حمزه بالی، از مشهورترین ملامتیان قرن دهم در بوسنی و مؤسس طریقت حمزویه. زادگاه او را اورلوویچی، در شمالشرقی بوسنی، نوشتهاند (رجوع کنید به الگار، ص 246؛ د. ا. د. ترک، ذیل مادّه). سلسله طریقت او، به واسطه حسامالدین آنقروی، احمد ساربان، اوغلان شیخ اسماعیل معشوقی، پیرعلی آقسرایی، بنیامین آیاشی و امیر سکینی، به حاجی بیرامِولی* میرسد (عطائی، ص 65؛ د.ا.د.ترک، همانجا).ابتدا وی را بالی آغا مینامیدند، اما حسامالدین، با اشاره به اینکه وی شهید و با حضرت حمزه محشور خواهد شد، او را حمزه نامید و وی به شیخ حمزه شهرت یافت (رجوع کنید به وجدانی، کتاب 1، ص 53؛ د. ا. د. ترک، همانجا). از زندگی او پیش از ورود به حلقه حسامالدین آنقروی به عنوان یک صوفی، مطلب چندانی، چه در منابع ملامی ـ بیرامی و چه در منابع رسمی، نیامده است. او ابتدا در خدمت یکی از وزرای عثمانی بود (الگار، ص 247). بعدها تحت ارشاد حسامالدین آنقروی به ریاضت پرداخت و پنج سال خلیفه او بود و پس از مرگ آنقروی در 964، به بوسنی بازگشت (خانجی بوسنوی، ص 124ـ125؛ د.ا.د.ترک، همانجا) و به ارشاد پرداخت. وی برای ارشاد مردم، حتی به میخانهها میرفت و حاضران را از شرابخواری نهی میکرد. پس از اندک مدتی مریدانش زیاد شدند (رجوع کنید به گولپینارلی، 1931، ص 72). حمزه بالی، همانند اسماعیل معشوقی، اعتقاد خود را به وحدت وجود اظهار میکرد؛ از اینرو علما و مشایخ بوسنی، که از رواج طریقت او بیمناک شده بودند، او را فردی ناشایست برای ارشاد اعلام کردند و سرانجام، با استفسار از علما، شیخالاسلام ابوالسعود افندی حکم به کفر و اعدام وی داد. در نتیجه، حمزهبالی و چند تن از پیروانش در استانبول اعدام گردیدند (عطائی، ص 65). بیشتر منابع متقدم، با پیروی از عطائی، تاریخ اعدام وی را 969 ذکر کردهاند (برای نمونه رجوع کنید به رفعت، ذیل مادّه)، اما طبق تحقیقات اخیر، وی به احتمال بسیار، در 980 اعدام شده است (رجوع کنید به خانجی بوسنوی؛ گولپینارلی، 1931؛ د. ا. د. ترک، همانجاها). اعدام او تقریباً همه مردم عثمانی را به دو دسته موافق و مخالف تقسیم کرد (گولپینارلی، 1931، ص 74). درویشان ملامی ـ بیرامی، که بعد از مرگ حمزهبالی، حمزوی خوانده شدند، دائماً تحت تعقیب بودند (همو، 1366ش، ص 374؛ همو، 1931، همانجا). گفتهاند که در عقاید حمزهبالی شباهتهایی با مسیحیت وجود دارد، اما از او اثر مکتوبی برجای نمانده است که براساس آن بتوان درباره عقایدش اظهارنظر قطعی کرد (رجوع کنید به کلیر، ص 87، پانویس 59؛ الگار، ص 257).حمزویه، بر طبق برخی اسناد، حمزهبالی و پیروانش برای کسب قدرت، سازمانی تشکیل دادند و مانند اهل فتوت، زندگی برادرانه در پیش گرفتند. آنان برای قیام آماده شدند و از میان خود، سلطان، وزیر، قاضی عسکر، قاضی، دفتردار و چاوش برگزیدند (رجوع کنید به گولپینارلی، 1366ش، ص 331، پانویس 7).