چپ و چپ گرایی در جهانعرب. آشناییجهانعرببا سوسیالیسم، همزمانبا حمله فرانسویانبهمصر و آگاهیعربها از مباحثو مسائلجدید جهانغربصورتگرفت(رجوع کنید به صیرفی، ص296)، حتیبرخیآموزههایرفاعهرافعطهطاوی*در سده سیزدهم/ نوزدهمنیز صبغهایاز چپگراییسوسیالیستیداشت(مصطفیعبدالغنی، ص46). اصطلاحسوسیالیسمدر نیمه اولقرنچهاردهم/ بیستموارد ادبیاتسیاسیجهانعربشد و اینامر با تأسیساحزابکمونیستدر جهانعربشکلگرفتکهنخستینآنها حزبکمونیستتونس(حزبالشیوعیالتونسی) بود کهدر 1337/1919، بهعنوانشاخه فرعیحزبکمونیستفرانسه ، آغاز بهفعالیتکرد (نابلسی، ج1، ص233). آنچهسببگرایشاندیشمندانجهانعرببهآموزههایچپشد آنبود کهدر توضیحبرخیمشکلاتمعاصر و یافتنراهحلیبرایآنها نمیتوانستند بهظاهر سخن شریعتاکتفا کنند و یاریجستناز آموزههایجدید در اینمیانناگزیر بود. از سویدیگر، لیبرالیسمراهمناسبیپیشرویدینمدارانمسلماننمیگذاشت، بدینسبببرخیاز آنانبهآموزههایسوسیالیستیرویآوردند و گروهیمتأثر از مارکسیسمشدند (عروی، 1999، ص171). افزونبر آن، اندیشههایمارکسیستیبا جامعه پرمشکلو عقبمانده جامعه عربهمساز بود و بهپرسشاز سرچشمه سرمایهداریپاسخمیداد، کههمزمانبهمعنایرد ایننظامبود و پدید آمدنسرمایهداریپیشرفته غربرا بهبهایعقبماندگیشرقو تاراجثروتآنمیدانست(همان، ص177). بههر ترتیب، اینتأثیرپذیریبهتدریجعمیقتر و سامانمندتر شد تا آنکهدر آغاز سده چهاردهم/ بیستمموجیاز افکار سوسیالیستیو کمونیستیدر جهانعربپدید آمد (رجوع کنید به مصطفیعبدالغنی، همانجا).شبلیشمیل*، مسیحیلبنانیتبار مقیممصر، اولینمروّجسوسیالیسمدر جهانعرببود (خدوری، ص103). ویبا انتقاد از معادلعربیسوسیالیسم، یعنی«اشتراکیه»، و تأکید بر نارساییمعناییآن، واژه «اجتماعیه» را پیشنهاد کرد (شرابی، ص176؛ عنایت، 1356 ش، ص54). سوسیالیسمیکه ویاز آنسخنمیگفت، نهبر پایه مالکیتدولتیو لغو مالکیتخصوصی، بلکهبر ایناساسبود کهمنبعدرآمد افراد باید کار آنها باشد و دولتفقطباید عدالترا تضمینکند (خدوری، ص103ـ104؛ ماهر شریف، ص19). فرحانطون* نیز نخستینکسیبود کهدر مجله خود، الجامعه، نویسندگاناروپایی، همچونمارکسو تولستوی، را بهخوانندگانعربمعرفیکرد (ابوحمدان، ص17؛ شرابی، ص149). ویکهپساز سفر بهایالاتمتحدهدر 1322/1904، بهاندیشههایچپگرایانمتمایلتر شدهبود، اعتقاد داشتنابرابریو ستماجتماعیمستقیماً ریشهدر نظاماقتصادیسرمایهداریدارد و سوسیالیسمتنها راهرهاییجامعه بشریاست(ابوحمدان، ص29؛ شرابی، ص176ـ177).یعقوبصروفنیز از جملهاندیشمندانیبود کهاز برخیآموزههایسوسیالیستیحاکمبر اروپایپایانسده سیزدهم/ نوزدهماثر گرفتو اینتأثیر بهخوبیدر داستاناو بهنامفتاه مصر (دختر مصر) نمودار شد (شرابی، ص). سلامهموسینیز، کهاز کارلمارکسبهعنوانآموزگار و راهنمایخویشناممیبُرد و آثار او و برنارد شاو را خواندهبود (عروی، 1999، ص57)، در اروپا با سوسیالیسمآشنا شد و پساز بازگشتبهکشورش، در کتابچهایمعنی و اصولاساسیسوسیالیسمرا توضیحداد و از لغو مالکیتخصوصیو از حقانحصاریدولتدر مالکیتسخنگفت. گویا ویبهگونهایاز سوسیالیسمنظر داشتکهبرایهمهدرآمد مساویایجاد نمیکرد، اما بههمهفرصتهایبرابر میداد (خدوری، ص104ـ105). بهعبارتدیگر، سلامهموسیاندیشههایمارکسو افکار سوسیالیستیاصلاحطلبانه برنارد شاو را باهمتلفیقکرد. او معتقد بود که برایبرپایینظامسوسیالیستیدر مصر، ابتدا باید نظامپارلمانیدموکراتیکوجود داشتهباشد (ماهر شریف، ص21). بطرسبستانی*شاید نخستینکسیباشد کهدر دایره المعارفخود بهصورتروشمند بهبیانویژگیهایسوسیالیسمو تحلیلآموزههایماتریالیستیآنپرداختو از سرچشمههایفکریمتفاوتآنسخنگفت(رجوع کنید به شرابی، ص169). جرجیزیدان*، یکیدیگر از اندیشمندانمسیحی، مقالاتمتعددیدرباره سوسیالیسمنوشت. از دید او، سوسیالیسمآموزهایبهقدمتبشریتاستکههمپشتوانه اخلاقیو همپشتوانه علمیدارد. او سوسیالیسمرا در پرتو دو ارزشاساسی، یعنیعدالتو ترقی، تعریفکردهو بر آناستکهسوسیالیسمتنها راهیاستکهمیتواند با ایجاد عدالت، جامعه نامتعادلرا بهحالتیاز تعادلبرساند. ویپساز سفر بهاروپا اعتقاد پیدا کرد کهسوسیالیسماز جنبشیکههدفشدگرگونسازینظمموجود بود، بهجنبشیاصلاحطلببدلشدهاست(همان، ص171، 174).در جهانعرب، در آغاز اغلباندیشمندانِ سوسیالیستمسیحیبودند. اینواقعیتو عللو زمینههایآندرخور بررسیاست. اما مصطفیحسنینالمنصوری، اندیشمند مسلمان، نیز بهمطالعه آثار مارکسپرداختو کتابیبهنام تاریخالمذاهبالاشتراکیه (تاریخمکاتبسوسیالیستی) نوشت. سوسیالیسممورد نظر ویدر پیایجاد فرصتهایبرابر برایهمگانبود و بهجنبههایمادّیزندگیمحدود میشد و البتهلغو مالکیتخصوصیرا نمیخواست(خدوری، ص106ـ 107).