حمدانیان، از خاندانهای شیعی حکومتگر در موصل و حلب، در سدههای سوم و چهارم هجری.حمدانیان خود را از قبیله تغلب* و از نسل حَمْدانبن حَمدونبن حارثبن لقمان تغلبی (ابنظافر ازدی، ص 11؛ ابنخلّکان، ج 2، ص 114؛ قس مسعودی، ج 5، ص 151: حمدانبن حمدونبن حارثبن منصوربن لقمان؛ امین، ج 6، ص 227: احمدبن حمدونبن حارثبن منصور، شمردهاند (رجوع کنید به صفدی، ج 12، ص 89؛ قس ابنحائک، ص 246، که حمدانیان را جزو موالی بنیتغلب شمرده است).از حمدانبن حمدون نخستین بار در 254 جزو سرداران سپاه خلیفه عباسی در جنگ با مَساوربن عبدالحمید خارجی نام برده شده است (رجوع کنید به ابناثیر، ج 7، ص 188).در 260، حمدان سپاه اسحاقبن ایوب تغلبی را، که برای سرکوب قیام موصل بهرهبری یحییبن سلیمان گسیل شده بود، همراهی کرد. این سپاه کاری از پیش نبرد و ناکام ماند (همان، ج 7، ص270ـ271). در 263، حمدان به هارون شاری برای بهدست آوردن رهبری خوارج کمک کرد (رجوع کنید به ابنخلدون، ج 3، ص 411). در 266، در کنار علیبن داوود (قائد کبیر) و اسحاقبن ایوب تغلبی، با اسحاقبن کنداجیق که بر خلافت عباسی قیام کرده بود، جنگید و شکست خورد و به نیشابور گریخت (ابناثیر، ج 7، ص 333ـ334؛ قس طبری، ج 9، ص 553، که از حضور حمدان در این جنگ سخنی نگفته است). در 267، حمدان و اسحاقبن ایوب لشکری از قبایل ربیعه و تغلب و بکر جمعآوری کردند و به مصاف کنداجیق رفتند که این بار نیز شکست خوردند و به نصیبین و آمِد فرار کردند (طبری، ج 9، ص 587؛ ابناثیر، ج 7، ص 362).در 272، حمدان با هارون شاری متحد گردید. آنان با یکدیگر وارد موصل شدند و در 279 به جنگ بنیشیبان رفتند (ابناثیر، ج 7، ص 419، 453ـ454؛ ابنخلدون، ج 3، ص420ـ421؛ ابنتغری بردی، ج 3، ص 67). در 281، خلیفه عباسی معتضد به قصد سرکوبی حمدان و هارون شاری راهی موصل شد و قلعه ماردین را که پناهگاه حمدان بود، تصرف و ویران کرد. آنگاه گروهی را به تعقیب حمدان که فرار کرده و پسرش حسین را جانشین خود نموده بود، فرستاد و خود به موصل بازگشت. معتضد پس از بازگشت به موصل نامهای برای حمدان نوشت و از وی خواست به اطاعت خلیفه بازگردد که نپذیرفت و در قلعه خود متحصن شد تا اینکه پس از مدتی فرار و تعقیب از سوی لشکریان خلیفه، در 282 تسلیم و سپس با وساطت پسرش حسین، آزاد شد (طبری، ج10، ص 38ـ40، 43ـ44؛ کتاب العیون و الحدائق، ج 4، قسم 1، ص 78ـ81؛ ابنجوزی، ج 12، ص 339ـ340).از این به بعد، در منابع از حمدان ذکری در میان نیست و به نظر میرسد که دیگر فعالیت سیاسی زیادی نداشته است. تاریخ درگذشت او نیز روشن نیست.حمدان هشت پسر داشت که مشهورترین آنها ابوعلی حسین بود (درباره او رجوع کنید به حسینبن حمدان*؛ برای سایر فرزندان رجوع کنید به ابنظافر ازدی، ص 12 و پانویس؛ فیصلسامر، ج 1، ص 44؛ شکعه، ص 35ـ43).حمدانیان موصل. مؤسس حکومت حمدانیان موصل ابوالهیجاء عبداللّهبن حمدان بود. او در 293 به حکومت موصل منصوب شد (ابناثیر، ج 7، ص 538). در آغاز حکومتش، با شورش کردهای هَذْبانی/هَدْبانی مواجه شدو لشکر وی در مصاف با آنان دچار صدمات بسیار گردید. ازاینرو، از بغداد درخواست کمک کرد و در 294 پس از رسیدن نیروهای کمکی، به تعقیب کردهای شورشی پرداخت و آنان را وادار به تسلیم کرد (همان، ج7، ص538ـ539؛ ابنخلدون، ج3، ص444ـ445). اما چند سال بعد در 301، به اتهام قیام بر خلیفه عزل شد. این امر واکنش شدید ویرا درپی داشت، ولی در برابر سپاه اعزامی خلیفه عباسی مقاومت نکرد و امان خواست و با آنان به بغداد نزد مقتدر رفت و مورد تکریم قرار گرفت. چند ماه بعد، وی به حکومت موصل بازگردانده شد (صولی، ص 92؛ ابنظافر ازدی، ص 12؛ نیز رجوع کنید به کبیسی، ص521ـ523؛ احمد عدوان، ص111ـ 112). در 303 پس از دستگیری حسینبن حمدان، ابوالهیجاء و یکی دیگر از برادرانش (ابراهیم) نیز دستگیر و زندانی شدند اما دو سال بعد، در حالیکه حسین همچنان در زندان بود، آن دو آزاد شدند (مسکویه، ج 5، ص 92، 108؛ نیز رجوع کنید به ابنظافر ازدی، ص 13).در 307، ابوالهیجاء همراه مؤنس خادم در نبرد با یوسفبن ابیساج (از فرماندهان شورشی) شرکت کرد که به شکست ابنابیساج انجامید (صولی، ص 123؛ قرطبی، ص 72؛ برای اطلاع بیشتر رجوع کنید به کتاب العیون و الحدائق، ج 4، قسم 1، ص200ـ202). در 308، خلیفه عباسی او را به منطقه خراسان و دینور فرستاد و به او و برادرانش ابوالسرایا و ابوالعلاء خلعت بخشید (ازدی، ج 2، ص 206؛ مسکویه، ج 5، ص 131؛ کتاب العیون والحدائق، ج 4، قسم 1، ص 207؛ قس همدانی، ص 215، 217).