تَجُره رجوع کنید به تاجورهNNNNتجرید ، اصطلاحی عرفانی. در لغت به معنای برهنهکردن، پیراستن، اصلاح کردن و تنهایی گزیدن است (بیهقی، ج2، ص552؛ طریحی؛ جوهری، ذیل «جَرد»؛ غیاثالدین رامپوری؛ دهخدا، ذیل واژه).نخستینبار جنید بغدادی (متوفی 297) گفته است: «مجرد کسی است که ظاهر او از اَعراض و باطنش از اعتراض ] به خدا [ مجرد باشد» (عطّار، 1346ش، ص447) و ابونصر سرّاج (متوفی 349) تجرید را عاری شدن قلب از ماسوای حق (شواهدالالوهیة) دانسته است، و این هنگامی است که قلب از کدورت بشری مصفا شده باشد (ص 348؛ نیز رجوع کنید به ادامة مقاله). کلاباذی (متوفی380) تجرید را با کمی اختلاف همانند جنید تعریف کرده است؛ به نظر او تجرید به معنای پیراستگی ظاهر سالک از اعراض دنیا و باطن او از اعواض است، یعنی مجرد نباید از خدا در دنیا و آخرت عوض بخواهد (ص111)، زیرا عوض خواستن، علت آوردن برای بندگی خداست (مستملی، ج4، ص 1425). سمعانی (متوفی 534) در روحالارواح (ص606) و شهابالدین عمر سهروردی (متوفی 632) در عوارف المعارف (ص 85) و عزّالدین کاشانی (متوفی 735) در مصباحالهدایه (ص143) تعریف کلاباذی را با کمی تغییر برگزیدهاند. خواجه عبداللّه انصاری (متوفی 481) در منازل السایرین (ص224)، مانند ابونصر سرّاج، تجرد را مجرد شدن قلب از شواهد دانسته است. ابنقیّم جَوزیّه (متوفی 751) شواهد را «ماسوای حق» معنی کرده (ج3، ص420) و عزّالدین کاشانی نیز از شواهد به «موجودات متعیِّن» تعبیر کرده است (ص 594).ابنعربی در بعضی آثار خود، مانند التجلیّاتال إلهیة (ص 378)، الفتوحاتالمکیّة (ج13، ص210) و کتاب اصطلاح الصوفیة ( رسائل ، ج2، ش29، ص8)، و روزبهان بَقلی در شرح شطحیّات (ص567) تجرید را راندن غیر حق از قلب یا میراندن آن تعریف کردهاند. ظاهراً این تعریف از قرن هفتم به بعد رواج یافته، به گونهای که در منابع اصطلاحات عرفانی مثل تعریفات جرجانی (ص34)، کشّاف اصطلاحاتالفنون تهانوی (ذیل واژه) و جامعالعلوم احمدنگری (ج1، ص 275) تعاریفی شبیه تعریف ابنعربی آمده است.صوفیه تجرید را به مراتب و درجات مختلف تقسیم کردهاند: خواجه عبداللّه انصاری در منازلالسایرین ، تجرید را مقام نودوهفتم و پس از مقام وجود، در صدمیدان مقام چهاردهم و نتیجة مقام زهد (ص506) و در رسالة محبتنامه پس از جنون و پیش از مرتبة قرب آورده است (همو، 1372ش، ج1، ص 351ـ352). در منازلالسایرین ، تجرید به سه درجه تقسیم شده است (ص224): درجة اول عبارت است از تجرید حقیقت کشف از هر گونه یقین اکتسابی؛ به اینترتیب کشف از شایبة اکتساب مبرا خواهد بود (عزّالدین کاشانی، ص 595). درجة دوم، تجرید مقام جمع از «علم رسوم» (انصاری، همانجا)، زیرا مقام جمع، که مخصوص مجذوبین است، جز با محو آثار و نشانهها، از جمله علم، تحقق نمییابد (عزّالدین کاشانی، همانجا). درجة سوم، رها شدن از مشاهدة مقام تجرید است (انصاری، همانجا).مستملی بُخاری (متوفی ? 