تاجیک/ تاجیکها ، قومی مسلمان و فارسیزبان از نژاد آریایی، قدیمترین ساکنان آسیای مرکزی و افغانستان و ناحیة سینکیانگ چین، و عمدهترین جمعیت جمهوری تاجیکستان * در سدة چهاردهم. این قوم در شمال هندوستان، ازبکستان، قرقیزستان، قزاقستان و ایران نیز پراکندهاند. شرقیترین منطقة تاجیکنشین، وادی سرکول سینکیانگِ چین است (همام، ص 94). تاجیکها در ایران، عمدتاً در استانهای خراسان و سیستان و بلوچستان به سر میبرند (کیهان، ج 2، ص 46، 211؛ مرکز آمار ایران، ص 30).دربارة اصلونسب قوم تاجیک نظرهای گوناگونی مطرح شده است، از جمله: فرزندعرب که در عجم زاده و بزرگ شده است، طایفة غیرعرب ــ که با مطلب قبلی تناقض دارد ــ و طایفة غیرترک (برهان، ذیل «تاجِک»؛ شاد؛ غیاثالدین رامپوری؛ علیاکبر نفیسی، ذیل مادّه)، نام قومی از ترکها (سامی، ذیل مادّه)، غلامِ آزادی که کشاورز باشد (علیاکبر نفیسی، همانجا) و نسل ایرانی و فارسیزبان (داعیالاسلام، ذیل مادّه). محمد یوسفخان در تاریخ یوسفی ، تاجیکها را مغول دانسته است، در حالی که مغولها غیرخود را تاجیک میگفتهاند (آقهباش قاجار، ص 271).لفظ تاجیک به صورتهای تازیک و تاژیک نیز آمده است (رجوع کنید به بندهش ، ص31؛ داعیالاسلام، ذیل «تازیک»؛ بهار، ص161؛ میراحمدی، ص 237). سبئوس ، تاریخنگار ارمنی سدة اول/ هفتم، بارها تاجیک را به معنای عرب آورده است (رجوع کنید به ص 53، 74ـ 75، 78، 134؛ نیز رجوع کنید به بارتولد، 1373ش، ص 54). به نوشتة سوندرمان (ص 56)، سُغدیها پیش از اسلام به عربها «تاژیک» میگفتهاند، اما وی (ص 57) تاجیکها را مانویانی دانسته است که به فارسی نو صحبت میکنند و از قرن سوم/ نهم ادبیات مانویِ برجستهای به فارسیِ نو آفریدهاند. همچنین تازک مخفف تازیک یا تاجیک است که ترکان به ایرانیان اطلاق میکردهاند (بیهقی، ج 2، ص 520، حواشی خطیب رهبر، ص 609؛ داعیالاسلام، ذیل مادّه). تاجیک به معنای قومی آریایینژاد از ریشة « تات » است (ماهیار نوّابی، ص 446). نام «دایتیا» (رودی مقدّس در ایران ویج) در اوستا ، به احتمال قریب به یقین با واژة تات و تاجیک همریشه است. همچنین «دادیگ» ــ که بخشی از اوستا دربارة مسائل فقهی بوده است ــ میتواند با واژة تاجیک مرتبط باشد ( اوستا ، ص 659؛ سجادیه، ص 177ـ 178؛ تفضّلی، ص 72). احتمال دارد که واژة تاجیک از ریشة داد به اضافة پسوند ایک ( دادیک به معنای بسیار دادگر) در فارسی تاجیکی باشد، مانند خَندانیک (کسی که بسیار میخندد).از قوم تاجیک در سدههای گذشته به نام «سارت»، از ریشة سَرْتْ * هَوَهَه سانسکریت به معنای «بازرگان»، یاد شده است. مغولها پس از حمله به آسیای مرکزی در اوایل قرن هفتم، ترکهای صحرانشین را ترک و فارسیزبانانِ شهرنشین و روستانشین را سارت میگفتهاند ( د.تاجیکی ، ج 6، ص 609). ابوالغازی در قرن یازدهم، تاجیکهای خوارزم را سارت و تاجیکهای بخارا را تاجیک نامیده (به نقل بارتولد، 1373ش، ص 64) که احتمالاً منظور او از سارت، تاجیکهای آمیزش یافته و از تاجیک، تاجیکهای خالص بوده است. اصطلاح سارت در زمان تیموریان (ح 771ـ916) کاربرد بیشتری داشته و مترادف تاجیک به کار میرفته است (رجوع کنید به میراحمدی، ص 244). امیرعلیشیر نوائی (844ـ906) به فارسیزبانان، ظهیرالدین بابر (متوفی 937؛ گ3) به اهالی فرغانه و بلانکنناگل و وامبری به قدیمترین ساکنان بومی خوارزم، سارت گفتهاند (رجوع کنید به مساف ، 1996، ص 126). پژوهشگران روسی مانند کان ، نالیفکین ، گرت نر ، گربنکین و بنیاکوفسکی ، قدیمترین سکنة فرغانه را تاجیکها ذکر کردهاند (رجوع کنید به باباخانف، ص 60ـ 61). در پایان سدة سیزدهم به آمیزهای از ترک و تاجیک سارت میگفتهاند که جمعیتی بیش از یک میلیون تن داشتهاند. در پایان سدة سیزدهم و ابتدای سدة چهاردهم نیز در قسمتهایی از آسیای مرکزی گاهی به قزاقها و قرقیزها، سارت گفته میشده است (رجوع کنید به بارتولد، 1373 ش، ص 65؛ د. تاجیکی ، همانجا). بارتولد (رجوع کنید به 1373 ش، ص 57) به تاجیکهای نواحی کوهستانی، «غَرچه» یا «غرچهگان» (غر: کوه) گفته است.در منابع یونان باستان و چین نیز دربارة قوم تاجیک مطالبی آمده است. هرودوت ( ? 484ـ ? 425 قم؛ ج 3، ص 190) در ذکر ناحیة هفتم مالیاتیِ دولت هخامنشیان ــ که بخشی از آسیای مرکزی را فرا میگرفت ــ نام چهار قوم ساتاژی ، گانداری ، دادیک و آپاری را که 170 تالان (واحد وزنی در یونان قدیم معادل 26 کیلوگرم) به خزانة شاهی میپرداختهاند، ذکر کرده است (نیز رجوع کنید به پیرنیا، ج 2، ص 1473؛ توینبی، ص 100؛ آتهخانف ، ص2). پیرنیا (ج 1، ص 733) در بخشی از کتاب خود که به سلاحهای ارتش هخامنشیان پرداخته است به قوم دادیکس (با حفظ پسوند یونانی "S" ) یا دادیک، در کنار اقوام مشهور آسیای مرکزی مانند سغدی و پارتی و خوارزمی، اشاره کرده و آنها را تاجیکهای قرون بعد، ساکن در بخارا و پیرامون آن دانسته است (نیز رجوع کنید به جاوید، ص 193). در سالنامههای چینی متعلق به سدة دوم میلادی از قوم «تهآجی» (رجوع کنید به محمدجان شکوری، 1996، ص 28؛ قس سجادیه، ص 179 که آن را «تائوچی» ضبط کرده) یاد شده است که احتمالاً صورت پیشین واژة تاجیک در زبان چینی است. نویسندهای چینی در نیمة دوم قرن اول/ هفتم ساکنان تخارستان را «داشی» نامیده است (نعمتاف، 1989، ص241ـ242 به نقل از برنشتام )؛ بنابراین میتوان واژههای دایتیا ، دادیکس یا دادیک ، دادی ، تهآجی ، تائوچی و داشی را صورتهای دیگر واژة تاجیک دانست.بعضی، کلمة تاجیک را برگرفته از نام قبیلة «تاج» (داعیالاسلام، همانجا؛ ذهنی، ص 216) و برخی دیگر آن را برگفته از نام قبیلة عربی «طی» (سوندرمان، ص 51؛ ماهیار نوابی، همانجا؛ میراحمدی، ص 237) و نیز برگرفته از نام قوم «جاط» (یا جَت/ جط) ــ که در ایران و پاکستان ساکناند (سجادیه، ص 177) ــ دانستهاند. برخی دیگر نیز تاجیک را برگرفته از واژة « تاج » ذکر کردهاند (عینی، ص 41؛ شکوری، 1996، همانجا؛ گدازاده ، ص 97ـ 98؛ جاوید، ص 204ـ 205؛ عمرزاده، ص 268). محیط طباطبائی (ص 104) تاجیک را صفتی برای ایرانیانِ فارسیزبان دانسته و نسبت داشتن آن را به قبیلة طی رد کرده است.