تبریز ، شهرستان و شهری در استان آذربایجان شرقی.1) شهرستان تبریز. در مغرب استان آذربایجان شرقی واقع است. از شمال به شهرستان شبستر، از شمالشرقی به شهرستان اهر، از مشرق به شهرستان هریس و شهرستان بستانآباد، از جنوب به شهرستان مراغه، از جنوبغربی به شهرستان اسکو و از شمالغربی به شهرستان شبسترمحدود میشود و مشتمل است بر دو بخشِ مرکزی (به مرکزیت تبریز) و خسروشهر (خسروشاه سابق، به مرکزیت خسروشهر)، چهار شهر تبریز و باسمِنج و سردرود و خسروشهر، و شش دهستانِ آجیچای، اِسپَران، میدانْچای، سردصحرا (از بخش مرکزی)، تازهکَنْد و لاهیجان (از بخش خسروشهر) (ایران. وزارت کشور، ص 1).شهرستان تبریز در منطقهای نیمهکوهستانی ـ نیمهجلگهای واقع شده که ساختمان آن بر اثر یک رشته چینخوردگیها و پیشروی و پسروی دریاچهای وسیع ــ که دریاچة کنونی ارومیه باقیماندة آن است ــ پدید آمده است. این شهرستان شامل جلگة وسیعی است که کوههای مرتفعی چون میشوداغ در شمالغربی و اینل ـ زینل/ اینالی/ عونبنعلی ] در زبان مردم: عینالی [ یا کوه سرخاب در شمال و سهند در جنوب آن را احاطه کرده است. کوهستان آتشفشانی سهند (بلندترین قله: 707 ، 3 متر) با وسعت 500 ، 4 کیلومتر مربع از کوههای متعددی تشکیل شده است و دریاچههای کوچکی در دامنههای آن وجود دارد. در دامنههای سهند چشمههای آبگرم متعددی نیز هست که غالباً به رودهای جاری از این کوهستان میپیوندد. دامنههای سهند تا ارتفاع 500 ، 2 متر پوشیده از مراتع طبیعی است که چراگاه دامهای ایلات و دامداران است.بخش عظیمی از جلگة تبریز، از مستعدترین جلگههای آذربایجان، با وسعتی حدود سیصد کیلومترمربع (حسینزاده دلیر، ص 2) در این شهرستان قرار دارد. از پیدایش این جلگه، با توجه به دادههای زمینشناختی خصوصاً وضع چینهشناسی و تحول زمینساختی و تغییرات اقلیمی آذربایجان، معلوم میشود که آذربایجان محل تراکم عوارض چینخورده و ناهمواریهای آتشفشانی است که مجموعة این عوارض، آذربایجان را به صورت فلات مرتفعی در شمالغرب ایران در آورده است. گسترش سفرة بسیار ضخیمی از مواد آبرفتی در سطح جلگة کنونی تبریز، حاصل تحولات اقلیمی دورة پلئیستوسن (دوران چهارم) و بعد از آن در این منطقه بوده است. با توجه به تحول ساختمانی و مورفوکلیمایی این جلگه، عوارض و عناصری در آن میتوان یافت که نشاندهندة وجود دو گونه اراضی است: مرتفع و متعارض، کمارتفاع و مسطح. حد شمال و شمالشرقی جلگه را ارتفاعات اینل ـ زینل و ادامة آن، تودة کوهستانی مُرو ] = مورو [ ، در مقیاس وسیع منطقه پوشانده که اختلاف سطحی حدود 430 متر از سطح جلگه ایجاد کرده است. دامنة کشیدة این مرتفعات با روند شمالغربی ـ جنوبشرقی از شمالغرب روستای بارِنج تا شمال فرودگاه تبریز را میپوشاند و پس از بریدگی ــ که رودخانة تلخهرود * (آجیچای) و کمورچای در آن ایجاد کرده است ــ در همان امتداد تا منطقة صوفیان ادامه مییابد. حداکثر ارتفاع این تودة کوهستانی 800 ، 1 متر است که با توجه به تفاضل ارتفاع بین رأس و پای دامنه، سراشیبی معادل 30% تا 40% به وجود آورده است، لیکن در محل ورود تلخهرود به جلگة تبریز، خصوصاً در پشت فرودگاه تبریز، این شیب بسیار زیاد است. به نظر میرسد که ارتفاعات اینل ـ زینل در شمال و شمالشرقی، یکی از تنگناهای مورفولوژیک (پیکرشناسی) جلگة تبریز در گسترش منطقی شهر تبریز بوده است. علاوه بر ارتفاع این ناهمواری که عامل تعیینکنندهای در گسترش نیافتن شهر بوده است، دامنههای مشرف به جنوب یعنی شهر تبریز کلیة عوارض مورفودینامیک را نشان میدهد که اغلب در امتداد خط گسل صورت میگیرد. گسل عامل اصلی گسترش نیافتن شهر تبریز است. ناهمواریهای جنوبی ــ که حاشیة جنوب و جنوبشرقی را میپوشاند ــ به صورت عوارض منقطع مشاهده میشود. حداکثر ارتفاع این عوارض 780 ، 1 متر است که به سمت مشرق و مغرب تا فواصل طولانی ثابت میماند و به سمت مغرب، بعد از شیبی ملایم، در حوالی روستای لاله از بین میرود، لیکن در بخش شرقی، بعد از افت ارتفاع که به صورت گردنهای ملایم ظاهر شده است و جادة تبریز ـ تهران از آن میگذرد، دوباره اوج میگیرد و به بخش مرتفع شمالشرقیِ امتداد اینل ـ زینل متصل میگردد. چشمانداز بخش غربی و شمالغربی جلگه ــ که مناطق همواری است و از تراکم مواد آبرفتی جدید و ریزدانه و نِهِشتههای رودخانهای جدید پوشیده شده ــ یکنواخت و کمعارضه است و تا حاشیة شرقی دریاچة ارومیه امتداد مییابد (خیام، ص91ـ 98).بارزترین پدیدة زمینساختی منطقة آذربایجان، گسلِ جوانی است که از شمال شهر تبریز میگذرد (ذکاء، 1368 ش ب ، مقدمة ظهوریان ایزدپناه، ص10؛ پورکرمانی و آرین، ص 68). جنبش این گسل سبب خمیدگی آبرفتهای کوارترنر دشت تبریز، بویژه در غرب روستای خواجه مرجان، و یکی از بارزترین عوامل توپوگرافی (ناهمواری) گسترة تبریز است (پورکرمانی و آرین، ص 68ـ69).قسمتی از ترکیبات معدنی و گازهای ناشی از تحولات آتشفشانیِ سهند، در آبهایی که از شکاف کوهها بیرون میریزند حل یا ممزوج شده و چشمههای آب معدنی ایجاد کرده است (مشکور، 1352 ش، ص 12). در تبریز چندین چشمة آب معدنی و گرم وجود دارد، از جمله بارِنج، صیدکَنْد، سیاوان و کرگه (ذکاء، 1368 ش الف ، ص 151ـ152). آبگرم گوگردداری به نام گروه یا گراب نیز در شمالشرقی تبریز از یکی از درههای کوه سرخاب به نام «درهگرو» روان بوده است و در کوی شتربان، گرمابة بزرگی روی آن ساخته بودند. این آبگرم تا صد سال پیش روان بوده ولی اکنون چشمة آن کور شده و از میان رفته است (همان، ص 196ـ197). وجود چشمههای آب معدنی و گرم را در شهر تبریز و پیرامون آن، علت پیدایش تبریز دانستهاند (همان، ص 151ـ152).تبریز را دو رود سیلابی آبیاری میکند: تلخهرود (بزرگترین رود تبریز با آب سالانه) و رود فصلی مهرانرود یا میدانچای. آب تلخهرود به علت عبور از اراضی گچی و نمکدار، شور و تلخ است و برای کشاورزی چندان مناسب نیست. مهرانرود در بیشتر ماههای سال کمآب و خشک است (مشکور، 1352 ش، ص 5). این رود که از دامنههای کوه سهند سرچشمه میگیرد، از طریق درة لیقوانْچای به باسمنج میرسد و تقریباً با جهت شرقی ـ غربی ادامه مییابد و با بهرهگیری از آب رودهای فصلی و فرعی به طرف تبریز میرود (ساریصراف و رسولی، ص 17). تلخهرود که از دامنههای جنوبی سبلان و گردنة نیر سرچشمه میگیرد، بعد از عبور از جلگة سراب و دریافت چندین شعبه از دامنههای قوشهداغ در شمال و بُزقوش و سهند در جنوب، وارد جلگة تبریز میشود و در امتداد جادة تبریز ـ آذرشهر به سمت جنوبغربی جریان مییابد و در حوالی گاوگان به دریاچة ارومیه میریزد. میانگین آبدهی تلخهرود در ایستگاه اندازهگیری ناحیة وَنْیار در مدخل رودخانه به دشت تبریز (شرق تبریز) در جادة تبریز ـ اهر، 5ر12 تا حدود 15 مترمکعب در ثانیه است (موحّد دانش، ص 294ـ 295).بخش اعظم آب این شهرستان از منابع زیرزمینی دامنههای شمالی سهند (سعیدآباد و قزلجه میدان و لیقوان) تأمین میشود. جنس زمینِ این منطقه از عوامل اصلی تشکیل سفرة آب زیرزمینی است. توفهای آبرفتی این منطقه، محل مناسبی برای نفوذ آبهای سطحی است. ضخامت این لایهها از جنوب به شمال کاسته میشود و مواد تشکیلدهندة آنها اغلب قلوهسنگ و سنگهای درشت و شن و ماسه و در بعضی نقاط همراه با کائولین است. بافت خاک نیز از متوسط تا سبک تغییر میکند. نفوذپذیری خاک منطقه موجبات تشکیل لایههای آبدار را فراهم آورده است. ضخامت این لایهها از چند متر تا 500 متر تغییر میکند. بر اساس مطالعات ژئوفیزیکی، حداکثر آبرفتهای درة لیقوان 340 متر است. بررسیهای ژئوفیزیکی منطقه، از جمله در روستاهای دیزَج و حاجعبدال، نیز نشاندهندة وجود سفرههای زیرزمینی تحت فشار در این قسمتها و سفرههای نیمه تحت فشار در مجاورت سعیدآباد است (عزیزپور، ص 130ـ131). در حوالی شهر تبریز 35 کاریز با آب دایمی وجود دارد.ارتفاع بالا و توپوگرافی کوهستانی منطقة تبریز، بر آب و هوای آن تأثیر میگذارد و ترکیب این عوامل، شرایط محیطی دشواری به وجود میآورد. کمبود نباتات و فقر خاک با سرمای سخت زمستانها نیز این وضع را حادتر میکند (ملویل ، ص 27). تبریز بهسبب این موقعیت جغرافیایی، سردسیر است و آب و هوای استپی خشک با زمستان سرد بسیار برّی دارد (شوایتزر ، ص 33). میانگین دمای ماهانه در دی (سردترین ماه سال) ْ5ر2 - ، در فروردین ْ5ر10 ، در تیر (گرمترین ماه سال) ْ4ر25 ، و در مهر ْ1ر14 و میانگین دمای سالانه ْ9ر11 است. میانگین روزهای یخبندان در سال 2ر108 روز و بیشتر از اواخر پاییز تا پایان زمستان است.میانگین بارش سالانه 1ر330 میلیمتر و بیشترین میزان آن در هشت ماه سال، از مهر تا اردیبهشت (6ر292 میلیمتر)، است. هوای تابستانها خشک و حداقل بارش در مرداد 6ر4 میلیمتر است و به علت نیمهخشک بودن اقلیم منطقه، نیاز گیاهان به آب از اواسط اردیبهشت تا اواسط پاییز زیاد است. میانگین بارش در زمستان 3ر113 میلیمتر (بیشتر به صورت برف)، در بهار 8ر121 میلیمتر، در تابستان 7ر20 میلیمتر و در پاییز 3ر74 میلیمتر است. نوسان بارندگی سالانه از 3ر513 میلیمتر در سالهای پر بارش تا حداقل 4ر192 میلیمتر در سالهای کم بارش گزارش شده است که خطر سالهای سیلابی و خشکسالی روشن میگردد (آلکس، ص 188).در سالهای سیلابی، اواخر بهار و اوایل تابستان طوفان همراه با رعد و برق و تگرگ میوزد و در این دوره آخرین برفهای زمستانی ذوب میشود. ازینرو، با توجه به گزارشهایی که از دوران مغول تا قرن حاضر در دست است، گاه در تیرماه سیلابهای سنگین به شهر خسارات فراوانی زده است. شهرستان تبریز معادن سنگ ساختمانی، سنگ گچ، سنگ تراورتن الوان، پوکة معدنی، زغال سنگ و خاک رس دارد.در این شهرستان انواع درختان راش و بلوط و ممرز و افرا و ون و بعضی درختان میوة جنگلی مانند گردو و گیلاس و فندق و سیب و گلابی وجود دارد. در بیشتر نواحی آن گیاهانی از قبیل کنگر وحشی، خارشتر، چمن، خاکشیر، قیاغاولی، شیرینبیان، روناس، گندمیان، بومادران و گون کتیرا در بیشتر ایام سال میروید ( فرهنگ جغرافیائی آبادیها ، ج 6، ص 46). پوشش گیاهی در جلگة تبریز به صورت مراتع ییلاقی (بویژه در دامنة تودة کوهستانی سهند) و مراتع قشلاقی (اطراف دریاچة ارومیه) است. پوشش گیاهی دامنههای سهند به علت شیب تند و سنگلاخی بودن، مانند سبلان غنی نیست و گونههای گیاهی نواحی مرتفع آن مانند گونههای مناطق کوهستانی است. در نواحی جلگهای و کمارتفاع گیاهانی از گونة گیاهان ایران مرکزی و نواحی خشکتر، مانند خارشتر، فراوان وجود دارد ( دائرةالمعارف بزرگ اسلامی ، ج 1، ص 222).از جانوران آنجا گرگ و گراز و روباه و خرس و قوچ و میش و بز وحشی و شغال و آهو و خرگوش است. از پرندگان بومی کبک و اردک و غاز و قرقاول و از پرندگان مهاجر پلیکان و فلامینکو، انواع مرغابی و دُرنا و لکلک و حواصیل در حوالی رودخانههای این شهرستان فراوان است ( فرهنگ جغرافیائی آبادیها ، همانجا).در سرشماری 1375 ش، شهرستان تبریز 509 ، 486 ، 1 تن جمعیت داشته، شامل 584 ، 304 ، 1 تن شهرنشین و 925 ، 181 تن روستانشین (مرکز آمار ایران، 1376 ش ب ، ص چهل). ترکیب سنی جمعیت این شهر جوان است (رجوع کنید به همو، 1376 ش الف ، ص نوزده). مردم تبریز به ترکی آذری و فارسی گفتگو میکنند. آنان مسلمان و بیشتر شیعة دوازده امامیاند. حدود چهار درصد از جمعیت این شهرستان مسیحیاند ( فرهنگ جغرافیائی آبادیها ، ج 6، ص 47).عشایر ارسباران تابستانها را در دامنههای سهند و میشوداغ این شهرستان میگذرانند (همانجا).اقتصاد شهرستان تبریز از قدیمالایام بترتیب مبتنی بر کشاورزی و باغداری، تجارت، صنایع و دامداری بوده است. پرورش کرم ابریشم از دوران صفوی در این شهرستان رایج بوده ولی اکنون از اهمیت آن کاسته شده است. قالیبافی آنجا از دیرباز اهمیت داشته و فرش تبریز یکی از اقلام صادراتی کشور است. این شهرستان دارای کارخانة ماشینسازی تبریز (در ناحیة قراملک)، تراکتورسازی ایران (در شش کیلومتری راه تبریز ـ سردرود)، پالایشگاه تبریز (در غرب شهر صنعتی تبریز)، نیروگاه بزرگ حرارتی (ابتدای راه تبریز به آذرشهر)، چند کارخانة کبریتسازی و کارخانهها و کارگاههای متعدد مواد غذایی و شیمیایی و پوشاک و نساجی است؛ ازینرو، یکی از قطبهای صنعتی کشور بهشمار میآید (همان، ج 6، ص 47ـ 48).دامداری سنّتی و صنعتی این شهرستان اهمیت خاصی دارد. دامنههای سهند از مراکز مهم پرورش زنبور عسل در ایران است (همان، ج 6، ص 49ـ50). وجود راههای اصلی و فرعی و راهآهن و فرودگاه، نقش عمدهای در مبادلات بازرگانی این شهرستان دارد (همان، ج 6، ص50).2) شهر تبریز. مرکز شهرستان تبریز و مرکز استان آذربایجانشرقی. در ارتفاع 400 ، 1 متری (همانجا) در 635 کیلومتری غرب تهران، 135 کیلومتری جنوب جلفا و 50 کیلومتری شمال غرب کوهستان سهند قرار دارد. بزرگترین شهر شمال غرب ایران و قطب بازرگانی، صنعتی، سیاسی، اداری، فرهنگی، نظامی و کانون ارتباطی شمال غرب ایران است (پرهیزگار، ص241).شهر تبریز در مغرب استان آذربایجان شرقی، در منتهیالیه مشرق یا تقریباً جنوبشرقی جلگة تبریز واقع است. از شمال به کوه اینل ـ زینل و از جنوب به دامنههای شمالی سهند و از مشرق به ادامة کوه اینل ـ زینل محدود میشود. در مغرب آن زمینهای هموار جلگة تبریز قرار دارد. تلخهرود پس از قطعکردن رشتهکوه اینل ـ زینل، از شمالغربی به شهر تبریز وارد میشود و مخروطْافکنة وسیعی تشکیل میدهد. مهرانرود نیز پس از عبور از باسمنج به شمالغربی متمایل و از مشرق به شهر تبریز وارد میشود و با جهت شرقی ـ غربی از این شهر میگذرد و سرانجام به تلخهرود میپیوندد. شهر تبریز به شکل جلگة بین کوهی یا چالة نسبتاً بزرگی است که از سه طرف با کوهستان احاطه شده است، اما در مغرب به زمینهای همواری باز میشود که عمدتاً شورهزارهای ناشی از مخروطافکنة تلخهرود هستند. ارتفاع شهر تبریز بین 350 ، 1 تا 550 ، 1 متر و شیب عمومی زمینهای آن به طرف مرکز شهر و سپس به طرف مغرب است (عزیزپور، ص 58 ـ59).تبریز بهسبب قرارگرفتن در ناحیة کوههای آتشفشانی، زلزلهخیز است و به علت واقع بودن بر سر راه تلخهرود و مهرانرود سیلگیر است. مهرانرود را، که از ارتفاعات شمالی سهند سرچشمه میگیرد، در شهر «میدانْچای» مینامند. این رود با عرض متوسط سی متر و عمق متوسط چهار متر از مدخل جادة ترانزیتی تهران ـ تبریز وارد شهر میشود و پس از عبور از محلات باغمیشه/ بغمیشه/ بغمشه، بِیلانکوه/ ولیانکوه، پُلِ سنگی، ششگِلان/ ششگیلان/ ششگیله، بازار راسته کوچه، و امیرخیز سرانجام از کنار محلة چوستْدوزان به زمینهای کشاورزی محلات حجتی و ستارخان میرود و در یک کیلومتری پل فرودگاه به تلخهرود میپیوندد (ساری صراف و رسولی، ص 17). با توجه به غنی بودن سفرههای آب زیرزمینی این منطقه، بیشترین مقدار آب آشامیدنی تبریز از این منابع و از آبرفتهای درة لیقوان و سعیدآباد تأمین میشود و تقریباً تمامی چاهها و قنوات در این قسمتها حفر شدهاند (عزیزپور، ص 130ـ131؛ نیز رجوع کنید به مشکور، 1352 ش، ص10ـ11).آب و هوای تبریز. معتدل و نیمهمرطوب است. حداکثر دمای آن ْ35 و حداقل ْ20- و متوسط بارندگی سالانة آنجا حدود 280 میلیمتر است ( فرهنگ جغرافیائی آبادیها ، ج 6، ص50).منابع اصلی آب آشامیدنی، منابع زیرزمینی دامنههای شمالی سهند بوده، ولی چون سطح این آبها پایین رفته، حفر چاه در این منطقه ممنوع شده است (عزیزپور، ص 191). بخش عمدة آب آشامیدنی از منابع زیرزمینی دامنههای شمالی سهند (81 حلقه چاه عمیق و یازده رشته قنات)، برابر با 7ر1 متر مکعب در ثانیه، و قسمتی نیز از چاههای داخل شهر (چهارده حلقه)، برابر با 5ر0 متر مکعب در ثانیه، تأمین میشود؛ بنابراین، تولید آب حداکثر 4ر2 متر مکعب در ثانیه است (همان، ص 136، 191).شهر تبریز برای توسعة فیزیکی با تنگناها و ناهمواریهای طبیعی (همان، ص 66) مواجه است. همچنین وجود شیبهای تند به طرف شمال و جنوب شهر، در ایجاد پدیدة لغزش سهم مهمی دارند. شیب کمِ بخش میانی منطقه، از نظر سطح آبهای زیرزمینی و اشباع زمین مشکلاتی پدید میآورد و منطقه از نظر آبهای زیرزمینی و بافت خاک، به طرف غرب تبریز، یعنی از حوالی الوارِ پایین به بعد، اشباع است. علاوه بر این، بخش بزرگی از این قسمت را زمینهای نمکی تشکیل میدهد. در محدودة فعلی شهر و در مسیر توسعة آن به طرف شمالغربی و غرب و شرق امکان نشست ناشی از تراکم و تراکم هیدرولیکی و انحلال و پایین رفتن سطح آبهای زیرزمینی وجود دارد. عواملی چون وجود گسل و سستی زمین منطقه ــ که حاصل وجود آبرفتهای جوان یا اساساً زمینهای آبرفتی و سازَنْدهای مارْنی در بخشهای مختلف محدوده است ــ و آبهای زیرزمینی نزدیک به سطح زمین و امکان لغزش، خطر بروز زلزله را در این منطقه چند برابر کرده است. سطح آبهای زیرزمینی از دیگر مشکلات محدوده است که نتیجة توسعة متمرکز و فزایندة شهر است. قرارگرفتن شهر در منتهیالیه شرقی چالة تبریز ــ با توجه به مشخصات توپوگرافی این چاله و بهرهگیری از شرایط درة گسترده و بادهای آرام بویژه در زمستان ــ مهمترین عامل ایجاد وارونگی دما در این منطقه به شمار میرود؛ لذا، شکل زمین این ناحیه برای توسعة شهر صنعتی مناسب نیست (همان، ص199ـ204).در سرشماری آبان 1375 ، جمعیت تبریز 043 ، 191 ، 1 تن بوده است (مرکز آمار ایران، 1376 ش ب ، ص هفتادودو). تبریز بهسبب داشتن امکانات و اعتبار محلی و منطقهای و ملی و بینالمللی، مهاجرپذیرترین شهر استان است؛ ازینرو، شهر جدید سهند، در 24 کیلومتری تبریز در کنار جادة تبریز ـ آذرشهر، در دست ساخت است تا سرریز جمعیت شهر تبریز را جذب کند و کانون جدیدی برای جمعیت و اشتغال ایجاد سازد و زمین مناسب برای توسعة شهری فراهم آورد (قربانی، ص110).