تاکُرُنّا ، نام یکی از ایالات («کُوَر»: جمعِ «کوره») اندلس ازقرن دوم تا چهارم و پنجم/ هشتم تا دهم و یازدهم، دستکم تا شکلگیری طوایف ] = ملوکالطوایف [ . تا حدی عجیب است که در منابع عربی محدودههای این ایالتها با دقت مشخص نشده است، ازینرو مجبوریم به حدود تقریبی که جغرافیدانها و مورخان وقت مشخص کردهاند، اتکا کنیم. این مطلب در بارة کورة تاکرنّا نیز صدق میکند، زیرا منابع در مورد این تقسیمبندی اداری مبهماند. میدانیم که ناحیة اصلی آن رُنده/ رونده * بوده که در عینحال یکی از استحکامات آن نیز به شمار میآمده است، اگرچه طبق نظر ابنغالب رنده «اقلیم» یا ناحیهای از کورة استجه (اثیخا ) را تشکیل میداده است. در این مورد باید بهیاد آورد که سیرا دو رنده در زمانهای مختلف بخشی از استجه، قرطبه (کوردوبا/ کوردووا) و اشبیلیه (سِویل) را تشکیل میداده است. ابنسعید مغربی در مُغرِب (ج 1، ص330) میگوید که شهر تاکرنّا مرکز کوره بود که بعدها ویرانه شد. شاید در مراحل نخست ورود مسلمانان، آنجا محل استحکامات بوده که بعدها به ضرورت یا بر اثر تدابیر سیاسی ـ نظامی یا بهسبب برخی دگرگونیهای اداری متروک شده است. گفتنی است که ابنسعید مطلب خود را در قرن هفتم/ سیزدهم نوشته و ممکن است که توصیفات او مبتنی بر اطلاعات قدیمی بوده باشد.از قلعههای اصلی تاکرنّا، بُبَسترو (رجوع کنید به بُبَشتر/ ببشترو * ) پناهگاه عمربن حفصون بوده است. وجود کورهای بدیننام در این مکان قطعی بهنظر میرسد؛ مکانی که به نوشتة کتاب مجهولالمؤلف ذکر بلاد الاندلس ، یک جُند یا گروه نظامی از 125/ 743 تا چند سال بعد که فرمانروای ایالت با سربازانش برای بیعت با عبدالرحمان اول در پیش او حاضر شد، در آنجا مستقر شده بود. پس از این رویداد، نام تاکرنّا در میان کورههای اندلس ذکر میشود و ابنحیّان از فرماندارانی نام میبرد که عبدالرحمان سوم در دوران حکومتش آنها را عزل یا نصب کرده است. رنده در قرن پنجم/ یازدهم، مقر طایفهای بربر به نام بنویفرَن بود. این طایفه جزو زناته بودند و همان اواخر به این شبهجزیره آمده بودند (ابنابّار، ج 2، ص50، پانویس2). بنویفرن سرزمین تاکرنّا را که زمانی مستقل بود، در 431/ 1039ـ1040 پس از مرگ حاکمِ مالقه (مالاگا)، ادریس مُتَأَیّد ] باللّه [ ، اشغال کردند و در همین سال هلالبن ابیقُرّه یَفرَنی شورش کرد و بار اول تا 445/ 1053ـ1054 حکومت راند. هنگامی که معتضد او را به مدت چهار سال در اشبیلیه به زندان افکند، پسرش بادیس جانشین او شد، اما چنان ظالمانه رفتار کرد که پدرش پس از آزادی از زندان در 449/ 1057ـ 1058 و به دست آوردن قدرت دوباره، او را اعدام کرد. هلال کمی بعد درگذشت و پسر دیگرش، ابونصر فَتوح، جانشین او شد، اما بر اثر شورش یکی از فرماندهانش که با معتضد همپیمان شده بود، این امیرنشین در 457/ 1065 جزو پادشاهی اشبیلیه شد. این منطقه در 484/ 1091 بهدست مرابطون افتاد. طبق گزارش ابنابّار (ج 2، ص 242) در آخرین مرحلة قدرت این سلسله، به مثابة جزوی از روند مشهود در بخشهای دیگر اندلس، ابوالقاسم اَخْیَلبن ادریس شورش کرد (نیز رجوع کنید به ابنسعید مغربی، ج 1، ص 335). اما به نظر میرسد که مدت آن کوتاه بوده، چون متعاقب آن مردم تاکرنّا ابوالغَمْربن شائببن غرّون را مجدداً به قدرت بازگرداندند. بیدق اظهار میکند که اشغال منطقه در دورة موحّدون بدون جنگ صورت گرفت. سرانجام اینناحیه، بخشیاز سلطاننشین نصری ] بنونصر [ غرناطه (گرانادا) شد و در 890/ 1485 سلاطین کاتولیک آن را تصرف کردند.