تارابی ، محمود ، رهبر قیامی در بخارا در سدة هفتم. خاستگاه وی قریة تاراب، در سه فرسخی بخارا، بود. پیشة غربالسازی داشت. در منابع تاریخی به جزئیات زندگی او اشارهای نشده و شهرت او وامدار قیامش در برابر مغولان است. منابع اندکی به قیام وی علیه مغولان در 636، اشاره کردهاند. تاریخ جهانگشای یگانه منبعی است که این قیام را کاملاً شرح داده است و مطالب تاریخ روضة الصفا (قسم 5، ص 886 ـ 888) و تاریخ حبیبالسیر (ج 3، ص 78ـ79) نیز تکرار همان است.دوران زندگی تارابی مصادف بود با درگیری و تاختوتاز غوریان، قراختائیان و خوارزمشاهیان در ماوراءالنهر که هر یک مدتی بر آنجا فرمان راندند (رجوع کنید به بارتولد، ج 2، ص 720ـ739). در 617، با حملة چنگیزخان به بخارا، این شهر ویران شد و اهالی آن کشته شدند یا فرار کردند (جوینی، ج 1، ص 79ـ83) و تا قرن هشتم که ابنبطوطه از آنجا دیدن کرد شهر همچنان نیمه ویران بود (ج 1، ص 414). در زمان اوگتای قاآن * ، حکومت ناحیة سغد ــ که بخارا جزئی از آن بود ــ به محمود یلواج (رجوع کنید به یلواج * ، خاندان) خوارزمی رسید، و قیام تارابی نیز در همین دوره بود (جوینی، ج 1، ص 84 ـ 85). به گفتة جوینی (همانجا) تارابی در «لباس اهل خرقه» کارش را با «پَریداری» آغاز کرد. وی نزد خواهرش علوم غریبه و پریداری آموخت و مدعی بود که از طریق ارتباط با جنّیان قادر به شفا دادن بیماران و کاهش دادن درد و رنج است و ظاهراً چند نفر نیز از این راه شفا یافته بودند و همین امر سبب شد که عدهای مرید او شوند و وی را صاحب کرامت بدانند (همان، ج 1، ص 85 ـ86). در همین هنگام شمسالدین محبوبی که فقیه بود و با پیشوایان دینی بخارا درگیری داشت، به تارابی پیوست و به مردم اعلام کرد که در یکی از نوشتههای پدرش از مردی با ویژگیهای تارابی نام برده شده است که میتواند جهان را از بدی پاک کند. همین امر بر شمار پیروان تارابی افزود (همان، ج 1، ص 86). بزرگانِ بخارا که از قدرت گرفتن تارابی بیمناک شده بودند، کسی را به خجند نزد یلواج فرستادند تا از او کمک بگیرند. همزمان، گروهی از مغولان به تاراب رفتند و تارابی را به بخارا دعوت کردند، به قصد آنکه در نزدیکی بخارا، در محلی به نام سرپل وَزیدان، او را بکشند. اما تارابی به نیتشان پی برد و از آنان خواست تا نسبت به او سوء نیت نداشته باشند. مغولان به گمانِ ارتباط او با نیروهای غیبی به وی گزندی نرساندند و تارابی به سلامت به بخارا رسید و در سرای سنجر مَلک ــ رهبر قیامی علیه خاندان برهان در بخارا در 604 ــ سکونت گزید. امیران بخارا گرچه در ظاهر به او احترام میگذاشتند، در باطن در پی فرصتی بودند تا او را از میان بردارند، اما نمیتوانستند، زیرا تارابی پیروان فراوانی داشت و هر روز بسیاری از مردم برای تبرّک نزد او میرفتند، تا اینکه یکی از مریدانش او را از سوءقصد آنان مطّلع کرد (همان، ج 1، ص 86 ـ87). تارابی، با چند تن از یارانش از آنجا گریخت و به تَل باحَفص رفت. مردم و صاحبمنصبان در بخارا در جستجوی او بودند که خبر رسید تارابی در بیرون شهر است و شایع شد که به سرتل پرواز کرده است، و این را از معجزات او دانستند. تارابی از پیروانش خواست تا آمادة نبرد شوند و دنیا را از بیدینان پاک کنند (همان، ج 1، ص 87). این گروه وارد بخارا شدند و در سرای رابع ملک اقامت گزیدند. تارابی اشراف و امیران شهر را احضار کرد و به کسانی که با او همراهی کردند، منصب داد، از جمله منصب خلافت را به فخرالدین برهانی و صدارت را به شمسالدین محبوبی سپرد، سپس دشمنان خود را قلعوقمع کرد. برخی از آنان نیز از بیم جان فرار کردند. تارابی به پیروانش اجازه داد که اموال اعیان و اشراف شهر را تصرف کنند، ازینرو آشوب به پا خاست. خواهر تارابی که موافق این اَعمال نبود، او را ترک کرد (همان، ج 1، ص 87 ـ 89).