تُجیبیان ، از خاندانهای عرب حاکم در شمال اندلس از قرن سوم تا پنجم. این خاندان اصیل عربِ یمنی خود را به تُجیب، دختر ثوبانبن سُلَیمبن ذُهل مَذحِجی سَکونی کِندی، نسبت میدهند. تجیب مادر عَدی و سعد، پسران اَشرَسبن شبیب سکونی، بود (ابنکلبی، ج1، ص121؛ ابنعبدالبر، ص116؛ ابنحزم، ص429؛ حجری یمانی، ج1، جزء1، ص138).نیای تجیبیان اندلس، عُمَیرَةبن مُهاجربن نجده بود که نسبش به عدیبن اشرسبن شبیب میرسید و ازینرو به آنان بنیمُهاجر نیز گفته میشد. عُمیره در سال 92 همراه سپاهیان موسیبن نُصَیر وارد اندلس شد و مدتی در منطقة ثَغْراعلی (سَرَقُسطه/ ساراگوسا ) اقامت گزید و دو سال حاکم ولایت برشلونه (بارسلون) شد (ابنحزم، ص430؛ سامرائی، ص291).ظاهراً عربهای بنیتجیب طی یک قرن و نیم اقامت در سرقسطه، توانستند نفوذ بسیار و جایگاه ویژهای به دست آورند (ابندَلائی، ص56ـ57؛ ابوضیف احمد، ص279ـ280).ظهور رسمی تجیبیان در صحنة سیاسی سرقسطه مرهون سیاستهای دوراندیشانة امیر اموی اندلس، محمدبن عبدالرحمان دوم (حک : 238ـ273)، در مقابل خاندان دو رگه (مُوَلَّدون)و شورشی بنیقَسی در نواحی شمالی اندلس بود (ابوضیف احمد، ص279). او از عربهای بنیتجیب ساکن در سرقسطه برای سرکوبی بنیقسی که بر منطقه چیره شده بودند، استفاده کرد (ابنحیّان، ج3، ص20؛ ابندلائی، ص41، 49؛ سامرائی، ص312ـ 313) و بدین منظور، در 248 شهر «قلعة ایوب » را در نزدیکی سرقسطه بنا کرد و عبدالرحمانبن عبدالعزیز تجیبی را حاکم آن سامان گردانید و آنگاه قلعههای شُمیط و دَرَوْقَه و فُرِتش را برای تجیبیان ساخت تا آنان بتوانند بنیقسی را سرکوب و از تجاوزاتشان جلوگیری کنند (ابنحیّان؛ ابندلائی، همانجاها).عبدالرحمانبن عبدالعزیز تجیبی به عنوان نخستین کارگزار امویان ابتدا در قلعة دروقه اقامت گزید و پس از مستحکم ساختن شهر قلعة ایوب به آنجا نقل مکان کرد و پسرش عبدالعزیز را بر دروقه گماشت (ابندلائی، ص53؛ ابوضیف احمد، ص 280).عبدالعزیزبن عبدالرحمان تجیبی با منذربن محمد اموی، ولیعهدِ فرمانروای اندلس، دوستی دیرینه داشت و در لشکرکشیهای وی برای سرکوبی مخالفان دولت اموی شرکت میکرد (ابندلائی، همانجا؛ نیز رجوع کنید بهابنعذاری، ج2، ص102ـ103)، لذا در 273 که منذر به امارت اندلس رسید عبدالعزیز همراه هیئتی برای گفتن تبریک به قرطبه رفت و جزو ندیمان امیر اموی گردید (ابندلائی؛ ابوضیف احمد، همانجاها).عبدالرحمانبن عبدالعزیز تجیبی، سرسلسلة خاندان تجیبیان اندلس، از آغاز حکومت تا زمان مرگش در 277 به نبرد با بنیقسی و سرکوب آنان پرداخت (ابندلائی، ص49).