در 309، ابوالهیجاء مأمور تأمین امنیت راه حجاج شد. وی ظاهراً تا 312 عهدهدار این سمت بوده است، زیرا در این سال در مقابله با قرمطیان*، به سرکردگی ابوطاهر جَنابی* که به کاروان حجاج یورش برده بود، اسیر شد و اندکی بعد قرمطیان وی را آزاد کردند (رجوع کنید به صابی، ص 57؛ ابنجوزی، ج 13، ص 199، 239ـ240؛ ابنکثیر، ج 11، ص 149ـ150؛ ابنتغری بردی، ج 3، ص 211ـ212).در وقایع سال 314، از ابوالهیجاء به عنوان حاکم موصل یاد شده و گفته شده که او پسرش حسن ناصرالدوله را به جانشینی خویش گماشت اما ناصرالدوله در سرکوب مخالفان ناکام ماند و ناگزیر ابوالهیجاء شخصاً مخالفان را سرکوب و منطقه را آرام کرد (ابناثیر، ج 8، ص 163؛ قس ابنخلدون، ج 3، ص484: سال 313).در 315، ابوالهیجاء و برادرانش در لشکرکشی مؤنس خادم برای سرکوبی ابوطاهر جنابی که عازم عراق شده بود، شرکت کردند. در این نبرد، سپاه خلیفه شکست خورد و به توصیه ابوالهیجاء، پل رود زُباره/ زُبارا قطع شد تا قرمطیان نتوانند وارد بغداد گردند (صولی، ص 157ـ158؛ مسکویه، ج 5، ص250ـ 251؛ ابناثیر، ج 8، ص 171ـ173). در 317، ابوالهیجاء در حوادث عزل مقتدر و تعیین قاهر شرکت کرد، اما سرانجام به دست حامیان مقتدر کشته شد (قرطبی، ص121ـ124؛ مسکویه، ج 5، ص 269ـ275؛ قس حمزه اصفهانی، ص 155ـ 156؛ کتاب العیون و الحدائق، ج 4، قسم 1، ص 242، 244ـ 247).ناصرالدوله پس از کشته شدن پدرش، در حکومت نواحی تحت حاکمیت پدرش (موصل و چند شهر کوچک) ابقا شد و در سال 318، کارگزار دیار ربیعه و نصیبین و سنجار و برخی نواحی دیگر گردید (ابناثیر، ج 8، ص 214، 217). اندکی بعد در همان سال 318، مقتدر عباسی حکومت موصل و دیار ربیعه را به برادر ابوالهیجاء، ابوالعلاء سعیدبن حمدان سپرد (همدانی، ص 271؛ قس ابناثیر، ج 8، ص 217).ابوالعلاء به نبرد با رومیان پرداخت. وی ابتدا سمیساط را از محاصره رومیان خارج کرد. آنگاه، شهر ملطیه و مناطق مرزی را به تصرف درآورد و با جمع زیادی از اسیران رومی بازگشت (ابناثیر، ج 8، ص 234ـ235). ابوالعلاء در 323، در پی بروز اختلاف با برادرزادهاش (ناصرالدوله) که به وقوع جنگی میانشان انجامید، کشته شد (همان، ج 8، ص 309؛ ابوالفداء، ج 1، جزء2، ص 83؛ قس ابنخلدون، ج 3، ص 497).پس از ابوالعلاء، ناصرالدوله به تحکیم پایههای حکومت خاندانش در موصل و نواحی اطراف پرداخت. دوره حکومت وی با کشمکشهای فراوان با عباسیان و آلبویه توأم شد و تا 356 تداوم یافت (رجوع کنید به ناصرالدوله*). در این سال، یکی از فرزندانش به نام ابوتغلب او را زندانی کرد و ناصرالدوله تا زمان مرگ در 358، در زندان ماند (مسکویه، ج 6، ص 277ـ278، 295؛ ابنظافر ازدی، ص 19ـ20). اقدام ابوتغلب در محبوس کردن پدرش، باعث وقوع تشتت و دودستگی میان فرزندان ناصرالدوله و از میان رفتن وحدت حمدانیان شد (مسکویه، ج 6، ص 277ـ278؛ نیز رجوع کنید به فیصل سامر، ج 1، ص 272ـ275). اگرچه ابوتغلب بر برادرانش غلبه کرد. اما دوره وی نیز تمامآ به درگیریهای داخلی یا جنگ با آلبویه گذشت و سرانجام او در 369 در نبرد با آلجراح* کشته شد (رجوع کنید به ابوتغلب حمدانی*).در 379، حمدانیان موصل برای بازگرداندن قدرت و نفوذشان در منطقه جزیره واپسین تلاش را انجام دادند. در این سال، ابوطاهر ابراهیم و ابوعبداللّه حسین (دو فرزند ناصرالدوله) به موصل رفتند و پس از نبرد با خواشاذ، کارگزار موصل، به کمک مردم شهر بر آنجا چیره شدند (ابوشجاع روذراوری، ص 174ـ175؛ نیز رجوع کنید به ابنازرق، ص 57). در 380، حمدانیان به کمک بنیعُقَیل*، سپاه کُردهای دیار بکر به سرکردگی باذ/ بادبن دوستک (ابوعبداللّه حسینبن دوشتک ملقب به باد رجوع کنید به ابنخلدون، ج 3، ص 537) را شکست دادند و باذ در این نبرد به قتل رسید (ابوشجاع روذراوری، ص 176ـ178؛ ابناثیر، ج 9، ص70ـ71). پس از قتل باذ، خواهرزادهاش، ابوعلی حسنبن مروان، جنگهایی با فرزندان ناصرالدوله به راه انداخت. در این جنگها، ابوعبداللّه حسین اسیر ابنمروان شد اما چندی بعد آزاد گردید و به مصر رفت و فاطمیان او را حاکم حلب کردند. ابوطاهر ابراهیم نیز که از دست ابنمروان رهایی یافته بود، در نصیبین به اسارت محمدبن المسیب (ابوذوّاد)، رهبر بنیعقیل، درآمد و به قتل رسید. با مرگ وی، حکومت حمدانیان در موصل منقرض شد (ابناثیر، ج 9، ص 72؛ نیز رجوع کنید به احمد عدوان، ص 208).