تاهَرْت (یا تیهَرت/ تاهِرت)، شهری در الجزایر، مشهور به الحدیثة (نو) در مقابل القدیمة (کهنه) که در نُه کیلومتری شمالشرقی آن واقع است. در زبان بربری به آن تگدمت میگویند که منطبق است با تینگارتیا ی باستان. رستمیان * به رسم رایج در دورة میانة اسلامی، این شهر را بنا کردند و آن را مرکز سلطنت خود قرار دادند. میگویند که در زبان بربری، تاهرت به معنای شیر ماده یا دایرة زنگی ( دفّ ) است. در معنای اول به زیستگاه شیر ماده اشاره دارد که فلاتی پر درخت بود و جانوران وحشی در آن زندگی میکردند و به طرز اسرارآمیزی آنجا را ترک کردند؛ ماجرای شگفتانگیزی که از پیدایی شهر قَیْروان * اقتباس شده است.تاریخچة بنیانگذاری تاهرت خالی از رویداد خاصی است. حکایتی که در بارة امام ] اباضیِ [ بنیانگذار شهر نقل میشود، او را مشغول ساختن خانهاش بهکمک یک برده ترسیم میکند. این حکایت حتی اگر ساختگی باشد ــ که لزوماً چنین نیست ــ خلوص اولیة اباضیه * و مساواتطلبی آنان را نشان میدهد. رستمیان در انتخاب محل، ملاحظات متعددی داشتند: در منطقه، قبایل مختلفِ اباضی (لَمایه، لَواته، هَوّاره، مَغیله، زُواغه، مَطْماطه و مِکناسه و زَناته) زندگی میکردند؛ محل شهر نزدیک بود به مرکز شهری باستانی که دارای استحکاماتی بود و در طی نابسامانیهای تاهرت جدید، غالباً امکان پناهندگی را فراهم میساخت؛ آب در آنجا فراوان بود و به خانهها و باغهای میوه هدایت شده بود، خاکش نیز حاصلخیز بود و سرانجام، شاید بتوان گفت که این زمین به مردم بیدفاع («لِقَوْمٍ مُستضعفینَ») مَراسه ] و صنهاجه [ تعلق داشت (بکری، ج 2، ص 733ـ736).احداث شهر کار بسیار پرزحمتی بود؛ بنیانگذاران شهر هرچه در روز برپا میکردند، شب هنگام نابود میشد. سرانجام، هنگامی که به مالکان قدیمی آن مکان، یعنی لمایه، سهمی از خراج داده شد، مصالحه میسر گردید.طبق گزارش مؤلف ناشناس کتاب الاستبصار (ص 178)، شهر در آغاز به شکل مستطیلی تقریباً به طول 100 ، 1 متر و عرض هشتصد متر بود که یک شاهراه طولانی شرقی ـ غربی («کاردو ماکسیموس »؟) آن را قطع میکرد و در حصاری سنگی که در چهار نقطة مهم چهار دروازه داشت، محصور میشد. بدین ترتیب، شهر دارای طرحی شطرنجی بود که بیننده را به یاد شهرسازی رومی میانداخت. «جزایری» (محلات مستقلی) که بدین سبب به وجود آمده بود، بر حسب تقسیمبندی گروههای قومی بود. همة جغرافیدانان معاصر بر جدا بودن جمعیت تاهرت براساس منشأ قبیلهای یا منطقهای تأکید دارند.شهر که در آغاز از حمایت مالی اباضیة بصره برخوردار بود، بسرعت رشد کرد بهطوری که پس از مدت کوتاهی، واقعاً بازشناخته نمیشد. تاهرت خیلی زود بهجایی پُرجاذبه برای مردم و به مرکز تجارت تبدیل شد. شهر در اسکان دادن به مردم بومی بسیار موفق بود و نیروی جاذبهاش تا شرق گسترش یافت، به گونهای که آن را «عراق مغرب» لقب دادند (یعقوبی، ص 353).