افزونبر اندیشه سوسیالیستی، اندیشههایمارکسیستیو کمونیستینیز از همانآغاز سده چهاردهم/ بیستموارد جهانعربشد و از دهه 1300 ش/ 1920، در کشورهایعرباحزابیشکلگرفتند کهبرنامهها و شعارها و حتینامهاییداشتند کهگرایشهایمارکسیستیدر آنها کاملاً روشنبود (مسّوح، ص؛ ماهر شریف، ص18)، کهاز همانآغاز با مخالفتو واکنششدید اندیشمندانمسلمانو حتیچپاندیشانغیرمارکسیستروبهرو شد (رجوع کنید به ابوخلیل، ص15؛ سید ولد اباه، ص98). با وجود این، آموزههایمارکسیستیدر سرزمینهایعربگسترشیافت، کهدلایلگوناگونیداشت، از جملهضعفجامعهو از همگسیختگینظاماقتصادیو سیاسیبرآمدهاز حاکمیتطبقاتاستثمارگر، کهباعثرونقهر آموزه مخالفاینوضعمیشد؛ و انگیزههایدرونیبرخیاقلیتهایغیرعربکهدر مخالفتِ کمونیسمبا ملیتو دید جهانیو فراملی، نکتهایمثبتبرایرویاروییبا ملیتعربمییافتند (ذوقانقرقوط، ص149ـ151).برخلافاندیشمندانمسیحیــ کهمیانآنانشبهاجماعیدر تأیید آموزههایسوسیالیستیوجود داشتــ اندیشمندانمسلمان، در آغاز سوسیالیسمرا رد کردند و، جز برخی، نظر مثبتیبهسوسیالیسماروپایینداشتند (همان، ص207ـ 208). آنان، علاوهبر نقد سوسیالیسم، استدلالمیکردند کهسوسیالیسمحقیقیو عقلانی، همچوندموکراسیحقیقی، تنها در اسلامیافتمیشود (شرابی، ص113ـ114).اندیشههایسوسیالیستیتا پیشاز جنگجهانیاول(1914ـ 1918)، در کشورهایعربیچندانگسترشنیافتتا اینکهپساز جنگجهانیاول، بر پایه سوسیالیسم، احزابیشکلگرفتکهالبتهدر اغلبموارد عنوانحزبسوسیالیستیهمبرایآنها بهکار نرفت(خدوری، ص109). افزایشقدرتاحزابسوسیالیستیو کمونیستیدر اروپایغربی، نفوذ روز افزوناتحاد جماهیر شورویو همپیمانانآن، بهقدرترسیدنحزبکمونیستدر چینو تلفیقاندیشههایناسیونالیستیو سوسیالیستیدر برنامه احزابِ بهقدرترسیدهدر کشورهایتازهاستقلالیافته آسیایی، زمینهساز گسترشاندیشههایچپو تشکیلاحزاببر پایه ایناندیشهها در جهانعربشد (حورانی، ص401ـ402).شکلگیریاحزابکمونیست. عزیز میرهَمنخستینسیاستمداریبود که اندیشههایسوسیالیستیرا در برنامه یکحزبگنجاند. ایناندیشهها، کهالبتهبسیار ابتداییبودند، در برنامه کار حزبدموکرات(الحزبالدیمقراطی) قرار گرفتند (خدوری، ص111). حزبسوسیالیستمصر (الحزبالاشتراکیالمصری) را نیز عبداللّهعنانی، سلامهموسیو حُسْنیعرابیدر 1299 ش/ 1920 پایهگذاریکردند. در همانسالها، آنطوانماروناتحادیه همگانیکارگرانمصر (الاتحاد العامللعمّالالمصریین) را تشکیلداد کهآنهمجنبشیسوسیالیستیبود (همان، ص112؛ صیرفی، ص296ـ297). پساز آنحسنیعرابی، کهاز بنیانگذارانحزبسوسیالیستمصر نیز بود، بههمراهگروهیدیگر و از جملهژوزفروزنتال، حزبسوسیالیستدیگریرا در 1300 ش/1921 در اسکندریه مصر پایهریزیکرد کهبعدها حزبکمونیستمصر (الحزبالشیوعیالمصری) نامگرفت. در 1303 ش/1924، حکومتسعد زغلولاینحزبرا غیرقانونیاعلامکرد؛ در نتیجه، اعضایآنبهفعالیتهایمخفیرویآوردند (خدوری، ص112؛ متولی، ص 107). حزبکمونیستعلاوهبر مصر، در 1337 / 1919 در فلسطینو در 1303 ش/1924 در لبنانپایهریزیشد، کهفعالیتهایآندر فلسطینعلنیو در مصر و لبنانمخفیانهبود. اینسهحزببهکمینترنپیوستند و در نشر اندیشههایکمونیستیو فعالیتهایکارگریکوشیدند (خدوری، ص124ـ125).حزبکمونیستسوریهنیز در 1314 ش/1935 تأسیسو ریاستآنبر عهده جوانیکُرد بهنامخالد بکتاشگذاشتهشد. اینحزباز نیمه دهه 1310 ش/1930 تا آغاز جنگجهانیدوم(1945ـ1939)، ابتدا در تثبیتجنبشکمونیستیو سپسدر گسترشاندیشههایکمونیستیبهدیگر کشورهایعربی، نقشمهمیایفا کرد (همان، ص127ـ 128؛ ندّاف، ص158ـ160).حسینالرحالپیشگاماندیشههایچپدر عراقبهشمار میآید. ویکهدر دورانجنگجهانیاولدر آلمانبهتحصیلمشغولبود، با نوشتههایمارکسو لنینآشنا شد و پساز بازگشتبهبغداد در 1337/1919، بهترویجایناندیشهها در بینجوانانعراقیپرداخت(فاضلحسین، ص82ـ83). تحتتأثیر فعالیتهایوی، جنبشچپعراقبهصورتمخفیانهاز دهه 1930 آغاز شد و نخستینهستههایآندر گروه«الاهالی» شکلگرفتکهفارغالتحصیلاندانشگاهامریکاییبیروتو دانشگاههایبریتانیا و برخیحقوقداناندانشگاهبغداد آنرا در 1310 ش/1931 پایهریزیکردند (فاروقصالحعمر، ص236؛ فاضلحسین، ص85ـ86). سپسحزبکمونیستعراقپدید آمد. اینحزببهرهبریعبدالقادر اسماعیلو تحتتأثیر فعالیتهایحزبکمونیستسوریه(خدوری، ص128)، در 1311 ش/1932 در بغداد و ناصریهفعالیتخود را آغاز کرد، اما نخستینمرکز آنرا عاصمفلیح، کهبعدها نخستیندبیرکلحزبکمونیستشد، در 1313 ش/1934 در بغداد با نامکمیته مبارزهبا استعمار و استثمار (لجنه مکافحه الاستعمار و الاستثمار) تشکیلداد کهروزنامه مخفی کفاحالشعب ترجمان(ارگان) آنبهشمار