تاجالدین یلدوز ، نام دوتن از امرای ترک غوری.1) تاجالدین یلدوز المُعزّی ، غلام سلطان معزالدین محمدِ سام * (حک : 569 ـ602) بود. به دلیل انتسابش به سلطان معزالدین، المعزّی نامیده میشد. از سال تولد او اطلاعی در دست نیست. سلطان معزالدین او را در کودکی به غلامی خرید، و او در دربار معزالدین رشد کرد. سلطان امارت کَرَمان (شهری میان غزنه و لهاوور) و سَنْقَران را به اقطاع به او داد و قصد داشت که او را ولیعهد غزنین کند (منهاج سراج، ج 1، ص 405ـ406، 409ـ412؛ ابناثیر، ج 9، ص 273؛ خواندمیر، ج 2، ص 610)، اما وقتی شایعة قتل سلطان معزالدین و شکست غوریان * در 601 پیچید، تاجالدین یلدوز به قصد تصرف قلعة غزنین هجوم آورد، ولی موفق نشد. این وقایع موجب هرجومرج در شهرها و راهها شد. سلطان معزالدین وقتی به غزنین رسید، خواست تاجالدین یلدوز را بکشد، اما با شفاعت امرای ترک از او درگذشت (رشیدالدین فضلاللّه، ج 1، ص 406؛ ابناثیر، ج 9، ص 262). در 602 تیراهیه (اهالی تیراه، محلی در حدود سوران و مکرهان) شورش کردند و تاجالدین یلدوز به فرمان معزالدین این افراد و سران آنان را کشت (ابناثیر، ج 9، ص 271ـ272). وی در 602 به سیستان رفت و آنجا را ویران کرد و به خراسان بازگشت ( تاریخ سیستان ، ص 392).پس از کشتهشدن معزالدین در 602، امرا و اعیان قصد داشتند برادرزادة او، غیاثالدین محمود، را برتخت بنشانند، اما غیاثالدین به منطقة غور و فیروزکوه بسنده کرد و غزنین را به تاجالدین یلدوز واگذاشت. تاجالدین زاولستان و غزنین را تصرف کرد و خزانه را از مؤیدالملک، وزیر معزالدین، تحویل گرفت (ابناثیر، ج 9، ص 273؛ منهاج سراج، ج 1، ص 412؛ جوینی، ج 2، ص 62؛ رشیدالدین فضلاللّه، ج 1، ص 433ـ 434؛ خواندمیر، ج 2، ص 608). در این میان دوتن از شاهزادگان غوری، علاءالدین محمد (محمود) و جلالالدین علی از بامیان به غزنین رفتند و آنجا را گرفتند، اما پس از مدت کوتاهی تاجالدین یلدوز، با مساعدت ترکان و در پی محاصرة شهر، دوبرادر را از غزنین راند و در رمضان 602 برآنجا چیره شد. غیاثالدین محمود از کوتاه شدن دست پسران برادرش از غزنین خشنود شد، اما چون تاجالدین یلدوز به نام او خطبه نخواند، میان آنها اختلاف افتاد. برخی از سپاهیان یلدوز نیز به غیاثالدین پیوستند، زیرا از اطاعت نکردن او از غیاثالدین محمود ناخشنود بودند (منهاج سراج، همانجا؛ ابناثیر، ج 9، ص 274ـ276، 286؛ خواندمیر، ج 2، ص 610؛ زامباور، ص 419).میان تاجالدین یلدوز و دامادش، قطبالدینِ آیبک * ، نیز ــ که در 602 از سوی او بهسلطنت دهلی منصوب شده بود (زامباور، ص 422، 424) ــ بر سر اقطاع لاهور اختلاف افتاد (سرهندی، ص 15). در جنگ این دو در حدود پنجاب، تاجالدین یلدوز شکست خورد و به کرمان گریخت. آیبک به بهانة نخواندن خطبه بهنام غیاثالدین محمود، به غزنین حمله کرد و قلعة آنجا را گرفت و پس از چهل روز به هندوستان رفت و تاجالدین یلدوز به غزنین بازگشت (منهاج سراج، همانجا؛ قس ابناثیر، ج 9، ص 286ـ287؛ سرهندی، همانجا). پس از کشته شدن غیاثالدین محمود در 605 (ابناثیر، ج 9، ص 294)، سرداران غوری و سرهنگان ترک، فرزندش بهاءالدین سام * را به سلطنت برگزیدند. لیکن پس از سه ماه اتسز به فرمان سلطان محمدبن تکش خوارزمشاه به فیروزکوه حمله کرد و جانشین بهاءالدین سام شد. پس از چهارسال از سلطنت اتسز، تاجالدین یلدوز با او جنگید و او را کشت (خواندمیر، ج 2، ص 609). مؤیدالملک وزیر نیز در 611 به دست برخی از سپاهیان ناراضی تاجالدین یلدوز، به قتل رسید (ابناثیر، ج 9، ص 308).