چتر، ابزاریبرایسایهافکندنو در امانماندناز تابشآفتابکهمعمولاً در مراسمو مواکببر سر حاکماننگاهداشتهمیشد و در برخیاز سلسلههایحکومتگر از نشانههایویژه خلافتو سلطنتبهشمار میآمد.چتر واژهایفارسیاستکهاز چَتْرَه سنسکریتگرفتهشدهاست(رجوع کنید به جلالینائینی، ذیل«چتره») و در زباناردو نیز رواجدارد (رجوع کنید به دهلوی، ذیل«چتر»، «چَهتَر»). در منابععربیزباندوره اسلامی، علاوهبر واژههایجتر و شطر (معرّبِ چتر)، واژههایدر اصلعربی مِظَلَّه، شَمسهو شَمسیهنیز گاهبهمعنایچتر بهکار رفتهاند (براینمونهرجوع کنید به ذهبی، 1401ـ1409، ج22، ص204ـ 205؛ ابنبطوطه، ج2، ص449؛ قلقشندی، ج3، ص469؛ مقریزی، 1418، ج2، ص177).بنابر شواهد تصویری، استفادهاز چتر در میاناقوامو تمدنهایکهنمانند مصر و آشور باستاندر حدود قرننهمپیشاز میلاد و نیز در چیندر قرنسومپیشاز میلاد و در بیزانسو ایرانهخامنشیکاربرد داشتهاست(رجوع کنید به د. ایرانیکا، ذیلمادّه). در ایرانهخامنشی، چتر یکیاز عناصر تشریفاتی دربار محسوبمیشد و در تصاویر متعددیدر تختجمشید شاهانهخامنشیبا چتریبر بالایسرشاننشاندادهشدهاند (رجوع کنید به شهبازی، ص72 و تصویر 19؛ گیرشمنو هرتسفلد، تصاویر ص72، 83، 100). در شواهد تصویریبهجا ماندهاز دوره هخامنشیو ساسانی، چتر مشخصکننده پادشاهدر جمعو نمادیاز شکوهو اقتدار اوست( د. ایرانیکا، همانجا).در گزارشهایوقایعصدر اسلام، از کاربرد چتر در تشکیلاتحکومتیخبرینیستو واژه مِظَلَّهدر اینمنابعبهمعنایخیمهو چادر و سراپردهاست(براینمونهرجوع کنید به ابنسعد، ج4، ص231؛ طبری، سلسله 3، ص2034؛ سیوطی، ج1، ص 99). با اینکهکتانیدر التراتیبالاداریه(ج1، صـ351) بابیرا به«صاحبالمظلّه» (چتردار) در زمانپیامبر صلیاللّهو علیهوآلهوسلماختصاصداده، اما چنانکهاز توضیحاتاو برمیآید، اصحابپیامبر در جریانهجرتیا حجهالوداع، از سر ارادتبهپیامبر، با لباسخود بر سر حضرتسایهمیافکندند (نیز رجوع کنید به مسلمبنحجّاج، ج1، ص944). بنابر روایتیاز امامرضا علیهالسلام، امامصادقعلیهالسلامنیز مظلّهایداشتند کهبهویژهدر سفرها از آناستفادهمیکردند (رجوع کنید به حرّعاملی، ج5، ص59).در دوره متأخرتر خلافتعباسی، مظلّهبهمعنایچتر نیز بهکار رفتهاست، چنانکهمثلاً ناصر عباسی(متوفی570) در مواکبخود مظلّه السوداء (چتر سیاه) بر سر میگرفت(رجوع کنید به ذهبی، 1984، ج4، ص227) و بنابر گزارشچاؤجوکوا، کهدر نیمه قرنهفتماز بغداد دیدنکرده، بر رویچتر سیاهخلیفههلالهایطلایینقشبستهبودهاست(رجوع کنید به د. اسلام، چاپدوم، ذیل "Hilā l.II ؛ درباره هلالرویچتر( ماهچه= منجوق) در قرنهشتم رجوع کنید به سلمانساوجی، ص411؛ خواجویکرمانی، ص302، 667). خلفایعباسیبرایبهرسمیتشناختنسلاطینحکومتهایمستقلایرانی، بههنگامجلوسآنها برایشانچتر و لوا میفرستادند (براینمونهرجوع کنید به آقسرایی، ص31).