میرفت. اینروزنامهدر 1314 ش/1935 بهدستور رشید عالیگیلانی* توقیفو پساز آنرهبر حزب، یعنیعاصمفلیح، زندانیشد. حزبکمونیستعراقپساز تأیید کودتای1315 ش/1936 و با استفادهاز اوضاعناشیاز جنگجهانیدومو دربند بودنبسیاریاز رهبرانملیگرایعراق، نفوذ بسیاریدر عراقبهدستآورد (علیوی، ص75ـ76؛ فاروقصالحعمر، ص237؛ خرسان، ص19ـ21)، اما در 1326 ش/1947، دولتبهشدتآنرا سرکوبکرد و اعضایبارز آنزندانیو برخینیز اعدامگردیدند (رجوع کنید به خرسان، ص51ـ53؛ فاضلحسین، ص119ـ120). سرکوبشدید جنبشکمونیستیدر عراقادامهداشتتا اینکهعبدالکریمقاسم*نظامپادشاهیرا برانداختو نظامجمهوریرا در تیر 1337/ ژوئیه 1958 جانشینآنکرد.روند تحولاتجریانهایچپدر کشورهایعربی. جنبشناسیونالیستیعرب(حرکه القومیینالعرب) سازمانناسیونالیستو غیرسوسیالیستدر لبنانبود کهاحزابچپگرایمهمیاز آنمنشعبشدند. اینسازماندر اوایلدهه 1330 ش/ 1950 در دانشگاهامریکاییبیروتتشکیلشد (شلاش، ص45؛ اسماعیل، ص65ـ66). با آغاز دهه 1340ش/ 1960 چند شاخه چپگرا از اینسازمانمنشعبشدند کههمهایدئولوژیمارکسیستیـ لنینیستیرا پذیرفتند. مهمتریناینشاخهها عبارتبودنداز:سازمانسوسیالیستهایلبنان(منظّمه الاشتراکییناللبنانیین)؛ حزبعملسوسیالیستیعرب(حزبالعملالاشتراکیالعربی)؛ جبهه خلقبرایآزادیفلسطین(الجبهه الشعبیه لتحریر فلسطین)؛ جبهه دموکراتیکخلقبرایآزادیفلسطین(الجبهه الشعبیه الدیمقراطیه لتحریر فلسطین)؛ و جبهه انقلابیخلقبرایآزادیفلسطین(الجبهه الشعبیه الثَوْریه لتحریر فلسطین؛ اسماعیل، ص65). کمالجنبلاطنیز حزبسوسیالیستمترقی(حزبالتقدمیالاشتراکی) را در 1327 ش/ 1948 تأسیسکرد، کهدر زمینه اقتصادی، از مشیمارکسیستیجانبداریمیکرد و بهطور فزایندهایبهایدئولوژیمارکسیستیو تجربه شورویدر ایجاد سوسیالیسمگرایشیافت. اینحزبتنها حزبچپگرایلبنانبود کهدر مجلسنمایندگانیداشت(اسماعیل، ص55ـ 58).از جملهجریانهایمهمچپگرا در مصر، جمعیتمصر جوان(جمعیه مصر الفتاه) بود کهدر 1316 ش/ 1937 بهحزبمصر جوان(مصر الفتاه)، و در 1328 ش/ 1949 بهحزبسوسیالیست(الحزبالاشتراکی) بدلشد و پایهگذار آناحمد حسین، یکیاز الگوهایفکریو آموزگارانجمالعبدالناصر *، بود (حجلاوی، ص61، پانویس148). گروههایمارکسیستیمصر و از جملهحزبکمونیست، از مؤیدانکودتایتیر 1331/ ژوئیه 1952 افسرانآزاد بودند، اما کمکمرو در رویجمالعبدالناصر قرار گرفتند. مهمتریناختلافجنبشکمونیستیو جمالعبدالناصر در مورد دموکراسیو ملیگراییعرببود. کمونیستها معتقد بودند کهعبدالناصر اصولدموکراتیکرا رعایتنمیکند (رفعتسیداحمد، ص619ـ620). همچنینآنان، بهسببداشتناندیشههایانترناسیونالیستی، با ملیگراییعربمخالفبودند و آنرا برگرفتهاز نظامسرمایهداریو مورد حمایتآنمیدانستند. ایناختلافاتبهبرخورد شدید عبدالناصر با کمونیستها انجامید کهدر آنبرخیسرانحزبکمونیست، مانند شهدیعطیه، بهقتلرسیدند (همان، ص628ـ631). همزمانبا تصمیمجمالعبدالناصر برایانحلالهمه احزابو تشکیلحزباتحادیه سوسیالیستیعرب(حزبالاتحاد الاشتراکیالعربی)، دورانسختحزبکمونیستمصر نیز آغاز شد، اما اینبهمعنایفروخفتناندیشه چپنبود، حتیمیتوانآنرا دوراناوجسوسیالیسمناصری معتقد بهتکحزبینامید(صیرفی،صـ 299). حزبکمونیستمصر همچنانبهفعالیتادامهدادهاست(مصطفیعبدالغنی، ص).در سوریه، بهسببدیدگاههایموافقرهبریحزبکمونیستبا جنبشملیگرا، اینحزبدر جذبو جلبتوجهمردمبسیار موفقبودهداشتهاست(خدوری، همانجا). پساز تأسیسحزببعث*، کهایدئولوژیسوسیالیستیرا پذیرفتهبود، اینحزببا حزبسوسیالیستعرب(حزبالعربیالاشتراکی) بهرهبریاکرمحورانی* ادغامشد و حزبجدید با نامحزبسوسیالیستیبعثعرب(حزبالبعثالعربیالاشتراکی) در 22 آبان 1331/ 13 نوامبر 1952 اعلامموجودیتکرد. اینامر باعثشد چپگرایانسوریبیشاز پیشبهمرکز قدرتنزدیکشوند (عیسمی، ص315؛ ندّاف، ص53). در دوراناخیر نیز بسیاریاز احزابو گروههایچپدر اشکالسوسیالیستیو کمونیستیآن، در سوریهــ بهرغمسیاستتکحزبیحکومتبعثــ ظهور کردهاند کهاز جملهمهمترینآنها، حزباتحادیهسوسیالیستعرب(حزبالاتحاد الاشتراکیالعربی) استکهدر 1343 ش/1964 شکلگرفتو بعدها بهشاخههایمتعددیتقسیمشد (ندّاف، پیوستها).جنبشچپدر دیگر کشورهایعربنیز رخنهکرد و در اغلبکشورها تشکلهاییبا ایدئولوژیهایچپشکلگرفتند. مثلاً، در نیمههایدهه 1320 ش/1940، گروهیاز دانشجویانسودانیدانشگاههایمصر حلقههاییبرایمطالعه مارکسیسمدر چارچوبحزبکمونیستمصر ایجاد کردند. بعدها اینحلقهها هستههایاولیه حزبکمونیستسودانرا ــ کهبهنامجنبشآزادیبخش سودان(الحرکه السودانیه للتحریر القومی) شناختهشد ــ پایهریزیکردند. اینهستهها در آغاز کار چارهایجز فعالیتمخفیانهنداشتند؛ با وجود این، کمونیستها تشکلیقانونینیز بهوجود آوردند کهنماینده آرایآناندر امور سیاسیبود و اگرچهنامآناننشانیاز کمونیسمنداشت، همه اعضایآنبهکمونیسمگرایشداشتند. اینحزبدر راهاستقلالفعالیتمیکرد (محمداحمد محجوب، ص46).