زبان مردم تبریز ترکیِ آذری و فارسی است. آنان پیش از رواجیافتن زبان ترکی، به گویش آذری * سخن میگفتند که تا حدود قرن یازدهم در آذربایجان رایج بود و هنوز هم بقایایی از آن با نام «تاتی» در برخی از روستاها متداول است ( دائرةالمعارف بزرگ اسلامی ، ج 1، ص 259؛ نیز رجوع کنید به تات * ). از زبان آذریِ مردم تبریز از قرن یازدهم مطالبی وجود دارد ( دائرةالمعارف بزرگ اسلامی ، ج1، ص 259ـ261؛ دانشنامة ایران و اسلام ، ج1، ص61ـ 68). زبان آذری با نفوذ زبان ترکی در آذربایجان بتدریج ضعیف شد و در دورة محمود غزنوی (389ـ421) و سلجوقیان و بویژه پس از یورشهای تیمور و دورة اتابکان و مغولان و ترکمانان قراقوینلو و آققوینلو و صفوی کمکم ترکی در آذربایجان رایج و سپس زبان رسمی آنجا شد ( دائرةالمعارف بزرگ اسلامی ، ج 1، ص 261؛ دانشنامة ایران و اسلام ، ج 1، ص 62ـ63).مردم تبریز شیعة دوازده امامیاند. تعدادی مسیحی، از ارمنیان، نیز در این شهر سکونت دارند. اقتصاد شهر تبریز مبتنی است بر فرآوردههای کشاورزی شامل غلات و حبوبات و ترهبار و میوه؛ تولیدات دامی از قبیل فرآوردههای لبنی و پوست و پشم و چرم و تخممرغ و عسل؛ تولیدات صنعتی از جمله تراکتور تولید کارخانة تراکتورسازی تبریز (تأسیس 1349ش) و ابزار کشاورزی تولید کارخانة ماشینسازی تبریز (تأسیس 1346ش)، نفت تصفیه شده محصول پالایشگاه تبریز (تأسیس 1356ش)، کفش و انواع تولیدات چرمی، پوشاک، انواع منسوجات، کبریت، قالی، گلیم، ظروف سفالی و سرامیک، انواع شال پشمی؛ تولیدات معدنی از قبیل سنگ آهک، سنگ گچ و پوکة معدنی که همة این اقلام جنبة صادراتی دارند ( فرهنگ جغرافیائی آبادیها ، ج 6، ص 52 ـ53).بازار تبریز با بیست راسته و راستهبازار، 35 سرا، 25 تیمچه، یازده دالان و حدود 500 ، 5 مغازه، حجره، فروشگاه و چهل صنف و شغل، هنوز هم بازار اصلی دادوستد تبریز است. در این بازار علاوه بر مسجد جامع، نوزده مسجد دیگر و نُه مدرسة دینی وجود دارد (خاماچی، ص 138ـ 168، 171ـ180، 271).پیشینه. بومیان آذربایگان، تبریز امروزی را توری (چشمه یا رود گرم) میگفتهاند. تا هفتاد ـ هشتاد سال پیش نیز بیشتر روستاییان پیرامون تبریز، این شهر را توری مینامیدند. امروزه نیز در بعضی از روستاهای اطراف، از جمله در ده قنبر در 22 کیلومتری شوسة تبریز ـ آذرشهر، آن را توری مینامند. در نوشتههای کهن (برای نمونه رجوع کنید به ابوالفداء، ص400ـ401) نام این شهر به شکل تُوریز آمده است و هنوز هم در زبانهای کردی (مردوخ، ذیل «توریز») و تاتی «توریز» و «تُوْری» به کار میرود. در کتیبة سارگُن دوم (حک : 722 یا 721ـ705 ق م)، پادشاه آشور، از تبریز با دژ «تارویی ـ تارمکیس» یاد شده است که نام تارویی با نام ایرانی شهر، یعنی توری ، مطابقت دارد (رجوع کنید به ادامة مقاله) و نشان میدهد که این نام را مادها به این دژ یا شهر دادهاند (ذکاء، 1368 ش الف ، ص 152ـ153، 197). هامر، مورخ آلمانی، تبریز را بهمعنای چشمة آبگرم دانسته و در تاریخ عثمانی نیز «صجاقسو منبعی» (چشمة آبگرم) ترجمه شده است. اسحاق تیلر نیز تبریز را به معنای «چشمة گرم» میداند (همان، ص 197). لرد کرزن نیز تبریز را کلمهای آریایی مستخرج از تب به معنای «گرم و نیمگرم» و رز و ریز و رش از مصدر «ریختن» میداند و آن را به سبب وجود چشمههای آب گرم مجاورش «گرماریز» معنی کرده است (بهنقل ذکاء، 1368 ش الف ، همانجا). ویلهلم آیلرس (ص 16ـ17)، زبانشناس آلمانی، یافتن ریشة دقیق تبریز را دشوار دانسته و احتمال داده است که تبریز از دو بخش تب و رِز ، به معنای «رود آب گرم» تشکیل شده باشد، تپ یا تف به معنای «گرم» (مثلاً در تفتان) و ریز به معنای «جریان داشتن چشمه و جوی» است، مانند «کاریز» و «نیریز». در تقویمالبلدان (تألیف در 721) در دو جا آن را «توریز» آورده است (همانجا) و در تالی کتاب وفیات الاعیان ، تألیف ابنصقاعی (ص 184) نیز «توریز» آمده است. در نسبت بدین نام، «توریزی» مینوشتهاند؛ چنانکه ابنبطوطه (ج 1، ص220) از شخصی منسوب به توریز نام برده است: «موکل بنا امیر جلالالدینبن الفلکی التوریزی است» (نیز رجوع کنید به ذکاء، 1368 ش الف ، ص 197). فاوست بیزانسی در قرن چهارم میلادی تبریز را «تَوْرِژ» و «تَوْرِش»، و اسولیک در قرن یازدهم میلادی «تَوْرِژ» نوشتهاند و واردان در قرن چهاردهم میلادی آن را «تَوْرِژ» و «دَوْرِژ» ذکر کرده است. گویا دورژ اخیر از لهجة عامیانة ارمنی مشتق شده و اصل کلمه دَ ـ ای ـ وْرِژ به معنای «این برای انتقام است» بوده است. پس هم منابع ارمنی تأیید میکند که نام شهر در قرن پنجم (بلکه چهارم) میلادی تورژ بوده و هم به فارسی تورز تلفظ کردهاند که در فارسی متداول به معنای «تبریز» و «تبپنهانکن» و به قول اولیاچلبی (ج 2، ص 246) «سِتْمه دوکوجو» ( ستمه : تب، دوکوجو : ریزنده) است و احتمالاً این نام، یعنی «پنهان کنندة تف و گرما» با جنبشهای آتشفشانی کوه سهند مرتبط بوده است (مینورسکی، ص 7).بسیاری از باستانشناسان و تاریخنویسان، از جمله دانژن (خوانندة کتیبة سارگن) و دیاکونوف (ص203) و مینورسکی (رجوع کنید به به نقل کارنگ، 1345 ش، ص 173ـ174) بر آناند که جای دژِ «تارویی ـ تارمکیس»، تبریز کنونی است. از عبارتهای کتیبة سارگن معلوم میشود که شهر دو باروی تودرتو و خانهها و انبارهای گندم و علوفه و اصطبلهای بزرگ برای نگهداری اسبهای مادی و خندقی ژرف در گرداگرد باروها داشته است (ذکاء، 1368 ش الف ، ص 152، 155؛ نیز رجوع کنید به مشکور، 1352 ش، ص 391). دژ تارویی ـ تارمکیس جایگاه اسبهای ذخیرة سواران اورارتو بوده، که آشوریها آن را ویران کردند (مشکور، 1349 ش، ص80). فاوست بیزانسی که رویدادهای سالهای 344 تا 390 میلادی را به یونانی نوشته، در بارة جنگهای ایران و ارمنستان در تبریز شرحی داده که پیداست تبریز در سدة چهارم میلادی شهری آباد بوده و کاخشاهی و مرکز فرماندهی نظامی داشته است (ذکاء، 1368 ش الف ، ص 156؛ مشکور، 1352 ش، ص 392). بجز شرح فاوست، در هیچیک از منابع پیش از اسلام نام تبریز نیامده است (ذکاء، 1368 ش الف ، ص 156ـ157).آذربایجان در سال 22 در زمان عمر، به دست مغیرةبن شعبة ثقفی فتح شد (ابنفقیه، ص284). در آن زمان، اردبیل معتبرترین شهر آذربایجان بود و ظاهراً تبریز دهکده بود و جزو شهرها به شمار نمیرفت. در زمان خلیفه منصور (136ـ 158)، حدود 137 ، در میان عربهایی که در آذربایجان ماندگار شدند، مردی به نام رَوّاد از قبیلة اَزْد، از قبایل مشهور یمن، در تبریز مسکن گزید و پسر او، وجنا با کمک برادرانش، نخستین دیوار شهر را ساخت (یعقوبی، تاریخ ، ج2، ص371؛ هوفمان، 2000، ص 103). طبری (سلسلة سوم، ص1172، در حوادث سال 220) و بلاذری (ص 322) از تبریز و روّاد ازدی و وجنا نام برده و از ساخته شدن باروی آنجا به دست وجنا و برادرانش خبر دادهاند. تبریز در نیمة اول سدة سوم در دست محمدبن روّاد ازدی بود (ابنخرداذبه، ص 119). این شهر از نیمة اول قرن سوم کمکم گسترش یافت و اهمیت آن در نظام شهری آذربایجان به اندازهای بود که متوکل عباسی (حک : 232ـ247)، پس از زمینلرزة سخت و ویرانگر تبریز در 244 ، بیدرنگ دستور بازسازی شهر را داد (حمداللّه مستوفی، ص 75؛ امبرسز و ملویل، ص 132؛ ذکاء، 1368 ش ب ، ص 19ـ20). علاءبن احمد ازدی که از حدود 251 مأمور امور مالی ارمینیه و آذربایجان بود، در 260 در برابر والی جدید آذربایجان، ابوالرُّدَینی عمربن علیبن مُرّ، مقاومت کرد و کشته شد (طبری، سلسلة سوم، ص 1584، 1886؛ ابناثیر، ج6، ص447). بدینسان تبریز مدتی از دست ازدیها بیرون شد (ذکاء، 1368 ش الف ، ص 158). یعقوبی نیز از سکونت روّاد در تبریز، که احتمالاً باعث آبادانی تبریز بوده خبر داده ( تاریخ ، همانجا) و در کتابالبلدان (ص 271ـ272) تبریز را یکی از دوازده استان (کوره) آذربایجان ذکر کرده است. به نوشتة یاقوت حموی (ذیل مادّه)، تبریز تا زمان روّاد ازدی، قریه بود، روّاد آنجا را آباد کرد و پس از او پسرش وجنا با برادرانش در آنجا عمارات و قصوری ساختند و آنجا را با حصار و دیواری محکم استوار کردند و مردم در آن شهر ساکن شدند.در 350، روّادیان، به فرمانروایی ابوالهیجاء حسینبن محمدبن روّاد (رجوع کنید به کسروی، 1353ش، ص165) تبریز را جزو قلمرو شهریاری خود کردند و آنجا را مرکز فرمانروایی خود نمودند. ابنحوقل (ص 335ـ336)، که در 344 در تبریز بوده، آنجا را شهری زیبا و آبادان و پرجمعیت و پرمحصول و حاصلخیز وصف کرده و گفته است که بازارهای بسیار دارد و قصبه (مرکز) آذربایجان و آبادترین شهر آن است. در 372، صاحب حدودالعالم (ص 158) از کوچکی شهر و نعمت و آبادانی فراوان آن و از بارویی که علاءبن احمد ساخته بود خبر داده است. در 375، مقدسی (ص 378) تبریز را یکی از شهرهای آذربایجان و برتر از مدینةالسلام و مایة سرافرازی مسلمانان خوانده و گفته است که مسجدجامعی در میان شهر و نهرهای روان و درختستانهایی در اطراف شهر وجود دارد و تبریز ارزانی و میوة فراوان و نیکیهای بیشمار دارد. در 378 ابوالهیجاء روّادی، حاکم آذربایجان، درگذشت و پسرش مملان (محمد) جانشین او شد. وی در 388 با لشکری انبوه، از تبریز برای جنگ با ارمنیان خارج شد، اما شکست خورد. سال درگذشت او معلوم نیست و فقط میدانیم که پس از او پسرش ابومنصور وَهْسودان به حکومت آذربایجان رسید (کسروی، 1353 ش، ص 167ـ179).از 410 تا 434 حضور غزها در آذربایجان و تبریز آرامش آنجا را برهم زد (همان، ص 179ـ204). تبریز که در دورة فرمانروایی ابومنصور وهسودان روّادی (پایان حکومت: 446) رو به گسترش و آبادانی نهاده بود، در 434 بر اثر زمینلرزه (همان، ص 208) بشدت آسیب دید. در 435 برای شهر برج و بارو ساختند و آنجا را بازسازی کردند (ذکاء، 1368 ش الف ، ص160). ناصرخسرو که در 438، در تبریز بوده نوشته است: «بعضی از شهر خراب شده بود و بعضی دیگر را آسیبی نرسیده بود، و گفتند چهل هزار آدمی هلاک شده بودند» (ص 8). ابناثیر (ج 9، ص 513) نیز از ویرانی قلعه و باروی شهر و بازارها و خانهها و قسمت اعظم دارالاماره گزارش داده و نابودشدگان شهر را حدود پنجاه هزار تن ذکر کرده است. اگر در این حادثه یک سوم مردم شهر تبریز هلاک شده باشند، بایستی جمعیت شهر و حومة آن، پیش از زلزله 000 ، 120 تن بوده باشد (مشکور، 1352 ش، ص 49؛ امبرسز و ملویل، ص 138). ناصرخسرو (همانجا) طول و عرض شهر تبریز را 1400*1400 گام ذکر کرده، یعنی مساحت شهر بیش از یک کیلومتر مربع نبوده است، اما تراکم چنین جمعیت انبوهی در آن مساحت کم امکانپذیر نیست، مگر اینکه این طول و عرض اشتباه بوده باشد (مینورسکی، ص13؛ هوفمان، 2000، ص 105).اعضای خاندان روّادیان تا 446، با چند وقفه، حاکم تبریز بودند (کسروی، 1353 ش، ص 152ـ221؛ هوفمان، 2000، همانجا). در این سال طغرل سلجوقی، وهسودان را خراجگزار خود کرد، لکن به نوشتة ابناثیر (ج 9، ص650) در 450، مملانبن وهسودان را به ولایت آذربایجان گمارد. البارسلان، جانشین طغرل، در 463 مملان را از حکومت آذربایجان بر کنار کرد (همان، ج10، ص65ـ66) و بهفرمانرواییِ نزدیکبه چهارصد سال خاندان روّادی در آنجا پایان داد (کسروی، 1353ش، ص214؛ هوفمان، 2000، همانجا؛ ذکاء، 1368ش الف ، ص161).طغرل سلجوقی جشن ازدواج خود را با دختر خلیفة بغداد در نزدیکی تبریز برپا ساخت (راوندی، ص 111؛ نیز رجوع کنید به مینورسکی، ص 13). در 497 بین سلطان برکیارق و برادرش محمد صلح برقرار شد و حکومت آذربایجان از سپیدرود تا بابالابواب و دیار بکر و بلاد جزیره و سواحل و شام، و درنتیجه شهر تبریز نصیب محمد شد (ابنجوزی، ج17، ص 85؛ ابناثیر، ج10، ص361، 382). پس از محمد، امیر سوقمان قطبی تا 504 بر تبریز و بعضی ولایات آذربایجان فرمان میراند (لینپول، ص 152ـ153؛ زامباور، ص 348؛ مینورسکی، ص 13).آذربایجان در زمان سلاجقة عراق اهمیت شایانی داشت. در 514، سلطانمحمود برای مدتی در تبریز توقف کرد تا وحشتی را که از تاختوتاز گرجیها در دل مردم تبریز افتاده بود، برطرف کند. به امر او فرمانده سپاه موصل به ولایت آذربایجان منصوب گردید، وی در 516 کشته شد. بعد از وفات محمود (525)، مسعود برادر وی به تبریز رفت. داود، پسر سلطانمحمود، او را محاصره کرد و مسعود ناچار شهر را ترک گفت و داود تبریز را مقر حکومت خود ساخت و از این شهر بر اقطاع و تیول بزرگی که آذربایجان و اران و ارمنستان را تشکیل میداد حکومت کرد (526 تا 533). سپس حکومت آذربایجان و اران به اتابک قره سُنقُر، غلام طغرل اول، واگذار شد. وی ظاهراً اردبیل را مرکز حکومت خود کرد (ابناثیر، ج10، ص568، 597، 603ـ604، 674). پس از درگذشت او در 535، امیر جائولی (چولی) الطغرلی بر جای وی نشست (ابناثیر، ج11، ص423؛ میرخواند، ج 4، ص324)، اما دیری نگذشت که ایلدگز (حک : 541 ـ 568)، مؤسس سلسلة اتابکان آذربایجان، بر آذربایجان دست یافت. اتابکان آذربایجان تا 622 در این سرزمین فرمانروایی داشتند (مینورسکی، ص 13ـ14؛ نیز رجوع کنید به اتابکان آذربایجان * ).در زمان اتابک ایلدگز تبریز را احمدیلیان، امیران مراغه و روییندز، اداره میکردند. نصرتالدین محمد بن ایلدگز، مشهور به جهانپهلوان (حک : 571 ـ582)، قلمرو خود را توسعه داد و پس از تصرف آذربایجان، برادر خود قزلارسلان را حاکم تبریز کرد (ابناثیر، ج11، ص 423). تبریز از زمان قزلارسلان (حک : 582 ـ587)، به جای اردبیل، مرکز آذربایجان شد (مینورسکی، ص 14). در دورة حکومت نصرتالدین ابوبکربن محمد (587 ـ607) که پس از قتل عمویش به حکومت آذربایجان رسید، قلمرو او پیوسته در معرض هجوم گرجیان بود. گرجیان در 607 اردبیل را تسخیر و غارت کردند و تبریز و شمال ایران را تا گرگان عرصة تاختوتاز ساختند ( ایرانیکا ، ذیل «اتابکان آذربایجان»). در 610 تبریز نامبردارترین شهر آذربایجان، و شهری آباد و زیبا با باروهای محکم و استوار از آجر و گچ بود. در میان شهر جویها و نهرهای بسیار جریان داشت و پیرامون شهر را باغها و بستانها پوشانده بود. ساختمانهای شهر با آجر سرخِ نقشدار و گچ و در غایت استحکام ساخته شده بود. در این شهر پارچههای عبایی ] عتابی ؟ [ و سقلاطون و خَطایی (ختایی) و اطلس و سجاده میبافتند و به سایر شهرهای مشرق و مغرب میبردند (یاقوت حموی، همانجا؛ نیز رجوع کنید به مشکور، 1352 ش، ص 419). در 617 که مغولان به آذربایجان یورش بردند، مظفرالدین ازبک بن محمد (حک : 607ـ622) با بخشیدن مال به مغولان تبریز را از ویرانی حفظ کرد (یاقوت حموی، همانجا؛ ابناثیر، ج12، ص 374، 382). تبریز در آن هنگام چنان ثروتمند بود که توانست تا سه بار متوالی در 617 و 618 با پیشکش کردن انواع کالا و پارچه با مغولان صلح کند و از بلای ایشان برهد، همچنین نمایندگانی ماهر برای مذاکره داشت. حاکم صوری تبریز، اتابک ازبکبن محمد جهان پهلوان، چندین بار با گریختن به نخجوان و واگذارکردن مذاکرات به دیگران، از برخورد با مغولان پرهیز کرد. در چنین اقداماتی تبریز از وجود کسانی چون شمسالدین طغرایی ــ که وزیر و از بزرگان سرشناس تبریز بود و پایگاه استواری بین مردم داشت ــ بهره برد (هوفمان، 2000، ص 106).در 621 بار دیگر مغولان به تبریز رفتند و از اتابک ازبک خواستند که خوارزمیانی را که به تبریز پناه جُسته بودند تحویل دهد. اتابک از بیم جان، گروهی از خوارزمیان شهر را کشت و سرهایشان را برای مغولان فرستاد و بقیه را اسیر کرد و همراه با مال و پارچه و لباس و چهارپایان بسیار برای ایشان فرستاد. در این زمان 000 ، 6 تن از خوارزمیان در تبریز به هلاکت رسیدند (ابناثیر، ج12، ص420ـ421؛ نیز رجوع کنید به مشکور، 1352 ش، ص422ـ423). سلطان جلالالدین خوارزمشاه از سوی مراغه به تبریز تاخت و در 27 رجب 622 وارد آنجا شد. اهالی شهر چون او را مردی دلیر و مدافع یافتند و مخصوصاً هنگامی که دیدند وی برای حمله به تفلیس ـ گرجستان بسرعت آماده شد و راهزنان و ترکمانان قبیلة ایوائی (= ایوانیه براشنو ـ اشنویه) را از دم تیغ گذرانید، بسیار شاد شدند. جلالالدین شش سال در تبریز فرمان راند (میرخواند، ج4، ص427ـ 428؛ نیز رجوع کنید به مشکور، 1352 ش، ص430) و در 628 آذربایجان را ترک کرد و مغولان در همین سال بر تمام آذربایجان و مرکزش تبریز که مورد توجه همه بود، استیلا یافتند (ابناثیر، ج12، ص 475ـ476). حاکم مغول، جورماغون (جرماغون) نویان، از بزرگان و اشراف شهر غرامت کلانی گرفت و امر کرد که پارچهبافان شهر برای خان بزرگ اوگتایقاآن لباسهای خطایی تهیه کنند و مزد آن را اهالی تبریز بپردازند. مالیات سالانهای نیز برای مردم شهر مقرر کرد و از آنان خواست تا برای خان بزرگ خیمهای بیمانند، با آستر اطلس عالی زرکش، ببافند و در داخل آن پوست سمور و سنجاب به کار برند (ابناثیر، ج12، ص502 ـ504؛ مینورسکی، ص17ـ 18؛ اقبال آشتیانی، 1364 ش، ص 143؛ مشکور، 1352 ش، ص433). تبریز بار دیگر با مذاکرة ماهرانة رئیس و قاضیشهر و پرداخت مالیات گزاف سالانه، از ویرانی و غارت در امان ماند. این شهر تا آغاز دورة هولاکو ابتدا خراجگزار مستقیم مغولان بود، سپس ملک صدرالدین، ایرانی همپیمان مغولان، حاکم تبریز شد. قوبیلای (خان بزرگ) حکومت هولاکو را بر متصرفات خویش به رسمیت شناخت و هولاکو نیز ملک صدرالدین را بهعنوان حاکم تبریز پذیرفت. هولاکو بعد از تصرف بغداد در 654، به آذربایجان رفت و مراغه را پایتخت خود کرد (هوفمان، 2000، ص 107؛ مینورسکی، ص 18).