در برخیمنابعاز وجود شمسه، مُشَمَّس/ مِشْمَسدر دوره عباسییاد شدهکهدر تحقیقاتجدید، گاهبا مظلّهو چتر، یکیانگاشتهشدهاست(براینمونهرجوع کنید به د. اسلام، ذیل"Mizalla ")، اما بنابر گزارشیاز مقریزی(1387، ج1، صـ142) در وصفشمسه، بهنظر میرسد شمسهدر اصلقطعهجواهریبهشکلتاجمرصعبهمروارید و سنگهایقیمتیبودهکهبا زنجیریاز دو طرف، بالایتختو مسند خلیفهو گاهبر ایوانکاخآویختهمیشدهاست. شمسهاحتمالاً اقتباسیاستاز شکلتاجهاییکهبر سر پادشاهانساسانینگاهداشتهمیشد (رجوع کنید به تاج*؛ مشکور، ص68). شمسهرا، کهنشانه اعتبار و اقتدار خلفا بود، در طولمراسمحجدر جلویکعبهمیآویختند (مقریزی، همانجا) و پساز پایانمراسم، آنرا نزد خلیفهبازمیگرداندند (رجوع کنید به طبری، سلسله 3، ص2273ـ 2274). طبقروایتیاز طبری(سلسله 3، ص)، محمدبنعبدالملکبنزیاتمسئولفراهمساختنمشمّسبرایخلیفهمعتصمبود. پدر او نیز در زمانمأمونعهدهدار همینمسئولیتبود. با وجود اینگزارشها، چونشکلشمسه/ مشمّسشبیهسایبانیآویختهبود، بهنظر میرسد در مواردیاز واژه شمسهمعنایمظلّهو چتر ارادهشدهاست(براینمونهرجوع کنید به ابناثیر، ج11، ص206؛ ذهبی، 1401ـ1409، ج22، ص204ـ 205).در ادبیاتفارسی مقارنبا خلافتعباسیو حکومتهایپساز آن، واژه چتر، بهویژهدر ترکیباتاستعاری، فراوانبهکار رفتهاست(رجوع کنید به دهخدا، ذیلترکیبات اضافی ساختهشدهبا چتر)، اما برخیشواهد شعریبر کاربرد عرفیآندر تشکیلاتدرباریحکومتهایمسلماناز قرنچهارمبهبعد دلالتدارند (رجوع کنید به فرخیسیستانی، ص22، 340؛ منوچهری، ص102، 179؛ مسعود سعدسلمان، ص392؛ حسنغزنوی، ص17، 46ـ47؛ انوری، ج1، ص54، ج2، ص712؛ خاقانی، ص، 597؛ خواجویکرمانی، ص309، 667؛ سیففرغانی، ج1، ص208؛ سلمانساوجی، ص411؛ عبید زاکانی، ص35). دلالتهایآشکارتر بر کاربرد چتر را، بهعنوانیکیاز لوازمحکومتدر سلسلههایحکومتگر در ایران، باید در آثار تاریخی فارسیجستجو کرد. در تاریخبیهقی (ص209، 442، 763، 934)، بر سنّتاستفادهاز چتر در دستگاهحکومتغزنویانو نیز بر وجود غلامانچتردار تصریحشدهاست.اینسنّتبهطور گستردهتر و با تشریفاتبیشتر در دوره سلجوقیانادامهیافت، بهطوریکهچتر بنیسلجوقدر دورههایبعد نیز مشهور بود (رجوع کنید به حسینی، ص 185؛ مقریزی، 1418، ج2، ص100). استفاده سلاطینغوریاز چتر تقلیدیاز سلاجقهبهشمار آمدهاست(رجوع کنید به ابناثیر، ج12، ص248؛ ابوالفداء، ج3، ص35؛ ذهبی، 1417، حوادثو وفیات541 ـ550 ه ، ص37).در مراسمجلوسسلاجقه روم، یکیاز حاجباندربار، چتر بر سر سلطانمیگشود و نیز تشریف(خلعت) و چتر و لوا و لقبیکهخلیفهبرایتنفیذ و بهرسمیتشناختنسلطانجدید فرستادهبود، تقدیممیگردید (رجوع کنید به آقسرایی، ص 31؛ رایس، ص106ـ107). گزارشهاییهمچنیناز حملچتر سلطاندر جنگها در دوره سلجوقیو نیز در میانخوارزمشاهیاندر دستاست(رجوع کنید به حسینی، همانجا؛ ابناثیر، ج12، ص432).حملچتر در میانمغولاننیز معمولبود. بنابر منگتاپیلویچینی(در قرنهفتم)، چنگیز خاناز چتریبا رنگهایزرد و قرمز استفادهمیکرد (رجوع کنید به د. اسلام، چاپدوم، ذیل "Mizalla. 