جنگ، واژهای پارسی و کهن و پرکاربرد به معنای هر گونه درگیری (ذهنی و لفظی و بدنی) افراد با خود یا با دیگران، خصوصاً به معنای زدوخورد خشن میان گروهها و اقوام و ملتها و کشورها به انگیزههای مختلف؛ همین معنای تقریباً اصطلاحی است که در مقاله مفصّل حاضر موردنظر است. این مقاله میکوشد علاوه بر توضیح کلی مفهوم جنگ از دیدگاههای مختلف، جنبههای مهم این موضوع را در مناطق و دورههای اصلی اسلامی بررسی کند؛ جنگهای مهم دارای مدخل مستقلاند و بعضی از مفاهیم مهم مربوط به موضوع نیز در مدخلهای مرتبط طرح میشوند. مقاله حاضر متشکل از این بخشهاست:1) کلیاتالف) از دیدگاه فلسفی و حقوقی ـ تاریخیب) از دیدگاه اسلامی2) نزد عرب دوره جاهلی3) از صدر اسلام تا پایان خلافت عباسی4) ایران پس از اسلامالف) از سده سوم هجری تا حمله مغولب) دوره مغول و پس از آن5) دوره ممالیک6) هند دوره اسلامی7) دوره عثمانی1) کلیاتالف) از دیدگاه فلسفی و حقوقی ـ تاریخی. جنگ به عنوان واقعیتی آمیخته با شر، از جمله لوازم اجتنابناپذیر زندگی اجتماعی بهشمار رفته است. رفتارهای خصمانه در طول تاریخ، بهویژه در میان گروهها و دولتهای رقیب و همجوار، به اشکال گوناگون بروز کرده و از منظر اهداف و انگیزهها، گاه فتنهجویانه و گاه عدالتطلبانه بودهاند (ابنخلدون، ج 1: مقدمه، ص271؛ مونتسکیو، ص 269ـ291). امروزه هم برخی از کشورها برای تحصیل منافع خویش یا توسعه آن و از میان برداشتن رقیب، سیاست جنگ را برمیگزینند؛ ازاینرو، موضوع جنگ علاوه بر جنبه حقوقی و فقهی، از ابعاد گوناگون تاریخی، جامعهشناختی، اخلاقی، فلسفی، اقتصادی و جز اینها اهمیت دارد.افلاطون (ص 96) علت اصلی جنگ را سرشت ذاتی انسان، مبنی بر ابراز محبت به آشنایان و ابراز خشم به بیگانگان، دانسته است. به نظر ابنخلدون (ج 1: مقدمه، ص270ـ271) نیز جنگ امری طبیعی و برآمده از سرشت انسان است و ازاینرو در طول تاریخ همواره انسانها با جنگ دست به گریبان بودهاند؛ به نظر او، اساسیترین انگیزه و علت جنگ، ابراز خشم و انتقام گرفتن است. همچنین گاهی انسان، که فطرتاً زندگی جمعی و طبیعتی حیوانی دارد، برای تحصیل وسایل مورد نیاز خود به جنگ روی میآورد.برخی فیلسوفان جنگ را یکی از ضروریات زندگی انسان دانسته، اما برخی دیگر جنگ را رفتاری جنونآمیز شمردهاند که ارزش انسان را پستتر از چهارپایان میکند (رجوع کنید به همان، ص 58). در میان فیلسوفانی که به فلسفه جنگ و صلح پرداختهاند، آرای امانوئل کانت و کارل فون کلازویتس شایان توجه است (رجوع کنید به فرهنگ تاریخاندیشهها،ج 3، ص442، ج 4، ص500 ـ503). کانت، با نگارش رساله ( صلح پایدار )، در راه تحقق صلح در جامعه بینالملل کوشید. در تقابل با کانت، کلازویتس با کتاب مشهور( درباره جنگ ) به نظریه پرداز جنگ شهرت یافت.دیدگاه کانت در روابط بینالملل، همسو با رویکرد اروپایقرن هجدهم و این عقیده کهن بود که زندگی انسان تناوبِ بیپایانِ جنگ و صلح است (گالی، ص 29). دیدگاه کانت در باره صلح بینالملل در مقابل دیدگاه هابز قرار داشت؛ پیامد منطقی دیدگاه هابزی آن است که تحقق صلح تنها با ایجاد تعادل میان قدرتها و تهدیدها ممکن است ((صلح پایدار: جستارهایی در باب آرمان جهان وطنی کانت)، مقدمه بومن و لوتس ـ باخمان، ص 4)، ولی به نظر کانت (ص110) جنگِ تنبیهی پذیرفتنی نیست. جنگ ذاتاً موجب آشفتگی و ضد قانون و وسیلهای نامعقول برای تأمین حقوق انسانهاست، حتی هنگامی که اجتنابناپذیر باشد (گالی، ص 31ـ32). کانت (ص 115ـ 117) ایجاد اتحادیه مللی را که با یکدیگر پیمان عدم تجاوز دائمی امضا کرده باشند، راه دستیابی به نظم قانونی بینالمللی و پایان دادن به هرگونه جنگ میدانست. به نظر او (ص 108ـ 109)، نظم بینالمللی تنها زمانی ممکن است که پارهای از حکومتها آزادانه از حق به راه انداختن جنگ چشم بپوشند و زیربنای صلح پایدار برپایی حکومت جمهوری در همه کشورهاست (همان، ص 113).