در 261 (ابنحیّان، همانجا؛ ابندلائی، ص41) و بنا به برخی قراین تاریخی در 271 (ابنفَرَضی، ص111؛ ضَبّی، ص261؛ ابنعذاری، ج2، ص103، 105؛ ابنخلدون، ج4، ص169؛ سامرائی، ص322ـ 325)، سرقسطه به امیر قرطبه، محمدبن عبدالرحمان دوم، فروخته شد و او حکومت آنجا را به احمدبن براء پسر وزیر امویان، البراءبن مالک قرشی، سپرد (ابنقوطیه، ص123؛ سامرائی، ص325). احمدبن براء تا 275 بر سرقسطه حکومت راند و نفوذ و قدرت بسیاری در منطقة ثغر (مرز) یافت تا حدی که عبداللّهبن محمدبن عبدالرحمان اموی (حک : 275ـ300)، امیر قرطبه، از توانمندی او و نفوذ پدرش در دربار امویان احساس خطر کرد (ابنقوطیه، همانجا؛ سامرائی، ص 326).عبداللّه اموی برای سرکوبی احمدبن براء و پدرش، از تجیبیان مدد جست و پنهانی با عبدالرحمانبن عبدالعزیز توافق کرد که در مقابل کشتن احمدبن براء حکومت سرقسطه را به عبدالرحمانبن عبدالعزیز بسپارد (ابنقوطیه؛ سامرائی، همانجاها). در پی این توافق، تجیبیان چندین بار کوشیدند سرقسطه را تصرف کنند، اما به علت استحکامات شهر موفق نشدند و در یکی از این نبردها عبدالعزیز، پسر عبدالرحمانبن عبدالعزیز کشته شد (ابنحیّان، همانجا؛ ابندلائی، ص53؛ سامرائی، ص 327).تجیبیان که با لشکرکشی موفق به تصرف سرقسطه نشده بودند، راه نیرنگ و فریب در پیش گرفتند؛ ابویحیی محمدبن عبدالرحمان تجیبی معروف به اَنقَر (اَعوَر) وانمود کرد که از پدرش، حاکم قلعة ایوب، خشمگین و ناراضی است و به احمدبن براء، کارگزار سرقسطه، پیوست و بعد تعدادی از یارانش نیز به همین بهانه به وی پیوستند و او در فرصتی مناسب احمدبن براء را به قتل رساند و در هجدهم رمضان 276 حکومت سرقسطه به چنگ تجیبیان افتاد (ابنقوطیه، ص123ـ124؛ ابنحزم، ص 430؛ ابنحیّان، ج3، ص20ـ21، 85 ـ 86؛ ابندلائی، ص 41).محمدبن لُبّ قَسَوی و پسرش لبّ از 276 تا 294 سعی کردند با محاصره و لشکرکشیهای پیدرپی، سرقسطه را از دست تجیبیان در آورند، اما موفق نشدند. محمد در285 و لبّ در 294 کشته شدند و تجیبیان با قدرت بیشتری به حکومت خود ادامه دادند (ابنقوطیه، ص124؛ ابنحیّان، ج3، ص86ـ87؛ سامرائی، ص329ـ330).عبدالرحمان سوم اموی در 312 بنیقسی را از سرقسطه کوچ داد و حکومت آن منطقه را به طور کامل مجدداً به ابویحیی محمدبن عبدالرحمان تجیبی (حک : 276ـ312) و فرزندان او سپرد (ابنقوطیه، همانجا؛ ابنحیّان، ج3، ص87). ابویحیی در 300 منشور ولایت سرقسطه را از امیر جدید قرطبه، عبدالرحمان ناصر، دریافت کرد (ابندلائی، ص42) و در اواخر 301 تجیبیان قلعة قَلَهُرَّه را از مسیحیان گرفتند (ابنحیّان، ج5، ص98ـ99؛ ابنعذاری، ج2، ص164). در 303 تجیبیان با استفاده از آشوبهایی که در شمال اندلس رخ داده بود، دو قلعه از قلاع شهر وِشقه (هوئسکا ) را تصرف کردند (ابندلائی، همانجا؛ ابوضیف احمد، ص319). ابویحیی در لشکرکشیهای عبدالرحمان ناصر در 308 و 312 شرکت کرد. وی در نیمة شوال 312 در سرقسطه درگذشت (ابندلائی، همانجا).