تحکیم(1) ، واقعهایدر جنگصِفّین. تحکیمدر لغتبهمعنایداوریخواستنو حَکَمقرار دادناستو در اصطلاحتاریخیبهماجراییاشارهدارد کهدر سال37 در جنگصفّینرویداد و بهپیداییخوارجانجامید. در اینجنگپساز اینکهسپاهمعاویهدر آستانةشکستقرار گرفت، بهپیشنهاد عمروعاص، سپاهیانمعاویهقرآنها را بر نیزهکردند و از سپاهعلیعلیهالسلامخواستند کهاز جنگدستبکشند و حکمیتقرآنرا بپذیرند (نصربنمزاحم، ص 478؛ دینوری، ص 188). امامعلیاعلامکرد کهایندرخواست، فریبکارانهو بهمنظور فرار از شکستاستو ازینرو فرمانبهادامةجنگداد، ولیگروهیاز سپاهیانایشانخواستار پایاندادنبهجنگو قبولحکمیتقرآنشدند. در رأساینگروهاشعثبنقیس* بود کهمعاویهقبلاً با او مخفیانهمذاکرهکردهبود (دینوری، ص؛ یعقوبی، ج، صـ189؛ برایاقوالدیگر رجوع کنید به علیاشعری، ص 128؛ بغدادی، ص 74ـ 75). اشعثپیشاز اینماجرا نیز سپاهعلیعلیهالسلامرا بهرها کردنجنگترغیبمیکرد (نصربنمزاحم، ص). با اصرار اشعثو کسانیدیگر، از جملهمِسْعَربنفَدَکیو زیدبنحُصَیْن، و تهدید حضرتعلیبهقتلیا تسلیمو تحویلاو بهمعاویه، جنگمتوقفشد (طبری، ج 5، ص 49؛ مسعودی، ج 3، ص 141؛ شهرستانی، ج 1، ص 114). امامدر وضعیکهدشمنپدید آوردهبود پیشنهاد معاویهرا برایمتارکةجنگو تعییننمایندهبرایمذاکرهپذیرفتو ماجرایتحکیمشکلگرفت.معاویه، عمروعاصرا کهبهزیرکیمعروفبود، بهنمایندگیبرگزید و علیعلیهالسلاممالکاشتر یا بهقولیعبداللّهبنعباس(دینوری، ص؛ ابناعثمکوفی، ج، ص) و بهقولیدیگر، ابوالاسود دُئَلیرا انتخابکرد (ابنعبدربه، ج، ص)، اما با مخالفتهمانکسانیکهتوقفجنگرا بر ویتحمیلکردهبودند، مواجهشد و اینبار نیز نمایندگیابوموسیاشعریبهامامتحمیلشد. یکیاز انگیزههایانتخابابوموسیتعصباتقومیو قبیلهایبود، زیرا بسیاریاز آنان، از جملهاشعثبنقیس، همانند ابوموسییمنیبودند ( رجوع کنید بهنصربنمزاحم، ص؛ مجلسی، ج 33، ص 298). پساز انتخابابوموسی، سند تحکیمنوشتهشد و امامبر خلافمیلخود و برایحفظمصالحامتاسلامیآنرا امضا کرد (طوسی، ج، ص). در اینسند آمدهاستکهعلیو معاویهو سپاهیانشان، حکمیتقرآنو سنّتپیامبر را پذیرفتهاند و ابوموسیاشعریو عمروعاص، باید بر ایناساستا ماهرمضانآینده، حکمخود را ابلاغکنند و هر حکمی کهبدهند در امانخواهند بود. در پایانسند نامچندتناز اصحابعلیعلیهالسلامو معاویهبهعنوانشاهد آمدهاست(نصربنمزاحم، صـ 508؛ نیز رجوع کنید بهدینوری، صـ196؛ طبری، ج 5، ص 53 ـ54؛ ابناعثمکوفی، ج، ص؛ ابنجوزی، ج، ص؛ ابنابیالحدید، ج، ص). اشعثبنقیسسند تحکیمرا برایمسلمانانخواند؛ گروهی، از جملهعُروةبناُدَیَّة، با آنمخالفتکردند و شعار «لاحُکْمَ اِلاّ لِلّه» سر دادند و میگفتند کهدر دینخدا هیچکسنباید