جهانشاه قراقوینلو

معرف

ابوالمظفر جهانشاه ‌بن‌ قرایوسف‌، نام‌ آورترین‌ فرمانروای‌ قراقوینلو* در اواسط‌ سده‌ نهم‌
متن
جهانشاه‌ قراقوینلو، ابوالمظفر جهانشاه ‌بن‌ قرایوسف‌، نام‌ آورترین‌ فرمانروای‌ قراقوینلو* در اواسط‌ سده‌ نهم‌.بر اساس‌ نوشته‌های‌ تاریخ‌نگاران‌ دوره‌ صفوی‌، او احتمالاً در 802 به‌دنیا آمده‌ است‌ (رجوع کنید به بوداق‌ منشی‌ قزوینی‌، ص‌ 71؛ قزوینی‌، ص‌ 356؛ خورشاه‌بن‌ قباد، گ‌ 504؛ مجدی‌، ص‌ 966؛ واله‌ اصفهانی‌، ص‌ 715). سخاوی‌ (ج‌ 3، ص‌ 80) تاریخ‌ تولد او را اوایل‌ سده‌ نهم‌ دانسته‌ و ابن‌تَغری‌ بِردی‌ (1988، ج‌ 5، ص‌ 26) 810 یا بعد از آن‌ را احتمال‌ داده‌ است‌. قرایوسف‌، پدر جهانشاه‌، پس‌ از درگذشت‌ تیمور گورکانی‌ (متوفی‌ 807) و از آزادی‌ از زندان‌، برای‌ پس‌گرفتن‌ سرزمینهای‌ خود در مشرق‌ آناطولی‌ و آذربایجان‌،حرکت‌ خود را از سوریه ‌آغاز کرد و مهمان‌ مجدالدین‌ عیسی‌بن‌ اَرتُق‌، حکمران‌ شهر ماردین‌ شد. از طرفی‌ می‌دانیم‌ جهانشاه‌ در همین‌ ایام‌ به‌ دنیا آمد ( د. ا. ترک، ج‌ 3، ص‌ 173) و بنابراین‌ قول‌ بیشتر منابع‌ که‌ تولد او را در 808 در مدرسه‌ ماردین‌ ذکر کرده‌اند (رجوع کنید به طهرانی‌، ج‌ 1، ص‌ 57؛ غفاری‌ قزوینی‌، 1343 ش‌، ص‌ 250؛ نویدی‌، ص‌ [557 ]؛ تاریخ‌ قزلباشان‌، ص‌ 33؛ منجمّباشی‌، ج‌ 1، گ‌ [ 346 ب‌])، به‌ صواب‌ نزدیک‌تر است‌.جهانشاه‌ چهارمین‌ پسر از شش‌ پسر قرایوسف‌ (خورشاه‌بن‌ قباد، گ‌ 499؛ قس‌ عبدالرزاق‌ سمرقندی‌، ج‌ 2، دفتر 2، ص‌ 829)، بود. وی‌ در آغاز، از سوی‌ پدر، بر سلطانیه‌ حکومت‌ می‌کرد (حافظ‌ ابرو، ج‌ 4، ص‌ 732؛ طهرانی‌، ج‌ 1، ص‌ 71). در پی‌ درگذشت‌ قرایوسف‌، هر یک‌ از پسران‌ او، از جمله‌ شاه‌محمد در بغداد و اسکندرمیرزا در تبریز، مدعی‌ سلطنت‌ شدند. جهانشاه‌ نخست‌ نزد، شاه‌ محمد رفت‌، اما چون‌ شاه‌محمد به‌ او توجه‌ نکرد، به‌ تبریز نزد اسکندر میرزا، رفت‌ و او را در نبردی‌ در اَلَشِکرت‌ برضد شاهرخ‌ تیموری‌ (حک :807 ـ850) همراهی‌ کرد. اسکندرمیرزا محافظت‌ از چندین‌ قلعه‌ را در نواحی‌ وان‌ به‌ جهانشاه‌ سپرد. وی‌ حکومت‌ سرزمینهای‌ دیگری‌ را نیز از اسکندرمیرزا خواست‌، ولی‌ او نپذیرفت‌ ( د. ا. ترک‌ ، همانجا). در نتیجه‌، جهانشاه‌ بر او عصیان‌ کرد اما دستگیر شد. اسکندرمیرزا، به‌ شفاعت‌ مادرش‌، جهانشاه‌ را نکشت‌ و سرانجام‌ بسیاری‌ از نواحی‌ اطراف‌ وان‌ را به‌ او واگذار کرد. در سومین‌ سفر شاهرخ‌ تیموری‌ به‌ آذربایجان‌، جهانشاه‌ از فرمانبری‌ اسکندرمیرزا سر باز زد و به‌ ری‌ رفت‌. او به‌ دربار شاهرخ‌ ایلچی‌ فرستاد و به‌ اطاعت‌ او گردن‌ نهاد (همانجا؛ میرجعفری‌، ص‌ 306). شاهرخ‌ نیز در 839 او را به‌ حکومت‌ آذربایجان‌ منصوب‌ کرد و به‌ او فرمان‌ ممهور به‌ آلْتَمْغا