تبریز در دورة حکومت اتابک مظفرالدین ازبکبن محمد (607ـ622) و سلطنت جلالالدین خوارزمشاه (617ـ 628)، پایتخت بود و متناسب با آن کارکرد حکومتی و سیاسی و دفاعی و اقتصادی و مسکونی داشت. به نوشتة ابناثیر، «کوشک اتابک ازبک بسیار زیبا و باشکوه و مشرف بر باغهایی بود با اموال بسیار» (ج 12، ص 377، 382؛ نیز رجوع کنید به مشکور، 1352 ش، ص 423). امور سیاسی را اکابر و اعیان و افاضل و معاریفی چون شمسالدین طغرایی و رئیس نظامالدین (برادرزادة او) و قاضیالقضاة شهر اداره میکردند که با پرداخت وجوه کلان و تدابیر دیگر، مانع ویرانی و کشتار شدند. شمسالدین طغرایی مردی دیندار و منصف و حامی رعایا بود و حتی در دورة سلطان جلالالدین خوارزمشاه در تبریز، که مقام و منصبی نداشت، جانب مصلحت و رضای رعیت را نگاه میداشت. مغولان به مغان حمله کردند و سلطان جلالالدین به اران کوچ کرد و چون مردم تبریز از شکست او آگاه شدند با اندیشة تقرب به تاتار (مغولان)، قصد کشتن اتباع سلطان را کردند، اما طغرایی مانع آنان شد. همچنین هنگامی که عامه شورش کردند و شخصی از خوارزمیان را به جزای زشتْ رفتاری کشتند، طغرایی دستور داد سر دو تن از اوباش را بریده در رهگذر افکندند و بدینگونه نگذاشت که در تبریز خون ناحق ریخته شود و اموال مردم تاراج گردد (نسوی، ص141، 145، 252؛ نیز رجوع کنید به مشکور، 1352 ش، ص429). حسد و کینه و توطئه و افترا و کشتار مخالفان سیاسی در دورة سلطان جلالالدین در تبریز بیداد میکرد (برای نمونه رجوع کنید به نسوی، ص 145ـ146؛ نیز رجوع کنید به مشکور، 1352 ش، ص 426).در دوران مغول تبریز از نظر اقتصادی شهری پرتوان بود؛ کشاورزی و باغستانها میوههای مرغوبِ ارزان داشت و پارچههای ابریشمی نفیس و پارچههای عبایی و سقلاطون و خطایی و اطلس و سجاده آنجا به مناطق دیگر صادر میشد. یاقوت حموی (همانجا) تبریز را شهری آباد و زیبا وصف کرده است (مشکور، 1352 ش، ص 419). در قرن هفتم علاوه بر بازار تبریز و ساختمانهای عمومی و دولتی و خصوصی، کویهای بسیار و مشهوری نظیر سرخاب و چرنداب و گجیل و ششگلان وجود داشت.اهمیت تبریز چنان بود که اَباقاخان پسر هولاکو ــ که قلمرو او از مرزهای مصر در غرب تا آمودریا در شرق بود ــ در 663 تبریز را پایتخت قلمرو حکومت خود قرار داد (یان، ص 201ـ202؛ اشپولر، ص330). این انتخاب، نقطه عطفی در سرنوشت شهر تبریز ایالتی بود. باتوجه به اینکه قلمرو حکومت اباقاخان هنوز جزء لاینفک امپراتوری مغول به شمار میرفت، اهمیت تحول تبریز از مرکز ایالت به پایتخت منطقهای بزرگ، هویدا میشود. بدینترتیب، تبریز در مغرب این امپراتوری عظیم مغولی همان نقشی را پیدا کرد که چند سال پیش از آن، در 659، پکن در شرق دور ــ از هنگامی که به دست خان بزرگ قوبیلای به پایتختی برگزیده شد ــ برعهده گرفته بود (یان، همانجا؛ مؤمنی، ص 31).در زمان اباقاخان، در 671 در تبریز زمینلرزه آمد (رجوع کنید به رشیدالدین فضلاللّه، 1362 ش، ج2، ص 766) که بر اثر آن بسیاری از خانهها خراب شد و منارههای مساجد افتاد و 250 تن کشته شدند (خوافی، ج2، ص342؛ ذکاء، 1368 ش ب ، ص50 ـ51؛ امبرسز و ملویل، ص 145). در 674، قزوینی در آثارالبلاد (ص 227) نوشته که تبریز شهری است مستحکم با باروهای استوار و اکنون پایتخت شهرهای آذربایجان است، در آن چشمههایی روان است و باغها و بستانها پیرامونش را فراگرفته، این شهر جایگاه نیکیها و کالاها و هنرهاست، در نزدیکی آن گرمابههای فراوانی هست که بیماران و کسانی که دردهای مزمن دارند، برای درمان به آنجا میروند، و از تبریز پارچههای عَتابی و سقلاطون و اطلس و تافته به جاهای دوردست میبرند (نیز رجوع کنید به ذکاء، 1368 ش الف ، ص162).بعد از اباقاخان، احمد تگودار * در آلاتاغ/الاداق بر تخت نشست و اسلام آورد. ارغونخان (حک : 683ـ690) پس از به قتل رساندن احمد تگودار در جمادیالا´خرة 683 به ایلخانی رسید و تبریز را مقر سلطنت خود کرد و پسرعم خود ابومنصور را به حکومت تبریز گماشت (مشکور، 1352 ش، ص 442ـ 444).ارغونخان، پدر غازان، چون به کار عمارت بسیار مایل بود در موضع «شم» تبریز شهری عظیم بنا نهاد و در آنجا خانههای عالی ساخت و اعلام کرد که هرکس مایل باشد میتواند در آنجا خانهای بسازد و کاریزی جاری گرداند. وی آن شهر را «ارغونیه» نام نهاد (رشیدالدین فضلاللّه، 1362 ش، ج2، ص823) و به این ترتیب، سنگ بنای پایتخت آتی را گذاشت.ارغونخان تجارت بین ایران و اروپا را تشویق میکرد (مشکور، 1352 ش، ص 452)، ازینرو تبریز در کانون توجه اروپاییان قرار گرفت. تبریز مرکز علوم دینی نیز بود و از این نظر اعتبار داشت، بهطوری که ابوالخیر ناصرالدین عبداللّهبن عمربیضاوی * متکلم و مفسر و فقیه نامور شافعی و از دانشمندان بزرگ عصر مغول، که برای مدتی قاضی شیراز بود، به تبریز مهاجرت کرد و در آنجا به تدریس و تألیف علوم دینی پرداخت و در 675 یا 682 در تبریز وفات یافت (همان، ص 459).پس از ارغون خان، فرزند او غازان خان در پایان 694 به مقام ایلخانی رسید. رشد تبریز از نظر معماری و اعتلای فرهنگی در عهد غازان خان و وزیر بزرگ او خواجه رشیدالدین فضلاللّه روی داد. غازان به فرمان پدرش تربیت بودایی یافته بود و تا 694 دینِ بودایی را تقویت میکرد (اشپولر، ص187)، اما در اوایل شعبان 694، در محضر شیخ صدرالدین ابراهیم حموی در فیروزکوه اسلام آورد (رشیدالدین فضلاللّه، 1362 ش، ج 2، ص900ـ903) که واقعهای مهم در تاریخ مغولان ایران و نظام کشورداری و سازماندهی شهر تبریز و دیگر شهرهای ایران بود. بنا بر یَرلیغی (فرمانی) که غازان خان در روز اسلام آوردنش صادر کرد، قبول اسلام برای مغولان و اجرای آداب دینی و رعایت عدالت واجب شد و امرا و بزرگان از ظلم به زیردستان منع شدند (اقبال آشتیانی، 1364 ش، ص 259). از این تاریخ، فضای شهر با بناهای فرهنگی و مجموعه عمارات غازانی و رَبْع رشیدی * دگرگون شد، بتهای کفار و مشرکان را در هم شکستند و قطعات آنها را در کوچهها گرداندند و کلیساها را به مسجد تبدیل کردند (همان، ص260).دوران حکومت غازان برای تبریز آغاز مرحلهای نو بود. مهمترین اقدام وی بنای مجموعة عمارات وقفی و شخصی او و نیز احداث غازانیة تبریز است. از اولین کارهای او تقویت وضع دفاعی شهر، یعنی تعمیر قلعة تبریز و احداث باروی بزرگ به جای باروی قبلی، بود (هوفمان، 2000، ص 171). حمداللّه مستوفی دور باروی تبریز را پیش از حکومت غازانخان 000 ، 6 گام (حدود پنج کیلومتر) ذکر کرده است که چندان بیشتر از زمان دیدار ناصرخسرو از تبریز نیست، اما جمعیت تبریز در این بین چنان افزایش یافته بود که در بیرون این باروی در حال ویرانی، جمعیت بیشتری سکونت داشت تا در مرکز شهر (ص 76). ساختمانسازی دوران ارغون نیز در بیرون باروی شهر، در جلگة حاصلخیز غرب شهر تبریز که فضای کافی برای لشکریان و امکان فراهم آوردن غذا و آب برای مردم و دام داشت، صورت گرفت (هوفمان، 2000، ص 108)، ازینرو در دورة غازان نیاز به ساختن بارویی فراختر و پایدارتر بهوجود آمد و غازانخان در 702 (وصّافالحضره، 1346 ش، ص231) دستور داد که به هزینة خود او باروی شهر را بیرون باغها بکشند (همانجا).وصّاف طول باروی غازانی دور شهر را 000 ، 54 گام یا قریب چهار فرسنگونیم ذکر کرده است. عرض دیوارة آن ده گز بود (1269، ص 385). این بارو محلة سرخاب در شمال و ولیانکوه در مشرق و سنجاران/ سنجران در شمالغربی و چرنداب در جنوب و همة بستانها و باغهای شهر را دربر میگرفت. در باروی جدید پنج دروازة بزرگ عالی ساختند: دروازة سردرود یا بغداد در جنوب و جنوبغربی، دروازة اوجان یا اراک عجم در جنوبشرقی، دروازة سراورود (سراب) بهطرف خراسان در شرق، دروازة اران در شمال و دروازة روم در شمالغربی (هوفمان، 2000، ص 109؛ مشکور، 1352 ش، ص 50 ـ51). در فاصلة بین این دروازهها، هشت دروازة کوچک ساختند تا بهآسانی با مناطق روستایی حومة شهر ارتباط برقرار شود. سپس غازان خان برای تشویق مردم در آبادکردن شهر، اعلام کرد که هرکسی میتواند در داخل این شهر و اراضی بایر درختکاری کند و خانه بسازد (وصّافالحضره، 1269، ص 385؛ نیز رجوع کنید به مشکور، 1352 ش، ص470). تبریز در این دوره، بنا به وصفی که در تاریخ وصاف و نزهةالقلوب آمده، از مشرق به ولیان کوه و از شمال به سرخاب و سنجاران و از جنوب به چرنداب و از جنوبشرقی به گازران و از مغرب به کوچه باغ در داخل باروی شهر محدود بود (مشکور، 1352 ش، ص50). اکنون از باروی غازانی اثری نیست. پس از زمینلرزة سخت 1194، نجفقلیخان دنبلی، بیگلربیگی تبریز، بارویی نو ساخت که هشت دروازه داشت و نام آنها تقریباً با هشت دروازة کوچک مذکور یکی بود (اعتمادالسلطنه، 1367ـ 1368 ش، ج1، ص551؛ امبرسز و ملویل، ص 172ـ173).از دیگر اقدامات مهم غازان، احداث شهرک غازانیه بود مشتملبر دروازهها و کاروانسراها و بازارها و حمامها و ابوابالبرّ (مراکز خیریه). غازانیه در غرب تبریز در محل «شنب» (شم) برای تجّار فرنگی احداث شده بود (رشیدالدین فضلاللّه، 1358، ص 206). در 702 بهدستور غازان در محل شنب یا شام غازان (در سهربع فرسخی جنوب تبریز) مجموعه عمارات باشکوهی برپا کردند که از نظر ساختمان و مقصود و ترتیبات دیگر کاملاً متناسب با تصورات اسلامی آن زمان بود. عمارات ابوابالبرّ کارکردهای گوناگون داشت (رجوع کنید به ادامة مقاله) و شامل عمارت گنبدعالی یا قبة عظیمی بود که ابوابالبرّ در دوازده ضلع آن قرار داشت، بعلاوة کوشک عادلیة ارغونخانی. تشرّف غازانخان به دین اسلام و توجه او به سنن اسلامی و نیز رسوم شیعی سبب ساختهشدن آرامگاه و ابوابالبرّ گردید، چیزیکه در فرهنگمغولی سابقهنداشت (رشیدالدین فضلاللّه، 1358، ص 207ـ 208).ساخت گنبدعالی در 697 آغاز شد و در 702 به پایان رسید (وصّافالحضره، 1346 ش، ص 229). این گنبد بر کلیة آثار ابوابالبرّ غازانی در شنبِ غازان * مشرف بود و تا قرن یازدهم اعجاب بینندگان را برمیانگیخت. این گنبد در 1020 به دستور شاهعباس اول (حک : 996ـ 1038) ویران شد تا از مصالح ساختمانی آن و سایر عمارات ابوابالبرّ برای بنای قلعهای استفاده شود (یان، ص207). بهنوشتة نادرمیرزا قاجار، گنبد عالی و حصار شنب غازان در زمان شاهصفی (1038ـ1052) ویران شد (ص89). عمارات ابوابالبرّ پیرامون گنبد عالی عبارت بود از: مسجدجامع، مدرسهای برای طلاب شافعی مذهب و مدرسهای برای طلاب حنفی مذهب، حکمتیه برای اقامت حکما و تعلیم حکمت، خانقاه، دارالسیاده که مهمانخانهای برای پذیرایی سادات بود، رصدخانه، دارالشفا، بیتالکتب، بیتالقانون برای نگهداری دفاتر و قانوننامههای غازانی، بیتالمتولی، حوضخانه و آبانبار، گرمابه، مکتب برای ایتام و دبستان و کوشک عادلیه (رشیدالدین فضلاللّه، 1358، ص 209ـ224؛ وصّاف الحضره، 1269، ص382ـ383؛ همو، 1346ش، ص229ـ231). بهنوشتة خواجه رشیدالدین فضلاللّه (متوفی 718)، اهالی تبریز شافعی مذهب بودند (1356 ش، ص177). حمداللّه مستوفی نیز نوشته است که بیشتر اهالی شافعیاند و پیروان ادیان دیگر نیز در این شهر بسیارند (ص 77). نکات بسیار مهم و آموزنده و بینظیری در شروط وقفنامة غازانخان مشهود است. وی تولیت شرعی موقوفات را به خواجه رشیدالدین فضلاللّه واگذار کرد (وصّافالحضره، 1346 ش، ص 231). خواجه رشیدالدین اولین مقلد غازان بود. رشیدالدین در تبریز مجموعه موقوفاتی به وجود آورد که به بزرگی یک محلة شهر بود (هوفمان، 1379 ش، ص130).تبریز در زمان وزارت خواجه رشیدالدین و با احداث رَبْعِ رشیدی در محلة ولیان کوه در مشرق شهر (حمداللّه مستوفی، ص76)، به قرینة غازانیه در غرب شهر، آبادتر گردید. در زمان غازان پس از آنکه قلمرو ایلخانان از نظر سیاسی از امپراتوری مغول جدا و مستقل شد، با حمایت خواجهرشیدالدین مناسبات ایران و چین ادامه یافت (رشیدالدین فضلاللّه، 1362 ش، ج 1، ص14، 18؛ بارتولد، ج1، ص123ـ126؛ اشپولر، ص222ـ225).خواجه رشیدالدین، شهرستان رشیدی را با کارکرد استحفاظی ساخت و بنا بر وقفنامة آن، این شهرستان مشتمل بود بر ربع رشیدی (مجموعة بناهایی با کارکردهای دینی و آموزشی و طبی و عامالمنفعه که «ابوابالبرّ رشیدی» نیز نامیده میشده است)، بازار و کاروانسراها، محلههای صالحیه و رَبَض بالا و ربض پایین، باغ رشیدآباد و فتحآباد و فضاهای مسکونی یا ذخیره، باغها و کهریز (کاریز)ها برای کشاورزی، راههای درونْ شهری، بارو و دروازهها. در این وقفنامه نحوة سکونت در شهرستان رشیدی مشخص شده است (رشیدالدین فضلاللّه، 1356 ش، ص 42ـ43، 175). شهرستان رشیدی بین سالهای 707 تا 718، چنانکه از مکتوب پنجاهویکم مکاتبات رشیدی برمیآید (رشیدالدین فضلاللّه، ص 315ـ321)، رشد و توسعة عظیمی یافته بود، اما بعدها همة این گنجینهها دستخوش جهل و خشونت قدرتمندان شد و موقوفات، که هستیبخش ابوابالبرّ رشیدی بود، ضبط و تصرف شد و ابوابالبرّ رشیدی از میان رفت. سلطان اویس جلایر در رمضان 759 وارد تبریز شد و در ربع رشیدی سکونت کرد و در جمادیالاولی 776، در همانجا درگذشت (مشکور، 1352 ش، ص 589 ـ591). در حوالی 787 نیز امیر غیاثالدین ولی مازندرانی، که از تبریز خارج شد، در ربع رشیدی اقامت کرد تا تیمور به آذربایجان آمد و او را کشت (همان، ص 608). در 1019 شاه عباس کبیر که میخواست برای مقابله با عثمانیان در تبریز دژی پدید آورد، بر روی بخشی از ویرانههای ربع رشیدی که مسلط بر شهر بود، با سنگ و آجر بناهای رشیدیه و شنبغازان و مقبرةالشعرا و سنگهای گورستان گجیل، برج و بارو ساخت (ذکاء، 1368 ش الف ، ص172). زمین ربع رشیدی اکنون جزو محلة باغمیشه است (هوفمان، 2000، ص 113).غازانخان در 703 درگذشت. جسد او را در آرامگاهش در شنبغازان به خاک سپردند و فرزندش، الجایتو، معروف به خدابنده (703ـ716)، جانشین او شد. خدابنده نیز خواجه رشیدالدین را وزیر کرد. الجایتو در نزدیکی زنجان شهری به نام سلطانیه ساخت و آرامگاهش را نیز در همانجا بنا کرد و در 713 سلطانیه را پایتخت جدید ممالک ایلخانی نمود. در زمان او تبریز مقام و اهمیت خود را از دست نداد، اما در آنجا کار مهمی نیز صورت نگرفت، جز اینکه بر گسترش و آبادی شهر افزوده شد و در درون باروی غازانی، کویها و خانهها و کوچهها و بازارهای جدید پدید آمد (ذکاء، 1368 ش الف ، ص172؛ مشکور، 1352 ش، ص 492ـ493). تبریز تا زمان الجایتو مرکز امرای مغول بود و چیزی نگذشت که شهرت آن از بغداد بیشتر شد (گابریل، ص56 ـ57).شهر تبریز در زمان ایلخانان مغول، از اَباقا خان تا الجایتو، رونق اقتصادی و شکوه فرهنگی داشت؛ فرستادگان خان بزرگ، شاهزادههای قلمرو مغول، فرمانروایان هند و مصر، سفیرانی از اروپا، نمایندگانی از روم شرقی و نیز فرستادگان پاپ، در آنجا یکدیگر را ملاقات میکردند (یان، ص 202). در این دوران، غازانخان و الجایتو برای ایجاد مناسبات با مغربزمین تلاش میکردند (اشپولر، ص230ـ231). در همة این ملاقاتها زبان فارسی وسیلة ارتباط بود و اعتبار جهانی زبان فارسی رسماً از همین عصر آغاز شد (یان، ص 203).ابوسعید، فرزند دوازده سالة الجایتو، در 716 به جای او نشست. وی آخرین ایلخان مقتدر دودمان مغول بود. در این دوره، خواجه تاجالدین علیشاه گیلانی/ جیلانی، از 711 تا 724، در بیرون محلة مهادمین (مهادمهین/ مادمیثن/ نارمیان / مارمیان) در زمینی به مساحت تقریبی ده هکتار، مسجد و آرامگاهی برای خود ساخت که از شاهکارهای معماری است. این مجموعه به «ارگ علیشاه» معروف است و ویرانهاش در میان شهر باقی است. محل به جا ماندة مسجد، که 000 ، 63 متر مربع مساحت دارد، اینک مصلای امام خمینی(ره) نامیده میشود («وقفنامة مصلای امام خمینی(ره) تبریز»، ص 47). بهنوشتة حمداللّه مستوفی، وزیر خواجه تاجالدین علیشاه گیلانی در تبریز در خارج محلة مهادمهین مسجدجامع بزرگی ساخت که صحنش دویستوپنجاه گز در دویست گز بود و در آن صفهای بزرگ، از ایوان کسری در مداین بزرگتر، ساخت، اما چون در ساختنش تعجیل کردند، فرو ریخت، در آن مسجد انواع تکلفات کرده سنگ مرمر فراوانی بهکار بردند (ص 76ـ77). سفرنامهنویسان و مورخانی که مسجد را از نزدیک دیدهاند، از آن یاد کردهاند. کاتب چلبی، مورخ مشهور عثمانی که در 1045 به تبریز رفته، در جهاننما در بارة مسجد علیشاه و تخریب دیوارهای آن در حملة عساکر عثمانی مطالبی نوشته است (نخجوانی، ص28). از مجموع سفرنامهها و گزارشها چنین برمیآید که این عمارت مسجدجامع یکی از بهترین و عظیمترین بناهای آن عصر بهشمار میرفته و گویا مسجدجامع عبارت بوده است از یک محراب و طاق بسیار بلند که بالای سه دیوار عریض و طویل قرار گرفته بود و در قسمت شمالی مسجد، صفهای وسیع و در هریک از طرفین صفه، منارهای بلند ساخته بودند، اکنون طاق و منارهها بر اثر زلزلههای شدید از بین رفته، لیکن سه دیوار بزرگ و بلند آن با محراب مسجد باقی است. تاجالدین علیشاه (متوفی 724) را در جنب همین مسجد دفن کردند (همان، ص 32ـ34).در دوران حکومت ابوسعید بهادرخان (717ـ736)، اودریک در سفرنامة مختصر خود به زبان لاتین در بارة تبریز چنین میگوید که شهری است بغایت باشکوه که در آن بیشتر از هر شهر بزرگ جهان کالاهای گوناگون به چشم میخورد، و بر روی زمین هیچ خوراک و کالایی پیدا نمیشود که از آن در تبریز انبارهایی وجود نداشته باشد. از نظر جغرافیایی، تبریز جایی بیمانند است و وفور نعمت در آنجا به حدی است که هرچه را انسان به چشم میبیند بدشواری میتواند باور کند، زیرا تقریباً از کلیة نقاط جهان سوداگران با این شهر دادوستد دارند (به نقل طاهری، ص 78).