بر پایه دیدگاه کلازویتس (ص 5)، جنگ رقابتی همراه با خونریزی است که در آن طرف غالب حریف خود را به برآوردن خواستهای خود وامیدارد. پس، جنگ از ابزارهای واقعی سیاسی است که البته در شرایط خاصی تحمیل میشود (همان، ص 22). کاربرد سیاست جنگ تنها هنگامی معقول است که ادله و منافع عقلانی کافی وجود داشته باشد؛ ازاینرو، به نظر کلازویتس (ص 14) دولت نباید زمام امور سیاسی جنگ را به نظامیان بسپارد. جنگ فعالیتی پیچیده و بیقاعده است که برای دو طرف فرصتهای مشترکی پدید میآورد؛ ازاینرو، هیچکس نمیتواند پیروزی در جنگ را ضمانت کند و بهترین راهبرد در جنگ، داشتن قدرت و برتری نظامی است (همان، ص 19، 84، 160ـ 168). از جمله انتقاداتی که بر کلازویتس وارد شده (برای نمونه رجوع کنید به گالی، ص 79) آن است که وی در مورد نوع مقبول جنگ نظر قاطعی نداده است.حقوقدانان در مورد ماهیت جنگ آرای مختلفی ابراز کردهاند. برخی آن را پدیدهای فراتر از حقوق و شماری دیگر بیگانه از حقوق دانستهاند، اما به نظر بیشتر آنان میتوان جنگ را، به عنوان یک واقعیت، دارای مفهوم حقوقی دانست (روسو،ج 1، ص 26؛ ضیائی بیگدلی، ص44). در حقوق بینالملل، جنگ درگیری مسلحانه میان کشورهاست که با اعلان صریح آن از سوی حداقل یکی از طرفین درگیر و با هدف دستیابی به منافع و مصالح ملی صورت میگیرد. براساس این تعریف، درگیریهای داخلی در یک کشور، جنگ به مفهوم حقوقی آن به شمار نمیرود مگر آنکه یک کشور ثالث این مخاصمه را به عنوان جنگ به رسمیت بشناسد. امروزه در بسیاری از اسناد بینالمللی،از جمله در اسناد کمیته بینالمللی صلیب سرخ و منشور مللمتحد، به جای اصطلاح جنگ از تعبیر «برخورد مسلحانه» استفاده میشود تا درگیریهای داخلی را هم دربرگیرد. ترکیب اصطلاحی «جنگ سرد»، که بیانگر نوعی موازنه وحشت فرهنگی و اعتقادی میان بلوک شرق و غرب پس از جنگ جهانی دوم بود، فاقد مفهوم حقوقی جنگ است (روسو، ج 1، ص 9ـ15؛ ضیائی بیگدلی، ص 45ـ 48؛ مسائلی و ارفعی، ص 3ـ 5). جنگ با اقدامات مقابله به مثل نیز تفاوت دارد. اقدمات مقابله به مثل، در واقع پیامد رفتار زورمدارانه یک کشور در برابر کشوری دیگر است که هدف از آن وارد ساختن خسارت به طرف مقابل برای ملزم کردن وی به رعایت مقررات حقوقی است. اقدامات تلافیجویانه با اعلان جنگ از سوی یکی از دو طرف، میتواند به جنگ تبدیل گردد (روسو، ج 1، ص 16ـ25؛ ضیائیبیگدلی، ص 48ـ73).در دوران باستان، که توسل به زور در همه جوامع عمومیت داشت، نظریه «جنگ عادلانه» یا «جنگ مقدّس» در روم مطرح شد و بعدها در قرون وسطا، که کلیسا در اروپا به قدرت رسید، مورد توجه عالمان مسیحی، از جمله توماس آکوئینی ، قرار گرفت و بیشتر شکل مذهبی یافت. از نمونههای این جنگ از دیدگاه مسیحیان، جنگهای صلیبی * است که برای استرداد بیتالمقدّس از مسلمانان آغاز شد و از قرن پنجم تا هفتم/ یازدهم تا سیزدهم در هشت مرحله ادامه یافت. در اواخر قرن شانزدهم میلادی، نظریه جنگ عادلانه نظم جدیدی یافت و برای آن چهار شرط مقرر شد: عنوان عادلانه، انگیزه عادلانه، ضرورت داشتنِ جنگ و راهبری عادلانه (ضیائی بیگدلی، ص20ـ23؛ باقری، ص29، 31؛ نیز رجوع کنید به کول، ص 161). در قرن دوازدهم و سیزدهم/ هجدهم و نوزدهم این اندیشه خطرناک شکل گرفت که همه نوع جنگ با هدف دفاع از منافع خاص، جنگی مشروع است. ظاهراً این تلقی از جنگِ مشروع امروزه احیا شده است (مسائلی و ارفعی، ص 16). در اسلام، جنگ عادلانه مفهومی ندارد. برخی مستشرقان کوشیدهاند که مفهوم جهاد اسلامی را با جنگ عادلانه یکسان جلوه دهند (برای نمونه رجوع کنید به گولدتسیهر، ص 106) ولی جهاد اسلامی از نظر اهداف و شرایط از آن متمایز است (رجوع کنید به جهاد *؛ نیز قسمت ب در همین بخش).