حُلْوان، شهری تاریخی و رودی در مغرب ایران که امروزه ویرانه آن برجایمانده است. شهر حلوان بر مدخل یکی از گردنههای زاگرس معروف به عقبه حلوان، در ساحل چپ رود حلوان (از ریزابههای رود دیاله*) قرارداشت. مکان ویرانهها دقیقاً مشخص نیست. برخی محققان آن را میان شهرهای کِرِند و قصرشیرین، در محل شهر سرپلزهاب در مغرب استان کرمانشاه، یا «قلعه گبری» در جنوب آن، میدانند (رجوع کنید به ابناثیر، ترجمه فارسی، ج 18، ص 233، پانویس 1؛ محمدامین زکی، ج 1، ص 28، پانویس 1؛ فرهنگ جغرافیائی آبادیها، ج 45، ص 159). رالینسون (ص 21) محل آن را در دوازده کیلومتری سرپل زهاب در مسیر بغداد ـ کرمانشاه دانسته و افزوده حلوان همان شهر کالَح دوره آشوری یا حَلَح سریانی و محل تبعید یهودیان بوده است (نیز رجوع کنید به تطیلی، ص 153ـ154؛ رالینسون، ص 22ـ24؛ گابریل، ص 29). این حلوان را نباید با حلوانهای دیگر ــ مانند حلوانِ قهستانِ نیشابور و حلوان مصر که ابوالفداء (ص 104) و یاقوت حموی (ج 2، ص 321ـ322) به آنها اشاره کردهاندــ یکی دانست. امروزه در حدود پانزده کیلومتری مغرب شهر خانقین* در عراق، آبادیای به نام حلوان یا هولوان و نیز جِسْر حلوان وجود دارد.بنابر برخی منابع، نام شهر از شخصی به نام حلوانبن عمرانبن حافبن قضاعه گرفته شده است (رجوع کنید به بلاذری، ص519؛ دینوری، ص 292، پانویس 1؛ نیز رجوع کنید به ادامه مقاله). به نظر بکری (1403، ج 2، ص 463) چون حلوان در ابتدای عراق و آخر حد جبل ]ایالت جبال[ قرار داشته، آن را حلوان، بهمعنای نگهبان و نگهدارنده، خواندهاند. همچنین حلوان را به معنای بخشش و از حُلْو به معنای شیرین هم دانستهاند (رجوع کنید به یاقوت حموی، ج 2، ص 316ـ317؛ فروزانفر، ص 291). احتمال ضعیفتر درباره وجه تسمیه حلوان، نظر فریور (ص 70) است که آن را معرّبِ هَلْوَن، از هَلْ به معنای کوه و وَن به معنای درخت سقز، دانسته و افزوده است این کلمات را اهالی محل ــکه به گورانی (شاخهای از زبان کردی) سخن میگویند ــ بهکار میبرند. نام حلوان با املای یونانیِ (خالا) در منابع ضبط شده است (ابناثیر، همانجا؛ بارتولد، ص 201).در منابع دوره اسلامی، بنای شهر حلوان را به قباد اول ساسانی (حک : 488ـ?496 و 498 یا 499ـ531 میلادی) نسبت دادهاند (برای نمونه رجوع کنید به ابناثیر، ج 1، ص 414؛ حمداللّه مستوفی، تاریخ گزیده، ص 116). اما به نظر میرسد شهر حلوان خیلی پیشتر از این زمان هم وجود داشته است. به استناد لوحهای متعلق به حدود 2600ق م که از سر پل زهاب به دست آمده است، این منطقه در زمان پادشاهی آنوبانینی در تصرف لولوییها بود، سپس جزو قلمرو کاسیها (1734ـ1585ق م) گردید (محمدامین زکی، ج 1، ص 78ـ79؛ گیرشمن ص 51). در زمان هخامنشیان و در دوره پادشاهی داریوش اول (521ـ 486قم) حلوان در مسیر یکی از دو جاده مهم راه شاهی بود که بابلِ را به بیستون* و اکباتان مرتبط میکرد (گیرشمن، ص 126؛ نیز رجوع کنید به لسترنج، ص 228). در دوره آشوری، این شهر به خلمنو نیز معروف بود، اطراف آن بسیار حاصلخیز بود و چند چشمه گوگردی و چند درخت انجیر ممتاز داشت (ابناثیر، ترجمه فارسی، همانجا). به استناد مقبرهای صخرهای معروف به دوکان دائو (ظاهرآ متعلق به آستیاک، پادشاه ماد) در نزدیکی ویرانههای حلوان، احتمالاً حلوان مدتی جزو قلمرو مادها (708 یا 701ـ550ق م) بوده است (رجوع کنید به میخائیل دیاکونوف، ص 137ـ138؛ نیز رجوع کنید به ایگور دیاکونوف، ص 375). بطلمیوس از ناحیه و شهر حلوان در اقلیم چهارم یادکرده است (رجوع کنید به خوارزمی، ص 22، 129).