چادرنشینی، یکی از صور کوچنشینی با شیوه زندگی و اقتصاد سنّتی شبانی، که ترکیبی است از عادات و فنون گوناگون بهرهبرداری از امکانات طبیعی محیط زیست نامطلوب چون بیابانها، کوههای بلند و غیره. بااین تعریف، زندگی چادرنشینی بر مبنای اهلی کردن و پرورش دام است و لازمه آن، دسترسی به مراتع سبز، و یافتن مراتع سبز در طول سال نیازمند کوچ است. مرتع و هوا عامل تعیینکننده زمان کوچ است و دام، راهبرِ چادرنشینان. در این نوع از معیشت، آرامش خاطر چادرنشینان به سیری و سلامت دامها بستگی دارد (کریمی، 1350 ش، ص 38؛ اماناللهی بهاروند، ص 23). مسکن اصلی چادرنشینان، چادری متحرک و معمولاً سیاه رنگ (سیاه چادر) است که زنان چادرنشین آن را از موی بز و گاهی (در بین بَدویهای عرب؛ رجوع کنید به بدوی*، عرب) با ترکیبی از پشم * گوسفند میبافند. این چادرها بر روی دیرکهای چوبی سوار و با ریسمانهایی به زمین متصل میگردند و بهسرعت برپا یا برچیده میشوند (فیلبرگ، ص 124ـ127).بنابراین، دیگر کوچنشینان جهان اسلام، مانند ایلسوَنها/ شاهسَوَنها، ترکمنهای ایران و ترکیه و عراق، قرقیزها، ازبکها و قزاقهای مسلمان، چادرنشین محسوب نشدهاند، به دلیل نداشتن چادر و داشتن مسکن متحرک گنبدیشکل با پوشش نمدی و اسکلت قفسمانند چوبی (همانند آلاچیق)، که غالباً یورت یا اُی نامیده میشود.فعالیت اقتصادی و نوع مسکن چادرنشینان با شهرنشینان و روستانشینان متفاوت است و انتظام اجتماعی درونی ویژهای دارد. همین امر بُعد سیاسی خاصی به آن میدهد که مستعد ایجاد نوعی ساخت قدرت در مقیاس یک جامعه کل است که گاهی تعارضآمیز، گاهی مکمل یکدیگر و گاهی مقید و تبعیاست (پرهام، ص 356). همه اعضای هرم جنسی و سِنی یک نظام چادرنشینی شبانی، به صورت نظامیافته و متشکل در یک مجتمع تعاونی تولید و مصرف و حمله و دفاع، به منظور هدایت گلههای دامهای اهلی برای فرار از شرایط نامساعد اقلیمی و یافتن مراتع و آبشخورهای طبیعی، مسافتهای طولانی را طی میکنند (پاپلی یزدی، مقدمه کریمی، ص 12). در این نظام، خانواده هسته اصلی است. از گسترش خانواده، دسته و تیره شکل میگیرد؛ تعدد تیرهها، طایفه را به وجود میآورد؛ کثرت طوایف، ایل را میسازد؛ افزونی ایلها، ایلات * و عشایر * یک ناحیه بزرگ را بهوجود میآورد (شعبانی، ص 59ـ60). بنابراین، همه چادرنشینان دامپرور در یک دایره بزرگ فرهنگی گرد میآیند که مشخصه آن، خانواده گسترده و پدرمکانی و پدرتباری است (فیلبرگ، ص 24). الگوی ازدواج درونهمسری است و ازدواج مُرجّح ازدواج دخترعمو با پسرعموست. خانواده مالک گله خود است ولی بر قلمرو، که در تصرف جمعی گروه و تقریباً مشاع است، مالکیت مفروز ندارد (رجوع کنید به کریمی، 1357 ش، ص 77). در چنین سازمانی، نیروی کار انسان در بطن واحدهای خانگی صرف تولید دام میشود. بنابراین، چادرنشینی واقعیت بومشناختی (اکولوژیک)، اقتصادی و اجتماعی