دیگریرا حَکَمقرار دهد. اینگروهبه«مُحِکّ ِمةاولی» معروفاند (علیاشعری؛ بغدادی، همانجاها؛ شهرستانی، ج، ص 115). جمعیاز کسانیکهقبولحکمیترا بهعلیعلیهالسلامتحمیلکردهبودند نیز بهاینمخالفانپیوستند و قبولحکمیترا کفر و گناهکبیرهخواندند و گفتند کهما از آنتوبهکردیمو علیهمباید توبهکند. امامسخناینگروهرا نپذیرفتو با آیاتقرآنیبا آنانمحاجهکرد (نصربنمزاحم، صـ514؛ مبرد، ج، ص 154ـ 155؛ طبری، ج 5، صـ66؛ مفید، ص؛ نیز رجوع کنید بهخوارج* ). بهاینترتیب، گروهیبا اصرار زیاد علیعلیهالسلامرا بهقبولحکمیتواداشتند و در اندک زمانینظرشانرا تغییر دادند و قبولحکمیترا کفر دانستند. ایندوگانگیدر رفتار سببشدهاستکهبرخیمحققانمیانگروهیکهحکمیترا تحمیلکردند و گروهیکهپذیرشآنرا کفر دانستند، فرقبگذارند، از جملهبرونوفگفتهاستکهگروهاولاز قاریانو گروهدوماز بَدَویانبودهاند (ولهاوزن، ص 32). ایننظر بر واقعیاتتاریخیمنطبقنیستو مورخانتصریحکردهاند کههمانکسانیکهحکمیترا بر علیعلیهالسلامتحمیلکردند، بر ویاعتراضنمودند. همچنینگروهیگفتهاند کهمخالفتپساز اظهارنظر حکمینصورتگرفت. ایننظر نیز درستنیست، زیرا پساز متارکةجنگ، امامعلیسپاهخود را از صفّینبهسویکوفهحرکتداد و در اینهنگامدوازدههزار تناز سپاهیانبا اعتراضبهقبولحکمیت، از آنحضرتجدا شدند و با رهبریکسانیچونعبداللّهبنکَوّاء و شَبَثبنرِبْعیبهمحلیبهنامحَروراء رفتند. در اینهنگام هنوز دو حَکَمبهمذاکرهنپرداختهبودند. ظاهراً، اینماجرا نتیجةترفند کسانیاز قبیلاشعثبنقیسکِنْدی، حُرْقوصبنزُهَیْر و شبثبنربعیبودهاست( رجوع کنید بهیعقوبی، ج، صـ190؛ طبری، ج 5، ص 72ـ73، 82؛ شهرستانی، همانجا؛ ابنکثیر، ج، ص؛ سیوطی، ص).ابوموسیاشعریو عمروعاصدر رمضانهمانسالدر دُومَةالجَنْدلتوافق کردند کههر یک، موکّلخود را از خلافتعزلکند و سپسانتخابخلیفه را بهشورایمسلمانانواگذارند (نصربنمزاحم، ص؛ ابناثیر، ج، ص؛ ابنکثیر، ج، ص، 284)، اما ابناعثمکوفی(ج، ص) گفتهاستکهآندو بر عزلعلیو معاویهو انتخابعبداللّهبنعمر بهعنوان خلیفهتوافقکردند. روز اعلامنتیجةحکمیت، عمروعاصبا اینبهانهکهسنابوموسیبیشتر و مقاماو والاتر است، پیشنهاد کرد نخسترأیاو را اعلامکند. ابوموسیطبققرار، علیعلیهالسلامرا از خلافتعزلکرد ولیعمروعاصکهپساز او سخنگفت، معاویهرا بر مسند خلافتتثبیتنمود (نصربنمزاحم، ص؛ مسعودی، ج، ص). اینرأیسببرنجشطرفدارانامامعلیشد و میانآنانو عمروعاصسخنانتندیرد و بدلگردید.