حزبترقیو سوسیالیسم(حزبالتقدمو الاشتراکیه) اولینحزبدر مغرببا مشیمارکسیستیـ لنینیستیبود کهبهعنوانشاخه حزبکمونیستفرانسه، فعالیتخود را آغاز نمود. اینحزبرا فردییهودیبهناملیونسلطاندر 23 آبان1332/ 14 نوامبر 1943 در دارالبیضاء تأسیسکرد. بعد از مرگلیونسلطان، ناماینحزبدر 1325 ش/1946 بهحزبکمونیست(الحزبالشیوعی) تغییر یافتو اعضایآندر راهاستقلالمغربکوششبسیارینمودند، اما پساز استقلالمغرب، اینحزبغیرقانونیاعلامشد. در 1353 ش/1974 اینحزبدوبارهمجوز فعالیتگرفتو با نامنخستینخود، یعنیحزبالتقدمو الاشتراکیه، فعالیتهایشرا شروعکرد (ساره، ص111ـ113).در منطقه خلیجفارسو در کشورهاینفتخیز، جنبشچپکمتر مجالیبرایبروز و رشد یافتهاست. آنچهباعثتقویتچپگراییدر دورهایخاصدر کشورهاینفتخیز خلیجفارسشد، پشتیبانیتبلیغاتیو سیاسیحکومتجمالعبدالناصر از احزابملیگرا و چپاندیشدر اینمنطقهبود (حجلاوی، ص323)، البتهکشورهاییهمچونعربستانسعودی، ناصر را بهدیکتاتوریو قبضهکردنامور متهمکردند و سوسیالیسمعربیرا تهدیدیبرایقرآنو اسلامشمردند و اعلامکردند کهجمالعبدالناصر و حکومتویدر پیتبلیغآیینهایالحادیکمونیسمو سوسیالیسمدر برابر آموزههایاسلامهستند (همان، صـ112). با وجود این، گروهیاز شاهزادگانجوان، بهرهبریهلالبنعبدالعزیز، کهتحتتأثیر اندیشههایعبدالناصر بودند، سازمانشاهزادگانآزاد (الامراء الاحرار) را تأسیسنمودند و خواهاناصلاحاتریشهایدر ساختار سیاسیعربستانشدند (واسیلیف ، ص447ـ449؛ حجلاوی، ص103ـ106).در عمان، تشکلچپگرایجبهه آزادیبخشظفار *بر ضد سلطنتبهمبارزه مسلحانهرویآورد. در 1343 ش/1964، گروههایپراکنده شورشیو مخالفسلطنتبا یکدیگر متحد شدند و جبهه آزادیبخشظفار را بنیانگذاشتند. اینجبههدر 11 خرداد 1344/ اولژوئن1965، نخستینهمایشخود را برگزار نمود (عزی، ص142ـ143؛ چمنکار، ص138ـ139). در 1347 ش/1968، در اجلاسجبهه آزادیبخشظفار، عدهایاز چپهایمارکسیستعضو جبهه، برخیرهبرانآنرا برکنار کردند و جبهه خلقبرایآزادیخلیجاشغالشده عربی(الجبهه الشعبیه لتحریر الخلیجالعربیالمحتلّ) را ایجاد نمودند. اینجبههدارایایدئولوژیمارکسیستیـ لنینیستیبود و بهقیاممسلحانهدر برابر امپریالیسمو بورژوازیعقیدهداشت(حجلاوی، ص313).در بحریننیز حزبچپگرایجبهه آزادیبخشملیبحرین(جبهه التحریر الوطنیالبحرانیه) در 26 بهمن1333/ 15 فوریه 1955، براینظمبخشیدنبهفعالیتهایسیاسیطبقه کارگر، تأسیسشد. در تأسیساینحزبــ کهاز آنبهعنواناولینحزبکمونیستیدر کشورهایحاشیه خلیجفارسیاد میشود ــ کمونیستهایایرانی، بهویژهحزبتوده، و حزبکمونیستعراقسهمعمدهایداشتند (مدیرس، ص42ـ43).جریانچپو ناسیونالیسم. اندیشههایچپدر جهانعرب، برایجذبمخاطب، هموارهبا آموزهایرقیببهنامناسیونالیسمروبهرو بودهاند کههمزمانبا اندیشههایچپ، در اوایلسده چهاردهم/ بیستموارد جهاناسلامشد (خدوری، ص163ـ165)، هرچند چپگرایی و ملیگراییهمیشهرابطه تقابلیو مبتنیبر ناسازگارینداشتهاند (ابوخلیل، ص26ـ27). افزونبر این، رشد و افولسوسیالیسمدر تاریخمعاصر عرببا رشد و افولملیگراییدر همآمیخته، بهگونهایکهدشوار میتوانایندو را از همجدا کرد (بوریسون، ص59؛ زیاده، ص263). میشلعفلق* ، ملیگرایعرب، کمونیسمرا در جهتمنافعاقلیتهایغیرعربــ کهاز تشکیلیکملت و قومیتواحد عربهراسداشتند ــ میدید و آنرا ابزاریدر دستبیگانگان، برایناپاککردنگوهر نابعربیت، میدانست. آنچهاو را در ایندیدگاهراسختر میساخت، رهبرییکغیرعرببر حزبکمونیستسوریهبود کهعفلقبهصورتنمادینآنرا بهمعنایهمآوازیکمونیسمو منافعغیرعربها میدانست(صاغیه، ص31). او برایمخالفتملیگرایانبا کمونیسمدلایلیمطرحکردهکهاز آنجملهاست: کمونیسمنظریهایغربیو برآمدهاز شرایطجامعه غربیاناستو عربها نهتنها با آناحساسنزدیکینمیکنند، بلکهبهدلایلتاریخیآنرا همیشهدر جبهه دشمنو در خدمتمنافعآندیدهاند؛ کمونیسمفقطنظاماقتصادینیست، بلکههمداعیه جهانیدارد و همتمامحوزههایزندگیرا در برمیگیرد و ازاینرو، هیچقومیتیرا در جهانبرنمیتابد؛ کمونیسمو آموزه مبارزه طبقاتیآن، در جامعهایهمچونجامعه عرب، کهدر آنملتدر حالشکلگیریاست، باعثاز همگسستنتار و پود آنمیشود (ذوقانقرقوط، ص161ـ164). اما اینتضادها مانعِ همکاریاندیشمندانملیگرا با کمونیستها (صاغیه، ص32) و همکاریرهبراناحزابکمونیستبا حکومتهایملیگرا و حمایتاز شعارهایوحدتگرایانه ایندولتها، نشد (رجوع کنید به خدوری، ص131). در برابر، اینهمکاریسببشد دولتهایعربآزادیبیشتریبهاحزابکمونیستبدهند و ایناحزابدر دورههایبعد، بهویژهپساز رسیدندولتهاینظامیبهقدرت، بهرأسهرمسیاسیبسیار نزدیکشوند. در عینحال، سازشمیانکمونیسمو دولتهایقومیتگرا و نزدیکشدنکمونیستها بهمرکز قدرت، دیرینپایید و همراهبا پایاندهه 1330 ش/1950، دو دیدگاهباهمدر تقابلافتادند (رجوع کنید به همان، ص131ـ133).