4" ). در دوره ایلخانانحتیصاحبمنصبیبهنامسکورچی(چتردار) وجود داشتکهچتر خانرا حملمیکرد (رجوع کنید به اشپولر، ص228). اینمنصببا همینعنواندر حکومتهایبعد از ایلخانان، چونمظفریان(713ـ793) و جلایریان(736ـ 814)، نیز دوامیافت(حافظابرو،ج2، ص617). ایلخانانهمچنینبهنشانه بهرسمیتشناختن برخیاز حکومتهاینیمهمستقل، برایآنها چتر میفرستادند (رجوع کنید به ناصرالدینمنشیکرمانی، ص79). در ایندورهاهدایچتر مرصعاز سویسفرایخارجیبهایلخانانمرسومبود (رجوع کنید به اشپولر، ص305).در یکنقاشیدر نسخه مصوریاز ظفرنامه تألیفدر قرننهم، تیمور با چتر زریدوزیشده قرمزرنگنشاندادهشدهاست(رجوع کنید به د. اسلام، همانجا). بهنوشته کلاویخو (ص259)، سرایملکمهربان(خانمبزرگ)، همسر اولتیمور، با چتریگرد و قبهمانند از پرند سفید در انظار حاضر میشد. در نقاشیهایدوره مغولتا اواخر دوره صفوی، چتر در صحنههایشکار، نبرد، بازیو سفرهایسلطنتی، عمدتاً بهشکلمخروط، با تزییناتتذهیبو بهرنگهایگوناگون، تصویر شدهاست(براینمونههاییاز اینتصاویر رجوع کنید به موزه هنرهایمعاصر تهران، ص42، 50، 293، 372، 383، 434؛ سودآور، ص63، 133، 215، 224، 248؛ فرهاد، ص301؛ کنبی، ص81).با اینکهدر منابعاز کاربرد و رواجچتر در سرزمینها و دورههایمختلفاسلامیسخنبهمیانآمده، اما آشناییما با ساختار و اجزایچتر در ادوار گذشتهــ صرفنظر از نقاشیها کهتصویر دقیقیپیشرویما نمینهند ــ متکیبر گزارشابنطُوَیر (متوفی617) در وصفچتر ویژه دربار فاطمیاناست. اینگزارشبا اندکیتلخیصدر آثار نویسندگانبعدی، چونقلقشندیو ابنتغریبردی، نیز آمدهاست. براساسآن، دسته چوبینچتر در لولههایطلاپوشبههمپیوستهقرار داشت. قسمتاصلیچتر از دوازدهقطعهچوب، بهدرازایحدوداً دو متر، تشکیلمیشد. اینچوبها، کهقسمتپایینهرکدامیکوجبپهنا داشت، بهشکلمثلثمتساویالساقینبودند و قسمتانتهاییو بالای آنها چناننازکو ظریفبود کهنوکهمه آندوازدهچوبدر کنار همدایره کوچکیرا تشکیلمیدادند و در حلقهایطلاییدر نوکدستهتعبیهمیشدند. چتر را پساز بستن، درونمحفظهایاستوانهایقرار میدادند کهمعمولاً طلاییبود یا روکشطلاییداشت(ابنطویر، ص157ـ 158؛ قلقشندی، ج3، ص469؛ ابنتغریبردی، ج4، ص84 ـ 85، 87).بهنوشته قلقشندی(ج2، ص133، ج4، ص7ـ 8)، پارچه ایننوعچتر، ابریشمزریدوز و رنگشمعمولاً زرد بودهاست. در ایندورهها پرندهایکوچکاز جنسنقرهیا طلا رویچتر نصبمیکردند و از اینرو، ایننوعچترها را القُبّه و الطیر هممینامیدند (رجوع کنید به ابن بطوطه، ج، ص449؛ قلقشندی، همانجاها؛ درباره چتر مشابهایندر سرزمینتکرور رجوع کنید به همان، ج5، ص300). چونحملچتر در بیشتر سرزمینهایاسلامیاز نشانههایخلافتو از شعائر سلطنتو قدرتتلقیمیشد (رجوع کنید به ابنبطوطه، همانجا؛ مقریزی، 1418، ج2، ص177، 439؛ ابنتغریبردی، ج8، ص265؛ عینی، ج2، ص161؛ حافظابرو، ج2، ص617)، مدعیانخلافتیا سلطنتو کسانیکهقصد مخالفتو رقابتبا خلیفهیا سلطانو خروجبرضد او را داشتند، با حملچتر در مواکبخود، بر استقلالخواهییا ادعایخویشتأکید میکردند (رجوع کنید به بیهقی، ص928؛ مقریزی، 1418، ج2، ص177، ج4، ص191).