومت نصر را مستحکم کردند. حمویه در 301 قیام اسحاق‌بن احمد، عموی نصر، را فرونشاند (رجوع کنید به طبری، ج10، ص 147ـ148؛ نرشخی، ص 130؛ گردیزی، ص 331؛ ابن‌ماکولا، ج 5، ص 149).در 302، حسین‌بن علی مرورودی، سردار سامانی، بر ضد امیرنصر شورید و منصور، پسر اسحاق‌بن احمد، را به حکومت رساند و در نیشابور به نام او خطبه خواند. حمویه به نیشابور لشکر کشید. در این هنگام، منصوربن اسحاق به‌طور مرموزی درگذشت و حسین‌بن علی مرورودی به هرات گریخت (رجوع کنید به ابن‌اثیر، ج 8، ص 87ـ88؛ منهاج سراج، ج 1، ص 208). در 306، حسین‌بن علی مرورودی بار دیگر در نیشابور قیام کرد. این بار نصر، احمدبن سهل (سردار سامانی) را به دفع او فرستاد. احمدبن سهل او را دستگیر کرد، اما چون امیرنصر به وعده‌های خود وفا نکرد، احمدبن سهل نیز شورید و بر نیشابور و گرگان و مرو چیره شد. در پی آن، حمویه از بخارا به جنگ وی رفت و در رجب 307 در حَوزان (حوران)، نزدیک مرورود، لشکر احمد را شکست داد و او را به اسارت به بخارا فرستاد (گردیزی، ص 334؛ ابن‌اثیر، ج 8، ص 119ـ120؛ نویری، ج 25، ص 344ـ 345).در 308 لَیلی بن نُعمان*، سردار حسن‌بن قاسم‌بن حسن* (داعی صغیر)، گرگان را از تصرف سامانیان درآورد و به دستور حسن‌بن قاسم، در ذیحجه 308 نیشابور را گرفت. امیرنصر حمویه را از بخارا به جنگ لیلی فرستاد. حمویه در طوس با سپاهیان لیلی روبه‌رو شد. بسیاری از لشکریان حمویه در این جنگ پراکنده شدند، اما او به مرو رفت و سرانجام لیلی را شکست داد و در ربیع‌الاول 309 او را به قتل رساند (ابن‌اثیر، ج 8، ص 124ـ125؛ نیز رجوع کنید به ابن‌اسفندیار، ج 1، ص 277ـ278؛ قس گردیزی، ص 191ـ192، که گفته است حمویه به سپاهیان لیلی امان داد). پس از این رویداد، ابن‌فضلان (سفیر خلیفه مقتدر عباسی) به نیشابور رسید و با حمویه، سپهسالار سامانی در خراسان، دیدار کرد (رجوع کنید به ابن‌فضلان، ص 75).هنگامی که حمویه سپهسالار خراسان بود، یکی از سادات سرشناس علوی، به نام ابوالحسین محمدبن احمد زُباری، در نیشابور ادعای خلافت نمود و ده و به قولی بیست هزار تن از نیشابوریان با وی بیعت کردند، اما پیش از آنکه وی قیام خود را آشکار سازد، برادرش، ابوعلی، وی را دستگیر و تسلیم جانشین حمویه نمود. او نزدیک یک سال در بخارا محبوس بود تا آنکه حمویة‌بن علی به‌سبب احترامی که برای خاندان پیامبر اکرم قائل بود، نزد امیرنصر شفاعت نمود و زُباری را آزاد و مقرری ماهانه‌ای برای وی تعیین کرد و سپس روانه نیشابور شد (ابن‌بابویه، ج 2، ص 287؛ ابن‌عنبه، ص 194). به‌جز این روایت ــکه از تمایلات شیعی یا، دست‌کم، علوی حمویة‌بن علی حکایت داردــ روایت ابن‌بابویه (همانجا) نیز حاکی از آن است که وی مشهد امام رضا را با برکت می‌دانست و پیوسته به زیارت آن حضرت می‌رفت و حتی پس از آنکه محمدبن زید داعی، فرمانروای علوی طبرستان، در جنگ با سپاه سامانیان در گرگان به قتل رسید، حمویه دختر خود را به ازدواج پسر وی، زیدبن محمد، درآورد و او را به قصر خود فرستاد و اکرام نمود.