داد (دولتشاه‌ سمرقندی‌، ص‌ 391، 457؛ عبدالرزاق‌ سمرقندی‌، ج‌ 2، دفتر 1، ص‌ 461؛نویدی‌، ص‌ [556]) و نیروهایی‌ برای‌ کمک‌ به‌ وی‌ در مقابل‌ اسکندرمیرزا فرستاد. در این‌ نبرد، اسکندر میرزا شکست‌ خورد و به‌ قلعه‌ النجِق‌، در حوالی‌ نخجوان‌، پناه‌ برد (غیاثی‌، ص‌ 287؛ قزوینی‌، ص‌ 353) و در آنجا به‌ دست‌ فرزندش‌، شاه‌ قباد به‌ قتل‌ رسید (طهرانی‌، ج‌ 1، ص‌ 145؛ قزوینی‌، ص‌ 354؛ خورشاه‌بن‌ قباد؛ نویدی‌، همانجاها؛ تاریخ‌ قزلباشان‌ ، ص‌ 32؛ قس‌ دولتشاه‌ سمرقندی‌، ص‌ 391؛ ابن‌تغری‌ بردی‌، 1383ـ1392، ج‌ 15، ص‌220؛ همو، 1988، ج‌ 5،ص‌ 27؛ نیز رجوع کنید به سومر، 1984، ص‌ 140ـ141). جهانشاه‌، با استفاده‌ از فرصت‌، در همان‌ سال‌ به‌ تثبیت‌ قدرتش‌ در آذربایجان‌ پرداخت‌ (خواندمیر، ج‌ 4، ص‌ 72؛ روملو، ج‌ 1، ص‌ 395) و سرزمینهای‌ شام‌ و روم‌، عراق‌ عرب‌ و عجم‌، آذربایجان‌، فارس‌، کرمان‌ و دریای‌ عمان‌ را در اختیار گرفت‌ (قزوینی‌، ص‌ 356؛ خورشاه‌بن‌ قباد، گ‌ 501).وی‌ پس‌ از تثبیت ‌حاکمیتش‌، به‌ عنوان‌ حاکم‌ محلی‌ مستقل‌، اقدام‌ به‌ گسترش‌ دامنه‌ نفوذ خود در نواحی‌ اطراف‌ قلمروش‌ کرد. یکی‌ از این‌ نواحی‌ گرجستان‌ بود. او در 844 و 848 به‌ گرجستان‌ لشکر کشید و بخشهای‌ مهمی‌ از آنجا را فتح‌ کرد (قزوینی‌، ص‌ 354؛ خورشاه‌بن‌ قباد، گ‌ 499؛ نویدی‌؛ تاریخ‌ قزلباشان‌، همانجاها؛ واله‌ اصفهانی‌، ص‌ 708). در اوایل‌ 849، پس‌ از درگذشت‌ برادر دیگرش‌، اصفهان ‌میرزا، که‌ بعد از شاه‌محمد در بغداد حکومت‌ می‌کرد، برخی‌ از بَنْگها (امیران‌) به‌ جهانشاه‌ پیوستند و او را برای‌ حمله‌ به‌ بغداد تحریک‌ کردند. جهانشاه‌ از آذربایجان‌ به‌ بغداد لشکر کشید و در 14 ربیع‌الاول‌ 850 بغداد را، پس‌ از شش‌ ماه‌ محاصره‌، تصرف‌ کرد. سپاهیانش‌ سه‌شبانه‌ روز به‌ غارت‌ آنجا پرداختند ( د. ا. ترک‌ ، ج‌ 3، ص‌ 175) و بسیاری‌ از مردم‌ آنجا، از جمله‌ پسر اصفهان‌میرزا، را کشتند (روملو، ج‌ 1، ص‌ 396). پس‌ از آن‌، جهانشاه‌ حکومت‌ بغداد را به‌ پسر کوچکش‌، محمدی‌میرزا، سپرد (غیاثی‌، ص‌ 288؛ طهرانی‌، ج‌ 1، ص‌ 177).پس‌ از درگذشت‌ شاهرخ‌ تیموری‌ در 850، در پی‌ بروز مجادله‌ بر سر سلطنت‌، جهانشاه‌ از موقعیت‌ سود برد و خود را سلطان‌ و خاقان‌ خواند (رومر، 1976، ص‌ 279؛ د. ا. ترک‌ ، همانجا). در مورد اینکه‌ جهانشاه‌ خود را ایلخان‌ خوانده‌ یا نه‌، مسلّم‌ است‌ که‌ قراقوینلوها اشکال‌ و قوالب‌ سیاسی‌ ایلخانان‌ را اقتباس‌ می‌کردند، از جمله‌ عناوین‌ مغولی‌ خاقان‌، نویان‌ و بهادر را به‌ کار می‌بردند (رومر، 1989، ص‌ 196؛ در باره‌ اسناد این‌ دوره‌ رجوع کنید به بوسه‌، ص‌ 250؛ فراگنر، ص‌ 31ـ32).