پیچیده و پیوستهای است (رجوع کنید به دیگار، 1366 ش،ص 128ـ129). مشخصههای عمده معیشت چادرنشینان عبارت است از: نگهداری و پرورش دام، اتکا بر اقتصاد مبتنی بر تولیدات دامی، توزیع نابرابر دام بین خانوارها، نظام ثابت و منسجم تقسیمکار بین زن و مرد، سازمان اجتماعی منسجم و ساختار سیاسی تمرکز یافته و دارای سلسله مراتب (پاپلی یزدی، همان مقدمه، ص 13ـ 15). انباشت اطلاعات و آگاهیهای عینی و کسب تجربههای مکرر و بهرهبرداری مفید از آنها به نفع گروه، موجب میشود تا پیران قوم، ریشسفیدها و بزرگترها از منزلت برتر برخوردار شوند (رجوع کنید به شعبانی، ص 61).چادرنشینان، با استفاده از آبشخورها و مراتع طبیعی در فصول سال، از طریق کوچهای افقی (بیابانی) و عمودی (کوهستانی؛ رجوع کنید به کوچنشینی*) به پرورش دامهای کوچک (گوسفند و بز) و بزرگ (شتر، گاو و گاومیش) و سازماندهی آنها در گلهها میپردازند و نیازهای زیستی خود را برطرف میکنند. بیشتر کوچنشینان جهان اسلام از این گونهاند (مشیری، ص 11؛ پرهام، ص 359).جمعیت رو به افزایش چادرنشینان بدوی ــ که بنا بر تقسیمبندی هانری تراس (به نقلِ نقیبزاده، ص 24) یا گوسفنددار بودند یا شتردار یا اسبدار ــ سبب میشد تا به مراکز زندگی یکجانشینی هجوم آورند. دستههای گوسفنددار به آسانی جذب زندگی شهری میشدند ولی دستههای اسبدار و شتردار به مقابله و هجوم میپرداختند (همانجا). فتوحات چادرنشینان بدوی اغلب با غارت و تخریب روستاها و شهرهای کوچک همراه بود و روستاییان جز ادغام در شیوه معیشتی چادرنشینی مهاجمان چارهای نداشتند و این فرایند گاه به انهدام زندگی یکجانشینی و روستایی میانجامید، چنانکه بسیاری از روستاهای دشتهای حاصلخیز جای خود را به خیمههای صحراگردی دادند (رجوع کنید به همان، ص 25).کانون و موطن اصلی فرهنگ چادرنشینی کمربند بین ْ25 و ْ40، بهویژه بین ْ30 و ْ35 عرض شمالی (فیلبرگ، ص 205) و در واقع مناطقی است که بارندگی سالانه آنها زیر پانصد میلیمتر است و از افریقای شمالی تا آسیای مرکزی و غربی کشیده شده است. این مناطق از نظر پوشش گیاهی، عموماً استپهای بوتهزارند (رجوع کنید به همان، ص 206ـ 208).انواع چادرنشینی. چادرنشینی از نوعِ تمام عیار آن (فقدان مسکن ثابت و حتی فقدان تصور ذهنی از قلمرو و سرزمین) شروع میشود و به زندگی یکجانشینی روستایی میانجامد. در این طیف گسترده، انواع چادرنشینی ــ بر مبنای محیط جغرافیای (نیمهصحرایی، استپی، کوهستانی) و نوع دامهایی که نگهداری میشود (شتر، گاو، گوسفند و بز، و رمههای مختلط) ــ وجود دارد (دیگار، 1366 ش، ص 127ـ 128).چادرنشینان بیابانها اصلیترین پرورشدهندگان شترند. قرارگاه ثابت فصلی ندارند، ولی بارندگیهای ناگهانی و سبز شدن اطراف مسیرهای آب موجب میشود تا چادرنشینان مدتی در این نواحی سبز توقف کنند (فیلبرگ، ص 62).