در آغاز عصر جدید در اروپا (قرن دهم/ شانزدهم)، جنگ حق هر کشور شناخته میشد و تصمیمگیری در باره آن در صلاحیت حاکم کشور یا پادشاه بود. در قرن نوزدهم، قدرتهای بزرگ اروپایی با تشکیل چند اجلاس و اتحادیه به حل و فصل سیاسی منازعات پرداختند که تا حدودی موفقیتآمیز بود. در اواخر این قرن و اوایل قرن بیستم، اجلاسهای صلح لاهه نقش مؤثری در منع توسل به زور و پیشگیری از جنگ ایفا کردند. از جمله توافقات این اجلاسها، تأسیس دیوان دائمی داوری، با هدف پیشگیری از جنگ با اقدامات میانجیگرانه، در 1899/ 1317، محدود شدن توسل به زور برای دستیابی به مطالبات، و انعقاد قراردادی در 1907/ 1325 بود (ضیائی بیگدلی، ص 4ـ 5). تشکیل جامعه ملل و پذیرش میثاق جامعه ملل هرچند در پیشگیری از بروز جنگ چندان موفق نبود، توانست نوعی ممنوعیت نسبی و حقوقی در برابر جنگ پدید آورد و ضمانتهای اجرایی هم برای جلوگیری از توسل به زور در روابط بینالملل در نظر گرفته شد، مانند قطع روابط تجاری و اقتصادی با کشور متجاوز و بیرون راندن آن از جامعه ملل (همان، ص 5 ـ 8؛ مسائلی و ارفعی، ص 25ـ 28). پیمانهای دیگری نیز منعقد شد مانند معاهده لوکارنو در 1925/1304 ش و پیمان کلوگ ـ بریان یا پیمان پاریس در 1928/ 1307 ش (رجوع کنید به ضیائی بیگدلی، ص 8ـ13؛ مسائلی و ارفعی، ص 28ـ30). به موجب منشور ملل متحد نیز توسل به زور ممنوع و روشهایی برای حل اختلاف مقرر شد. مجمع عمومی سازمان ملل متحد توسل به زور را تنها در مورد دفاع مشروع، کسب استقلال و تعیین سرنوشت ملتها جایز شمرده است، اما عواملی مانند ناهماهنگی قدرتهای بزرگ در مخاصمات بینالمللی، زیرپا گذاشته شدن منشور از سوی خود این قدرتها و توجیه کردن جنگ با عنوان دفاع از خود در برابر تروریسم، موجب شده است که سازمان ملل از دستیابی به هدف اصلی خود، یعنی تحقق صلح و امنیت جهانی، بازبماند (ضیائی بیگدلی، ص 13ـ 18؛ مسائلی و ارفعی، ص 30ـ33، 47ـ64).هر چند برخی از قواعد و اصول بشردوستانه مربوط به جنگ، مانند تمایز قائل شدن میان نظامیان و غیرنظامیان و پرهیز از کشتن اسیران، کموبیش در برخی جوامع باستانی رعایت میشد(یوکنیک و نورمان، ص 31)، اما در قرن نوزدهم حقوق جنگ، به عنوان بخشی از حقوق بینالملل، پذیرفته شد و با صدور اعلامیه سنپترزبورگ در 1868/ 1285 و اعلامیه بروکسل در 1874/1291 و پس از اجلاسهای لاهه در 1899/ 1317 و 1907/ 1325، قواعد حقوق نوین جنگ پیریزی گردید که شامل قواعد حاکم بر روابط کشورهای متخاصم با یکدیگر یا با کشورهای بیطرف است ( فرهنگ تاریخ اندیشهها، ج 3، ص 451ـ456؛ یوکنیک و نورمان، ص32، 36ـ 38). توسعه تسلیحات و افزایش تعداد قربانیان جنگها، اندیشه تدوین حقوق جنگ را تقویت کرد (مسائلی و ارفعی، ص 83).