چتر را در مواکبرسمیو بهویژهدر اعیاد، چونعید نوروز و عید فطر و قربان، بر سر خلیفهیا سلطاننگاهمیداشتند و بهجز معدود مواردی، از چتر در دروندربار استفادهنمیشد (رجوع کنید به ذهبی، 1401ـ1409، ج15، ص195؛ قلقشندی، ج3، ص506، 509، ج4، ص7ـ 8؛ مقریزی، 1418، ج4، ص165؛ ابنتغریبردی، ج4، ص94). در دوره فاطمی، رنگچتر با رنگلباسخلیفههماهنگبود (ابنطویر، ص 157). در مراسمویژه روز بالا آمدنآبنیل(وفاءالنیل)، خلیفه فاطمیبا لباسیفاخر و چتر حاضر میشد (رجوع کنید به ناصر خسرو، ص72ـ 75؛ قسقلقشندی، ج3، ص512، 517، کهبهحضور خلیفهبدونچتر اشارهکرده است). در یکمورد گزارششدهاستکهعزیز، خلیفه فاطمی، در مراسمخاک سپاریجنازه یعقوببنکِلّسدر 380، براینشاندادنسوکواریاش، بدونچتر حاضر شد (ابنخلّکان، ج7، ص34). در خلافتفاطمی، صاحبمنصبیبهنامصاحبالمظلّهوجود داشتکهعموماً از میانسربازانصقلبیبرایاینکار در نظر گرفتهمیشد (رجوع کنید به ابناثیر، ج9، ص314؛ ابنخلکان، ج5، ص375؛ قلقشندی، ج3، ص509؛ ابنتغریبردی، ج4، ص85، 95، 123). در دوره ممالیکظاهراً تشکیلاتویژهایبرایحملچتر وجود نداشتو برخیامیرانبلندپایه، برایاظهار ارادتو تقرببهسلطانیا خلیفه، چتر او را حملمیکردند (رجوع کنید به یونینی، ج2، ص323؛ عینی، ج3، ص484؛ صفدی، ج2، ص56؛ قلقشندی، ج3، ص؛ مقریزی، 1418، ج2، ص268، 275، ج4، ص165). در ایندوره، گاهسلاحدار چتر سلطانرا حملمیکرد (رجوع کنید به مقریزی، 1418، ج2، ص252).با اینکهدر مغربو اندلساستفادهاز چتر کمابیشمعمولبوده، چتر در تشریفاتدربارییکیاز مظاهر قدرتتلقینشدهاست(رجوع کنید به سلاوی، ج5، ص164؛ ابنحیان، ج5، ص397). در گزارشهایمورخان، شاهدیدالّ بر استفاده مرابطون، موحدون، مرینیانو بنونصر از چتر در تشکیلاتدرباریبهدستنیامدهاست(قسگزارشمبهمیاز ابنخطیب(متوفی776 ) در خطره الطیف( ص48 ) مربوطبهدوره مرینیانکهاز مظلّهایابریشمیکهبر تیرکهایچوبیاستوار بوده، یاد کردهاستو معلومنیستکهمنظور چتر استیا سایبانثابت).چتر در هند دوره اسلامی، از لوازمو نشانههایسلطنتو فرمانرواییبود و حتیمانند تاجو تختدر سرزمینهایدیگر، استعارهاز سلطنتبود (رجوع کنید به منهاجسراج، ج1، ص418؛ عصامیسمرقندی، ص124، 158؛ کنبو، ج1، ص188؛ بختاورخان، ج1، ص ). علاّ میدر آئیناکبری (ج1، ص29) در میانچهاردهچیزیکهاز آنها بهعنوانشکوهسلطنتیاد کرده، چتر را بعد از تخت، در ردیفدوم، قرار دادهاست. در ایندوره، تنوعرنگچترها درخور توجهاست، چنانکهگاهبرخیفرمانروایانچند چتر، هرکدامبهرنگی، برمیگزیدند (رجوع کنید به منهاجسراج، ج2، ص31؛ عصامیسمرقندی، ص124؛ امیرخسرو، ج2، ص185ـ186). در جنگها