چادر(۱) (در متون ادبی قدیم : چادر)

معرف

نوعی‌ پوشش‌ زنانه‌ که‌ سرتا پا را فرا می‌گیرد
متن
چادُر(1) (در متون‌ ادبی‌ قدیم‌: چادَر)، نوعی‌ پوشش‌ زنانه‌ که‌ سرتا پا را فرا می‌گیرد. در باره ریشه این‌ واژه‌ آرای‌ متفاوتی‌ اظهار شده‌، از جمله‌ اینکه‌ ممکن‌ است‌ از ریشه chad سنسکریت‌ به‌ معنای‌ پوشاندن‌ باشد (رجوع کنید به هدایت‌، ص‌ 35؛ جلالی‌ نائینی‌، ذیل‌ "Chad" ؛ نیز رجوع کنید به داعی‌الاسلام‌، ذیل‌ واژه‌). واژه چادر در زبان‌ پهلوی‌ نیز وجود داشته‌ است‌ (رجوع کنید به فره‌وشی‌، ذیل‌Cātur" "؛ مکنزی، ص‌ 21، 153)، چنان‌که‌ بنا بر متنِ پهلوی روایت‌ امید اَشَوَهیشتان‌، که‌ در قرن‌ چهارم‌ هجری‌ تدوین‌ شده‌، یکی‌ از سرپوشهای‌ زنان‌ زردشتی‌ چادر (adurČ) بوده‌ است‌ (رجوع کنید به ص‌ 202ـ203). دورفر که‌ در باره احتمال‌ فارسی‌ یا ترکی‌ بودن‌ ریشه این‌ واژه‌ بحث‌ کرده‌، دلایل‌ مطرح‌ شده‌ را برای‌ پذیرش‌ قطعی‌ هیچ‌یک‌ از این‌ دو نظر، کافی‌ ندانسته‌ است‌ (رجوع کنید به ج‌ 3، ص‌ 16ـ22؛ در باره تلفظ‌ چادر در گویشهای‌ گوناگونِ زبان‌ فارسی‌ رجوع کنید به همان‌، ج‌ 3، ص‌ 17ـ 18).واژه چادر، به‌ شکل‌ معرّب‌ شَوذَر، به‌ عربی‌ راه‌ پیدا کرده‌ است‌ (رجوع کنید به ابن‌دُرید، ج‌ 2، ص‌ 691؛ جوهری‌، ذیل‌ «شذر»؛ جوالیقی‌، ص‌ 205؛ جبوری‌، ص‌ 181)، اما عرب‌زبانان‌ بیشتر، واژه‌های‌ دیگری‌ چون‌ مُلایه‌/ مُلاءَه، اِزار، عَبایه‌/ عباءَه و حِبْرَه‌ را برای‌ رساندن‌ معنای‌ چادر به‌کار می‌برده‌اند (رجوع کنید به لین‌، ص‌ 61ـ62؛ دُزی‌، ص‌ 25؛ مصری‌، ص‌ 82ـ83؛ دسوقی‌ شتا، ذیل‌ واژه‌؛ جبوری‌، همانجا). این‌ واژه‌ها معانی‌ و دلالتهای‌ دیگری‌ نیز داشته‌اند.در برخی‌ آثار برجای‌ مانده‌ از دوره هخامنشی‌، همچون‌ نقش‌برجسته‌ای‌ در اِرگلی‌ (در شمال‌غربی‌ آناطولی‌)، نقش‌ پارچه‌ای‌ در پازیریک‌ *و نیز در نقش‌ برخی‌ مُهرهای‌ یونانی‌ ـ ایرانی‌، پوششهایی‌ شبیه‌ چادر امروزی‌ دیده‌ می‌شود ( د. ایرانیکا، ج‌ 5، ص‌ 735ـ736؛ ضیاءپور، 1343 ش‌، ص‌ 77 و تصویر؛ قس‌ د. ایرانیکا، ج‌ 4، ص‌ 610). برخی‌ مجسمه‌های‌ بر جای‌ مانده‌ از دوره اشکانی‌، زنان‌ را در پوششی‌ شبیه‌ چادر، که‌ بر روی‌ عمامه‌ای‌ قرار گرفته‌ است‌، نشان‌ می‌دهد (رجوع کنید به ضیاءپور، 1343 ش‌، ص‌ 197ـ200 و تصاویر). ضیاءپور (1343 ش‌، ص‌ 307) پوشش‌ سر زنان‌ در تصاویر منقوش‌ بر یک‌ بشقاب‌ نقره‌ای‌ ساسانی‌ را نیز چادر خوانده‌ است‌.