اودریک، با استناد به گفتة عیسویان تبریز، آورده است که عواید امپراتور ایران، ابوسعید بهادرخان، از یک شهر، بمراتب از درآمدی که پادشاه فرانسه از تمامی کشورش دارد، فزونتر است. از نوشتههای او دو نکتة جالبتوجه مستفاد میگردد: فراوانی عدة پیروان دین مسیح در ناحیة آذربایجان و وجود معدن بزرگی از نمک در نزدیکی شهر تبریز که به قول وی، همة مردم بدون آنکه به کسی پشیزی بدهند، تمام نیازهای خود را از آنجا رفع میکردند (به نقل طاهری، همانجا).ابنبطوطه، که در 727 در تبریز اقامت کرده نوشته است که او و همراهانش در خارج شهر در محلی به نام شام ] شنب [ منزل کردند. قبر غازان خان پادشاه عراق در این محل بوده و بر سر قبر او مدرسة زیبایی با زاویهای بنا کرده بودند و در این زاویه طعام داده میشد که عبارت بود از نان و گوشت و حلوا و برنج. فردای آن روز از دروازة بغداد وارد تبریز شده و به بازار بزرگی که بازار غازانخان نامیده میشد، رسیده بودند که به گفتة او از بهترین بازارهایی بوده که وی در همة شهرهای دنیا دیده بود، هر یک از اصناف در این بازار محل مخصوصی داشتند و در بازار جوهرفروشان از انواع جواهرات چشم خیره میشد. سپس به مسجدجامعی رسیدند که وزیر علیشاه معروف به گیلانی آن را ساخته بود و در بیرون آن از دست راست مدرسهای و از دست چپ زاویهای وجود داشت و صحن آن با سنگهای مرمر فرش شده و دیوارها با کاشی پوشانده شده بود و جوی آبی از وسط آن میگذشت و انواع درختان و موها و یاسمین در آن بود. هر روز بعد از نماز عصر، در صحن این مسجد قرآن تلاوت میشد و مردم برای شرکت در این قرائت در آنجا گرد میآمدند (ج 1، ص 241ـ242). بهنوشتة حمداللّه مستوفی در 740، شهر تبریز باغستان بسیار دارد و آب مهرانرود که از کوه سهند میآید و آب نهصد و چند کاریز به آن باغها میریزد که باز هم کافی نیست و آب این کاریزها و رود همه مِلْک شخصی است، بجز کاریز زاهده در دروازة ری و کاریز زعفرانی در دروازة نارمیان و دو دانگ از کاریز رشیدی در ششگلان که سَبیل (عمومی) است. هوای تبریز به سردی مایل است و آبش گواراست و آب رودش بهتر از کاریز و آب کاریز بهتر از چاه است. مردم آنجا سفیدچهره و زیبا و متکبرند، فقیر و غنی کار میکنند و در آنجا ثروتمند بسیار است. مقابر در چند جا، از جمله سرخاب و چرنداب و گجیل و شام و ولیانکوه و سیاران/ سیاوان، پراکنده است. در این مقابر مزارات متبرک بسیار است (ص 77ـ 78). وی همچنین از مقبرةالشعرا * نام برده است (ص89) که مدفن چند تن از شاعران پارسیگوی و نشانة سابقة زبان فارسیدر تبریز است.با مرگ ابوسعید در اواخر 735، دورة فرمانروایی خانهای بزرگ مغول در ایران پایان یافت. چون ابوسعید فرزندی نداشت، نوادة برادر هولاکوخان، به نام آرپاکاون یا ارپاخان را به پادشاهی برگزیدند. در زمان حکومت این خان (سیزدهم ربیعالا´خر تا چهارم شوال 736)، خواجهغیاثالدین محمد وزیر (فرزند خواجهرشیدالدین) را همچون پدرش کشتند و در پی آن ربع رشیدی برای بار دوم تاراج شد (حافظ ابرو، بخش 1، ص 143ـ151). از 736 تا 759 تبریز در میان خانهای کوچک و امرای مغول دست به دست میگشت. در جمادیالاولی 741 به فرمان امیرعلاءالدین شیخحسن کوچک، ساخت مجموعة بزرگی از مسجد و مدرسه و خانقاه آغاز شد و کار آن در ذیحجّة 743 پایان یافت (همان، بخش 1، ص 166). این مجموعه همان است که امروزه به بخشی از آن «مسجد استاد ـ شاگرد» میگویند، اما در گذشته آن را به نام بانیاش «علائیه» یا به مناسبت نام خان زمان «سلیمانیه» میگفتند. در بارة سبب نامگذاری آن به «استاد ـ شاگرد» گفتهاند که چون کتیبههای آنجا نوشتة استادِ خط خواجهعبداللّه صیرفی و شاگردش حاجیمحمد بندگیر بودهاند، به این نام شهرت یافته است. اکنون از آن ساختمانها و کتیبهها چیزی برجای نیست. این مسجد سه بار تعمیر اساسی شد: در عهد نایبالسلطنه عباسمیرزا، در 1295 و در 1338 (ابنکربلائی، ج 1، ص 567؛ ذکاء، 1368 ش الف ، ص177ـ 178؛ مساجد تاریخی ، ص 13). اکنون این مسجد در کنار خیابان فردوسی تبریز، در محلة قدیمی مهادمین واقع است.در 768 سلطان اویس جلایر تبریز را پایتخت ییلاقی و بغداد را پایتخت قشلاقی خود کرد. او در باز کردن راه تجاری قدیم بین تبریز و طرابزون و ونیز سعی بسیار کرد (مشکور، 1352 ش، ص590 ، 593). در زمان وی، بنیادی بسیار بزرگ در تبریز ساختند که «دولتخانه» نامیده شد. کلاویخو، سفیر اسپانیایی که در 806 از دولتخانه دیدن کرده بود، در بارة آن نوشته است: «کاخ بزرگی دیدیم که در پیرامون آن دیواری کشیده شده بود. نقشة این کاخ بسیار زیبا بود و در آن بیست هزار اتاق و دستگاههای مجزا و مستقل دیده میشد. معلوم شد که این کاخ بزرگ را پادشاهی ساخته است به نام سلطان اویس. وی این کاخ را با مصرف کردن همة موجودی خزانة خویش، که سلطان مصر در اولین سال سلطنت وی به عنوان خراج پرداخته بود، بساخت. این محل اکنون به نام دولتخانه معروف است که معنای آن میشود: خانة اقبال» (ص163).در ذیل جامعالتواریخ (حافظ ابرو، بخش 1، ص 196) و تاریخهای پس از آن نوشتهاند که در 771 وبا موجب مرگ حدود سیصد هزار تن شد، ولی چون وبا از میان رفت، شهر چنان آباد و پرجمعیت بود که هیچ معلوم نبود کسی از اهالی تبریز تلف شده است (ذکاء، 1368 ش الف ، ص 178). تبریز در دوران سلطنت سلطانحسین (776ـ784)، پسر سلطان اویس، نیز پایتخت بود (مشکور، 1352 ش، ص596) و پس از کشته شدن او حکومت به برادرش احمد منتقل شد، ولی وی به سبب آشوبها و منازعات مختلف، چند بار ناچار از فرار یا ترک تبریز شد و سرانجام به بغداد رفت (شیرین بیانی، ص70ـ80).در ذیقعدة 787 سرداران توقتمشخان، امیر دشت قبچاق، از راه دور به تبریز رفتند و شهر را تاراج و مساجد و بناهای بزرگ را ویران کردند و مردم شهر را کشتند (شرفالدین علی یزدی، ج1، ص286؛ شیرین بیانی، ص78). شرح مفصّل این واقعه را یکی از بزرگان شهر در رسالهای مستقل در 789 نوشته است (برای متن کامل رساله رجوع کنید به ابنکربلائی، ج2، ص640ـ659؛ نیز رجوع کنید به ذکاء، 1368 ش الف ، همانجا). سلطان احمد جلایر بار دیگر به نام پشتیبانی از مسلمانان از بغداد به تبریز بازگشت و بر شهر چیره شد، لیکن با آمدن تیمور گورکانی به تبریز در 788 از آنجا رانده شد. تیمور در شامغازان اردو زد و از مردم باجی به نام «مال امان» گرفت. در 790 خشکسالی بزرگی در تبریز روی داد که در اثر آن صد هزارتن جان باختند (ذکاء، 1368 ش الف ، ص 180ـ181).تیمور بسیاری از ولایتهای شمالغربی ایران را به میرانشاه واگذار کرد و تبریز پایتخت این ولایات شد. سه سال بعد، میرانشاه کشتار و ویران نمودن بناهای مشهور را آغاز کرد. تیمور در بازگشت از هند در 802 ، دوباره به آذربایجان آمد (همان، ص 181) و همدستان میرانشاه را از بین برد و در 806 میرزا عمر، پسر میرانشاه، را به امارت ملک هولاکو و زمینهایی که در غرب فتح کرده بود، منصوب کرد. میرانشاه در اران و برادر میرزا عمر، ابوبکر، در بینالنهرین زیر نفوذ و قدرت تیمور قرار گرفتند (مینورسکی، ص 33).بعد از درگذشت تیمور، درگیری طولانی عمر و ابوبکر آغاز شد و تبریز دست به دست گشت (همانجا). در محرّم 809 تبریز دوباره به دست سلطان احمد جلایر افتاد و مردم تبریز از این پیشامد، بسیار شاد شدند، هرچند این واقعه سبب رفع فقر و ترمیم خرابیها نشد (ذکاء، 1368 ش الف ، ص 181؛ شیرین بیانی، ص100ـ101؛ مینورسکی، همانجا). گزارش کلاویخو که پیش از این رویدادها، در اواخر 806 و در اوایل 808، در تبریز بوده، گویای رستاخیز تبریز و آبادانی آن در آن زمان است (ص 161ـ 164؛ نیز رجوع کنید به ذکاء، تبریز ، ص 181؛ مینورسکی، ص 33ـ 34). هانسشیلتبرگر آلمانی که همزمان با کلاویخو در ایران اقامت داشت، در فصل سیوپنجم کتاب خود مینویسد که پایتخت ایران تبریز است و پادشاهی که در این شهر سلطنت میکند از این شهر مالیات و خراجی به دست میآورد که از درآمد کلیة سلاطین و فرمانروایان غرب بیشتر است، زیرا تجار بسیاری از کشورهای مختلف جهان در تبریز بهسر میبرند و کالای فراوانی را وارد و خارج میکنند (به نقل اولئاریوس، ج 1، ص 44).نابسامانیهای تبریز در دوران حکومت سلطان احمد جلایر، فرصتی برای ابوبکر، پسر میرانشاه، پدید آورد تا بار دیگر قصد تسخیر تبریز کند که در پی آن، سلطان احمد از تبریز به بغداد گریخت و ابوبکر وارد شهر شد (شیرین بیانی، ص101).در اول جمادیالاولی 809 قرهیوسف، یکی از ترکمانان قراقوینلو، ابوبکر را در کنار رود ارس شکست داد. ابوبکر موقع عقبنشینی، شهر تبریز را تاراج کرد (عبدالرزاق سمرقندی، ج 2، جزء 1، ص 54 ـ 55). قرهیوسف تا سلطانیه پیش رفت و ساکنان آن شهر را به تبریز و اردبیل و مراغه کوچاند. اندکی بعد ابوبکر به آذربایجان برگشت، اما قرهیوسف در حوالی سردرود (در هشت کیلومتری جنوب تبریز) او را شکست داد. میرانشاه، که در این جنگ همراه پسرش بود، به قتل رسید و در گورستان سرخاب تبریز به خاک سپرده شد (مینورسکی، ص34).قرهیوسف بر اساس عهدی که با سلطان احمد جلایر داشت، فرزند خود پیربوداق را که پسرخواندة سلطان احمد بود، با تشریفات در تبریز به تخت نشاند (عبدالرزاق سمرقندی، ج 2، جزء 1، ص 126ـ127). سلطاناحمد جلایر ظاهراً با سلطنت او موافقت نمود ولی موقعی که قرهیوسف به ارمنستان رفت، وی تبریز را تصرف کرد. در جنگی که در 28 ربیعالا´خر 813 روی داد، سلطان احمد شکست خورد و سپس به قتل رسید. اهل تبریز تا آخرین لحظه به آخرین پادشاه جلایری اظهار محبت میکردند (رجوع کنید به مینورسکی، ص 35ـ37).تبریز مرکز عملیات نظامی و لشکرکشی قرهیوسف بود. شاهرخ از بسط نفوذ وی وحشت داشت و به فکر تسخیر آذربایجان بود (عبدالرزاق سمرقندی، ج 2، جزء 1، ص 223ـ 224). وی در 823 به آذربایجان حمله کرد. در هفتم ذیقعدة 823 خبر درگذشت قرهیوسف را شنید. اختلاف بین سپاهیان ترکمن موجب شد تا میرزا بایسنغر تبریز را فتح کند (میرخواند، ج 6، ص 653ـ654، 661ـ662). شاهرخ نیز پس از شکست دادن پسران قرهیوسف در ارمنستان، در تابستان 824 به تبریز رفت. در 832 اسکندر، پسر قرهیوسف، به سلطانیه دست یافت و شاهرخ با سپاهی گران قراقوینلوها را در سلماس شکست داد و وارد شامغازان شد و در زمستان 834 آذربایجان را به ابوسعید پسر قرهیوسف ــ که به اطاعت وی در آمده بود ــ بخشید. سال بعد، ابوسعید به دست برادرش اسکندر به قتل رسید. در زمستان 838 شاهرخ برای بار سوم به تبریز رفت. اسکندر صلاح کار را در عقبنشینی دید، ولی برادرش جهانشاه فوراً به شاهرخ پیوست و اظهار اطاعت و مودت کرد. شاهرخ تابستان 839 را در تبریز ماند و نزدیک زمستان حکومت آذربایجان را به جهانشاه قراقوینلو (حک : 839 ـ872) سپرد (مینورسکی، ص 34ـ37). جهانشاه تبریز را پایتخت خود کرد و لقب ابوالمظفر و مظفرالدین را برای خود برگزید (مشکور، 1352 ش، ص 638).در زمان ابوالمظفرِ جهانشاهِ قراقوینلو در تبریز مجموعه بناهای بسیار زیبا، از جمله مسجد و خانقاه و صحن و کتابخانه و مقبره، ساخته شد که از آنهمه فقط ویرانههای مسجدکبود (در ترکی: «گوی مسجد») باقی مانده که در سالهای اخیر مرمّت و گنبد آن بازسازی شده است (نخجوانی، ص1، 4). به نوشتة ابنکربلائی (ج 1، ص 524)، صالحه خاتون (دختر جهانشاه) و بیگم خاتون (همسر جهانشاه) بانی آن بودهاند، اما کتیبة سردر مسجد نشان میدهد که بانی آن ابوالمظفر جهانشاه بوده است، ازینرو به این بناها، «مظفریه» نیز میگفتهاند (رجوع کنید به مسجد کبود * ). اوزونحسن آققوینلو (حک : 857 ـ882)، در 873 تبریز را تصرف کرد و آنجا را پایتخت خود قرار داد (مینورسکی، ص 46). قدرت آققوینلو در دوران اوج خود، یعنی در زمان اوزونحسن و فرزندش یعقوب بیگترکمان (883 ـ896)، در سیاست بینالمللی تأثیر فراوانی داشت و با انتقال پایتخت به تبریز، بتدریج ایران تمامیت سیاسی خود را بهدست آورد. قدرتهای اروپایی (مخصوصاً ونیز) و پاپ خواستار اتحاد با آققوینلو در برابر خطر عثمانی بودند (رجوع کنید به منجمباشی، ج 3، ص 164ـ 165).اوزونحسن مسجدی ساخت که گویا قدری خارج از شهر تبریز، در قریة صاحبآباد (میدان صاحبالامر کنونی) بوده و نهری آن را از تبریز جدا میکرده است. امرای آققوینلو در این قریه دربار داشتند. مسجد اوزونحسن در میدان باشکوهی قرار داشت که خلیل ترکمان در 882 و یعقوب بیگترکمان، برادر وی، در 883 در آنجا به تخت نشستند. این مسجد بسیار بزرگ بود و اتاقهای بسیار داشت که همه با گچبری و رنگ آبی و طلایی آراسته شده بودند (هینتس ، ص138ـ139). به این مسجد، مدرسهای عالی برای طلاب علوم دینی ضمیمه بود. اوزونحسن را در صحن باغ مسجد به خاک سپردند. این بنا را «مدرسة نصریه» نامیدهاند (اولیا چلبی، ج2، ص249؛ هینتس، ص 141). در نزدیکی این مدرسه، مسجد مقصودیه قرار دارد که در دورة مقصود، فرزند اوزونحسن، ساخته شده است (هینتس، همانجا). نادرمیرزا علاوه بر این مسجد و مدرسه، از خانقاه عظیمی در میدان صاحبآباد نام برده است (ص110؛ نیز رجوع کنید به مشکور، 1352 ش، ص 745).در میدان صاحبآباد، علاوه بر قصر کوچکتری که شاهان آققوینلو از ایوان آن مسابقات و بازیها را تماشا میکردند یا سفیران خارجی را به حضور میپذیرفتند، بیمارستان بزرگی هم وجود داشت که دیواری آن را از مسجد اوزونحسن جدا میکرد. جلو این بیمارستان، سکویی تعبیه کرده و سرتاسر این سکو و حتی دیوارة آن را زنجیر آهنی مستحکمی کشیده بودند تا از ورود اسبها به بیمارستان جلوگیری شود. در دوران اوزونحسن و یعقوب، بیش از هزار مستمند و بیمار در این بیمارستان، که اتاقهای وسیعش با قالی مفروش بود، زندگی میکردند. تزیینات داخل این بیمارستان بهتر از تزیینات مسجد بود. در سفرهخانة مجاور آن که به فقرا اختصاص داشت، به خرج دربار به تهیدستان غذا داده میشد. با مرگ یعقوب، این تأسیسات اجتماعی که برای آن عصر امری تازه و غیرعادی بود، برچیده شد (هینتس، ص 141ـ142).از دیگر آثار دورة اوزونحسن، میدان ـ بازاری به نام قیصریه بود. در این میدان هشتگوشه و بسیار وسیع، کالاهای گرانبهایی مانند جواهر و پارچههای کمیاب فروخته میشد (روملو، ج 11، ص 568؛ نیز رجوع کنید به مشکور، 1352 ش، ص741؛ هینتس، ص 143). سلجوقشاهبیگم، همسر اوزونحسن، نیز در محل قدیم قبلة مسجدجمعة تبریز، قبة رفیعی برپا ساخت و آن را با کاشیهای رنگین آراست (فضلاللّهبن روزبهان، ص 406؛ هینتس، ص 144). فضلاللّهبن روزبهان در تاریخ امینی (تألیف در 927 یا 926) در شرح رخدادهای 871 ، از تکمیل عمارت هشتبهشت در باغ صاحبآباد سخن گفته است (ص 257). در بارة آثار دوران آققوینلوها در تبریز، مورخان و سیاحان گزارشهای مشروحی دادهاند (رجوع کنید به مشکور، 1352 ش، ص740ـ751؛ ذکاء، 1368 ش الف ، ص186ـ190).سقوط سلسلة آققوینلو از نظر ملی و سیاسی و نظامی و مذهبی و تجاری برای ایران و از جمله تبریز، رویدادی بسیار مهم بود. در دورة صفویان، اسماعیل اول صفوی (حک : 905ـ930)، پس از فتح شیروان عازم تبریز شد و شهرهای بین راه را فتح کرد و در 907، در چهارده سالگی، پس از شکست دادن الوندبیگ (از امرای ترکمان آققوینلو) وارد تبریز شد و پادشاهی خود را اعلام کرد. به گزارش تمام منابع تاریخی، نخستین اقدام او پس از تاجگذاری این بود که تشیع اثناعشری را مذهب رسمی ایران اعلام کرد (روملو، ج 12، ص 85؛ نیز رجوع کنید به بوستون، ص13ـ14). در آن هنگام دو سوم مردم تبریز، یعنی بین دویست تا سیصدهزار تن، سنّی بودند (مینورسکی، ص 49). از نحوة شیعهکردن مردم تبریز، به دستور شاهاسماعیل صفوی، حسینی خاتونآبادی با تعبیر «مردم به معرفت حق اهل بیت برآمدند» (ص 441) یاد کرده است. همین امر، پیامدهای بسیار داشت، از جمله دست به دست شدن و تصرف و اشغال مکرر تبریز در جنگهای بین ایران و عثمانی (920ـ1012) و سرانجام انتقال پایتخت از تبریز به قزوین و سپس به اصفهان.رسمی کردن تشیع و ادعاهای دولت صفوی و بویژه تأکید دولت عثمانی بر مباینت داشتن عقاید دو طرف، عامل اصلی توجیه حمله دولت عثمانی به ایران، به بهانة لزوم احیای دین اسلام، بهشمار میرود (خانبابا بیانی، ص 164ـ 165؛ رحیملو، ص 31). جنگ با شاهاسماعیل اول صفوی در چالدران * و اشغالهای پیاپی آذربایجان در دوران صفویان و افشاریان با این بهانههای مذهبی بود. شکست شاهاسماعیل در جنگ چالدران (سال 920)، راه عثمانیان را به تبریز باز کرد و در پانزدهم رجب همان سال سلطان سلیم اول (حک : 918ـ926) وارد تبریز ــ و به تعبیر او: تختگاه پادشاهان عجم ــ شد. رفتار عثمانیان در شهر ملایم بود، اما خزاین را تصرف کردند و هزار تن از صنعتگران ماهر تبریز را به قسطنطنیه کوچاندند و چون قشون ینیچری حاضر به ادامة جنگ نبود، سلطانسلیم پس از یک هفته توقف در تبریز، به اجبار بازگشت (مینورسکی، ص50).در940 سپاهیانسلطانسلیمان قانونی،در دورة شاهطهماسب اول صفوی (930ـ984)، وارد تبریز شدند و ابراهیم پاشا، فرمانده سپاه عثمانی، ساختن قلعهای را در مجاورت شامغازان آغاز کرد و حکومت آذربایجان را به اولامه ــ از سران قزلباش و امیرالامرای آذربایجان که به سلطان عثمانی پناهنده شده بود ــ واگذاشت (اسکندرمنشی، ج 1، ص67ـ 68). در ربیعالاول 941، سلطانسلیمان به تبریز رسید و پس از درنگی کوتاه تا سلطانیه پیش رفت، اما چون ادامة پیشرفت در خاک ایران برایش مقدور نبود، راهی همدان شد و از آنجا به بغداد رفت و پس از تصرف آنجا و توقف چهارماهه، راهی تبریز شد. وی در محرّم 942 به این شهر رسید و به مدت چهارده روز به امور اداری شهر پرداخت، اما سرما سپاهیان ترک را به بازگشت واداشت (مینورسکی، ص 51؛ پارسادوست، ص 153ـ172).