در اسناد تورفان * ، متعلق به هزار سال پیش، واژة تَجیگْنی مشتق از تاژیک، بهکار رفته است که نمیتوان آن را از قوم تاجیکِ ساکن در آسیای مرکزی جدا دانست (سوندرمان، ص 48ـ49). همچنین واژة تاجیک در دیوان اللغات ترک (تألیف در 466) به صورت تَژِک ذکر شده است (کاشغری، ذیل «تژک»).قوم تاجیک در سه مرحله و در سه منطقه تشکیل یافته است: در دورة ساسانیان (ح 226ـ ح 652 میلادی) در شمالشرقیِ خراسان؛ در سدة اول و دوم در ماوراءالنهر؛ و در دورة سامانیان (ح 261ـ389) در قلمرو دولت بخارا (نعمتاف، 1997، ص 80 ـ83). قوم تاجیک شامل این گروههاست: سغدیها (ساکن در وادیِ زرافشان و قشقادریا و پیرامون قسمت وسطای سیردریا)، باختریها (ساکن در حاشیة سَرگَه و پیرامون آمودریا)، مرغیانیها و پارتها (ساکن در حاشیة مرغاب و شمال و جنوب کوه کُپهداغ)، خوارزمیها (ساکن در قسمت سفلای آمودریا)، فرغانیها (ساکن در وادی فرغانه) و سکاییها (ساکن در صحرای آسیای مرکزی و نواحی کوهستانی تینشان و آلای و پامیر؛ رجوع کنید به غفوروف، ج 1، ص 571 ـ572؛ نعمتاف، 1997، ص 84؛ گدازاده، ص 94؛ ) تاریخ خلق تاجیک ( ، ج 2، ص 554 ـ 556؛ بولشایا ، ج 41، ص 464). از قبیلة مشهور «تُور» ــ که در آسیای مرکزی بهسر میبرند ــ نیز به عنوان نیاکان قوم تاجیک یاد شده است (یعقوبشاه، ص 217؛ باباخانف ، ص 22). بطلمیوس از قبیلة «یَکْسارْت» ــ که احتمالاً همان سارت است ــ خبر داده است که در سدة چهارم قبل از میلاد در کنار رود یکسارت (سیر دریای کنونی) زندگی میکردهاند (مساف، ص 137).رشد حکومت هخامنشیان در تشکلِ قومی اجداد تاجیک نقش بزرگی داشته است (باباخانف، ص 27ـ 28). در هزارة یکم پیش از میلاد، سغدیها و باختریها و مرغیانیها و پارتها و خوارزمیها و فرغانیها و سکاییها و تورها و سارتها/ سرتها ــ که همگی آریایی بودند و به زبانهای باستانیِ ایرانی گفتگو میکردند ــ مناسبات بازرگانی و اقتصادی و سیاسی، و نیز مشترکات فرهنگی داشتند (رجوع کنید به غفوروف، ج 1، ص 30ـ31، 572؛ نعمتاف، 1997، ص 82؛ ) تاریخ خلق تاجیک ( ، ج 2، ص 556).در تشکل تاجیکها، ترکهایی که از سدة چهارم تا هشتم میلادی به آسیای مرکزی راه یافته بودند و نیز عربهای ساکن در آنجا، حضور داشتهاند ( ) تاریخ خلق تاجیک ( ، همانجا). عواملی چون قرارگرفتن طایفهها در کنار هم، دادوستد، قرارداشتن در مسیر جادة ابریشم و مشترکات فرهنگی و زبانی، از مهمترین زمینههای تشکل قوم تاجیک به شمار میرود (رجوع کنید به نعمتاف، 1997، ص 44). با حضور همین طایفهها و مناسبات آنها در سدة چهارم و پنجم میلادی، قوم تاجیک شکل گرفت. پشتیبانی سامانیان از زبان و ادب فارسی دری موجب استقلال فرهنگی و سیاسی قوم تاجیک شد و زمینهای فراهم ساخت تا زبان فارسی تا هزار سال بعد زنده بماند و زبان رسمی دولتی قوم تاجیک شود (رجوع کنید به ادامة مقاله؛ غفوروف، ج 1، ص 572؛ شکوری، 1996، ص 34؛ ) دایرةالمعارف بزرگ شوروی ( ، ج 25، ص 283؛ نعمتاف، 1997، ص 82؛ شریف شکوروف ، ص 5). از مراکز فرهنگی تاجیکنشین که در تشکل تاجیکها نقش مؤثری داشتند میتوان به بخارا، سمرقند، بلخ، مرو، نیشابور، خجند، اخسیکت، پنجیکت، هُلبُک و ترمذ اشاره کرد (بارتولد، 1927، ص 17ـ21). پس از دورة سامانیان، اگرچه حکومتهای ترکنژادی مانند قراخانیان، غزنویان، کیدَنها، خوارزمشاهیان، سلجوقیان و مغولها به قدرت رسیدند، فرهنگ و بویژه زبان قوم تاجیک حفظ شد. در قسمتهایی از آسیای مرکزی نیز دولتهای تاجیکی وجود داشت، از جمله دولت غوریان از 543 تا 612 در ولایت غور در افغانستان، کَرْتْها از قرن هفتم تا هشتم در هرات، سربداران در قرن هشتم در سمرقند و نیز حکومتهای بخشهای شرقیِ بخارا (باباخانف، ص 71، 83 ـ92).بیشتر تاجیکها سنّی حنفی، و عدهای از آنان در پامیر شیعة اسماعیلیاند (همام، ص 94ـ95).دربارة ویژگیهای قوم تاجیک مطالب فراوانی در منابع ذکر شده است؛ این قوم به داشتن عدالت و زندگی مسالمتآمیز وصف شدهاند (نوبهار، ص 220ـ221) و آنان را مردمانی غیرمتظاهر، قدرشناس، گشادهرو و آرام دانستهاند (همان، ص 217؛ پاشینو، ص 296؛ سیدی، ص 305). تاجیکها با زادگاه خود پیوندی ناگسستنی دارند، عمدتاً رعیت و زحمتکشاند و زمین مرده را احیا و سرسبز میسازند، به عهد خود وفادارند و بر داشتن روابط حسنه با ملتهای دیگر و روابط خویشاوندی و حُسن معامله تأکید دارند (نوبهار، ص 218ـ222؛ شیروانی، ص 184؛ صدیقی، ص 235). تاجیکهای کوهستاننشین نیز به صلحطلبی و داشتن روحیة روستایی و همگرا مشهورند (همام، ص 98). پوپوف که دربارة گیاهانِ آسیای مرکزی پژوهش کرده، نوشته است که در هرجایی که تاجیکها به سر میبردهاند، آثار و بقایای عالی کشاورزی و انواع گیاهان پربار و ارزشمند دیده میشود. کولدوین ویژگی بارز قوم تاجیک را صلحدوستی آنان دانسته است. به گفتة مدّن دورف ، این قوم توانسته است با سختکوشی راه پیشرفت خود را طی قرون هموار کند (رجوع کنید به مساف، ص 130ـ131، 145ـ146). اسکندر منشی (ج 2، ص 557) از قوم تاجیک به «ندماء و مطربان» یاد کرده است. به نوشتة شیروانی (همانجا) قوم تاجیک علما و فضلا و حکمای بسیاری داشته است. این قوم هرگز هویت فرهنگی و زبانی و ادبی خود را از دست نداده است (صدیقی، همانجا).از آداب تاجیکها، جشن نوروز شهرت فراوان دارد ( د.تاجیکی ، ج 7، ص 429). آنان در دهة 1350 ش/1970 در قلمرو سابق اتحاد شوروی، جشن نوروز را احیا کردند که بر جمهوریهای دیگر، از جمله جمهوری آذربایجان و ازبکستان، تأثیر گذاشت. از دیگر سنّتهای آنجاست: «خانه بُراری» (خانهتکانی)، «چارشنبه آخران» (چهارشنبهسوری) و «سُمَنَک» (سَمنوپَزان؛ برای اطلاع بیشتر رجوع کنید به مسلمانیان قبادیانی، ص 30ـ36).