پس‌ از مرگ‌ ابوالقاسم‌ بابر *، جهانشاه‌ قصد تصرف‌ خراسان‌ کرد و پس‌ از فتح‌ مازندران‌ در 15 شعبان‌ 862، موفق‌ به‌ تصرف‌ هرات‌ شد و شش‌ ماه‌ به‌ استقلال‌ در آنجا حکومت‌ کرد و به‌ نام‌ خود سکه‌ ضرب‌ نمود و به‌ نامش‌ خطبه‌ خواندند (عبدالرزاق‌ سمرقندی‌، ج‌ 2، دفتر 2، ص‌ 829 ـ830؛ هینتس، 1936، ص‌ 134؛ سیوری، ص‌ 47؛ اشمیت‌ ـ دومون، ص‌ 66؛ برای‌ پاره‌ای‌ وقایع‌ مترتب‌ بر آن‌ رجوع کنید به پیر بوداق‌ قراقوینلو*).در صفر 863 جهانشاه‌ شنید که‌ پسرش‌، حسن‌علی‌، در آذربایجان‌ شورش‌ کرده‌ است‌؛ از این‌رو، هرات‌ را به‌ سلطان‌ ابوسعید گورکان‌، که‌ در پی‌ تسخیر این‌ شهر بود، واگذار کرد و به‌ آذربایجان‌ بازگشت‌ (طهرانی‌، ج‌ 2، ص‌ 354ـ 355؛ دولتشاه‌ سمرقندی‌، ص‌ 458ـ459). حسن ‌علی‌ که‌ پانزده‌ سال‌ (قس‌ خورشاه‌بن‌ قباد، گ‌ 503: بیست‌ سال‌) در قلعه‌ ماکو زندانی‌ بود، در غیاب‌ پدر از حبس‌ بیرون‌ آمده‌ و به‌ تبریز رفته‌ و گروهی‌ از مردم‌ را گرد آورده‌ بود. شورش‌ او، به‌رغم‌ حمایت‌ امیر عربشاه‌ آئین‌لو، با موفقیت‌ همراه‌ نشد (طهرانی‌، ج‌ 2،ص‌ 358ـ361؛ عبدالرزاق‌ سمرقندی‌، ج‌ 2، دفتر 2، ص‌ 844 ـ 845؛ میرخواند، ج‌ 6، ص‌ 825). پیربوداق‌، که‌ صلح‌ پدرش‌ را با ابوسعید گورکان‌ دلیل‌ برضعف‌ پدرش‌ می‌دانست‌، اعلام‌ استقلال‌ نمود و بر پدر عصیان‌ کرد (غیاثی‌، ص‌ 315ـ316؛ طهرانی‌، ج‌ 2، ص‌ 355ـ 357، 361؛ عبدالرزاق‌ سمرقندی‌، ج‌ 2، دفتر 2، ص‌ 952؛ میرخواند، ج‌ 6، ص‌ 853) و سرانجام‌ در نبرد با سپاهیان‌ اعزامی‌ پدر به‌ قتل‌ رسید (رجوع کنید به پیربوداق‌ قراقوینلو*) و جهانشاه‌ یکی‌ از امیران‌ خود، تُواجی‌ اَلپاووت‌ محمد، را والی‌ بغداد کرد ( د. ا. د. ترک‌، ج‌ 24، ص‌ 437؛ در باره‌ پیدایی‌ اختلافات‌ میان‌ جهانشاه‌ و فرزندانش‌ رجوع کنید به آقا، ص‌ 62ـ64).جهانشاه‌، که‌ با آق‌قوینلوها دشمنی‌ دیرینه‌ داشت‌، درصدد برآمد با حمله‌ به‌ اوزون‌ حسن‌ * قلمرو خود را گسترش‌ دهد. از این‌رو، جهانشاه‌ همه‌ پیشنهادهای‌ صلح‌ اوزون‌ حسن‌ را رد کرد (خورشاه‌بن‌ قباد، گ‌ 502؛ نیز رجوع کنید به واله‌ اصفهانی‌، ص‌ 713) و در 872 راهی‌ دیار بکر شد (طهرانی‌، ج‌ 2، ص‌ 407). به‌ نوشته‌ طهرانی‌ (همانجا)، علت‌ اقدام‌ نظامی‌ جهانشاه‌ دانسته نیست‌. جهانشاه‌ به‌ امیران‌ خود اجازه‌ داد که‌ در عادل‌ جواز (نه‌ عبدالجوز) و اَرجیش‌ قشلاق‌ کنند (عبدالرزاق‌ سمرقندی‌، ج‌ 2، دفتر 2، ص‌ 961) و خود از طریق‌ چَپَقچور (بین‌ گؤل‌ امروزی‌) به‌ طرف‌ کیغی‌ رفت‌ و به‌ سنجق‌ موش‌ (استانی‌ در شمال‌ غربی‌ دریاچه‌ وان‌) رسید (آقا، ص‌ 70ـ71). در نبردی‌ در این‌ محل‌ (رجوع کنید به طهرانی‌، ج‌2، ص‌ 426؛ روملو، ج‌ 2، ص‌ 683؛ قس‌ فریدون‌بیگ‌ پاشا، ج‌ 1، ص‌ 274)، جهانشاه‌ کاری‌ از پیش‌ نبرد و به‌ دلیل‌ سرمای‌ شدید مجبور به‌ عقب‌نشینی‌ گردید (خواندمیر، ج‌ 4، ص‌ 84 ـ86؛ غفاری‌ قزوینی‌، 1404، ص‌ 354ـ355). وی‌ با نبردی‌ غافلگیرانه‌ مواجه‌ شد و یکی‌ از افراد اوزون‌ حسن‌، به‌ نام‌ اسکندر، در 12 ربیع‌الا´خر 872 او را در حین‌ فرار کشت‌ (عبدالرزاق‌ سمرقندی‌، ج‌ 2، دفتر 2، ص‌ 962؛ میرخواند، ج‌ 6، ص‌ 856؛ خورشاه‌بن‌ قباد، گ‌ 503؛ تتوی‌ و همکاران‌، ج‌ 8، ص‌ 5338؛ بدلیسی‌، ص‌ 505؛ مجدی‌، ص‌ 954، 966؛ برای‌ تاریخهای‌ دیگر رجوع کنید به غیاثی‌، ص‌ 301؛ مرعشی‌، ص‌ 329). بنا بر عالم‌ آرای‌ صفوی‌ (ص‌ 30)، جهانشاه‌ به‌ دلیل‌ خونخواهی‌ اوزون‌ حسن‌ برای‌ قتل‌ سلطان‌ جُنید، کشته‌ شده‌ است‌، که‌ به‌ نظر درست‌ نمی‌رسد.اوزون‌ حسن‌ پس‌ از این‌ وارد اردوگاه‌ جهانشاه‌ شد و خزانه‌ او را به‌ دست‌ آورد ( د. ا. ترک‌ ، ج‌ 3، ص‌ 187). بر اساس‌ نوشته‌ طهرانی‌ (همانجا) و فریدون‌ بیگ‌پاشا(همانجا؛ نیز رجوع کنید به اسناد و مکاتبات‌ تاریخی‌ ایران‌ ، ص‌ 555)، سر جهانشاه‌ را برای‌ سلطان‌ ابوسعید گورکان‌ به‌ هرات‌ فرستادند (هینتس‌، 1936، ص‌ 57)، اما غیاثی‌ و ابن‌تغری‌ بردی‌ گفته‌اند که‌ سر جهانشاه‌ به‌ قاهره‌ فرستاده‌ شد و حتی‌ غیاثی‌ (ص‌ 299) نوشته‌ که‌ آن‌ را در 7 جمادی‌الا´خره‌ در حلب‌ دیده‌ است‌. جسد جهانشاه‌ را در حیاط‌ مدرسه‌ مظفریه‌ تبریز (بوداق‌ منشی‌ قزوینی‌، ص‌ 71؛ واله‌ اصفهانی‌، ص‌ 715) در گنبدی‌ که‌ خود ساخته‌ بود، به‌ خاک‌ سپردند (قزوینی‌، ص‌ 356ـ357؛ خورشاه‌بن‌ قباد، گ‌ 504؛ بوداق‌ منشی‌ قزوینی‌، همانجا؛ قس‌ وودز ، ص‌ 262، پانویس‌ 39).سه‌ روز پس‌ از کشته‌ شدن‌ جهانشاه‌، فرزندان‌ وی‌، محمدی‌میرزا و ابویوسف‌ میرزا، به‌ اسارت‌ در آمدند. اوزون‌ حسن‌، محمدی‌میرزا را به‌ دلیل‌ آنکه‌ برادر خود، پیر بوداق‌، را کشته‌ بود، به‌ قتل‌ رساند و ابویوسف‌ میرزا را کور کرد. همچنین‌ بسیاری‌ از امیران‌ بزرگ‌ جهانشاه‌ به‌ قتل‌ رسیدند (طهرانی‌، ج‌ 2، ص‌ 426ـ427، 429؛ روملو، ج‌ 2، ص‌ 673ـ674؛ بوداق‌ منشی‌ قزوینی‌، همانجا؛ نویدی‌، ص‌ [557]؛ خورشاه‌بن‌ قباد، گ‌ 503؛ قزوینی‌، ص‌ 356؛ آقا، ص‌ 72). اوزون‌ حسن‌ در نامه‌ای‌ به‌ سلطان‌ محمد فاتح‌ (حک: 855 ـ886)، سلطان‌ عثمانی‌، از قتل‌ پنج‌ هزار سپاهی‌ قراقوینلو سخن‌ گفته‌ است‌ (رجوع کنید به فریدون‌ بیگ‌پاشا، ج‌ 1، ص‌ 274). با کشته‌ شدن‌ جهانشاه‌، برخی‌ از امیران‌ قراقوینلو به‌ قلعه‌ ماکو رفتند و حسن‌علی‌ را از زندان‌ آزاد ساختند و بر تخت‌ پادشاهی‌ نشاندند (واله‌ اصفهانی‌، همانجا؛ آقا، ص‌ 72ـ76؛ نیز رجوع کنید به قراقوینلو*).