شبهاتخوارجدر بارةتحکیم، سبببحثهایکلامیطولانیو پیداییفرقههایمختلفشد. خوارجبا استناد بهبعضیآیاتــ از جمله«... اِنِ الحُکْمُ اِلاّ ' لِلّ'هِ یَقُصُّ الحَقَّ و هُوَ خَیْرُ الْف'اصِلینَ» (حکمجز از آنخدا نیست، کهحقرا بیانمیکند و او بهترینداوراناست؛ انعام: 57)، «... وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما اَنْزَلَ اللّ'هُ فَاُول'ئِکَ هُمُ الکافِروُنَ» (و کسانیکهبهموجبآنچهخدا نازلکردهداورینکردهاند، آنانخود کافراناند؛ مائده: 44) و نیز آیات47 و 48 سورةمائدهو آیة67 سورةیوسف ــ میگفتند حاکمفقطخداستو نمیتواندیگرانرا حَکَمقرار داد، لذا تعییناشخاصیبرایحکمیتدر واقعةصفّینکاریخلافو گناهکبیرهبودهاست. از سویدیگر، بیشتر آنانمرتکبگناهکبیرهرا کافر میدانستند و بر اینپایهبهکفر علیعلیهالسلامو معاویهحکممیکردند و جنگبا آنانرا لازممیشمردند. ظاهراً مقصود آناناز اینسخنکهحُکمجز از آنِ خدا نیست، منحصر بهموضوعتحکیمنبودهبلکهانکار دولتو حکومتبهطور عامبودهاست. حضرتعلینیز ناظر بههمینتلقیآنان، جملةمشهور خود را گفتکهآنانسخنحقیمیگویند (اِنِ الحُکمُ اِلاّ لِلّه) و از آننتیجةباطلمیگیرند (لا' اِمْرَةَ اِلاّ لِلّه)، چرا کهانتظامامور مردمبدونامیر و فرمانروا، نیکوکار یا تبهکار، از هممیگسلد ( رجوع کنید به نهجالبلاغة، خطبة40). در هر صورتایناعتقاد خوارجدیرینپایید (طبری، ج 5، ص 75؛ علیاشعری، ص) و آنانبزودیضرورتامامت، بهمعنایرهبری، را دریافتند. در واقعواقعةتحکیم، مبدأ تحول، یا دستکم، بروز اعتقاد خوارجنسبتبهموضوعامامتشد؛ آنانبعد از واقعةتحکیمو خروجبر امامعلی، با حذفبُعد الاهیو شرعیامامت، آنرا تا حد مدیریتسیاسیو اجتماعیمردمکاهشدادند تا جاییکههمةخوارج، بجز نَجْداتکهاصلضرورتامامتو حتیرهبریرا انکار میکردند، معتقد شدند کههر کسیکهقائمبهکتابو سنّتو عالمبهآندو باشد، شایستةامامتاست، امامتبا بیعتدو تنتحققمییابد (نوبختی، ص) و از سویدیگر، خروجبر امامستمکار واجباست(بغدادی، ص 50).در واقعةصفّین، همانطور کهگفتهشد، موضوع تحکیمبر امامعلیتحمیلگردید. امامدر آنزمان، شرایطپذیرشتحکیمرا بهنفعاسلامو جامعةاسلامینمیدانست، اما بهضرورتآنرا پذیرفتو در عینحال، اساستحکیمرا قرآنو سنّتپیامبر قرار داد و بنا بهسند تحکیم، دو حَکَمبا اینشرطتعیینشدند کهبر اساسقرآنو سنّتِ پیامبر داوریکنند ( رجوع کنید بهنهجالبلاغة، خطبة125). در بیانعلیعلیهالسلامپذیرشتحکیماساساً کار نادرستینیستو تا وقتیکهداور برخلافقرآنسلوکنکرده، حکماو پذیرفتنیاست. قرآنکریمدر مواردیمسلمانانرا بهتعیینحکمتوصیهکردهاست، از جملهبرایحلاختلافاتمیانهمسرانکهبیمطلاقبرود ( رجوع کنید بهنساء: 35) و تعییننوعقربانیبهعنوانکفارةصید در حالاحرام( رجوع کنید بهمائده: 95). پیامبر نیز در غزوةبنیقریظه، سعدبنمعاذ را حَکَمکرد ( رجوع کنید بهابنعبدربه، ج، ص؛ و نیز رجوع کنید بهبغدادی، صـ80). امامعلیعلیهالسلامدر مناظرهبا ابنکوّاء و چند تندیگر از خوارج، بههمیننکاتتوجهداد و آنانمجابشدند و بهآنحضرتپیوستند ( رجوع کنید به طبرسی، ج 1، ص 188؛ ابنابیالحدید، ج، ص 275).