حمدانیان شام. آغاز حکمرانی حمدانیان در شام به سال 333 بازمیگردد. در این سال، ابوالحسن علی مشهور به سیفالدوله، برادر ناصرالدوله، برای تصرف شام از ناصرالدوله درخواست کمک کرد (رجوع کنید به ابنعدیم، ج 1، ص 111ـ112). وی نخست حلب و بهتدریج برخی دیگر از نواحی شام را به تصرف خود درآورد و حکومت خود را تثبیت کرد (برای دوران حکومت وی رجوع کنید به سیفالدوله حمدانی*).در 356، پس از مرگ سیفالدوله، پسرش ابوالمعالی با تمهیدات حاجب ابوالحسن قرغُوَیه به حکومت رسید (رجوع کنید به ابنظافر ازدی، ص 47). نخستین ماههای حکومت وی، با تصفیهحسابهای داخلی همراه بود. در 357، میان وی و داییاش ابوفراس حمدانی*، شاعر مشهور بنیحمدان، جنگ درگرفت که به کشته شدن ابوفراس انجامید (رجوع کنید به همان، ص 48؛ ابنعدیم، ج 1، ص 156ـ157؛ ذهبی، حوادث و وفیات 351ـ380ه .، ص31). چندی بعد، قرغویه بهکمک غلامی بهنام بکجور/ بجکور بر وی شورید و در محرّم 358 بر حلب چیره شد (ابنعدیم، ج1، ص160ـ161؛ قس ابنظافر ازدی، همانجا). ابوالمعالی راهی حرّان* شد و سپس به مَیّافارقین رفت، درحالی که یارانش پراکنده شدند و به پسرعمویش، ابوتغلب، پیوستند (ابنظافر ازدی، همانجا؛ ابناثیر، ج8، ص597ـ 598؛ ابنعدیم، ج1، ص160). بااینحال، ابوالمعالی بهکمککارگزارِ مَعَرّةالنعمان،واقعدر نزدیکی حلب، لشکری تدارک دید و راهی حلب شد. قرغویه از رومیان کمک خواست و چون خبر رسیدن سپاه رومیان به ابوالمعالی رسید، ناگزیر محاصره حلب را رها کرد و به معرّه بازگشت (ابنعدیم، ج1، ص161،163،169؛ قس ابنظافر ازدی،ص49).در 364، بکجور در پی اختلاف با قرغویه بر سر تصاحب قدرت، او را دستگیر و زندانی کرد و حکومت حلب را در دست گرفت (ابنعدیم، ج 1، ص170). چندی بعد، ابوالمعالی که در حِمص بود، به همراه گروهی از بنیکلاب راهی حلب شد و پس از چند ماه محاصره، به کمک مردم حلب، در 365 یا 366 شهر را فتح کرد. با این حال، دژ شهر در تصرف بکجور باقی ماند تا آنکه در 367، بکجور در قبال دریافت حکومت حمص تسلیم گردید (ابناثیر، ج 8، ص 683؛ ابنعدیم، ج 1، ص170ـ172). در همان ایام، احساس خطر ابوالمعالی از جانب رومیان و فاطمیان سبب شد تا با عضدالدوله دیلمی همپیمان شود و خلیفه عباسی الطائع، که تحت نفوذ آلبویه بود، وی را به سعدالدوله ملقب ساخت (انطاکی، ص 187؛ ابنعدیم، ج 1، ص 172ـ173).در 372، مناسبات سعدالدوله با بکجور تیره شد و در پی آن، بکجور به فاطمیان پیوست و از سوی العزیز بالله فاطمی کارگزار دمشق شد. وی در 378 بر اثر مشی ستمگرانهاش عزل گردید (رجوع کنید به ابناثیر، ج 9، ص 17ـ18، 58؛ ابنعدیم، ج 1، ص 177ـ 178). با از دست دادن دمشق، بکجور بار دیگر به سعدالدوله روی آورد و تقاضا کرد تا در قبال تبعیت از سعدالدوله، حکومت حمص بار دیگر به وی واگذار شود، اما این درخواست بیپاسخ ماند و بکجور با جلب حمایت فاطمیان در 381 به جنگ سعدالدوله شتافت. در این نبرد، سعدالدوله با یاری جستن از رومیان و نیز برخی قبایل عرب بکجور را شکست داد. بکجور اسیر شد و به فرمان سعدالدوله به قتل رسید (رجوع کنید به ابوشجاع روذراوری، ص209ـ214؛ ابنظافر ازدی، ص 51 ـ53؛ ابنعدیم، ج 1، ص 178ـ179).سعدالدوله پساز حدود 25 سال حکومت که به کشمکشهای داخلی، تصرف بخشهایی از قلمرو حمدانیان بهدست رومیان و تهدید مداوم فاطمیان سپری شد، در 381 وفات یافت و در رَقّه مدفون گردید (رجوع کنید به ابنظافر ازدی، ص 54؛ ابناثیر، ج 9، ص 88؛ ابنعدیم، ج 1، ص180ـ181). پس از او فرزند خردسالش، ابوالفضائل سعید یا سعد، بنابه وصیت پدر و به همت لؤلؤکبیر، حاجب پدرش، به حکومت رسید و به سعیدالدوله ملقب گردید (ابوشجاع روذراوری، ص 217؛ ابنظافر ازدی، ص 55؛ ابنعدیم، ج 1، ص 185).