چادر که‌ در دوره اسلامی‌ صرفاً نمونه‌ای‌ از چندگونه‌ پوشاک‌ بود که‌ برای‌ انطباق‌ با معیارهای‌ پوشش‌ اسلامی‌ به‌کار می‌رفت‌، هیچ‌گاه‌ دارای‌ کارکرد، شکل‌، دوخت‌، اندازه‌ و حتی‌ رنگ‌ واحدی‌ نبوده‌ است‌. بر پایه شواهد ادبی‌، در ایرانِ قبل‌ و بعد از اسلام‌، چادر هم‌ برای‌ پوشاندن‌ روی‌ یا سر به‌ کار می‌رفت‌ و هم‌ پوشش‌ سرتا پا بود (رجوع کنید به فردوسی‌، ج‌ 9، ص 288؛ خاقانی‌، ص‌ 84؛ سعدی‌، ص‌ 276). چادر در معنای‌ دوم‌، مرادفهای‌ متنوعی‌ در زبان‌ عربی‌ پیدا کرده‌ که‌ یکی‌ از آنها حِبْرَه‌ است‌. حبره‌ پوشش‌ زنان‌ در دوره اموی‌ (41ـ132) بود و حسن‌ابراهیم‌ حسن‌ (ج‌ 1، ص‌ 545) آن‌ را از انواع‌ مُلایه‌ شمرده‌ است‌ (نیز رجوع کنید به عبیدی‌، ص‌ 298ـ299). ملایه‌ پوشش‌ متداول‌ زنان‌ در بیرون‌ خانه‌ در اوایل‌ دوره عباسی‌ (132ـ656) بود که‌ همه بدن‌ را می‌پوشاند (حسن‌ابراهیم‌ حسن‌، ج‌ 2، ص‌ 429). در یکی‌ از تصاویر نسخه‌ای‌ از مقامات‌ حریری‌ (کتابت‌ در 634)، زنانی‌ با پوششهایی‌ مانند چادر امروزی‌ در مجالس‌ وعظ‌ و قضا به‌ چشم‌ می‌خورند. تاریخ‌ تشکیل‌ یکی‌ از این‌ مجالس‌، متأخرتر از سالهای‌ میانی‌ قرن‌ ششم‌ نمی‌تواند باشد. این‌ پوششها را یکی‌ از نویسندگان‌ عرب‌، جِلْباب‌ و عبایه‌ نامیده‌ است‌ (رجوع کنید به عبیدی‌، ص‌ 298ـ299 و تصاویر 53، 92).آگاهی‌ ما از وصف‌ دقیق‌ این‌ پوشش‌، به‌ هر نامی‌ که‌ باشد، بیشتر مربوط‌ به‌ دوره‌های‌ جدیدتر و عمدتاً از عصر صفوی‌ و عثمانی‌ به‌ بعد است‌. بر این‌ اساس‌، زنان‌ به‌ چادر صرفاً به‌ منزله ساتر و حجاب‌ نمی‌نگریستند، بلکه‌ نگرشهای‌ زیباشناسانه‌ نیز، به‌ویژه‌ در انتخاب‌ جنس‌ و تزیینات‌ آن‌، کاملاً دخالت‌ داشته‌، چنان‌که‌ تأثیر وسع‌ مالی‌ و طبقه اجتماعی‌ زنان‌ در تعیین‌ جنس‌ و تزیینات‌ چادر آشکار بوده‌ است‌. زنان‌ اشرافِ فاس‌، برخلاف‌ عامه زنان‌ در مراکش‌، در دوره عثمانی‌ لبه‌های‌ چادر خود را با ابریشم‌ سفید یا رنگهای‌ دیگر می‌آراستند و آن‌ را با حلقه‌های‌ بزرگ‌ طلا یا نقره‌ روی‌ سینه‌ به‌ هم‌ متصل‌ می‌کردند (دزی‌، ص‌ 33). در دوره قاجار، جنس‌ چادر اشراف‌ غالباً از ابریشم‌ بود، اما زنان‌ کم‌ بضاعت‌ از پارچه دَبیت‌ چادر تهیه‌ می‌کردند (نجمی‌، ص‌ 464). زنان‌ اشراف‌، دورتادور چادر مشکی‌ خود را گلابتون‌دوزی‌ می‌کردند و حاشیه نقره‌ یا نقره‌نما