پس از مرگ ابویحیی، عبدالرحمان ناصر حکومت سرقسطه را به فرزند او، هاشمبن محمدبن عبدالرحمان تجیبی سپرد و تجیبیان منسوب به وی، بنیهاشم نامیده شدند (همان، ص42ـ43؛ سالم، ص84). در مدت حکومت هاشم، سرقسطه در آرامش و امنیت به سر برد. وی در سیزدهم رمضان 318 درگذشت (ابندلائی، ص43).امیر قرطبه در هجدهم رجب 319 حکومت سرقسطه را به محمدبن هاشم تجیبی واگذار کرد (همان، ص44). محمد در 322 از همراهیِ خلیفة اموی، عبدالرحمان ناصر، در جنگ خودداری نمود و شورش کرد، اما وقتی دید تاب مقاومت ندارد، تقاضای بخشش کرد و خلیفه پذیرفت (ابنحزم، ص 430؛ ابندلائی، ص 44). پس از بازگشت عبدالرحمان ناصر از سرقسطه، محمد دوباره شورش کرد، خلیفة اموی با سپاهیانش به سرقسطه رفت و آنجا را تا محرّم 326 محاصره کرد (ابنحیّان، ج5، ص363؛ ابندلائی، ص45؛ ابوضیف احمد، ص323).در 325 عبدالرحمان ناصر برای سامان دادن به اوضاع سرقسطه و شمال اندلس راهی این منطقه شد و پس از تصرف چند قلعه، در برابر قلعة ایوب ــ که مُطَرِّفبن مُنذَر تجیبی معروف به ابنشُوَیرِب آن را اداره میکرد ــ اردو زد ( رجوع کنید بهابنحیّان، ج5، ص396).تجیبیان دیگر مناطق، چون یونسبن عبدالعزیز تجیبی فرمانروای دروقه و حَکَمبن منذر تجیبی حاکم تورش، نیز ناگزیر شهرها را تخلیه و همگی برای یاری رساندن به تجیبیان شهر قلعة ایوب شتافتند (همان، ج5، ص397)، اما با وجود تمام این امدادها در هفدهم رمضان 325 سپاهیان خلیفة اموی قلعة ایوب را گرفتند. در این واقعه مطرّفبن منذر تجیبی و تعدادی از بزرگان خاندان تجیبی و سرداران مدافع قلعة ایوب کشته شدند و تنها حکمبن منذر، برادر مطرّف، و تنی چند از تجیبیان که قبلاً از عبدالرحمان اموی اماننامه دریافت کرده بودند، از مرگ رهایی یافتند و به قرطبه منتقل شدند (همان، ج5، ص 397ـ 398).پس از تسخیر قلعة ایوب و سرکوب کردن مخالفان، عبدالرحمان راهی سرقسطه شد و از دوازدهم شوال 325 محمدبن هاشم تجیبی را محاصره کرد تا اینکه در محرّم 326 محمد تسلیم شد و اماننامهای از عبدالرحمان اموی دریافت کرد که طبق آن میبایست با یارانش از سرقسطه خارج میشد و فرمانروایی تطیله (تودلا ) را به عهده میگرفت و یک ماه نیز در قرطبه اقامت میکرد و دوباره با شرایطی، کارگزار سرقسطه و منطقة ثغراعلی میشد (همان، ج5، ص401ـ407).محمد طبق اماننامه به دربار قرطبه رفت و مدتی تحت حمایت خلیفة اموی با شکوه زیست و آنگاه در رجب 326 کارگزار سرقسطه و سپهسالار نواحی شمالی اندلس شد (همان، ج5، ص423ـ424؛ ابندلائی، ص46). او به دستگاه خلافت اموی وفادار ماند و در کنار دیگر سپاهیان عبدالرحمان ناصر در نبرد معروف خندق یا سیمالقه (شمنقه/ سیمانکاس ) که در شوال 327 رخ داد، شرکت کرد و مسیحیان منطقه او را اسیر کردند (ابنحیّان، ج5، ص435؛ ابندلائی، همانجا؛ ابنخلدون، ج4، ص180). با تلاشهای عبدالرحمان ناصر اموی و پرداخت سَربَهایی سنگین، محمد در ششم صفر 330 آزاد شد و به قرطبه بازگشت. علاوه بر سمتهای قبلی وزارت عبدالرحمان را به عهده گرفت. وی در 22 محرّم 338 در سرقسطه وفات یافت (ابنحیّان، ج 5، ص 435ـ436، 466ـ467، 473ـ474؛ ابندلائی، همانجا؛ عنان، عصر اول، قسم 2، ص 418، 421ـ422).