از جمله مهمترین منابع حقوق جنگ، مقررات بشردوستانه ژنو (مصوب 1925/ 1304ش و 1929/ 1308ش) و معاهداتی که از گروههای معینی از قربانیان جنگ حمایت میکند و مقررات لاهه در باره ابزارها و شیوههای جنگی است (یوکنیک و نورمان، ص 24). تمایز میان منطقه جنگی و جبهه جنگ در حقوق جنگ حائز اهمیت است (رجوع کنید به ضیائیبیگدلی، ص 95ـ 103). بخش مهمی از حقوق جنگ، ناظر به قوانینی است که شامل گروههای آسیبپذیر در جنگ، بهویژه غیرنظامیان، میشود، از جمله مقررات مربوط به مجروحان و کودکان و زنان و اسیران و روزنامهنگاران، ممنوعیتهای مربوط به بمباران مکانهای غیرنظامی و شکنجه و بازجویی غیرانسانی، قوانین مربوط به صلیب سرخ و تردد آمبولانسها، تأسیسات بهداشتی و خدماتی، تأسیسات خطرناک یا عامالمنفعه (مانند سدها، نیروگاههای هستهای و خدمات آبرسانی عمومی)، اموال فرهنگی، قوانین حمایت از محیط زیست و مقررات مربوط به ممنوعیت استفاده از سلاحهای غیرانسانی و خشونتبار، مانند گلولههای انفجاری، سلاحهای شیمیایی،هستهای، میکروبی و آتشزا (رجوع کنید به روسو، ج1، ص79ـ144؛ ضیائی بیگدلی بیگدلی، ص111ـ 238؛ مسائلی و ارفعی، ص 115ـ133، 147ـ162). در حقوق جنگ، مفهوم جدید «جنایتکار جنگی» تعریف شد و تعقیب مجرمان جنگی میسر گردید (رجوع کنید به روسو، ج 1، ص 203ـ211؛ ضیائی بیگدلی، ص240ـ251، 259ـ263). با این همه، تجربه دو جنگ جهانی اول و دوم نشان میدهد که این قبیل مقررات چندان موفقیتآمیز نبوده و حتی به گونهای ضرورت فعالیت نظامی را موجه نشان داده است. با تحول و پیشرفت سلاحهای جنگی، مهمترین اصول و حقوق جنگ، مانند تفکیک نظامیان از غیرنظامیان، نادیده انگاشته شده و حمله به غیرنظامیان ضرورت نظامی خوانده شده است. بر این اساس، مفهوم «جنگ مطلق» پدید آمده است که در آن بدون هیچگونه محدودیتی، به دشمن جنگی صدمه وارد میشود تا به پیروی از اراده طرفِ پیروز تن دهد (یوکنیک و نورمان، ص 38، 44ـ46).ب) از دیدگاه اسلامی. برای درک عمیق دیدگاه اسلام در باره جنگ، بررسی مقوله جنگ پیش از اسلام در میان عرب جاهلی و نیز ادوار مختلف پس از آن ضروری است. مردم عرب در دوران جاهلیت به اقتضای زندگی قبیلهای و شرایط جغرافیایی محیط زیستشان، گونهای عصیانگری داشتند و همواره از اطاعت از حکومت یا سیاستی خاص سرباز میزدند. آنان برای ریاست به رقابت و حتی با خویشاوندان خود به معارضه میپرداختند. فراوانی واژگان مربوط به جنگ و وسایل جنگی در ادبیات عرب، خصوصاً اشعار و نوشتههای برجامانده در پارهای منابع بابلی و آشوری، نیز این موضوع را تأیید میکند (ابنخلدون، ج 1: مقدمه، ص150ـ151؛ جوادعلی، ج 5، ص 399ـ404، 417ـ 418، 422ـ423؛ حاج حسن، 1405، ص 106ـ 118). انتقامجویی از جمله فضائل کهن اعراب و موجب فخر آنها و خونخواهی، قانون برتر صحرا بهشمار میرفت (رجوع کنید به ایزوتسو، ص 68ـ69). دستیابی به امکانات مالی، مانند آذوقه و نیروی کار ارزان با به بردگی کشیدن نیروهای دشمن، دیگر انگیزه مهم جنگ در میان اقوام عرب بود (ابنخلدون، ج 1: مقدمه، ص 271؛ حاجحسن، 1405، ص 107). برای جنگ از بردگان نیز استفاده میشد و حتی جنگاوران معمولاً از طبقات پایین جامعه استخدام میشدند و چون تنها انگیزه آنان درآمد بود، در موارد بسیاری از کارزار میگریختند (جوادعلی، ج 5، ص 404ـ 405). بر پایه این واقعیتها، مفهوم پارهای از مَثَلهای متداول در میان عرب، مانند اینکه «استقبال از مرگ از پشت کردن به دشمن برتر است»، بهتر درک میشود (رجوع کنید به همان، ج 5، ص 402). جنگ نمادی از ساختار اجتماعی اعراب بود، مگر در مواردی که میان دو یا چند قبیله توافقنامه صلحی منعقد شده بود (د. اسلام، چاپ دوم، ذیل"Harb, war.I" ).اسلام توسل به زور را نپذیرفت و تنها جنگ در راه خدا یا جهاد را مجاز اعلام کرد. پیامبر اکرم بسیاری از مفاهیم و ارزشهای اخلاقی رایج در عصر جاهلی را تغییر داد و کوشید از جنبههای مثبت فرهنگ عربی به سود اهداف و آرمانهای اسلام بهره گیرد (رجوع کنید به ایزوتسو، ص74ـ104). آن حضرت هدف از بعثت خویش را کامل کردن بنیادهای اخلاق نیک اعلام نمود (رجوع کنید به بیهقی، ج 15، ص 252؛ نوری، ج 11، ص 187) و کوشید با تشویق یاران خویش به کسب و کار و بهدست آوردن روزی حلال، انگیزه درآمد یافتن از راه جنگ را از میان ببرد (رجوع کنید به بخاری، ج 3، ص 9؛ کلینی، ج 5، ص 77ـ79؛ هیثمی، ج10، ص 291).