حَمْدان قَرْمَط، شهرت حمدانبن اَشْعَث، رهبر و بنیانگذار جنبش قرمطیان* در کوفه، در سده سوم هجری. بهرغم شهرت وی، در منابع، درباره خانواده و تبار و تولد و آغاز زندگیاش تا تاریخ 261 (رجوع کنید به ابنندیم، ص 238) و بنابه روایتی 264 (مَقریزی، 1407، ص 257؛ همو، 1416، ج 1، ص 153)، اطلاعی در دست نیست. حمدان لقب قرمط داشت (رجوع کنید به ابنجوزی، ص 44؛ نیز رجوع کنید به اکبر، ص380؛ کوینترن و رمحی، ص 330). او را به سبب کوتاهیقد و پاهایش و نیز کوتاهی گامهایش چنین لقب دادند (رجوع کنید به بزدوی، ص 239؛ ابنعدیم، ج 2، ص 929؛ قس بغدادی، ص 169).بیشتر مورخان وارد شدن حمدان قرمط به دعوت اسماعیلی را با گزارشهای همانندی مطرح کردهاند که گاه باهم تفاوتهایی اندک دارند. وی از سواد کوفه (رجوع کنید به ثابتبن سنان، ص 189؛ ابنجوزی، ص 38؛ ابنعدیم، همانجا) و از قریه دُور واقع در طَسُّوجِ فراتِ بادقلا/ باذفلی بود (نویری، ج 25، ص 189؛ مقریزی، 1416، ج 1، ص 152).حمدان را نخست حسین اهوازی، یکی از داعیان برجسته اسماعیلی که برای تبلیغ به جنوب عراق گسیل شده بود (رجوع کنید به طبری، ج10، ص 25؛ ثابتبن سنان، همانجا؛ مقریزی، 1407، ص 255ـ 257؛ قس ابنندیم، همانجا)، به کیش اسماعیلی درآورد و از او پیمان گرفت (نویری، ج 25، ص 189ـ191؛ دواداری، ج 6، ص 44ـ46؛ مقریزی، 1416، همانجا؛ نیز رجوع کنید به اسماعیل، ص 124؛ هالم، 1996، ص 91). بغدادی (همانجا) به صراحت حمدان قرمط را باطنی خوانده است. به روایت ابنندیم (همانجا) از یک کتابِ ردّ اسماعیلیه، حمدان در تأسیس دعوت با عبداللّهبن میمون قداح*، در ایام مأمون عباسی (متوفی 218)، همدست بوده است. اما این گزارشها با روایت مشهور، مبنی بر اینکه حمدان در نیمه سده سوم به دعوت وارد شد، ناسازگار است (رجوع کنید به سامی عیاش، ص 69). همچنین اشاره تلویحی طبری (همانجا) به اینکه حمدان قرمط و پیروانش پیش از آنکه به کیش اسماعیلی درآیند، کیسانیمذهب بودهاند، توجیهناپذیر است (مادلونگ، 1959، ص 43). او دعوت را در نواحی کوفه (ثابتبن سنان، همانجا؛ قس بزدوی، همانجا) و نیز بخشهای جنوب عراق سازمان داد و داعیانی برای بخشهای عمده برگزید. منابع از گرایش او به آیین اسماعیلی خبر میدهند (برای نمونه رجوع کنید به طبری، همانجا؛ مادلونگ، 1959، ص40) اما در این اخبار به صراحت گفته نشده که حمدان پیش از آن چه مذهبی داشته است (مادلونگ، 1959، همانجا).دیری نگذشت که حمدان پیروان بسیاری یافت که آنان را قرامطه/ قرمطیه نامیدند (رجوع کنید به ثابتبن سنان، همانجا؛ غزالی، ص22؛ دیلمی، ص 22). امر دعوت بهدست حمدان نیرو یافت و او توانست گروهی از جمله زَکْروَیْهبن مِهرَویْه، عِکْرِمه بابِلی، جَلَنْدی رازی، اسحاق سورانی (بورانی)و عُطَیف نیلی را بهدعوت خویش درآورد (رجوع کنید به مقریزی،1416،ج 1،ص 155). در آن زمان یک گروه اسماعیلی وجود داشت که از مرکز شام رهبری میشد (قرطبی، ص 51) و حمدان که پایگاه دعوت خود را در کَلْواذی، نزدیک بغداد، قرار داده بود (ابنندیم، همانجا)، نیز مرجعیت رهبران مرکزی را قبول داشت و با آنان در مکاتبه بود، لیکن هویت این رهبران پوشیده نگه داشته میشد (دفتری، ص 138). حمدان بهسهولت میتوانست از کلواذی با داعیان خراسان و پیشوای منطقه عسکر مُکْرَم (منطقه اهواز) ارتباط برقرار کند (رجوع کنید به لاذقانی، ص 33). ابنندیم (همانجا) بهنقل از همان کتاب، تاریخ این رویدادها را 261 ذکر کرده است (نیز رجوع کنید به دخویه، ص 31).