نیمه چادرنشینان. بیشتر آنان در مناطق خشک نزدیک به ساحل در افریقای شمالی، با حد متوسط سیصد میلیمتر باران، که به آنها تِل میگویند، زندگی میکنند. اهمیت کشاورزی در بین آنان در حد دامداری و حتی بیشتر از آن است (همان، ص 61). نیازی به کوچهای بلند ندارند (حداکثر بیست تا پنجاه کیلومتر). گاهی در خانه و گاهی در چادر زندگی میکنند (همان، ص 62). در سوریه، در بینالنهرین و واحههای عربستان مرکزی، چادرنشینانی هستند که فقط در هنگام درو و بذر افشانی در خانهها زندگی میکنند و در بقیه سال زیر چادر به سر میبرند (همان، ص 64).چادرنشینان شبان و یکجانشینان مجاورِ آنها، غالباً در نوار مرزی فضای زندگی خود نوعی تداخل و همزیستی دارند (رجوع کنید به کوچنشینی*). چادرنشینان مصرفکننده بزرگ امکانات محیطاند. مراتع بیابانی که کاملاً خشک میشوند، زمینهای زیر آیش زراعی یا زمینهای درو شده، مهمترین مراتع چادرنشینان دامدار میشوند. در این صورت، کود طبیعی دامها خسارتهای وارده را جبران میکند. چادرنشینان، به منظور پرهیز از چرای بیش از حد دامها در مراتع، مازاد گله (دامهای نر گله) را به افراد خارج از فضای زندگی چادرنشینی میفروشند، که یکی از منابع اصلی درآمد خالص آنهاست، و در مقابل مایحتاج خود (خوراک، پوشاک، وسایل زندگی و کار) را از دیگر گروهها میخرند. بنابراین، بین چادرنشینان و یکجانشینان ــ که در یک نظام اقتصادی معین زندگی میکنند ــ نوعی تخصصیشدن، تقسیم اجتماعی کار و همزیستی وجود دارد (رجوع کنید به دیگار، 1366 ش، ص 130ـ132).امروزه، چادرنشینی، به دلایل گوناگون، به سوی یکجانشینی میرود. چادرنشین دامدار هنگامی یکجانشین میشود که آخرین چهارپای خود را از دست بدهد. فقر یکی از عوامل یکجانشینی چادرنشینانِ دامدار است. عامل دیگر، وابستگی به زمین کشاورزی و حصول سود بیشتر از طریق کشاورزی است (کریمی، 1350 ش، ص 38).پراکندگی چادرنشینان در جهان اسلام. مسعودی(متوفی 345 یا 346) ــ که فصلی از مروج الذّهب(ج2، ص246ـ 252) را به بادیهنشینان اختصاص داده ــ ضمن نقل اقوال رایج در آن زمان در باره علل پیدایش بادیهنشینی در میان عرب، نوشته که آنان جاهای زمستانی و تابستانی برای خود انتخاب میکنند که برخی در فلاتها و برخی دیگر در دشتهاست. وی افزوده است که هریک از اقوام عرب جای مخصوص چون دهناء، سماوه و تهامه و نَجْد و نواحی دشتها و نیز آبهای مخصوص به خود ــ چون آب عقیق، هباءه و امثال آن ــ دارند که در آنجا گرد میآیند و هرگز از مکانها و آبهای خود چندان دور نمیشوند (مسعودی، همانجا). در نظر بیشتر مغرب زمینیان، شیوه بارز چادرنشینی در مشرق زمین، همان شکل چادرنشینی «بَدْو»هاست. از ویژگیهای این نوع چادرنشینی است: چادرنشینی در بیابان، ایلراههای تغییرپذیر و نامعلوم، و کوچهای سالانهای که مسافت آنها گاهی به بیش از 500 ، 2 کیلومتر میرسد (دیگار، 1368 ش، ص 182). دامداری چادرنشینان بیابانگرد