از آمیزش تاجیکها و ترکها، اجداد ازبکها بهوجود آمدهاند (همام، ص 91). رادلف که در سدة سیزدهم/ نوزدهم به آسیای مرکزی سفر کرده، گفته است که رفتار و اخلاق ازبکها شبیه به تاجیکهاست (رجوع کنید به صدیقاف ، ص6). یابورسکی ــ که در 1363ش/ 1984 به بالاآبِ قشقادریا و سرخاندریا سفر کرده ــ همة اهالی این خطه را تاجیک دانسته و آنها را زیبا و پرطاقت وصف کرده و از نارضایتی آنها از ظلم و غارت ازبکهای بخارا خبر داده است (رجوع کنید به مساف، ص 133). به نوشتة سمیونف ، اگرچه تاجیکها تحت سلطة ازبکها بودهاند، توانستهاند با تلاش خود رهایی یابند و تقریباً همة منصبهای عالی را در دولت ازبکها بهدست آورند (رجوع کنید به همان، ص 140). به نوشتة بارتولد (1373ش، ص 61) جایگاه تاجیکها چنان بود که ترکها نمیتوانستند بدون آنان زندگی کنند. همچنین آداب و رسوم تاجیکها در تشکل قومی و مدنی قبایل آسیای مرکزی، هنگام تبدیل از زندگی عشایری به یکجانشینی، سهم عمدهای داشته است. پایداری این قوم در تمدن خود، بویژه زبان، به اندازهای بود که در حکومت ازبکها، فارسی زبانِ دیوان و دفاتر دولتی بود (میراحمدی، ص 243ـ246؛ د.تاجیکی ، همانجا). امیران بخارا برای جلب حمایت مردم، فارسی تاجیکی را زبان دولتی قرار داده بودند و در جمهوری بخارا که در سپتامبر 1920 تشکیل شده بود، فارسی تاجیکی همچنان زبان رسمی و دولتی بود (علییف، ص365؛ میراحمدی، همانجا؛ بارتولد، 1373ش، ص 73؛ مساف، ص 145).در 1299 ش / 1920 به موجب قانون اساسی جمهوری ترکستان، قرقیزها و ازبکها و ترکمنها اقوام بومی شناخته شدند و از تاجیکها ــ که قدیمترین سکنة منطقه بودند ــ ذکری به میان نیامد (بارتولد، 1373ش، ص 75)؛ در حالی که جمعیت تاجیکهای آسیای مرکزی در ابتدای سدة چهاردهم/ بیستم (طبق آمار روزنامة زرافشان در بیستم شهریور 1302 / یازدهم سپتامبر 1923) به 000 ، 400 ، 3 تن میرسید: 000 ، 100 ، 2 تن در جمهوری بخارا، 000 ، 750 تن در ولایت سمرقند، 000 ، 400 تن در وادی فرغانه و بقیه در نواحیِ دیگر (رجوع کنید به شکوری، 1373ش، ص 381؛ مساف، ص 85؛ باباخانف، ص 152). در 1303ش/ 1924 بهموجب تقسیمبندی مرزهای آسیای مرکزی («تَبَرتقسیم»)، جمهوری خودمختار تاجیکستان، در ترکیب جمهوری شوروی سوسیالیستی ازبکستان، با جمعیتی کمتر از یک چهارم تاجیکهای منطقه (بدون بخارا و سمرقند و خجند و دهها شهر مهم تاجیکنشین دیگر) تشکیل شد و زبان تاجیکی در آن رسمیت یافت. به نوشتة محییالدیناف (ص372ـ373)، در حدود 1299 ش / 1920 پنج یا شش خانواده از نژاد ازبک یا ترکزبان در شهر بخارا زندگی میکردند که به قبایل «درمن» منسوب بودند و در محلة درمنِ شهر بخارا زندگی میکردند و بقیة اهالی بخارا و 90% مردم اطراف شهر، تاجیک بودند. به نوشتة جلال اکرامی (ص361)، حدود شصت سال پس از تشکیل جمهوری بخارا، 80% مردم بخارا به زبان مادری خود، فارسی تاجیکی، صحبت میکردند. به نوشتة سعید نفیسی (ص 18) پس از هزار و اندی سال، زبان اکثر مردم بخارا فارسی است و بیشتر بخاراییان از نژاد ایرانیاند که امروزه به آنها تاجیک میگویند.عبدللّهرحیم بایف (از پانترکیستهای صاحب قدرت در آسیای مرکزی در نیمة اول قرن چهاردهم/ بیستم) در ذکر اقوام آسیای مرکزی، تاجیکها را قومی کوچک ذکر کرده است (رجوع کنید به شکوری، 1373ش، ص 391). پانترکیستها همچنین برای تخریب هویت ملی تاجیکها، مسلمانان شیعة شهر بخارا را فارس، و سنّیهای بخارا و اطراف آنجا را ازبک میخواندند (محییالدیناف، ص 375).با روی کارآمدن بلشویکهای روس، برتریجویی ازبکها بر قوم تاجیک در آسیای مرکزی شدت یافت و نظام کمونیستی حاکم شوروی و ترکان عثمانی، ازبکها را تقویت کردند (شکوری، 1373ش، ص 380؛ شکوروف، ص 420). حُسینف، رئیس کمیتة حزب کمونیست بخارا، در 1300ش/ 1921 از تلاش برای تبدیل بیش از نیمی از جمعیت بخارا به ازبک و اندکی به ترکمن و ایرانی و یهودی یاد کره است (به نقل شکوری، 1373ش، ص 385). بنابر مطالب روزنامة تاجیکستان سرخ (دهم شهریور 1309/ اول سپتامبر 1930، ش196)، عبدالرؤف فطرت، عضو دفتر سیاسی کمیتة مرکزی حزب کمونیست، پیشنهاد کرده بود که از کسانی که در ادارات به تاجیکی صحبت میکنند، پنجاه روبل جریمه گرفته شود (همان، ص 382).در زمان شوروی با جدا شدن شهرهای بخارا و سمرقند از جمهوری تاجیکستان، هویت ملی قوم تاجیک لطمه خورد. همچنین با ترور عدهای از روشنفکران و تبدیل خط از فارسی به لاتین و از لاتین به سیریلیک و تخریب مساجد و مدارس بهدست بلشویکها، به این قوم ستم شد (شکوروف، ص 415ـ417؛ متیندوست، ص 63). در قلمرو ازبکستان اجباری شدن ذکر «ازبک» در شناسنامة تاجیکها، استخدام نکردن افراد با شناسنامة تاجیکی، منع انتشار نشریة تاجیکی، بستن مدارس تاجیکی و منحلکردن گروههای تاجیکی در دانشگاهها از دیگر اقدامات ازبکها بر ضد تاجیکها، پس از مرزبندی تبر تقسیم بود.تاجیکستان در 1308 ش/ 1929 به جمهوری مستقل شوروی تبدیل شد و در این کار دولتمردانی چون عبدالرحیم حاجبایف، عبدالقادر محییالدیناف، نصراللّه مخدوم، عباس علییف، نثارمحمد تلاش بسیار کردند و حتی جان خود را از دست دادند. در مراحل بعدی عینی، غفوروف، تورسونزاده توانستند که اهداف دوراندیشانة سیاسی را از راههای فرهنگی عملی کنند و در بیداری و خودشناسی تاجیکها موفق شوند.