تَب ، افزایش دمای تن آدمی نسبت به دمای عادی آن (معمولاً ْ37 سانتیگراد) به علتهای گوناگون. در فارسیمیانه نیز تَب ] مکنزی ، ص81 [ ؛ همریشه با واژههای اوستایی tafta- «دچار تب» و tafnav- «تب، گرمای تب» (رجوع کنید به بارتولومه ، ستون 632) به کار رفته و در عربی، حُمّی' ، جمع آن، حُمَّیات ، معادل تب است.ارزیابی آرای حکیمان قدیم در بارة انواع و علتهای تب با سنجش آنها با نظریات علمی کنونی میسّر میشود. امروزه تب را 1) ناشی از بعض حالات فیزیولوژیک (مثلاً، در دورة پیش از طَمْث در زنان، دوران بارداری، فعالیت شدید عضلانی، ترشح بیش از حد هورمونِ تیرویید ، ضایعاتی در دستگاه عصبی مرکزی ) یا 2) ناشی از واکنش تن آدمی به هجوم خُرْد جاندارانِ عفونتزا (میکروبها، باکتریها، ویروسها) به تن و یا 3) ناشی از پیدایش مواد ریمزا در تن (مثلاً در مورد «سرطان خون» ) میدانند (برای توضیح و شرح، مثلاً رجوع کنید به ) فرهنگ مصور پزشکی درلند ( ، ذیل " fever " ، یا ) واژهنامة بزرگ دانشنامهای لاروس ( ، ذیل " fiةvre " ).نظریات حکیمان دورة اسلامی در بارة تب عمدتاً برگرفته از، یا مبتنی بر، آرای دو پزشک نامدار یونانی، بقراط ( ? 460ـ ? 377 ق م) و، بویژه، شارح او، جالینوس (سدة دوم میلادی) است. مثلاً، بقراط در الفُصول (ص 5) تبهای «اَدواری» را یاد کرده، با این توصیه که در «نَوائب» (جمعِ نائبة = نوبه ) باید از خوراک پرهیز کرد. جالینوس، علاوه بر دو رسالهای که اختصاصاً در بارة تبها نوشته است و به عربی ترجمه شدهاند ــ یعنی کتاب فیأصناف الحمّیات و کتاب فی أدوار الحمّیات و تَراکیبها (رجوع کنید به سزگین ، ج 3، ص 94، 114) ــ در بعض دیگر آثار خود هم، مثلاً کتاب إلی' غَلو'قَن فیالتّأتّی لِشفاء الامراض ، به مناسبت، مطالبی در بارة تبها بیان کرده است. مثلاً، وی در فیأصناف الحمّیات تبها را به سه «صِنْف» (جنس) تقسیم کرده است: 1) تبهایی که عارض روح میشوند؛ 2) آنهایی که عارض اعضای اصلی تن («أعضای صُلبیّة») میشوند؛ 3) آنهایی که عارض اَخلاط چهارگانه (یعنی خون، بلغم، صفرا و سودا) میگردند (به نقل حُنین بن اسحاق، 1925، ص 15). وی در کتاب إلی' غلوقن تبهایی چون تبِ رِبْع ، تب غِبّ ، و تبهای دَمَوی، سوداوی و صفراوی را ذکر و شیوة درمان آنها را بیان کرده است (ص 55 به بعد). تقسیم مذکور جالینوس را خودِ حنین توضیح میدهد (1978، ص 260): تب عارض بر روح «حُمّی یَومٍ» (تب یکروزه) ، عارض بر اخلاط «حمّی عَفِنَة» (تب عُفونی) ، و عارض بر اعضای اصلی «حمّیالدِّقّ» (تب دِق) است.