سوسیالیسموضعیدیگر داشتو در سایه دولتهایملیگرا بهفعالیتخود ادامهداد و ایندولتها نیز اغلبایدئولوژیهایسوسیالیستیرا برایخود برگزیدند. محبوبیتسوسیالیسماز دیدگاهتحصیلکردگانو نیز بسیاریاز مردمو نمودار شدنآنبهشکلپاسدار قومیتعربدر مواقعبحرانی، سببمیشد تا دولتها بدونپذیرشگونهایسوسیالیسمنتوانند برنامه سیاسیملیگرایانهبرایخویشبرگزینند و بنابراینسوسیالیسمو ناسیونالیسمچنانبهنظر میآمد کهدر عرصه سیاستلازمو ملزومیکدیگرند (زیننورالدینزین، ص143). دولتهایملیگرا بر آنبودند کهافزودنچاشنیسوسیالیسمبهترکیبدولت، همبرایناسیونالیسملازماستو همآنرا تکمیلمیکند، زیرا در اینصورتدولت، همداعیهدار بازگشتبهخویشتنخواهد بود و همپرچمدار وحدتو استقلالو تمایز اینخویشتناز فئودالیسمِ وابستهو حامیانخارجیآن، یعنیدولتهایسرمایهدار (همان، ص142). از دید عروی(1999، ص79)، دولتملیگرا برایمصالحهبا تمامیعناصر جامعهو کسبحداکثر مشروعیت، پرچمسوسیالیسمرا برمیافرازد تا چنینبهنظر آید کههمسنّترا پذیرفتهو همدر پیصنعتو پیشرفتو تقسیمعادلانه درآمدهاست. بر همیناساس، مثلاً در مصر از 1340 ش/ 1961، دولتراهرا برایبیانآزادانه برخینویسندگاندر همدلیبا آرایمارکسو آموزههایمارکسیسمو رفتنتا سرحد انتقاد تاریخیاز اسلامگشود (عنایت، 1362 ش، ص249). همچنیندر وامگیریآشکاریاز ادبیاتمارکسیستی، جمالعبدالناصر سوسیالیسمخود را سوسیالیسمعلمیخواند (محمداحمد محجوب، ص76)، اما درواقع، دولتهاییهمچونمصر و سوریهو مغرب، برایحذفاحزابو افزایشقدرتو نفوذ خود، از اینقرائتسود میبردند. همینامر بروز کودتاهاینظامیرا در مصر و لیبیو سوریهو گرایشایندولتها را بهسوسیالیسمتفسیر میکند (عروی، 1999، ص172، 186).اقداماتو نظریهپردازیهایمعطوف بهسوسیالیسم. ضرورتورود دولتبهعرصه اقتصاد و اصلاحاز بالا و سوسیالیزهکردناقتصاد، بهبهانه ناتوانیطبقه بورژوا و پیشرفتنکردنآن، از سویاندیشمندانبسیاریمورد تأکید واقعشد و نامهایگوناگونیگرفت، از جملهسوسیالیسمعربییا سوسیالیسمجهانسوم(سلامهکیله، ص150ـ151). جمالعبدالناصر در دهه 1340 ش/1960 بهگونهایمرامسوسیالیستیرویآورد و با پذیرشآن، از یکسو بهانحلالاحزابو تحکیمنظامتکحزبیو از سویدیگر بهدولتیکردناقتصاد پرداخت. اینچرخشدر 1341 ش/1962 رویداد کهدر طیآنعبدالناصر، علاوهبر دولتیکردنبخشگستردهایاز صنایعو کشاورزی، حزباتحادیه سوسیالیستیعربرا، بهعنوانحزبواحد کشور، تشکیلداد و زندانیانسیاسیدارایگرایشهایمارکسیستیرا آزاد کرد. اعضایاحزابکمونیستمصر نیز در اقدامینمادینو براینشاندادنهمبستگیبا نظامسوسیالیستی، حزبرا منحلکردند و خود در حزبجدید ساخته جمالعبدالناصر ادغامشدند. در همینسال، جمالعبدالناصر براینزدیکشدنبهبلوکشرقنیز اقداماتیکرد (محمداحمد محجوب، ص73). بهطور کلی، از دید جمالعبدالناصر غایتمبارزه عربها، آزادیو سوسیالیسمو وحدتاستو استقلالکشور با استقلالاقتصادیدر پیوند تاماستو استقلالاقتصادیفقطاز طریق توسعهایمستقلدر چارچوبنظامسوسیالیستیامکانپذیر خواهد بود (حجلاوی، ص75).در الجزایر نیز، پساز استقلال، دولتبنبلا اعلامکرد کههدفشتحققانقلابسوسیالیستیاست. انقلابالجزایر، کهاز افکار جمالعبدالناصر الهامگرفتهبود، آموزههایمارکسیستیو کمونیستیرا رد میکرد؛ اما، پساز بهاستقلالرسیدنالجزایر، مشیانقلابهایکمونیستیانتخابگردید و سوسیالیسمدموکراتیککنار گذاشتهشد. نظامتکحزبیبهتدریجتحمیلشد و حزبکمونیستالجزایر و دیگر احزابچپگرا و هرگونهتشکیلاتدارایهدفسیاسی، غیرقانونیاعلامگردیدند و جبهه آزادیبخشملیالجزایر، حزبحاکمبر کشور شد (آژرون،ص153). مشیسوسیالیستیدر تدوینقانوناساسیهمبهعنوانیکیاز ارکاناصلیمورد توجهقرار گرفت. برطبقمادّه 18 این قانون، انقلابفرهنگی، انقلابکشاورزی، انقلابصنعتیو نیز مدیریتسوسیالیستیمؤسساتاقتصادی، پایههایاستقرار سوسیالیسمرا تشکیلمیدهند. همچنیندر مادّه 95 آمدهاستکهجبهه آزادیبخشملینیرویپیشاهنگیاستکهخلقرا در جهتبرپایینظامسوسیالیستیتشکلمیدهد و هدایتمینماید (مجیدیسورکی، ص71ـ73؛ آژرون، ص158).