در دوره ساسانیان، حلوان کورهای به نام خسرو شادفیروز در منطقه سواد بود که پنج تسوج*/ طَسوج داشت (فیروز قباد، جَبَل، تامَرّا، اَربِل (اِربیل) و خانقین) و جزو ناحیه ماه/ بت مادایه/ الماهَین (منطقهای از گردنه حلوان تا اطراف همدان) بهشمار میآمد (ابنخرداذبه، ص 5ـ6؛ کالسنیکوف، ص 253). حلوان در این دوره دارای اهمیت و مورد توجه شاهان ساسانی بود. قباد اول میوههای آن را میستود (رجوع کنید به ابنخرداذبه، ص 172). همچنین در این دوره، حلوان، به عنوان شهر مرزی، مانند گمرک یا ایستگاه کنترل بود که فرستادگان خاقان، در مسیر حرکت از سرزمین ترکان به تیسفون، در آنجا توقف میکردند (رجوع کنید به کالسنیکوف، ص255؛ شوارتس، ج6، ص 677). در 553، 588 و 605 میلادی حلوان مقرّ کشیشها و در زمان پادشاهی خسروپرویز (590ـ628 میلادی)، از اقامتگاههای تابستانی وی بود (کالسنیکوف، ص 254ـ255؛ نولدکه، ص 722).در دوره اسلامی، هنگام فتح مداین* و جَلولاء* در سال 16 به دست مسلمانان، یزدگرد حلوان را مقرّ خود قرارداد، اما پس از فتح این دو شهر، وی به ری گریخت و قعقاع بنعمرو* در همین سال حلوان را فتح کرد. وی قباد، از اهالی خراسان، را جانشین خود در حلوان قرارداد (رجوع کنید به بلاذری، ص 366ـ370؛ ابناثیر، ج 2، ص 509ـ513، 519ـ523). با تأسیس شهر کوفه در سال 17، حلوان یکی از چهار شهر مرزی آن به شمار رفت (ابناثیر، ج 2، ص 530). در سال 21، مردم حلوان یزدگرد را، که در مرو بود، برای دفع مسلمانان یاری کردند (رجوع کنید به همان، ج 3، ص 5). در زمان قیام مختار ثقفی در سال 66، سعدبن حُذَیفةبن یمان، و در زمان حجاجبن یوسف در سال 77، مُطرِّف بنمُغیره شورشهای حلوان را سرکوب کردند (همان، ج 4، ص 227، 435).در سدههای دوم و سوم حلوان جزو ایالت جِبال* بود، اما خراج آن با خراج نواحی سواد (عراق) محاسبه میشد. شهر حلوان بزرگ و باشکوه و دارای قلعه بود و مردم آن فارس و کرد و عرب بودند. از حلوان تا قصرشیرین پنج فرسخ، تا ماذورستان چهار فرسخ و تا مرغزارِ معروفِ مَرْجالقلعه (در مسیر زُبَیدیّه/ حسنآباد به قرمَسین/ کرمانشاه) ده فرسخ راه بود (رجوع کنید به یعقوبی، ص 270؛ ابنخرداذبه، ص 19ـ20؛ نیز رجوع کنید به ابناثیر، ج 6، ص 141، 248، 256). کوره حلوان، مانند دوره ساسانیان، پنج تسوج داشت (رجوع کنید به قدامةبن جعفر، ص 235). از وقایع مهمتاریخی حلوان در سدههای دوم و سوم اینها هستند: تصرف شهر بهدست عبداللّهبن معاویه (از نوادگان جعفربن ابیطالب) در 127؛ اقامت ابومسلم خراسانی برای مدتی در حلوان در 137؛ حمله امین، خلیفه عباسی، در 196 به حلوان برای جنگ با طاهربن حسین؛ سپردن حکومت حلوان به اسحاقبن ابراهیمبن مُصعب، از سوی مأمون عباسی در 215؛ والی شدن بُغای شرابی در 248؛ و نبرد در حلوان در سال 261 میان سپاهیان یعقوب لیث صفار و سپاهیان موفق، برادر معتمد عباسی، که به شکست یعقوب انجامید (رجوع کنید به ابناثیر، ج 5، ص 327، 471، ج 6، ص 252، 256، 417، ج 7، ص 120؛ خواندمیر، ج 2، ص 347).