تارابی ادعا میکرد که لشکریانش دو قسماند، یکی از نوع بشر که ظاهر است، دیگری از جنّیان که مخفیاند. یک بار هم پیشگویی کرده بود که از غیب برای آنان سلاح فرستاده میشود. از قضا، بازرگانی با بار شمشیر از شیراز آمد و شمشیرها را به آنان داد. پس از این واقعه، بر تعداد مریدان تارابی افزوده شد و شکی برای آنان نماند که او صاحب کرامت است (همان، ج 1، ص 88). در همین بین، امیران فراری بخارا که در کرمینیه، در چهارده فرسنگی بخارا، بودند با مغولان آنجا متحد شدند و برای جنگ به شهر آمدند. تارابی و شمسالدین محبوبی بدون سلاح به مقابله با آنان رفتند. شایع شده بود که هرکس علیه تارابی اقدام کند، خشک میشود و لشکریان مغول که کموبیش خرافاتی بودند، با احتیاط دست به شمشیر میبردند. سرانجام در این جنگ، تارابی و شمسالدین محبوبی کشته شدند. در همین هنگام، طوفان شدیدی بلند شد و طرفین وحشت کردند، زیرا طوفان را از کرامات تارابی میدانستند. مغولان فرار کردند و لشکریان تارابی در پی آنان رفتند و بسیاری را به هلاکت رساندند. اهالی روستاهای اطراف نیز با بیل و تبر عمّال و مأموران مالیاتی را از پای درآوردند. پیروان تارابی که او را نیافته بودند، ادعا کردند که او غیب شده است و تا زمان ظهور او، برادرانش، محمد و علی، جانشین او هستند. برادران تارابی با پیروانشان شهر را غارت کردند و پس از یک هفته دو تن از سرداران مغول، ایلذرنوین و چکین قورچی، با سپاهی بزرگ به جنگ قیامکنندگان آمدند. برادران تارابی نیز که بدون سلاح به مقابلة آنان رفته بودند، به همراه بسیاری از پیروانشان کشته شدند. پس از آن مغولان تصمیم به غارت بخارا و نابودی اهالی آنجا گرفتند که با میانجیگری محمود یلواج از انتقام مغولان نجات یافتند (همان، ج 1، ص 89 ـ90).جوینی که همعصر تارابی بوده نظر مساعدی به او و قیامش نداشته و همواره از او با عنوان «جاهل» یاد کرده است (رجوع کنید به ج 1، ص 85 ـ90)، اما از گزارش او میتوان تاحدودی به علل این قیام پی برد. ظاهراً محمود تارابی قصد براندازی اشراف بخارا یا درگیری مستقیم با مغولان را نداشته و بیشتر در صدد بوده تا با رسیدن به حکومت، قدرت آنان را تعدیل کند. نابسامانی شرایط اجتماعی و اقتصادی نیز به قیام او کمک کرده است.برخی قیام تارابی را مذهبی دانسته و حتی احتمال دادهاند که وی شیعه بوده است (آژند، ص 19). بارتولد (ج 2، ص 985) نیز منشأ دینی این قیام را تأیید کرده، اما آرای تارابی را نمایانگر عقاید اسلامی ندانسته و گفته است که وی با تکیه بر اعتقادات خرافی مردم بود که توانست قیامش را رهبری کند.منابع: یعقوب آژند، «قیام تارابی»، کیهان فرهنگی ، سال 3، ش 1 (فروردین 1365)؛ ابنبطوطه، سفرنامة ابنبطوطه ، ترجمة محمدعلی موحد، تهران 1361ش؛ واسیلی ولادیمیروویچ بارتولد، ترکستاننامه: ترکستان در عهد هجوم مغول ، ترجمة کریم کشاورز، تهران 1366ش؛ جوینی؛ خواندمیر؛ محمدبن خاوندشاه میرخواند، روضةالصفا ، تهذیب و تلخیص عباس زریاب، تهران 1373 ش.