جَهْبَذ (یا جِهْبِذ)، عنوان برخی از کارگزاران مالی در دوره اسلامی.جهبذ معرّب واژه فارسی کَهبَد است، مرکّب از کَه (بوته زرگری) و بَد (اوستایی: paiti؛ صاحب، دارنده؛ بهرامی، دفتر 2، ص840)، به معنای کسی که عیار زرِ سَره را از ناسَره تشخیص میدهد (رجوع کنید به دزی، ذیل واژه). آن را معرّب واژه گَهبَد هم دانستهاند که مرکّب است از گَه (مخفف گاه به معنای جاه و مقام) و پسوندِ دارندگی بَد؛ به معنای صاحب رتبه و مقام، خزانهدار و گنجور (رجوع کنید به انوری، ص 92؛ مکنزی، ص 34). برخی این واژه را در اصل کُهبُد (مخفف کوهبد) به معنای کوهنشین دانستهاند (رجوع کنید به انوری، همانجا؛ شیر، ص 46؛ قس ولف، ذیل "kuhbud" ) که بعید مینماید. در برخی متون عربی این واژه جِهبِذ ضبط شده است (رجوع کنید به جهشیاری، ص 220؛ ابوالفرج اصفهانی، ج 13، ص 312، ج 24، ص 222).جهبذ را در لغت، نقاد و صرافِ آگاه به پیچیدگیهای کار و آشنا به روش نقد (جُمَحی، سفر 1، ص 5؛ ابناثیر، المثلالسائر، ج 1، ص 117؛ سیوطی، المزهر، ج 1، ص 171؛ زبیدی، ذیل واژه) و مترادف واژه قَسْطار (ابنمنظور، ذیل «قسطر»؛ سیوطی، المزهر، ج 1، ص 276؛ قس قلقشندی، ج 6، ص 44) نیز گفتهاند. با نظر به همین معنی است که در بسیاری از منابع اسلامی، دانشمندان و فقیهان و حافظان بزرگ با صفت جهبذ (خبره، دقیق و متخصص) وصف شدهاند، چنانکه ارسطو به جهبذ روم و سعیدبن جُبَیر (از علما و مشاهیر تابعین) به جهبذالعلما مشهور بود (رجوع کنید به ابنابیاصیبعه، ص 86؛ نووی، ج 1، ص80؛ ذهبی، ج 1، ص 76؛ ابنکثیر، ج 11، ص 216).«جهبذ الحَذّاق» و «جهبذ الحذّاق المتصرفین» نیز از القاب کاتبان بوده است، به معنای کاتب دقیقالنظر (رجوع کنید به قلقشندی، همانجا). پژوهشگران برای جهبذ، به عنوان صاحب منصبی رسمی و اداری، معانی گوناگونی به دست دادهاند، که از آن جمله است: خزانهدار و بانکدار (متز، ج 1، ص 134؛ ولف، همانجا؛ فیشل، ص 569 ـ573)؛ ناقد و صیرفی (صراف؛ رجوع کنید به دوری، ص 184، پانویس 11، به نقل از حبیب زیات و یوسف غَنِیمه)؛ جابی ضرائب (رجوع کنید به همان، ص 184 به نقل از مارگلیوث)؛ و محاسب (رجوع کنید به همانجا، به نقل از فون کرمر )، اما به نظر میرسد این تعاریف هر کدام ناظر به یکی از کارکردهای جهبذ بوده و تغییرات مدلول این واژه در طول زمان مورد توجه قرار نگرفته است.به نظر هرتسفلد، در دوره ساسانیان صاحبمنصبی به نام گهبذ نگهبانی مسکوکات دربار را برعهده داشته است (به نقل کریستینسن، ص 124؛ نیز رجوع کنید به مکنزی، همانجا). بنا به نظری، گهبذ بالاترین مسئول ضرابخانه در این دوره بوده و صحت وزن و درستی عیار مسکوکات را زیرنظر داشته است (رجوع کنید به عقیلی، ص 34). طبق نظری دیگر، جهبذ در دوره ساسانیان وظیفه کتابت مالیاتهای زمین را برعهده داشته است (دوری، همانجا). به نظر میرسد اشاره ابنرسته (ص 207) به اینکه آلابیدُلَف از عِبادِیان (مسیحیان) حیره و از جمله جهابذه آنجا بودهاند، تأییدی بر سابقه پیش از اسلام این منصب است.