در همان سال، العزیز باللّه فاطمی به قصد براندازی حمدانیان، لشکری انبوه به فرماندهی منجوتکین/ بنجوتکین (از سرداران نظامی فاطمیان) روانه فتح دمشق و سپس حلب کرد. این لشکر در 381 دمشق را فتح کرد و در 383 (قس ابنعدیم، ج 1، ص186: 382) حلب را محاصره نمود. سعیدالدوله و لؤلؤکبیر از باسیلیوس، امپراتور روم که همپیمان آنها بود، درخواست کمک کردند و خود در شهر متحصن شدند. با شنیدن خبر نزدیک شدن سپاه رومیان به حلب، منجوتکین با گروهی از سپاهیانش به مصاف رومیان رفت و آنها را شکست داد و تا حومه انطاکیه به تعقیب آنان پرداخت (ابوشجاع روذراوری، ص 217ـ 219؛ ابنظافر ازدی، ص 55ـ56؛ ابنعدیم، ج 1، ص 186ـ 188). بهرغم این پیروزی، منجوتکین که از جنگ و محاصره حلب خسته شده بود، به تشویق برخی درباریان فاطمی از جمله ابوالحسن مغربی (وزیرالعزیز)، که رشوههای کلانی از لؤلؤکبیر گرفته بودند، دست از محاصره شهر کشید و به دمشق بازگشت (رجوع کنید به ابوشجاع روذراوری، ص 219).خلیفه فاطمیاز اقدام منجوتکین خشمگین شد و ابوالحسن مغربی را که مسئول این عقبنشینی بود، برکنار کرد و در 384 مجدداً منجوتکین را در رأس سپاهی به محاصره حلب فرستاد (همان، ص 219ـ220؛ ابناثیر، ج 9، ص 89). پس از سیزده ماه محاصره، لؤلؤکبیر بار دیگر از باسیلیوس درخواست کمک کرد که این بار امپراتور روم شخصاً در رأس سپاهی بزرگ به سرعت راهی حلب شد (ابناثیر،ج9،ص90؛ قس ابنعدیم،ج1،ص189ـ 191). منجوتکین با شنیدن تهدید و اخطار لؤلؤ مبنی بر اینکه سپاه روم در راه حلب است، دست از محاصره کشید و به دمشق بازگشت (ابوشجاع روذراوری، ص221؛ ابنظافر ازدی، ص57).سعیدالدوله در 392 یا 393 وفات یافت. بنابر روایتی، او و همسرش (دختر لؤلؤکبیر) به دستور لؤلؤ کشته شدند (رجوع کنید به ابنعدیم، ج 1، ص 192). گفته شده که با مرگ سعیدالدوله دولت حمدانیان در شام منقرض شد (ابنظافر ازدی، ص 58؛ ابنخلّکان، ج 3، ص 406)، زیرا حتی اقدام لؤلؤکبیر در جانشین کردن دو فرزند خردسال سعیدالدوله به نامهای ابوالحسنعلی و ابوالمعالیشریف به جای پدرشان هم سیاستی فرصتطلبانه بود. لؤلؤ که شخصاً امور را اداره میکرد، در فرصت مناسب دو فرزند و بقیه خانواده سعیدالدوله را روانه مصر کرد. وی در 394 خود را حاکم حلب اعلام کرد و به همراه فرزندش، ابونصر منصور، حکومت مستبدانهای را آغاز نمودند (رجوع کنید به ابنعدیم، ج 1، ص 195). لؤلؤ در 399 درگذشت و مردم حلب که از ظلم و ستم ابونصر منصور به ستوه آمدند، از ابوالهیجاءبن سعدالدوله که به روم پناهنده شده بود، خواستند حکومت حلب را برعهده گیرد. او نیز در سال 400 راهی حلب شد ولی به دلیل خیانت بخشی از سپاهیانش (اعراب بنیکلاب) و نیز یاری جستن ابونصر از فاطمیان، کاری از پیش نبرد و به قسطنطنیه گریخت و همانجا وفات یافت (همان، ج 1، ص 198ـ200). در 402، ابوالمعالی فرزند سعیدالدوله در آخرین تلاش برای احیای حکومت حمدانیان، در رأس سپاه فاطمی راهی تصرف حلب شد، ولی در معرةالنعمان با اعراب آن نواحی درگیر شد و بیآنکه موفق به ادامه مسیر شود به مصر بازگشت و تا زمان وفات همانجا ماند (همان، ج 1، ص200). با مرگ وی، تسلط حمدانیان بر شام به پایان رسید.منابع: ابناثیر؛ ابنازرق، تاریخ الفارقی، چاپ بدوی عبداللطیف عوض، بیروت 1974؛ ابنتغری بردی، النجوم الزاهرة فی ملوک مصر و القاهرة، قاهره ?] 1383[ـ 1392/ ?] 1963[ـ 1972؛ ابنجوزی، المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم، چاپ محمد عبدالقادر عطا و مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت 1412/1992؛ ابنحائک، صفة جزیرةالعرب، چاپ محمدبن علی اکوع، بغداد 1989؛ ابنخلدون؛ ابنخلّکان؛ ابنظافر ازدی، اخبار الدولة الحمدانیة بالموصل و حلب و دیاربکر و الثغور، چاپ تمیمه رواف، ]بیجا: بیتا.، بیتا.[؛ ابنعدیم، زبدةالحلب من تاریخ حلب، چاپ سامی دهان، دمشق 1951ـ1968؛ ابنکثیر، البدایة و النهایة فیالتاریخ،] قاهره[ 1351ـ1358؛ اسماعیلبن علی ابوالفداء، المختصر فی اخبار البشر: تاریخ ابیالفداء، بیروت: دارالمعرفة للطباعة و النشر، ]بیتا.[؛ ابوشجاع روذراوری، ذیل کتاب تجاربالامم، چاپ آمدروز، مصر 1334/1916؛ چاپ افست بغداد ]بیتا.[؛ احمد عدوان، الدولة الحمدانیة، ]لیبی[ 1981؛ یزیدبن محمد ازدی، تاریخ الموصل، چاپ احمد عبداللّه محمود، بیروت 1427/2006؛ امین؛ یحییبن سعید انطاکی، تاریخ الانطاکی، المعروف بصلة تاریخ اوتیخا، چاپ عمر عبدالسلام تدمری، طرابلس 1990؛ حمزةبن حسن حمزه اصفهانی، تاریخ سنی ملوک الارض و الانبیاء علیهم الصلاة والسلام، بیروت: دارمکتبة الحیاة، ]بیتا.