در جامعة تاکرنّا، عنصر بربر اهمیت داشت و شامل عَوْسَجه ــ که احتمالاً در زمان فتح وارد آنجا شده بودند ــ و زَجاجِله از قبیلة اِتّافْت، بخشی از نَفْزه، میشد. در دورة امیرنشینیِ قرطبه، زجاجله مقامات عالیرتبهای برای دربار تأمین کردند. در طول قرن پنجم/ یازدهم، گروههای جدید بربر با بنویفرن وارد منطقه شدند. به هنگام فتح منطقه، جمعیت مسیحی درخور توجهی در آنجا وجود داشته است که برخی از آنان احتمالاً تغییر آیین داده «مُوَلَّد» شدند و برخی دیگر به دین خود وفادار مانده «مُزَرَب» گردیدند. از زمرة این مسیحیان، نیاکان عمربن حَفصون بودند که جدّ بزرگش، جعفر، در دورة حَکَم اول در تورّشیلّا ، واقع در کورة ریّه (مالقه/ مالاگا)، اقامت گزیده بود. شخصیتهای عربتبار نیز در تاکرنّا معروف بودند. در قرن پنجم/ یازدهم، خاندان لَخْمیان از تبار بنوحکیم، نظیر دیگران، اشبیلیه را به قصد رنده ترک کردند (مقّری، ج 1، ص 328). تاریخ ظهور خاندان اَزْد عرب در آنجا نامعیّن است؛ مُقْری عمربن عبدالمجیدالرُندی (548ـ609/ 1153ـ1213)، از مشاهیر این خاندان بود (همان، ج 5، ص 605). تاریخ ورود خاندان جُذام نیز نامعیّن است. قاضی و حافظ مشهور، ابوحجّاج یوسف جذامی مُنتِشاقِری، از افراد این خاندان است (همانجا). وی معلم ابنخطیب بود و تا قرن هشتم/ چهاردهم در رنده و مَربِلّه به حرفة خود اشتغال داشت. سرانجام باید از چند خانوادة یهودی، از جمله خانوادة الیاسبن صَدّود، پزشک قرن ششم/ دوازدهم، یاد کرد.مؤلف کتاب ذکر بلاد الاندلس اظهار میدارد که تاکرنّا کوههای فراوان دارد و دارای قلعههای دستنیافتنی متعدد بوده است، و رنده مکانی باستانی با زمینهای حاصلخیز و مراتع خوب و مزایای دیگر بوده، از جمله رستنی معطّر و پرخواهان کوهستانی به نام درخت گیلاس مَهلِب داشته است.منابع: ابنابّار، کتاب الحُلةالسّیراء ، چاپ حسین مونس، قاهره 1963، ج 2، ص 49، 241ـ244؛ ابنحیّان، المقتبس ، ج 5، چاپ چالمتا، مادرید 1979، فهرست؛ ابنسعید مغربی، المغرب فی حلی المغرب ، چاپ شوقی ضیف، قاهره 1964؛ احمدبنمحمد مقّری، نفح الطیب ، چاپ احسان عباس، بیروت 1388/1968؛C. Ruis de Almodئvar, "Notas para el estudio de la taifa berإber de Ronda: los Banu ¦I ¦fra ¦n", Andalucia islؤmica . Textos y estudios , II - III (1981-1982), 5-106; Abu ¦Bakr b. ـ Al ¦âBayd ¢h ¢ak ¤, Ta ف r i ¦k ¢h ¢, tr. Le ¨vi-Provenµal, in Documents inإdits d'histoire almohade , Tetuan 1957, index: D ¢h ¢ikr bila ¦d al-Andalus, ed. and tr. L. Molina, Madrid 1983, 20-21, 60, 92; Ibn Gha ¦lib, Farh ¤a , tr. Vallvإ, in Anuario de Filologia , I (1975), 384; L. Torres Balbas, "La acropol âs musulmana de Ronda", Al- Andalus , IX (1944), 449-481; J. Vallvإ, " De nuevo sobre Bobastro", Al- Andalus , XXX (1965), 139-174; M a . J. Viguera, Noticias dispersas sobre Ronda musulmana , in Actas XII Congreso UE ¦AI, Malaga 1984 , Madrid 1986, 757-769; Viguera, Los reinos de taifas y las invasiones magribصes , Madrid 1992, index.