در اوایل عصر اموی (حک: 41ـ132) نیز ظاهراً جهبذ به معنای کاتب بوده، چنانکه در شعری از این دوره در باره برتری شمشیر بر قلم نزد عرب، جهابذه و کُتّاب همطراز ذکر شدهاند (رجوع کنید به جهشیاری، ص 28). بر اساس منابع موجود، در دوره اسلامی بهطور مشخص از زمان منصور عباسی (حک: 136ـ 158) از منصب جهبذه یاد شده است (رجوع کنید به همان، ص100، 114؛ ابنندیم، ص 258؛ ابنعدیم، ج 7، ص 3024؛ سیوطی، تاریخ الخلفاء، ص 268). با اینکه وظایف و اختیارات جهبذ در این دوره به روشنی مشخص نیست، اطلاعات اندک موجود نشان میدهد که جهبذ از مأموران عالیرتبه بیتالمال بوده و ظاهراً اختیارات وسیعی داشته و همواره در مظان اتهام به سوءاستفادههای مالی بوده است. به روایت جهشیاری (ص 114)، مردی نصرانی که در دوره منصور به جهبذه (جهبذی) اهواز منصوب شده بود، از این راه ثروت فراوانی بهدست آورد (نیز رجوع کنید به مسکویه، ج 1، ص 158). در زمان هارونالرشید (حک: 170ـ193) نیز از جهبذی یاد شده که در خدمت عمربن مهران، والی مصر، بوده و محاسبات مالی را بر عهده داشته است (رجوع کنید به جهشیاری، ص 220 ـ221).برخی منابع و اسناد نیز اطلاعات پراکندهای در باره جهبذ در قرن سوم به دست دادهاند. تنوخی (1398، ج 3، ص 318) از تشکیلات جهبذه، به عنوان شعبهای از بیتالمال، در زمان مأمون (حک: 198ـ 218) در بغداد خبر داده است. در ایران، به گزارش طبری (ج 9، ص90) مازیاربن قارن، اسپهبد طبرستان (مقارن با خلافت معتصم، حک: 218ـ227)، در تشکیلات اداری و مالی خود، کاتب و صاحب خراج و جهبذ را در سه منصب جداگانه داشته است. در زمان متوکل (حک: 232ـ247) نیز از این منصب در منابع یاد شده است (رجوع کنید به طبری، ج 9، ص 224؛ تنوخی، 1398، ج 2، ص 16، 79). در پاپیروسی متعلق به سال 287، از وجود منصب جهبذه در زمان معتضد عباسی (حک: 279ـ289) خبر داده شده است (رجوع کنید به گرومان، سفر 3، ص 153ـ155).کاملترین اطلاعات در باره جهبذ و بیشترین کاربرد این لقب به قرن چهارم و بهویژه به زمان حکومت مقتدر عباسی (295ـ320) برمیگردد که ممکن است به دلیل شکوفایی وضع اقتصادی و تجاری و تغییرات اساسی در بنیانهای اقتصادی دولت عباسی در این زمان باشد.در کتاب صله، عَرِیببن سعد قُرطُبی (ص 118) از دیوان الجهبذ در 316 سخن به میان آورده و نام رئیس آن را ابراهیمبن ایوب مسیحی ذکر کرده است. حسنبن محمد قمی (متوفی 378)، در تاریخ قم (ص 149ـ155)، اطلاعات ارزشمندی در باره دیوان جهبذ به دست داده که وظایف و حوزه کار جهبذ را دستکم در این دوره روشن کرده است. به نوشته او (ص 149)، «مراد از جهبذ شخصی است که ارباب خراج او را به دیوان آرند تا صاحب عهده شود که مال و متوجهات ایشان بهتمام بستاند و به دیوان رساند.» به این منظور، در آغازِ کارِ جهبذ، دو ضماننامه نوشته میشد، یکی را عمال خراج مینوشتند و امضا میکردند و دیگری را جهبذ مینوشت که بر اساس اینها، وظایف و اختیارات و حقوق جهبذ (حق الجهبذه رجوع کنید به ادامه مقاله) به مدت یک سالِ خراجی و نیز تعهدات عمال خراج در برابر حکومت مرکزی مشخص میگردید (همان، ص 149ـ150؛ قدامهبن جعفر، ص 65). عمال خراج در ضماننامه خود متعهد میشدند که اگر دیوان مرکزی جهبذ را برای رسیدگی به