در 1303ش/ 1924، با تشکیل جمهوری شوروی سوسیالیستی ازبکستان، بیش از دو میلیون تاجیک در آن بهسر میبردند. در آمار 1368ش/ 1989 تعداد آنها 560 ، 933 تن ذکر شده است (مساف، همانجا). بنابر آمارهای تخمینی، در ازبکستان کنونی بیش از هفت میلیون تاجیک بهسر میبرند (ایرگشُف ، ص 26). در 1364ش/ 1985 بیش از 000 ، 450 ، 3 تاجیک در شوروی و حدود 000 ، 700 ، 3 تاجیک در افغانستان زندگی میکردند. طبق آمار 1368ش/ 1989، 372 ، 215 ، 4 تاجیک در شوروی ساکن بودند: 420 ، 172 ، 3 تن در تاجیکستان، 208 ، 38 تن در روسیه، 515 ، 33 تن در قرقیزستان و 514 ، 25 تن در قزاقستان (شریفاف ، ص 485ـ486؛ قس متیندوست، ص 62). از تاجیکهای آسیای مرکزی 40% در تاجیکستان و ازبکستان به سرمیبرند (سعدیزادة سمرقندی، ص 288). سعدیزادة سمرقندی درباره شمار تاجیکها در افغانستان با استناد به منابع مختلف آمار متفاوتی داده است. بااینحال خود او ــ که از 1364 تا 1367 ش/ 1985ـ 1988 در افغانستان بوده ــ شمار تاجیکها را بین 50 تا 60% جمعیت افغانستان میداند (رجوع کنید به ص 332ـ 335). اسلام کریماف، رئیس جمهور ازبکستان، در اول آبان 1375/ 22 اکتبر 1996 گفته است که اهالی سمرقند و بخارا تاجیکاند (عینی، ص3).منابع: عبدالقادرخان آقهباش قاجار، «در تحقیق لفظ تاجیک»، در تاجیکان در مسیر تاریخ ، گردآوری و تحقیق میرزا شکورزاده، تهران: الهدی، 1373ش؛ بختیار ایرگشُف، «کتاب سوزان در ازبکستان»، جهان کتاب ، سال6، ش3ـ6 (خرداد ـ تیر 1380)؛ اسکندر منشی؛ جلال اکرامی، «بخارا شریف بود و شریف میماند»، در تاجیکان در مسیر تاریخ ؛ اوستا: کهنترین سرودها و متنهای ایرانی ، گزارش و پژوهش جلیل دوستخواه، تهران 1374ش؛ بابر، امپراتور هند، کتاب بابرنامه ، چاپ بوریج، لندن 1971؛ واسیلی ولادیمیروویچ بارتولد، «تاجیکان»، در تاجیکان درمسیر تاریخ ؛ محمدحسینبن خلف برهان، برهان قاطع ، چاپ محمد معین، تهران 1342ش؛ بندهش ، ] گردآوری [ فرنبغ دادگی، ترجمة مهرداد بهار، تهران 1369ش؛ مهرداد بهار، پژوهشی در اساطیر ایران ، ج1، تهران 1362ش؛ محمدبن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی ، چاپ خلیل خطیب رهبر، تهران 1368ش؛ پاشینو، «در احوالات و اصل و نسبت طایفة سارت»، در تاجیکان در مسیر تاریخ ؛ حسن پیرنیا، ایران باستان، یا، تاریخ مفصل ایران قدیم ، تهران 1369ش؛ احمد تفضّلی، تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام ، به کوشش ژاله آموزگار، تهران 1376ش؛ آرنولد جوزف توینبی، جغرافیای اداری هخامنشیان ، ترجمة همایون صنعتیزاده، تهران 1379ش؛ عبدلاحمد جاوید، «سخنی چند دربارة تاجیکها»، در تاجیکان در مسیر تاریخ ؛ محمدعلی داعیالاسلام، فرهنگ نظام ، حیدرآباد دکن 1305ـ 1318ش، چاپ افست تهران 1362ـ1364ش؛ تورقل ذهنی، «کلمة تاجیک در آثار گذشتگان»، در تاجیکان در مسیر تاریخ ؛ شمسالدینبن خالد سامی، قاموسالاعلام ، چاپ مهران، استانبول 1306ـ1316/ 1889ـ 1898؛ محمدعلی سجادیه، «باز هم تات و تاجیک»، در تاجیکان در مسیر تاریخ ؛ سعید سعدیزادة سمرقندی، «از تاریخ سیاسی تاجیکان افغانستان» در تاجیکان، آریاییها و فلات ایران ، گردآوری و تحقیق میرزا شکورزاده، تهران؛ سروش، 1380 ش؛ ورنر سوندرمان، «یک گواهی کهن دربارة نام تاجیکان»، ترجمة فریدون مجلسی، هستی ، دورة 2، ش4 (زمستان 1379)؛ مهدی سیدی، «تاجیکها و تاجیکستان تا حملة مغول»، در تاجیکان در مسیر تاریخ ؛ محمد پادشاهبن غلام محییالدین شاد، آنندراج: فرهنگ جامع فارسی ، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران 1363ش؛ رستم شکوروف، «تاجیکان در خرابزار بزرگی»، در تاجیکان در مسیر تاریخ ؛ محمدجان شکوری، «پارهای از تاریخ تقسیمی که با زور تبر صورت گرفته است»، در تاجیکان در مسیر تاریخ ؛ همو، خراسان است اینجا: معنویت، زبان و احیای ملی تاجیکان ، دوشنبه 1996؛ زینالعابدینبن اسکندر شیروانی، بستانالسیاحه، یا، سیاحتنامه ، چاپ سنگی تهران 1315، چاپ افست ] بیتا. [ ؛ جلالالدین صدیقی، «تاجیکان»، در تاجیکان در مسیر تاریخ ؛ عباس علییف، «دفاع از حقیقت»، در تاجیکان در مسیر تاریخ ؛ محسن عمرزاده، «سرحد تاجیک زبان تاجیک است»، در تاجیکان در مسیر تاریخ ؛ صدرالدین عینی، «معنای کلمة تاجیک»، در تاجیکان در مسیر تاریخ ؛ باباجان غفوروف، تاجیکان ، دوشنبه 1377ش؛ محمدبن جلالالدین غیاثالدین رامپوری، غیاثاللغات ، چاپ منصور ثروت، تهران 1375ش؛ محمودبن حسین کاشغری، نامها و صفتها و ضمیرها و پسوندهای دیوان لغاتالترک ، ترجمه و تنظیم و ترتیب الفبایی محمد دبیرسیاقی، تهران 1375ش؛ مسعود کیهان، جغرافیای مفصل ایران ، تهران 1310ـ 1311ش؛ یحیی ماهیارنوابی، مجموعه مقالات ، به اهتمام محمود طاووسی: «تاجیک و تازیک»، شیراز 1377ش؛ احمد متیندوست، «زبانهای ایرانی کنونی در تاجیکستان»، نامة پارسی ، سال5، ش2 (تابستان 1379)؛ محمد محیططباطبائی، «دربارة لفظ تاجیک و تات»، در تاجیکان در مسیر تاریخ ؛ عبدالقادر محییالدیناف، «مردم شهر و اطراف بخارا تاجیکاند یا ازبک»، در تاجیکان در مسیر تاریخ ؛ مرکز آمار ایران، سرشماری اجتماعی ـ اقتصادی عشایر کوچنده 1377: نتایج تفصیلی کل کشور ، تهران 1378ش؛ رحیم مسلمانیان قبادیانی، «نوروز در قبادیان»، بخارا ، سال3، ش4 (فروردین ـ اردیبهشت 1380)؛ مریم میراحمدی، «قوم تاجیک و فرهنگ تاجیکی در آسیای مرکزی»، در تاجیکان در مسیر تاریخ ؛ سعید نفیسی، محیط زندگی و احوال و اشعار رودکی ، تهران 1336 ش؛ علیاکبر نفیسی، فرهنگ نفیسی ، تهران 1355ش؛ عبدالغیاث نوبهار، «تاجیکان افغانستان»، در تاجیکان در مسیر تاریخ ؛ هرودوت، تاریخ هرودوت ، ترجمة هادی هدایتی، تهران 1336ـ1340ش؛ همام، «تاجیکها»، در تاجیکان در مسیر تاریخ ؛ یوسف شاه یعقوبشاه، «تاریخ شکلگیری تمدن تاجیکان»، بازنویسی و ویرایش اردمهر و میرزا شکورزاده، ایران شناخت ، ش6 (پاییز 1376)؛T. A ¦takha ¦nov, "Etnonim-e kalima-ye Tajik", Adab , no. 3 (May- Jun 2000); Kama ¦liddin ـ Ayn ¦â. "Sukhan ja ¦n ast, ja ¦n, ay ja ¦n-e ja ¦na ¦n!", Jum-huriyat , no. 78, 14 July 2001; Mansur Ba ¦ba ¦kha ¦nov, Ta'rikh-e Tajikan-e jahan , Dushanbe 1999; Vasily Vladimirowich Barthold, Istoriya kulturnoy z §izni , Turkestan 1927; Bol'shaya