عرب (بدوها)، منحصر به شترداری است ولی در مجاورت آنها گروههایی نیز گوسفند دارند (رجوع کنید به همان، ص 183). در حدود 80% (حدود چهارمیلیون کیلومتر مربع) از کل مساحت خاورمیانه عربی را بادیهها، یعنی حوزههای خشک و زیستگاه بدوها، تشکیل میدهند که تراکم جمعیت در آنها به بیش از یک تن در یک کیلومتر مربع نمیرسد. گستردهترین اتحادیه بدوها، مثل عنزه *و شمّر*، هرگز بیش از پانزده هزار تن را شامل نمیشود (همان، ص 183ـ184). سرپرستی در بین آنها به شکل شیخوخت است و اقتدار و حکمرانی شیخ، بعد از مرگ وی به مسنترین یا لایقترین عضو خانواده میرسد (همان، ص 184، به نقل از شلود ).چادرنشینی در جهان اسلام از غرب افریقا شروع میشود و در جهت شرق به پاکستان و افغانستان میرسد که بهطور خلاصه میتوان به این شرح از آنها نام برد:در غرب افریقا، فولانی*ها/ فلبهها از صحرا به سنگال، گامبیا، سیرالئون، گینه و مالی نفوذ کردهاند و به صورت گروههای کوچک گاودارِ نیمهچادرنشین زندگی میکنند (رجوع کنید به فیلبرگ، ص 21 و ص 43، یادداشت 4). در این منطقه مور *های دامدارِ شمال سنگال بهسر میبرند (رجوع کنید به همان، ص 87).طَوارق از معروفترین چادرنشینان صحرای افریقا هستند که اقتصادشان مبتنی بر پرورش گلههای گاو و شتر و گاه بز و گوسفند و گاو کوهاندار است. طوارق در چادرهای پوستی سرخ رنگ یا، در برخی مناطق، در چادرهای حصیری زندگی میکردهاند. امروزه از چادرهای برزنتی نیز استفاده میکنند (رجوع کنید به طوارق*).زناته *ها و صنهاجه*ها چادرنشینانیاند که عمدتاً در نواحی مرتفع مراکش زندگی میکنند (رجوع کنید به همان، ص 68). در این سرزمین، نیمه چادرنشینان عرب خلط و تلیق نیز بهسر میبرند ( د. اسلام، چاپ دوم، ذیل ""Khult ؛ فیلبرگ، ص 73).حوزه اصلی چادرنشینان در الجزایر، در جنوب غربی خطی است که از دماغه تِنِس *تا ناحیه بیسکوا ادامه دارد (فیلبرگ، ص 213). چادرنشینان «اولاد سیدیشیخ» مراکش در نزدیکی مرزهای الجزایر هستند (رجوع کنید به همان، ص 77). آنان در بالای سیاه چادرهای خود یک دسته پر شترمرغ نصب میکنند که گویای تفوق آنان به دیگر ایلات است (همان، ص 99) و اندازه آن بستگی به میزان دارایی و ثروت خانواده دارد. رنگ چادر ایلات الجزایر با یکدیگر متفاوت است. رنگ چادر اولاد مهدی، سیاه است و رنگ چادر اولاد نایل، قرمز. چادرنشینان از راه دور از رنگ چادرهایشان مشخص میشوند. اولاد نایل، اولاد مهدی، اولاد ساسی، اولاد سید محمد، و اولاد سیدعیسی، که از چادرنشینان و پرورشدهندگان مهم گوسفند در استپهای الجزایرند، در سطح وسیعی تولیدکننده نوارهای پارچهای سیاهچادر نیز هستند (همان، ص 99ـ100؛ برای دیگر قبایل چادرنشین الجزایر رجوع کنید به همان، ص 95، 99).