تخلفات احضار کند، او را حاضر گردانند و در صورت غیبت او، همه عاملان خراج، که ضماننامه را امضا کردهاند، در برابر کسر اموال مسئولاند و باید تمام آنچه را که از ابتدا مقرر شده، به دیوان بازگردانند. همه امضاکنندگان، تا زمانی که کاتب روزنامچه حساب اموال را به دیوان برساند، در برابر این تعهدنامه ضامن بودند. مفاد ضماننامه به امضای جمعی از شهود هم میرسید. جهبذ در ضماننامه خود متعهد میشد که اموال را حیف و میل نکند و با اهل خراج به عدالت و انصاف رفتار کند و در موعد مقرر حساب اموال را بیکم و زیاد به کاتب روزنامچه، که نظارت بر کار او را برعهده داشت، تحویل دهد تا به دیوان فرستاده شود (قمی، ص 153ـ 155).با این همه، انعقاد این ضماننامهها را نباید قانون قطعی و بازدارنده جهبذان از خطا و سوءاستفاده مالی تلقی کرد. وجود این اسناد بیشتر نشاندهنده آن است که جهبذان، چون مسئول بیواسطه جمعآوری خراج و ثبت و ضبط آن بودند، همواره میتوانستند از راههای گوناگون، بر ثروت شخصی خویش بیفزایند، چنانکه قدامهبن جعفر (همانجا) از ظلم و تعدی جهبذان و افزودن مبلغ خراج درباره کسانی که قادر به پرداخت آن در موعد مقرر نبودند و نیز از غصبی بودن اموال جهبذان سخن گفته است (قس ابنعساکر، ج 41، ص 346). به حقوق جهبذان، حقالجهبذه یا مالالجهبذه یا الرَّواج، و به حقوق کارکنان زیردست و غلامان جهبذ، رواجالرّواج گفته میشد (دوری، ص 214، 228، به نقل از بوزجانی).نام افرادی که در قرن چهارم، بهویژه پس از حکومت مقتدر، در منابع با لقب جهبذ شناخته شدهاند، نشان میدهد که بسیاری از ایشان یهودی یا مسیحی بودهاند (رجوع کنید به د. اسلام، چاپ دوم، ذیل واژه). بر اساس گزارش ابنتغری بردی (ج 3، ص 165)، حتی در مواقعی که اهل ذمه از اشتغال در کارهای دولتی منع میشدند، معمولاً دو شغل طبابت و جهبذه از این قانون مستثنا بود. مقدسی (ص 183) نیز در وصف اوضاع شام در این زمان تصریح کرده است که بیشتر جهابذه، صیارفه و صبّاغین و دبّاغین در آنجا یهودیاند. دو تن از مشهورترین جهبذان یهودی، که در منابع با لقب جهابذهالحضره شناخته شدهاند، یوسفبن فِنحاس و هارونبن عمران، جهبذان دوره مقتدرند که با تشکیل شرکت تجاری بزرگی (شبیه مؤسسات خصوصی سرمایهگذاری یا بانکها در اقتصاد امروز)، نبض اقتصادی خلافت و شهرهای بزرگی چون بغداد و اهواز را در دست داشتند (رجوع کنید به تنوخی، 1391ـ1393، ج 8، ص 38؛ مسکویه، ج 1، ص 79ـ80، 112، 128؛ صابی، ص 48ـ50، 75، 181). این دو جهبذ یهودی در دوره نخست وزارت ابنفرات برای شخص وزیر کار میکردند، چنانکه به گزارش صابی (ص 48ـ50) و تنوخی (1391ـ1393، ج 8، ص 38ـ42) ابنفرات در 296 به یوسفبن فنحاس و هارونبن عمران یهودی دستور داد که خارج از حیطه کار بیتالمال عامه و خاصه، به حساب اموال مصادره شده مشخصی رسیدگی کنند، اما پس از او، علیبن عیسی در دوره اول وزارتش (300ـ304) از آن دو خواست تا در برابر تصدی منصب جهبذه اهواز، در آغاز هر ماه 100 ، 5 درهم به دولت قرض دهند تا او بتواند حقوق کارکنان دولت را بهموقع بپردازد و این مبلغ وام را به هنگام جمعآوری مالیات اهواز به علاوه حقالجهبذه مقرر پس بگیرند. این رسم تا حدود 316 پابرجا بود (صابی، ص 49ـ50). مقتدر نیز از اعتبار جهبذان یهودی استفاده میکرد و در مواقع نیاز، به وساطت آنها از تجار ثروتمند وام میگرفت (رجوع کنید به تنوخی، 1391ـ1393، ج 8، ص 42؛ دوری، ص 188). ابنفرات پس از بازگشت به وزارت در 311، بار دیگر هارونبن عمران را به خدمت گرفت (مسکویه، ج 1، ص 112).