همچنین گفته شده است که پس از کشته شدن تعدادی از سران حمزویه به دستور شیخالاسلام وقت، بسیاری از حمزویان از رأی خود بازگشتند یا فرقه فرقه شدند (خانجی بوسنوی، ص 95)، اما از منابع چنین برمیآید که حتی پس از قتل حمزهبالی و سختگیریهای بعدی، جنبش حمزویه با اقتدار به راه خود ادامه داد (اوجاق، ص 299) و حسن قبادوز (از مریدان حسامالدین آنقروی) بر مسند ارشاد حمزویه نشست (گولپینارلی، 1931، ص 78).مشایخ بعدی این طریقت (همچون ادریس مختفی، لامکانی حسین افندی و اوغلان شیخ ابراهیم افندی)، بیشتر احکام شریعت را رعایت میکردند و به این ترتیب، با رهایی از تعقیب و آزار مخالفان، به گسترش حمزویه کمک کردند (همو، 1931، ص 77). حمزویان در دوران حکمرانی سلطان سلیم اول و سلطان سلیمان قانونی به شدت مورد آزار قرار گرفتند (گلپینارلی، 1366ش، ص 156) اما حمزویان در سال 990 بر بخشهایی از بوسنی مسلط شدند (عطائی، ص 283).بشیرآغا، از مشایخ مشهور حمزویه که مدتی زعامت این طریقه را در استانبول در دست داشت، مریدان فراوانی یافت و پیروان طریقتهای بکتاشیه* و حروفیه* نیز به منزل او رفت و آمد میکردند. این امر حسادت برخی مشایخ و سوءظن دربار را برانگیخت. علمای طرفدار حکومت عثمانی، رسالههایی در رد حمزویهنوشتند (براینمونه رجوع کنید به گلپینارلی، 1931،ص75ـ76). در این ردیههای حمزهبالی متهم شده که عمل و مجاهده را ضروری نمیدانسته (همان، ص76) و در شمال بوسنی مذهب فاسدی را نشر داده و بهنقض شریعت و اباحیگری میپرداختهاست (خانجی بوسنوی، همانجا). سرانجام بهفتوای شیخالاسلام وقت، بشیرآغا را ــکه بیش از نود سال داشت ــ به همراه چهل تن از مریدانش در 1073 خفه کردند. پس از این ماجرا فعالیتهای حمزویان محدود و مخفی شد (گولپینارلی، 1931، ص 158ـ160).حمزویان از قرن یازدهم بخشی از تشکیلات اهل فتوت را نیز رهبری میکردند (همو، 1379ش، ص 82). آنان از زمان ادریس مختفی تشکیلاتی شبیه تشکیلات اهل فتوت به وجود آوردند (همان، ص 95). صاری عبداللّه و شیخ مرادی بخاری شارحان مثنوی و عبداللّه بوسنوی شارح فصوص از مشایخ مشهور حمزویه در قرون دوازدهم و سیزدهماند (گلپینارلی، 1366ش، ص 188، 207ـ288).در محیطِ شریعتْ محورِ صوفیانِ بوسنی و نیز در نواحی صربستان و مجارستان، که تحت سلطه عثمانیها بود، از این طریقت استقبال شد (همان، ص 243). عثمانیها حمزویه را تهدیدی جدی در برابر یکپارچگی دینی و سیاسی قلمرو خود میدانستند؛ اما پس از سرکوبی این جنبش در بوسنی، این جنبش در استانبول به مدت طولانی باقیماند. در آنجا تقیه و هماهنگی عقاید با ظواهر شرع، تا اوایل سده چهاردهم/ نخستین سالهای قرن بیستم این طریقت را در حاشیه تصوفِ ترک زنده نگاهداشت (همانجا). گزارش شده که یک خانقاه حمزوی در شمالشرق بوسنی تا 1371ش/1992 (آغاز جنگ در بالکان) فعال بوده است ()دایرةالمعارف جهان اسلام آکسفورد(، ذیل "Bayramiye"). سیدعبدالقادر بلخی (فرزند سید سلیمان بلخی قُندوزی، نویسنده ینابیعالمودة)، که از بلخ به استانبول مهاجرت کرده بود، از آخرین مشایخ حمزویه در اوایل قرن چهاردهم/ بیستم و نیز منتسب به طریقت نقشبندیه بود که بسیاری از پیروان مولویه حمزویه و حتی طریقههای دیگر او را قطب میدانستند (گولپینارلی 1366ش، ص376، 481، پانویس؛ )دایرةالمعارف جهاناسلام آکسفورد(، همانجا). در یوگسلاوی در دوران تیتو، تحت رهبری مشایخی چون شیخ محمد اهل اوژیتسه و حسن قائمی بابا (از مشایخ قادری)، حمزویان در مبارزات، اجتماعی شرکت داشتند (الگار، ص 257).