در قرآن و حدیث، مسلمانان به مدارا، دوستی و صلح کردن با برادران ایمانی و نیز مخاصمه نکردن با غیرمسلمانان تشویق شدهاند (رجوع کنید به اعراف: 199؛ ممتحنه: 8؛ کافرون: 6؛ مزمل:10؛ کلینی، ج 2، ص 107؛حرّعاملی، ج 15، ص 199، ج 16، ص191). پیامبر برای زدودن روح انتقامجویی و جنگطلبی از خلق و خوی اعراب، به عنوان نخستین مسلمانان، بسیار کوشید، از جمله در سراسر دوران مکه به جنگ و درگیری رضایت نداد و به دستور الاهی در برابر آزار و اذیت مشرکان، یاران خود را به خویشتنداری و خودداری از جنگ سفارش کرد (رجوع کنید به حجر: 85، 93ـ94). پس از هجرت، که مشرکان آزار مسلمانان را از حد گذراندند، خدا به مسلمانان اجازه جهاد داد تا از حقوق مشروع خویش دفاع کنند و از انواع جنگ، تنها جنگ در راه خدا مشروع اعلام شد؛ یعنی، جنگ با انگیزههای خداپسندانه مانند دفاع از مظلومان، سرکوب کردن فتنه ظالمان و دفاع از سرزمین اسلامی نه برای رسیدن به اهدافی چون کشورگشایی، انتقام، ستم و برتریجویی (رجوع کنید به حج:39- 40؛ بقره: 190؛ نساء: 74، 76؛ زحیلی، ص 55، 59؛ جهاد *). در اسلام اصل بر مصالحه و سازش است و توسل به زور و جنگ حالتی اضطراری بهشمار میرود (رجوع کنید به بخاری، ج 4، ص 9؛ خطیب شربینی، ج 4، ص210؛ زحیلی، ص 90). طبق آیه 61 سوره انفال، که به جنگ بدر اشاره دارد (رجوع کنید به طوسی، ج 5، ص 71؛ طبرسی، ج 4، ص 422)، مسلمانان در صورت تمایل دشمن به پذیرش صلح مکلف شدهاند. همچنین خداوند به مسلمانان دستور داده است که با فراهم آوردن نیرو و اسلحه، که موجب ترس دشمنان میشود، از جنگ پیشگیری کنند (رجوع کنید به انفال: 60) و از سوی دیگر پیامبر اکرم را رحمت برای جهانیان خوانده (انبیاء: 107) و از او خواسته که مردم و اهل کتاب را به بهترین شیوه، یعنی با بحث و گفتگو و حکمت و موعظه نیکو، به راه خدا (سبیلِ ربِّک) دعوت نماید (عنکبوت: 46؛ نحل: 125).برخی مستشرقان، با تفکیک وقایع دوران مکه از مدینه، بر آناند که جنگْ گریزی پیامبر در دوران مکه ناشی از ضعف بنیه نظامی او بوده است و بدون توجه به ماهیت رسالت آن حضرت، خواستهاند از وی چهرهای جنگطلب بسازند و چنین بنمایند که اسلام بهزورِ شمشیر گسترش یافته است (رجوع کنید به بروکلمان، ج 1، ص80؛ مونتسکیو، ص 671؛ خدوری، ص 53). همچنین شماری از آنان، با توجه به حملات مسلمانان مهاجر به کاروانهای تجاری مشرکان مکه که به انگیزه جبران بخشی از اموال مصادره شده خود در ابتدای هجرت صورت میگرفت، نسبتهای ناروایی به آن حضرت دادهاند (رجوع کنید به بروکلمان، ج 1، ص 56؛ د. اسلام، چاپ دوم، ذیل"Harb, war.I", "Ghazw" ). شواهد نشان میدهد که آن حضرت، در پی گسترش قلمرو جغرافیایی اسلام با جنگ، آنگونه که در زمان خلفای نخستین عصر فتوحات روی داد، نبود و بر پا داشتن چنین جنگهایی از جمله اهداف اصلی آن حضرت نبود (رجوع کنید به رشیدرضا، ج 2، ص 215؛ زحیلی، ص 103ـ 105)، زیرا پیامبر سیزده سال در مکه با مسالمت مردم را به اسلام دعوت کرد و همین شیوه را در مدینه نیز ادامه داد و اگر سرکشیها و منازعات مشرکان و طاغیان نبود، این روند ادامه مییافت (زحیلی، ص 134). آنچه، به دلالت وحی، برای آن حضرت اهمیت داشت، تحول در نظام اخلاقی و اعتقادی مردم بود و همیشه نگران بود که آنان به خلق و خوی جاهلی بازگردند (رجوع کنید به صنعانی، ج 7، ص 464؛ کلینی، ج 2، ص 277).