Sa ¦vetskaya Ensiklopediya 2 , [Moscow] 1949-1958; Ensiklopediya ¦yi Sa ¦vetii Ta ¦jik , Dushanbe 1978-1988; Ayniddin Gada ¦za ¦da, Va ¦risa ¦n-e a ¦l-e sa ¦ma ¦n , Ku ¦la ¦b 1999; Great Soviet encyclopedia , NewYork 1973-1983; Istoriya tadz §iksogo naroda , vol. 2: Epokha Formirovaniya Tadz §ikskogo naroda , Dushanbe 1999; Rahim Masov, Tarikh-e Ta ¦jika ¦n ba ¦muhr-e kamilan sirr i ¦, Dushanbe 1996; N. Ni ـ matov, Davlat-e Sa ¦ma ¦niya ¦n, Ta ¦jika ¦n dar asrha ¦-ye 9-10 , Dushanbe 1989; idem, Tadz §ikskiy fenomen , Istoriya i Teoriya , Dushanbe 1997; Sebeos, Ta'rikh Sebeos , ed. G.V. Abgariyan, Erevan 1979; Sharif Shakurov, "Tadz §iki", Nezavisimaya gazeta (26 Feb. 1993); Hasanbay Sharifov, Tajikani Burunmarzi , Dushanbe 1999; Baha ¦dir Siddikov, "Tadz §kskiy uzel", Zavtra , no. 36 (successive no. 353).تاجیکی ، زبان و ادبیات تاجیکستان امروزی.الف) زبان. تاجیکی یا فارسی تاجیکی از زبانهای ایرانی نو است که از اعضای خانوادة هند و اروپایی است (کاتسنر، ص 157). گروههای نژادی گوناگون در مناطق مختلف آسیای مرکزی، شمال افغانستان، پاکستان، ایالت سینکیانگ ـ اویغور چین به تاجیکی سخن میگویند، اما تاجیکی در اصطلاح به زبان رسمی تاجیکستان اطلاق میشود ( د. اسلام ، چاپ دوم، ذیل .1" â¦k ⦠¢j ¢d ¦"Ta ). زبان و ادبیات فارسی از قرن چهارم تا دهم، در ایران و ماوراءالنهر و هند و قفقاز، گذشته از تفاوتهای زبانی محلی، یکسان بوده است. از قرن دهم ــ که در ایران حکومت شیعی صفویه و در ماوراءالنهر حکومت سنّی شیبانی تشکیل شد و به دلایل مذهبی و ملی رابطة سیاسی ایران با جهان خارج محدود گردید ــ رابطة فرهنگی میان ایرانیان و تاجیکها نیز کمتر شد. از این زمان، زبان و ادب فارسی در ایران و ماوراءالنهر به دو مسیر جداگانه افتاد و با انقلاب اکتبر 1917/1336 در روسیه ایرانیان و تاجیکان به کلی از یکدیگر بیاطلاع ماندند. زبان فارسی در ایران در طول این دورانِ مفارقت شکوفاتر شد؛ آثار منظوم و منثور ارزشمندی در آن پدید آمد، واژههای جدید ساخته شد و این زبان به صورت زبانی علمی و تا حدودی روزآمد درآمد. اما در تاجیکستان، بویژه در قرن اخیر، به زبان تاجیکی توجه چندانی نشد.فارسی تاجیکی مانند فارسی ایرانی دارای لهجههای متعدد است. این لهجهها را به صورتهای گوناگون طبقهبندی کردهاند. یکی از این طبقهبندیها در 1339ش/1960 به پیشنهاد راستارگویوا (ص 21) و خروموف (رجوع کنید به ص 18ـ22) و به این شرح بوده است: 1) گروه شمالی، شامل لهجههای سمرقند، بخارا، فرغانة شرقی و غربی، اوراتپه و پنجیکت؛ 2) گروه مرکزی، شامل لهجههای زرافشان، رِشتان و سوخ. گفته شده که این گروه زبانی لهجة معیار تاجیکی است که تحصیلکردههای تاجیک غالباً به آن سخن میگویند؛ 3) گروه جنوبی، شامل بدخشان، کولاب شمالی و جنوبی و قراتگین؛ 4) گروه جنوبشرقی، شامل لهجههای درواز.فارسی تاجیکی چون جایگزین زبانهای شرقی ایران (سُغدی، خوارزمی، بلخی، خُتَنی) شد و نیز به سبب موقعیت خاص جغرافیایی تاجیکستان و دلایل سیاسی، با فارسی معیار ایران تفاوتهایی دارد ( د. اسلام ، همانجا). این تفاوتها در نظام آوایی و واجی، ساخت دستوری و واژگان است.1. نمونههایی از تفاوتهای نظامآوایی و واجی. فارسی معیار ایران 23 همخوان (صامت) و فارسی تاجیکی 24 همخوان دارد (همخوان g « غ » در تاجیکی، واج به شمار میآید). تعداد واکه (مصوّت)های فارسی ایرانی و تاجیکی یکسان، ولی کاربرد آنها متفاوت است. مثلاً ¦o تاجیکی بجای ªa فارسی ایرانی به کار میرود، مثال:فارسیایرانی فارسی تاجیکیh ªsiya h ¦siyoªnha ªa ¦nho ¦oغالباً i یا a به جای e فارسی ایرانی است:فارسی ایرانی فارسی تاجیکیzendegi zindagidel dil: e به جای i فارسی ایرانی:فارسی ایرانی فارسی تاجیکیham ¦mixa ham ¦me:xoواکههای دوگانة aw و ay به جای ow و ey فارسی ایرانی:فارسی ایرانی فارسی تاجیکیfowri fawrin ¦meyda n ¦maydo2. نمونههایی از تفاوتهای ساخت دستوری. برخیحروف اضافهای که در تاجیکی به کار میروند، در فارسی ایرانی کاربرد ندارند، مانند barin (چون، مانند، مثل) و qati(با). مثال:gul barin «چون گل»salim qati «با سلیم»در تاجیکی حروف اضافة پسین وجود دارد، درصورتی که در فارسی معیار ایران جز را حرف اضافة پسین دیگری به کار نمیرود، مانند:na da ¦xo «در خانه»وندِ ـ be که در فارسی ایرانی با افعال امر و التزامی به کار میرود، در تاجیکی غالباً حذف میگردد، مثال:فارسی ایرانی فارسی تاجیکیبنویس نَویسچرخ بزن چرخزَنوندهای ـ : me و ـ na وقتی با پیشوندهای اشتقاقی فعلی همراه شوند، در تاجیکی در آغاز فعل میآیند، ولی در فارسی ایرانی پس از این پیشوندها قرار میگیرند، مثال:فارسی ایرانی فارسی تاجیکیبرمیآید yad ¦me : -bar - oدرمیآید yad ¦me : - dar - oبرنیاید yad ¦na - bar - oدر ساخت واژه در تاجیکی وندهایی وجود دارد که در فارسی ایرانی نیست، ازجمله -am ، angi - ، s ¦a ـ .r - am ¦ko «زمین قابلکشت»h - angi ¦pago «فردایی، منسوب به فردا»s ¦ving - a «صدای زنبور»برخی پسوندهای روسی نیز به تاجیکی راه یافته است، مانند ¦ova در اسامی خانمها: ¦ova b - ¦aha §s «شهابوا» (اسم خاص).در فارسی ایرانی معمولاً یک نوع صفت مفعولی وجود دارد، اما در تاجیکی چندین نوع صفت مفعولی به کار میرود که صیغههای گوناگون فعلی با آنها ساخته میشود:ast ؟ nd - a - ¦kafo «کُشته است»t - agi - stam §navis «شاید نوشتهام»stam - agi - raft me: - «شاید بروم»ترکیبات فعلی که با «توانستن، خواستن، ممکن بودن، لازم بودن، شدن» ساخته میشود، در تاجیکی معمولاً یک جزء آنها به صورت مصدر است، مثال:فارسی ایرانی فارسی تاجیکینمیتوانم بگویم nam ¦goftan name: tavo (گفتن نمیتوانم)میخواهم ببینم ham ¦xo me: didan (دیدنمیخواهم)ممکن است بروم raftan mumkinast (رفتن ممکن است)3. نمونههایی از تفاوتهای واژگانی.