[؛ محمدبن احمد ذهبی، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، چاپ عمر عبدالسلام تدمری، حوادث و وفیات 351ـ380ه .، بیروت 1409/1989؛ مصطفی شکعه، سیفالدولة الحمدانی: مملکة السیف و دولة الاقلام، قاهره 1420/2000؛ هلالبن مُحَسِّن صابی، الوزراء، او، تحفةالامراء فی تاریخ الوزراء، چاپ عبدالستار احمد فراج، ]قاهره[ 1958؛ صفدی؛ محمدبن یحیی صولی، ما لَمْ ینشر من «اوراق» الصولی: اخبارالسنوات 295ـ315ه ، چاپ هلال ناجی، بیروت 1420/2000؛ طبری، تاریخ (بیروت)؛ فیصل سامر، الدولة الحمدانیة فی الموصل و حلب، بغداد 1970ـ1973؛ عریببن سعد قرطبی، صلة تاریخ الطبری، در ذیول تاریخ الطبری، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره: دارالمعارف، ] 1977[؛ حمدان کبیسی، عصر الخلیفة المقتدر باللّه: 295ـ320ه / 907ـ932م، دراسة فی احوال العراق الداخلیة، نجف 1394/1974؛ کتاب العیون و الحدائق فی اخبار الحقائق، ج 4، قسم 1، چاپ عمر سعیدی، دمشق 1972؛ مسعودی، مروج (بیروت)؛ مسکویه؛ محمدبن عبدالملک همدانی، تکملة تاریخ الطبری، در ذیول تاریخ الطبری، همان.روابط خارجی. تاریخ تحولات دولت حمدانیان گویای آن است که آنان مناسبات سیاسی خود را بر بنیانی منفعتطلبانه و بیثبات استوار ساخته بودند. نخستین تحرک سیاسی آنان به همپیمانی حمدانبن حمدون با هارون شاری در 263 بازمیگشت که دوامی نسبتاً طولانی داشت و حمدان نهتنها بهلحاظ نظامی، بلکه بهلحاظ تبلیغی نیز امکانات خود را در اختیار خوارج نهاد (رجوع کنید به طبری، ج10، ص 37)، اما از آنجا که این همپیمانی بنابه مصالح سیاسی طرفین شکل گرفته بود و از گرایش استقلالطلبانه بنیتغلب (که حمدانیان از آنان بودند رجوع کنید به بخش اول مقاله) ناشی میشد (رجوع کنید به فیصل سامر، ج 1، ص 84ـ85)، در موقعیتی خطیر از هم گسست. بدینترتیب، مناسبات حسنه آنان پس از حدود دو دهه به روابطی خصمانه تبدیل شد و حسینبن حمدان به نفع عباسیان، به قلع و قمع آنها پرداخت. چنین مناسبات بیثباتی با قرامطه نیز وجود داشت چنانکه، حسینبن حمدان یکچند عملیات نظامی متعددی علیه قرمطیان به انجام رساند (رجوع کنید به حسینبن حمدان*)، اما با شدت گرفتن دشمنی حمدانیان و فاطمیان، قرمطیان از حمایت سیاسی و حتی تسلیحاتی حمدانیان علیه فاطمیان بهرهمند شدند (رجوع کنید به ابنتغری بردی، ج 3، ص 336).این بیثباتی در مناسبات حمدانیان با عباسیان بیش از پیش جلوهگر بود. تحولات سیاسی مرکز خلافت و مناسبات حمدانیان با سرداران نظامی مسلط بر دربار عباسیان، چگونگی این روابط را تعیین میکرد. حمدانیان بهرغم موقعیت مستحکم حسینبن حمدان در دربار خلیفه عباسی و نیز امیرالامرایی ناصرالدوله (رجوع کنید به حسینبن حمدان؛ ناصرالدوله*)، در بسیاری موارد عملکردی استقلالطلبانه و طغیانگرانه داشتند (برای نمونه رجوع کنید به قرطبی، ص 44؛ مسکویه، ج 6، ص 207؛ ابناثیر، ج 8، ص 92ـ93). با این حال، اهمیت حمدانیان در حفظ سرحدات اسلامیِ مجاور روم شرقی (ثغور) و نیز حفظ امنیت داخلی قلمرو عباسیان از دستاندازی قبایل کرد و عرب نواحی جزیره (برای نمونه رجوع کنید به صابی، ص 185، 192ـ193؛ نیز رجوع کنید به فیصل سامر، ج 1، ص 309)، عباسیان را به مدارا وا میداشت.فاطمیان، بهرغم تمایل حمدانیان به همپیمانی با آنها، چندان روی خوشی نشان نمیدادند و به آنان بیاعتماد بودند (رجوع کنید به مَقریزی، ج 1، ص 352). درواقع، فاطمیان غالبآ در جبهه مقابل حمدانیان قرار داشتند (رجوع کنید به بخش اول مقاله). بهرغم آنکه گاه حمدانیان بنابه مقتضیات سیاسی به فاطمیان التجا میجستند (برای نمونه رجوع کنید به مسکویه، ج 6، ص440ـ441، 449ـ450؛ ابنقلانسی، ص50)، این رویکرد تا پایان حکومت حمدانیان تداوم داشت. با این حال، گروهی از آخرین بازماندگان خاندان حمدانی، پساز سقوط حکومت حمدانیان در شام، در مصر اقامت گزیدند و بعدها در نیمه دوم قرن پنجم، یکی از اخلاف آنان چنان قدرتی یافت که برای چندین سال بر امور حکومت مصر در دوره مستنصر فاطمی، سیطره یافت و مهمترین کارگزار مصر شد (رجوع کنید به ابنتغری بردی، ج 5، ص 13ـ15، 21ـ22، 90ـ91).