436) تجرید را به سه قسم تقسیم کرده است: تجرید در ظاهر، یعنی سالک در دنیا مالک چیزی نباشد، تجرید در باطن، یعنی در دنیا و آخرت از خدا پاداش نخواهد، و تجرید از تجرید، یعنی مقام و احوال خود را در مقام تجرید نبیند. وی تجرید باطن را مبتنی بر تجرید ظاهر دانسته است (ج4، ص1421، 1426). سعیدالدین فرغانی (متوفی700) برای تجرید و تجرد دو مرتبه قایل شده است: «تجرد عادتی» که در اوایل سلوک اتفاق میافتد و آن است که نفس به طریق عادت در خواب، مجرد میشود؛ و «تجرد حقیقی» که مبنای آن تجرد عادتی است، و در آن سالک درمییابد که آگاهی از اسرار که گاه در خواب حاصل میشود، نتیجة تجرد و اِعراض از شواغل و تعلقات بدنی است، ازینرو میکوشد تا در غیر خواب نیز از تعلقات خود بگذرد (ص572 ـ573). سالک با تحقق اسم جامع حق ــ که جامع اسم ظاهر و باطن اوست ــ به مرتبهای میرسد که از او اسم و رسم و نشانهای باقی نمیماند و بدین ترتیب به مقام اعلای تجرید میرسد و غیر از حق چیزی نمیبیند (ترکة اصفهانی، 1360ش، مقدمة آشتیانی، ص169).عارفان نتایج تجرید را مهم دانسته و گفتهاند که شناخت حق و وصول به توحید حقیقی مشروط به تجرید است (ابونصر سرّاج، ص349؛ میرسیدعلی همدانی، ص534) یا اینکه رفع حجاب و وصول به زهد حقیقی به گونهای که موجب وصول بهحق شود، از نتایج تجرید است (ابنقیّم جوزیّه، ج3، ص423؛ فرغانی، ص277)؛ ازینرو مقام تجرید مختص انبیا علیهمالسلام و اولیاست (سمعانی، ص357). از آنجا که حضرت ابراهیم علیهالسلام اولین پیامبری بود که از دنیا و لذات آن مجرد شد و منبع و مظهر فتوت * بود، تجرید را طریق فتیان نیز دانستهاند (عبدالرزاق کاشی، ص9ـ10، 42؛ مستملی، ج4، ص1423). بالاترین و آخرین مقام تجرید در میان پیامبران به رسول اکرم صلیاللّهعلیهوآلهوسلم اختصاص دارد (مستملی، ج4، ص1422ـ1426؛ نیز رجوع کنید به روزبهان بقلی، 1360ش، ص23).صوفیه در تجرید انبیا علیهمالسلام و اهمیت آن و سفارش به آن، به آیات و روایاتی استناد کردهاند، برای مثال آیة «فَاِنَّهُم عَدُوٌّ لی...» (شعراء :77) را اشاره به مقام تجرید حضرت ابراهیم علیهالسلام از غیر حق (مستملی، ج4، ص1423) و آیه «فَکانَ قابَ قَوسَیْنِ اَوْ اَدْنی'» (نجم :9) را در حق پیامبر اسلام صلیاللّهعلیهوآلهوسلم و حدیث نبوی «حُبِّبَ الیّ من دنیاکم» را بهجهت ضمیر «کم»، یعنی نسبت دادن دنیا بهغیر خود، نشانة تجرد آن حضرت میدانند و حدیث «لی مَعَاللّهِ وقتٌ لایَسَعُنی فیه ملکٌ مقربٌ ولانَبیٌ مُرَسَلٌ» را دلیل دیگری بر مقام تجرید ایشان ذکر کردهاند (مستملی، ج4، ص1422ـ1423، 1426؛ آملی، 1347ش، ص27). همچنین گفتهاند که آیة «...فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ اِنَّکَ بِالْوادِالْمُقَدَّس ِ طُویً» (طه: 12) خطاب به حضرت موسی علیهالسلام، اشاره به مقام تجرید است (انصاری، 1361ش، ص224). به نظر ابنقیّم جوزیّه (ج3، ص 418) این آیه امر به تجرید میکند یعنی فعل «اِخلع» امر میکند که وی قلب خود را از تعلق به غیرخدا خالی کند. همچنین به گفتة ابنعطا آیة «...لِمَن کانَ لَهُ قَلِب» (ق: 37) موعظهای است برای سالکی که در تجرید میکوشد (ص149).تعریف تجرید و نتایج آن نزدیک به تعریف و نتایج برخی دیگر از مقامات عرفانی است، ازینرو گاهی در کتابهای صوفیه آن را همراه با دیگر مقامات آوردهاند، مانند تجرید و تفرید * (جندی، ص143؛ شمسالدین آملی، ص74؛ جامی، ص464، 608) یا تجرید و انقطاع * (آملی، 1416، ج1، ص 448).