بر آن‌ می‌دوختند که‌ رفته‌رفته‌ این‌ تزیینات‌ جایش‌ را به‌ حاشیه‌های‌ سرْخود به‌ رنگهای‌ آبی‌، قهوه‌ای‌ و سفید به‌ عرض‌ دو انگشت‌ داد (ذکاء، ص‌ 31). در این‌ دوره‌، در میان‌ این‌ زنان‌، چادرهای‌ بسیار گرانبهای‌ «عبایی‌» که‌ از بغداد وارد می‌شد، خریدار بسیار داشت‌ (همانجا). در انتخاب‌ رنگ‌ چادر، سلیقه زنان‌، که‌ خود متأثر از سن‌ آنها بود، در کنار جایگاه‌ طبقاتی‌ آنان‌، دخالت‌ داشت‌. مثلاً، زنان‌ مصری‌ در سالهای‌ 1249ـ1251/1833ـ1835 حِبره ابریشمین‌ سیاه‌ و دختران‌ حبره‌های‌ سفید می‌پوشیدند (لین‌، ص‌ 61ـ62). در ترکیه‌، پس‌ از تنظیمات‌ * ، با وجود رواج‌ چادرهایی‌ با رنگهای‌ متنوع‌، زنان‌ جوان‌تر بیشتر رنگهای‌ آبی‌ فیروزه‌ای‌، یشمی‌ و بنفش‌ را می‌پسندیدند ( د.ا.د.ترک، ذیل‌ Çarşaf ""). در ایران‌ دوره قاجار، زنان‌ اشراف‌ اغلب‌ طرفدار چادرهای‌ مشکی‌ یا بنفش‌ و آبی‌ تیره‌ بودند (ذکاء، ص‌20). امروزه‌، با اینکه‌ در شهرها، به‌ویژه‌ شهرهای‌ بزرگ‌، رنگ‌ چادر زنان‌ در بیرون‌ از خانه‌ فقط‌ سیاه‌ است‌، در مناطق‌ روستایی‌ و شهرهای‌ دارای‌ نمادهای‌ فرهنگ‌ سنّتی‌، چادرهای‌ رنگین‌ کمابیش‌ به‌ چشم‌ می‌خورد. چادر نماز بانوان‌ نیز، چه‌ در شهر چه‌ در روستا، عموماً به‌ رنگهای‌ روشن‌تر و اغلب‌ سفید است‌. در باره دوخت‌ و شکل‌ چادر به‌ویژه‌ در دوره‌های‌ قدیم‌تر، اطلاع‌ چندانی‌ نداریم‌. از برخی‌ اشارات‌ لغت‌شناسانه‌ حداکثر می‌توان‌ دریافت‌ که‌ بعضی‌ از انواع‌ چادر یک‌ تکه‌ و برخی‌ دیگر دو تکه‌ بوده‌است‌ (رجوع کنید به جوهری‌، ذیل‌ «الرَیطه»؛ ابن‌منظور، ذیل‌ «رَیط‌»). این‌ دوگونگی‌، موجب‌ تنوع‌ در نام‌گذاری‌ می‌شده‌است‌، چنان‌که‌ اعراب‌ چادرهای‌ دو تکه‌ را رَیطه‌ و چادرهای‌ یک‌تکه‌ را مُلاءَه‌ می‌خواندند (همانجاها). در عثمانی‌ نیز به‌ چادرهای‌ بدون‌ برش‌، جار و به‌ پارچه‌های‌ برش‌خورده‌ و سپس‌ دوخته‌شده‌، چارشاف‌ می‌گفتند ( د.ا.د.ترک‌ ، ذیل‌ "Car" ). در ترکیه‌، در اصل‌ جار رواج‌ داشت‌ و چارشاف‌ را حاجیان‌ عثمانی‌، پس‌ از تنظیمات‌، با الگوبرداری‌ از چادرهای‌ مصری‌ و ایرانی‌، رواج‌ دادند (همانجا). در دوره قاجار در ایران‌ چادرهایی‌ به‌ نام‌ چادرْکمری‌ معمول‌ شد که‌ دامنی‌ از قسمت‌ پایین‌ به‌ آن‌ وصل‌ می‌گشت‌ و کمربندی‌ داشت‌ که‌ آن‌ را از پشت‌ به‌ کمر گره‌ می‌زدند. این‌ چادرها، که‌ مانند پیراهن‌ از سر پوشیده‌ می‌شدند، درواقع‌ جای‌ دامنهای‌ بلند و تنبانهای‌ کوتاه‌ را گرفته‌ بودند. چادر کمری مخصوصِ نماز را، که‌ از زری‌، مخمل‌، ترمه کشمیری‌ و اطلس‌ بود، با دگمه‌ یا سنجاق‌ به‌ کمر می‌بستند، به‌ گونه‌ای‌ که‌ شبیه‌ دامن‌ می‌شد. این‌ نوع‌ چادر به‌ دو صورت‌ نیم‌دایره‌ و راسته‌ بود (شهری‌باف‌، ج‌ 1، ص‌ 279، و پانویس‌ 15ـ16؛ نجمی‌، همانجا). نوعی‌ چادر چهارگوش‌ رنگین‌ که‌ به‌ آن‌ هم‌ چادرْ کمر می‌گویند، در روستای‌ قاسم‌آباد گیلان‌ رواج‌ دارد. این‌ چادر که‌ حدوداً 2×2 متر است‌، با کنار هم‌ گذاشتن‌ و دوختن‌ تکه‌ پارچه‌های‌ سی‌ سانتیمتری‌ تهیه‌ می‌شود (رجوع کنید به ضیاءپور، 1346 ش‌، ص‌ 241 و تصویر 239).نحوه پوشیدن‌ چادر و میزان‌ پوشش‌ اندام‌ زنان‌ با آن‌، متفاوت‌ بود. گزارش‌ ابن‌بطوطه‌ از عصر ایلخانان‌، در باره زنانِ شیرازی‌ که‌ کاملاً در چادر پوشیده‌ بودند (رجوع کنید به ج‌ 1، ص‌ 223)، قرینه‌ای‌ است‌ بر اینکه‌ وی‌ احتمالاً در سرزمینهای‌ دیگر پوششی‌ تا بدین‌ حد کامل‌ ندیده‌ بوده‌ است‌. گزارشهای‌ برخی‌ سیاحان‌ عصر صفوی‌ و دوره‌های‌ بعد، مبنی‌ بر وجود چنین‌ پوششهای‌ سراسری‌ در کنار گزارشهایی‌ که‌ از پوششهای‌ دیگر حکایت‌ دارد (رجوع کنید به سیلوا ای‌ فیگروآ، ص‌ 131؛ تاورنیه، ص‌ 274؛ آنه‌، ص‌ 162ـ164)، نشان‌دهنده این‌گونه‌ تفاوتهاست‌. این‌ پوششهای‌ غیر سراسری‌ را می‌توان‌ یکی‌ از ویژگیهای‌ چادر پوشیدن‌ ساکنان‌ مناطق‌ روستایی‌ و عشایرنشین‌ به‌شمار آورد که‌ احتمالاً ناشی‌ از نوع‌ زندگی‌ روستایی‌ بوده‌ است‌.استفاده‌ از چادر، که‌ تقریباً همواره‌ یکی‌ از پوششهای‌ رایج‌ زنان‌ مسلمان‌ بوده‌، به‌ندرت‌ با مخالفت‌ و ممانعت‌ حکومتها مواجه‌ شده‌ است‌؛ از جمله‌ در 1309، در عثمانی‌، چون‌ برخی‌ از مردان‌ با پوشیدن‌ چادر، پنهانی‌ وارد دربار می‌شدند، سلطان‌ عبدالحمید پوشیدن‌ چادر را هنگام‌ ورود به‌ دربار منع‌ کرد ( د.ا.د.ترک‌ ، ذیل‌ Çarşaf ""). وی‌ بعدها و در پی‌ عکس‌برداری‌ جهانگردان‌ از زنان‌ در استانبول‌ و انتشار آزیاده‌ اثر پیر لوتی‌ در 1296/1879، که‌ شرح‌ ماجرای‌ عاشقانه یک‌ اروپایی‌ با همسر محجبه یک‌ مسلمان‌ بود، فرمان‌ داد تا زنان‌ چادرهای‌ سیاه‌ بپوشند و پیچه‌ بزنند (مظاهری‌، ص‌ 73). نمونه دیگر، ماجرای‌ کشف‌ حجاب‌ در برخی‌ کشورها، چون‌ مصر و الجزایر و ترکیه‌، بود که‌ مدت‌ کوتاهی‌ بعد از وقوع‌ آن‌، در ایران‌ (17 دی‌ 