در تونس، در منطقه الحمّا، نزدیک قابس چادرنشینانی وجود دارند. نیمه چادرنشینان ایل سعید بین قَیرَوان و سوس در منطقه کروزیا دیده میشوند. حَمامهها در شمالشرقی قفسه در تونس هستند. تقریباً همگی آنها چادرنشیناند و معیشت آنها مبتنی بر پرورش گوسفند در استپهاست و گلههای بسیار بزرگی دارند. در تونس جنوبی نیز چادرنشینانی زندگی میکنند. از دیگر چادرنشینان تونس، شلاسّ و سواسّه در منطقه قیروان هستند (رجوع کنید به همان، ص 104ـ 107).در لیبی، ساکنان جبل نفوسه *چادرنشینانی با کوچ محدود یا نیمهچادرنشیناند. بخشی در کوهستان و بخشی در استپها هستند. در فصل بهار، در مناطق جفرّه * و دهار/ دهر در چادر بهسر میبرند. چادرنشینان گوالیش، بهخصوص چادرنشینان زینتان در منطقه قبله،در تمام طول سال زیر چادر زندگی میکنند (همان، ص110).چادرنشینان جبل نفوسه، جبل یفرن، جبل قرین رمه گردانند و قسمت اعظم زندگی خود را زیر چادر میگذرانند (همان، ص 108). عربهای جرسک و حُمس نیز در بخش ساحلی لیبی چادرنشیناند (همان، ص 109). چادرنشینان «اولادعلی» در لیبی در طول ساحل مرمریک، از سلّوم تا اسکندریه، جابه جا میشوند (همان، ص 113).در مصر، قبایل چادرنشینی که بین نیل و دریای سرخ زندگی میکنند (از جمله عَبابده*، بشارین *، اُمَّرار، هَدَندوَه، و بنیعامر) به پرورش گلههای شتر، گاو، گوسفند و بز میپردازند (رجوع کنید به بِجَه *). معزاها و عشایر اولادعلی نیز از چادرنشینان این ناحیهاند (رجوع کنید به همان، ص 119).گروههایی از چادرنشینان کبابیش در شمال استان کردفان *در سودان بهسر میبرند که پیوسته بین دورترین نقطه شمال غرب سودان تا اواسط کردفان و دارفور در حرکتاند و عموماً حرکت آنها از شمال به جنوب، پس از بارندگی و رشد گیاهان، صورت میگیرد. چادرنشینان رشائده * در مشرق سودان، تابستانها در دامنههای غربی کوههای دریای سرخ و زمستانها در نزدیکی سواحل دریای سرخ، و چادرنشینهای نویر در جنوب سودان بهسر میبرند (رجوع کنید به شامی و صقار، ص 368).در حوزه عربستان و مناطق اطراف آن، از این چادرنشینان یاد شده است: سواحیرهها و قوارین در فلسطین (رجوع کنید به فیلبرگ، ص 125، 128)؛ چادرنشینان وادیالاحسا در مرز جنوبی موآب؛ عبّادها در بلقاء (همان، ص 128)؛ قضاویهها در دره اردن؛ چادرنشینانی چون سبعه و روآلا در سوریه (همان، ص 129، 132ـ133، 136، 143)؛ ترابینها، تیاههها، حویطات *ها، بنیصحر و بنیعطیه در حجاز عربستان (همان، ص 130) و اوتابهها در عربستان مرکزی (همان، ص 138؛ برای اسامی دیگر قبایل منطقه رجوع کنید به همان، ص 128ـ130، 138ـ140؛ نیز رجوع کنید به بدوی*، عرب).در ترکیه میتوان از یوروکها (رجوع کنید به همان، ص150) یاد کرد. در سفرنامههای دو قرن اخیر، از قیزیل ایشیکلیها، چاقالها، هورزومها، ساریکچیلیها (رجوع کنید به همان، ص 149)، قزلباش *ها، تختهچیها *(رجوع کنید به همان، ص 151) و گروههایی از کردهای چادرنشین در این منطقه یاد شده است (رجوع کنید به همان، ص 157ـ159).