فارسی ایرانی فارسی تاجیکی«کمی غذا میخواهم» ham ¦t me: xo ¦kame: awqo«دیروز آمد» mad ¦dina o«مغازه» magazin«دوست داشتن» z-didan g naمنابع: ا. ل. خروموف، «لهجهشناسی در تاجیکستان»، پیام نوین ، سال6، ش10 (مرداد1343)؛ کنت کاتسنر، زبانهای جهان ، ترجمة رضی هیرمندی، تهران 1376ش؛EI 2 , " Ta ¦d ¢j ¢ ¦âk ¦â. 1: Language " (by I. Steblin - K a mensky); V. S.Rastorgueva, A short sketch of Tajik grammar , translated and edited by Herbert H. Paper, Indiana 1992.ب) ادبیات. ادبیات تاجیکی بخشی از ادبیات فارسی است. همانطور که گفته شد، از سدة دهم ادبیات فارسی با گذشت زمان یکپارچگی خود را در ایران و ماوراءالنهر از دست داد و در هر یک دارای ویژگیهایی شد ( ) دایرةالمعارف ادبیات و هنر تاجیک ( ، ج 1، ص 82؛ د. اسلام ، چاپ دوم، ذیل " .2 â¦k ⦠¢j ¢d ¦Ta " ). در قرنهای دوازدهم و سیزدهم، آسیای میانه به سه قلمرو سیاسی بخارا و خوقند و خوارزم تقسیم شد و محیط ادبی نیز در سه حوزه متمرکز گشت. به علت اختلافهای دایمی میان خاننشینهای این مناطق، محافل ادبی قادر به برقراری روابط نبودند. علاوه بر این سه مرکز عمده، در خجند و حصار و بدخشان و جاهای دیگر نیز شاعران به فارسیِ تاجیکی شعر میگفتند. در قلمرو امارت بخارا، ادبیات به طورکلی به فارسیتاجیکی بود و در خوقند و خوارزم بیشتر شاعران به دو زبان متداول ترکیازبکی و فارسیتاجیکی شعر میسرودند،اما در آثار برخی شاعران، نظیر شیرمحمداکمل (متوفی 1236/ 1821)، محمود مخمور (متوفی1260/1844)، میرزا شمسالدین داعی (متوفی 1303/ 1886) و محمدشریف گلخنی (1362ش/ 1983)، شعرهای ترکی کمتر به چشم میخورد ( ) دایرةالمعارف ادبیات و هنر تاجیک ( ، ج 1، ص 84؛ دانشنامة ادب فارسی ، ج 1، ص 73).در 1285/1868، روسیة تزاری قلمرو امارت بخارا را تصرف کرد (غفوروف، ج 2، ص 994). این حادثه سبب ایجاد ارتباطی، هرچند اندک، میان بخارا و دیگر سرزمینهای روسیه و به تبع آن اروپا گردید و موجب پدیدآمدن تحولاتی در حیات فرهنگی و اجتماعی آنان شد (رجوع کنید به همان، ج 2، ص 1127). احمد مخدومدانش * ، سخنور و متفکر تاجیک، سه بار همراه هیئت سفیران به روسیه سفر کرد و جنبش روشنفکری و اصلاحطلبی را به راه انداخت و بنیانگذار «نهضت معارفپروری» (جنبش روشنفکری مذهبی در آسیای مرکزی) شد ( ) دایرةالمعارف ادبیات و هنر تاجیک ( ، ج 1، ص 411ـ 412). عیسی مخدوم (1242ـ 1315/ 1826ـ1887)، قاری رحمتاللّه واضح (1233ـ 1312/ 1817ـ1894)، شاهین بخارایی * و عبدالقادر سودا * (1239ـ 1301/ 1823ـ1873) که از همفکران دانش بودند، در آثار منظوم و منثور خویش به موضوعهای مهم اجتماعی و فرهنگی پرداختند و از روشهای ادارة حکومت، رشوهخواری، خرافاتپرستی و شیوههای عقبماندة آموزش و تدریس بشدت انتقاد کردند (غفوروف، ج 2، ص 1128ـ1129). واضح و میرزا سراج حکیم (1295ـ 1333/ 1877ـ1914) به ایران سفر کردند و با اهل علم و ادب آشنا شدند که بر نوشتهها و سرودههای آنها تأثیر گذاشت ( د. تاجیکی ، ج 4، ص 413).از ویژگیهای ادبیات سدة سیزدهم/نوزدهم و ابتدای سدة چهاردهم/ بیستم، رواج تذکرةنویسی با ذکر حوادث مهم سیاسی و اجتماعی بود. از تذکرههای مهم آن دوره میتوان به اینها اشاره کرد: تذکار اشعار صدرضیاء * ، تذکرة الشعرا ی حاجیعبدالعظیم شرعی (متوفی 1308/ 1890؛ همان، ج 7، ص 229، ج 8، ص 109)، تحفةالاحباب فی تذکرةالاصحاب قاری رحمتاللّه واضح، افضلالتذکار فی ذکر الشعرا و الاشعار افضل مخدوم پیرمستی (متوفی 1334/ 1915)، تذکرةالشعرا ی ملاحاجی نعمتاللّهبن قاضی شرفالدین محترم (متوفی 1339/ 1920)، تذکرة الشعراء المتأخرین عبداللّه خواجة عبدی (متوفی 1301ش/ 1922)، مجموعة الشعرا ی فضلی نمنگانی (سدة سیزدهم/ نوزدهم). این تذکرهها اگرچه مطالب ضدیکدیگر دارند، برای تحقیق و بررسی احوال اجتماعی و محیط فرهنگی آن روزگار مفیدند ( دانشنامة ادب فارسی ، ج 1، ص 74).از آغاز قرن چهاردهم/ بیستم، نشریههایی مانند چهرهنما ، سراجالاخبار ، ملانصرالدین ، حبلالمتین ، وقت ، و شورا که در کشورهای گوناگون منتشر میشد، در بخارا وارد و موجب بیداری و آگاهی خوانندگان شد. به پیروی از آنها، اهل قلم آسیای مرکزی نیز نشریههایی چون بخارای شریف ، نخستین روزنامة بخارا که به فارسی تاجیکی بود، سمرقند ، آیینه ، صدای فرغانه و صدای ترکستان را منتشر کردند (مسلمانیان قبادیانی، 1376ش، ص 116؛ نیز رجوع کنید به شکوروف، ص 82). همچنین در ابتدای این قرن، در قلمرو بخارا به دنبال تلاشهای معارفپروران، نهضت تجددگرایان ظهور کرد که با نامهای بخاراییان جوان * و جدیدها * مشهور است. روشنفکرانی که اغلب نیز مذهبی بودند، در قالب شعر، داستان، سفرنامه، خبر و مقاله، کتابهای درسی و علمی افکار تجددگرایانة خود را منتشر میکردند. برخی آثار ادبی نظیر مناظره و بیانات سیاح هند فطرت، انجمن ارواح ، مرآت عبرت و گنجینة حکمت صدیقی عجزی، جوامعالحکایات شکوری، ارمغان دوستان وصلی، بیداری خفتگان و آگاهی ناآگاهان اکرامچه، الفبای مکتب اسلام و پدرکش بهبودی که بارها چاپ و منتشر شده، در محیط معنوی و اجتماعی آن زمان تأثیر بسزا داشته است. روشنفکران تاجیک بنیاد روشنگری را در تعلیم و آموزش دیدند و در پی آموزش به روش جدید (اصول صوتیه) برآمدند و به انتشار آثار بزرگان اهتمام ورزیدند، به گونهای که دیوان حافظ در طی سالهای 1309 تا 1329/ 1892ـ1911 تنها در تاشکند بیش از ده بار به چاپ رسید ( د. ازبکستان ، ج 14، ص 462).