حلّی، ابوالبقاء هبةاللّه بن ناصر، محدّث و مورخ امامی قرن پنجم و ششم. اوصافی که برخی درباره وی ذکر کردهاند (رجوع کنید به ابنمشهدی، ص 434؛ ابنطاووس، ص 161؛ افندی اصفهانی، ج 5، ص 316)، حاکی از مقام و منزلت والای اوست. دانستههای اندکی درباره وی وجود دارد و فقط افندی اصفهانی (ج 5، ص 314ـ316) شرححال کوتاهی از او، براساس سلسله سندی در کتاب المزارالکبیر محمدبن جعفر مشهدی، معروف به ابنمشهدی (ص 434ـ435)، آورده است. طبق آن، حلّی در نجف و در ربیعالاول 488 زیارتنامه امام حسین علیهالسلام (به روایت جابربن عبداللّه) را برای ابوعبداللّه حسینبن احمدبن طَحّال مقدادی روایت کرده است. آقابزرگ طهرانی (ص 333ـ 334) نیز مطلبی کوتاه درباره وی آورده و گفته است که علامه حلّی در اجازه خود به بنوزهره*، نام ابوالبقاء حلّی را در ضمن ذکر طرق روایت خبر قتل مقلّدبن رافع در 390، ذکر کرده است (برای متن خبر در اجازه حلّی رجوع کنید به مجلسی، ج 42، ص 5ـ6، ج 104، ص 119).با توجه به تنها اثر شناختهشده حلّی تاکنون، کتاب المناقبالمَزْیَدیة فی اخبارالملوکالْاَسدیة، میتوان مطالب بیشتری درباره وی فهمید. او (ج 1، ص 64، 275، 277) به واسطه ابوعبداللّه محمدبن هبةاللّهبن جعفر طرابلسی، از ابویَعْلی محمدبن حسن جعفری (متوفی 463، داماد و جانشین شیخمفید) مطالبی از کتاب نسب قریش زبیربن بکار نقل کرده است. به گفته افندی اصفهانی (ج 5، ص 316)، ابوعلی طبرسی روایتی از حلّی را در کتاب کنوزالنَجاح آورده که وی از طرابلسی و او از شیخطوسی نقل کرده است، هرچند افندی اصفهانی اشاره نکرده که طبرسی مستقیمآ از حلّی روایت کرده یا به واسطه راوی دیگر یا از کتابی نقل کرده است. حلّی سفری به کوفه کرده و در آنجا از نسبشناس نامور زیدی، ابوالغنائم محمدبن علیبن میمون نَرسی (متوفی 510)، مطلبی روایت کرده است (رجوع کنید به حلّی، ج 1، ص 246). دیگر استاد حلّی، ابوالمعالی احمدبن علیبن قدامة (متوفی 486)، از راویان نهجالبلاغه، بود که حلّی (ج 1، ص250، 253، ج 2، ص 371) به واسطه او شعری و مطالبی تاریخی نقل کرده است. از دیگر استادان وی ابوالغنائم مُعَمَّربن محمدبن عبداللّه (رجوع کنید به نوری، ج 5، ص 348)، و سعدبن وَهْب (افندی اصفهانی، ج 5، ص 314ـ315) و ابوعلی طوسی (حلّی، ج 1، ص 334، 342، 358) بودند.حلّی بارها روایات و برخی مطالب کتاب خود را به روایت شاگردان شیخطوسی، هرچند بدون تصریح به نام آنها، آورده است، از جمله مهمترین این موارد نقل مطالبی از کتاب وقعةالصفین نصربن مزاحم منقری است که او این مطالب را به همان طریقی که شیخطوسی (ص 482) ذکر کرده، روایت کرده است (رجوع کنید به حلّی، ج 1، ص 211ـ225). در مواردی هم بدون ذکر سند، عبارتهای بلندی از وقعةالصفین، با تذکر به نقل مطلب از نصربن مزاحم، آورده است (برای نمونه رجوع کنید به همان، ج 1، ص 72). همچنین حلّی (ج 1، ص 342ـ343، 347) مطالبی را به طریق خود از عالم امامی، احمدبن ابراهیم عَمِّیّ بصری (برای شرححال و آثار وی رجوع کنید به نجاشی، ص 96؛ طوسی، ص 71)، روایت کرده است. بنابراین، او به جز مشایخ حلّه، از مشایخ کوفه و بغداد و بصره نیز بهره برده است. او اهل شعر نیز بود و اشعاری در مدح سیفالدوله صدقةبن منصور دبیسی (حک : 478ـ501)، امیر مَزْیَدی حلّه*، سروده است (رجوع کنید به حلّی، ج 1، ص 361، ج 2، ص430).