یحییبن محمدبن هاشم تجیبی از زمان اسارت و بعد وزارت پدرش، عملاً از سوی خلیفة اموی، عبدالرحمان ناصر، کارگزار سرقسطه و مناطق اطرافش بود و پس از مرگ پدرش مجدداً فرمان حکومت سرقسطه به نام او صادر گردید (ابندلائی، ص 46ـ47؛ ابنحیّان، ج5، ص490).یحیی در 354 در لشکرکشی امویان به فرماندهی امیرْغالب به اراضی قشتاله شرکت کرد و در تصرف گرماج/ غرماج حضور داشت (ابنخلدون، ج4، ص186؛ عنان، عصر اول، قسم2، ص487). او که سردار و وزیر الحکم المستنصر اموی (حک : 350ـ366) بود، در محرّم 363 همراه برادرانش با سپاهی انبوه و اموال فراوان به سوی مغرب شتافت تا به غالب و سپاهیان امویِ تحت فرماندهی او کمک کند. یحیی در سرکوبی ادریسیان مغرب سهم بسزایی داشت (عنان، عصر اول، قسم2، ص497). در اواخر ذیحجّة 363 که غالب به اندلس بازگشت، فرماندهی لشکر اموی مستقر در مغرب به یحیی سپرده شد (همان، عصر اول، قسم2، ص498).در 365 یحیی به سرقسطه بازگشت (ابنعذاری، ج2، ص250). از این زمان تا 379 ذکری از خاندان تجیبیان در منابع تاریخی نیست.در 379 فرمانروای سرقسطه، عبدالرحمان مطرّف تجیبی، از نارضایتی عبداللّه فرزند منصوربن ابیعامر (منصور فرمانروای واقعی اندلس بود) بهره برد و با وی دسیسه چید که منصور را به قتل برسانند، اما منصور مطّلع شد و عبدالرحمان را به قرطبه فراخواند و او را در صفر 379 از حکومت سرقسطه عزل کرد و یک ماه بعد به قتل رساند (ابنعذاری، ج2، ص282ـ283؛ عنان، عصر اول، قسم2، ص548 ـ550).منصور برای دلجویی از تجیبیان، حکومت سرقسطه و نواحی شمالی اندلس را به یحییبن عبدالرحمانبن مطرّف تجیبی ملقب به سماحه/ سماجه (عنان، عصر اول، قسم2، ص 550) و به روایت ابنعذاری به برادرزادة او، عبدالرحمانبن یحیی تجیبی سپرد (ج2، ص283).یحییبن عبدالرحمانبن مطرّف تجیبی (حک : 379ـ 408) تا زمان وفاتش با اقتدار فرمانروای سرقسطه ماند. در دوران حکومت او خلافت امویان سقوط کرد و اندلس میان ملوکالطوایف تجزیه شد و شورشهای متعددی صورت گرفت (عنان، عصر دوم، ص266).منذر پسر یحییبن عبدالرحمانبن مطرّف تجیبی پس از مرگ پدرش، در 408 به حکومت سرقسطه رسید و خود را «حاجب ذوالریاستین» نامید و لقب المنصور را برای خویش برگزید (همانجا). منذر را میتوان نخستین امیر تجیبی سرقسطه در دورة ملوکالطوایف اندلس دانست. او از اینکه علیبن محمد، قرطبه را تصرف کرده بود، ناراضی بود، ازینرو در 409 با دیگر سپاهیان اندلسی مخالف به مصاف سپاه بربری علیبن حمود رفت، اما در این نبرد سپاه اندلسی در نزدیکی غرناطه شکست خورد و خلیفة پیشنهادی آنان نیز به قتل رسید (ابنعذاری، ج3، ص125ـ126؛ عنان، عصر دوم، ص 266ـ267).