جهانشاه‌ آخرین‌ حکمران‌ مقتدر قراقوینلوها بود. در روزگار او، دولت‌ قراقوینلو به‌ صورت‌ حکومتی‌ بزرگ‌ در آمد و درخشان‌ترین‌ دوره‌ خود را گذراند. جهانشاه‌ 33 سال‌ (839 ـ 872) حکومت‌ کرد که‌ بیست‌ و دو سال‌ آن‌ مستقل‌ از دولت‌ تیموری‌ بود (نویدی‌، همانجا؛ قس‌ دولتشاه‌ سمرقندی‌، ص‌ 457؛ خورشاه‌بن‌ قباد، گ‌ 504). برای‌ او اهمیت‌ داشت‌ که‌ جانشین‌ قانونی‌ جلایریان‌ محسوب‌ شود (رومر، 1989، ص‌ 196). وی‌ در طول‌ فرمانروایی‌ خود با برخی‌ جنبشهای‌ مذهبی‌ ـ سیاسی‌ روبه‌رو شد؛ در تبریز با حروفیان‌ و در جنوب‌ و نواحی‌ هویزه‌ و شوشتر با مُشَعشعیان‌ * .جهانشاه‌ در میان‌ فرمانروایان‌ قراقوینلو، به‌ دلیل‌ موفقیتهای‌ نظامی‌ و سیاسی‌ و نیز خدمات فرهنگی‌، شاخص‌ است‌ (رومر، 1989، ص‌ 197). او با ممالیک‌ مصر (ابن‌تغری‌ بردی‌،1383ـ 1392، ج‌ 15، ص‌ 432ـ433) و سلاطین‌ عثمانی‌ مناسبات‌ صمیمانه‌ای‌ داشت‌، به‌ گونه‌ای‌ که‌ سلطان‌ محمد فاتح‌ در نامه‌های‌ خود وی‌ را، به‌ احترامِ بزرگتر بودنش‌ «والد اعظم‌» یا «حضرت‌ ابوی‌» ( اسناد و مکاتبات‌ تاریخی‌ ایران‌ ، ص‌ 500، 520) و پدرم‌ (فریدون‌بیگ‌پاشا، ج‌ 1، ص‌ 255) خطاب‌ می‌کرد و جهانشاه‌ به‌ او پسرم‌ می‌گفت‌.دیدگاه‌ مورخان‌ در باره‌ جهانشاه‌ بسیار متناقض‌ است‌. طهرانی‌ (ج‌ 2، ص‌ 414) ویژگیهای‌ اخلاقی‌ وی‌ را «صفات‌ شیاطین‌» دانسته‌ که‌ شایسته‌ شاهان‌ نبوده‌ است‌ (نیز رجوع کنید به بوداق‌ منشی‌ قزوینی‌، ص‌ 70). روملو نیز، به‌ پیروی‌ از او، جهانشاه‌ را پادشاهی‌ ستمکار و جبار خوانده‌ است‌ (ج‌ 2، ص‌ 680). برخی‌ از او چنین‌ یاد کرده‌اند: پادشاهی‌ عظیم‌الشأن‌(ابن‌کربلائی‌، ج‌ 1، ص‌ 524)، فرمانروایی‌ بزرگ‌ (ابن‌تغری‌ بردی‌، 1930ـ1942، فصل‌ 3، ص‌ 663) و پادشاهی‌ قاهر و صاحب‌ دولت‌ (دولتشاه‌ سمرقندی‌، همانجا) که‌ در آبادانی‌ شهرها و رفاه‌ حال‌ رعایا می‌کوشیده‌ است‌ (خورشاه‌بن‌ قباد، گ‌ 501). ستمکاری‌ وی‌ به‌ هنگام‌ گشودن‌ شهرهایی‌ مانند تفلیس‌ و اصفهان‌ شاهد استبداد و خونخواری‌ اوست‌. او به‌ استعمال‌ افیون‌ و شراب‌ (غیاثی‌، ص‌ 296) و نیز شب‌نشینی‌ شهرت‌ داشت‌ و به‌ همین‌ دلیل‌ سلطان‌ محمد فاتح‌ به‌ استهزا او را خُفاش‌ می‌نامید (غفاری‌ قزوینی‌، 1343 ش‌، ص‌250: شب‌پره‌)، احکام‌ دینی‌ را به‌ هیچ‌ می‌شمرد و به‌ زندقه‌ گرایش‌ داشت‌ (طهرانی‌، همانجا؛ منجم‌باشی‌، ج‌ 1، گ‌ [346 ب‌]). به‌رغم‌ اینکه‌ جهانشاه‌ خود را مقید به‌ هیچ‌ دینی‌ نکرد، بروسه‌ در کتاب‌ ( مجموعه‌ مورخان‌ ارمنی‌]، بر اساس‌ منابع‌ ارمنی‌، از احترام‌ جهانشاه‌ به‌ مسیحیان‌ یاد کرده‌ است‌ (به‌ نقل‌ مزاوی، ص‌ 65، پانویس‌6). عبدالرزاق‌ سمرقندی‌، مورخ‌ دربار شاهرخ‌ تیموری‌، از جهانشاه‌ چهره‌ای‌ مردمی‌ ترسیم‌ کرده‌ و او را به‌ داشتن‌ عدالت‌ و رفتار نیکو ستوده‌ است‌ (ج‌ 2، دفتر 2، ص‌ 920). تختگاه‌ او، تبریز، با جمعیت‌ بسیار به‌ لطف‌ و عنایت‌ جهانشاه‌ آبادان‌ بوده‌ است‌ (رجوع کنید به وارلیق، ص‌ 478). به‌ نوشته‌ مزاوی‌ (ص‌ 66)، جهانشاه‌ گاه‌ عبارات‌ اعتقادی‌ شیعه‌ را روی‌ سکه‌ها به‌ کار برده‌ است‌، در بعضی‌ سکه‌های‌ او، عبارت‌ «علیاً ولیاللّه‌» و در پشت‌ آنها نام‌ خلفای‌ راشدین‌ آمده‌ است‌.