تجرید در ادبیات عرفانی نیز آمده است؛ سنایی (ص111) و عطّار (1365ش، ص206، بیت 3694) و مولوی (ج2، دفتر سوم، بیت 1745، ج3، دفتر پنجم، بیت 1721) در بارة تجرد از تن سخن گفتهاند. حافظ (ج1، غزل67، بیت7) در وصف مجردان میگوید: «مجردان طریقت به نیم جو نخرند/ قبای اطلس آنکس که از هنر عاریست». نیز گفته است: «گر روی پاک و مجرّد چو مسیحا به فلک / از چراغ تو به خورشید رسد صد پرتو» (چاپ قزوینی و غنی، ص281). شیخ محمود شبستری در گلشن راز «ترسایی» را همان تجرید دانسته (ص 105، بیت927) و در جای دیگر شرط «فکرِنکو» را تجرید میداند (ص70، بیت 85). شارحان گلشن راز نیز گفتهاند که تفکر عبارت است از سیرالیاللّه و سیرفیاللّه و باللّه و موقوف به تجرید ظاهر و تفرید باطن است (ترکة اصفهانی، 1375ش، ص64؛ لاهیجی، ص 55). شبستری همچنین در سعادت نامه توحید واقعی را نتیجة تجرید دانسته است (ص 168،170).اصطلاح تجرید در حکمت و فلسفة اسلامی نیز آمده است؛ ابنسینا (ج3، ص363) یکی از مقامات عارفان را تجرید دانسته و خواجه نصیرالدین طوسی (همان، ج3، ص354) کمال قوة عملی را تجرد نفوس از علایق جسمانی میداند. شهابالدینیحیی سهروردی (ج2، ص 235، پانویس) تجرد کلی نفوس کاملان را از علایق، غایت کمال عقلی میداند. او میگوید که به اعتبار اشراق عقل بر نفس، نفس با تجرد یافتن و شهود مجردات و غیر آن به عقل تبدیل میگردد (ج2، ص141، پانویس). به نظر او «اِخوانالتجرید» مقام خاصی دارند که در آن مقام قادرند مُثُل معلّقهای را به هر صورت که بخواهند، ایجاد کنند. این مقام را مقام «کُن» نیز میگویند (ج2، ص242). شهرزوری در شرح عبارت «اخوانالتجرید» میگوید که ایشان کاملان در حکمت نظری و عملی و ذوقی یا کاملان در حکمت کشفی و عملیاند (ص574 ـ 575). به نظر سهروردی چهارده نور بر اخوان تجرید میتابد (ج2، ص252ـ254) و آنان توانایی مییابند که صداها یا آوازهایی از عالم مثال بشنوند، بر آب و در هوا راه روند و عروج جسمانی کنند (ج2، ص243، 254).منابع: حیدربنعلی آملی، تفسیرالمحیطالاعظم والبحرالخضم فیتأویل کتاباللّهالعزیزالمحکم ، چاپ محسن موسوی تبریزی، تهران 1416/ 1995؛ همو، کتاب جامعالاسرار و منبعالانوار ، چاپ هانری کوربن و عثمان اسماعیل یحیی، تهران 1347ش؛ ابنسینا، ال إشارات والتنبیهات ، معالشرحلِنصیرالدین طوسی و شرحالشرح لِقطبالدین رازی، تهران 1403؛ ابنعربی، التجلیّاتال إلهیة ، همراه با تعلیقات ابنسودکین، و، کشفالغایات فیشرح ما اکتنفت علیه التجلیّات ، چاپ عثمان اسماعیل یحیی، تهران 1367ش؛ همو، رسائل ابنالعربی ، ج2، ش29: کتاب اصطلاحالصوفیة ، بیروت ] بیتا. [ ؛ همو، الفتوحاتالمکیّة ، ج13، چاپ عثمان یحیی، قاهره 1410/1990؛ ابنعطا، تفسیر ابیالعباسبن عطاء ، در نصوص صوفیة غیرمنشورة ، چاپ پل نویا، بیروت: دارالمشرق، 1973؛ ابنقیّم جوزیّه، مدارج السالکین ، چاپ محمدحامد فقی، بیروت ] بیتا. [ ؛ عبداللّهبنعلی ابونصر سرّاج، کتاب اللُّمَعِ فیالتصوّف ، چاپ رینولد آلن نیکلسون، لیدن 1914؛ عبدالنبیبنعبدالرسول احمدنگری، جامعالعلوم فی اصطلاحات الفنون ، بیروت 1395/1975؛ عبداللّهبنمحمد انصاری، مجموعة رسائل فارسی خواجه عبداللّه انصاری ، چاپ محمد سرور مولایی، تهران 1372ش؛ همو، منازلالسایرین، متن عربی با مقایسه به متنِ عللالمقامات و صدمیدان ، ترجمة دری منازل السایرین