منذر در 411 به دعوت مردمِ بلنسیه (والنسیا ) راهی آن شهر شد و با لشکریان مجاهد عامری، حاکم دانیه که بر بلنسیه چیره شده بودند، جنگید و مجاهد عامری به دانیه عقبنشینی کرد. منذر پس از اینکه مردم بلنسیه برای خود کارگزار تعیین کردند، به سرقسطه بازگشت (عنان، عصر دوم، ص267). او تا زمان وفاتش در 414 حاکم سرقسطه ماند و بر اثر سیاست دوستانه و روابط حسنة وی با امیران مسیحیِ همجوار، در قلمروِ او چندین سال آرامش و رونق حاکم بود ( رجوع کنید به ابنعذاری، ج 3، ص 175ـ177).پس از مرگ منذر، پسرش یحیی به حکومت سرقسطه رسید و لقب المظفر را برای خود برگزید. وی در 420 درگذشت و حکومت به پسرش منذر رسید (عنان، عصر دوم، ص268).منذربن یحیی، آخرین حاکم سرقسطه، خود را به حاجب معزالدوله ملقب ساخت. او ده سال بر نواحی شمالی اندلس حکومت راند، اما مورخان کوچکترین اشارهای به این موضوع نکردهاند. در اول ذیحجّة 430 یکی از پسرعموهای منذر، عبداللّهبن حکیم (حَکَم)، او را به قتل رساند و بدینترتیب، حکومت تجیبیان بر سرقسطه منقرض گردید (ابنحزم، ص 431؛ ابنعذاری، ج3، ص 178ـ180، 221ـ222؛ ابنخطیب، ص170).منابع: ابناثیر؛ ابنحزم، جمهرة انساب العرب ، بیروت 1403/ 1983؛ ابنحیّان، المقتبس ، ج3، چاپ ملچور آنتونیا، پاریس 1937، ج5، چاپ چالمتا، مادرید 1979؛ ابنخطیب، تاریخ اسبانیة الاسلامیة، او، کتاب اعمال الاعلام ، چاپ لوی ـ پرووانسال، بیروت 1956؛ ابنخلدون؛ ابندلائی، نصوص عنالاندلس من کتاب ترصیع الاخبار، و تنویع الا´ثار و البستان فی غرائب البلدان و المسالک الی جمیع الممالک ، چاپ عبدالعزیز اهوانی، مادرید 1965؛ ابنعبدالبر، الابناه علی قبائل الرواة ، چاپ ابراهیم ابیاری، بیروت 1405/ 1985؛ ابنعذاری، البیانالمغرب فی اخبار الاندلس و المغرب ، ج2 و 3، چاپ لوی ـ پرووانسال، بیروت 1983؛ ابنفَرَضی، تاریخ علماء الاندلس ، چاپ روحیه عبدالرحمان سویفی، بیروت 1417/ 1997؛ ابنقوطیه، تاریخ افتتاح الاندلس ، چاپ ابراهیم ابیاری، قاهره 1410/ 1989؛ ابنکلبی، نسَب مَعَدّ و الیمن الکبیر ، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق 1408/ 1988؛ مصطفی ابوضیف احمد، القبائل العربیة فیالاندلس حتی سقوط الخلافة الامویة ، دارالبیضاء ] 1983 [ ؛ محمدبن احمد حجری یمانی، مجموع بلدان الیمن و قبائلها ، چاپ اسماعیلبن علی اکوع، صنعاء 1416/ 1996؛ سیدعبدالعزیز سالم، فی تاریخ و حضارة الاسلام فیالاندلس ، اسکندریه 1985؛ خلیلابراهیم صالح سامرائی، الثغرالاعلی الاندلسی ، بغداد 1976؛ احمدبن یحیی ضبّی، کتاب بغیة الملتمس فی تاریخ رجال اهل الاندلس ، مادرید 1884؛ محمدعبداللّه عنان، دولة الاسلام فی الاندلس ، عصر اول، قسم2، عصر دوم، قاهره 1408/ 1988.