در سوریهنیز حزببعثــ کهبهسوسیالیسمهمدر نامو همدر سیاستهایخود اولویتمیداد ــ از دهه 1320 ش/ 1940، صحنه سیاسیسوریهرا کاملاً از آنِ خویشساخت(شلاش، ص57). اینحزباز همانآغاز تأسیساز سویرهبرانخود، همچونمیشلعفلق، با باور بهنوعیسوسیالیسمعربی، برایاجرایبرنامههایچپگرایانهبهفعالیتپرداخت(عیسمی، ص315ـ 318)، البتهسوسیالیسمیکهحزببعثدر پیآنبود با سوسیالیسمدر قرائتمارکسیستیآنتفاوتداشت. رهبرانحزببعثبا دیدگاهمنفیمارکسیستها بهناسیونالیسمو تفسیر مادّیاز تاریخبر طبقآموزههایمارکس، مخالفبودند (همان، ص317). اگرچهسوسیالیسمبعثبا سوسیالیسمناصریتفاوتهاییداشتــ مهمترینشانآنبود کهحزببعث، برخلافناصریسم، بهنحو چشمگیریناسیونالیسمرا بر سوسیالیسمترجیحمیداد ــ اما حزببعثنیز، همچونناصریسم، بر آنبود کهراهرسیدنبهسوسیالیسم، رد کمونیسمو روشاندیشه آنو دستیابیبهنسخهایاز سوسیالیسماستکهبرآمدهاز تاریخو فرهنگعربیباشد (زیاده، ص262).براساسنظریه سوسیالیستی رهبرانِ لیبی، آموزههایدینیو ملیگرایانهبر جامعه معاصر و تحولآنمتمرکز استو سودایساختنجامعه سوسیالیستیو بیطبقهایرا دارد کهمدعیمنافاتنداشتنبا آموزههایاسلامیاست. رهبرانلیبیایننظریهرا گزینهایبرضد سرمایهداریو کمونیسمالحادیو میانایندو قلمداد میکنند (همان، ص107ـ110، 114).یمنجنوبیاز جملهکشورهایجهانعرببود کهتجربه سوسیالیستیرا پشتسر گذاشتو بهکمونیسمرسید. سلطه بریتانیا بر یمنجنوبی، منجر بهبروز ملیگراییرادیکالدر عَدَنشد. جورجحبش، جنبشیرا با هدفملیگراییعربیو سوسیالیسمبهراهانداختو برضد بریتانیا وارد عملشد. در 1338 ش/ 1959 نیز جبهه ناسیونالیستی(الجبهه القومیه) مبارزهرا با بریتانیا آغاز کرد. در نتیجه، اینجبههو دیگر گروههایمخالف، تظاهراتو شورشو جنگهایچریکیرا سازماندهیکردند. درنهایت، دولتبریتانیا در 1967 خاکیمنجنوبیرا ترککرد. با خروجبریتانیا، جبهه ناسیونالیستیقدرترا در دستگرفتو تشکیلجمهوریخلقیمنجنوبی(جمهوریه الیمنالجنوبیه الشعبیه) را اعلامکرد. در 1346 ش/1969، شاخه چپگرایاینجبهه، بهرهبریعبدالفتاحاسماعیل، اداره حکومترا در دستگرفتو نامجمهوریخلق یمنجنوبیرا بهجمهوریدموکراتیکخلقیمن(جمهوریه الیمنالشعبیه الدیموقراطیه) تغییر داد. عبدالفتاحاسماعیلو همفکرانش، از مراممارکسیستیـ لنینیستیپیرویمیکردند. آنها صنعترا ملیاعلامنمودند، اصلاحاتارضیکردند و کوشیدند فئودالیسمو قبیلهگراییرا از میانبردارند (لاپیدوس ، ص672ـ673؛ قدوره، صـ66). همچنینتأکید کردند کهراهرشد غیرسرمایهداریرا در پیشخواهند گرفتو برایپیشرفتسیاسیو اقتصادی، طبقه کارگر را بهنیرویرهبریکنندهبدلخواهند کرد. بر همیناساس، یمنجنوبیبهبلوکشرقنزدیکشد و با اتحاد جماهیر شورویمناسباتدوستانهایبرقرار ساخت(رجوع کنید به تاریخمعاصر کشورهایعربی، ص293ـ294).روایتدیگریاز سوسیالیسماسلامیبنیادگرا در آثار سیدقطب*، نویسنده مصری، وجود دارد. وی، برخلافمصطفیسباعی*، از اعضایجمعیتاخوانالمسلمینسوریه، از بهکار بردنواژگانغربی(همچونسوسیالیسم) و حتیواژههایعربیهمپیوند با آندوریکردهو ایننظامها را برآمدهاز جاهلیتجدید دانستهو از عدالتاجتماعیبهعنوانیکیاز اصولاجتماعیاسلامنامبردهو بهتعارضریشهایاسلامو سرمایهداری، در مفهومغربیآن، اشارهکردهاست(عنایت، 1362 ش، ص261ـ263؛ نیز رجوع کنید به سیدقطب، ص31ـ32). برخیبرآناند کهآموزههایسیدقطبــ بهویژهدر باره عدالتو برابریکاملاجتماعیو همبستگیمردمو نوعیسیاستاقتصادیمحدودکننده مالکیتفردیـ بهسود نظامسوسیالیستیاست، اما اینسوسیالیسمبر اصلعمومیکردنابزار تولید مبتنینیستو تنها بهعدالتدر توزیعمحصولو درآمد نظر دارد. سیدقطب، بهدلیلجذابیتگفتمانچپدر دهههای1330 ش/1950 و 1340 ش/1960، فقطادبیاتآنرا وامگرفتهو حتیبر ایننکتهتأکید کردهکهاسلامنهسرمایهدارانهاستنهمنطبقبر مارکسیسمکمونیستیو نهحتیهمساز با سوسیالیسمعربی، بلکهراهیجدا از اینهاست(رضوانسید، ص292ـ293).از دیگر جریانهایمهمموجود در حوزه چپ، آموزه چپاسلامییا سوسیالیسماسلامیاست. اصطلاحچپاسلامینخستینبار در جهانعربدر اوایلدهه 1360 ش/1980 در مصر مطرحشد. ایناصطلاحرا حسنحنفیدر شماره اولمجلهایمطرحکرد کهبهقصد احیایسنّتمجله العروه الوثقیو اندیشههایصاحبانش، سیدجمالالدیناسدآبادیو شیخمحمد عبده، منتشر شدهبود (نصر حامد ابوزید، ص184). اگرچهاندیشمندانمسلمان، از همانآغاز، با کمونیسمو مارکسیسمبرخورد شدیدیداشتند، اما در مورد سوسیالیسماینبرخورد چندانتند نبود و حتی، علاوهبر روایتدولتیاز سوسیالیسمیکهبا اسلامنیز ناسازگار نباشد، برخیاندیشمنداناسلامگرا جریانیبهنامسوسیالیسماسلامیبرپا کردند. گونهایاز اینسوسیالیسماسلامیدر آثار مصطفیسباعی، یافتمیشود کهکتابپرآوازه وی، سوسیالیسماسلامی، متنینمونهدر زمینه تلاشبرایپیوند اسلامو سوسیالیسماست. او در اینکتاب، با ذکر مقدّماتسوسیالیسماسلامیو احکاماسلامیناظر بر آن، بهبیانبرخیعناصر اینگونهسوسیالیسمپرداختهاست(عنایت، 1362 ش، صـ253).