در 955 شاهطهماسب پایتخت را از تبریز به قزوین منتقل کرد، زیرا قزوین در دامنة رشتهکوه البرز و بر سر راه گیلان، آذربایجان، همدان و ری قرار داشت و از موقعیت ارتباطی مهمی برخوردار بود و چون از متصرفات عثمانی دور بود او میتوانست با ایجاد تسهیلات تدافعی و فراهم ساختن امکانات کمکرسانی سریع، دسترسی دشمن را مشکلتر سازد (برومند، ص 5؛ نوائی، ص 172، پانویس 1).با وجود انتقال پایتخت، آذربایجان در طول حکومت صفوی مرکز اصلی مملکت محسوب میشد و شهر تبریز مرکز آذربایجان باقی ماند. بیگلربیگی آذربایجان شامل 26 حاکمنشین میشد، از جمله آستارا، مراغه، قراچهداغ، حورس، کاورد، قپانیات، ورکهان، کَرمرود، هشترود، طاب، مدک، لاهیجان، اوجرود، ابدالو، سراب، زنوز، مشکین، قرهآغاج، سلطانیه و زنجان. میزان مالیات و عواید هر حاکمنشین جداگانه و مشخص بود. حاکمان ایلنشین، مانند حاکم اُلکای و ایل افشارو ایل آدربا و ایل دُنْبُلی و ایل شقاقی، جزو بیگلربیگی آذربایجان محسوب میشدند (میراحمدی، ص 135، 141ـ142).در بیستم جمادیالا´خرة 955 سلطانسلیمان، بار دیگر به تبریز حمله و آنجا را تصرف کرد، اما فقط چهار یا پنج روز در آنجا ماند؛ با تدابیر نظامی شاهطهماسب و از دست دادن آذوقه و عدم امکان دستیابی به غذا و آب آشامیدنی، ترکان از گرسنگی، مجبور به عقبنشینی شدند (مینورسکی، ص 51). در 957 زمینلرزهای در تبریز روی داد که تلفات بسیاری به بار آورد و سبب پدیداری زمینلغزة گستردهای در کوهستانها شد و پسْلرزهها تا شش روز ادامه داشت (امبرسز و ملویل، ص 155؛ ذکاء، 1368 ش ب ، ص53).از 979 تا 981 «قیام تبریز» در زمان شاهطهماسب، روی داد. بعضی، سبب اصلی این قیام را تضاد میان بزرگان شهری (زمینداران و تجار) و قشرهای پایین مردم (رجوع کنید به فائقی، ج 2، ص720ـ721) و بعضی دیگر علت آن را ظلمهای داروغة تبریز، اللّه قلیبیگ استاجلو، میدانند. رهبری این قیام در دست پهلوانان تبریز بود. در هر محلة تبریز پهلوانی از مردم همان محله رهبری شورش را بهدست گرفت (میراحمدی، ص 63ـ 64؛ پارسادوست، ص 597 ـ599). حسن روملو (رجوع کنید به ج 12، ص 589) و اسکندر منشی (رجوع کنید به ج 1، ص 117ـ 118) در کتب خویش این عاصیان را «اجلاف»، «اجامره»، «رنود» و «اوباش» نامیدهاند (فائقی، ج2 ، ص721). شاهطهماسب که در طول دوسال هیچ اقدامی برای دفع شورشیان نکرد، سرانجام در پی شکایت بزرگان شهر و پافشاری «امرا و ارکان دولت» سپاهی عظیم را روانة تبریز کرد و آنان را به مدارا با مردم توصیه نمود. رهبران این قیام دستگیر و اعدام شدند (روملو، ج12، ص589 ـ590؛ نیز رجوع کنید به میراحمدی، ص 64) و قیام تبریز در 981 سرکوب شد (فائقی، ج 2، ص723). شاهطهماسب در همان سال مالیات صاحبان حِرَف (مال محترفه) و مالیات خرید و فروش (تمغا) و عوارض دیوانی را به علت وضع نابسامان اقتصادی بخشید (میراحمدی، همانجا).چندی بعد سلطان عثمانی، فرهادپاشا را مأمور فتح آذربایجان کرد. فرهادپاشا پس از مدتی جنگ، دست از محاصرة تبریز برداشت (مینورسکی، ص 52 ـ53). در 993، در عهد سلطان محمد خدابنده صفوی، عثمانپاشا تبریز را تصرف کرد و از این زمان تا تسخیر مجدد آن به دست شاهعباس در 1012، ترکان عثمانی در تبریز مستقر شدند. اسکندربیک منشی، که پس از ویرانی تبریز، در 993 آن را دیده، نوشته است همة خانهها که به طلا و لاجورد مزین بود خراب شده بود و درها و پنجرههای منقش را به جای هیمه سوزانده بودند و از چندین هزار خانة زیبا، یک خانة سالم نمانده بود (ج 1، ص 315ـ317). شاهعباس کبیر (996ـ 1038) صلاح را در آن دید که تا استقرار کامل در قسمتهای مرکزی و شمالی و شرقی ایران موقتاً از آذربایجان چشم بپوشد. به موجب پیمانی که در 999 میان ایران و دولت عثمانی به امضا رسید، آذربایجان غربی و شهر تبریز و گرجستان و ارمنستان و قرهباغ و شروان تا نهاوند و لرستان به دولت عثمانی واگذار شد ( د. اسلام ، چاپ دوم، ذیل «آذربایجان»).بینظمی و آشوبی که سپاهیان ترک در اواسط 1012 به راه انداختند، ضعف سلطانمحمد سوم (حک : 1003ـ1012) را آشکار ساخت. شاهعباس ناگهان اصفهان را ترک کرد و دوازده روز بعد به تبریز رسید. علیپاشا در حوالی حاجی حرامی، دو فرسخی تبریز، از شاهعباس شکست خورد و پس از این شکست تبریز تسلیم شد. عوامل شاهعباس دشمن شکست خورده را بخشیدند، اما اهالی تبریز که تعصب شیعی داشتند در داخل و خارج شهر ترکان بسیاری را کشتند. شاهعباس مردم را به تخریب و امحای آثار حکومت عثمانی دعوت کرد و در ظرف چند روز قلعهای که عثمانیان ساخته بودند، همچنین منازل و مساکن و کاروانسراها و دکانها و گرمابهها را نابود کردند (اسکندربیک منشی، ج 2، ص 640ـ641).در سال 1019، یعنی زمان سلطان احمد اول (1012ـ 1026)، ترکان به فرماندهی مرادپاشا به تبریز هجوم آوردند، اما جنگی رخ نداد و سپاهیان ترک عقب نشستند. این هجوم باعث شد که بسرعت قلعة محکمی در تبریز ساخته شود.قلعة جدیدی نیز در نزدیکی کوه سرخاب، در محلة ربع رشیدی، بنا گردید و مصالح آن از ویرانههای کاخهای قدیمی، بخصوص از شامغازان، آورده شد (همان، ج 2، ص 820 ـ 822، 826). همچنین در نتیجة این جنگآزمایی بیهودة مرادپاشا، معاهدة 1022 بسته شد و ایران توانست وضع را به صورتی که در زمان شاه طهماسب و سلطان سلیمان بود بازگرداند (همان، ج 2، ص 864)، اما در بارة تعیین خطوط مرزی مشکلاتی پیش آمد.در زمان شاهعباس بزرگ، تبریز ده هزار تن سرباز و کلانتر و مفتی و شیخالسادات و داروغه و ایشیکآقاسی و سایر مأموران دولتی داشت و شهر در نهایت آرامش و امنیت بود (مشکور، 1352 ش، ص 57). پس از درگذشت شاهعباس بزرگ، نزاع بین عثمانی و ایران شدت یافت و در زمان حکومت شاه صفی (1038ـ1052)، در 1045 سلطانمراد چهارم به آذربایجان لشکر کشید و وارد تبریز شد. منظور او از این جنگ بیشتر تخریب بود تا فتح، ازینرو قشونش به فرمان او شهر را ویران کردند. چون فصل زمستان نزدیک بود، وی بیش از سه روز در تبریز توقف نکرد و با شتاب تمام به سوی وان بازگشت. در بهار بعد ایرانیان برای بهدست آوردن سرزمینهای خود، دوباره تا ایروان پیش رفتند و در 1049 به موجب قراردادی امنیت خطوط مرزی ایران تضمین شد (مینورسکی، ص 55). حاجیخلیفه که شاهد واقعة 1045 بوده، نوشته است بعد از ویرانیهایی که سلطانمراد چهارم بهبار آورد، باروهای قدیم شهر نابود شد و فقط آثاری از ابنیة قدیم در گوشه و کنار باقی ماند، اما بهنوشتة عدهای از جهانگردان ــ که چند سال بعد شهر را دیده بودند ــ شهر از نو آباد شده و پیشرفت کرده بوده است (بهنقل مینورسکی، ص 55 ـ56). در چهارم ذیقعدة 1050 زمینلرزة شدیدی در تبریز روی داد که بر اثر آن بسیاری از خانهها و ساختمانهای عمومی، از جمله بیشتر بناهای تاریخی، فروریخت و مجموعة نیمهویران ساختمانهای شامغازان و مسجد استاد ـ شاگرد و دیگر مسجدها ویران شدند. به احتمال زیاد، مسجد علیشاه نیز بر اثر این زمینلرزه ویران شد (امبرسز و ملویل، ص159ـ160؛ نیز رجوع کنید به کسروی، 1352 ش، ص500 ؛ ذکاء، 1365 ش ب ، ص 55 ـ57). بنا به دستنوشت جُنگی متعلق به زمان صفویان، که در کتابخانة ملی ایران موجود است، بر اثر این زمینلرزه، 613 ، 12 تن جان باختند و 982 ، 12 خانه خراب شد و مساجد و بِقاع و دکانها و خانات نیز ویران گردید (ذکاء، 1365 ش ب ، ص 58). زمینلرزة بسیار سختی نیز در 1060 روی داد که آسیب فراوانی رساند (همان، ص63ـ64).در دورة شاهعباس دوم (1052ـ1077)، آذربایجان گرفتار تعرض و تجاوز بیگانگان نشد و آسیبی ندید، زیرا حکومت عثمانی درگیر مناقشات سیاسی و نظامی با کشورهای اروپایی بود و روسیه نیز با ایران روابط دوستانه برقرار کرده بود، ازینرو مردم تبریز در آرامش بهسر میبردند و به ترمیم خرابیها پرداختند. در صنعت و کشاورزی و بویژه بازرگانی پیشرفتهای فراوانی کردند و صاحبان کارخانههای تولیدکننده، از پرداخت مالیات معاف شدند. تبریز مرکز بازرگانی ایران محسوب میشد و پیروان ادیان مختلف در آنجا با آسایش خاطر زندگی میکردند (جوادی، ص 409ـ410؛ نیز رجوع کنید به فائقی، ج 2، ص 857 ـ859).اولیا چلبی که در زمان شاهعباس دوم در 1057 در تبریز بوده، در بارة آنجا نوشته است که تمام اطراف شهر با دیوارهای قلعه محصور است و سیصد برج نگهبانی و شش دروازه دارد و دارای شش چشمة بزرگ از کوه سهند و نُه رشته قنات بزرگ و هفتهزار حلقه چاه است. صنعت زرگری و پارچهبافی آن مشهور است. حدود هفتهزار دکان و دویست کاروانسرا و ده محله و 1070 عمارت اعیانی و یک میدان چوگان دارد. در این میدان در نوروز مراسم جنگ اسبها و جنگ شتران و جنگ گاومیشها و جنگ قوچها و جنگ خرها و جنگ سگها و جنگ خروسها، و در دهم محرّم مراسم تعزیه برگزار میشود. این شهر هزاران طبیب و جراح و کحّال و فصّاد (رگزن)، هزاران مرد صالح و موحد و واعظ و ناصح، 78 تن شاعر و صاحب دیوان و ارباب معارف، ششصد دارالتعلیم، 47 مدرسة بزرگ، بیست دارالقرآن، هفت دارالحدیث، 320 مسجد و جامع قدیم و جدید، 160 تکیه، 1040 سقاخانه، 21 حمام عمومیِ تمیز، هفتصد حمام خصوصی و حدود چهل کلیسا دارد (ج 2، ص 246ـ263؛ نیز رجوع کنید به مشکور، 1352 ش، ص 54 ـ66، 202ـ203).شاردن که در 1084/1673 تبریز را دیده، ضمن توصیف وضع جغرافیایی شهر، نوشته است که جمعیت این شهر حدود 000 ، 550 تن است. حکومت تبریز نخستین مقام را در ایران دارد و حکمران آنجا را «بیگلربیگی * » مینامند و سه هزار سربازِ سوار، تحت امر اوست. شهر نظم هندسی ندارد، دارای نُه محل، و پانزدههزار دکان در بازارهاست. قیصریه، بزرگترین بازار آن، در حدود 850 به فرمان اوزونحسن ساخته شده و دارای سیصد کاروانسراست که در بعضی از آنها سیصد نفر میتوانند سکونت کنند. عالیترین دستارهای ایرانی در این شهر تهیه میشود و سالیانه شش هزار عدل ابریشم در کارگاههای آن بافته میشود. این شهر 250 مسجد و سه بیمارستان و یک تفرجگاه مذهبی به نام عینالی و میدانی بسیار بزرگ دارد که هر شب در آن بساط شعبدهبازی و بندبازی و مسخرگی و لودگی و کشتیگیری و جنگ حیوانات و خواندن شعر و داستان دایر است. وی همچنین اشاره کرده که در شرق تبریز قلعة عظیم مخروبهای، بهنام «قلعة رشیدیه»، وجود دارد (ج2، ص 476ـ481). از وصف شاردن میتوان نشانههایی از اهمیت سیاسی و اقتصادی و نظامی این شهر دریافت.در دورة شاه صفی دوم (1077 یا 1078ـ 1055؛ بعدها او را شاه سلیمان خواندند)، آذربایجان و بویژه تبریز از هرگونه گزند و تجاوز بیگانگان مصون ماند، زیرا اروپاییان که از زمان شاهعباس بزرگ پایشان به ایران باز شده بود، امتیازات متعدد بازرگانی گرفته بودند و برای حفظ منافع خود، بر اختلافات ایران و عثمانی نمیافزودند. روسیه نیز از بازرگانی شمال و کشتیرانی و شیلات و امتیازات دیگر بهرة کافی میبرد؛ لذا، بندرانزلی و تبریز که مراکز بازرگانی و دروازههای اروپا محسوب میشدند، رونق یافتند.در اواخر حکومت شاهصفی دوم و در زمان روی کار آمدن شاه سلطانحسین (حک : 1105ـ 1135)، اوضاع ایران نابسامان شد و سپاهیان بر امور مملکتی و نقاط حساس مرزی چون آذربایجان و غرب ایران تسلط کافی نداشتند (رجوع کنید به فائقی، ج 2، ص 869 ـ870).در شوال 1136، یکسال پس از سقوط حکومت شاهسلطان حسین، قرارداد تقسیم ایران میان روسیه و عثمانی در استانبول به امضا رسید و گرجستان و اران و تبریز و خوی و چُورْس و ارومیه و مراغه و سلماس و سنندج و کرمانشاه و همدان سهم عثمانیها شد. دولت عثمانی برای تصرف سهم خود، سه تن از سرداران خود را از سه جبهه مأمور حمله به ایران کرد که عبداللّهپاشا کوپریلیزاده مأمور حمله به تبریز شد. قوای عثمانی پس از قتلعام در خوی (دوازدهم شعبان 1136) و سه ماه انتظار برای رسیدن نیروی کمکی، به سوی تبریز پیشروی کرد و پس از سقوط ایروان و نخجوان و مرند در پاییز 1137 تبریز را تصرف کرد (حزین، ص267؛ اقبال آشتیانی، 1370ش، ص707ـ 708).اشرف افغان طبق معاهدة 1140 که با ترکان منعقد کرد، از جمیع ولایات غربی ایران تا سلطانیه و ابهر و از جمله آذربایجان چشم پوشید و به همین قناعت کرد که سلطان عثمانی وی را پادشاه ایران بداند و بدین ترتیب، باز هم نخجوان و ایروان و تبریز و خوی و مراغه و همدان و کرمانشاه به تصرف عثمانیان درآمد (فائقی، ج 2، ص 878 ـ879؛ مینورسکی، ص 61). دو سال پس از انعقاد معاهدة اشرف افغان با ترکان، نادرقلی افشار (بعدها نادرشاه) قشون مصطفیپاشا را در نزدیکی تبریز شکست داد و در بیست و هفتم محرّم 1142 وارد شهر شد، اما اندکی بعد برای فرونشاندن فتنة هرات راهی خراسان شد و بیستون بیگافشار و سپس محمدقلیخان سعدلو را به ریاست تبریز گماشت. در فاصلة این سال تا 1147، یک سال پیش از تاجگذاری نادر در دشت مغان، یکی دو بار عثمانیها به تبریز حمله و آنجا را تصرف کردند، اما سرانجام نادرشاه آنان را از این شهر راند و تبریز در قلمرو او قرار گرفت و همواره یکی از نزدیکانش حاکم آنجا بود. در 1160 نادرشاه آذربایجان را ترک کرد و ولایت تبریز را به پسرعمویش، اصلانخان، سپرد. در همان سال، حادثة قتل نادر روی داد و آشفتگی و هرج و مرج پدید آمد؛ از جمله آنکه برادرزادة نادر ابراهیمخان ظهیرالدوله با همدستی اصلانخان، برادر خود عادلشاه (سلطانعلیشاه) را شکست داد و سپس اصلانخان را کشت. وی که در زمان نادر نیز چندی حاکم تبریز شده بود، شش ماه در این شهر درنگ کرد و در هفتم جمادیالثانیة 1160 رسماً خود را پادشاه خواند، سرانجام شاهرخ نوة نادرشاه او را از پای درآورد (استرآبادی، ص126، 128ـ 129، 131، 170 و جاهای دیگر؛ مروی، ج3، ص1198ـ1199).در زمان کریمخانزند ثباتی نسبی در تبریز پدید آمد. نجف قلیخان بیگلربیگی در تبریز امنیت برقرار ساخت و به آبادانی پرداخت. باردیگر تبریز مرکز قدرت شد و در نقاط مختلف آن عمارات عالی ساختند (کارنگ، 1351 ش، ج 1، ص 23ـ24)، اما در زمستان 1194، که تبریز آبادتر از گذشته شده بود (مفتون دنبلی، 1349ـ1350 ش، بخش 2، ص 211) زمینلرزهای عظیم شهر را تقریباً بتمامی و حدود چهارصد روستا را ویران کرد. این زمینلرزه سختترین زمینلرزة تبریز تا آن زمان بود. شمار کشتهشدگان احتمالاً حدود پنجاه هزار تن بوده است، هرچند که بعضی، تلفات را تا بیش از دویست هزار تن دانستهاند (رجوع کنید به ادامة مقاله). در منطقة پستِ مغرب تبریز، خاک دچار رُوراندگی شد و برخی چشمهها و قناتهای شهر و پیرامون آن خشک گردید و برخی چشمههای دیگر دهان باز کردند (امبرسز و ملویل، ص170ـ172، 427؛ ذکاء، 1368ش ب ، ص85، 89، 121). در وقایعالسنین و الاعوام (ص 583)، تاریخ این زلزلة شدید شب شنبه بیستونهم ذیحجّة 1193 و شمار کشتهشدگان بیش از دویست هزار تن ذکر شده و آمده است که از شهر چیزی باقی نماند جز نام آن و بعد از آن هر بنایی و عمارتی مشاهده شود، بدانند که مجدداً ساخته شده است. این سند نشان میدهد که بعداً برای بازسازی تبریز تلاشهای فراوانی صورت گرفته است. نجفقلیخان بیگلربیگی از بیم آنکه مبادا دشمنانش یعنی امیران افشار ارومیه و کردها و شقاقیها، بر شهر بتازند و او به سبب نداشتن برج و بارو نتواند از شهر و از خود دفاع کند، بیدرنگ ساختن قلعه و باروی شهر را آغاز کرد (ذکاء، 1368 ش ب ، ص 115). ساخت این بارو در 1194 پایان یافت. این بنا هشت دروازه داشت: دروازة خیابان، درب اعلا یا دروازة باغمیشه، درب سرخاب، درب شتربان، درب اسلامبول، درب سرد، درب مهادمین، درب نوبر. درب سرد همان درب گجیل و درب مهادمین دروازهای در میارمیار کنونی بود. دروازهها دارای طاقی سنگی با دو منارة پوشیده از کاشیهای کبود منقش و کتیبهدار بود و بر پیشانی هر دروازه روی قطعهای سنگ مرمر، ابیاتی به خط نستعلیق جلی و در طرفین این سنگنبشتهها نقش شیری حک شده بود که زنجیری از گردن آن به درخت سروی بسته شده بود (نادرمیرزا قاجار، ص 148؛ کارنگ، 1351 ش، ج1، ص 24ـ 25).آقامحمدخان قاجار در 1205 حکومت تبریز و اردبیل را به حسین خان دنبلی، حاکم خوی، سپرد و بدینترتیب، آذربایجان و تبریز را به متصرفات خود منضم ساخت (مینورسکی، ص64؛ رجوع کنید به اعتمادالسلطنه، 1363ـ1367 ش، ج3، ص1414؛ ساروی، ص190، 194). در 1211 پس از کشته شدن آقامحمدخان، صادقخان شقاقی برادر خود محمدعلیسلطان را به حکومت تبریز منصوب کرد. خانهای دنبلی در فرونشاندن فتنة صادقخان با نیروهای فتحعلیشاه همکاری کردند و فتحعلیشاه نیز حکومت تبریز و خوی را به جعفرقلیخان دنبلی واگذاشت. فتحعلیشاه در 1213 فرزندش عباسمیرزا را، طبق سفارش آقامحمدخان، ولیعهد و نایبالسلطنة خود کرد و وی را با دوازده هزار سپاهی روانة تبریز کرد (اعتمادالسلطنه، 1363ـ1367 ش، ج 3، ص 1449ـ1450؛ فسائی، ج1، ص 666). در این زمان، که مقارن با آغاز دورة تجدد و آشنایی ایرانیان با تمدن اروپایی بود، تبریز، بهسبب اهمیت بسیارش، کانون مبادلات فرهنگی و اقتصادی ایران با کشورهای همسایة شمالی و شمالغربی و اروپا شد. هیئتهای اعزامی انگلیس و روس نیز در دورة قاجار اغلب در تبریز به سر میبردند ( دانشنامة ایران و اسلام ، ج1، ص57؛ مینورسکی، ص70). با استقرار ولیعهد در تبریز بتدریج دربار کوچکی در آنجا پدید آمد که تالی تهران بود.در حدود 1224 نجفقلیخان دنبلی قلعة تبریز را از نو بنا کرد (اعتمادالسلطنه، 1367ـ 1368 ش، ج1، ص551؛ نیز رجوع کنید به مینورسکی، ص 67). عباسمیرزا در 1241 فرمان داد اطراف باروی شهر را به وسعت یک تیرْ پرتاب خالی کنند و هرچه آبادی در این محدوده بود خریدند و با خاک یکسان کردند (نادرمیرزا قاجار، ص 148؛ وهابزاده، ص169).