بهگفتةابوالحسنعلیاشعری(ص 58) شیعیاندر بارةواقعةتحکیمدو نظر داشتند؛ گروهیپذیرفتنتحکیماز سویحضرتعلیرا تقیهدانستند و تقیهرا در اینموارد مجاز خواندند، چنانکهپیامبر نیز در اولاسلامچنینمیکرد، گروهیدیگر تحکیمرا اساساً عملیدرستتلقیکردند، خواهتقیهبودهباشد خواه نباشد. در کتابهایمللو نحلو کتبکلامیشیعه، از کهنترینروزگاران، نشانیاز چنینتقسیمینیست(براینمونهرجوع کنید به سعد اشعری، صـ13؛ نوبختی، ص).منابع: علاوهبر قرآن؛ ابنابیالحدید، شرحنهجالبلاغة، چاپ محمد ابوالفضلابراهیم، قاهره1385ـ1387/ 1965ـ1967، چاپ افستبیروت] بیتا. [ ؛ ابناثیر؛ ابناعثمکوفی، الفتوح، چاپسهیل زکار، بیروت1412/ 1992؛ ابنجوزی، المنتظمفیتاریخالملوک و الامم، چاپمحمد عبدالقادر عطا و مصطفیعبدالقادر عطا، بیروت 1412/ 1992؛ ابنعبدربه، العقد الفرید ، ج 5، چاپعبدالمجید ترحینی، بیروت1404/ 1983؛ ابنکثیر، البدایةو النهایة، بیروت1411/ 1990؛ سعدبنعبداللّهاشعری، کتابالمقالاتو الفرق، چاپمحمدجواد مشکور، تهران1361 ش؛ علیبناسماعیلاشعری، کتابمقالاتالاسلامییّنو اختلافالمصلّین، چاپهلموتریتر، ویسبادن1400/1980؛ عبدالقاهربنطاهر بغدادی، الفرقبینالفرق، چاپمحمد محییالدینعبدالحمید، بیروت: دارالمعرفة، ] بیتا. [ ؛ احمدبنداود دینوری، الاخبار الطوال، چاپعبدالمنعمعامر، قاهره1960، چاپافستقم1368 ش؛ عبدالرحمانبنابیبکر سیوطی، تاریخالخلفاء ، چاپمحمد محییالدینعبدالمجید، مصر 1378/ 1959؛ محمدبنعبدالکریمشهرستانی، المللو النحل، چاپمحمد سیدکیلانی، بیروت1406/1986؛ احمدبنعلیطبرسی، الاحتجاج، چاپمحمدباقر موسویخرسان، بیروت1401/1981؛ طبری، تاریخ(بیروت)؛ محمدبنحسنطوسی، تلخیصالشافی، چاپ حسینبحرالعلوم، قم1394/1974؛ علیبنابیطالب(ع)، اماماول، نهجالبلاغة، چاپصبحیصالح، بیروت?] 1387 [ ، چاپافستقم] بیتا. [ ؛ محمدبنیزید مبرد، الکاملفیاللغةوالادب، چاپتغارید بیضون و نعیمزرزور، بیروت1409/ 1989؛ محمدباقربنمحمدتقیمجلسی، بحارالانوار ، ج 33، چاپمحمدباقر محمودی، تهران1368 ش؛ مسعودی، مروج(بیروت)؛ محمدبنمحمد مفید، الاختصاص، چاپعلیاکبر غفاری، قم: جامعةمدرسینحوزةعلمیهقم، ] بیتا. [ ؛ نصربنمزاحم، وقعةصفّین، چاپعبدالسلاممحمد هارون، قاهره1382، چاپافستقم1404؛ حسنبنموسینوبختی، فرقالشیعة، چاپمحمدصادقآلبحرالعلوم، نجف1355/ 1936؛ یولیوسولهاوزن، احزابالمعارضةالسّیاسیّةالدینیّةفیصدرالاسلام: الخوارج و الشیعة، ترجمهعنالالمانیةعبدالرحمانبدوی، کویت1976؛ یعقوبی، تاریخ.