سنّت مصادره اموال کارکنان دولت و افراد بلندپایه دولتی در قرن چهارم (رجوع کنید به تنوخی، 1391ـ1393، ج 1، ص 24ـ 28؛ مسکویه، ج 1، ص 416، ج 2، ص 299) باعث شده بود که افراد اموال خود را بیرون از خانه خویش نگهداری کنند و از جمله روشهای رایج سپردن اموال به دست صیرفیان و جهبذان بود، چنانکه ابنفرات پیش از برکنار شدن از وزارت، اعتراف کرد که 000 ، 160 دینار نزد هارونبن عمران و پسرش به ودیعه نهاده است (رجوع کنید به مسکویه، ج 1، ص 128). او مبالغی نیز به عنوان رشوه برای هارون فرستاده بود (صابی، ص 49). علاوه بر این، جهبذان در واگذاری و انتقال اموال کلان از کمخطرترین روشها استفاده میکردند که یکی از آنها استفاده از اوراق بهادار (حواله *، سفته یا چک *) بود (مسکویه، ج 1، ص 158، ج 2، ص80). همه این عوامل در فراهم آوردن ثروتی انبوه مؤثر بود. این ثروت میتوانست مانند بانکها یا شرکتهای بزرگ اقتصادی عمل کند و امور کلان اقتصادی و سیاسی جامعه را تحت تأثیر قرار دهد. این کارکرد ویژه باعث شده بود که منصب جهبذه منحصر به دستگاه مالی دولت نباشد و بسیاری از افراد عالیرتبه، بهویژه والیان شهرها و وزیران، از میان تاجران موفق، برای رسیدگی به حساب اموال شخصی و دیگر فعالیتهای اقتصادی خود، جهبذان خصوصی داشتهباشند (صولی، ص147ـ 148؛ مسکویه، ج 1، ص 155، 158، 349؛ صابی، ص 134؛ ابنجوزی، ج6، ص181ـ183؛ ابناثیر، الکامل ، ج8، ص139).در باره منصب جهبذه در بغداد، پس از خلافت مقتدر تا اواخر قرن چهارم نیز روایات پراکندهای وجود دارد که نشان میدهد این منصب با وظایفی مشابهِ دوره اخیر همچنان وجود داشته است (رجوع کنید به خطیب بغدادی، ج 5، ص 109، باکسر جیم؛ ابنجوزی، ج 6، ص 284، 293).در باره وظیفه جهبذ در خراسان و ماوراءالنهر در زمان حکومت سامانیان (سده چهارم) نیز اطلاعاتی در دست است. به گزارش خوارزمی (ص 81 ـ82)، جهبذ در پایان هر ماه و هر سال حساب دخل و خرج را به بیتالمال عرضه میکرد. گزارش ماهانه، خَتْمه، گزارش سالانه ختمهالجامعه و سندی که در مقابل وجه به پرداختکننده میداد برائه (رجوع کنید به برات*) نام داشت (همانجا).در دوره غزنویان (قرن چهارم ـ ششم) دخل و خرج اموال برعهده دیوان وزیر، و ثبت و ضبط آن در دفاتر، وظیفه دیوانِ استیفاء بود (رجوع کنید به باسورث، ج 1، ص 65). به این ترتیب و باتوجه به اینکه در دورههای اخیر وظیفه اصلی جهبذ تهیه دفاتر مالی و ثبت و حساب اموال گزارش شده (رجوع کنید به خوارزمی، همانجا)، احتمالاً جهبذ از کارکنان دیوان استیفاء بوده است (رجوع کنید به انوری، ص 93؛ نیز رجوع کنید به استیفاء*).