از عوامل عمده در موفقیت سریع حمدان، قیام بردگان زنج به رهبری صاحبالزنج* در سالهای 255 تا 270 بود. با توجه به اینکه دولت بغداد هنوز نتوانسته بود، پس از جنبش بردگان، حاکمیت خود را در عسکر مکرم دوباره برقرار کند، فعالیتهای جنبش قرامطه تا 278 مخفی مانده بود (رجوع کنید به د. اسلام، چاپ دوم، ذیل مادّه). حمدان حتی یک بار به صاحبالزنج پیشنهاد اتحاد داد، اما او نپذیرفت (طبری، ج10، ص 27؛ ثابتبن سنان، ص 191؛ نیز رجوع کنید به پوپوویچ، ص 122، 179ـ180؛ علمالدین، ص 142). دستیار اصلی حمدان و یکی از مشهورترین داعیان نخستین قرمطی، شوهر خواهر یا برادرزنش عبدانبن ربیط* بود (رجوع کنید به نویری، ج 25، ص 191؛ دواداری، ج 6، ص 46؛ قس ابنندیم، ص 239؛ قاضیعبدالجباربن احمد، ج 2، ص 379: عیدان). حمدان و عبدان، کار تبلیغ در بحرین را به ابوسعید جنابی سپردند (ابنحوقل، ج 2، ص 295؛ قاضی عبدالجباربن احمد، همانجا؛ مقریزی، 1416، ج 1، ص160؛ نیز رجوع کنید به جنّابی، ابوسعید). عبدان همچنین زَکْرویهبن مَهْرَویه* را به عنوان داعی غرب ایران منصوب کرد (مقریزی، همانجا). عقایدی که حمدان و عبدان تبلیغ میکردند، نباید با آنچه از طرف نوبختی (ص 72ـ76) و اشعری (ص 83 ـ86) به قرمطیان نسبت داده شده است و گزارشهای ابنرَزّام و اخومُحَسّن ــکه از جمله از طریق آثار ابنندیم و مقریزی و نویری به ما رسیدهاندــ آن را تأیید میکند، تفاوت فاحش داشته باشد (رجوع کنید به د. اسلام؛ دفتری، ص 139). محور اصلی این عقاید چنین بود که آنان منتظر ظهور نزدیک مهدی یعنی محمدبن اسماعیلبن جعفرصادق (هفتمین امام و هفتمین رسول از نظر اسماعیلیان) بودند که قرار بود با ظهورش دوره ششمین رسول اسماعیلی به پایان برسد (رجوع کنید به د.اسلام، همانجا).در 286، حمدان با دیدن تغییراتی در فرمانهای مکتوب، که از شهر سَلَمیّه برای او فرستاده میشد، حدس زد تغییری در معتقدات پدید آمده است. از این زمان، کشمکش میان حمدان و مخدومانش بر سر مسئله امامت پدید آمد زیرا برخلاف عقیده انتظار ظهور محمدبن اسماعیل، اکنون خلیفه فاطمی مهدی عُبیداللّه*، خود ادعای امامت میکرد و منکر بازگشت محمدبن اسماعیل بود (رجوع کنید به مقریزی، 1416، ج 1، ص 167ـ168؛ نیز رجوع کنید به مادلونگ، 1959، ص 44). رؤسای قرمطیان عراق همینکه متقاعد شدند که عبیداللّه مهدی از اصول و عقاید نخستین جنبش انحراف جسته است، بیعت خویش با رهبری مرکزی را گسستند. پس از آن، حمدان قرمط داعیان خویش را فراخواند و آنان را از آنچه رخ داده بود آگاه ساخت و به آنان فرمان داد که امر دعوت را در مناطق فعالیت خود متوقف سازند (دفتری، ص 149). دخویه (ص 59) در صحت بعضی از جزئیات این شرح تردید کرده است، اما در واقعیت جدا شدن حمدان و عبدان از مخدومشان شکی ندارد (نیز رجوع کنید به ص 67). این دو، سرانجام تبلیغاتی را که به نام رهبر اسماعیلی مقیم سلمیّه انجام میدادند، رها کردند. به کیفر این جداییطلبی، عبدان به دست پیروان زکرویهبن مهرویه به قتل رسید (مقریزی، 1416، ج 1، ص 168؛ نیز رجوع کنید به مادلونگ، 1997، ص 116). اما حمدان پس از آنکه بسیاری را به عقیده خود جلب کرد، به شام رفت و دیگر از او خبری نشد (رجوع کنید به نویری، ج 25، ص 232؛ نیز رجوع کنید به ساسی، ج 1، ص cxciii؛ مادلونگ، 1959، ص 38).