به نظر می‌رسد که حمویه تا پایان دهه اول سده چهارم در مقام خویش در خراسان باقی بوده است. از این‌پس، در منابع تاریخی اطلاعی از او نیست. شاید او پس از این تاریخ درگذشته باشد (رجوع کنید به همانجا؛ ابن‌اثیر، ج 8، ص 125، 131ـ132؛ ناجی، ص 106).حمویه در احیا و استقرار دولت سامانیان نقش بسیار مهمی داشت (ثعالبی، ج 4، ص 504؛ حاکم نیشابوری، تعلیقات شفیعی‌کدکنی، ص 285). به گفته حاکم نیشابوری (ص 216)، حمویه سپهدار لشکرهای مشرق بود و هفتاد بار با مخالفان دین جهاد کرد و هر بار آن لشکرها را شکست داد و پیروز شد (قس ثعالبی، همانجا: چهل نبرد).حمویه دوراندیش و زیرک بود و در جنگ و محاصره و فنون رزم درایت و مهارت بسیار داشت (رجوع کنید به منینی، ج 1، ص 206؛ ابن‌اثیر، ج 8، ص 119ـ120؛ گردیزی، 334؛ نرشخی، تعلیقات مدرس رضوی، ص 324) و از سرداران و لشکریان خویش‌سان می‌دید و به امور آنان رسیدگی می‌کرد (رجوع کنید به ابن‌بابویه، ج 2، ص 286). او آثار و اوقافی در نیشابور برجای گذاشت، از جمله بیمارستانی که آن را به فرمان وی ساختند (مقدسی، ص300؛ ابن‌بابویه؛ ثعالبی، همانجاها).فرزندان حمویه نیز در دربار سامانیان صاحب‌منصب بودند. پسرش، احمد، در حیات پدر در خدمت امیر نصر بود (رجوع کنید به ابن‌اثیر، ج 8، ص 88ـ89؛ بارتولد، ج 1، ص 527، با تردید او را پسر حمویة‌بن علی خوانده است). احمد ملقب به ابوالعباس، پیشکار و مشاورِ اسماعیل (پسر و ولیعهد امیرنصر) بود. اسماعیل پیش از نصر مُرد و نوح‌بن نصر به امارت نشست. احمد که از بدرفتاری احتمالی نوح نگران بود، به مرو رفت و یک سال پنهانی در آنجا زیست. سرانجام، در 332، هنگامی که نوح به مرو رفت، او را نزد وی آوردند. نوح، احمدبن حمویه را گرامی داشت و به کار گمارد، اما اندکی بعد حاکم جلیل، وزیر نوح، امیر را بر ضد وی تحریک نمود و به فرمان نوح، احمدبن حمویه را در 335 با ضربات چوب کشتند (رجوع کنید به گردیزی، ص 339ـ341).ابوعلی حسن‌بن احمدبن حمویه به احتمال بسیار پسر احمدبن حمویه و نواده حمویة‌بن علی است. او در 388، در زمان مجدالدوله دیلمی، در ری عهده‌دار منصب وزارت بود (رجوع کنید به عتبی، ص 238ـ245؛ ابن‌اسفندیار، ج 2، ص 8؛ قس مسکویه، ج 6، ص 239، که نام او را ابوعلی حمولی نوشته است).در منابع، همچنین از خواجه احمد حمّویه یاد شده که در روزگار ابوسعید ابوالخیر (357ـ440)، رئیس میهنه یا رئیس دشت خابران (خاوران*) و از شیفتگان ابوسعید بوده است. خواجه احمد احتمالا با این خاندان پیوستگی داشته است (رجوع کنید به محمدبن منوّر، بخش 1، ص 153، 160، 185ـ187، بخش 2، تعلیقات شفیعی‌کدکنی، ص 697ـ698؛ ابوروح، ص 52، 66، 87، 90، تعلیقات شفیعی کدکنی، ص 138).