نیز، شاید برایبهرُخکشیدنشکوهو قدرتسلطان، چترهایبیشتری، با زیورآلاتو تزییناتگرانبها، بر سر سلطاننگهمیداشتند (رجوع کنید به قلقشندی، ج5، ص97). در جنگها محلاستقرار سلطانبا رنگچتر مخصوصاو مشخصمیشد. از اینرو، برایگمراهکردندشمنو بهمثابه تاکتیکیجنگی، شخصدیگریزیر چتر سلطانمینشستتا او در امانبماند ( د. اسلام، چاپدوم، ذیل"Mawākib.5"). در هند قرنسیزدهم/ نوزدهمدر دستهرَوی ماهمحرّم، کهمشابهحرکتموکبسلطنتیبود، حتیدر غیابحاکم، چتر سلطنتیرا بر سر اسبیحملمیکردند کهنماد دُلدُل، اسبِ امامعلیعلیهالسلام، بود (همان، ذیل"Mawākib.5" ).منابع: محمودبنمحمد آقسرایی، تاریخسلاجقه، یا، مسامره الاخبار و مسایره الاخیار، چاپعثمانتوران، آنکارا 1944،چاپافستتهران1362 ش؛ ابناثیر؛ ابنبطوطه، رحله ابنبطوطه ، چاپمحمد عبدالمنعمعریان، بیروت1407/1987؛ ابنتغریبردی، النجومالزاهره فیملوکمصر و القاهره، قاهره[? 1383] ـ1392/ [? 1963] ـ1972؛ ابنحیان، المقتبس، ج5،چاپچالمتا، مادرید 1979؛ ابنخطیب، خطره الطیف: رحلاتفیالمغربو الاندلس، 1362-1347 ،چاپاحمد مختار عبّادی، بیروت2003؛ ابنخلّکان؛ ابنسعد (بیروت)؛ ابنطُوَیر، نزهه المُقْلَتینفیاخبار الدولتین، چاپایمنفؤاد سید، بیروت1412/1992؛ اسماعیلبنعلیابوالفداء، المختصر فیاخبار البشر، ج3، چاپمحمد زینهممحمدعزبو یحییسیدحسین، قاهره[1999 ]؛ خسروبنمحمود امیرخسرو، کلیاتقصاید خسرو، چاپاقبالصلاحالدین، لاهور 1977؛ محمدبنمحمد (علی) انوری، دیوان، چاپمحمدتقیمدرسرضوی، تهران1364 ش؛ محمد بختاورخان، مرآه العالم: تاریخاورنگزیب، چاپساجدهس. علوی، لاهور 1979؛ بیهقی؛ محمد رضا جلالینائینی، فرهنگسنسکریتـ فارسی، تهران1375 شـ ؛ عبداللّهبنلطفاللّهحافظابرو، زبده التواریخ، چاپکمالحاجسیدجوادی، تهران1380 ش؛ حرّ عاملی؛ حسنبنمحمد حسنغزنوی، دیوان، چاپمحمدتقیمدرسرضوی، تهران1362 ش؛ علیبنناصر حسینی، زبده التواریخ: اخبار الامراء و الملوکالسلجوقیه، چاپمحمد نورالدین، بیروت1406 /1986؛ بدیلبنعلیخاقانی، دیوان، چاپضیاءالدینسجادی، تهران1378 ش؛ محمودبنعلیخواجویکرمانی، دیوان، چاپاحمد سهیلیخوانساری، تهران 1369 ش؛ دهخدا؛ احمد دهلوی، فرهنگآصفیه، لاهور 1986؛ محمدبناحمد ذهبی، تاریخالاسلامو وفیاتالمشاهیر و الاعلام، چاپعمر عبدالسلامتدمری، حوادثو وفیات541ـ550 ه، بیروت1417/1997؛ همو، سیر اعلامالنبلاء، چاپشعیبارنؤوطو دیگران، بیروت1401ـ1409/ 1981ـ 1988؛ همو، العبر فیخبر منغبر، ج4، چاپصلاحالدینمنجد، کویت1984؛ تامارا تالبوترایس، السلاجقه: تاریخهمو حضارتهم، ترجمه لطفیخوریو ابراهیمداقوقی، بغداد 1968؛ احمد سلاوی، کتابالاستقصا لاخبار دولالمغربالاقصی، چاپجعفر ناصریو محمد ناصری، دارالبیضاء 1954ـ1956؛ سلمانبنمحمد سلمانساوجی، دیوان، چاپمنصور مشفق، [تهران] 1367 ش؛ ابوالعلاء سودآور، هنر دربارهایایران، ترجمه ناهید محمد شمیرانی، تهران1380 