عقاید روشنفکرانة اصلاحطلبان با مخالفت شدید برخی افراد متعصب که منافع خود را در بیسوادی عامه و عقبماندگی جامعه میدیدند، روبرو شد. در 1336/1917 امیرعالمخان مَنغیت (حک : 1328ـ1339/1910ـ1920) نیز از این گروه متعصب پشتیبانی کرد و فتوای «جدید کافر است» صادر شد و بسیاری از اهل قلم و حتی مردم عادی کشته شدند. میرزا نذراللّه، حامد خواجه مهری، میرزا فیاض، میرزااحمد، سراجالدین خواجه، حاجی عبدالستار، میرزاحَیِّت صهبای وابکندی، سیدجان مخدوم نظمی، محمودخواجه بهبودی، میرزاشاه فایض از جمله این افراد بودند. صدرالدین عینی * با تلاش روشنفکران فراری و دخالت سربازان روسی از مرگ رهایی یافت. این فاجعه زمینهای فراهم آورد تا بخارا در 1339/1920 بهآسانی به تصرف بولشویکها درآید (مسلمانیان قبادیانی، 1376ش، ص 118ـ119).در نیمة دوم قرن نوزدهم گروهی از سخنوران، به رهبری احمد مخدومدانش، بر آن شدند که روند ادبی را به سوی دیگری سوق دهند و ادبیات را با زندگی واقعی همراه کنند. بر این اساس، میتوان ادبیات معاصر تاجیکی را به پنج مرحله تقسیم کرد: 1) نیمة دوم قرن نوزدهم: ادبیات معارفپروری؛ 2) سالهای 1900ـ 1925: تلاش در راه خودشناسی یا ادبیات جدیدیه؛ 3) از 1926 تا پایان دهة پنجاه: دورة تحول و تشکل ادبیات خشک و بیرنگ و قالبی؛ 4) از پایان سالهای پنجاه تا پایان دهة هشتاد: تلاش برای رهایی از قالبهای خشک و بیروح؛ 5) از پایان دهة هشتاد تاکنون: دورة رشد ادبیات مردمی (مسلمانیان قبادیانی، 1376ش، ص 198).معارفپروران، پایهگذار ادبیات نو از لحاظ موضوع و مضمون و زبان و اسلوب بودند و سخنوران دورة بعدی این ادبیات را به طور کامل شکل دادند. گونههای ادبی نو همانند داستان کوتاه، قصه، رمانواقعگرا و سفرنامه، که دارای زبانی ساده و بیپیرایه بود، رشد یافت. سخنوران این زمان که از نظام امارت بخارا ضربات زیادی خورده و بسیار آزرده بودند، نظام شوروی را با امید به گسترش عدالت و راستی و رشد ارزشهای ملی با شادمانی پذیرفتند. عینی با سرودن سرود آزادی در 1336/1918 شاعری نوپرداز شناخته شد و در صف آغازین ادیبان مبارز قرار گرفت. آثار او ــ همانند جلّادان بخارا ، تاریخ انقلاب بخارا ، تاریخ اصول صوتیه و انقلاب فکری در بخارا ، داستان آدینه ، تذکرة جامع نمونة ادبیات تاجیک ــ اهمیت بسیاری در خودشناسی تاجیکان داشته است. وی گذشته از شاعری و نویسندگی، به روزنامهنگاری روی آورد، چنانکه طی سالهای 1337ـ1339/1919ـ1921 درحدود 67 مقاله در مطبوعات به چاپ رساند (شکوروف، ص 88 ـ90؛ مسلمانیان قبادیانی، 1376ش، ص 127؛ همو، 1377ش، ص 106ـ107).دورة سوم بدترین و زیانبارترین دورة تاریخ ادبیات تاجیکی است. همة مردم اتحاد جماهیر شوروی، از جمله تاجیکان، در دهة سی میلادی (1338ـ 1348) سنگینترین فاجعه را متحمل شدند. کمونیستها هر کتابی را که به خط فارسی مییافتند، میسوزاندند. رسمالخط برای دومین بار در 1318ش/1939 از لاتینی به روسی تغییر یافت و بسیاری از اهل قلم همانند بیکتاش * ، علیخوش، سعداللّه ربیعی، رشید عبداللّه، بحرالدین عزیزی، عابد عصمتی، سیدرضا علیزاده، فطرت و رئوف طاهری به قتل رسیدند. گروه کثیری از جمله سامع آدینهزاده، جلال اِکرامی، محییالدین امینزاده، احمدجان حمدی، تورقلذهنی، بهرام سیروس، نادر شنبهزاده، غنی عبداللّه، صدرالدین عینی، حکیم کریم، میرزالطیف، ودود محمودی، رحیم هاشم را بازداشت، شکنجه یا تبعید کردند (صابر، مقدمة مسلمانیان قبادیانی، ص 8 ـ9). استفاده از برخی کتابها، همانند نمونة ادبیات تاجیک ، نیز ممنوع شد. درنتیجه، بدگویی مطلق از روزگار پیشین و همهگونه آداب و سنن ملی و مردمی رسمیّت یافت. رفتار دانشآموز روسی، پاولیک موروزوف ، که از عقاید دینی و ضدانقلابی پدرش خبر داده و او را به پای میز محاکمه کشانده بود، الگوی ادبی و هنری قرار گرفت. در جنگ جهانی دوم، گروه بزرگی را به خط مقدّم جنگ فرستادند که در میان آنها افرادی برجسته، مانند حبیب یوسفیسمرقندی شاعر، حکیم کریم خجندی نثرنویس، لطفاللّه بزرگزاده پژوهشگر و عبدالشکور پیرمحمدزادة سمرقندی نمایشنامهنویس، بودند که همگی کشته شدند. در این دوره لطمههای بسیار سنگینی نیز به عرصة شعر وارد شد، زیرا برای اهل قلم دستور یکی بود: «چه باید گفت؟» اما «چگونه گفتن» مهم نبود.در برابر آثار فراوانی که با ستایشهای دروغین از جامعة سوسیالیستی و کشور شوروی و رهبران حزب و دولت منتشر و در انحراف فرهنگی و معنوی مردم مؤثر واقع شد، آثار ارزندهای نیز پدید آمد، مانند داخونده (1930)، رمان هجوآمیز مرگ سودخور و کتاب خاطرات یادداشتها از عینی، صبح جوانی ما ، یاران باهمت از ساتیم الغزاده، من گنهکارم از اکرامی، وفا از فاتح نیازی، تابستان از پولاد تالیس که نگاهی نسبتاً واقعگرایانه به حقیقت زندگی دارند و هنوز اهمیت خود را از دست ندادهاند (مسلمانیان قبادیانی، 1376ش، ص 101ـ102). شاعران برجسته و سالخورده همانند ظُفَرخان جوهری، احمدجان حمدی، عبدالواحد منظم، پیرو، محمدجان رحیمی، میرحیدر سرور و نیز شاعران نسبتاً جوان از جمله میرزا تورسون زاده * ، یوسفی، باقی و میرشکر به تصویر روزگار زحمتکشان تاجیک و ستایش زیباییهای طبیعی تاجیکستان پرداختند. عینی، فطرت، عبدالشکور پیرمحمدزاده و الغزاده به معرفی چهرههای فرهنگی و تاریخی پیشین روی آوردند و آثار بسیاری دربارة رودکی، ابنسینا، فردوسی، کمال خجندی، واصفی، مقنّع، تیمورملک، احمددانش و شورشواسع عرضه کردند. از پیامدهای مثبت ادبیات در این دوره، همصدایی زحمتکشان جهان در تلاش برای کسب آزادی بود و نوشتههای منظوم غنایی و اجتماعی تورسونزاده در این زمینه مؤثر بودند. حضور فعال ابوالقاسم لاهوتی * ، به عنوان نمایندة زندة محیط ادبی ایران، در رشد و تکامل شایستة شعر تاجیکی معاصر تأثیر بسزایی داشته است.