در اوایل دورة قاجار، نبردهای مستمر بین ایران و عثمانی بر سر تبریز وجود داشت. از سوی دیگر اختلافات ایران و روسیه بر سر گرجستان در عهد فتحعلیشاه شدت گرفت، بخشی از گرجستان در 1216/ 1801 ضمیمة روسیه شد که بر تیرگی روابط دو کشور افزود. فتحعلیشاه فرماندهی قشون را به عباس میرزا، ولیعهد و فرمانروای آذربایجان، سپرد و او ژنرال گاردان فرانسوی را که در 1222 به عنوان فرستادة ناپلئون به ایران آمده بود، برای تعلیم سپاهیان به تبریز دعوت کرد. به این ترتیب، تبریز مرکز فعالیت نظامی ایران شد (سایکس، ج 2، ص 487ـ 489).در دورة قاجار مخصوصاً در زمان سلطنت فتحعلیشاه، آذربایجان به سبب جنگهای ایران و روس، مرکز نظامی ایران، و شهر تبریز در حقیقت پایتخت دوم ایران شد. عباسمیرزا و میرزاعیسی فراهانی در آبادانی تبریز کوشیدند. سیاحان اروپایی امنیت و نظم آذربایجان را در دورة عباسمیرزا با امنیت فرنگستان مقایسه کردهاند (اعتمادالسلطنه، 1367ـ 1368 ش، ج1، ص 555؛ دانشنامة ایران و اسلام ، همانجا).بهنوشتة دوپره در 1224/ 180جمعیت تبریز چهل هزار تن بوده، اما موریه در سفر نخستین خود به ایران در همین سال، منازل تبریز را پنجاه هزار و جمعیت آن را 000 ، 250 تن ذکر کرده، ولی در سفر دومش گفته است که تبریز یک دهم شکوه نخستین خود را ندارد و در آن بنای عمومی شایان ذکری پیدا نمیشود (مینورسکی، ص 68).در دورة فتحعلیشاه و ولیعهدی عباسمیرزا و پیشکاری و وزارت میرزاابوالقاسم فراهانی معروف به قائممقام فراهانی، در تبریز اقدامات مفیدی برای پیشرفت اقتصادی و ایجاد کارگاههای ساخت تجهیزات نظامی انجام گرفت. از جمله اقدامات آن زمان صدور فرمان معروف فتحعلیشاه در 1216 بود که طبق آن بازرگانان شهر از عوارض صادرات و واردات معاف شدند و این معافیت رونق بیشتری به بازار شهر داد. متن این فرمان به خط نستعلیق بر سنگ مرمر حک شد و بالای در ورودی مدرسة طالبیه نصب گردید ( مجموعة مقالات نخستین مجمع بررسی بازار ، ص2). عباسمیرزا در تبریز کارگاههایی برای تهیة باروت و توپریزی و مانند اینها ساخت (عیسوی، ص444). او کوشید در ساخت یا نوسازی شهرها و شهرکهای سرزمین تحت فرمان خود، از الگوی فرنگی تبعیت کند که مصادیق آن را در عباسآباد و خوی و در بازسازی شهر تبریز ــ مثل توسعة باغ صفا (از یادگارهای سلطان یعقوب آققوینلو) و بنای باغ شمال (مفتون دنبلی، 1351 ش، ص 133ـ139) ــ میتوان دید. تأسیس چاپخانه در تبریز، در 1233، از اقدامات دیگری بود که با حمایت عباس میرزا صورت گرفت و نخستین کتابی که در این چاپخانه به چاپ رسید و نخستین کتاب چاپی در ایران بود، رسالة فتحنامه قائممقام فراهانی دربارة جنگهای ایران و روس و عهدنامة گلستان، و نیز رسالة جهادیة او بود (مشار، ج3، ستون 3651؛ نیز رجوع کنید به چاپ و چاپخانه * ).تجار انگلیسی که از نیمة قرن سیزدهم به ایران آمدند، تبریز را پایگاه امور تجاری خود کردند. کالاهای انگلیسی، به تبعیت از شبکههای ارتباطی آن روز، از طریق اسلامبول/ استانبول و طرابزون وارد بازار تبریز میشد. نخستین تاجران انگلیسی که با ایران تجارت کردند و در زمان عباسمیرزا به تبریز آمدند، راه طرابزون به تبریز را از مسیر قدیمی جادة ابریشم گشودند (اشرف، ص 53). جمعیت تبریز در 1253 حدود هفتاد هزار تن گزارش شده است (شوایتزر، ص 35).صادرات اروپاییان به تبریز، پنبه و چلوار و ماهوت و فلزات و شیشه و قندوشکر و چیت موصلی و پارچههای مخمل نخی و ابریشمی و آیینه و انواع و اقسام محصولات ماشینی بود. تبریز در مقابل، میزان معتنابهی ابریشم، مازو ــ که در همدان و کردستان به عمل میآمد ــ رنگ، شال، تنباکو، اسلحه، موم، خشکبار و مقداری هم ابریشم ماشینی صادر میکرد. موازنة تجارت همیشه برایایران مطلوبنبود (عیسوی، ص159ـ160).یکی از مهمترین شرکتهای تجاری خارجی شرکت «رالی » بود که تحتالحمایة بریتانیا و نمایندة اجناس ماشینی آن کشور بود و در حدود 1253/1837 در کاروانسرای سیدحسن در تبریز مستقر شد و اجناس خود را به کاروانسراهای تبریز و از آنجا به تهران و قزوین و قم و کاشان و سایر شهرهای ایران فرستاد و حدود سه میلیون روبل پارچههای پنبهای و چلوار انگلیسی فروخت که در مقابل آن ابریشم خامِ گیلان و روبل روسی میگرفت (همان، ص161ـ164). این شرکت پس از بروز بیماری کرم ابریشم در 1288/1871 کار خود را تعطیل کرد (اشرف، ص 53).در 1256 تبریز یکی از مراکز اصلی تجارت ایران بود و یک چهارم تا یک سوم کل تجارت ایران را بهعهده و از این نظر بر تهران برتری داشت (عیسوی، ص 164، 179، 180؛ اشنایدر، ص 35ـ36). به طورکلی، تبریز از آغاز قرن سیزدهم مرکز تجارت اروپا با شمال ایران و تا 1285 مرکز تجارت با آسیای میانه به شمار میرفت (عیسوی، ص171). جمعیت تبریز در 1277 حدود 000 ، 150 تن بود (شوایتزر، همانجا).ارمنیان در تجارت تبریز اهمیت بسیار داشتند. به گفتة یکی از سیاحان فرانسوی، حجرههای تجاری ارمنیان در بازار تبریز جایگاه ویژهای در تجارت با روسیه داشت (عیسوی، ص 88). در 1285 کنسول فرانسه تعداد ارمنیان را در تبریز پنج هزار تن گزارش داد و گفت که تعداد آنها رو به افزونی است، چون آنهایی که در 1242/1827 به روسیه رفته بودند، در حال بازگشتند (همانجا). ارمنیان تبریز و تفلیس و ایروان در تجارت خردهفروشی سیار، دادوستد بسیاری با بازارهای اروپایی داشتند. ظاهراً نخستین وارد کنندگان کالاهای انگلیسی به شمال ایران، ارمنیان گرجستان بودند که برای این بازار از استانبول کالا میخریدند (همان، ص 151، 177).در 1277/ 1860 ارتباط تلگرافی با روسیه، از طریق خط تهران ـ تبریز برقرار شد و سپس تا جلفا ادامه یافت (همان، ص 234ـ 235). در 1297/ 1880 ایران به خطوط تلگرافی مجهز شد که این خطوط ایران را با جهان مرتبط میساخت و شهرها را نیز به همدیگر متصل میکرد (همان، ص 235). تبریز در قرن سیزدهم از طریق قزوین و رشت با شرق و جنوب شرقی ایران ارتباط داشت. ضمناً تبریز نقطة تلاقی سه راه بود: راه طرابزون که از طریق آن کالاهای اروپایی با سود بیشتری به شمال غرب ایران وارد میشد و دو راه تفلیس و آستارا که از طریق آنها، خصوصاً از راه آستارا، کالاهای روسی به این ایالات وارد میشد (همان، ص 236ـ237). روسها بین سالهای 1311 ـ1336/ 1893ـ 1918 حدود هشتصد کیلومتر جاده کشیدند که تبریز را به جلفا و نیز تبریز را از طریق قزوین به تهران متصل میکرد (اشرف، ص 52).در اواخر قرن سیزدهم چند شرکت معتبر خارجی در تبریز به فعالیت پرداختند. شرکتهای اروپایی مقیم تبریز به لحاظ آنکه تبریز مناسبترین موقعیت را در تجارت با اروپا و امریکا از طریق طرابزون داشت، این شهر را مرکز گردآوری قالی از دیگر مناطق ایران کردند و از 1287 ظرفیت تولید قالی را در شهر تبریز و پیرامون آن افزایش دادند. آنان علاوه بر خرید قالیهای موجود در بازار، سفارش بافت قالی میدادند و فرشبافیهای بزرگی نیز با نظارت خود ایجاد کردند (ویرت ، ص17ـ32). در 1304، 355 ، 3 عدل قالی از گمرک تبریز صادر شد (همان، ص31). ارزش صدور قالی تا اوایل سدة چهاردهم نوسان داشت، در 1313 صادرات قالی به روسیه و ترکیه و ایالات متحدة امریکا 7ر22% کل صادرات از گمرک تبریز بود (همان، ص43).در سرشماری 1298، تبریز 000 ، 170 تن جمعیت داشت و تقریباً سه هزار تن از آنان ارمنی بودند. در این سال تبریز 318 مسجد و پنج کلیسا و صد حمام عمومی و 166 کاروانسرا و حدود چهار هزار دکان داشت (شوایتزر، همانجا).به گزارش کنسول انگلیس در 1312/ 1894، تبریز در گذشته مرکز تجارت تولیدات اروپایی بود که از ایالات شمالی ایران میآمد. گشایش کانال سوئز اولین ضربه و متوقف شدن حملونقل از طریق روسیه آخرین ضربه را به تفوق این خط وارد کرد (عیسوی، ص167). در آن موقع 25% واردات و 15% صادرات ایران از طریق تبریز صورت میگرفت (همان، ص168). در 1276، 72% کل بازرگانی خارجی ایران از طریق تبریز انجام میشد (اشنایدر، ص 145ـ159). در سراسر قرن سیزدهم، بویژه در نیمة دوم این قرن، تبریز جایگاه مهمی در تولید و صدور ابریشم خام داشت. صادرات ابریشم گیلان از طریق گمرک تبریز شایان توجه بود (همانجا). افزون بر اینها، اهمیت بازرگانی تبریز بویژه در طول نیمة دوم قرن سیزدهم، از صدور محصولات کشاورزی پیداست. در 1264، ارزش صادرات گندم و جو از تبریز به روسیه فقط 7ر2% کل صادرات از تبریز به روسیه را شامل میشد (همان، ص 236ـ237، 245). پنبه نیز از تبریز به روسیه و ترکیه و اروپا صادر میشد. صادرات پنبه از تبریز به روسیه و فرانسه در 1286 به اوج خود رسید که شامل 35% کل صادرات از تبریز در آن سال بود (همان، ص182ـ 185). بادام و گردو و پسته نیز از طریق تبریز به روسیه و ترکیه صادر میشد. میزان این صادرات در 1301 به روسیه و عثمانی به 2ر55% کل صادرات تبریز رسید (همان، ص277).وضع بازرگانی خارجی و نفوذ تجارت خارجی در تبریز از گزارشی که در اواخر سلطنت ناصرالدینشاه، به احتمال قوی در 1312، انتشار یافت، پیداست. بنا بر این گزارش، در این شهر تجارت عمدهای وجود داشته است و مردم هم به تجارت مایل بودهاند، ولی همة کالاها خارجی بوده، مگر در بعضی جاها که از کالاهای ایرانی، تنباکو و حنا و چیت همدان و چادرشب یزد و کرباس نائین خریدوفروش میشده است و بدین ترتیب «شیاطین فرنگستان به قوّت علم» همهساله پول کلانی از این مملکت بیرون میکشیدند (زینالعابدین مراغهیی، ص 205ـ 206، 210؛ نیز رجوع کنید به رواسانی، ص 29ـ30).هوتم شیندلر در 1328 نوشته که «شهر بسیار گسترده است و احتمالاً از این بابت بر تهران برتری دارد. بازارهای آن بسیار زیبا و بزرگتر از بازارهای تهران است. تبریز، صرف نظر از معاملات مالی و وسیلة پرداخت ــ که از این جهت تهران بر آن تفوق دارد ــ مرکز واقعی بازرگانی ایران است. با اینکه در منتهیالیه شمالغربی کشور قرار گرفته است، تقریباً در سراسر ایران نفوذ دارد» (بهنقل اهلرس ، ص 339).در آستانة جنگ جهانی اول، عدهای ازسرمایهداران آلمانی با حمایت و تشویق دولت آلمان، در تبریز سرمایهگذاری کردند. آنها در 1328 یک کارگاه بزرگ مونتاژ در تبریز دایر کردند که شامل شعبههای چلنگری و درودگری و ارهکشی و غله پاککنی و آسیاب و آهنگری بود، تمام دستگاهها با ماشین بخار مرکزی کار میکردند و دیگ بخار کارخانه با زغالسنگ گرم میشد، لکن پس از مدتی این کارخانه تعطیل شد. سرمایهداران آلمانی همچنین یک کارگاه بزرگ قالیبافی با شعبههای پشمپاککنی و تهیة رنگ در تبریز تأسیس کردند. در نتیجة این فعالیتها تعداد اتباع آلمان در تبریز از چند تن در 1327 به شصت تن در 1331 افزایش یافت (اشرف، ص 65ـ 66). در 1322 قاسمخان امیرتومان در تبریز یک کارخانة برق با قدرت 125 اسب بخار تأسیس کرد (اشرف، ص 85؛ نیز رجوع کنید به جمالزاده، ص 95).در اوایل 1329 یکی از اهالی تبریز با 000 ، 500 ، 2 قران سرمایه، به کمک دو مهندس آلمانی یک کارخانة ریسندگی در تبریز تأسیس کرد. تعداد دوکهای نخریسی آن حدود 500 ، 1 واحد و تعداد کارگران آن چهل تا پنجاه تن بود. به گفتة مهندسان آلمانی، محصول کارخانه بیست خروار نخ بوده و کارخانه 60% سود میداد. این کارخانه از مؤسسات بزرگ صنعتی آن زمان بود که توانست در شرایط دشوار سیاسی و اقتصادی کشور به کار خود ادامه دهد (جمالزاده، همانجا؛ اشرف، ص 83ـ84). دو تبریزی نیز کارخانة چینیسازی دایر کردند که به گفتة جمالزاده (ص 94) به سبب دسیسههای روسها دوام نیاورد و حدود 000 ، 130 تومان ضرر کرد (نیز رجوع کنید به اشرف، ص 84).شکل تبریز در اواخر قرن سیزدهم در نقشة دارالسلطنة تبریز نشان داده شده است، محمدرضا مهندس و سرهنگ قراچهداغی و شاگردان مدرسة نظام تبریز، در دوازدهم شعبان 1297، از این شهر نقشهبرداری کردند و در 1305 نقشه را چاپ نمودند. این نقشه نشان میدهد که تبریز در آن زمان کلیة کارکردها و ساختارهای شهرهای ماقبل صنعتی ایران یا شهرهای شرقی ـ اسلامی را داشته است. در متن و حاشیة این نقشه، محلههای بیستگانه (سرخاب، شتربان / دَوَچی، چهارمنار، نوبر، باغمیشه، ویجویه / ورجی/ ورجویه، مهادمین، خیابان، امیرخیز، چوستدوزان، سنجران، دروازة گجیل، قراآغاج، عموزینالدین، حکمآباد، کوچهباغ، آخونی، خطیب، چهاربخش، بیلانکوه) با دروازهها و مکانهای موجود آمده است (مشکور، 1352 ش، ص 101ـ 108). علاوه بر این نقشه، دو نقشة دیگر نیز پیکرة شهر را در اواخر دورة قاجار نشان میدهد؛ یکی «خریطة شهر تبریز در حال انقلاب غرّة شهر رمضان سنة 1326» که هدف از ترسیم آن نشان دادن موقعیت خاص تبریز به هنگام نبردهای مشروطهخواهان و نیروهای دولتی در 1326 بوده است، اما عناصر طبیعی و عناصر شهری تبریز را نیز نشان میدهد و دیگری نقشة «دارالسلطنة تبریز 1327 قمری اسداللّهخان مراغه» است که نقشة بازار تبریز در شمالشرقی این نقشه ترسیم شده و به احتمال زیاد اولین نقشه از این بازار است و بر روی آن نام بیشتر نقاط بازار، از قبیل تیمچهها و کاروانسراها، آمده است (صفامنش، ص 172ـ180).هستة مرکزی شهر، محدودهای نزدیک به چهارصد هکتار، درونیترین قسمت شهر است که پیرامون مجموعة بازار تبریز قرار دارد. آخرین باروی شهر، تمام گسترة آن را در میان میگرفته است (صفامنش و دیگران، 1376 ش الف ، ص 36). بازار تبریز در همخوانی با طرح نمادین کلاوس دتمان از شهرهای اسلامی ـ شرقی در هستة مرکزی شهر قرار دارد (رجوع کنید به بازار * ، بخش2). محدودة بازار کاملاً مشخص است. در غرب آن مسجد جامع و در طرف شرق آن، بخشی از قصر سابق ولیعهد (عالیقاپو) واقع است. بازار در شمال تا آن سوی بستر مهرانرود، که اغلب خشک است، امتداد دارد. دو سوی مهرانرود با پلهای چوبی به یکدیگر مرتبط میشود. این پلها درست در ادامة راسته بازار قرار دارند.محلهبندی شهر، از دورة زندیه به بعد، در اواخر دورة قاجار کم و بیش مانند امروز است. در این چارچوب، در بافت شهری تبریز، نُه محلة اصلی وجود دارد. محلههای همجوار اگرچه با مرزبندی مشخصی از هم جدا نمیشوند، ساختار کالبدی آنها هنوز هم در گذرهای اصلی و فضاهای عمدة شهری و کویهای داخلی هر محله پابرجاست (صفامنش و دیگران، 1376 ش الف ، ص 41ـ42).در دورة قاجار، محلههای تبریز عبارت بود از: باغمیشه (بغمشه)، خیابان، نوبر، مهادمین، قرهآغاج، ویجویه،امیرخیز، شتربان، سرخاب، ششگلان، لیلاوا/ نیلآبه (همان، ص 42ـ44). در این دوره، عمارت شاهگُلی (اکنون: ایلگلی) شامل استخری بزرگ و بنایی زیبا در وسط آن، ساخته شد. قهرمانمیرزا، پسر هشتم عباسمیرزا، در زمان حکمرانی بر تبریز (250ـ 257) مزرعهای را که در جنوبشرقی شهر، واقع بود و شاهگلی نام داشت، از مالکان آن خرید و به نوشتة نادرمیرزا (ص 165) «آن آبگیر از خاک و سنگ بپرداخت... و به وسط آن بنیانی بزرگ برآورد». این مکان، امروزه از نزهتگاههای تبریز است.موقعیت تجاری و سیاسی ـ نظامی و بینالمللی تبریز در عهد قاجار سبب شد اقلیتنشین «ارمنستان» در محلة مهادمین به وجود آید. ارمنستان به سبب سکونت ارمنیان و آسوریها در آن، با دیگر محلههای تبریز تفاوت داشت؛ اگرچه عناصر شهری موجود در آن، مانند محلههای دیگر بود، نمودهای خاصی داشت که در محلههای دیگر دیده نمیشد و به صورت محلی مطلوب برای استقرار اتباع بیگانه و سازمانهای وابسته به کشورهای دیگر در آمده بود. اگر زلزلة ویرانگر تبریز را در 1193، مبدأ تاریخ بازسازی تبریز و شکلگیری نهایی بافت هستة مرکزی آن بشماریم، بازسازی فضاها و عناصر شهری مهم واقع در محلة ارمنستان را برحسب قدمت آنها میتوان به دو دوره تقسیم کرد: از 1193 تا انقلاب مشروطه و پس از انقلاب مشروطه. مسجد صمصامخان در ضلع جنوبی تقاطع کوچههای «پاساژ» و آرامیان، و مسجد قلعهبیگی در ضلع جنوبی تقاطع کوچههای پاساژ و زرگرباشی، قدیمترین عناصر شهری این محلهاند. موقعیت این دو مسجد را بر روی نقشة دارالسلطنة تبریز، بخوبی میتوان دید. از دیگر عناصر شهری و قدیمی این محله مکانهای مذهبی اقلیتهای دینی است. قدیمترین آنها، کلیسای مریم مقدّس (کلیسای ارمنیان گریگوری) است که در شمالیترین نقطة محلة ارمنستان، در ضلع جنوبی میدان دیکباشی قرار گرفته است. این کلیسا که قدیمترین و بزرگترین کلیسای تبریز است، در فاصلة سالهای 1196 تا 1199 ساخته شده است. بخش دیگری از عناصر شهری ارمنستان، بر اثر حضور اتباع خارجی و نمایندگیهای سیاسی برخی دولتها به وجود آمده است. نادرمیرزا (ص 64)، به وجود کنسولگریهای انگلیس و روسیه و عثمانی و فرانسه اشاره کرده و در نقشة دارالسلطنة تبریز نیز موقعیت این کنسولگریها مشخص شده است. کنسولگری انگلیس قدیمترین نمایندگی سیاسی دولتی خارجی در تبریز بود که در محدودة بلوک امروزی پاساژ (کوچة پستخانة قدیم) در کوچة زرگرباشیقرار داشت و فعالیت آن از 1252ـ1253/ 1837 آغاز شد. کنسولگری روسیه نیز، که کمی پس از این تاریخ فعالیت خود را آغاز کرد، در شمال بلوک امروزی پاساژ در کوچة کنسولگری قرار داشت. کنسولگری فرانسه نیز در همین کوچه تأسیس شد و کوچة مذکور به سبب وجود این دو کنسولگری، به نام کوچة کنسولگری معروف شد (صفامنش و دیگران، 1376 ش ب ، ص 77ـ 78).از 1274 تا 1300/ 1858ـ1883، نمایندگیهای گوناگون امریکایی در ایران تأسیس شد و مذهب پروتستان از همین طریق در حدود 1863، نخست در میان مسیحیان ارومیه و سپس در میان مسیحیان تبریز رواج یافت و چند سال پیش از انقلاب مشروطه، کلیسای پروتستانی به نام «انجیلی» در کوچة میارمیار (در محل امروزی هتل و سینما آسیا) ساخته شد و تا اوایل دهة 1330 ش پابرجا بود (همان، ص 78).