مهمترین نقش حمدانیان حفاظت از مرزهای قلمرو اسلامی در مقابل تهاجم رومیها بود و حمدانیان مهمترین مانع توسعهطلبی رومیان در نواحی مسلماننشین بهشمار میرفتند. ازاینرو در منشور حکومتی آنان که از سوی دربار عباسیان ابلاغ میشد، جهاد از مهمترین وظایف حاکم حمدانی بود (رجوع کنید به صابی، ص 192ـ194). بیشترین جهاد علیه رومیان را، سیفالدوله در فاصله سالهای 324 تا 356 انجام داد که او را به کابوسی برای رومیان تبدیل کرده بود (رجوع کنید به فیصل سامر، ج 2، ص 152ـ190)، اما با مرگ سیفالدوله (356)، رومیان با استفاده از آشفتگی اوضاع داخلی حمدانیان و ضعف جانشینان سیفالدوله، به جبران شکستهای خود پرداختند. مناسبات حمدانیان با روم شرقی منحصر به جنگ نبود و در دورانهای کوتاهمدت صلح، روابط سیاسی و تجاری و حتی دینی بین دو طرف برقرار بود (رجوع کنید به همان، ج 2، ص 202).نظام حکومتی و اداری. حمدانیان دارای دو امارت مستقل در موصل و حلب بودند. این دو امارت، بهرغم خاستگاه مشترک و نیز مناسبات سیاسی ـ اقتصادی و فرهنگی نزدیک، هریک بهشیوهای مستقل اداره میشدند (رجوع کنید به همان، ج1، ص311ـ 313). امیر حمدانی دارای اختیارات بسیار بود، از جمله برگزاری نمازجمعه، اداره امورجنگ، جمعآوری مالیات، رسیدگی به مَظالم، نظارت بر عیار سکه و نقوش منسوجات و احتساب (رجوع کنید به صابی، ص 185). قلمرو حمدانیان به چند ناحیه تقسیم شده بود و هر ناحیه یک والی داشت که از میان افراد خاندان حمدانی یا غلامان ویژه انتخاب میشدند. ساختار حکومت آنان نظامی بود و امرای حمدانی بیش از آنکه سیاسی باشند، جنگاور بودند و ابزار سلطه آنان سپاهیان پرشمارشان بود (رجوع کنید به فیصل سامر، ج 1، ص 319). نهاد وزارت، همزمان، نقش معاونت در امور مالی و دیوانی و سفارت را ایفا میکرد. با این حال، وزرا استقلال عمل کمی داشتند و غالباً تحت سیطره امیرحمدانی بودند (رجوع کنید به همان، ج 2، ص 228). از جمله وزرای معروف آنان باید از ابواسحاق قَراریطی، محمدبن فَهداَزْدَی، ابومحمد فیاضی و نیز افرادی از خاندان مغربی نامبرد (رجوع کنید به مسکویه، ج6،ص214؛ ابنعدیم، ج1،ص152). منصب احتساب از دیگر مناصب اداری حمدانیان بود (رجوع کنید به صابی، ص 204).درباره نظام قضایی آنان گفته شده است که ناصرالدوله شخصاً بر کار مظالم و اجرای حدود نظارت میکرد (رجوع کنید به مسکویه، ج 6، ص70)، در حالی که سایر امرای حمدانی به انتصاب قضات اهتمام جدّی داشتند (همان، ج 6، ص 437ـ438؛ ابنعدیم، ج 1، ص 112، 131، 152، 170، 181، 196، 199). به دلیل سنّی بودن اغلب ساکنان قلمرو حمدانیان (البته بعدها سکنه شیعی مذهب افزایش یافت رجوع کنید به بخش مذهب)، قضات غالبآ از میان اهل سنّت بهویژه حنفیان انتخاب میشدند. هرچند در اواخر دوره حمدانیان، گرایش به انتخاب قضات شیعه افزایش یافت (رجوع کنید به فیصل سامر، ج 2، ص 228ـ229، 232).نظام اقتصادی حمدانیان متکی بر اخذ خراج و مالیات، جزیه و مصادره اموال و املاک بود که درآمد هنگفتی به خزانه آنان سرازیر میکرد. این ثروت غالباً معلول به کارگیری شیوههایی قساوتبار بود که نمونههای آن بهکرّات در منابع ذکر شده است (رجوع کنید به ابنخرداذبه، ص 94؛ ابنحوقل، ص 211ـ214، 220؛ ابوشجاع روذراوری، ص 214ـ215؛ ابنعدیم، ج 1، ص 112). با این حال گفته شده که این سیاست سختگیرانه مالیاتی، معلول نیاز مبرم حمدانیان به پول برای تأمین مقرری سپاهیان تحت امرشان بوده است (فیصل سامر، ج2، ص 235ـ 236). قلمرو حمدانیان به دلیل واقع شدن در مسیر راههای تجاری شرق و غرب، حائز اهمیت فراوان بود (رجوع کنید به صابی، ص 194ـ196) و رونق تجاری و بازارهای متعدد شهرهایی چون حلب، موصل و رَقّه، در آثار جغرافیدانان مسلمان وصف شده است. در این چرخه تجاری، صادرات کالا اعم از محصولات کشاورزی و نساجی و کالاهای شیشهای، کاغذسازی و غیره اهمیت فراوان داشت و هریک از شهرها به ساخت یا تولید محصولی خاص شهرت داشتند (رجوع کنید به ابنحوقل، ص214ـ 215، 220ـ221، 227؛ مقدسی، ص138، 141، 145، 181).