علی‌بن زید بیهقی (ص80ـ83)، ضمن نام بردن از روستای حمویه‌آباد در نزدیکی نیشابور، از افرادی با نام حمویه یا نسبت حمویی در سده چهارم یاد کرده است که احتمالا از اعقاب حمویة‌بن علی بوده‌اند. به نظر می‌رسد، فرزندزادگان حمویة‌بن علی بر اثر آشفتگی اوضاع خراسان، از سده ششم و به‌ویژه پس از مرگ سلطان سنجر سلجوقی (552) و حمله غزها، جلای وطن کردند و در مصر و شامات مسکن گزیدند. آنان که از مشاغل نظامی دست کشیده بودند، مورد احترام ملوک ایوبی قرار گرفتند. گروهی از ایشان به تصوف و گروهی نیز به علوم دیگر پرداختند و مریدان و شاگردان بسیاری داشتند (رجوع کنید به سمعانی، ج 2، ص 268؛ ابن‌فُوَطی، ج 2، ص 194؛ ذهبی، ج 19، ص 597ـ598، ج 22، ص 79، ج 23، ص 96ـ97).منابع: ابن‌اثیر؛ ابن‌اسفندیار، تاریخ طبرستان، چاپ عباس اقبال آشتیانی، تهران ?] 1320ش[؛ ابن‌بابویه، عیون اخبارالرضا، چاپ مهدی لاجوردی، قم 1363ش؛ ابن‌عنبه، الفصول الفخریه، چاپ جلال‌الدین محدث ارموی، تهران 1363ش؛ ابن‌فضلان، رسالة ابن‌فضلان، چاپ سامی دهان، دمشق 1379/1960؛ ابن‌فُوَطی، مجمع‌الآداب فی معجم الالقاب، چاپ محمدالکاظم، تهران 1416؛ ابن‌ماکولا، الاکمال فی رفع الارتیاب عن المؤتلف و المختلف من الاسماء و الکنی و الانساب، چاپ عبدالرحمان‌بن یحیی معلمی‌یمانی، حیدرآباد، دکن 1381ـ1406/ 1962ـ1986؛ لطف‌اللّه‌بن ابی‌سعید ابوروح، حالات و سخنان ابوسعید ابوالخیر، چاپ محمدرضا شفیعی‌کدکنی، تهران 1366ش؛ واسیلی ولادیمیروویچ بارتولد، ترکستان‌نامه: ترکستان در عهد هجوم مغول، ترجمه کریم کشاورز، تهران 1366ش؛ علی‌بن زید بیهقی، کتاب تاریخ بیهق، چاپ کلیم‌اللّه حسینی، حیدرآباد 1388/1968؛ عبدالملک‌بن محمد ثعالبی، یتیمة‌الدهر، چاپ مفید محمد قمیحه، بیروت 1403/1983؛ محمدبن عبداللّه حاکم نیشابوری، تاریخ نیشابور، ترجمه محمدبن حسین خلیفه نیشابوری، چاپ محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران 1375ش؛ ذهبی؛ سمعانی؛ طبری، تاریخ (بیروت)؛ محمدبن عبدالجبار عتبی، الیمینی فی شرح اخبار السلطان یمین‌الدولة و امین‌الملة محمود الغزنوی، چاپ احسان ذنون ثامری، بیروت 1424/2004؛ عبدالحی‌بن ضحاک گردیزی، تاریخ گردیزی، چاپ عبدالحی حبیبی، تهران 1363ش؛ محمدبن منوّر، اسرار التوحید فی مقامات الشیخ ابی‌سعید، چاپ محمدرضا شفیعی‌کدکنی، تهران 1366ش؛ مسکویه؛ مقدسی؛ عثمان‌بن محمد منهاج سراج، طبقات ناصری، چاپ عبدالحی حبیبی، کابل 1342ـ1343ش؛ احمدبن علی منینی، الفتح الوهبی (شرح الیمینی)، قاهره 1286؛ میرخواند؛ محمدرضا ناجی، تاریخ و تمدن اسلامی در قلمرو سامانیان، تهران 1378ش؛ محمدبن جعفر نرشخی، تاریخ بخارا، ترجمه ابونصر احمدبن محمدبن نصر قباوی، تلخیص محمدبن زفربن عمر، چاپ مدرس رضوی، تهران 1351ش؛ احمدبن عبدالوهاب نویری، نهایة‌الارب فی فنون الادب، قاهره ] 1923[ـ1990.
نظر شما
مولفان
گروه
تاریخ ایران و اسلام ,
رده موضوعی
جلد 14
تاریخ 93
وضعیت چاپ
  • چاپ شده