1314) نیز به‌ فرمان‌ رضاشاه‌ پهلوی‌ رخ‌ داد و تا حد زیادی‌ موجب‌ منسوخ‌ شدن‌ یا از رونق‌ افتادن‌ چادر گشت‌ (رجوع کنید به حکایت‌ کشف‌ حجاب‌، ج‌ 1، ص‌ 41؛ تغییر لباس‌ و کشف‌ حجاب‌ به‌ روایت‌ اسناد، ص‌ 131ـ145؛ نیز رجوع کنید به حجاب‌ *؛ کشف‌ حجاب‌*). در ایران‌ با سقوط‌ رضاشاه‌ در شهریور 1320، این‌ محدودیتها برداشته‌ شد و مقاومت‌ متدینان‌ عملاً مانع‌ اجرای‌ این‌ دستور شد. به‌ویژه‌ پس‌ از پیروزی‌ انقلاب‌ اسلامی‌ (1357 ش‌)، پوشیدن‌ چادر، حتی‌ در مراکز اداری‌ و برنامه‌های‌ رسمی‌ رواج‌ عام‌ یافت‌ و اینک‌ چادر پوشیدن‌ در برخی‌ اماکن‌ مقدّس‌ و شماری‌ از ادارات‌ دولتی‌ و مراکز آموزشی‌ الزامی‌ است‌.امروزه‌ در میان‌ زنان‌ کشورهای‌ مسلمان‌، چادر یکی‌ از انواع‌ حجاب‌ شرعی‌ و بلکه‌ کامل‌ترین‌ شکل‌ آن‌ تلقی‌ می‌شود، با این‌ حال‌، زنان‌ مسلمانِ پایبند به‌ حجاب‌ اسلامی‌ در کشورهای‌ اروپایی‌ و کشورهای‌ غیراسلامی‌، ضمن‌ رعایت‌ حجاب‌ شرعی‌، به‌ندرت‌ چادر به‌ سر می‌کنند.منابع‌: کلود آنه‌، گلهای‌ سرخ‌ اصفهان‌: ایران‌ با اتومبیل‌، ترجمه فضل‌اللّه‌ جلوه‌، [تهران‌] 1370 ش‌؛ ابن‌بطوطه‌، رحله ابن‌بطوطه ، چاپ‌ علی‌ منتصر کتانی‌، بیروت‌ 1395/1975؛ ابن‌درید، کتاب‌ جمهره اللغه، چاپ‌ رمزی‌ منیر بعلبکی‌، بیروت‌ 1987ـ 1988؛ ابن‌منظور؛ تغییر لباس‌ و کشف‌ حجاب‌ به‌ روایت‌ اسناد ، تهران‌: وزارت‌ اطلاعات‌، مرکز بررسی‌ اسناد تاریخی‌، 1378 ش‌؛ یحیی‌ وهیب‌ جبوری‌، الملابس‌ العربیه فی‌الشعرالجاهلی‌ ، بیروت‌ 1989؛ محمدرضا جلالی‌ نائینی‌، فرهنگ‌ سنسکریت‌ ـ فارسی‌ ، تهران‌ 1375 ش‌ ـ ؛ موهوب‌بن‌ احمد جوالیقی‌، المعرّب‌ من‌الکلام‌ الاعجمّی‌ علی‌ حروف‌ المعجم‌ ، چاپ‌ احمد محمدشاکر، قاهره‌ 1942، چاپ‌ افست‌ تهران‌ 1966؛ اسماعیل‌بن‌ حماد جوهری‌، الصحاح‌: تاج‌اللغه و صحاح‌العربیه، چاپ‌ احمد عبدالغفور عطار، بیروت‌ [بی‌تا.]، چاپ‌ افست‌ تهران‌ 1368 ش‌؛ حسن‌ابراهیم‌ حسن‌، تاریخ‌ اسلام‌: السیاسی‌ والدینی‌ و الثقافی‌ و الاجتماعی‌ ، ج‌ 1 و 2، قاهره‌ 1964، چاپ‌ افست‌ بیروت‌ [بی‌تا.]