تاریخ درگذشت حمدان همانند تولدش روشن نیست. به نوشته حمادی (ص 34)، حمدان قرمط در بغداد کشته شد، اما او تاریخ این رویداد را ذکر نکرده است. اشاره ابنحوقل (ج 1، ص 96) گویای آن است که حمدان زنده ماند و بعدها با کنیه ابوعلی، به فعالیت خود ادامه داد (نیز رجوع کنید به مادلونگ، 1997، ص 116ـ122؛ هالم، 1991، ص 385، یادداشت 23). به نوشته غزالی (ص 12)، او به زهد گرایش داشت و بر آن شده بود تا مردم را از گمراهی به هدایت و از شقاوت به سعادت برساند (نیز رجوع کنید به بزدوی، ص 238؛ ابنجوزی، ص 44). حمدان قرمط توانست جماعتی را سازمان دهد که تحت رهبری او عمل کنند. وی به سازماندهی امور اقتصادی این گروه پرداخت و ارتباط و انسجام آن را با دعوت تحکیم بخشید (سامی عیاش، ص 236). او نخست مالیات سرانه یک درهمی به نام فُطْرَه/ فِطْرَه از قرامطه میگرفت. سپس این مقدار به یک دینار، به نام هِجْرَه، رسید. او و داعیان در آغاز پیوستن پیروان، به شیوه شکاکان درباره امور شرعی و تأویل آیات شبههانگیز از آنان پرسش میکردند (رجوع کنید به نویری، ج 25، ص 195ـ202). سپس مالیاتی به نام بُلْغَه (مقدار غذای ضروری برای ادامه زندگی؛ رجوع کنید به دخویه، ص 28) میگرفتند که مقدار آن هفت دینار بود. برای هر قرمطی که بُلغه میداد، شیرینیای به قدر یک فندق میدادند و برای هر داعی صد دانه از این شیرینیها میفرستادند و از هر قرمطی هفتصد دینار میخواستند (نویری، ج 25، ص 193ـ194؛ مقریزی، 1416، ج 1، ص 156؛ همو، 1407، ص 257ـ258). چون داعیان درگرفتن بُلغه توفیق یافتند، خمس دارایی یا خمس عایدی قرمطیان را میگرفتند و میگفتند که کسی را به نگاهداری مال احتیاجی نیست و باید سلاح بخرند. آنگاه، حمدان پرداخت اُلْفَه را فرض گردانید (مقریزی، 1407، ص 258؛ دخویه، همانجا). داعی هر قریه اموال تمام مردم آن ناحیه را در یکجا جمع میکرد و از این اموال به هرکس به مقدار حاجتش میداد و همه را بهکار وامیداشت تا بدینترتیب در هیچیک از قرای ایشان محتاجی نماند. حمدان قرمط آنان را متقاعد ساخت به اینکه نیازی به دارایی خود ندارند، زیرا همه آن سرزمین فقط از آنِ آنان خواهد شد. سپس اعلام گردید که تکالیف شرعی از ایشان برداشته شده است (مقریزی، 1416، ج 1، ص 157؛ نیز رجوع کنید به محمد عبدالفتاح علیان، ص200). هنگامیکه داعیان به این فکر افتادند (سال 277) که برای خویش محل مستحکمی داشته باشند، جایی را به نام مَهتَماباذ/ مهتماباز/ مهیماباذ در کوفه اختیار کردند و به دور آن بارویی کشیدند و خندق کندند و زنان و مردان ایشان از هر سوی در آنجا جمع شدند و نام آن را دارالهجره گذاشتند (نویری، ج 25، ص 195، 228ـ229؛ مقریزی، 1407، ص 259؛ قس همو، 1416، ج 1، ص 158، که سال 297 را ذکر کرده؛ نیز رجوع کنید به طراد، ص 147؛ قرمطیان*).منابع: ابنجوزی، القرامطة، چاپ محمد صباغ، بیروت 1390/1970؛ ابنحوقل؛ ابنعدیم، بغیة الطلب فی تاریخ حلب، چاپ سهیل زکار، بیروت ?]1408/ 1988[؛ ابنندیم (تهران)؛ ابنهیثم، کتاب المناظرات، با ترجمه انگلیسی از ویلفرد مادلونگ و پل ارنست واکر، لندن 2000؛ محمود اسماعیل، الحرکات السّریة فی الاسلام: رؤیَة عصریة، بیروت 1973؛ سعدبن عبداللّه اشعری، کتاب المقالات و الفرق، چاپ محمدجواد مشکور، تهران 1361ش؛ محمدبن محمد بزدوی، کتاب اصولالدین، چاپ هانس پیترلینس، قاهره 