در سده چهارم، ابنحوقل (ص 368) حلوان را شهری بر روی کوه، مشرف بر عراق، نصف دینَوَر*، با خانههایی از جنس گل و سنگ، دارای هوایی گرم و درختان خرما و انار و انجیر فراوان وصف کرده است. در همین دوره اصطخری (ص 87) آن را شهری آبادان و در ردیف هفت شهر بزرگ عراق، و مؤلف حدودالعالم (ص 153)، در ذکر ناحیه عراق، آن را شهری بسیار با نعمت که انجیر خشک آن صادر میشود خوانده است. در اواخر این سده، مقدسی (ص 25، 47ـ48، 60، 123) حلوان و کوره آن را از اقلیم چهارم، جزو عراق و در ردیف امصار (جمع مصر به معنای شهری بزرگ)ــ یعنی مَقرّ سلطان که والیان از آنجا به جاهای دیگر فرستاده میشدندــ آورده و در عین حال آن را قصبهای کوچک دانسته که دورتادور آن باغ بوده و بازار طویل، دژی کهن، جامع، و هشت دروازه داشته است. وی افزوده است که کنیسه یهودیان که در بیرون شهر از گچ و سنگ ساخته شده و مورد احترام است، مجللتر، بزرگتر، آبادتر و دانشمندان و پیرانش بیشتر از بیتالمقدّس است.در زمان مقدسی بیشتر شهرهای کوره حلوان ویران بودند (ظاهرآ بهسبب زلزله رجوع کنید به ادامه مقاله). وی (ص 115، 123) خانقین، زبوجان، شلاشان، جامد، حر، سیروان و بَنَدنیجان را جزو شهرهای کوره حلوان ضبط کرده است. برخی از حوادث مهم در سده چهارم در حلوان عبارتاند از: ادامه حملات ابوطاهر سلیمانبن حسن قرمطی به شهرهای عراق برضد خلفای عباسی و پناهآوردن بسیاری از اهالی بغداد به حلوان در 315؛ واگذرشدن بیشتر قسمتهای ایالت جبال، از جمله حلوان، به ابوالهیجاءبن حمدان (از فرماندهان نظامی) در 317 در زمان خلع مقتدر عباسی از قدرت؛ لشکرکشی ابنعلّان قزوینی، از فرماندهان مرداویج (مؤسس سلسله آلزیار)، به حلوان و قتل و غارت در آنجا در 319؛ تصرف بخشی از ایالت جبال تا مرز حلوان و تعیین عامل و خراج برای آنها از سوی ابوعلیبن محتاج (فرمانده سپاه خراسان) در 330؛ در سال 342 گروهی از کردان، قافله نمایندگان رکنالدوله (مؤسس آلبویه) را که برای صلح میان رکنالدوله و نوح سامانی در خراسان به راه افتاده بودند، غارت کردند؛ و زمینلرزه شدید در 347 که سبب کشته شدن بسیاری از اهالی حلوان و تخریب شهر و پیرامون آن شد (رجوع کنید به مسکویه، ج 6، ص 206ـ207؛ ابناثیر، ج 8، ص 171ـ 173، 200ـ202، 227، 388ـ389، 505ـ506).