از علاقه‌مندی‌ جهانشاه‌ به‌ شعر و ادب‌ گزارشهایی‌ در دست‌ است‌. وی‌ با تخلص‌ حقیقی‌ یا حقیقت‌ (روملو، ج‌ 2، ص‌ 681؛ غفاری‌ قزوینی‌، 1343 ش‌، ص‌ 249؛ مینورسکی، ص‌ 280، 287) اشعار ترکی‌ (سومر، 1967، ص‌ 146) و فارسی‌ می‌سرود و نسخه‌ای‌ از دیوان‌ خود را برای‌ عبدالرحمان‌ جامی‌(متوفی‌ 898) فرستاد(روملو، همانجا) و جامی‌ (ج‌ 1، ص‌ 175ـ 177) آنها را ستود (نیز رجوع کنید به اسناد و مکاتبات‌ تاریخی‌ ایران‌ ، ص‌ 444ـ 445). قنبرعلی‌بن‌ خسرو اصفهانی‌، که‌ در شوال‌ 893 دیوان‌ جهانشاه‌ را جمع‌آوری‌ کرده‌، از او با القابی‌ مانند سلطان‌العارفین‌، افتخارالسلاطین‌ و زبده‌العادلین‌ یاد کرده‌ است‌ (رجوع کنید به مینورسکی‌، ص‌ 280). این‌ اشعار، به‌ سبب‌ داشتن‌ اوزان‌ شعری‌ نادر و پیچیده‌، که‌ با تسلط‌ کامل‌ به‌کار رفته‌، شگفت‌آور است‌؛ حتی‌ اگر تصور کنیم‌ که‌ شاعر دیگری‌ این‌ اشعار را برای‌ او سروده‌ است‌، باز هم‌ نشان‌ از پایگاه‌ فرهنگی‌ و قریحه‌ ادبی‌ او دارد (رومر، 1989، ص‌ 197). مینورسکی‌ اشعار فارسی‌ و ترکی‌ جهانشاه‌ را بررسی‌ کرده‌ و 65 بیت‌ از آن‌ را، به‌ همراه‌ ترجمه‌ انگلیسی‌ آنها، در مقاله‌ خود آورده‌ است‌ (رجوع کنید به ص‌ 287ـ292). به‌ نظر او، مجموعه‌ اشعاری‌ که‌ از جهانشاه‌ باقی‌مانده‌ قسمتی‌ از دیوان‌ اوست‌ نه‌ همه‌ آن‌. مجموعه‌ اشعار به‌جا مانده‌ از جهانشاه‌ شامل 105 غزل‌ فارسی‌ و یک‌ مستزاد، 87 غزل‌ ترکی‌ و 32 رباعی‌ ترکی‌ است‌ (همان‌، ص‌ 279ـ280).در تبریز مجموعه‌ای‌ مشتمل‌ بر مسجد و خانقاه‌ هست‌ که‌ مسجد آن‌ اهمیت‌ بیشتری‌ داشته‌ است‌. این‌ مجموعه‌، که‌ با انتساب‌ به‌ کنیه‌ جهانشاه‌، مظفریه‌ خوانده‌ می‌شده‌، به‌ فرمان‌ خاتون‌ جان ‌بیگم‌، همسر جهانشاه‌، ساخته‌ شده‌ است‌ (طهرانی‌، ج‌ 2، ص‌ 523؛ ابن‌کربلائی‌، ج‌ 2، ص‌ 43). مسجد آن‌ با کاشیهای‌ فیروزه‌ای‌ تزئین‌ شده‌ است‌ و به‌ همین‌ دلیل‌ در تبریز آن‌ را گوک‌/ گوی‌ مسجد یا گوک‌ جامع‌ (مسجد کبود * ) خوانده‌اند (نادر میرزا قاجار، ص‌ 108ـ113؛ تربیت‌، ص‌ 120؛ مینورسکی‌، ص‌ 279؛ د. ا. د. ترک، ج‌ 24،ص‌ 437؛ پیندر- ویلسون،ص‌ 756؛ هینتس‌، 1937، ص‌ 58 ـ59). وقفنامه‌های‌ موقوفه‌های‌ جهانشاه‌ در تبریز، در کتابخانه‌ سلیمانیه‌ استانبول‌ نگهداری‌ می‌شود ( د. ا. د. ترک، ذیل‌ «جهانشاه‌»).منابع‌: ابن‌تغری‌ بردی‌، منتخبات‌ من‌ حوادث‌ الدهور فی‌ مدی‌ الایام‌ و الشهور، چاپ‌ ویلیام‌ پوپر، برکلی‌ و لوس ‌آنجلس‌ 1930ـ1942؛ همو، المنهل‌ الصافی، ج‌ 5، چاپ‌ نبیل‌ محمد عبدالعزیز، قاهره‌ 1988؛ همو، النجوم‌ الزاهره‌ فی‌ ملوک‌ مصر و القاهره‌ ، قاهره‌ [? 