متن المناقبالمزیدیة براساس تنها نسخه شناختهشده آن، با تحقیق صالح موسی درادکه و محمد عبدالقادر خریسات (عمان 1404/1984)، منتشر شده و بار دیگر، مرکز شیخ زاید لتراث و التاریخ (امارت عربی متحده 2000) آن را تجدید چاپ کرده است. از آنجا که در نسخه خطی، فقط نام وی به صورت شیخالرئیس ابوالبقاء هبةاللّه حلّی آمده است، مصححان به خطا کتاب را به ابوالبقاء محمدبن هبةاللّهبن نِما حلّی نسبت دادهاند. برخی نیز با بررسی اسناد کتاب و ذکر دلایلی نشان دادهاند که مؤلف این کتاب ابوالبقاء هبةاللّهبن ناصربن حسینبن نصر/ نصیر حلّی است (رجوع کنید به انصاری قمی، ص 81ـ82؛ رحمتی، ص40ـ 41؛ بررسی کاملتر اسناد کتاب رجوع کنید به رحمتی، ص 39ـ 40). براساس اشارهای در کتاب (رجوع کنید به ج 2، ص 426)، حلّی تا بعد از درگذشت سلطانسنجر سلجوقی در 552، در قید حیات بوده و کتاب خود را پس از این تاریخ نگاشته است، هرچند احتمال بیشتر آن است که این عبارت افزوده کاتب باشد. حلّی به نام برخی از دیوانیان و رجال حکومت صدقةبن منصور، چون ابونصر محمدبن علیبن جیّاء (رجوع کنید به ج 1، ص 51ـ53) و سهیل (از موالی صدقةبن منصور؛ ج 2، ص 503) اشاره کرده است. المناقبالمزیدیة علاوه بر آنکه اثری منحصر به فرد درباره خاندان شیعی بنومزید حلّه، خاصه صدقةبن منصور دبیسی است (رجوع کنید به ج 1، ص160ـ163، ج 2، ص 425ـ431، 495ـ 500)، اهمیت فراوانی برای محققان تاریخ صدر اسلام و جاهلیت، تاریخ عراق پیش از اسلام و ملوک حیره* و مناسبات ایشان با دربار ساسانی و خاندان آلمنذر در حیره دارد.حلّی از منابع مختلفی چون تاریخ طبری (رجوع کنید به ج 1، ص 43، 102، 110، 262)، کتابالنوافل هشامبن کلبی (ج 1، ص 165)، کتاب تهذیبالاَعقاب محمدبن محمد عُبَیْدلی (ج 1، ص 163)، سیره ابناسحاق (ج 1، ص 46ـ47، 49، 62) و الاشتقاق ابندرید (ج 1، ص 53) و دیوان شاعرانی چون ابوتمّام (ج 1، ص 33ـ34) و ابونواس (ج 1، ص 33) بهره جسته است (برای منابع دیگر وی رجوع کنید به رحمتی، ص 41ـ42) و در موردی، به نقل مطلبی درباره تاریخ حیره، از منبعی مکتوب تصریح کرده است (رجوع کنید به ج 2، ص500؛ برای وجود منابع مکتوب تاریخ آلمنذر در حیره رجوع کنید به دوری، ص 16). ابنطاووس (ص 161ـ 163) مطلبی درباره مبارزان جنگ بدر و حنین و در فضیلت امام علی علیهالسلام از حلّی نقل کرده است که در متن چاپشده المناقبالمزیدیة وجود ندارد، ازاینرو احتمال افتادگی از نسخه کتاب یا وجود اثر دیگری از وی وجود دارد.منابع: محمدمحسن آقابزرگ طهرانی، طبقات اعلامالشیعة: الثقات العیون فی سادس القرون، چاپ علینقی منزوی، بیروت 1392/1972؛ ابنطاووس، بناء المقالة الفاطمیة فی نقض الرسالة العثمانیة، چاپ علی عدنانی غریفی، قم 1411؛ ابنمشهدی، المزار الکبیر، چاپ جواد قیومی اصفهانی، قم 1419؛ عبداللّهبن عیسی افندی اصفهانی، ریاضالعلماء و حیاضالفضلاء، چاپ احمد حسینی، قم 1401ـ؛ حسن انصاریقمی، «کتابی تاریخی از یک مؤلف ناشناخته»، نشر دانش، سال 16، ش 3 (پاییز 1378)؛ هبةاللّهبن ناصر حلّی، کتاب المناقب المزیدیّة فی اخبار الملوک الأسدیّة، چاپ صالح موسی درادکه و محمدعبدالقادر خریسات، عَمّان 1404/1984؛ عبدالعزیز دوری، بحث فی نشأة علمالتاریخ عندالعرب، بیروت 1983؛ محمدکاظم رحمتی، «تاریخنگار گمنام شیعی: ابوالبقاء هبةاللّه حلی و کتاب المناقب المزیدیة فی اخبار الملوک الاسدیة»، کتاب ماه دین، سال 7، ش 6 و 7 (فروردین و اردیبهشت 1383)؛ محمدبن حسن طوسی، فهرست کتب الشیعة و اصولهم و اسماءالمصنفین و اصحابالاصول، چاپ عبدالعزیز طباطبائی، قم 1420؛ مجلسی؛ احمدبن علی نجاشی، فهرست اسماء مصنّفی الشیعة المشتهر ب رجال النجاشی، چاپ موسی شبیری زنجانی، قم 1407؛ حسینبن محمدتقی نوری، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، قم 1407ـ 1408.