در فرمان خلیفه طایعللّه (حک: 363ـ381) به فخرالدوله، اداره برخی شهرهای جبال و آذربایجان به فخرالدوله سپرده شد و امر جهبذه نیز از مسئولیتهای مالی او بهشمار آمد. از این فرمان، که به سفارش عزالدوله دیلمی صادر شد، میتوان نتیجه گرفت که این منصب در قلمرو بویهیان (حک: قرن چهارم و پنجم) نیز شناخته شده بوده است (برای متن فرمان رجوع کنید به ابناثیر، المثلالسائر، ج 1، ص 211ـ220؛ قلقشندی، ج10، ص 16).در این زمان، در اندلس و نواحی ساحلی شمال افریقا (برّالعُدوه)، کاتبی به نام کاتبالزّمام یا کاتبالجهبذه ثبت و ضبط امور مالی را برعهده داشت (مقّری، ج 1، ص 217). به تأکید مقّری (همانجا)، این شغل از مناصب عالی به شمار میآمد و ازاینرو، یهودیان و مسیحیان به این منصب گمارده نمیشدند.در قرون پنجم و ششم در قلمرو سلجوقیان ایران، بسیاری از وظایف جهبذ، بهویژه جمعآوری و ثبت و ضبط مالیاتها، را ضامن *انجام میداد (رجوع کنید به ابنجوزی، ج 8، ص 323، ج 11، ص 86؛ ابناثیر، الکامل، ج10، ص 26، 54؛ ابنکثیر، ج 12، ص 147)، اما در مصر دوره فاطمی (قرن چهارم ـ ششم)، بهویژه در زمان مستنصر (حک: 427ـ487)، منصب جهبذه رواج داشت (رجوع کنید به مقریزی، ج 2، ص 226، 249). ظاهراً گزارش ابنمماتی (متوفی 606)، وزیر ایوبی، در کتاب قوانین الدواوین (ص304)، آخرین مدرک شایان توجه در باره جهبذ است. به نوشته وی (همانجا)، استخراج و دریافت اموال و نوشتن سندِ رسید و تنظیم روزنامچه و ختمه از وظایف جهبذ است.در دورههای بعد، در ایران و عثمانی و مصر بیشتر وظایف جهبذ را دفتردار *انجام میداد (رجوع کنید به شمسمنشی، ج 2، ص 126ـ 127، 129؛ سیدمحمدسید، ص 357ـ374؛ در باره وجوه تفاوت جهبذ با دیگر مناصب مرتبط، مانند صیرفی، صاحبعیار، معیر و ملتزم رجوع کنید به د.ا.د.ترک ، ذیل واژه؛ نیز رجوع کنید به صرافی *، ضرابخانه *، ملتزم*).منابع: ابن ابیاصیبعه، عیون الانباء فی طبقات الاطباء، چاپ نزاررضا، بیروت [1965]؛ ابناثیر (علیبن محمد)؛ ابناثیر (نصراللّهبن محمد)، المثلالسائر فی أدب الکاتب و الشّاعر، چاپ کامل محمد محمد عویضه، بیروت 1419/1998؛ ابنتغری بردی، النجومالزاهره فی ملوک مصر و القاهره، قاهره [? 1383]1392/ [? 1963] 1972؛ ابنجوزی، المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم، چاپ محمد عبدالقادر عطا و مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت 1412/1992؛ ابنرسته؛ ابنعدیم، بغیه الطلب فی تاریخ حلب، چاپ سهیل زکار، بیروت [? 1408/ 1988]؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، چاپ علی شیری، بیروت 1415ـ1421/1995ـ2001؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، چاپ علیشیری، بیروت 1408/1988؛ ابنمماتی، کتاب قوانین الدواوین، چاپ عزیز سوریال عطیه، قاهره 1411/1991؛ ابنمنظور؛ ابنندیم (تهران)؛ ابو الفرج اصفهانی؛ حسن انوری، اصطلاحات دیوانی دوره غزنوی و سلجوقی، تهران 1355 ش؛ کلیفورد ادموند باسورث، تاریخ غزنویان، ترجمه حسن انوشه، تهران 1356ـ1364 ش؛ احسان بهرامی، فرهنگ واژههای اوستائی، تهران 1369 ش؛ محسنبن علی تنوخی، کتاب الفرج بعدالشده، چاپ عبود شالجی، بیروت 1398/1978؛ همو، نشوار المحاضره و اخبار المذاکره، چاپ عبود شالجی، بیروت 1391ـ 1393/ 1972ـ1973؛ محمدبن سلام جمحی، طبقات فحول الشعراء، قرأهُ و شرحه محمود محمدشاکر، جده [? 