در چهارمین دورة ادبی نیز سیاست رسمی حزب حاکم و حکومت شوروی دربارة ادبیات و هنر تغییر نکرد، بلکه آزارها و فشارها شدیدتر شد و بازار کذب و دروغپردازی همچنان ادامه یافت. شاعران و ادیبان همسو با حکومت، جایزه و عنوان و نشان دریافت میکردند و آثارشان پیوسته با شمارگان بالا چاپ و منتشر و به زبانهای دیگر ترجمه میشد. با وجود این، در پایان دهة پنجاه میلادی نیکیتا خروشچف ، رهبر وقت حزب کمونیست و اتحادجماهیرشوروی، با انتقاد از ستایش شخصیت استالین، پرده از اسرار دیکتاتوری نظام کمونیستی دولت شوروی برداشت. به دنبال این اقدام سیاسی، اهل ادب و هنر آزادی نسبیای به دست آوردند و سخنوران تاجیک، دریچهای به سوی ادب و فرهنگ ایران و افغانستان باز کردند. در دهههای هفتاد و هشتاد میلادی (1350 و 1360ش) ایفای وظیفة برخی از اهل قلم تاجیک به عنوان مترجم روسی در افغانستان، موجب آشنایی و به دنبال آن اثرپذیری هنری از شعر افغانستان و ایران شد. شاعران و نویسندگانی مانند مؤمن قناعت، بازار صابر، لایق شیرعلی، گلرخسار، فضلالدین محمدییف، جمعه آدینه، محییالدین خواجهیف، اورون کوهزاد، ستار تورسون، یوسف اکابروف، بهرام فیروز و اَدَش اِسْتَد به مسائل اساسی زندگی توجه کردند و از واقعیات تلخ جامعة بحرانی تاجیک پرده برداشتند. گذشت ایام جمعه آدینه، روایت سغدی الغزاده و شاهی ژاپن محمدییف از جمله کتابهایی بودند که به افشای حقیقت پرداختند و به همین دلیل نویسندگان آنها مورد اذیت و آزار بسیار قرار گرفتند.در پایان مرحلة چهارم، سخنوران جوان و با لیاقتی نظیر حبیباللّه فیضاللّه، غایبصفرزاده، ضیاءعبداللّه، گلنظر، عسکر حکیم، رحمت نذری، کمال نصراللّه، بهمنیار، عبدالحمید صمد و کرامتاللّه میرزا به کمال رسیدند و به ادبیات مردمی رونق بخشیدند. هنر نمایش نیز در این دوره رشد چشمگیری داشت، فیضاللّه انصاری، سلطان سعید مرادوف، غنی عبداللّه، صمد غنی، محمدییف، عطاهمدم، میهمان بختی و نورمحمد تبروف نمایشنامهها و فیلمنامههایی نوشتند که بیرون از جمهوری تاجیکستان نیز به روی صحنه آمد. نقشهای هنری و کارگردانیهای خلاقانة محمدجان قاسموف، محمودجان واحداُف، هاشم گدایف، بقا صادقوف، فرخ قاسم، ملکه صابراوا، بوریس کیمیاگروف، طاهرصابروف، ظاهردوست محمدف شهرت جهانی کسب کردند. اقبال هنرمندان به میراث جاودانة بزرگانی چون رودکی، فردوسی، ابنسینا، جامی و حافظ در خودشناسی مردم مؤثر واقع شد. در دهة پنجاه میلادی (1330ش) تورسونزاده، رهبر کانون نویسندگان، مورد استقبال و پیروی جوانانی مانند مؤمن قناعت، لایق، بازار صابر و گلرخسار قرار گرفت و آغازگر تحول در شعر تاجیکی شد. محمودجان واحداف (1318ـ1356 ش/ 1939ـ1977) نمایشنامههایی با عنوانهای وطن و فرزندان ، گفتگو با خود (از رباعیات خیام)، عشق زندگی (از غزلهای حافظ) تهیه کرد و خود به تنهایی در کمال مهارت آنها را اجرا کرد.از 1364ش/ 1985 که میخاییل گورباچف، آخرین رهبر حزب کمونیست و دولت اتحادجماهیر شوروی، «آشکار بیانی و بازسازی» را بنیاد نهاد، روندِ حقیقتگویی در ادبیات و هنر نیز مجرایی گسترده پیدا کرد. داستان بلند الغزاده با عنوان فردوسی ، برندة جایزة بینالمللی تهران در 1375ش، و قصهها و داستانهای ستار تورسون، کرامتاللّهمیرزا، سیفرحیم، بهمنیار، کوهزاد، عبدالحمید صمد، محمدزمان صالح، عبدالرافع ربیعزاده از آثار مهم این دوره به شمار میآید که در بسیاری از آنها بحران جامعة تاجیکان و جنگ داخلی 1371ـ1376ش/ 1992ـ1997 به تصویر کشیده شده است. فاجعة جنگ بویژه در حماسة داد از مؤمن قناعت (آلماتی، 1373ش/1994)، زاد روز درد از گلرخسار (مسکو، 1373ش/1994)، شعر غرق خون از بازار صابر (تهران 1378ش) به طور برجسته منعکس شده است. شاعرانی مانند فرزانه، شهریه، زلفیه، علیمحمد مرادی، رستم، سیاوش، سلیم ختلانی، اسکندر ختلانی، محمدعلی عجمی در افشای مسائل جامعه بسیار فعال بودند. بیتوجهی به زبان مادری، جدایی از مراکز فرهنگی و تاریخی سمرقند و بخارا، کار سنگین نوجوانان و حتی کودکان و اوضاع نابسامان زنان، از جمله موضوعات اساسی سرودههای این شاعران بود. توجه شاعران به مسائل اساسی زندگی و جنبههای هنری شعر منجر به خودشناسی و بیداری شد و مکتب ادبی بازار صابر در این روند مؤثر بود. چاپ و نشر آثار مؤلفان تاجیک در خارج از کشور، بویژه در ایران،از ویژگیهای مهم دورة اخیر به شمار میآید، چنانکه کتابهای صدر ضیا، الغزاده، بازار صابر، مؤمن قناعت، لایق شیرعلی، گلرخسار، عبدالحمید صمد، فرزانه، عسکر حکیم و عاشور صفر در تهران به طبع رسید. آثار برجستة نمایشی دورة پنجم بازگوکنندة مسائل پیچیدة جامعة امروزی تاجیکان است، مانند فیلم مستند استاد به کارگردانی دولت خدانظر که علل اجتماعی ـ سیاسی سرنوشت تلخ لاهوتی را بیان میکند. در جنگ داخلی گروه بزرگی از اهل علم و اندیشه مانند محمد عاصمی * ، پیرم ستاری، نظر شایف، اسحاقی، آتهخان لطیفی، سیف رحیم، و همچنین نفسبیک رحمانی و اسکندر ختلانی ــ دور از وطن ــ کشته شدند. پس از کسب استقلال (1370ش/ 1991) و پایان جنگ (1376ش/1997) هنوز هم اهل قلم مانند بازار صابر، رستم، سیاوش، سَیْدَر، امام نظرخالنظر و صفرعبداللّه در آوارگی به سر میبرند و قادر به حضور فعال در عرصة ادبی نیستند.منابع: علاوه بر اطلاعات شخصی نویسنده؛ دانشنامة ادب فارسی ، به سرپرستی حسن انوشه، ج 1: آسیای مرکزی ، تهران 1375ش؛ محمد جان شکوروف، «سیر ادبی صدرالدین عینی و مرحلههای آن»، نامة فرهنگستان ، سال3، ش3 (پاییز 1376)؛ بازار صابر، شعر غرق خون ، به کوشش رحیم مسلمانیان قبادیانی، تهران 1378ش؛ باباجان غفوروف، تاجیکان ، دوشنبه 1377ش؛ رحیم مسلمانیان قبادیانی، زبان و ادب فارسی در فرارود ، تهران 1376ش؛ همو، «علامه عینی و ادبیات فارسی تاجیکی»، قرار : ویژهنامة پژوهشی، ادبی، هنری ، (1377)؛EI 2 , " Ta ¦d ¢j ¢ ¦âk ¦â. 2: Literature"(by J.Bec §ka); Ensiklopedi ya ¦yi adabiya ¦t va san ـ ati Ta ¦jik , vol. 1, Dushanbe 1988; Ensiklopediya ¦yi Sa ¦vetii Ta ¦jik , Dushanbe 1978-1988; Uzbek Savet Ensiklopediyasi , Tashkent 1971-1980.