پیامدهای طبیعی رونق اقتصادی و فرهنگی تبریز، توسعة طبقهبندی اجتماعی و پیدایی فعالیتهای گوناگون مدنی و فرهنگی بود. تبریز، بویژه از نیمة سدة سیزدهم، در زمینة بازرگانی و فرهنگی، پل ارتباطی ایران با قفقاز و عثمانی و اروپا به شمار میرفت؛ ازینرو، هر پدیدة جدیدی، چه اندیشههای ضداستبدادی و آزادیخواهانه چه نمودهای فرهنگی و اجتماعی، پیش از تهران، در تبریز نضج میگرفت و سپس به جاهای دیگر منتقل میشد. نخستین تماشاخانة تبریز، با نام «هیئت آکتورال آذربایجان» را بیوکخان نخجوانی، با الهام از هنر نمایش در قفقاز، در 1338 تأسیس کرد (جوادی، ص 209). نخستین مدرسة جدید ایران را میرزا حسن رشدیه در 1306 در محلة ششگلان تبریز بنیان نهاد. بر اساس آگهیهای شمارههای سال اول روزنامة انجمن تبریز، در طول یک سال (1324ـ 1325) حدود شش مدرسه به سبک امروزی در تبریز تأسیس شد. سه واحد آنها در بازار و از سه واحد دیگر، یکی در محلة سرخاب، دیگری در محلة چرنداب و سومی (دبستان نوبر) در کوچة صدر واقع بوده است. اولین کتابخانه به سبک جدید را محمدعلی تربیت * در 1300ش به نام «کتابخانة تربیت» بنیان گذاشت. اولین کودکستان را جبار باغچهبان * در 1303ش تأسیس کرد که «باغچة اطفال» نام داشت. در روزنامة انجمن تبریز، آگهیهایی نیز در خصوص بازشدن مطبّ دکتر آتاناس در مهمانخانة محمدیه (در خیابان مجدیه) و دو داروخانه دیده میشود؛ یکی داروخانة مرکزی و دیگری داروخانة «شفائیه» در مقابل بانک استقراضی روس در خیابان فردوسی شمالی (پیش از احداث خیابان؛ صفامنش و دیگران، 1376 ش الف ، ص 52).نخستین مدرسة متوسطة دولتی، مدرسة دولتی تبریز بود که در 1275، تأسیس شد و به مناسبت حمایتی که ولیعهد آن دوره، مظفرالدین میرزا، از آن میکرد، مدرسة «مظفری» نامیده شد و به «دارالفنون تبریز» یا «دارالفنون دوم» نیز شهرت یافت. این مدرسه، اولین مدرسة جدید متوسطة تبریز و پس از دارالفنون تهران، دومین مدرسة عالی در سراسر ایران بود و در حدود بیست سالی که دایر بود، افراد فراوانی تربیت کرد. اغلب طبیبانی که در دهههای پایانی سدة سیزدهم و اوایل سدة چهاردهم در تبریز بودند، از جمله سیفالاطباء، ناصرالحکما، ارفعالحکما، نجمالاطباء، در آنجا تحصیل کرده بودند (رئیسنیا، 1374 ش، ج1، ص 38ـ41؛ نیز رجوع کنید به قاسمی پویا، ص 333). دومین مدرسة متوسطة تبریز، لقمانیه بود که به همت دکتر میرزا زینالعابدین لقمانالملک ــ که تحصیلکردة دارالفنون تهران و دانشگاه پاریس بود ــ با همکاری روشنفکرانی چون سیدحسن تقیزاده و محمدعلی تربیت و سیدحسن شریفزاده و فخرالاطباء و عدهای دیگر از دانشپژوهان وقت و چند فرانسوی در 1317 تأسیس شد. این مدرسه در مدتی کوتاه به یکی از بهترین مدارس شرق نزدیک تبدیل شد؛ چنانکه دولت فرانسه مدرک آن را معادل با تحصیلات متوسطة کامل میدانست (طبیبزاده امید، ج 1، ص242). در 1301/ 1884 مبلّغان مذهبی امریکایی، مدرسة مموریال را تشکیل دادند که شامل دورههای ابتدایی و متوسطه بود. به نوشتة کسروی، که خود معلم و در عین حال محصل آن مدرسه بود، «شاگردان آنجا حدود چندصدتن بودند» (کسروی، 1348 ش، ص80، 83). گروهی از شاگردان مدرسة مموریال، از جمله رضازاده شفق * به همراه معلم خود باسکرویل * ، در جنبش مشروطه شرکت فعال و مسلحانه داشتند (رئیسنیا، 1376 ش، ص 8).پس از انقلاب مشروطه، مدارس جدید فراوانی در تبریز به وجود آمد و نهضتی فرهنگی در آنجا آغاز گردید (همان، ص 7ـ 8) به طوری که در طول پنج سال (1324ـ1329) حدود بیست مدرسه در تبریز تأسیس شد که تا 1330/1911 (سال مداخلة مستقیم روسهای تزاری) دایر بود (قاسمیپویا، ص242ـ243). به نوشتة قاسمیپویا، زمینة تأسیس مدرسة متوسطة دولتی در تبریز، پس از افتتاح ادارة معارف در 1293 ش، فراهم شد. وی آورده است که اولین مدرسة دولتی به افتخار محمدحسن میرزا، ولیعهد، که به تبریز آمده بود، «محمدیه» نامیده شد و همانند دیگر مدارس تبریز در تحولات سیاسی و فرهنگی شهر و حتی کشور، در سالهای بعد نقش مهمی ایفا کرد (ص 353). این دبیرستان در 1313ش، همزمان با برگزاری مراسم هزارة فردوسی، «فردوسی» نامیده شد و هنوز هم پابرجاست (رئیسنیا، 1376 ش، ص 21).انتشار روزنامه در تبریز در 1275 آغاز شد و اولین روزنامة این شهر اخبار دارالسلطنة آذربایجان نام داشت. تا 1362 بالغ بر صد عنوان روزنامه در تبریز چاپ شد (قاسمی، ج2، ص 1252ـ 1256؛ جوادی، ص 169ـ172).تبریز از 1322 بسیار آشفته شد، مردم این شهر در انقلاب مشروطه نقش مهمی داشتند و در 23 جمادیالاولی 1326، روز به توپ بستن مجلس شورای ملی، مردم شهر شورش کردند. در این واقعه، بهرغم شکست اولیه مجاهدان از قوای دولتی و سست شدن آنها، ستارخان با مجاهدان خود در محلة امیرخیز تا جایی مقاومت کرد که مبارزان محلات دیگر نیز به جنبش آمدند و جنگ وسعت یافت و در 16 جمادیالا´خرة 1326 به سود مجاهدان به پایان رسید (مینورسکی، ص 72؛ کسروی، 1355 ش، ص1ـ2؛ مجتهدی، ص155). قشون دولتی به فرمان عینالدوله شهر را محاصره کرد. در اواسط محرّم 1327 محاصرة شهر شدت یافت و در 28 ربیعالاول 1327/ 20 آوریل 1909، دولتهای لندن و سنپترزبورگ، به بهانة حفظ کنسولگریها و رساندن خواربار به شهر، با ورود نیروهای روس به تبریز موافقت کردند. در 9 ربیعالاخر 1327/ 30 آوریل 1909 سپاهیان روس به فرماندهی ژنرال سنارسکی ، با همپیمانی بریتانیا، وارد آذربایجان و تبریز شدند تا از اقلیتهای خارجی مقیم تبریز حفاظت کنند (مینورسکی، ص74). مذاکره در بارة عقبنشینی روسها تا 1329/1911 ادامه یافت و اتمام حجتی که روسها در هفتم ذیحجّة 1329/ 29 نوامبر 1911 با تهران کردند، اضطراب و هیجان تازهای در کشور به وجود آورد (همانجا).از حوادث همین روزها، بهدار آویختهشدن میرزاعلیآقا ثقةالاسلامِ تبریزی * ، از علمای معتبر تبریز، در روز عاشورا بهدست سالداتهای روس بود (مجتهدی، ص 111). در محرّم 1330 دستههای غیرمنظم کُرد به فرماندهی افسران عثمانی از ساوجبلاغ عازم مراغه و تبریز شدند. مقارن با این احوال، پیشروی انورپاشای عثمانی به ساریقمیش واقع در جنوب قارْص، قشون روسیِ قفقاز را تهدید کرد. فرمان تخلیة آذربایجان صادر گردید و قشون روسیه و به دنبال آنان مسیحیان، تبریز را ترک کردند. دو روز بعد احمد مختاربیگ شمخال در رأس کردها وارد تبریز شد، و چند روز بعد ناگهان وضع تغییر یافت و روسها دوباره تبریز را اشغال نمودند (همان، ص76).در نهم ربیعالاول 1331 امتیاز خط راهآهن جلفا ـ تبریز ــ که یک شاخة آن از صوفیان تا شرفخانه (گاوچشمه) کشیده شد ــ به بانک استقراضی روس واگذار گشت. ساخت این خط در 1334 به پایان رسید و در سوم رجب 1334 در حضور محمدحسن میرزا (ولیعهد) و نمایندة قشون روس و کنسولهای خارجی مقیم تبریز از آن بهرهبرداری شد. طول این خط از جلفا تا تبریز 147 کیلومتر و از صوفیان تا شرفخانه 53 کیلومتر، و از جهت سایر مشخصات فنی شبیه راهآهنهای روسیه بود و به قصد آن ساخته شده بود که به راهآهن قفقاز متصل شود. این خط علاوه بر استفادة تجاری از نظر نظامی اهمیت داشت (محبوبی اردکانی، ج 2، ص 333ـ334).در آغاز انقلاب 1917/ 1336 روسیه، در میان سربازان روس مقیم ایران نیز هرجومرج افتاد و آنان در 1337/ 1918 آذربایجان را ترک کردند. نمایندگان دولت مرکزی ایران و حتی ولیعهد تا این مدت در تبریز بودند. پس از رفتن روسها، قدرت عملاً به دست انجمن محلی دموکرات به ریاست اسماعیل نوبری افتاد. در این موقع، ترکان با شتاب مناطقی را که روسها تخلیه کرده بودند اشغال نمودند. در 8 رمضان 1338 پیشقراولان عثمانی وارد تبریز شدند. در 27 رمضان، ژنرال علی احسانپاشا به تبریز رسید و در 16 ذیقعده فرمانده کل قشون، کاظم بکیر قرهپاشا وارد تبریز شد. عثمانیها نوبری، حاکم آذربایجان، را تبعید کردند و مجدالسلطنه را به حکومت آذربایجان گماردند. این وضع آشفته بیش از یک سال ادامه یافت، اما در شوال 1338 با ورود سپهسالار، حاکم جدید، اوضاع عادی شد (مینورسکی، ص 77ـ80).دولت شوروی به موجب پیمان 16 جمادیالا´خرة 1339/ 26 فوریة 1921 از تمام امتیازات سابق خود در ایران صرفنظر کرد و بدینترتیب، راهآهن جلفا ـ تبریز، که به خرج روسیه ساخته شده بود، به مالکیت ایران در آمد (همان، ص80).شیخمحمد خیابانی * و دموکراتهای او در 16 رجب 1338 در تبریز قیام کردند و دو روز بعد، تبریز بدون شلیک گلولهای به دست آنان افتاد و به پیشنهاد یکی از آزادیخواهان، حاج اسماعیلآقا امیرخیزی، نام استان آذربایجان را به «آزادیستان» تغییر دادند (کسروی، 1355 ش، ص 865 ـ 866، 873؛ کاتوزیان، ص33ـ34، 37). انگیزهها و برنامههای قیام عمدتاً تا پایان کار مبهم ماند، اما هدف اولیه و اساسی قیام، برقراری نظم و انضباط در آذربایجان و نوسازی آنجا مطابق الگوی اروپایی بود (کاتوزیان،ص 24، 35). خیابانیدر 22 شهریور 1299 در زمان والیگری مخبرالسلطنة هدایت کشته شد (کسروی، 1355 ش، ص892 ـ893) و قیام او بیفرجام ماند.در دورة پهلوی، اقداماتی صورت گرفت که شهر تبریز را از ظاهر سنّتی به صورت امروزی درآورد. نخستین اقدام، احداث خیابانهای عریض و مستقیم و اتومبیلرو بود. نخستین خیابان تبریز، خیابان پهلوی (خیابان امامخمینی کنونی) بود که به دستور عبداللّه خان طهماسبی، فرمانده لشکر آذربایجان، احداث شد و ساخت آن از 1300 تا 1305 ش طول کشید. همزمان با آن، محوطة پیرامون ارگ علیشاه به باغ ملی و گردشگاه عمومی تبدیل شد و سالهای بعد، در مجاورت آن و در بخشی از زمینهای محوطة ارگ، مراکزی مانند بیمارستان شیر و خورشید و تالار نمایش و دبیرستان و کتابخانه ساخته شد ( اطلاعات ، سال 3، ش 478، 10 اردیبهشت 1307، ص 3).در سالهای بعد، خیابان پهلوی از دو سو امتداد یافت، از شرق به دروازة تهران و از غرب به جادة مرند (در شمال غرب) و مراغه (در جنوب غرب) پیوست. توسعة بخش غربی آن با استفاده از مسیر حرکت «گوْنگا» (یا واگن اسبی که از شهر به «واغْزال» یا ایستگاه راهآهن غرب بیرون از شهر تبریز میرفت)، در حد فاصل میدان گونگاباشی و ایستگاه راهآهن، انجام شد. از 1306 تا 1310ش اقدامات وسیعی برای بازگشایی خیابانهای متعدد منشعب از خیابان پهلوی انجام گرفت ( اطلاعات ، سال 3، ش623، 15 آبان 1307، ص 2). در همین سالها گورستان نیمهمتروک گجیل تبدیل به «باغ گلستان» شد. در سال پایانی این دوره، احداث خیابان شاهبختی (اکنون جمهوری)، حد فاصل خیابان خاقانی و فردوسی در دستور کار شهرداریقرار گرفت ( اطلاعات ، سال 5، ش 1275، 17 اسفند 1309، ص 2؛ همان، سال 6، ش 1386، 21 مرداد 1310، ص 2). در 1311 و 1312 ش چهار میدان در چهار گوشة باغ گلستان ایجاد شد که در هرکدام مجسمة یکی از پادشاهان نامدار ایرانی را برپا کردند. ساختمان «ساعت» به عنوان شهرداری تبریز در محل دیگر گورستان متروک، در فاصلة سالهای 1314 تا 1320 ش احداث شد. نقشة آن را مهندسان آلمانی تهیه کرده بودند ( اطلاعات ، سال 16، ش 4613، 11 مرداد 1320، ص 1). در همین تاریخ خیابان دانشسرا، از میدان دانشسرا تا خیابان منصور، کشیده شد ( اطلاعات ، سال 16، ش 4613، 11 مرداد 1320، ص 1) و مقدمات احداث خیابان عباسی در محلة ششگلان فراهم آمد (رجوع کنید به صفامنش و دیگران، 1376 ش الف ، ص 46ـ47).در سوم شهریور 1320 ارتش شوروی، تبریز را اشغال کرد و بدین ترتیب در فعالیتهای عمرانی تبریز وقفه پیش آمد. فرقة دموکرات، حکومت خودمختار تشکیل داد و تبریز را پایتخت آن کرد و اهداف و برنامههای آن در بیانیة دوازدهم شهریور 1324 روشن شد (آذربایجان دموقرات فرقهسی، ص 9ـ16). از عملکردهای شش ماهة اول «حکومت ملی آذربایجان» مصوبة تأسیس دارالفنون دولتی آذربایجان (دانشگاه) بود. هرچند آن حکومت نتوانست دانشگاه تأسیس کند، همین مصوبه سبب شد دانشگاه تبریز پس از شکست «حکومت ملی» تأسیس شود. متن این مصوبه چنین بود: «با درنظر گرفتن آرزوهای ملّتمان و جهت تأمین ترقی ملی و مدنی و با توجه به قرارهای کنگرة ملی آذربایجان، حکومت ملی آذربایجان در سال تحصیلی آینده تشکیل دارالفنون (دانشگاه) را در مرکز وطنمان در شهر تبریز، ضروری دانسته و تصمیمات زیر را اتخاذ میکند: 1) وزارت فرهنگ آذربایجان، برای تشکیل دارالفنون، بودجة لازم را تنظیم کرده ودر عرض یک ماه به هیئت دولت تقدیم کند. 2) دارالفنون دولتی آذربایجان فعلاً باید از سه دانشکده تشکیل شود: دانشکدة پزشکی؛ دانشکدة کشاورزی؛ دانشکدة علوم (تعلیم و تربیت) که این دانشکده از شعبات تاریخ، زبان و ادبیات، فلسفه، حقوق، ریاضیات وعلوم طبیعی متشکل میگردد. وزارت فرهنگ، درعرض ده روز باید ساختمان مورد لزوم دارالفنون را انتخاب کرده و به هیئت دولت اطلاع بدهد. 4) وزارت فرهنگ، از هم اکنون باید برای انتخاب هیئت استادان، آماده کردن وسایل علمی به زبان آذربایجانی جهت دارالفنون، شروع به کار نماید» (همان، ص60ـ61).در بارة تأمین هزینة تأسیس این دانشگاه در تبصرة 3 بند 5 این مصوبه چنین آمده است: «متن قرارداد توافق شده مابین نمایندگان آذربایجان (پیشهوری) و دولت (ایران) به نمایندگی مظفّر پیروز به تاریخ 23/3/1325 پیشبینی شده است: دولت ایران برای قدردانی از خدمات برجستة آذربایجان که به مشروطیت ایران و به منظور حقشناسی از فداکاریهایی که مردم آذربایجان در راه استقرار دموکراسی و آزادی نمودهاند قبول نمود که 25% از عواید گمرکی آذربایجان جهت تأمین مصارف دانشگاه آذربایجان اختصاص داده شود» (همان، ص141ـ142؛ نیز رجوع کنید به دانشگاه تبریز * ).روسها در اردیبهشت 1325، آذربایجان را تخلیه کردند و ارتش ایران در 21 آذر 1325 تشکیلات فرقة دموکرات را برانداخت و حاکمیت دولت مرکزی بر آذربایجان استقرار یافت (رجوع کنید به پیشهوری، سیدجعفر جوادزاده * ). با برقراری آرامش در آذربایجان، بار دیگر تبریز از لحاظ اقتصادی و جمعیت رشد یافت و کالبد شهر نیز گسترش پیدا کرد.عمارت شمسالعماره (عالیقاپوی دورة زندیه) در 1312ش سوخته بود و در 1326ش ساختمان استانداری بر روی ویرانههای آن ساخته شد. در مجاورت آن، در محل جبهخانة سابق، ساختمانهای بانک ملی و ادارة دارایی احداث شد. ساختمان شهربانی نیز در قطعه زمین باقیمانده از جبهخانه که در جنوب خیابان شاهبختی قرار گرفته بود، احداث گشت (صفامنش و دیگران، 1376 ش الف ، ص 47ـ 48).پس از رویدادهای مرداد 1332، خیابانهای دیگری در محدودة مرکزی شهر کشیده شد. خیابان منصور از شمال امتداد یافت. خیابان خاقانی در شمال مهرانرود، با نام ثقةالاسلام تا بخشهای مرکزی محله سرخاب احداث گشت. در 1337ش، خیابان شمس تبریزی با عبور از محلههای شتربان و امیرخیز، خیابان ثقةالاسلام را به پل و میدان منجم متصل کرد. دروازة گجیل بر اثر بیتوجهی مسئولان وقت شهرداری از میان رفت. با ایجاد خیابانها، محدودة مرکزی و هستة تاریخی شهر در درون یک چهارضلعی قرار گرفت که مجموعة بازار، دقیقاً در بخش مرکزی آن جای دارد. عمارت حرمخانه نیز در 1348 ش تخریب و به جای آن ساختمان فرمانداری ساخته شد (همان، ص 48).پیامد این خیابانکشیها، تغییر ساختار ارتباطی شهر، از یک ساختار مبتنی بر حرکت پیادهرو و دارای هندسة ارگانیک، به یک ساختار دارای هندسة خطی منظم و مستقیم و مناسب برای حرکت سواره است. اقدامات شهرسازی دورة پهلوی اول با اقدامات مشابه در دهههای بعدی تفاوت کیفی دارد. ایجاد خیابانهای شهری در دورة پهلوی اول، از الگویی ساده ولی هدفمند پیروی میکرده است، مثلاً خیابان شاهپور سابق، پادگان شهر را به مرکز اداری ـ سیاسی وصل میکند، خیابان فردوسی مجموعة بازار و ارگ علیشاه و فضاهای خدماتی پیرامون آن را به یکدیگر مرتبط میکند و خیابان شاهبختی با عبور از مقابل مرکز اداری ـ سیاسی و تأمین دسترسی به آن، ورودی بازار را به میدان دانشسرا و مراکز خدماتی پیرامون آن متصل میکند. خیابان تربیت نیز محور ارتباطی داخلی شهر است و دو نقطة بسیار مهم، یعنی ساختمان ساعت و دیکباشی را به هم پیوند میدهد. اقدامات شهرسازی و بویژه احداث خیابان در دهههای بعدی، در اغلب موارد فاقد این ویژگی است. مسیر خیابان بدون توجه به بافت و عناصر موجود آن تعیین میشود و گذرهای موجود، در برخورد با خیابان پیوستگی خود را از دست میدهند. چنانکه در خیابانهای ثقةالاسلام و شمستبریزی و مللمتحد و شهناز شمالیِ سابق (امروزه: شریعتی) چنین است (همان، ص 49ـ50).در حوادث پیش و پس از انقلاب اسلامی ایران، تبریز همواره سهمی مهم داشت که یادآور نقش این شهر در انقلاب مشروطه است. در نوزدهم دی 1356 در پی نشر مقالهای موهن در روزنامة اطلاعات به امام خمینی که در آن زمان در نجف تبعید بود، جمعی از روحانیان و مردم شهر قم در اعتراض به این اقدام حکومت، به خانة علما و مراجع تقلید رفتند. در این واقعه بر اثر تیراندازی پلیس و افراد شهربانی عدهای کشته و مجروح شدند و خشم مردم برانگیخته شد. علما و مراجع تقلید به مناسبت چهلمین روز حادثه با صدور اعلامیههای متعدد، مردم متدین را به برگزاری مراسم چهلم برای شهدای آن روز و عزاداری و همدردی ــ که نمادی از اعتراض به حکومت بود ــ فراخواندند. در تبریز از حضور مردم در مسجد محل برگزاری این مراسم جلوگیری شد که اعتراض مردم و مقابلة قوای دولتی و ضرب و شتم عدهای از مردم و شورش عمومی را به دنبال داشت (برای تفصیل بیشتر رجوع کنید به انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک ، کتاب سوم، ص 11ـ42؛ برای اعلامیة همدردی امام خمینی با مردم تبریز در این واقعه رجوع کنید به صحیفة نور ، ج1، ص 483ـ 485). در سالهای نخست انقلاب اسلامی به تحریک حزب جمهوری خلق مسلمان ایران، برخی ناآرامیها در این شهر پدید آمد که با دخالت دولت و تعطیل حزب مذکور این ناآرامیها خاتمه یافت. تبریز در سالهای جنگ عراق با ایران در دفاع مقدّس نقشی بارز داشت و حضور نیروهای داوطلب مردمی تبریز در آن دوران در خور توجه است. بنا بر آمار بنیاد شهید انقلاب اسلامی تبریز، شمار شهدای این شهر بیش از 4200 تن بوده است.