از چادرنشینان عراق، کردهای ناحیه حاشیه راست دیاله علیا و کردهای شمال شرقی عراقاند که در تپهها و کوهستانهایی که تا مرز ایران ادامه دارند، زندگی میکنند (رجوع کنید به همان، ص160).از بین قبایل افغانستان، گروه بزرگ پشتون *(بهطور اخص افغانها) و تعدادی بلوچ و قبایل فارسی زبان از قبیل عربهای شرق، قبیله تایمانی از اویماقها و قبایل کوچک ساکن جنوب غرب و غرب افغانستان (اویماقهای تیموری *، زوری و غیره) در چادر و بقیه کوچنشینان افغانستان در زیر یورت زندگی میکنند. در این صورت، ناحیه سیاهْ چادرنشین بیش از نیمی از افغانستان (نیمه جنوبی) را میپوشاند (فردیناند، ص 18). چادرنشینی از 1302/1885 در شمال غربی افغانستان هم دیده شده است (همانجا). چادرنشینان بدرزایی و میلارزایی، منشعب از نورزاییها، از شهریور تا اردیبهشت در ناحیه استپی دشت «شوره» در مغرب افغانستان، که چراگاه زمستانی آنهاست، مستقرند. در اردیبهشت به سوی گوشه شمال شرقی ایالت فراه، که چراگاه تابستانی آنهاست، کوچ میکنند و تا مرداد در آنجا میمانند (گلاتسر و کازیمر، ص 90ـ 91). درّانی*ها یکی از مهمترین چادرنشینان در غرب افغانستان هستند (فیلبرگ، ص 180). زیگانها در جنوب شرقی سمرقند نیز از چادرنشینان افغانستاناند (رجوع کنید به همان، ص 181). پشتونها، چهاراویماق *، و بلوچها با تیرههای مختلفشان از ایلات چادرنشین افغانستاناند (رجوع کنید به افغانستان*). در 1351 ش/ 1972 حدود 15% از جمعیت افغانستان و در 1348 ش/ 1969 حدود 34% از جمعیت پاکستان چادرنشین بودند (رجوع کنید به امان، ص 14، نقشه).چادرنشینی در ایران. در قرن چهارم ابنحوقل (ص 270ـ 271) و اصطخری (ص 99) چادرنشینان را کرد (چوپان؟) نامیده و از اکراد فارس سخن گفتهاند و تعداد آنها را پانصدهزار خانوار، نوع دام عمده آنها را گوسفند و خود آنها را از نژاد عرب و از اعقاب بنی عامر * ذکر کردهاند که در تابستان و زمستان در جستجوی چراگاه به ییلاق و قشلاق میروند.از زمان غزنویان (حک: 366ـ583) به بعد، فلات ایران مطمح نظر بسیاری از چادرنشینان آسیای مرکزی قرار گرفت و بهخصوص از زمان سلجوقیان( 429 تا اوایل قرن هشتم) به بعد، این اقوام با داشتن شیوه زندگی چادرنشینی به سرعت در سراسر ایران پراکنده شدند و در بلند مدت توازن جمعیت هم از جنبههای قومی و هم از جنبههای اقتصادی به نفع چادرنشینان تغییر کرد (رجوع کنید به مورگان، ص 45ـ46). حمله مغولان و حاکمیت آنها نیز جمعیت چادرنشینِ ایران را به میزان زیادی افزایش داد. زمینهای کشاورزی پیشین اغلب به مرتع تبدیل شد (همان، ص 110) و حکومت ایلخانان نیز به روند فزونی چادرنشینان و کوچروها کمک کرد. برای نمونه، چادرنشینی و کوچ بزرگِ بزرگترین گروه چادرنشین ایران، یعنی بختیاریهای لر، از زمان شمسالدین آلبارغو (حک: 656ـ672)، ششمین اتابک از سلسله اتابکان لر بزرگ، به تبع رسوم مغولی، شروع شد. ایذج (ایذه/ مالمیر) و شوش قشلاق این اتابک و کوه زردک/ زردکوه ییلاق او بود (معینالدین نطنزی، ص 43ـ44؛ امان، ص 65).