چ ، یکی از همخوانها (صامتها)، هفتمین حرف از الفبای فارسی، هشتمین حرف از الفبای اردو و چهارمین حرف الفبای ترکی.1) در فارسی و اردو. در فارسی آن را جیم مَعْقود نیز نامیدهاند. چون در زبان عربی این واج وجود ندارد، به آن جیم فارسی نیز میگویند. ارزش عددی آن را در حساب جمل، مانند «ج»، سه در نظر میگیرند (دهخدا؛ معین، ذیل «چ»). از لحاظ آواشناسی، «چ» صامتی شُشی، برونسو، سخت، بیواک، دمیده، انفجاری ـ سایشی و لثوی ـ کامی است(رجوع کنید به خانلری، ج 1، ص 51: پیشکامی؛ ثمره، ص66؛ هایمن ، ص 375). «چ» را صامتی مرکّب به حساب میآورند، چون سازوکار (مکانیسم) تولید آن ترکیبی از سازوکار تولید صامتهای «ش» و «ت» است، اما هیچکدام ازاین دو آوا نیست. مجموعهای از آن دو نیز نمیباشد، بلکه آوایی واحد و مستقل است (خانلری، همانجا؛ ثمره، ص 64ـ65). ابنسینا در کتاب مخارجالحروف (ص 23ـ24، 83)، ضمن تأکید بر این نکته که «چ» درعربی وجود ندارد، آن را مشابه واج «ج» در زبان عربی دانسته، بااین تفاوت که انسداد در تولید «چ» قویتر از انسداد در تولید «ج» در عربی است و در هنگام تولید آن، بخش بزرگتری از پهنای زبان درگیر میشود و فشارِ کندن و رانده شدن هوا در هنگام تولید «چ» بیش از تولید «ج» است. در شعر فارسی نیز بهدلیل هممخرج بودن این دو واج، برخی شاعران آنها را باهم قافیه کردهاند (رجوع کنید به ج*). «چ» همخوانی بسیار کمبسامد است و به همین دلیل توان ترکیبی آن با دیگر همخوانها تقریباً صفر است و تنها یک خوشه با شرکت این واج وجود دارد و آن «رچ» //rc است؛ مثلاً در واژه قارچ. بنابراین، /r/ تنها همخوانی است که میتواند قبل از //c قرار گیرد (ثمره، ص 133ـ134).این واج در زبانهای ایرانی اولیه، بازمانده /k¨/ (بستواج، بیواک، نادمیده و پیشکامی) از زبانهای هند و ایرانی (آریایی) و حتی پیشتر از آن از زبانهای هندواروپایی اولیه است. مثلاً، واژه scandayeti (بهمعنای شِکانَد) در زبان اوستایی جوان، از andaiati ـ sk¨ آریایی گرفته شده است (بارتولومه، ص20، 123).«چ» در آغاز کلمه، در هر سه دوره زبان فارسی تغییری نکرده است (خانلری، ج 1، ص 344ـ345):باستان میانه نوčaša- čašm چشمčarman- čarm چرم«چ» باستانی، در وسط کلمه، در فارسی میانه و نو به «ز» /z/ بدل شده است (همان، ج 1، ص 349):باستان میانه نو(hača- az از-raučah(rōz روز«چ» باستانی هرگاه پس از صامتهای خیشومی ( m ، n ) قرار داشته، در پهلوی اشکانی، فارسی میانه زردشتی و فارسی دری به «ج»، اما در فارسی میانه ترفانی به «ز» بدل شده است (ابوالقاسمی، ص10).باستان میانه نو-panča panj (فارسی میانه ترفانی: panz ) پنجابدالهای «چ» در تعریب چنین است:مثالچ ) ج چهار ) جهار، چنگ ) جنکچ ) س چراغ ) سراجچ ) ش چاکر ) شاکر، چترنج ) شطرنجچ ) ص چک ) الصک، چرم ) الصّرم(جوالیقی، ص209، 212، 220؛ شیر، ص 46، 89، 107ـ 108؛ محمدی، ص10ـ11). در زبان عربی معاصر، «چ» به «تش» بدل میشود، مانند چابهار/ تشابهار، چالوس/ تشالوس و چاد/ تشاد.در اردو، ویژگیهای آواشناختی و ارزش عددی «چ» همانند زبان فارسی است (رجوع کنید به سرهندی؛ فیروزالدین، ذیل «چ»)، اما در زبان اردو «چ» دمیده نیز وجود دارد که آن را به شکل «چه » مینویسند. واج «چه »، که تلفظ آن با دمش همراه است، مستقل از «چ» است و میتواند تمایز معنایی ایجاد کند (رجوع کنید به وثوقی، ص 333ـ334؛ ج * ). چون در زبان اردو، اسامی جنسیت دارند، حروف نیز این قاعده را پذیرفتهاند و «چ» حرف مؤنث محسوب میشود (رجوع کنید به دهلوی، ذیل «چ»؛ سرهندی، همانجا).