اَخَوینی بُخاری (سدة چهارم)، که به یک واسطه شاگرد محمدبن زکریا رازی (متوفی 313) بود، در هدایة المتعلّمین ، کهنترین پزشکینامة بازمانده به فارسی، در تعریف واژه و مفهوم تب میگوید (ص 640): « تَبْ به پارسی مشتق بوَد از تاب و تَفْسیدن ، و چون تن چندان گرم گردد کَز کارهای طبیعی بمانَد، این را تب گویند». وی در بارة ماهیت تب نظری بسیار نزدیک به بعض آرای علمی جدید (مذکور در بالا) اظهار کرده است (همانجا): «جُملة تبها دو نوع بوَند: یکی به ذاتِ خویش بیماری نبوَد، چه عَرَض بوَد از بیماری دیگر... و دیگری به ذات خویش بیماری بوَد». نظر حکیم مَیسَری، مؤلف پزشکینامهای منظوم (سدة چهارم)، نیز در بارة سببهای تب به آرای جدید تا حدودی نزدیک است. او سبب شماری از تبها، نشانهها و، سپس، درمان آنها را ذکر کرده است (ص 239ـ 255)؛ ما در اینجا به ذکر علتها و نیز چند نوع تب بسنده میکنیم: «بیداری» (= بیخوابی )، «رنج»، «خشم بسیار»، «اندوه دراز»، «مَی خوردن»، «خورشید گرم» (= آفتابزدگی)، «سَختْ گرما» (= گرمای شدید)، نشستن در «آب سرد»، «بسیار خوردن» (= پُرخوری)، «درد جایی ] در بدن [ » و «آماه» (= آماس)، «امتلاء»، «اسهال»، «هَیْضَه» ، «دود ] و [ درد دندان» (= درد ناشی از کِرمخوردگی دندان)، «تُخْمَه» ، گرسنگی؛ «زکام و نزله»، «تبِ دقّ»، «تب متواتر» ، «تب غِب»، «تب سوزنده/ مُحرِقه» ، «تب ربع»، «تبِ خون»، «تب بَلغَم» ، «تب خلط ] صفراوی [ » ، «تب خلط خام»، «تب گرم و سرد»، و «لرزه» (= تب و لرز) «تب وبایی» (به گفتة ابومنصور قَمَری بُخاری ] سدة چهارم [ ، ص 49، «تب وبایی از ] فساد [ هوا خیزد»). ابن هِندو (نیمة دوم سدة چهارم ـ اوایل سدة پنجم) پس از تعریف تب («گرمایی خارج از طبع ] = غیرطبیعی، غیرعادی [ که از قلب برمیخیزد و از طریق شریانها در همة تن میپراکَنَد»؛ ص 131)، تقسیم مذکور حنین بن اسحاق را چنین توضیح و بسط میدهد (ص 132ـ134): «تبها یا «مادّه»ای دارند یا ندارند. «مادّة» گروه اول یا «روح»ی موجود در بدن است، که بر اثر آفتاب تُند، خشم و دیگر عوامل گرمکننده («مُسَخِّنة») عارض همة تن میشود؛ این را تب یکروزه («حُمّی یومٍ») میگویند، یا یکی از اَخلاط چهارگانه که دچار عفونت بشود. عفونت خلط صفراوی دو گونه است: یکی «حمّی مُطْبِقة مُحرِقة» و دیگری «حمّی غِبّ»؛ تب ناشی از خلط بلغمی عَفِن، که هر روز حادث میشود؛ تب ناشی از خلط دَمَوی (خونی)، که به آن «حمّی مُطبقة دَمَویّة» میگویند؛ و تب ناشی از خلط سوداوی عفن، که «حمّی ربع» نام دارد، «زیرا یک روز میگیرد، دو روز رها میکند و روز چهارم باز میگیرد». گروه دوم، یعنی «تب بدون مادّه»، تب دِقّی دایم است که عارض اعضای اصلی بدن (قلب و غیره) شده اثری پایدار بر آنها میگذارد (مثلاً، «زُرْقَه» ] کبودی [ دایم چشم). ابن هندو تبهای «مرکّب» را نیز یاد کرده است، مثلاً، مرکّب از تب غبّ و تب بلغمی، که جمعاً «شَطْر الغبّ» نامیده میشود (ص 133؛ در بارة اختلاف شدید دانشمندان در بارة «حمّی مطبقة» رجوع کنید به شلیمّر ، ص 197ـ200، و ص 283، ذیل "fiةvre inflammatoire" ).