در آیاتی که در آنها جنگ در شرایط ویژهای برای مؤمنان روا شمرده شده (برای نمونه رجوع کنید به حج: 39ـ41؛ انفال: 15ـ16، 65ـ66؛ توبه: 5)، مراد جنگ دفاعی است و تصمیم پیامبر به جنگ، در شرایط اضطراری صورت گرفته است. شأن نزول این آیات نیز به همین نکته دلالت دارد (رجوع کنید به طوسی، ج 5، ص 90ـ 92، 173، ج 7، ص320ـ321؛ طبرسی، ج 4، ص490ـ 491؛ قرطبی، ج7، ص380ـ382، ج12، ص68ـ69؛ طباطبائی، ج 5، ص160). این قبیل آیات به مشرکانی مربوط میشود که پیمان خود را با پیامبر اکرم شکستند. در تمام جنگهای زمان پیامبر همواره آغازگر جنگ و فتنه مشرکان و کفار بودند (رشیدرضا، همانجا؛ زحیلی، ص 103ـ105). استناد به برخی آیات (رجوع کنید به بقره: 216؛ انفال: 39؛ توبه:29، 36، 123) و احادیث (رجوع کنید به بخاری،ج 8، ص50؛ نوری، ج18، ص 206)، که ظاهراً بر تجویز جنگ ابتدایی با مشرکان و آغازگر جنگ بودن دلالت دارند، بدون توجه به مفاد ادله دیگر ــ از جمله آیاتی که جنگ را مشروط به حمله نظامی دشمن (بقره: 190ـ191)، ظلم و تعدی به مسلمانان (حج: 39؛ بقره: 194) یا فرونشاندن فتنه (بقره: 193) کردهاند ــ نادرست است (رجوع کنید به رشیدرضا، همانجا؛ زحیلی، ص 131، 135ـ136؛ نیز رجوع کنید به جهاد *).بهعلاوه، همچنان که شماری از محققان اسلامشناسی گفتهاند، یکی از مهمترین دلایل گسترش اسلام، نظام اخلاقی و اعتقادی و حقوقی این دین و ابتنای آن بر صداقت و پاکی فردی و برابری و عدالت اجتماعی بود که در آن روزگار برای اقوام سرزمینهای فتح شده، مانند ایرانیان که دارای نظام طبقاتی بودند، جاذبه بسیار داشت. علاوه بر این، بسیاری از لشکرکشیهای صدر اسلام به جنگ منتهی نشد و با مصالحه پایان پذیرفت (رجوع کنید به لوبون، ص 153ـ156؛ لمبتون، ص 17؛ میکل، ص90ـ93؛ زرینکوب، ص158ـ159؛ صفری فروشانی، ص 50 به بعد). این محققان اسلام را دین صلح و دوستی شناختهاند و از جمله روش مسالمتآمیز مسلمانان فاتح اسپانیا را در برابر آیین مسیحیت، یکی از مهمترین عوامل تسهیل استیلای آنان بر آن سرزمین و گسترش اسلام دانستهاند (رجوع کنید به آرنولد، ص 47ـ 48، 51ـ52؛ بوازار، ص 218ـ219؛ قاسمی، ص 215ـ 218). اگر مردم در سرزمینهای اسلامی به زور و تهدید شمشیر اسلام آورده بودند، پس از ضعف دولت اسلامی در قرن هفتم و از میان رفتن خلافت عباسی و تسلط مغولان بر ممالک اسلامی باید بسیاری از آنان، با تغییر حکومت، دین اسلام را رها میکردند، در حالی که نه تنها بر دین خود باقی ماندند، بلکه حاکمان جدید نیز به اسلام متمایل شدند (زحیلی، ص 77).در زمان حکومت حضرت علی علیهالسلام، جنگهای داخلی مسلمانان ناشی از بازگشت شماری از مسلمانان به برخی ارزشهای ناپسند دوران جاهلی بود که در زمان خلفای پیشین، به ویژه عثمان، زمینه آن فراهم شده بود. انگیزه اصلی جنگافروزان از معارضه با آن حضرت، فزونخواهیهای بیجا و عصیان در برابر سیره عدالت خواهانه ایشان بود، همچنان که حضرت علی خود تعبیر قرآنی «اهلبغی» را در مورد آنان بهکار برده است. با این همه، آن حضرت از ابتدا با معارضان خود وارد جنگ نشد، بلکه نخست کوشید به روش گفتگو با آنها، بهویژه با خوارج، از جنگ پیشگیری کند، ولی چون از این روش نتیجه نگرفت، مجبور شد به این جنگها تن دهد (رجوع کنید به نهجالبلاغه، ج 1، ص 66ـ 68، ج 2، ص 230ـ231؛ طبری، سلسله 1، ص 3274ـ 3360؛ نیز رجوع کنید به باغی *؛ برابری *؛ بَغْی *).جنگهای دوران بنیامیه و بنیعباس آمیخته با انگیزههای غیردینی، مانند کشورگشایی و تحصیل غنایم، بود. در این دوران، کاربرد روشهای جاهلی در مورد استخدام افراد در جنگ و احیای سنّت جاهلی جنگ به سبک «غارات» و سوءاستفاده از مفهوم جهاد در راه خدا، آموزههای اصیل اسلامی را تحت شعاع قرار داد (رشیدرضا، ج 2، ص 216؛ مادلونگ، ص 287).