منابع: ابنسینا، مخارجالحروف، یا، اسباب حدوثالحروف، دو روایت از متن رساله با مقابله و تصحیح و ترجمه از پرویز ناتل خانلری، تهران 1348 ش؛ محسن ابوالقاسمی، دستور تاریخی زبان فارسی ، تهران 1375 ش؛ کریستیان بارتولومه، تاریخچه واجهای ایرانی ، ترجمه، توضیح، و تدوین واهه دومانیان، تهران 1384 ش؛ یداللّه ثمره، آواشناسی زبان فارسی: آواها و ساخت آواییهجا ، تهران 1378 ش؛ موهوببن احمد جوالیقی، المعرّب منالکلام الاعجمّی علی حروفالمعجم ، چاپ احمدمحمد شاکر، قاهره 1942، چاپ افست تهران 1966؛ پرویز خانلری، تاریخ زبان فارسی ، تهران 1365 ش؛ دهخدا؛ احمد دهلوی، فرهنگ آصفیه ، لاهور 2003؛ وارث سرهندی، علمی اردو لغت جامع ، لاهور 2005؛ ادّی شیر، کتاب الالفاظ الفارسیه المعرّبه ، بیروت 1908؛ فیروزالدین، فیروز اللغات اردو جامع ، لاهور: فیروز سنز، [بیتا.]؛ محمد محمدی، «چند نکته در باره دگرگونیهای کلمات فارسی در زبان عربی»، الدراسات الادبیه، سال 6، ش 1 و 2 (ربیع وصیف 1964)؛ محمد معین، فرهنگ فارسی، تهران 1371 ش؛ حسین وثوقی، «مقایسه دستگاه صوتی زبان فارسی و زبان اردو»، در مجموعه خطابههای نخستین کنگره تحقیقات ایران ، ج 1، به کوشش مظفر بختیار، تهران: دانشگاه تهران، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، 1350 ش؛ لاری هایمن، نظام آوایی زبان: نظریه و تحلیل ، ترجمه یداللّه ثمره، تهران 1368 ش.2) در ترکی. ویژگیهای آواشناختی این واج در ترکی، همانند «چ» در زبان فارسی است. این ویژگیها در زبان ترکی مادر و در زبانها و گویشهای باقیمانده از آن یکسان است (رجوع کنید به منگیز، ص 81).واج «چ» زبانِ ترکی مادر، در زبانها و گویشهای جدید تحولاتی یافته است؛ در اکثر این زبانها «چ» به «ش» یا به «س» بدل شده است (رجوع کنید به همان، ص 60ـ66، گلدن، ص 23ـ 26). مثلاً، čapmak (تاختن) در زبانهای باشقیری و قویبالی به sapmak تبدیل شده است ( د. ترک ، ذیل "C" ). در کلمات دخیل از زبانهای دیگر نیز گاه چنین تبدیلی صورت میگیرد. مثلاً، کلمه panča * از زبان ایرانی باستان به زبان ترکی مادر وارد شده و به شکل bāš (باش) درآمده است (منگیز، ص98). در برخی کلمات قرضی از زبانهای دیگر، مانند روسی و چینی، واج انسدادی ـ سایشی /ts/ بهč (چ) بدل میشود (یوهانسون، ص 75). در برخی از زبانهای ترکی، مانند ترکی عثمانی، هرگاه چ در میان دو مصوت واقع شود به ج بدل میگردد (منگیز، ص 81). در عربی، «چ» به «ج»، «ش» و «تش» بدل میشود، مانند چلبی/ شلبی/ جلبی؛ چناققلعه/ شناققلعه/ تشناققلعه؛ چوروم/ تشوروم.منابع:Peter B. Golden, An introduction to the history of the Turkic peoples: ethnogenesisi and state-formation in medieval and early modern Eurasia and the Middle East , Wiesbaden 1992; Lars Johanson, Structural factors in Turkic language contacts, ]translated from the German, [ Richmond, Engl. 2002; Karl H. Menges, The Turkic languages and peoples , Wiesbaden 1968; T A , s.v. "C".