از زمان سلجوقیان تا آغاز دوره پهلوی (1304 ش)، به جز مواردی چون دوره زندیه، تمام حکومتهای ایران از کوچنشینان ترکتباری بودند که با کمک ایل خود به قدرت رسیدند(نقیبزاده، ص 29).کوچنشینان شبان ایران در زیر سیاه چادر زندگی میکنند، بهجز ترکمنها و شاهسونها که در زیر آلاچیق زندگی میکنند و تعداد کمی از بلوچهای جنوب بلوچستان که در هنگام کوچ درون کپرهایی بهسر میبرند که از شاخههای درخت خرما میسازند و با حصیر بافته شده از برگ نخل آن را میپوشانند (کریمی، 1350 ش، ص 40).چادرنشینان ایران در سال دو نوبت کوچ طولانی دارند: در پاییز از سردسیر به گرمسیر و در بهار، بالعکس. در خود گرمسیر و سردسیر نیز، بسته به مراتع، مرتب در حرکتاند و هر چند روز یکبار چادرها را جمع میکنند و به دنبال علوفه برای دام، در جای دیگری چادر برپا میکنند (همان، ص 38).چادرنشینان ایران غالباً در کوهستانها جای گرفتهاند، یعنی در مناطق نسبتاً پرآبی که در آنها عوامل و موانع طبیعی موجب دور ماندن آنها از دسترس زندگی یکجانشینان شده است. این نوع زندگی چادرنشینی مبتنی بر بهرهبرداری از امکانات مرتعی ارتفاعات کوهستان در طول سال است؛ تابستانها از مراتع ارتفاعات و زمستانها از مراتع دشتها بهره میگیرند. ایلراههای چادرنشینان ایران ثابت و کاملاً مشخص است و طول آنها بهندرت از سیصد کیلومتر تجاوز میکند. چادر نشینان ایران، گوسفند، بز، اسب، الاغ، قاطر، گاو ماده و گاو کاری پرورش میدهند. در چادرنشینی ایرانی کشت غلات به صورت دیم نیز جایگاه ویژهای دارد. چادرنشینان دوبار در سال (یک بار در ییلاق و بار دیگر در قشلاق) اقدام به کشت دیم غلات میکنند (دیگار، 1368 ش، ص 182ـ183).مهمترین مشخصه چادرنشینی در ایران، جمعیت زیاد چادرنشینان است. تقریباً هریک از گروههای چادرنشین بزرگ ایران دارای یک دستگاه حکومتی با ساختار مشخص در نظام انشعابی بود که در تمام شعب و شاخههای ایل نفوذ داشت و کموبیش در رأس این هرم انشعابی و در دست ایلخان، متمرکز میشد و اگر عوامل خارج از ایل دخالت نمیکردند، قدرت ایلخان، به طور موروثی، به پسرش منتقل میشد (همان، ص 184). سیاست دولت در مورد سرکوبی عمومی ایلات و عشایر ایران در 1332 ش به تمام نقشهای ملی و منطقهای خانها پایان داد و همه خانها از رأس قدرت هرمهای ایلی حذف شدند و فقط کلانتران و کدخدایان باقی ماندند که در نظام قدیم، مراحل میانی این سلسلهمراتب را تشکیل میدادند (همان، ص 185).