مقررات و قواعد الزامی و اخلاقی جنگ، به ویژه تأکید بر رعایت حقوق انسانی در آن، در قرآن و حدیث و به تبع آن در منابع فقهی مطرح شده که از مهمترین آنهاست: آغازگر حمله نبودن در صحنه نبرد، پرهیز از بیاحترامی به اجساد دشمنان و منع مثله کردن آنها، پرهیز از کشتن سالخوردگان و زنان و کودکان و دیوانگان، حفظ حرمت اسیران، خودداری از مسموم کردن آب و طبیعت مورد استفاده دشمن و محروم نساختن وی از آب، اجتناب از قطع درختان، نکشتن حیوانات و آلوده نکردن آب یا غذای دشمن و پرهیز از خیانت کردن به دشمن. رعایت این نکات در سیره عملی رسول اکرم صلیاللّهعلیهوآلهوسلم و حضرت علی علیهالسلام بارها گزارش شده است (رجوع کنید به نهجالبلاغه، ج 3، ص 453؛ ابنفراء، ص 43؛ حرّعاملی، ج 15، ص 58؛ نجفی، ج 21، ص 79ـ82؛ زحیلی، ص 16ـ17). همچنین نقل شده است که تعیین فردی در منازعات لشکریان مسلمان که بر رفتار سربازان نظارت و در صورت لزوم، آنان را توبیخ میکند، امری متداول بوده است (حاجحسن، 1412، ص 210ـ211). شیوه برخورد با اسیران و مجروحان جنگی و چگونگی تقسیم غنایم نیز بهتفصیل در منابع اسلامی مطرح شده است (رجوع کنید به انفال: 41؛ نجفی، ج 21، ص 120ـ132، 147ـ 227؛ زحیلی، ص 404ـ 471، 549 ـ 635؛ نیز رجوع کنید به اسارت *؛ غنیمت *).بنابر برخی منابع فقهی، جنگ با غیرمسلمانان بر دو قسم است: جنگ با کفار و جنگ با اهل کتاب. تفاوت این دو قسم آن است که انعقاد قرارداد ذمه با کافران، برخلاف اهل کتاب، ممکن نیست (رجوع کنید به علامه حلّی، ج 9، ص 46ـ 48؛ زحیلی، ص 100ـ 101؛ نیزرجوع کنید به جزیه *؛ ذمه *). جنگهای داخلی مسلمانان نیز به جنگ با مرتدان، محاربان و بغات تقسیم شده است (ماوردی، ص 95؛ زحیلی، ص 59ـ60). وقوع جنگ با هریک از این گروهها تابع شرایط و احکام خاصی است (رجوع کنید به ماوردی، ص 95ـ109؛ ابنفراء، ص 51ـ60؛ نیز رجوع کنید به باغی *؛ بغی *؛ ارتداد *؛ محارب/ محاربه *). به تصریح آیه 9 سوره حجرات، هنگام وقوع جنگ میان دو گروه مسلمان، وظیفه دیگر مسلمانان آن است که میان متخاصمان، بر پایه عدالت، صلح برقرار نمایند و اگر یک طرف از جنگیدن دست برندارد، باید تا زمانی که دست از ظلم و سرکشی برنداشته، با او بجنگند و چون پایان دادن به جنگ را پذیرفت، صلح را برقرار کنند.منابع: علاوه بر قرآن؛ ابنخلدون؛ ابنفراء، الاحکام السلطانیه، چاپ محمد حامد فقی، بیروت 1403/1983؛ افلاطون، جمهوری ، ترجمه محمدحسن لطفی، تهران 1353 ش؛ علی باقری، کلیات و مبانی استراتژی و جنگ،[تهران]1370 ش؛ محمدبن اسماعیل بخاری، صحیح البخاری ،[چاپ محمد ذهنی افندی]، استانبول 1401/1981؛ کارل بروکلمان، تاریخ الشعوب الاسلامیه، نقله الی العربیه نبیه امین فارس و منیر بعلبکی، بیروت 1948ـ1949؛ احمدبن حسین بیهقی، السنن الکبری ، بیروت 1424/2003؛ جوادعلی، المُفَصَّل فی تاریخ العرب قبل الاسلام ، بغداد 1413/1993؛ حسین حاج حسن، حضاره العرب فی صدر الاسلام ، بیروت 1412/1992؛ همو، حضاره العرب فی عصر الجاهلیه ، بیروت 1405/1984؛ حرّ عاملی؛ محمدبن احمد خطیب شربینی، مغنی المحتاج الی معرفه معانی الفاظ المنهاج ، مع تعلیقات جوبلیبن ابراهیم شافعی، بیروت: دارالفکر، [بیتا.]