زبانهایچِترال. امیرنشینپیشینچترال، بهخصوصناحیه جنوبیآن، یکیاز چند زبانهترینمناطقهندوکشاست. در آنناحیهبهیازدهزبانمتمایز تکلممیشود کهبعضیاز آنها از چند گویشتشکیلشدهاند.از 1359 ش/ 1980، با سرازیر شدنپناهندگانیاز حوزههایزبانیگوناگونافغانستان، موقعیتمنطقهپیچیدهتر شدهاست. هر چند، چندیننسلدر چترالفقطاینچهار زبانرا بهکار میبردند: خور، کلشه، پهلورهو گورـ بتی، کههمهجزء گروههند و آریایی شمالغربی(دَردی) هستند (رجوع کنید به دردی*، زبانها). تحقیقمیدانیگئورگمورگنستیرنه، اساسنمودار زبانشناختیکنونیاست.خور. مهمترینزباندردیاستکهدر چترالبهآنتکلممیشود و بیگانگاناغلببهآنچترالیمیگویند (نامهایدیگر آندر منابعقدیمتر: ارنیهو قاشقاری). بدوناینکهتنوعچندانیدر گویشهایاینزبانباشد، صد هزار تن(بیشاز 90% جمعیت) بهآنصحبتمیکنند، از جملهخاندانحاکمپیشیناینمنطقه. پیشاز تحقیقاتمورگنستیرنهدر 1303 ش/1924 در باره اینزبان، کهکهنترینزباندردیاست، اطلاعاتاندکیراجعبهآنوجود داشت(اندرسن و کریستیانسن، ص[210]؛ فوسمان، ج1، ص23). بیشتر متونیکهاو و لوریمر جمعکردهبودند، هنوز منتشر نشدهاست(در باره کیوی، گونهایاز خور کهدر وَخانِ شورویمتداولبود رجوع کنید به بودروس، زیر چاپ). مشکلعمده نخستینلغتنامه(اوبریان، 1896)، خطآناستکهبراینمایشتفاوتهایواجیکافینیست. تلاش دیگریکهاخیراً صورتگرفتهاستنیز همینمشکلرا دارد (اسلون، 1981). بدینترتیب، هر دویآنها ارزشزبانشناختیچندانیندارند. از 1335/1917، کوششهایفراوانیبراینگارشو انتشار زبانخور بهخطعربی/ فارسیبا زیر و زبَر مخصوصصورتگرفتهاست(بودروس، 1982).کلشه(کلاشه). از نظر تاریخیکاملاً با خور مرتبطاست. در درههایفرعیغربی(رومبور، بومبورت، بیریر، جینجیرت، اورتسون)، در امتداد رودخانه چترالسفلا، سهتا چهار هزار تنبهاینزبانصحبتمیکنند. بینگویشهایشمالیو جنوبیاینزبانتفاوتهاییوجود دارد. در 1308 ش/ 1929، مورگنستیرنهدر خلالتحقیقاتمیدانیخویش، متونمربوطبهمذهببتپرستی کلشهزبانها، متعلقبهدوره پیشاز اسلام، را جمعآوریکرد و در 1352 ش / 1973 تعدادیاز یادداشتهایپراکنده قدیمیو باقیاطلاعاتموجود از اینزبانرا بههمراهاینمتونمنتشر ساخت. [در 1367 ش/ 1988] النا بشیر اطلاعاتجدیدیدر باره اینزبان، به ویژهدر نحو، گرد آورد. کلشهوامواژههایفراوانیاز خور دارد و از نظر نحویو ساختار کلینیز بهآنشبیهاست.پهلوره(پلوله، پلله، دنگریکو بات). اینزبانفقطبینهشتصد تا هزار نفر، در تعدادیاز درههایفرعیشرقیرودخانه چترالِ سفلا، رایجاست. مورگنستیرنهآنرا شعبهایکهناز شینه(زبانیکهدر گلگتو درههایعلیایسند متداولاست) فرضمیکرد. در 1320 ش/ 1941، او تنها شرحموجود را، بر اساسمطالعه گویشورهایروستاهایاشرت، پُوریگَلو بیوری، فراهمکرد. اطلاعاتیکهریچارد استرند در 1364 ش/1985 جمعآوریکرده، هنوز [= 1371 ش/ 1992] منتشر نشدهاست.گورـ بتی(نریساتی، نَرْساتی). زبانمردمحوالیاَرْنَدُو (هَرَنُو، اَرْنَوَی) در چترالجنوبیو چند روستا در بخشافغانیمرز است. گویشهایمرتبطبا آننیز در بخشهاییاز دره پِچدر افغانستانرایجاند. تقریباً همه اطلاعاتدستیافتنیاینزباندر رساله مورگنستیرنه(1329 ش/1950) موجود است، کهشاملچند گزارشپراکنده پیشیننیز هست.