در اواخر دورة رستمی، چهرة شهر کاملاً تغییر یافته بود. اباضیگری هنوز غلبه داشت، اما دیگر عقیدة اکثر مردم بهشمار نمیرفت. شهر با دوازده حمام و بازارها و بوستانها و باغها و خانههای باشکوه بیشمار، مرفه و زیبا شده بود. شاهراههایی آن را به سودان و تمامی سرزمینهای شرق و غرب متصل میکرد تا تجارت و مبادلة انواع کالاها میسر شود (ابنصغیر، ص 325). جادهای که از سودان میآمد، منبع طلا و برده بود، ازینرو توجه ویژهای به آن میشد. امام افلح (208ـ 258/ 824 ـ872) سفیری با هدایای سخاوتمندانه برای سلطان سودان فرستاد (همان، ص340). یهودیان ــ که بعدها در قیروان مستقر شدند ــ فعالانه به تجارت اشتغال داشتند (رجوع کنید به گویتین ). تجار ثروتمند، ثروت خود را متظاهرانه به رخ میکشیدند و در سفرها خدم و حشم فراوان، که عمدتاً برده بودند، با خود میبردند. همانطور که پیشبینی میشد، جهانْوطنی و رفاه، بیبندوباری اخلاقی را دامن زد. ابوحاتم (281ـ282/ 894 ـ 895) بشدت عکسالعمل نشان داد، اما نه برای مدت طولانی. در واقع همین موضع اخلاقی محکم او بود که به عزل وی انجامید. در این مورد که آیا وی در دومین دورة حکومتش (286ـ294/ 897 ـ907) نیز به اندازة دورة اول سختگیر بوده است یا خیر، در منابع مطلبی نیامده است. پایان سلسله نزدیک بود و اندکی بعد فاطمیان آن را ساقط کردند (296/ 909). اباضیان افراطی به سمت جنوب مهاجرت کردند و در واحة سوارته * ــ حدود هشت کیلومتری جنوبغربی وَرْجلان که اکنون اوارگلا نام دارد ــ و سرانجام در مزاب استقرار یافتند. جماعت اباضیان در این آبادی (مزاب) هنوز سنّتهای باستانی خود را پاس میدارند.رونق تاهرت مدتی ادامه یافت. اصطخری که در روزگار تأسیس مهدیّه زندگی میکرد (308/ 920) با اشاره به ناحیة (کوره) تاهرت، در بارة شهر تاهرت نوشته است: «شهری بزرگ و آبادان و پرنعمت که گرداگرد آن را دشت وسیع حاصلخیز با منابع آب فراوان احاطه کرده بود» و اباضیان همچنان «نیروی مسلط آنجا» بودند (ص 39). ابنحوقل ــ که در 340 از سجلماسه دیدن کرده بود ــ از دو شهر بزرگ تاهرت (قدیم و جدید) که هریک مسجد جامع داشتند، یاد کرده و تاهرت جدید را شهری مرفه وصف کرده که ثروتش را از زراعت، باغداری، زنبورداری، پرورش دام و بازرگانی بهدست آورده است (ص 86). مؤلف حدودالعالم از ناحیه و شهر بزرگ تاهرت یاد کرده (ص180) و مقدسی گفته است که «ناحیة تاهرت» حداقل از سی و سه «مدینه»، از جمله وهران، تشکیل میشده است. وی در ادامه میافزاید: «خود شهر، آنگونه که میگویند، در میان باغها ناپدید است... یک شهر بزرگ و بسیار ثروتمند... با جلوهای شگفتانگیز... ] که [ آن را از دمشق برتر دانستهاند» و از قرطبه نیز؛ هرچند او شخصاً این نظر را تأیید نمیکند (ص 218ـ219، 228ـ229). یک قرن و نیم بعد، ادریسی (ج 1، ص 255) در بارة این مکان میگوید: «شهر تاهرت در روزگار گذشته از دو شهر بزرگ تشکیل میشد...». یاقوت حموی تاهرت قدیم و جدید را میان تلمسان و قلعة بنیحَمّاد و دارای بارش فراوان ذکر کرده است (ج 1، ص 813). عبدری که در مسیر کاروان حج، کل پهنای مغرب را طی کرد، در رحلة (سفرنامه) خود ذکری از این شهر نکرده است. لئوی آفریقایی (متوفی پس از 957/ 1550) تصور مبهمی از این شهر داشته است. او فقط ویرانههای شهر را پیدا کرد، ویرانههایی که به گفتة او «به شهری تعلق داشتند و طبق نظر برخی، رومیان آن را تأسیس کرده بودند». او اشارة دیگری به تاهرت نمیکند، اما از تَقْدِمْت (= تگدمت) یاد میکند که سابقاً ادریسیان در آن حکومت میکردهاند. او میافزاید که جنگها تلفاتی بهجا گذاردهاند و آنچه مسافر میتواند در آنجا ببیند تنها بقایای بناهاست، همانطور که من دیدم (ج 2، ص40ـ41). در حفاریها، آثار کمارزشی بهدست آمده است (مارسه و دسو لامار، ص 24ـ54).