چنانکه از بیانات این چند حکیم دیده میشود، اختلافهایی در بارة انواع و علتهای تبها وجود داشته است. محمدبن زکریا رازی در ارتباط با این موضوع میگوید مشابهتهایی میان تبهای گوناگون هست که گاهی سبب اشتباه میشود، در حالی که هریک درمانی جداگانه دارد. مثلاً، تبی ناشی از وجود مادّهای سوزان در رگهای اطراف قلب، که شبیه به تبی در رگهای اطراف معده است (ص 241). ظاهراً به دلیل همین مشابهات و مبهمات در بارة تبها بود که بعض حکیمان مانند ابنهندو (ص 58) اطلاع از علم منطق را از «أوجَب الفرائض» برای پزشکان میدانستند، و نظامی عروضی (سدة ششم) برای تمثیل این فریضة واجب، تقسیمی منطقی به «جنس» و «نوع» و «فصل» را در مورد تبها وصف کرده است (ص 64) : «تب جنس است و حمّی یوم و غبّ و شطر الغبّ و ربع انواع ] آن جنس [ ، و هریکی ] از این نوعها [ به فصلی ذاتی از یکدیگر جدا ] می [ شوند، چنانکه حمّی یوم جدا شود از دیگر تبها بدان که درازترین مدت او یک شبانروز بوَد و در او تکسُّر و گرانی و کاهلی و درد نباشد؛ و تب مُطبقه جدا شود از دیگر تبها بدان که یک روزی بیاید و دیگر روز نیاید ] ... [ ؛ و این هریکی باز جنس شوند و ایشان را انواع پدید آید، چون طبیب منطق داند و حاذق باشد و بداند که کدام تب است و مادّت آن چیست، مرکّب است یا مفرد، زود به معالجت مشغول شود».موضوعی مهم در مورد تبهایی «که به ذات خویش بیماری بوَد» (مذکور در بالا)، شامل تبهای «تیز» (حادّ، غیر مزمن) ــ حمّی یوم، حمّی عَفِنی، حمّی دقّ و انواع آنها ــ مسئلة «بُحران» است، که اخوینی بخاری بدرستی چنین تعریف کرده (ص 724): «بحران حالی بوَد که بیمار را افتد، به بیماری تیز، بیشتر و به بیماریهای مزمن، کمتر؛ ] و [ آن حال دلیل بوَد بر بهتر شدن بیمار یا به هلاک شدن ] او [ » (قس تعریف ابنسینا ] 370ـ 428 [ ، ج 3، کتاب چهارم، ص 1851: «البحران معناه الفصل الخِطاب، و تأویله تغیّرٌ یکون دَفعةً اِمّا الی' جانبِ الصحّة و امّا الی جانبِ المرض»). بحران بیماریهای «تیز» (انواع، عوارض پیشین و سپسین، نشانهای «خوبی» یا «بدی»، مدت بحران و جز اینها) را مؤلفان پزشکینامههای دورة اسلامی، کماکان طبق آرا و تشخیصات بقراط و جالینوس، به اختصار یا به شرح یاد کردهاند (برای توضیحات کمابیش کوتاه رجوع کنید به مثلاً، ثابتبن قُرَّة (221ـ288)، ص 162ـ163، و حکیم مَیْسَری (سدة چهارم)، ص 260ـ262؛ برای تفصیل بیشتر رجوع کنید به اخوینی بخاری، ص 714ـ 735، و برای وصف بسیار مشروح تبها و بحران و درمان آنها رجوع کنید به ابنسینا، ج 3، کتاب چهارم، ص 1737ـ1906). در اینجا، به عنوان مثال، نشانهای بحران بعض تبها را از اخوینی بخاری (ص 720) نقل میکنیم: «بحران حُمیات مُحرِقه و دَمَویه به رُعاف (= خونریزی بینی)...