بنا بر نتایج سرشماری تیر 1377، تعداد چادرنشینانی که در کوچ ییلاقی خود بیش از سی کیلومتر را طی کردند، 719 ، 910 تن بودند که از این تعداد، 844 ، 471 تن مرد و 875 ، 438 تن زن بودند (مرکز آمار ایران، ص82). در سرشماری 1377 ش، از صد ایل چادرنشین نام برده شده است (رجوع کنید به همان، ص 12ـ21) که بزرگترین آنها ایل بختیاری*با 172، 27 خانوار و 505 ، 181 تن جمعیت (همان، ص 13) و کوچکترین آنها ایل شهریاری کرمان با شش خانوار و 52 تن جمعیت (همان، ص 18) بود. در این سرشماری، از 592 طایفه مستقل (رجوع کنید به همان، ص 21ـ 58) نیز نام برده شده که بزرگترین آنها طایفه مستقل کوهْمَره سرخی فارس با 017 ، 1 خانوار و 669 ، 6 تن جمعیت (همان، ص 51) و کوچکترین آنها طایفههای مستقل یک خانواری با پنج تن جمعیت بود (رجوع کنید به همان،ص 49ـ50، و جاهای دیگر).منابع: ابنحوقل؛ اصطخری؛ دیتر امان، بختیاریها: عشایر کوهنشین ایرانی در پویه تاریخ ، ترجمه محسن محسنیان، مشهد 1374 ش؛ سکندر اماناللهی بهاروند، کوچنشینی در ایران: پژوهشی در باره عشایر و ایلات، تهران 1367 ش؛ محمدحسین پاپلییزدی، کوچنشینی در شمال خراسان، ترجمه اصغر کریمی، مشهد 1371 ش؛ باقر پرهام، «طرح مسأله ’ ایلات و عشایر‘از دیدگاه جامعهشناسی»، در ایلات و عشایر ، تهران: آگاه، 1362 ش؛ ژانپیر دیگار، «چشم اندازهای اقتصادی زندگی تعاونی کوچنشینان و یکجانشینان در بینالنهرین قدیم»، ترجمه اصغر کریمی، در مجموعه مقالات مردمشناسی، دفتر 3، [تهران]: سازمان میراث فرهنگی کشور، مرکز مردمشناسی، 1366 ش؛ همو، «عملکرد ساختار انشعابی و ساختار قدرت در جامعه ایلی و کوچنشین بختیاری»، ترجمه اصغر کریمی، فصلنامه تحقیقات جغرافیائی ، سال 4، ش 4 (زمستان 1368)؛ صلاحالدین علی شامی و فؤاد محمد صقار، جغرافیه الوطنالعربی الکبیر، [قاهره] 1985؛ رضا شعبانی، مبانی تاریخ اجتماعی ایران، تهران 1369 ش؛ کلاوس فردیناند، «کوچنشینی در افغانستان»، ترجمه حسن خباززاده، در افغانستان: اقوام ـ کوچنشینی ، به کوشش محمدحسین پاپلییزدی، مشهد: پاپلییزدی، 1372 ش؛ کارل گونار فیلبرگ، سیاهچادر: مسکن کوچنشینان و نیمه کوچنشینان جهان در پویه تاریخ، ترجمه اصغر کریمی، مشهد 1372 ش؛ اصغر کریمی، «نظام مالکیت ارضی در ایل بختیاری»، هنر و مردم، ش 189ـ190 (تیر و مرداد 1357)؛ همو، «نگاهی به زندگی و آداب و سنن در ایلات هفت لنگ و چهارلنگ»، همان، دوره جدید، ش 111 (دی 1350)؛ برنت گلاتسر و مایکل ج. کازیمر، «دام و دامدار در میان کوچنشینان پشتون: موانع رشد»، ترجمه حسن خباززاده، در افغانستان: اقوام ـ کوچنشینی، همان؛ مرکز آمار ایران، سرشماری اجتماعی ـ اقتصادی عشایر کوچنده 1377: نتایج تفصیلی کل کشور، تهران 1378 ش؛ مسعودی، مروج (بیروت)؛ همان، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران 1356ـ1360 ش؛ رحیم مشیری، جغرافیای کوچنشینی، تهران 1373 ش؛ معین الدین نطنزی، منتخبالتواریخ معینی، چاپ ژاناوبن، تهران 1336 ش؛ دیوید مورگان، ایران در قرون وسطی، ترجمه عباس مخبر، تهران 1373 ش؛ احمد نقیبزاده، دولت رضاشاه و نظام ایلی، تهران 1379 ش؛EI 2 ., s.v. "Khult" (by A. Cour).