1383] 1392/ [? 1963] 1972؛ ابن‌کربلائی‌، روضات‌ الجنان‌ و جنات‌الجنان، چاپ‌ جعفر سلطان‌ القرائی‌، تهران‌ 1344ـ1349 ش‌؛ اسناد و مکاتبات‌ تاریخی‌ ایران‌: از تیمور تا شاه‌اسماعیل‌، چاپ‌ عبدالحسین‌ نوائی‌، تهران‌: بنگاه‌ ترجمه‌ و نشر کتاب‌، 1356 ش‌؛ شرف‌الدین‌بن‌ شمس‌الدین‌ بدلیسی‌، شرفنامه‌: تاریخ‌ مفصل‌ کردستان‌، چاپ‌ محمد عباسی‌،چاپ‌ افست‌ تهران‌ [? 1343 ش]‌؛ بوداق‌ منشی‌ قزوینی‌، جواهرالاخبار: بخش‌ تاریخ‌ ایران‌ از قراقویونلو تا سال‌ 984 ه .ق‌ ، چاپ‌ محسن‌ بهرام‌ نژاد، تهران‌ 1378 ش‌؛ تاریخ‌ قزلباشان‌، چاپ‌ میرهاشم‌ محدث‌، تهران‌: بهنام‌، 1361 ش‌؛ احمدبن‌ نصراللّه‌ تتوی‌ و همکاران‌، تاریخ‌ الفی‌: تاریخ‌ هزار ساله‌ اسلام‌، چاپ‌ غلامرضا طباطبائی‌مجد، تهران‌ 1382 ش‌؛ محمد علی‌ تربیت‌، دانشمندان‌ آذربایجان‌ ، تهران‌ 1314 ش‌؛ عبدالرحمان‌بن‌ احمد جامی‌، دیوان‌ ، چاپ‌ اعلاخان‌ افصح‌زاد، تهران‌ 1378 ش‌؛ عبداللّه‌ بن‌ لطف‌اللّه‌ حافظ‌ابرو، زبده‌التواریخ‌ ، چاپ‌ کمال‌ حاج‌ سیدجوادی‌، تهران‌ 1380 ش‌؛ خواندمیر؛ خورشاه‌بن‌ قباد، تاریخ‌ ایلچی‌ نظام‌شاه‌ ، نسخه‌ خطی‌ کتابخانه‌ مرکزی‌ دانشگاه‌ تهران‌، ش‌ 4323؛ دولتشاه‌ سمرقندی‌، کتاب‌ تذکره‌الشعراء ، چاپ‌ ادوارد براون‌، لیدن‌ 1318/1901؛ حسن‌ روملو، احسن ‌التواریخ‌، چاپ‌ عبدالحسین‌ نوائی‌، تهران‌ 1384 ش‌؛ محمدبن‌ عبدالرحمان‌ سخاوی‌، الضوء اللامع‌ لاهل‌ القرن‌ التاسع، قاهره‌: دارالکتاب‌ الاسلامی‌، [بی‌تا.]؛ ابوبکرطهرانی‌، کتاب‌ دیاربکریه‌ ، چاپ‌ نجاتی‌ لوغال‌ و فاروق‌ سومر، آنکارا 1962ـ1964، چاپ‌ افست‌ تهران‌ 1356 ش‌؛ عالم‌آرای‌ صفوی‌ ، چاپ‌ یداللّه‌ شکری‌، تهران‌: اطلاعات‌، 1363 ش‌؛ عبدالرزاق‌ سمرقندی‌، مطلع‌ سعدین‌ و مجمع‌ بحرین‌، چاپ‌ عبدالحسین‌ نوایی‌، تهران‌ 1383 ش‌؛ احمدبن‌ محمد غفاری‌ قزوینی‌، تاریخ‌ جهان‌آرا، تهران‌ 1343 ش‌؛ همو، تاریخ‌ نگارستان‌، چاپ‌ مرتضی‌ مدرس‌ گیلانی‌، تهران‌ 1404؛ عبداللّه‌بن‌ فتح‌اللّه‌ غیاثی‌، التاریخ‌ الغیاثی‌: الفصل‌ الخامس‌ من‌ سنه‌ 656-891 ه / 1258ـ1486 م‌، چاپ‌ طارق‌ نافع‌ حمدانی‌، بغداد 1975؛ احمد فریدون‌بیگ‌پاشا، منشآت‌ السلاطین‌، [استانبول‌] 1274ـ1275؛ یحیی‌بن‌ عبداللطیف‌ قزوینی‌، کتاب‌ لب‌ التواریخ‌، تهران 1363 ش‌؛ محمدبن‌ ابیطالب‌ مجدی‌، زینت‌المجالس‌، تهران‌ 1362 ش‌؛ ظهیرالدین‌بن‌ نصیرالدین‌ مرعشی‌، تاریخ‌ گیلان‌ و دیلمستان، چاپ‌ منوچهر ستوده‌، تهران‌ 1347 ش‌؛ احمدبن‌ لطف‌اللّه‌ منجم‌باشی‌، جامع‌ الدول، نسخه‌ عکسی‌ کتابخانه‌ مرکزی‌ دانشگاه‌ تهران‌، ش‌ 5171؛ حسین‌ میرجعفری‌، تاریخ‌ تحولات‌ سیاسی‌، اجتماعی‌، اقتصادی‌ و فرهنگی‌ ایران‌ در دوره‌ تیموریان‌ و ترکمانان، اصفهان‌ 1375 ش‌؛ میرخواند؛ نادرمیرزا قاجار، تاریخ‌ و جغرافی‌ دار السلطنه‌ تبریز، چاپ‌ غلامرضا طباطبائی‌مجد، تبریز 1373 ش‌؛ زین‌العابدین‌ علی‌بن‌ عبدالمؤمن‌ نویدی‌، تکمله‌ الاخبار، نسخه‌ خطی‌ کتابخانه‌ ملی‌ ملک‌، ش‌3890؛محمدیوسف‌ واله‌ اصفهانی‌، خلد برین‌: تاریخ‌ تیموریان‌ و ترکمانان، چاپ‌ میرهاشم‌ محدث‌، تهران‌ 1379 ش‌؛Ismail Aka, Iran'da Turkmen hakimiyeti: Kara Koyunlular devri , Ankara 2001; Heribert Busse, Untersuchungen zum islamischen Kanzleiwesen: an Hand turkmenischer und safawidischer Urkunden , Cairo 1959; Bert G. Fragner, Repertorium persischer Herscherurkunden, publizierte Originalurkunden (bis 1848 ), Freiburg 1980; Walther Hinz, "Beitrage zur iranischen Kulturgeschichte", ZDMG , vol.91 (1937); idem, Irans Aufstieg zum Nationalstaat: im funfzehnten Jahrhundert , Berlin 1936; IA , s.v. "Cihan-Sah" (by Mukrimin H. Yinanµ); Michel M. Mazzaoui, The origins of the Safawids: S(`ism, Sufism, and the Gulat , Wiesbaden 1972; Vladimir Fedorovich Minorsky, "Jihan-Shah Qara-Qoyunlu and his poetry", BSO [ A ] S , XVI, pt.2 (1954); Ralph H. Pinder-Wilson, "Timurid architecture", in The Cambridge history of Iran , vol.6, ed. Peter Jackson and Laurence Lockhart, London 1986; Hans Robert Roemer, Persien auf dem Weg in die Neuzeit Iranische Geschichte von 1350-1750 , Beirut 1989; idem, "Das turkmenische Intermezzo: persishe Geschichte zwischen Mongol und Safawiden", Archaologische Mitteilungen aus Iran , vol. 9 (1976); Roger Mervyn Savory, "The struggle for supremacy in Persia after the death of Tmur", Der Islam , vol. 40, no. 1 (May 1964); Marianne Schmidt-Dumont, Turkmenische herrscher des 15. Jahrhunderts in Persien und Mesopotamien nach dem Tar(h al-Giyat(, Freiburg 1970; Faruk Sumer, Kara Koyunlular: baslang(ctan Cihan Sah'a kadar , Ankara 1984; idem, Oguzlar ( Turkmenler ): tarihleri-boy teskilat(- destanlar(, Ankara 1967; TDVIA , s.vv. "Cihan Sah" (by Enver Konukµu), "Karakoyunlular" (by Faruk Sدmer); M. ´etin Varlik, "Kara-Koyunlular", in Buyuk Islam tarihi:dogustan gunumuze , vol.8, ed. Hakki Dursun Yildiz, Istanbul: Cag Yayinlari, 1992; John E. Woods, The Aqquyunlu clan, confederation empire:a study in 15th/ 9th century Turko-Iranian politics , Minneapolis 1976.
نظر شما
مولفان
گروه
رده موضوعی
جلد 11
تاریخ 93
وضعیت چاپ
  • چاپ شده