دَمِلی(دامهـ باشه). شاید زبانهفتاد خانوار در دره دَمِل(دامِن)، در کرانه چپرودخانه چترالیا کُنَر، باشد (مورگنستیرنه، 1942). وضعزبانشناختیآنهنوز روشننیست. ظاهراً واژگاناینزبانشاملشمار فراوانی کلماتگونهایکافری(نورستانی) استکهخصوصیاتدردیدارند.کَتی(بَشْگَلی). اینزبانیکزبانکافری(نورستانی) اصیلاستکه چند نسلدر درههایکَلَشِ چترالبهآنصحبتکردهاند.زبانهایایرانی. در دوره نسبتاً اخیر، چهار زبانایرانینیز به چترالراهیافتهاست. وَخی، کهدر یرخُونِ علیا رایجاست؛ پشتو؛ فارسیمَدَگْلَشْتی، کهدر دره شیشیرواجدارد (لوریمر، 1922)؛ و یدغه، کهحدود سیصد خانوار در چند روستا در لُوتْکُوهِ علیا بهاینزبانصحبتمیکنند. یدغهبیشکگویشیاز مُنْجی(مُنْجانی) استکهدر افغانستانمتداولاست، اما تاریخمهاجرتاینگروهاز منجانقطعینیست(گریونبرگ، 1972). با اینهمه، اینگویشواژههایبسیاریاز زبانخور وامگرفتهاست. در 1317 ش/ 1938 مورگنستیرنهشرحیعالیو گزارشیاز تحقیقاتپراکنده پیشینرا منتشر کرد.گوجَری. گوجریهندیدر بسیاریاز مناطقکوچکناحیه دردیزبانرایجاست، اما تقریباً هیچاطلاعیاز روابطگویشیچوپانهایگوجر چترالدر دستنیست.زبانهایرسمی. زبانفارسیدر امیرنشینپیشینچترالزبانرسمیو اداریبود و آثار تاریخیمحلینیز بهاینزباننوشتهمیشد. امروزه، اردو بهجایفارسی، زبانرسمیشدهاست.منابع:Elena Bashir, Topics in Kalasha syntax: an areal and typological perspective, Ph.D. diss., The University of Michigan, Ann Arbor 1988; G. Buddruss, Khowar Texte in arabischer Schrift , Wiesbaden 1982; idem, "Kommentar zu einem Kivi-Vokabular aus dem sowjetischen Pamir", Studia Iranica (forthcoming); Rolf Theil Endresen and Knut Kristiansen, "Khowar studies", in Monumentum Georg Morgenstierne , vol.1, Acta Iranica 21, Leiden 1981; G. Fussman, Atlas linguistique des parlers dardes et kaf(rs,Paris 1972; A.L. Gryunberg, Mundzhanski yazyk. Teksty, slovar', grammaticheski((ocherk, Leningrad 1972; D. L. R. Lorimer, The phonology of the Bakhtiari, Badakhshani , and Madaglashti dialects of modern Persian, with vocabularies , London 1922; G. Morgenstierne, Indo- Iranian frontier languages IV. The Kalasha language, texts and translations, vocabulary and grammar , Oslo 1973; idem, "Languages of Nuristan and surrounding region" , in K. Jettmar and L. Edelberg, eds., Cultures of the Hindukusch , Wiesbaden 1974, 1-10; idem, "Notes on Dameli, a Kafir-Dardic language of Chitral" , NTS , 12 (1942), 115-198; idem, Notes on Gawar-Bati , Oslo 1950; idem, Notes on Phalura, an unknown Dardic language of Chitral, Oslo 1941; idem, Report on a linguistic mission to north-western India,Oslo 1932; idem, "Yidgha-Munji", in Indo-Iranian frontier languages, II: Iranian Pamir- languages , Oslo 1938, 3-282, repr. Oslo 1973; D. J. T. O'Brien, ed., Grammar and vocabulary of the Khowar dialect,2nd ed., Lahore 1896; M. I. Sloan, Khowar- English dictionary , Peshawar 1981.