هنر و معماری. حمدانیان موصل به بنای کاخهای زیبا (فیصل سامر، ج 1، ص350ـ351)، مسجد و آرامگاه بهویژه برای شخصیتهای شیعی، اهتمام بسیار داشتند، از آن جمله است بنایی زیارتگاهی به نام مشهدالدکّه در حلب منسوب به محسنبن حسینبن علی علیهماالسلام (مقدسی، ص 146؛ ابنشحنه، ص 85ـ86)، و رباطی عظیم که ابنجبیر در قرن ششم در موصل آن را دیده بود (رجوع کنید به ص 189ـ190) و بعدها به جامع یونس نبی تبدیل شد (فیصل سامر، ج 1، ص 354). استحکامات نظامی حلب نیز اگرچه قرنها پیش از حمدانیان بنا شده بود، اما سیفالدوله و پسر و جانشینش، سعدالدوله، به تجدید بنای باروی شهر و افزودن برجهایی به آن و نیز ترمیم قلعه معروف حلب همت گماشتند (ابنشداد، ج 1، قسم 1، ص60، 81). بنای کاخهای باشکوه، از جمله کاخ الحَلْبه و ترمیم مسجدجامع حلب (ابنعدیم، ج 1، ص 119؛ ابنشداد، ج 1، قسم 1، ص 93، 104ـ 105)، نمونههایی دیگر از توجه حمدانیان شام به معماری است.موسیقی از برجستهترین شاخههای هنری در روزگار حمدانیان محسوب میشود. توجه آنان به موسیقی بیش از هر چیز به سبب ثروت فراوان و شادخواری امرا و بزرگان بود (رجوع کنید به کشاجم، ص 36ـ37، 70ـ71، 73، 107ـ108؛ شابشتی، ص 261ـ262؛ ابن فضلاللّه عمری، ج 1، ص 323). فارابی، بزرگترین موسیقیدان مسلمان، از حمایت سیفالدوله برخوردار بود (رجوع کنید به ابنخلّکان، ج 5، ص 155ـ156). ابوالفرج اصفهانی نیز کتاب معروف الاغانی خود را به سیفالدوله اهدا کرد (رجوع کنید به یاقوت حموی، ج 4، ص 1707ـ1708) و ابنفضلاللّه عمری در مسالکالابصار (سفر1، ص 379ـ380) از حضور موسیقیدانی به نام سقّاره در دربار سیفالدوله یاد کرده است. در اشعار شعرای روزگار حمدانیان نیز بهکرّات از سازهایی چون عود و مِزْهر و اصطلاحاتی چون عودیّات، آلات طرب و مُعلِنَةُ الأَوتار یاد شده است که بر رواج موسیقی در این روزگار صحه میگذارد (برای نمونه رجوع کنید به کشاجم، ص 56، 65، 71ـ73، 83، 107ـ108؛ وأواء دمشقی، ص 49).ادبیات و علوم. ادبیات در دوره حمدانیان چنان غنایی داشت که فیصل سامر (ج 2، ص 265) دولت حمدانی را دولت شعر و جنگ نامیده است. امرای حمدانی (از جمله سیفالدوله، ابوفراس و سه تن از پسران ناصرالدوله)، نه تنها خود غالبآ در زمره ادبا و شعرا بودند (رجوع کنید به ثعالبی، ج 1، ص 53ـ119)، بلکه دربارشان نیز محفل پررونق ادبا و شعرایی بود که با انواع آثار و اشعار رزمی، بزمی، عامیانه، مدحی، مرثیهای و غیره در آنجا هنرنمایی میکردند. دربار ابوتغلب و بهویژه سیفالدوله پررونقترین این محافل بود (رجوع کنید به همان، ج 1، ص 35ـ36). علاوه بر ابوفراس، شعرایی چون متنبّی*، سَری رفاء*، بَبَّغا*، صنوبری* و کشاجم* بسیار مشهور بودند (رجوع کنید به تنوخی، ج 1، ص 103؛ شابشتی، ص260؛ ثعالبی، ج 1، ص 57، 139ـ140، 293ـ294، ج 2، ص 218ـ222). آوازه سیفالدوله در ادب چنان بود که بدیعالزمان همدانی*، در «المقامة الحمدانیة» خود از او یاد میکند (رجوع کنید به ص150ـ156). در لغت و نحو نیز افراد برجستهای چون ابوعلی فارسی و ابنجنّی و ابنخالویه، در خطابه، ابننباته فارقی و در رسائل ادبی، ابوبکر خوارزمی از حمایتهای مادی و معنوی امرای حمدانی برخوردار بودند (رجوع کنید به ثعالبی، ج1، ص 88، 137، ج 4، ص 223ـ227؛ یاقوتحموی، ج 3، ص1030ـ1031؛ ابنخلّکان، ج 2، ص80، 178، ج 3، ص 156، 246ـ248). سایر رشتههای علمی نیز موردتوجه حمدانیان بود، چنانکه در علوم عقلی، طب و نجوم نیز بزرگانی چون ابونصر فارابی، عیسی رَقّی، جابربن منصور سُکَّری، ابوالحسینبن کشکرایا و ابوالقاسم تَنّوخی در قلمرو حمدانیان میزیستند (رجوع کنید به قفطی، ص 403، 429؛ ابنابیاصیبعه، ص609ـ 610، 613ـ614؛ ابنخلّکان، ج 3، ص 366، ج 5، ص 153).مذهب. بهرغم هم پیمانی حمدانیان با حکومتها و قدرتهای سنّیمذهب، مذهب آنان آشکارا تشیع دوازده امامی بود (رجوع کنید به ابوفراس حمدانی، ص 337، 351ـ352). گفته شده است که سیفالدوله از سال 351 با اتخاذ تدابیری، دست به تغییر ترکیب جمعیتی حلب به نفع شیعیان زد (رجوع کنید به طباخ، ج 1، ص 253). وی بدین منظور به احداث مقابری برای شخصیتهای شیعی نظیر عمروبن حَمِق* خُزاعی (خطیب عمری، ص 146) و درج اسامی پنج تن علیهمالسلام بر روی برخی سکههای حمدانی (ابنظافر ازدی، ص 37) پرداخت. بنابه گزارش ابنحوقل (ص240)، ابوالهیجاء حمدانی پیرامون مزار امام علی علیهالسلام حصاری استوار ساخت و قبهای بزرگ که درون آن با فرشهای گرانقیمت پوشیده شده بود، بر آن بنا کرد. ابنعدیم (ج 1، ص 172) نیز از اقدام سعدالدوله به افزودن جملات «حی علی خیرالعمل، محمد و علیٌ خیرالبشر» به اذان سخن گفته است. آشکارترین جلوههای