تغییرات ساختاری شهر، به دلیل گسترش آن و افزایش جمعیت شهری، پس از انقلاب اسلامی نیز ادامه یافته و چند خیابان روگذر و زیرگذر، از جمله ستارخان و باقرخان و منجم، به مجموعه راههای ارتباطی شهر افزوده شده است. راهاندازی دانشگاه سهند در 1ش و تأسیس موزة مشروطیت در 1376ش در خانهای که با عنوان «خانة مشروطیت» شناخته شده است و نیز تأسیس موزة قرآن و کتابت در 1380 ش و همچنین ارتقای کیفی و کمی پالایشگاه تبریز (تأسیس اولین واحد در 1356 ش) از اقداماتی است که در سالهای پس از انقلاب اسلامی صورت گرفته است.تبریز از آغاز تا امروز مهد علم و ادب و فرهنگ بوده است و شخصیتهای نامبرداری در فقه و تفسیر و فلسفهو ادب فارسی و عربی و هنر و خطاطی و تاریخ و سیاست به این شهر منسوباند، از جمله: نظامالدین تبریزی فقیه شافعی قرن هشتم، قطران تبریزی شاعر پارسیگوی قرن پنجم، خطیب تبریزی عالم ادب عربی و شارح دیوان حماسه در قرن پنجم و اوایل قرن ششم، تاجالدین تبریزی مفسر شافعی قرن هشتم، مولاقاسم انوار عارف و شاعر قرن نهم، مولی عبداللّهبن عیسی افندی رجالی و کتابشناس قرن یازدهم و دوازدهم، ملارجبعلی تبریزی حکیم و عارف قرن یازدهم، محمدزمان تبریزی فقیه قرن دوازدهم، صائب تبریزی شاعر پارسیگوی قرن یازدهم؛ و بدیعالزمان تبریزی خوشنویس و شاعر قرن یازدهم، و میرزااحمد مجتهد و خاندان او، سیدمحمدتقی قاضی طباطبایی و عالمان خاندان وی، میرزا محمد رفیع تبریزی نیای خاندان ثقةالاسلام، مولی علی عَلیاری رجالشناس و فقیه، میرزا صادقآقا تبریزی و حاج میرزا جواد ملکیتبریزی و میرزا موسی تبریزی و سیدابوالحسن انگجی و سیدمحمدحجت کوهکمری همه از فقیهان و مراجع تقلید، سیدمحمدحسین طباطبایی مفسر و فیلسوف، عبدالحسین امینی دانشمند نامور و مؤلف کتاب الغدیر ، محمدتقی جعفری دانشمند جامعالاطراف، حجةالاسلام نیّر تبریزی شاعر و عالم، سیدحسن تقیزاده دولتمرد و محقق، سیداحمد کسروی مورخ، محسن هشترودی ریاضیدان نامور، حسین کاظمزاده ایرانشهر نویسنده، و سیدمحمدحسین شهریار شاعر پرآوازه معاصر از سه قرن گذشته تا عصر حاضر.مساحت شهر تبریز در دورههای مختلف چنین بوده است: در 1280ش حدود 700 هکتار، در 1335ش حدود 770 ، 1 هکتار، در 1355ش حدود 580 ، 4 هکتار، و در 1365ش بیش از 000 ، 14 هکتار (عزیزپور، ص 58 ـ 59). این ارقام توسعة تبریز را در طول این ادوار نشان میدهد.جمعیت تبریز در سرشماری 1335ش، 996 ، 289 تن بود. در 1337 ش استان آذربایجان به دو استان آذربایجان شرقی (به مرکزیت تبریز) و آذربایجان غربی (به مرکزیت رضائیه/ارومیه) تقسیم شد. در 1365ش جمعیت تبریز 482 ، 971 تن بود. نرخ رشد جمعیت از 1335تا 1345، 4ر3%، و از 1345 تا 1355ش، 4% و از 1355تا 1365ش، 5% بوده است (زنجانی و رحمانی، جدول 3ـ1). با اینکه قلمرو تبریز بار دیگر در 1372 ش با تقسیم آذربایجان شرقی به دو استان آذربایجان شرقی (به مرکزیت تبریز) و استان اردبیل (به مرکزیت شهر اردبیل؛ پرهیزگار، ص 227، پانویس 1) کاهش یافت، در آبان 1375 همانطور که پیشتر اشاره شد شهر 043 ، 191 ، 1 تن جمعیت داشت (مرکز آمار ایران، 1376 ش ب ، ص هفتادودو)؛ که بدینترتیب جمعیت تبریز از 1335ش تا 1375ش بیش از چهار برابر شده است. این افزایش در مقایسه با روند عمومی رشد جمعیت کشور در چهار دهه اخیر بیشتر است.منابع: آذربایجان دموقرات فرقهسی، شهریورین اون ایکی سی، 1324ـ 1325: آذربایجان دموقرات فرقهسنین برنجی ایل دونومی مناسبتیله ، تبریز: مرکزی تبلیغات شعبهسنین نشریهسی، 1325ش؛ ابناثیر؛ ابنبطوطه، رحلةابنبطوطة ، چاپ محمد عبدالمنعم عریان، بیروت 1407/ 1987؛ ابنجوزی، المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم ، چاپ محمدعبدالقادر عطا و مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت 1412/1992؛ ابنحوقل؛ ابنخرداذبه؛ ابنصُقاعی، تالی کتاب وفیات الاعیان ، چاپ ژاکلین سوبله، دمشق 1974؛ ابنفقیه؛ ابنکربلائی، روضات الجنان و جنات الجنان ، چاپ جعفر سلطانالقرائی، تهران 1344ـ1349 ش؛ اسماعیلبن علی ابوالفداء، کتاب تقویمالبلدان ، چاپ رنو و دسلان، پاریس 1840؛ محمدمهدیبن محمد نصیر استرآبادی، جهانگشای نادری ، چاپ عبداللّه انوار، تهران 1341ش؛ اسکندر منشی؛ برتولد اشپولر، تاریخ مغول در ایران ، ترجمة محمود میرآفتاب، تهران 1365 ش؛ احمد اشرف، موانع تاریخی رشد سرمایهداری در ایران: دورة قاجاریه ، تهران 1359 ش؛ محمدحسنبن علی اعتمادالسلطنه، تاریخ منتظم ناصری ، چاپ محمداسماعیل رضوانی، تهران 1363ـ 1367 ش؛ همو، مرآةالبلدان ، چاپ عبدالحسین نوائی و میرهاشم محدث، تهران 1367ـ 1368 ش؛ عباس اقبال آشتیانی، تاریخ مغول: از حملة چنگیز تا تشکیل دولت تیموری ، تهران 1364 ش؛ همو، تاریخ مفصّل ایران: از صدر اسلام تا انقراض قاجاریه ، چاپ محمد دبیرسیاقی، در حسن پیرنیا، تاریخ ایران: از آغاز تا انقراض ساسانیان ، تهران 1370 ش؛ نیکلاس امبرسز و چارلز ملویل، تاریخ زمینلرزههای ایران ، ترجمة ابوالحسن رده، تهران 1370 ش؛ انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک ، کتاب سوم: قیام مردم تبریز در 29 بهمن 1356 ، تهران: وزارت اطلاعات، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1377ش؛ اولیاچلبی؛ آدام اولئاریوس، سفرنامة آدام اولئاریوس: اصفهان خونین شاهصفی ، ترجمة حسین کردبچه، تهران 1369 ش؛ ایران. وزارت کشور، معاونت سیاسی و اجتماعی. دفتر تقسیمات کشوری، نشریة اسامی عناصر و واحدهای تقسیماتی ( به همراه مراکز )، تهران 1380 ش؛ واسیلی ولادیمیروویچ بارتولد، ترکستان نامه: ترکستان در عهد هجوم مغول ، ترجمة کریم کشاورز، تهران 1366 ش؛ منوچهر برومند، «سیری در هنر نقاشی ایران، 5: مکتب قزوین در هنرستان صفوی»، رهآورد ، ش 54 (تابستان 1379)؛ بلاذری؛ ر.ن. بوستون، «شیعه در تاریخ اسلام: سیری در تاریخ آیین تشیع از آغاز تا امروز»، رهآورد ، ش 37 (پاییز و تابستان 1373)؛ خانبابا بیانی، تاریخ نظامی ایران: دورة صفویه ، ] تهران [ 1353 ش؛ شیرین بیانی، تاریخ آلجلایر ، تهران 1345 ش؛ منوچهر پارسادوست، شاهتهماسب اول ، تهران 1377 ش؛ اکبر پرهیزگار، «ارائة الگوی مناسب مکان گزینی مراکز خدمات شهری با تحقیق در مدلهای GIS شهری»، پایاننامة دکتری جغرافیا و برنامهریزی شهری، دانشکدة علوم انسانی، دانشگاه تربیت مدرس، 1376 ش؛ محسن پورکرمانی و مهران آرین، لرزهخیزی ایران ، تهران 1377 ش؛ محمدعلی جمالزاده، گنج شایگان، یا، اوضاع اقتصادی ایران ، برلین 1335، چاپ افست تهران 1362 ش؛ شفیع جوادی، تبریز و پیرامون ، تبریز 1350 ش؛ عبداللّهبن لطفاللّه حافظابرو، ذیل جامعالتواریخ رشیدی ، بخش 1، چاپ خانبابا بیانی، تهران 1317 ش؛ حدودالعالم ؛ محمدعلیبن ابیطالب حزین، تاریخ و سفرنامه حزین ، چاپ علی دوانی، تهران 1375 ش؛ حسین حسینزاده دلیر، «تبریز بزرگ یک منطقة شهری برای برنامهریزی و طراحی»، نشریة دانشکدة علوم انسانی و اجتماعی دانشگاه تبریز ، سال 1، ش 2 (زمستان 1374)؛ عبدالحسین حسینی خاتون آبادی، وقایعالسنین و الاعوام، یا، گزارشهای سالیانه از ابتدای خلقت تا سال 1195 هجری ، چاپ محمدباقر بهبودی، تهران 1352 ش؛ حمداللّه مستوفی، نزهةالقلوب ؛ بهروز خاماچی، بازار تبریز در گذر زمان: بررسی اوضاع تاریخی، اقتصادی، سیاسی، اجتماعی بازار تبریز ، تبریز 1375 ش؛ روحاللّه خمینی، رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، صحیفة نور ، ج1، تهران 1370ش؛ احمدبن محمد خوافی، مجمل فصیحی ، چاپ محمود فرخ، مشهد 1339ـ1341 ش؛ مقصود خیام، «نگرشی به تنگناهای ژئومورفولوژیکی توسعة شهر تبریز»، نشریة دانشکدة علوم انسانی و اجتماعی دانشگاه تبریز ، سال 1، ش 1 (پاییز 1374)؛ دانشنامة ایران و اسلام ، زیرنظر احسان یارشاطر، تهران 1354ـ1370 ش، ذیل «آذربایجان. 1: تکمله» (از عباس زریاب)، «آذری» (از احسان یارشاطر)؛ دائرةالمعارف بزرگ اسلامی ، زیرنظر کاظم موسوی بجنوردی، تهران 1367 ش ـ ، ذیل «آذربایجان. II : جغرافیای طبیعی» (از محمدحسن گنجی)، «آذری» (از یحیی ذکاء)؛ ایگور میخائیلوویچ دیاکونوف، تاریخ ماد ، ترجمة کریم کشاورز، تهران 1357 ش؛ یحیی ذکاء، «تبریز»، در شهرهای ایران ، بهکوشش محمدیوسف کیانی، ج 3، تهران: جهاد دانشگاهی، 1368 ش الف ؛ همو، زمینلرزههای تبریز ، تهران 1368 ش ب ؛ محمدبن علی راوندی، کتاب راحةالصدور و آیةالسرور در تاریخ آلسلجوق ، چاپ محمد اقبال، تهران 1333 ش؛ یوسف رحیملو، «بررسی تشبثات مذهبی عثمانیان در برابر صفویان»، نشریة دانشکدة علوم انسانی و اجتماعی دانشگاه تبریز ، سال 2، ش 1 (بهار 1375)؛ رشیدالدین فضلاللّه، جامعالتواریخ ، چاپ بهمن کریمی، تهران 1362 ش؛ همو، کتاب تاریخ مبارک غازانی: داستان غازانخان ، چاپ کارلیان، لندن 1358/1940؛ همو، کتاب مکاتبات رشیدی ، چاپ محمدشفیع، لاهور 1364/1945؛ همو، وقفنامة ربع رشیدی ، چاپ مجتبی مینوی و ایرج افشار، تهران 1356 ش؛ شاپور رواسانی، دولت و حکومت در ایران در دوره تسلط استعماری سرمایهداری ، تهران: نشر شمع، ] بیتا. [ ؛ روملو؛ رحیم رئیسنیا، ایران و عثمانی در آستانة قرن بیستم ، تبریز 1374 ش؛ همو، «مدرسه محمدیة تبریز و تدریس مشروطه»، گفتگو ، ش 18 (زمستان 1376)؛ ادوارد ریترفون زامباور، معجمالانساب و الاسرات الحاکمة فیالتاریخ الاسلامی ، ترجمة زکیمحمدحسن بک و حسناحمد محمود، قاهره 1951؛ حبیباللّه زنجانی و فریدون رحمانی، راهنمای جمعیت شهرهای ایران: 1335ـ1370 ، ] تهران [ 1368 ش؛ زینالعابدین مراغهیی، سیاحتنامة ابراهیمبیک، یا، بلای تعصب او ، تهران 1362 ش؛ محمد فتحاللّهبن محمدتقی ساروی، تاریخ محمدی ( احسنالتواریخ )، چاپ غلامرضا طباطبائیمجد، تهران 1371 ش؛ بهروز ساریصراف و علیاکبر رسولی، «روند آلودگی میدان ' مهرانرود ، در شهر تبریز»، رشد آموزش جغرافیا ، سال 7، ش 25 (بهار 1370)؛ سرپرسی مولزورث سایکس، تاریخ ایران ، ترجمة محمدتقی فخر داعیگیلانی، تهران 1362 ش؛ ژان شاردن، سفرنامة شاردن ، ترجمة اقبال یغمایی، تهران 1372ـ 1375 ش؛ شرفالدین علی یزدی، ظفرنامه: تاریخ عمومی مفصل ایران در دورة تیموریان ، چاپ محمد عباسی، تهران 1336ش؛ کامران صفامنش، «شرح و تفسیر خریطة شهر تبریز در حال انقلاب به تاریخ رمضان 1326 ق. سپتامبر 1908 م»، اثر ، ش 31ـ32 (1379 ش)؛ کامران صفامنش، یعقوب رشتچیان، و بهروز منادیزاده، «ساختار کالبدی شهر تبریز و تحولات آن در دو سدة اخیر»، گفتگو ، ش 18 (زمستان 1376 الف )؛ همو، «سیر تحول تاریخی بلوک شهری ' پاساژ ، در شهر تبریز»، گفتگو ، ش 18 (زمستان 1376 ب )؛ ابوالقاسم طاهری، جغرافیای تاریخی گیلان، مازندران، آذربایجان از نظر جهانگردان ، ] تهران [ 1347 ش؛ طبری، تاریخ (لیدن)؛ حسین طبیبزاده امید، تاریخ فرهنگ آذربایجان ، تبریز 1332ـ1334 ش؛ عبدالرزاق سمرقندی، مطلعالسعدین و مجمع بحرین ، ج 2، چاپ محمد شفیع، لاهور 1365ـ 1368؛ ملکه عزیزپور، «توانسنجی محیط طبیعی و توسعة فیزیکی شهر: پژوهش موردی الگوی مناسب توسعه شهر تبریز»، پایاننامة دکتری جغرافیای شهری، دانشکده علوم انسانی، دانشگاه تربیت مدرس، 1375 ش؛ چارلز عیسوی، تاریخ اقتصادی ایران: عصر قاجار، 1332ـ 1215 ه .ق ، ترجمة یعقوب آژند، تهران 1362 ش؛ ابراهیم فائقی، آذربایجان در مسیر تاریخ ایران ، تبریز 1375 ش؛ فرهنگ جغرافیائی آبادیهای کشور جمهوری اسلامی ایران ، ج 6: تبریز ، تهران: سازمان جغرافیائی نیروهای مسلح، 1371 ش؛ حسنبن حسن فسائی، فارسنامة ناصری ، چاپ منصور رستگار فسائی، تهران 1367 ش؛ فضلاللّهبن روزبهان، تاریخ عالمآرای امینی ، چاپ مسعود شرقی، تهران 1379 ش؛ فرید قاسمی، سرگذشت مطبوعات ایران ، ج1 و 2: روزگار محمدشاه و ناصرالدین شاه ، تهران 1380ش؛ اقبال قاسمیپویا، مدارس جدید در دورة قاجاریه: بانیان و پیشروان ، تهران 1377 ش؛ رسول قربانی، «بررسی روند جمعیتپذیری شهر جدید سهند و لزوم جامعنگری در سیاستهای اسکان منطقة شهری تبریز»، نشریة دانشکدة علوم انسانی و اجتماعی دانشگاه تبریز ، سال 4، ش 6 (بهار ـ زمستان 1377)؛ زکریابن محمدقزوینی، کتاب آثارالبلاد و اخبارالعباد ، چاپ فردیناند ووستنفلد، گوتینگن 1848، چاپ افست ویسبادن 1967؛ محمدعلی کاتوزیان، «قیام شیخمحمد خیابانی»، ترجمة علیرضا طیّب، اطلاعات سیاسی ـ اقتصادی ، سال 15، ش 3 و 4 (آذر و دی 1379)؛ عبدالعلی کارنگ، آثار و ابنیة تاریخی شهرستان تبریز ، در آثار باستانی آذربایجان ، ج 1، تهران: انجمن آثار ملّی، 1351 ش؛ همو، «قدیمیترین مأخذ که نام تبریز در آن برده شده»، نشریة دانشکدة ادبیات تبریز ، سال 18، ش 2 (تابستان 1345)؛ احمد کسروی، تاریخ هیجده سالة آذربایجان ، تهران 1355 ش؛ همو، زندگانی من ، تهران ?] 1348 ش [ ؛ همو، شهریاران گمنام ، تهران 1353 ش؛ همو، کاروند کسروی ، چاپ یحیی ذکاء، تهران 1352 ش؛ رویگونثالث د کلاویخو، سفرنامة کلاویخو ، ترجمة مسعود رجبنیا، تهران 1344 ش؛ آلفونس گابریل، تحقیقات جغرافیائی راجع به ایران ، ترجمة فتحعلی خواجه نوری، چاپ هومان خواجه نوری، تهران 1348 ش؛ استنلی لینپول، طبقات سلاطین اسلام با جداول تاریخی و نسبهای ایشان ، ترجمة عباس اقبال، تهران 1363 ش؛ مهدی مجتهدی، رجال آذربایجان در عصر مشروطیت ، بهکوشش غلامرضا طباطبائیمجد، تهران ?] 1377 ش [ ؛ مجموعة مقالات نخستین مجمع بررسی بازار در فرهنگ و تمدن جهان اسلام: 6 تا 9 مهرماه 1372 ، تبریز: دانشگاه تبریز، 1372 ش؛ حسین محبوبی اردکانی، تاریخ مؤسسات تمدنی جدید در ایران ، ج 2، تهران 1357 ش؛ محمد مردوخ، کتاب فرهنگ مردوخ ، سنندج 1362 ش؛ مرکز آمار ایران، سرشماری عمومی نفوس و مسکن 1375: شناسنامة آبادیهای کشور، استان آذریجانشرقی، شهرستان تبریز ، تهران 1376 ش الف ؛ همو، سرشماری عمومی نفوس و مسکن 1375 : نتایج تفصیلی کل کشور ، تهران 1376 ش ب ؛ محمدکاظم مروی، عالمآرای نادری ، چاپ محمد امین ریاحی، تهران 1364ش؛ مساجد تاریخی ، تهران: سازمان تبلیغات اسلامی، 1378 ش؛ خانبابا مشار، فهرست کتابهای چاپی فارسی ، تهران 1350ـ1355ش؛ محمدجواد مشکور، تاریخ تبریز تا پایان قرن نهم هجری ، تهران 1352 ش؛ همو، نظری به تاریخ آذربایجان و آثار باستانی و جمعیتشناسی آن ، تهران 1349 ش؛ عبدالرزاقبن نجفقلی مفتون دنبلی، تجربةالاحرار و تسلیة الابرار ، چاپ حسن قاضیطباطبائی، تبریز 1349ـ1350 ش؛ همو، مآثر السلطانیه: تاریخ جنگهای ایران و روس ، تبریز 1241، چاپ غلامحسین صدری افشار، چاپ افست تهران 1351 ش؛ مقدسی؛ چارلز پیتر ملویل، «سیلهای تبریز»، ترجمة آزاده ادبی، ماهنامة دانشجویی گروه جغرافیای اهر ، سال 1، ش 2 (آبان 1379)؛ احمدبن لطفاللّه منجمباشی، صحائفالاخبار (ترجمة ترکی)، ج 3، ] استانبول [ 1285؛ علیاصغر موحّددانش، هیدرولوژی آبهای سطحی ایران ، تهران 1373 ش؛ مصطفی مؤمنی، «جغرافیای جهانبینی وقفنامة ربع رشیدی: خواجه رشیدالدین فضلاللّه بانی مجتمعهای وقفی»، میراث جاویدان ، سال 1، ش 3 (پاییز 1372)؛ مریم میراحمدی، تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران در عصر صفوی ، تهران 1371 ش؛ میرخواند؛ ولادیمیر فئودوروویچ مینورسکی، تاریخ تبریز ، ترجمه و تحشیة عبدالعلی کارنگ، تبریز 1337 ش؛ نادرمیرزا قاجار، تاریخ و جغرافی دارالسلطنة تبریز ، چاپ سنگی تهران 1323؛ ناصرخسرو، سفرنامة ناصرخسرو علوی ، برلین ?] 1341 [ ، چاپ افست تهران ] بیتا. [ ؛ حسین نخجوانی، چهل مقاله ، به کوشش یوسف خادم هاشمینسب، تبریز 1343 ش؛ محمدبن احمد نسوی، سیرت جلالالدین مینکبرنی ، چاپ مجتبی مینوی، تهران 1365 ش؛ عبدالحسین نوائی، ایران و جهان ، تهران 1364ـ 1375 ش؛ عبداللّهبن فضلاللّه وصّاف الحضره، تاریخ وصّاف ، چاپ سنگی بمبئی 1269؛ همو، تحریر تاریخ وصّاف ، به قلم عبدالمحمد آیتی، تهران 1346 ش؛ «وقفنامة مصلّای امام خمینی (ره) تبریز»، میراث جاویدان ، سال 5، ش 2 (تابستان 1376)؛ عبدالرحمان وهابزاده، «نقشة تبریز قیاسی»، اثر ، ش 31ـ32 (1379 ش)؛ بیرگیت هوفمان، «اوقاف ایران و مشکل پژوهش در بارة آن»، ترجمة فرانک بحرالعلومی، میراث جاویدان ، سال 8 ، ش 1 (بهار 1379)؛ والتر هینتس، تشکیل دولت ملی در ایران: حکومت آققوینلو و ظهور دولت صفوی ، ترجمة کیکاوس جهانداری، تهران 1362 ش؛ یاقوت حموی؛ یعقوبی، البلدان ؛ همو، تاریخ؛M. Alex, Klimadaten ausgewجhlter Stationen des vorderen Orients , Wiesbaden 1985; E. Ehlers, Iran, Grundzدg einer geographischen Landeskunde , Darmstadt 1980; Wilhelm Eilers, Geographische Namengebung in und um Iran: Ein غberblick in Beispielen , Munich 1982; Encyclopaedia Iranica , s.v. "Ata ¦baka ¦n-e Ad ¢arba ¦yj §a ¦n" (by K.A. Luther); EI 2 , s.v. "A ¦d ¢h ¢arbayd ¢j ¢a ¦n. I" (by V. Minorsky); Birgitt Hoffmann, Waqf im mongolischen Iran: Ras § i ¦dudd i ¦ns Sorge um Nachruhm und Seelenheil , Stuttgart 2000; Karl Jahn, Tجbris: ein mittelalterliches Kulturzentrum zwischen Ost und West , Graz 1968; M. Schneider, Beitrجge zur Wirtschaftsstruktur und Wirtschaftsentwicklung Persiens 1850-1990 , Stuttgart 1990; G. Schweizer, "Tabriz (Nordwest-Iran) und der Tabrizer Bazar", Erdkunde , 26 (1972); Eugen Wirth, Der Orientteppich und Europa: Ein Beitrag zu den vielfجltigen Aspekten West-خstlicher Kulturkontakte und Wirtschaftsbeziehungen Erlangen 1976.