چَتالْجَهلیعلیافندی، شیخالاسلامو مفتیحنفیدر دوره عثمانی. ویدر 1041در چَتالجَه*بهدنیا آمد. پدرش، شیخمحمد، از مشایخاهلطریقتبود. علیتحصیلاتابتداییخود را در زادگاهشبهپایانرساند. شیخالاسلامخوجهعبدالرحیمدر 1057 ویرا بهعنوان«ملازم» (دستیار) پذیرفت. علیسپسبهشیخیحییمنقاریزاده(متوفی1088) پیوستو در 1063، با انتصابیحییافندیبهمنصبقضا در مصر، در آنجا در مقام«نایبمحکمه» مشغولبهکار شد و بعدها در استانبولنیز همینمنصبرا بهدستآورد. سپسبهحجمشرّفشد و در 1071 دوبارهبهمصر رفتو نایبمحکمه بابگردید [رجوع کنید به سامی، ذیلمادّه؛ محکمه باببه نیابتاز قضاتاستانبول، در شهرهایدیگر بهامور ازدواجو طلاقو ثبتاسناد رسیدگیمیکرد (پاکالین، ذیل "Bab Mahkemesi" ).چتالجهلیهنوز سیسالهنشدهبود کهدر محافلعلمیصاحبْنامشده، با عنواناحترامآمیز «نایبْ چلبی» (میرزانایب[ محکمه ])، شهرتیافتو بهتدریسپرداخت. ویدر دو جنگ، قاضیعسکر بود و فاضلاحمدپاشا، صدراعظموقت، از خدماتاو تقدیر کرد.چتالجهلیدر 1082 در مصر بهمنصبقضا رسید و در 1084، هنگامیکهاستادشمنقاریزادهبیمار بود و سپاهعثمانیبرایلشکرکشیبهاوکراینآمادهشدهبود، بهتوصیه فاضلاحمدپاشا، بهدرجه شیخالاسلامینایلآمد. دوره تقریباً سیزدهساله شیخالاسلامی چتالجهلیبا سلطنتمحمد چهارم(حک: 1058ـ1099) و شکستسپاهعثمانیدر وینو از دستدادنمجارستانهمزمانبود. از اینرو، او متهمشد کهوظیفه شیخالاسلامیخود را بهنحو شایستهانجامندادهو بهمحمد چهارم، کهپیوستهدر حالشکار بودهو بهامور مملکتاهمیتنمیداده، هشدار ندادهاست. ویهمچنینبهسببشرکتنکردنسلطاندر نماز جمعهو بیتوجهیاو بهامور دینیو دولتیموردپرسشقرارگرفتکهایناعتراضها و اهانتها موجبناراحتی چتالجهلیشد، بهطوریکهوقتیسلطانویرا برایمشورتدر باره عللسقوطبوداپِستفراخواند، در آنجلسهشرکتنکرد. در نتیجه، سلطانمحمد در 1097 او را، عزلو بهبورسهتبعید کرد.علیافندیچهار سالبعد بهاستانبولبازگشتو در 1103، بهدعوتسلطاناحمد دوم(حک: 1102ـ1106) بهشهر اَدِرنهرفتو دوبارهبا احترامبهمقامشیخالاسلامیمنصوبشد، ولیپساز چهلروز، وفاتیافتو در مسجدجامعادرنهدفنگردید [ سامی، همانجا ].چتالجهلیرا حنفیمذهبدانستهاند (براینمونهرجوع کنید به بغدادی، ج1، ستون763)، [ ولیکحّاله(ج7، ص188)، ظاهراً بهاشتباه، او را حنبلیمعرفیکردهاست]. چتالجهلی، بهدلیلتأثیرپذیریاز طریقتصوفیه، بهمجمعالبحرینمشهور بود. از او نوشتههایزیادیبر جایماندهو فتواهایش، با عنوانفتاویعلیافندی، بارها در استانبولبهچاپرسیدهاست.منابع: [اسماعیلبغدادی، هدیه العارفین،ج1، در حاجیخلیفه، ج5 ]؛ محمد راشد، تاریخراشد، استانبول1282،ج1، ص304ـ 305،ج2، ص183، 188؛ احمد رفعت، دوحه المشایخ،استانبول1978، ص71ـ72؛ [ شمسالدینبنخالد سامی، قاموسالاعلام،چاپ مهران، استانبول1306ـ1316/ 1889ـ 1898 ]؛ محمدآغا سلاحدار فندقلیلی، سلاحدار تاریخی، چاپاحمد رفیق، استانبول1928، ج1، ص632ـ633، ج2، ص216، 245ـ 248، 623ـ625؛ شیخیمحمد افندی، وقایعالفضلاء، در شقائقنعمانیهو ذیللری، چاپعبدالقادر اوزجان، استانبول: دارالدعوه، 1989، ج2، ص67ـ 69؛ علمیهسالنامهسی، استانبول1334، ص485 ـ 486؛ [عمررضا کحّاله، معجمالمؤلفین، دمشق1957ـ1961، چاپافستبیروت، بیتا. ]؛]Mehmet Zeki Pakalin, Osmanl (tarih deyimleri ve terimleri sozlugu, Istanbul 1971-1972]; Ismail Hakki Uzuncarsili, Osmanl (tarihi, Ankara 1947-1959, III/2, 479-480.