تشیع در اشعار شعرای این روزگار منعکس است. ابوفراس حمدانی، بارها به مدح اهل بیت و قدح دشمنانشان پرداخته است (برای نمونه رجوع کنید به ص 300ـ304، 337، 346ـ347، 351ـ352؛ نیز رجوع کنید به کشاجم، ص 28ـ31، 108ـ114) و دو شاعر به نامهای محمدبن احمدبن حمدان معروف به ابوبکر بَلَدی و علیبن عبداللّه ناشئالاصغر* هم اشعار بسیاری درباره اهل بیت سرودهاند (رجوع کنید به ابنخلّکان، ج 3، ص 369؛ فیصل سامر، ج 1، ص 364). ابوبکر خوارزمی*، ادیب معروف، نیز گرایشهای شیعیاش را آشکارا بیان میکرد (برای نمونه رجوع کنید به ص160ـ 172) و شمشاطی*، نحوی مشهور و معلم فرزندان ناصرالدوله، نیز به تشیع گرایش داشت (یاقوت حموی، ج 4، ص1907ـ1908). بااینحال، حمدانیان تسامح مذهبی داشتند و رونق فعالیت دیرهای فراوان منطقه موصل در روزگار آنان (برای نمونه رجوع کنید به شابشتی، ص176، 184ـ185، 218، 300ـ301) گویای رویکرد حمدانیان به آزادی عمل اهل کتاب بوده است.سکهشناسی. قدیمترین سکه به دست آمده از حمدانیان، درهمی مربوط به سال 330 است که به دستور ناصرالدوله ضرب شده است. نیز سکههایی به تاریخ 331، 333، 334، 354، 360 و غیره بهدست آمده که نام خلیفه عباسی (گاه نام خلیفه فاطمی) همراه با نام امیر حمدانی بر آن ضرب شده است (لینپول، ج 3،ص 3ـ9؛ کدرینگتون، ص 62، 69، 74، 78، 191).منابع: ابن ابیاصیبعه، عیون الانباء فی طبقات الاطباء، چاپ نزار رضا، بیروت ] 1965[؛ ابناثیر؛ ابنتغری بردی، النجوم الزاهرة فی ملوک مصر و القاهرة، قاهره ?] 1383[ـ 1392/ ?] 1963[ـ1972؛ ابنجبیر، رحلة ابنجبیر، بیروت 1986؛ ابنحوقل؛ ابنخرداذبه؛ ابنخلّکان؛ ابنشحنه، الدرالمنتخب فی تاریخ مملکة حلب، چاپ یوسف الیان سرکیس، بیروت 1909؛ ابنشداد، الاعلاق الخطیرة فی ذکر امراء الشام و الجزیرة، ج 1، قسم 1، چاپ یحیی زکریا عبّاره، دمشق 1991؛ ابنظافر ازدی، اخبار الدولة الحمدانیة بالموصل و حلب و دیار بکر و الثغور، چاپ تمیمه رواف، ]بیجا: بینا.، بیتا.[؛ ابنعدیم، زبدةالحلب من تاریخ حلب، چاپ سامی دهان، دمشق 1951ـ1968؛ ابنفضلاللّه عمری، مسالک الابصار فی ممالک الامصار، سفر1، چاپ عبداللّه سریحی، ابوظبی 1424/2003؛ ابنقلانسی، تاریخ دمشق، چاپ سهیل زکار، دمشق 1403/1983؛ ابوشجاع روذراوری، ذیل کتاب تجارب الامم، چاپ آمدروز، مصر 1334/1916، چاپ افست بغداد ]بیتا.[؛ ابوفراس حمدانی، دیوان، شرح خلیل دویهی، بیروت 1420/1999؛ احمدبن حسین بدیعالزمان همدانی، مقامات ابیالفضل بدیعالزمان الهمدانی، و شرحها لمحمد عبده، بیروت 1889؛ محسنبن علی تنوخی، نشوار المحاضرة و اخبار المذاکرة، چاپ عبود شالجی، بیروت 1391ـ1393/ 1972ـ1973؛ عبدالملکبن محمد ثعالبی، یتیمة الدهر، چاپ مفید محمد قمیحه، بیروت 1403/1983؛ یاسینبن خیراللّه خطیب عمری، منیة الادباء فی تاریخ الموصل الحدباء، چاپ سعید دیوهجی، موصل 1374/1955؛ محمدبن عباس خوارزمی، رسائلابیبکر الخوارزمی، بیروت 1970؛ علیبن محمد شابشتی، الدیارات، چاپ کورکیس عوّاد، بیروت 1406/1986؛ ابراهیمبن هلال صابی، المختار من رسائل ابیاسحق ابراهیمبن هلال ابنزهرون الصابی، چاپ شکیب ارسلان، بیروت ]بیتا.[؛ محمد راغب طباخ، اعلامالنبلاء بتاریخ حلب الشهباء، چاپ محمد کمال، حلب 1408ـ1409/ 1988ـ1989؛ طبری، تاریخ (بیروت)؛ فیصل سامر، الدولة الحمدانیة فی الموصل و حلب، بغداد 1970ـ1973؛ عریببن سعد قرطبی، صلة تاریخ الطبری، در ذیول تاریخالطبری، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره: دارالمعارف، ] 1977[؛ علیبن یوسف قفطی، تاریخالحکماء، و هو مختصر الزوزنی المسمی بالمنتخبات الملتقطات من کتاب اخبار العلماء باخبار الحکماء، چاپ یولیوس لیپرت، لایپزیگ 1903؛ محمودبن حسین کشاجم، دیوان، چاپ خیریه محمد محفوظ، بغداد 1390/1970؛ مسکویه؛ مقدسی؛ احمدبن علی مَقریزی، کتاب المواعظ و الاعتبار بذکر الخطط و الآثار، المعروف بالخططالمقریزیة، بولاق 1270، چاپ افست بغداد ] 1970[؛ محمدبن احمد وأواء دمشقی، دیوان، چاپ سامی دهان، بیروت 1414/ 1993؛ یاقوت حموی، معجمالادباء، چاپ احسان عباس، بیروت 1993؛O. Codrington, A manual of Musalman numismatics, London 1904; Stanley Lane-Poole, Catalogue of oriental coins in the British Museum, London 1875-1890, repr. Bologna 1967.