، ] آنِ حمّی [ محرقه ] گاهی [ ... به عَرَق ] = تعرّق [ ... و بحران ] حمّی [ غبّ الدایمه و... الدایره به عَرَق...، غبّ غیرخالص به اسهال (= شکمروش) وَ گَر تیز بوَد، به قَیء، وَگَر علامات بلغم بیش بود، به ادرار بول یا به اسهال بلغمانی یا به قَیء بلغمی، و بحران ] تب [ رِبع به بول سیاه یا اسهال سیاه بوَد».در ادب فارسی، اشاراتی به بعض تبها یافت میشود، مثلاً، خاقانی شِروانی (سدة ششم) تبْخال/ خاله را که جوشی آبله مانند است که بر لب پدید میآید و آن را نشانة مفارقت تب میدانستند، ذکر کرده است (ص 265؛ برای شواهد منظوم دیگر رجوع کنید به دهخدا، ذیل واژه).منابع: ابنسینا، القانون فی الطب ، چاپ ادوار قش، بیروت 1408/ 1987؛ ابن هندو، مفتاح الطب و منهاج الطلاّ ب ، چاپ مهدی محقق و محمدتقی دانشپژوه، تهران 1368 ش؛ ابو منصور قمری بخاری، کتاب التنویر: در ترجمه و تفسیر اصطلاحات پزشکی بزبان پارسی ، چاپ محمد کاظم امام، تهران 1352 ش؛ ربیع بن احمد اخوینی بخاری، هدایة المتعلّمین فیالطب ، چاپ جلال متینی، مشهد 1344 ش؛ بقراط، الفصول الابقراطیة فی الاصول الطبیّة ، ترجمة حنین بن اسحاق، کلکته 1830؛ ثابتبن قُرّه، کتاب الذخیرة فی علمالطب ، چاپ صُبحی، قاهره 1928؛ جالینوس، کتاب جالینوس الی' غلوقن فی التّأتّی لشفاء الامراض : مقالتان شرح و تلخیص حنین بن اسحاق، چاپ محمد سلیم سالم، قاهره 1982؛ حکیم میسری، دانشنامه در علم پزشکی ، چاپ برات زنجانی، تهران 1366 ش؛ حنین بن اسحاق، رسالة حنین بن اسحاق الی علیّبن یحیی فیذکر ما ترجم من کتب جالینوس بعلمه و بعض ما لم یترجم ، چاپ گ. برگشتراسر، لایپزیگ 1925؛ همو، المسائل فیالطب ، چاپ محمدعلی ابو ریّان و دیگران، قاهره 1978؛ بدیل بن علی خاقانی، دیوان ، چاپ ضیاءالدین سجادی، تهران 1338 ش؛ دهخدا؛ محمد بن زکریا رازی، کتاب ما الفارق أو الفروق، أو، کلام فیالفروق بینالامراض ، چاپ سلمان قطایه، حلب 1398/ 1978؛ احمد بن عمر نظامی، کتاب چهارمقاله ، چاپ محمد بن عبدالوهاب قزوینی، لیدن 1327/ 1909، چاپ افست تهران ] بیتا. [ ؛Christian Bartholomae, Altiranisches Worterbuch, Strasbourg 1904, repr., Berlin 1961; Dorland's illustrated medical dictionary 26th ed., Philadelphia 1984; Grand dictionnaire encyclopإdique Larousse, Paris 1982-1985; David N. MacKenzie, A concise Pahlavi dictionary, Oxford 1990; Johann L. Schlimmer, Terminologie mإdico-pharmaceutique et anthropologique franµaise- persane , litho. ed., Tehran 1874, typo. repr., Tehran 1970; Fuat Sezgin, Geschichte des arabischen Schrifttums, III: Medizin, Pharmazie, Zoologie, Tierheilkunde bis ca 430 H. , Leiden 1970.