و عللالمقامات و شرح کتاب از روی آثار پیرهرات از روان فرهادی، تهران 1361ش؛ احمدبنعلی بیهقی، تاجالمصادر ، چاپ هادی عالمزاده، تهران 1366ـ 1375ش؛ علیبنمحمد ترکة اصفهانی، تمهید القواعد ، چاپ جلالالدین آشتیانی، تهران 1360ش؛ همو، شرح گلشنراز ، چاپ کاظم دزفولیان، تهران 1375ش؛ محمداعلیبن علی تهانوی، موسوعة کشّاف اصطلاحاتالفنون والعلوم ، چاپ رفیق العجم و علی دحروج، بیروت 1996؛ عبدالرحمانبناحمد جامی، نقد النصوص فی شرح نقشالفصوص ، چاپ ویلیام چیتیک، تهران 1356 ش؛ علیبنمحمد جرجانی، تعریفات: فرهنگ اصطلاحات معارف اسلامی ، ترجمة حسن سیّدعرب و سیما نوربخش، تهران 1377 ش؛ مؤیدالدینبن محمود جندی، نفحةالروح و نفحةالفتوح ، چاپ نجیب مایلهروی، تهران 1362ش؛ اسماعیلبنحماد جوهری، الصحاح: تاجاللغة و صحاحالعربیّة ، چاپ احمدعبدالغفور عطار، بیروت ] بیتا. [ ، چاپ افست تهران 1368ش؛ شمسالدین محمد حافظ، دیوان ، چاپ پرویز ناتلخانلری، تهران 1362ش؛ همان، چاپ محمد قزوینی و قاسم غنی، تهران 1367ش؛ دهخدا؛ روزبهان بقلی، شرح شطحیّات ، چاپ هانری کوربن، تهران 1360ش؛ همو، کتاب عبهر العاشقین ، چاپ هانری کوربن و محمد معین، تهران 1360ش؛ احمدبن منصور سمعانی، روحالارواح فی شرحالاسماءالملک الفتّاح ، چاپ نجیب مایلهروی، تهران 1368ش؛ مجدودبنآدم سنایی، حدیقة الحقیقة و شریعة الطریقة ، چاپ مدرس رضوی، تهران 1359ش؛ عمربن محمد سهروردی، کتاب عوارفالمعارف ، بیروت 1966؛ یحییبن حبشسهروردی، مجموعة مصنّفات شیخ اشراق ، چاپ هانری کوربن، ج2: بخش1، کتاب حکمةال إشراق ، تهران 1355ش؛ محمودبن عبدالکریم شبستری، مجموعة آثار شیخمحمود شبستری ، چاپ صمد موحد، تهران 1371ش؛ محمدبنمحمود شمسالدین آملی، «رسالة فتوتیّه» از نفایسالفنون فی عرایسالعیون ، در رسایل جوانمردان: مشتمل بر هفت فتوتنامه ، چاپ مرتضی صرّاف، تهران 1370ش؛ محمدبنمحمود شهرزوری، شرح حکمةال إشراق ، چاپ حسین ضیائی تربتی، تهران 1376ش؛ فخرالدینبنمحمد طریحی، مجمع البحرین ، چاپ احمد حسینی، تهران 1362ش؛ عبدالرزاق کاشی، تحفة الاخوان فی خصائصالفتیان ، در رسایل جوانمردان: مشتمل بر هفت فتوت نامه ، چاپ مرتضی صرّاف، تهران1370ش؛ محمودبن علی عزّالدین کاشانی، مصباحالهدایه و مفتاحالکفایه ، چاپ جلالالدین همایی، تهران 1367ش؛ محمدبنابراهیم عطار، تذکرة الاولیاء ، چاپ محمد استعلامی، تهران 1346ش؛ همو، منطقالطیر: مقامات الطیور ، چاپ صادق گوهرین، تهران 1365ش؛ محمدبن جلالالدین غیاثالدین رامپوری، غیاث اللّغات ، چاپ منصور ثروت، تهران 1375ش؛ سعیدالدینبن احمد فرغانی، مشارقالدّراری: شرح تائیّة ابنفارض ، چاپ جلالالدین آشتیانی، تهران 1357ش؛ ابوبکر محمدبنابراهیم کلاباذی، التعرف لِمذهب اهلالتصوف ، دمشق 1407/ 1986؛ محمدبنیحیی لاهیجی، مفاتیح ال إعجاز فی شرح گلشنراز ، چاپ محمدرضا برزگرخالقی و عفت کرباسی، تهران 1371 ش؛ اسماعیلبنمحمد مستملی، شرح التعرف لِمذهب التصوف ، چاپ محمد روشن، تهران 1363ـ1366ش؛ جلالالدین محمدبن محمد مولوی، مثنوی معنوی ، تصحیح رینولد ا. نیکلسون، چاپ نصراللّه پورجوادی، تهران 1363ش؛ علیبنشهابالدین همدانی، رسالة ذکریّه ، در محمد ریاض، احوال و آثار و اشعار میرسیّدعلی همدانی ، اسلامآباد1370ش.