در 401 ابوالفتح محمدبن عَنّاز، که بیست سال حاکم حلوان بود، درگذشت و فرزندش، حُسامالدین ابیالشوک، به حکومت آنجا رسید (ابناثیر، ج 9، ص 225؛ نیز رجوع کنید به عَنّازیان*). در 437 ابراهیم ینّال، برادر طغرلشاه سلجوقی، حلوان را تاراج کرد و آنجا را به آتش کشید (همان، ج 9، ص 528ـ529). سه سال بعد گروهی از سپاهیان بغداد، حلوان و آبادیهای اطراف آن را تاراج و ویران کردند (همان، ج 9، ص 545). از دیگر حوادث حلوان در سده پنجم است: حمله نافرجام سعدی ابن ابیالشوک به حلوان، در پی سرپیچی از ابونصرخسرو فیروز (از شاهان آلبویه)، در 445؛ اقامت ابراهیمبن اسحاق، از امرای سلجوقی، در 446 در حلوان؛ اقامت طغرل بیگ سلجوقی در 447 و اقامت سلطان بَرْکیارُق* در 494 در حلوان (رجوع کنید به همان، ج 9، ص 595، 602ـ609، ج 10، ص 306ـ307). در اواخر سده پنجم، حلوان از اقلیم چهارم و جزو سواد کوفه به شمار میرفت (رجوع کنید به بکری، 1992، ج 1، ص 184، ج 2، ص 423).در نیمه اول سده ششم شهر هنوز رونق داشت، به طوری که ادریسی (ج 2، ص 670، نیز رجوع کنید به ص 674، 676) نوشته حلوان شهری بزرگ است که پس از بصره و کوفه و واسط، هیچ شهر دیگری در عراق، آبادتر و بزرگتر و حاصلخیزتر از آن نیست و نزدیکترین شهر عراق به ارتفاعات است.در 529 سپاهیان خلیفه مُسْتَرشِد باللّه، حلوان و آبادیهای اطراف آن را غارت کردند (ابناثیر، ج 11، ص 25). به نظر میرسد که حلوان، بر اثر حملات پیاپی و زمینلرزههای شدید، بهتدریج ویران شده است. در 544 زمینلرزهای بزرگ بهشدت به حلوان آسیب رساند، بهطوری که گفته شده است کوه مقابل شهر کاملا ویران شد (رجوع کنید به همان، ج 11، ص 146). در 565 سپاهیان عبدالملکبن محمدبن عطا به شهر و ناحیه حلوان تاخت و تاز کردند (همان، ج 11، ص 359).در سده ششم بیشتر قسمتهای شهر و در سده هفتم تمام آن به کلی ویران بود، اما چشمههای گوگردی آن هنوز شهرت داشت (سمعانی، ج 2، ص 247؛ قزوینی، ص 239). در سده هشتم از شهر تاریخی حلوان فقط نامی باقی مانده بود با مزار چند تن از بزرگان، از جمله حمزه (رجوع کنید به ادامه مقاله)؛ اما این نام به ناحیه آن اطلاق میشد و ولایت حلوان کمابیش سیپاره قریه و حقوق دیوانی ششهزار و صد دینار داشت (حمداللّه مستوفی، نزهةالقلوب، ص 40). سالها پس از ویرانی شهر، به ناحیه آن و قسمتی از رود الوند (ریزابه رود سیروان)، بهسبب عبور آن از کنار ویرانههای شهر، حلوان گفته میشد (رجوع کنید به مشیرالدوله تبریزی، ص 108، 118).مقبرههایی که از گذشته در شهر حلوان قرار دارند، امروزه نزد اهالی محل محترماند. حمزةبن حبیب*، معروف به زَیّات، قاری قرآن، که در 156 در حلوان وفات کرد و امروزه مقبره او بر روی آتشکدهای ساسانی است و اهالی محل به آن سیدحمزه میگویند (ابنندیم، ص 32؛ خواندمیر، ج 2، ص 218؛ کرمانشاهان باستان، ص 143). مقبره احمدبن اسحاق قمی*، محدّث سده سوم و از اصحاب امام عسکری علیهالسلام، نیز در ابتدای جاده سرپلزهاب به دیره (دهستانی در شمال شهرستان گیلانغرب) واقع است (کشی، ج 2، ص 831؛ کرمانشاهان باستان، ص 143ـ144).علمای بسیاری به حلوان منسوباند، از جمله ابومحمد حسنبن علی خَلّال حلوانی، محدّث (متوفی 242)؛ ابوسعید یحییبن علیبن حلوانی، محدّث (متوفی 520)؛ و ابومحمد بدلبن حسینبن علی حلوانی، فقیه (متوفی 534؛ سمعانی، همانجا؛ یاقوت حموی، ج 2، ص 318).