؛ حکایت‌ کشف‌ حجاب‌، تهران‌: مؤسسه‌ فرهنگی‌ قدر ولایت‌، 1380 ش‌؛ بدیل‌بن‌ علی‌ خاقانی‌، دیوان، چاپ‌ ضیاءالدین‌ سجادی‌، تهران‌ 1378 ش‌؛ محمدعلی‌ داعی‌الاسلام‌، فرهنگ‌ نظام‌، چاپ‌ سنگی‌ حیدرآباد، دکن‌ 1305ـ1318 ش‌، چاپ‌ افست‌ تهران‌ 1362ـ1364 ش‌؛ ابراهیم‌ دسوقی‌ شتا، المعجم‌الفارسی‌ الکبیر = فرهنگ‌ بزرگ‌ فارسی‌: فارسی‌ ـ عربی‌، قاهره‌ 1412ـ1414/ 1992ـ1993؛ یحیی‌زکاء، لباس‌ زنان‌ ایران‌ از سده سیزدهم‌ هجری‌ تا امروز، تهران‌ 1336 ش‌؛ روایت‌ اِمیدِ اَشَوَهیشتان‌ ، تدوین‌، آوانویسی‌ و ترجمه‌ از متن‌ پهلوی‌: نزهت‌ صفای‌ اصفهانی‌، تهران‌: نشر مرکز، 1376 ش‌؛ مصلح‌بن‌ عبداللّه‌ سعدی‌، کلیات‌ سعدی‌، چاپ‌ عباس‌ اقبال‌ آشتیانی‌، تهران‌ 1370 ش‌؛ گارسیا سیلوا ای‌ فیگروآ، سفرنامه دن‌گارسیا د سیلوا فیگوئروآ سفیر اسپانیا در دربار شاه‌ عباس‌ اول‌، ترجمه غلامرضا سمیعی‌، تهران‌ 1363 ش‌؛ جعفر شهری‌باف‌، طهران‌ قدیم‌ ، تهران‌ 1381 ش‌؛ جلیل‌ ضیاءپور، پوشاک‌ ایلها، چادرنشینان‌ و روستائیان‌ ایران، تهران‌ [ 1346 ش‌ ]؛ همو، پوشاک‌ باستانی‌ ایرانیان‌: از کهن‌ترین‌ زمان‌ تا پایان‌ شاهنشاهی‌ ساسانیان‌، [تهران‌ 1343 ش‌ ]؛ صلاح‌ حسین‌عبیدی‌، الملابس‌ العربیه الاسلامیه فی‌العصر العباسی‌ الثانی‌، بغداد 1980؛ ابوالقاسم‌ فردوسی‌، شاهنامه فردوسی‌، ج‌ 9، چاپ‌ برتلس‌، مسکو 1971؛ بهرام‌ فره‌وشی‌، فرهنگ‌ پهلوی‌ ، تهران‌ 1346 ش‌؛ آمال‌ مصری‌، أزیاءُ المرأه فی‌العصر العثمانی، قاهره‌ 1419/1999؛ علی‌ مظاهری‌، زندگی‌ مسلمانان‌ در قرون‌ وسطا، ترجمه مرتضی‌ راوندی‌، تهران‌ 1348 ش‌؛ ناصر نجمی‌، طهران‌ عهد ناصری‌ ، تهران‌ 1364 ش‌؛ شهرام‌ هدایت‌، واژه‌های‌ ایرانی‌ در نوشته‌های‌ باستانی‌ (عبری‌، آرامی‌، کلدانی‌) همراه‌ با اعلام‌ ایرانی‌ ، تهران‌ 1377 ش‌؛Gerhard Doerfer, Turkische und mongolische Elemente im Neupersischen , Wiesbaden 1963-1975; Reinhart Pieter Anne Dozy, Dictionnaire detaille des noms des vetements chez les Arabes , Amsterdam 1845, repr. Beirut [n.d]; EIr , s. v v. "Čador. III: in Islamic Persia" (by Hamid Algar), "Clothing. II: in the Median and achaemenid periods" (by A. Shapur Shahbazi); Edward William Lane, An account of the manners and customs of the modern Egyptians , London 1986; David Neil Mackenzie, A concise Pahlavi dictionary , Oxford 1990; Jean-Baptiste Tavernier, Voyages en Perse et description de ce royaume , Paris 1930; TDVIA , s. vv. "Car" (by Sargon Erdem), "Çarşaf " (by Sebahattin Turkoglu).
نظر شما
مولفان
گروه
رده موضوعی
جلد 11
تاریخ 93
وضعیت چاپ
  • چاپ شده