؛ محمدرشیدرضا، تفسیر القرآن الحکیم المشتهر باسم تفسیر المنار،[تقریرات درس] شیخ محمد عبده، ج 2، مصر1367؛ شارل روسو، حقوق مخاصمات مسلحانه، ج 1، ترجمه علی هنجنی و شیرین نیرنوری، [تهران] 1369 ش؛ وهبه مصطفی زحیلی، آثار الحرب فی الفقه الاسلامی ، دمشق 1419/1998؛ عبدالحسین زرینکوب، تاریخ ایران بعد از اسلام ، تهران 1380 ش؛ نعمتاللّه صفری فروشانی، «درآمدی بر صلحنامههای مسلمانان با ایرانیان در آغاز فتح ایران»، تاریخ اسلام ، سال 1، ش 2 (تابستان 1379)؛ عبدالرزاقبن همام صنعانی، المصنَّف ، چاپ حبیبالرحمان اعظمی، بیروت 1403/1983؛ محمدرضا ضیائیبیگدلی، حقوق جنگ ، تهران 1373 ش؛ طباطبائی؛ طبرسی؛ طبری، تاریخ (لیدن)؛ طوسی؛ حسنبن یوسف علامه حلّی، تذکرهالفقهاء ، قم 1414ـ ؛ علیبن ابیطالب (ع)، امام اول، نهجالبلاغه، شرح محمد عبده، چاپ عبدالعزیز سیدالاهل، بیروت 1382/ 1963 ؛ ظافر قاسمی، الجهاد و الحقوق الدولیه العامه فی الاسلام ، بیروت 1982؛ محمدبن احمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن ، بیروت 1405/1985؛ کلینی؛ و.ب. گالی، فیلسوفان جنگ و صلح: کانت، کلاؤزِویتس، مارکس، انگلس، تولستوی ، ترجمه محسن حکیمی، تهران 1372 ش؛ ایگناس گولدتسیهر، العقیده و الشریعه فی الاسلام ، نقله الی اللغه العربیه و علق علیه محمد یوسف موسی، عبدالعزیز عبدالحق، و علی حسن عبدالقادر، بیروت 1946؛ گوستاو لوبون، تمدن اسلام و عرب ، ترجمه هاشم حسینی، تهران 1364 ش؛ علیبن محمد ماوردی، الاحکام السلطانیه و الولایات الدینیه ، بغداد 1409/1989؛ محمود مسائلی و عالیه ارفعی، جنگ و صلح از دیدگاه حقوق و روابط بینالملل ، تهران 1373 ش؛ شارل لوئی دو سکوندا مونتسکیو، روح القوانین ، ترجمه و نگارش علیاکبر مهتدی، تهران 1362 ش؛ آندره میکل، الاسلام و حضارته، ترجمه زینب عبدالعزیز، صیدا[ ?1981]؛ محمدحسنبن باقر نجفی، جواهر الکلام فی شرح شرائع الاسلام ، ج 21، چاپ عباس قوچانی، بیروت 1981؛ حسینبن محمدتقی نوری، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل ، قم 1407ـ 1408؛ علیبن ابوبکر هیثمی، مجمع الزوائد و منبع الفوائد ، بیروت 1408/1988؛ کریس آو یوکنیک و روژه نورمان، «مشروعیت خشونت: تاریخچه انتقادی حقوق جنگ»، در مجموعه مقالات حقوق جنگ ، گردآوری و ترجمه حسین شریفی طرازکوهی، تهران: دانشگاه امام حسین (ع)، 1375 ش؛Thomas Walker Arnold, The preaching of Islam: a history of the propagation of the Muslim faith, London 1986; Marcel A. Boisard, L'humanisme de l'islam , Paris 1979; Carl von Clausewitz, On war , tr. J.J. Graham, Ware, Engl. 1997; Juan Ricardo I. Cole, Sacred space and holy war: the politics, culture and history of Shi ـ ite Islam , London 2002; Dictionary of the history of ideas , ed. Philip P. Wiener, New York: Charles Scribner's Sons, 1973, s.vv. "Peace, ethics of" (by Elizabeth Flower), "Peace, international" (by Warren F. Kuehl), "War and militarism" (by Theodore Ropp>; EI 2 ,s.vv."Ghazw" (by T.M.Johnstone), "Harb, war. I: Legal aspect" (by Majid Khadduri); Toshihiko Izutsu, Ethico-religious concepts in the Quran , Montreal 1966; Immanuel Kant, Perpetual peace and other essays on politics, history, and morals , tr. Ted Humphrey, Indianapolis 1983; Majid Khadduri, War and peace in the law of Islam , New York 1979; Ann Katharine Swynford Lambton, Landlord and peasant in Persia: a study of land tenure and land revenue administration , London 1953; Wilferd Madelung, The succession to Muhammad: a study of the early Caliphate , Cambridge 1997; Perpetual peace: essays on Kant's cosmopolitan ideal , ed. James Bohman and Matthias Lutz-Bachmann, Cambridge, Mass.: The MIT Press, 1997.