عقاید حمزویه. حمزویان، مانند مولویان، معتقد بودند که مرشد حقیقی، یگانه و همان قطب است که صاحب زمان و مظهر حقیقتِ محمدیه* است (گولپینارلی، 1366ش، ص 374ـ375، 490). میان مشایخ نقشبندیه و حمزویه نیز، در پی اخذ آرا و عقاید از یکدیگر، مناسبات نزدیک ایجاد شد (رجوع کنید به همان، ص 388ـ 389).ضمناً حمزویان نگاه مثبتی به قلندریان و حروفیان و بکتاشیان، داشتند و بعضاً پذیرش برخی شعارها و معتقدات ایشان، سبب شد بسیاری از پیروان این طریقتها حمزوی شوند (د.ا.د.ترک، همانجا).حمزویان، به جز گروه اندکی، بسیاری از آموزههای اعتقادی امامیه را پذیرفته بودند. در آثار برخی حمزویان مفاهیمی همچون توّلی و تبرّی، و نیز شرح احوال دوازده امام و اعتقاد به اینکه حضرت مهدی عجلاللّه تعالی فرجهالشریف امام دوازدهم است، دیده میشود (رجوع کنید به گلپینارلی، 1366ش، ص 193).تمایلاتِ شیعی ـ باطنیِ حمزویان را بیش از کتابهایی که اندیشمندان این طریقت نوشتهاند، از اشعار و مکتوبات شعرای آنان میتوان دریافت. مثلا احمد ساربان، شاعر ملامی، گرایش شدیدی به اهلبیت پیامبر داشته و اشعار فراوانی در مدح دوازده امام شیعه سروده است (رجوع کنید به گولپینارلی، 1931، ص 55ـ60). در طریقت حمزویه، اساس محبت است؛ از همین روی، گاه بروز محبتدر بین مریدومراد چنان شدتمییابد کهنمیتوان تشخیص داد کدام مرید و کدام مراد است (همو، 1366ش، ص 523).منابع: محمد خانجی بوسنوی، الجوهر الأسنی فی تراجم علماء و شعراء بوسنه، چاپ سیدکسروی حسن، بیروت 1413/1993؛ احمد رفعت، لغات تاریخیه و جغرافیه، استانبول 1299ـ1300؛ محمدبن یحیی عطائی، حدائق الحقائق فی تکملة الشقائق، در شقائق نعمانیه و ذیللری، چاپ عبدالقادر اوزجان، استانبول: دارالدعوة، 1989؛ عبدالباقی گولپینارلی، فتوّت در کشورهای اسلامی و مآخذ آن، ترجمه توفیق ه . سبحانی، تهران 1379ش؛ همو، مولویّه بعد از مولانا، ترجمه توفیق ه . سبحانی، تهران 1366ش؛ م. صادق وجدانی، طومار طرق علیّه، استانبول 1338ـ1342؛Hamid Algar, "The Hamzeviye: a deviant movement in Bosnian sufism", Islamic studies, vol.36, no.2 and 3 (summer and autumn 1997); Nathalie Clayer, Mystiques, etat et societe: les Halvetis dans l'aire balkanique de la fin du xve siecle a nos jours, Leiden 1994; Abdulbaki Golpinarli, Melamilik ve Melamiler, Istanbul 1931; Ahmet Yasar Ocak, Osmanli toplumunda zindiklar ve mulhidler yahut dairenin disina cikanlar (15.-17. Yuzyillar), Istanbul 2003; The Oxford encyclopedia of the modern Islamic world, ed. John L. Esposito, New York 1995, s.v. "Bayramiye" (by Hamid Algar); TDVIA, s.v. "Hamza Bali" (by Nihat Azamat).