ش، محمدسیففرغانی، دیوان، چاپذبیحاللّهصفا، تهران1341ـ1344 ش؛ عبدالرحمانبنابیبکر سیوطی، کفایه الطالباللبیبفیخصائصالحبیب، المعروفب الخصائصالکبری، بیروت1405/1985؛ علیرضا شاپور شهبازی، شرحمصور تختجمشید، تهران1375 ش؛ خلیلبنایبکصفدی، اعیانالعصر و اعوانالنصر، چاپعلیابوزید و دیگران، دمشق1418 /1998؛ طبری، تاریخ(لیدن)؛ عبیداللّهعبید زاکانی، کلیاتعبید زاکانی، تهران1376 ش؛ عبدالملک بنعصامعصامیسمرقندی، فتوحالسلاطین، چاپیوشع، مدرس1948؛ ابوالفضل بنمبارکعلاّ می، آئیناکبری، چاپسنگیلکهنو 1892ـ1893؛ محمودبناحمد عینی، عقد الجمانفیتاریخاهلالزمان، چاپمحمد محمدامین، قاهره1407ـ1412/ 1987ـ1992؛ علی بن جولوغفرخیسیستانی، دیوان، چاپمحمد دبیرسیاقی، تهران1371 ش؛ معصومهفرهاد، «آئینهزمان: معینمصور»، در دوازدهرخ: یادنگاریدوازدهنقاشنادرهکار ایران، ترجمهو تدوینیعقوبآژند، تهران: مولی، 1377 ش؛ قلقشندی؛ محمد عبدالحیبنعبدالکبیر کتانی، نظامالحکومه النبویه، المسمیالتراتیبالاداریه، بیروت: داراحیاء التراثالعربی، [بیتا.]؛ رویگونثالثد کلاویخو، سفرنامه کلاویخو، ترجمه مسعود رجبنیا، تهران1344 ش؛ محمدصالحکنبو، عملصالح، الموسومبهشاهجهاننامه، ترتیبو تحشیه غلامیزدانی، چاپوحید قریشی، لاهور 1967ـ1972؛ مسعود سعدسلمان، دیوان، چاپغلامرضا رشید یاسمی، تهران1362 ش؛ مسلمبنحجاج، صحیحمسلم، چاپمحمدفؤاد عبدالباقی، استانبول1413/1992؛ محمدجواد مشکور، نامه باستان: مجموعه مقالات، بهاهتمامسعید میرمحمدصادقو نادره جلالی: «مقامشاهدر ایرانباستان»، تهران1378 ش؛ احمدبنعلیمقریزی، اتعاظالحنفا، ج1، چاپجمالالدینشیال، قاهره1387/1967؛ همو، السلوکلمعرفه دولالملوک، چاپمحمد عبدالقادر عطا، بیروت 1418/1997؛ احمدبنقوصمنوچهری، دیوان، چاپمحمد دبیرسیاقی، تهران1347 ش؛ عثمانبنمحمد منهاجسراج، طبقاتناصری، یا، تاریخایرانو اسلام، چاپعبدالحیحبیبی، تهران1363 ش؛ موزه هنرهایمعاصر تهران، شاهکارهاینگارگریایران، تهران1384 ش؛ ناصرالدینمنشیکرمانی، سمطالعلیللحضره العلیا، چاپعباساقبالآشتیانی، تهران1362 ش؛ ناصرخسرو، سفرنامه ناصرخسرو قبادیانی، چاپاحمد ابراهیمی، تهران [بیتا.]؛ موسیبنمحمد یونینی، ذیلمرآه الزمان، حیدرآباد، دکن1374ـ1380/ 1954ـ1961؛Sheila R. Canby, Persian painting, London 1997; EIr. , s.v. "Čatr" (by Eleanor Sins); EI 2 , s.vv. "Harb, war. VI: India" (by S.A.A. Rizvi and J. Burton-Page), "Hilāl, the new moon, the crescent.II: in Islamic art" (by R. Ettinghausen), "Mawākib.5: in Muslim India" (by J. Burton-Page), "Mizalla. 4: in Persian, Indian and Turkish lands" (by P. A. Andrews); Roman Ghirshman and Ernst Emile Herzfeld, Persepolis: the Achaemenian capital,compiled & translated: F. Ghani, photographer: A. Alizadeh, Tehran 2000; Bertold Spuler, Die Mongolen in Iran,Leiden 1985.