منابع: ابناثیر، الکامل فیالتاریخ، بیروت 1385ـ1386/ 1965ـ1966، چاپ افست 1399ـ1402/ 1979ـ1982؛ همان: کامل: تاریخ بزرگ اسلام و ایران، ج 18، ترجمه ابوالقاسم حالت، تهران 1368ش؛ ابنحوقل؛ ابنخردادبه؛ ابنندیم (تهران)؛ اسماعیلبن علی ابوالفداء، کتاب تقویمالبلدان، چاپ رنو و دسلان، پاریس 1840؛ محمدبن محمد ادریسی، کتاب نزهةالمشتاق فی اختراق الآفاق، قاهره: مکتبة الثقافة الدینیة، ]بیتا.[؛ اصطخری؛ عبداللّهبن عبدالعزیز بکری، کتاب المسالک و الممالک، چاپ ادریان فانلیوفن و اندری فری، تونس 1992؛ همو، معجم مااستعجم من اسماءالبلاد و المواضع، چاپ مصطفی سقّا، بیروت 1403/1983؛ بلاذری (لیدن)؛ بنیامینبن یونه تطیلی، رحلة بنیامین، ترجمها عنالاصل العبری و علق حواشیها و کتب ملحقاتها عزرا حداد، بغداد 1364/1945؛ حدودالعالم؛ حمداللّه مستوفی، تاریخ گزیده؛ همو، نزهةالقلوب؛ محمدبن موسی خوارزمی، کتاب صورة الارض من المدن و الجبال و البحار و الجزائر و الانهار، استخرجه من کتاب جغرافیا الذی الفه بطلمیوس القلوذی، چاپ هانس فون مژیک، وین 1345/1926، چاپ افست بغداد 1962؛ خواندمیر؛ ایگور میخائیلوویچ دیاکونوف، تاریخ ماد، ترجمه کریم کشاورز، تهران 1357ش؛ میخائیل میخائیلوویچ دیاکونوف، تاریخ ایران باستان، ترجمه روحی ارباب، تهران 1384ش؛ احمدبن داود دینوری، الاخبار الطِّوال، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره 1960، چاپ افست قم 1368ش؛ هنری کرزیک رالینسون، سفرنامه راولینسون: گذر از زهاب به خوزستان، ترجمه سکندر اماناللهی بهاروند، تهران 1362ش؛ سمعانی؛ بدیعالزمان فروزانفر، فرهنگ تازی به پارسی، تهران 1386ش؛ فرهنگ جغرافیائی آبادیهای کشور جمهوری اسلامی ایران، ج :45 قصرشیرین، تهران: سازمان جغرافیائی نیروهای مسلح، 1373ش؛ مهدی فریور، «حلوان و ظرفیت توسعه جهانگردی در غرب»، زمان، دوره جدید، ش 13 (دی 1375)؛ قدامةبن جعفر، کتاب الخراج، چاپ دخویه، لیدن 1889، چاپ افست 1967؛ زکریابن محمد قزوینی، کتاب آثار البلاد و اخبار العباد، چاپ فردیناند ووستنفلد، گوتینگن 1848، چاپ افست ویسبادن 1967؛ الی ایوانوویچ کالسنیکوف، ایران در آستانه یورش تازیان، ترجمه م.ر. یحیایی، تهران 1357ش؛ کرمانشاهان باستان: از آغاز تا آخر سده سیزدهم هجری قمری، ]بیجا، بیتا.[؛ محمدبن عمر کشی، اختیار معرفةالرجال، المعروف برجالالکشی، ]تلخیص [محمدبن حسن طوسی، تصحیح و تعلیق میرمحمد باقربن محمد میرداماد، چاپ مهدی رجائی، قم 1404؛ محمدامین زکی، زبدهی تاریخ کرد و کردستان، ترجمه یداللّه روشن اردلان، تهران 1381ش؛ مسکویه؛ جعفربن محمدتقی مشیرالدوله تبریزی، رساله تحقیقات سرحدیه، چاپ محمد مشیری، تهران 1348ش؛ مقدسی؛ تئودور نولدکه، تاریخ ایرانیان و عربها در زمان ساسانیان، ترجمه عباس زریاب، تهران ?]1358ش[؛ یاقوت حموی؛ یعقوبی، البلدان؛Vasily Vladimirovich Barthold, An historical geography of Iran, tr. Svat Soucek, Princeton, N.J. 1984; Alfons Gabriel, Die Erforschung Persiens, Vienna 1952; Roman Ghirshman, LIran des origines a Lislam, Paris 1951; Guy Le Strange, The lands of The Eastern Caliphate, Cambridge 1930; Paul Schwarz, Iran im Mittelalter nach den arabischen Geographen, Hildesheim 1969-1970.