در باره عللو عواملگرایشبهارائهنظریه چپاسلامی، نویسندگانمصریبررسیهاییکردهو در مجموع، آنرا برآیند و محصولآرایکسانیچونسباعیو سیدقطبو حتیسید جمالالدیناسدآبادیو نیز حوادثمهمسیاسی، مانند کودتایافسرانآزاد مصر (تیر 1331/ ژوئیه 1952) دانستهاند کههدفآنایجاد جنبشینو و عرضه نظریهایبدیلدر برابر نظریههایمعاصر بودهاست، بهویژهاز آنحیثکهتوانبسیجمردمو رها کردنآناناز سلطه استعمار و فئودالیسمرا داشتهباشد (رجوع کنید به نصرحامد ابوزید، ص185ـ189؛ حنفی، ج1، ص166ـ167، 234، ج8، ص11ـ13؛ مصطفیعبدالغنی، ص23).تجدیدنظرها. افزونبر اندیشمنداناسلامگراییکهبهپذیرشگونهایاز چپگراییو تفسیر چپگرایانه اسلامسوقیافتهاند، برخیاندیشمندانچپگرا از تفسیریاز چپسخنراندهاند کهبا اسلامدر تعارضنباشد. یکیاز ایناندیشمندانانورعبدالملک، اندیشمند چپگرایمصری، استکهبهپایهریزیگونهایاز چپاسلامیاقدامنمود. ویبا درکاوضاعجهانعربو افزایشمیزاناسلامگرایی، کوشید الگویینظریاز گونهایچپاندیشیفراهمآورد کهبا آموزههایاسلامی در تعارضنباشد و همزمان، از سنّتاسلامیقرائتیهمساز با چپگراییارائهدهد (مصطفیعبدالغنی، ص48ـ49).تأثیر شکستاعرابدر جنگششروزه خرداد 1346/ ژوئن1967 بر جنبشچپناسیونالیستیعرب، از هر تحولدیگریمهمتر بود. اینتأثیر چندانبود کهبهفروپاشیکاملاینجنبشو تولد چپنو در جهانعربانجامید. ناامیدیتودههایمردماز برنامههایگوناگوناحزابچپسنّتی، مانند حزببعثو دیگر احزابکمونیست، یکیدیگر از دلایلپیداییچپنو عرببهشمار میآید (اسماعیل، ص109ـ110). تعریفچپنوعربتنها در مورد احزابو سازمانهایجدیدیمصداقمییابد کهعلناً و بهصراحتاز مارکسیسمـ لنینیسمجانبداریکنند. از مهمتریناحزابمتعلقبهچپنو، دو سازمانفلسطینیجبهه خلقبرایآزادیفلسطین* و جبهه دموکراتیکخلقبرایآزادیفلسطین، و دو سازمانلبنانیحزبعملسوسیالیستیعرب (حزبالعملالاشتراکیالعربی) و سازمانعملکمونیستی(منظّم هالعملالشیوعیاللبنانی) است(همان، ص112).در دهههایاخیر اندیشمندانچپگرا کوشیدهاند در باره سنّتو واقعیتجهانعربو توسعه، نظریههاییبدهند. تا دهه 1350 ش/ 1970 اغلبطرحهایبازخوانیسنّتبر یکمنوالبود و عموماً بهچپتعلقنداشتتا اینکهدر ایندههنظریهپردازیهایچپمارکسیستیبهقرائتهایچپگرایانهاز میراثو واقعیتعربیو اسلامیپرداختند (امزیان، ص207ـ 208). برخیاز اینانبا اظهار تأسفاز غلبه ایدئولوژیلیبرالیبر علوماجتماعیو پیرویاندیشمندانعرباز اینایدئولوژی، از ضرورتتحولایدئولوژیکدر حوزه اندیشه عربو تحکیمپایههایجامعهشناسیعربیسخنگفتند، کهالبتهتمایلاتچپگرایانه آنبهروشنیزیر نفوذ اندیشمنداننو مارکسیستبود (رجوع کنید به همان، ص183ـ184). محمد عابد جابری، یکیاز مهمترینچپگرایاندر حوزه اندیشه عرب(رجوع کنید به محاوره فکر عبداللّهالعروی، ص7)، در جهتهمینچپگرایینو و با بهرهگیریاز آرایاندیشمنداننو مارکسیستی، مثلجورجلوکاچ و آلتوسر، در پیبازخوانیسنّتبهشیوهاینو استکهبهگفته او، نهدر دامقرائتسلفگرایانهاز سنّتبیفتد نهدر دامقرائتلیبرالیو نهچپگراییسنّتی(جابری، 1993، ص6ـ11، 99؛ همو، 2000، مقدمه، ص23ـ29). اندیشمندیدیگر معتقد استمارکسیسمآنگونهکهدر جهانعربفهمیدهشدهاست، رنگیاز دشمنیبا هر چهبهنوعیبا لیبرالیسمپیوند دارد، بهخود گرفتهاستو البتهاینگونهقرائتابتر و باعثرشد نوعیسلفیگریو چنگزدنبهگذشتهمیشود (رجوع کنید به عروی، 1992، ص8ـ10، 19ـ20).جریانچپو چپگراییاز دوراناوجخود فاصلهگرفتهاستو چهدر سطحاندیشهو جنبشو چهدر سطحدولت، دورانفترتو بحرانرا میگذراند (زیاده، ص؛ سمیر امینو غلیون، ص146ـ 148)؛ بهاینمعنا کهنقشآندر زندگیمعاصر بهکمترینحد خود رسیدهو بهطرحیتابعبدلشدهاستکهقدرتحاکماز آندر جهتمنافعخویشاستفادهمیکند. از دیدگاهنویسندگانچپگرایعرب، کههمچنانبهنظریههایچپوفادارند، اینبحرانمختصچپنیستو تقریباً همه جنبشها و جریانها را دربرمیگیرد (رجوع کنید به سمیر امینو غلیون، ص146ـ 148).منابع: شارلروبر آژرون، تاریخمعاصر الجزایر، ترجمه منوچهر بیاتمختاری، مشهد [ 1365 ش]؛ سمیر ابوحمدان، فرحأنطونو صعود الخطابالعلمانی، بیروت1413/1992؛ محمود ابوخلیل، کمونیسممحلیو مبارزاتآزادیبخشاعراب، ترجمه محمد فرزانه، شیراز[ 1357 ش]؛صلاحابونار،«حولقضیه البدیلالوطنیالشعبیالدیموقراطی»، در الیسار العربیو قضایا المستقبل، تحریر عبدالغفار شکر، قاهره: مکتبه مدبولی، 1998؛ طارقی. اسماعیل، چپناسیونالیستیعرب، ترجمه عبدالرحمانعالم، تهران1369 ش؛ محمد محمد امزیان، منهج البحثالاجتماعیبینالوضعیه و المعیاریه، هرندن، ویرجینیا 1412/1991؛ ل. ب. بوریسون، «النظریه العالمیه الثالثه: احد مذاهبالاشتراکیه الاسلامیه (الجوانبالاجتماعیه ـ الاقتصادیه)»، الفکر العربی، ش59 (ژانویهـ مارس1990)؛ تاریخمعاصر کشورهای عربی، زیرنظر د.