1400/1980]؛ محمدبن عبدوس جهشیاری، کتاب الوزراء و الکتّاب، چاپ مصطفی سقا، ابراهیم ابیاری، و عبدالحفیظ شلبی، قاهره 1357/ 1938؛ خطیب بغدادی؛ محمدبن احمد خوارزمی، مفاتیحالعلوم، چاپ ابراهیم ابیاری، بیروت 1404/1984؛ عبدالعزیز دوری، تاریخ العراق الاقتصادی فیالقرن الرابعالهجری، بیروت 1995؛ محمدبن احمد ذهبی، کتاب تذکره الحفاظ، حیدرآباد، دکن 1376ـ1377/ 1956ـ 1958، چاپ افست بیروت [بیتا.]؛ محمدبن محمد زبیدی، تاجالعروس من جواهرالقاموس، چاپ علیشیری، بیروت 1414/1994؛ سید محمدسید، مصرفی العصر العثمانی فی القرن السادس عشر، قاهره 1418/1997؛ عبدالرحمانبن ابیبکر سیوطی، تاریخالخلفاء ، چاپ محمد محییالدین عبدالحمید، قم 1370 ش؛ همو، المزهر فی علوماللغه و انواعها ، چاپ محمداحمد جادمولی، علی محمد بجاوی و محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره [بیتا.]؛ محمدبن هندوشاه شمس منشی، دستورالکاتب فی تعیینالمراتب، چاپ عبدالکریم علیزاده، مسکو 1964ـ1976؛ ادّیشیر، کتاب الالفاظ الفارسیه المعرّبه، بیروت 1908؛ هلالبن محسن صابی، الوزراء، أو، تحفهالامراء فی تاریخالوزراء، چاپ حسن زین، بیروت 1990؛ محمدبن یحیی صولی، اخبار الراضی باللّه و المتقیللّه، چاپ هیورثدن، بیروت 1399/1979؛ طبری، تاریخ (بیروت)؛ عبداللّه عقیلی، دارالضربهای ایران در دوره اسلامی، تهران 1377 ش؛ قدامهبن جعفر، کتاب الخراج و صنعه الکتابه، چاپ حسین خدیوجم، تهران 1353 ش؛ عریببن سعد قرطبی، صله تاریخالطبری، در محمدبن جریر طبری، تاریخالطبری: تاریخ الامم و الملوک، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، ج 11، بیروت [بیتا.]؛ قلقشندی؛ حسنبن محمد قمی، کتاب تاریخ قم، ترجمه حسنبن علی قمی، چاپ جلالالدین طهرانی، تهران 1361 ش؛ آدولف گروهمان، اوراق البردی العربیه بدارالکتب المصریه، ترجمه الی العربیه حسن ابراهیم حسن، قاهره 1994؛ آداممتز، تمدن اسلامی در قرن چهارم هجری، یا، رنسانس اسلامی ، ترجمه علیرضا ذکاوتی قراگزلو، تهران 1364 ش؛ مسکویه؛ مقدسی؛ احمدبن محمد مقّری، نفحالطیب ، چاپ احسان عباس، بیروت 1388/1968؛ احمدبن علی مقریزی، اتعاظالحنفا ، ج 2، چاپ محمد حلمی محمداحمد، قاهره 1390/1971؛ یحیی بن شرف نووی، روضهالطالبین و عمده المفتین، چاپ عادل احمد عبدالموجود و علیمحمد معوض، بیروت [بیتا.]؛Arthur Emanuel Christensen, L' Iran sous les Sassanides , Osnabruck 1971; Reinhart Pieter Anne Dozy, Supplement aux dictionnaires arabes , Leiden 1881, repr. Beirut 1981; EI 2, "Djahbadh" (by W. J. Fischel); Walter Fischel, "The origin of banking in mediaeval Islam: a contribution to the economic history of the Jews of Baghdad in the tenth century",JRAS, III (July 1993); David N. Mackenzie, A concise Pahlavi dictionary , Oxford 1990; TDVIA , s.v. "Cehbez" (by Celal Yeniceri) Fritz Wolff, Glossar zu Ferdosis Schahname, Berlin 1935.