1383/1963؛ عبدالقاهربن طاهر بغدادی، الفرق بین الفرق، چاپ محمدزاهد کوثری، ]قاهره [1367/ 1948؛ ثابتبن سنان، تاریخ اخبار القرامطة، در الجامع فی اخبار القرامطة فیالاحساء، الشام، العراق، الیمن، چاپ سهیل زکار، ج 1، دمشق : دارحسان، 1407/1987؛ محمدبن مالک حمادی، کشف اسرار الباطنیة و اخبار القرامطة، چاپ محمد زینهم عزب، قاهره 1406/1986؛ فرهاد دفتری، تاریخ و عقایداسماعیلیه، ترجمه فریدون بدرهای، تهران 1376ش؛ ابوبکربن عبداللّه دواداری، کنز الدرر و جامع الغرر، ج 6، چاپ صلاحالدین منجد، قاهره 1380/1961؛ محمدبن حسن دیلمی، بیان مذهب الباطنیة و بطلانه، منقول من کتاب قواعد عقائد آلمحمد، چاپ ر. شتروطمان، استانبول 1938؛ سامی عیاش، الاسماعیلیون فی المرحلة القرمطیة، بیروت: دار ابنخلدون، ]بیتا.[؛ طبری، تاریخ (بیروت)؛ طادروس طراد، الحرکة القرامطیّة فی العراق و الشام و البحرین و اهمیّتها التاریخیة، دمشق 2002؛ سلیمان سلیم علمالدین، القرامطة: نشأتهم، عقائدهم، حروبهم، بیروت 2003؛ محمدبن محمد غزالی، فضائح الباطنیة، چاپ عبدالرحمان بدوی، قاهره 1383/1964؛ قاضی عبدالجباربن احمد، تثبیت دلائلالنبوة، چاپ عبدالکریم عثمان، بیروت ?] 1386/ 1966[؛ عریببن سعد قرطبی، صلة تاریخالطبری، در ذیول تاریخالطبری، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره: دارالمعارف، ] 1977[؛ محییالدین لاذقانی، ثلاثیة الحُلم القرمطی: دراسة فی ادب القرامطه، قاهره 1414/1993؛ محمد عبدالفتاح علیان، قرامطة العراق فی القرنین الثالث و الرابع الهجریین، ]قاهره[ 1970؛ احمدبن علی مَقریزی، اتّعاظ الحنفا باخبار الائمة الفاطمیین الخلفا، ج 1، چاپ جمالالدین شیال، قاهره 1416/1996؛ همو، کتاب المقفّی الکبیر، چاپ محمد یعلاوی، بیروت 1407/1987؛ حسنبن موسی نوبختی، فرقالشیعة، چاپ محمدصادق آلبحرالعلوم، نجف 1355/1936؛ احمدبن عبدالوهاب نویری، نهایةالأرب فی فنون الادب، قاهره ] 1923[ـ1990؛Faiza Akbar, "The secular roots of religious dissidence in early Islam: the case of the Qaramita of Sawad Al-Kufa", Journal, Institute of Muslim Minority Affairs, vol. 12, no.2 (July 1991); M.J. De Goeje, Memoire sur les carmathes de Bahrain et les fatimides, Leiden 1886; EI2, s.v. "Hamdan Karmat" (by W. Madelung); Heinz Halm, Das Reich des Mahdi: der Aufstieg der Fatimiden (875-973), Munchen 1991; idem, "The Ismaili oath of allegiance (`ahd) and the ‘sessions of wisdom’ (Majalis-al-hikma) in Fatimid times", in Mediaeval Ismaili history and thought, ed. Farhad Daftary, Cambridge 1996; Wilferd Madelung, "Fatimiden und Bahrainqarmaten", Der Islam, vol.34 (1959); idem, "Hamdan Qarmat and the Dai Abu Ali", in Proceedings of the 17th Congress of the UEAI, ed. W.Madelung et al., St. Petersburg: Thesa, 1997; Alexandre Popovic, La revolte des esclaves en Iraq au IIIe/IXe siecle, Paris c1976; Detlev Quintern and Kamal Ramahi, Die Gerechtigkeitsbewegungenunter dem Kalifat der Abbasiden (750-1258) am Beispiel der Qarmaten und Ihwan as-safa, Hamburg 2006; Antoine Isaac Silvestre de Sacy, Expose de la religion des Druzes, tire des livres religieux de cette secte, vol.1, Paris 1964.