تاهرت براثر جنگهایی که در پی حاکمیت فاطمیان در سراسر مغرب مرکزی درگرفت، صدمات بسیار دید. برای اهالی، جابجایی سریع و به همراه بردن چادرها و دامها اهمیت بسیار یافت و چادرنشینی، تنها شیوة بقا شد. در 298، 312، 320، 358ـ360، شهر با حملات پیاپی روبرو شد. در 360، بُلُکّین (رجوع کنید به بُلُقّینبن زیری * ) در جریان انتقامگیری از پدرش، زیری، زناته را در آنجا قتلعام کرد، به گونهای که «مؤذّن برای فراخواندن مردم به نماز از اجساد آنها بالا رفت» (ادریسی، ج 1، ص 37). وی در رمضان 362 به تاهرت شبیخون زد و آنجا را تسخیر کرد. «او مردها را قتلعام کرد، زنها و بچهها را بهبردگی درآورد، شهر را غارت کرد و سوزاند» (همان، ج 1، ص 48). در 374، منصور زیری «با قتلعام و غارت» شورشی را در آنجا فرونشاند (همان، ج 1، ص 79). این شهر از 408 بهبعد، جزو قلمرو حَمّادی بود. امیر عبدالقادرِ الجزایری * پایتخت خود را در تگدمت (1251ـ1259) قرار داد. در آنجا بود که ژنرال لا موریسیر در 1280/1863 تیهرت (تیارت ) امروزی را برپا کرد، که امروزه مرکز «ولایت» است. تاهرتِ دودمانِ رستمی دیگر وجود ندارد.منابع: ] ابنحوقل [ ؛ ابنصغیر، اخبارالائمةالرستمیین بتاهرت ، در Les Cahiers de Tunisie ، ج 23، ش91ـ92 (1975)؛ ] محمدبن محمد ادریسی، کتاب نزهةالمشتاق فیاختراق الا´فاق ، قاهره: مکتبة الثقافة الدینیّة، بیتا.؛ اصطخری [ ؛ عبداللّهبن عبدالعزیز بکری، کتاب المسالکوالممالک ، چاپ ادریان فانلیوفن و اندریفری، تونس 1992؛ ] حدودالعالم ؛ حمداللّه مستوفی، نزهةالقلوب [ ؛ احمدبنسعید شماخی، کتاب السیر ، چاپ محمدحسن، تونس 1995، فهرست؛ لئوی آفریقایی، وصف افریقیا ، ترجمه عنالفرنسیة محمد حجی و محمد اخضر، بیروت 1983؛ عبداللّهبن محمد مالکی، کتاب ریاض النفوس ، چاپ بشیر بکوش، بیروت 1401ـ1403/1981ـ1983 ] مقدسی؛ یاقوت حموی؛ یعقوبی، البلدان [ ؛F. Dachraoui, Fatimides , Tunis 1981, 134, 150-154, 206-208, 237-238; L. Golvin, Le Maghrib central ب l'إpoque des Zirides , Paris 1957, index; Idr ¦âs, Z i ¦r i ¦des, Paris 1962; Ch. A.Julien, Histoire de l'Algإrie contemporaine , Paris 1964, index; A. Laroui, L'histoire du Maghreb , Paris 1970, index; J. Lethielleux, Ouargla, citإ saharienne, des origines au dإbut du XX e siةcle, Paris 1983; G. Marµais and A. Dessus-Lamare, " Tihert-T agdemt", Revue Africaine , xc [1946]; M. Talbi, "Effondrement dإmographique au Maghreb du XI e au XV e siةcle", Les Cahiers de Tunisie , XCVII-XCVIII (1977), 51-60; Brahim Zerouki, L'imamat de Tahart , Paris 1987.