ر. فوبلیکوفو دیگران، ترجمه محمدحسینروحانی، تهران: توس، 1367 ش؛ محمدعابد جابری، العقلالسیاسیالعربی: محدداتهو تجلیاته، بیروت2000؛ همو، نحنو التراث: قراءاتمعاصره فیتراثنا الفلسفی، بیروت1993؛ محمدجعفر چمنکار، بحرانظفار و رژیمپهلوی، تهران1383 ش؛ نورالدینحجلاوی، تأثیر الفکر الناصریعلیالخلیجالعربی: 1952ـ1971؛ بیروت2003؛ حسنحنفی، الدینو الثوره فیمصر: 1952ـ1981، قاهرهج1، [ 1988]،ج8 ، [1989]؛ مجید خدوری، الاتجاهاتالسیاسیه فیالعالمالعربی: دورالافکار و المثلالعلیا فیالسیاسه، بیروت1972؛ صلاحخرسان، صفحاتمنتاریخالعراقالسیاسیالحدیث: حرکاتالمارکسیه، 1920ـ1990 ، بیروت1422/2001؛ ذوقانقرقوط، میشلعفلق: الکتاباتالاولی، بیروت1993؛ رضوانسید، سیاسیاتالاسلامالمعاصر: مراجعاتو متابعات، بیروت1418/1997؛ رفعتسیداحمد، ثوره الجنرال: قصه جمالعبدالناصر کامله منالمیلاد الیالموت، 1918ـ1970، بیروت1414/1993؛ خالد زیاده، «مراجعتان: الاشتراکیه العربیه، ابعاد ـ الطاقاتـ الخلیفه الفلسفیه»، الفکر العربی، همان؛ زیننورالدینزین، نشوء القومیه العربیه، بیروت1968؛ فایز ساره، الاحزابو القوی' السیاسیه فیالمغرب، لندن1990؛ احمد ساعی، مسائلسیاسیـ اقتصادیجهانسوم، تهران1377 ش؛ سلامهکیله، «اشکالیه تقدّمالبلدانالمتخلفه: موضوعاتللنقاش»، الفکر العربی، همان؛ سمیر امینو برهان غلیون، حوار الدوله والدین، بیروت1996؛ سیدقطب، العداله الاجتماعیه فیالاسلام، قاهره1415/1995؛ سیدولد اباه، «أزمه التنویر فیالمشروعالثقافیالعربیالمعاصر: إشکالیه نقد العقلنموذجاً»، در قضایا التنویر و النهضه فیالفکر العربیالمعاصر، بیروت: مرکز دراساتالوحده العربیه، 1999؛ هشامشرابی، المثقّفونالعربو الغرب: عصرالنهضه 1875ـ1914 ، بیروت1999؛ سعدمهدیشلاش، حرکه القومیینالعربو دورها فیالتطوراتالسیاسیه فیالعراق: 1958ـ1966، بیروت2004؛ حازمصاغیه، «قراءه میشلعفلق»، مجله ابواب، ش19 (شتاء 1999)؛ عطیهصیرفی، «نحو الاشتراکیه الرابعه فیمصر: اشتراکیه دیموقراطیه جدیده»، در الیسار العربیو قضایا المستقبل، همان؛ نصر محمدعارف، نظریاتالتنمیه السیاسیه المعاصره، هرندن، ویرجینیا 1412/1992؛ عبداللّهعروی، ایدیولوجیا العربیه المعاصره، دارالبیضاء 1999؛ همو، العربو الفکر التاریخی، بیروت1992؛ خالد یحییعزی، الواقعالتاریخیو الحضاریلسلطنه عمان، بغداد [ 1986 ]؛ هادیحسینعلیوی، الاحزابالسیاسیه فیالعراق: السریه و العلنیه، بیروت2001؛ حمید عنایت، اندیشه سیاسیدر اسلام معاصر ، ترجمه بهاءالدینخرمشاهی، تهران1362 ش؛ همو، سیریدر اندیشه سیاسیعرب: از حمله ناپلئونبهمصر تا جنگجهانیدوم، تهران1356 ش؛ شبلیعیسمی، «نشأه البعث العربیالاشتراکی»، در الحرکه العربیه القومیه فیمائه عام: 1982-1875، اشرافو تحریر ناجیعلوش، عمان: دارالشروق، 1997؛ فاروقصالحعمر، الاحزابالسیاسیه فیالعراق: 1921ـ1932 ، بغداد 1978؛ فاضلحسین، الفکر السیاسیفیالعراقالمعاصر: 1914ـ 1958، بغداد 1404/1984؛ زاهیهقدوره، تاریخالعربالحدیث، بیروت1405/1985؛ ماهر شریف، «اجتهاداتفیتجدیدالفکر المارکسیالعربی»، در الیسار العربیو قضایا المستقبل، همان؛ محمود متولی، دراساتفیتاریخمصر: السیاسیو الاقتصادیو الاجتماعی، قاهره1985؛ علیمجیدیسورکی، الجزایر ، تهران: وزارتامورخارجه، دفتر مطالعاتسیاسیو بینالمللی، 1375 ش؛ محاوره فکر عبداللّهالعروی، جمعهذهالمقالاتو رتّبها: بسّامکردی، دارالبیضاء: المرکز الثقافیالعربی، 2000؛ محمداحمد محجوب، الدّیمقراطیه فیالمیزان، بیروت1973؛ فلاحعبداللّهمدیرس، الحرکاتو الجماعاتالسیاسیه فیالبحرین: 1938ـ 2002، بیروت2004؛ عطیهمسّوح، «مساهمهفیملامحمارکسیتنا العربیه»، در الیسار العربیو قضایا المستقبل، همان؛ مصطفیعبدالغنی، تیاراتالفکر العربیالمعاصر، [قاهره] 2001؛ شاکر نابلسی، الفکر العربیفیالقرنالعشرین: 1950ـ2000 ، بیروت2001؛ عماد ندّاف، قضایا الاحزابو القویالسیاسیه فی سوریه ( 1970ـ2000 )، دمشق1422/2001؛ نصرحامد ابوزید، نقد گفتماندینی، ترجمه حسنیوسفیاشکوریو محمد جواهرکلام، تهران1383 ش؛ آلکسیمیخائیلوویچواسیلیف، فصولمنتاریخالعربیه السعودیه، [ترجمهعنالروسیه خیریضامنو جلالماشطه]، لندن1988؛Albert Hourani, A history of the Arab peoples , London 2002; Ira M. Lapidus, A history of Islamic societies , Cambridge 1991.