در حدود 612 سلطان محمدبن تکش خوارزمشاه بر سراسر خراسان و بامیان مسلط شد و از تاجالدین یلدوز خواست به نام او سکه بزند و خطبه بخواند. قتلغتگین، سردارِ تاجالدین یلدوز، وی را به قبول خواست خوارزمشاه توصیه کرد، اما بعداً به یلدوز خیانت کرد و در غیاب وی غزنین را به خوارزمشاه تسلیم نمود (شعبان 612). تاجالدین یلدوز به هندوستان گریخت، لاهور را از داماد خود، ناصرالدین قباچه که حاکم شهر بود، گرفت و به دهلی رفت. حاکم دهلی شمسالدین التتمش/ ایلتمش، غلام آیبک، بود که پس از مرگ آیبک برآنجا مستولی شده بود. آن دو در 612 در محلی بهنام بَداؤن * جنگیدند و تاجالدین یلدوز در آنجا کشته شد. مدفن او در بداؤن در کنار نهر سوتِهِه است. او را به حسن سیرت و عدالت وصف کردهاند و گفتهاند که با رعیت بخشنده و مهربان بود (منهاج سراج، ج 1، ص 413؛ ابناثیر، ج 9، ص 310ـ311؛ سرهندی، همانجا؛ خواندمیر، ج 2، ص 611).2) تاجالدین یلدوز ، از سرهنگان و پهلوانان غوری که در خدمت حکام هرات، ملک فخرالدین (حک : 705ـ706) و جمالالدین محمد سام (حک : 706)، بود. ملک فخرالدین از تاجالدین یلدوز و جمالالدین محمد سام و دیگر مبارزان غوری خواست تا امیر نوروز ــ پسر ارغون خان، حاکم خراسان، را که در هرات بود ــ دستگیر کنند. آنان او را دستگیر کردند، ملک فخرالدین او را نزد قتلغشاه فرستاد و قتلغ، امیر نوروز را کشت (سیفی هروی، ص 426ـ 428). وقتی سلطان اولجایتو * جانشین غازانخان شد، ملک فخرالدین از او اطاعت نکرد، الجایتو نیز در 706 دانشمند بهادر را به هرات روانه کرد. ملک فخرالدین قلعة هرات را به جمالالدین محمدسام واگذاشت و خود به قلعة امان کوه رفت. امیر دانشمند بهادر وارد شهر شد، لیکن جمالالدین محمد به کمک تاجالدین یلدوز و دیگر سرهنگان غوری دانشمند بهادر و مغولان را کشتند و اموالشان را تصاحب کردند (همان، ص 472، 492). اولجایتو در رجب 706 بوجای، فرزند دانشمند بهادر، را برای انتقام بههرات فرستاد و زمام امور خراسان را نیز برعهدة امیر یساول نهاد. پس از آنکه بوجای هرات را محاصره کرد، جمالالدین محمد سام و تاجالدین یلدوز و دیگر سرهنگان هرات تسلیم شدند و امان یافتند، و هرات در ذیحجة 706 به استیلای بوجای درآمد. وقتی امیر یساول به هرات رسید، امانیافتگان را دستگیر کرد و به بوجای سپرد تا انتقام پدرش را بگیرد. او نیز تاجالدین یلدوز و دیگر مبارزان غوری را گردن زد (رجوع کنید به همان، ص 503، 529 ـ 530، 537 ـ539؛ اقبال آشتیانی، ص370، 372ـ373، 375؛ خواندمیر، ج 3، ص 376).منابع: ابناثیر، الکاملفیالتاریخ ، بیروت 1405/1985؛ عباس اقبال آشتیانی، تاریخ مغول: از حملة چنگیز تا تشکیل دولت تیموری ، تهران 1364ش؛ تاریخ سیستان ، چاپ محمدتقی بهار، تهران ?] 1314ش [ ؛ جوینی؛ خواندمیر؛ رشیدالدین فضلاللّه؛ ادوارد ریترفون زامباور، نسبنامة خلفا و شهریاران و سیر تاریخی حوادث اسلام ، ترجمه و تحشیة محمدجواد مشکور، تهران 1356ش؛ یحییبناحمد سرهندی، تاریخ مبارک شاهی ، چاپ محمد هدایت حسین، کلکته 1931؛ سیفبنمحمد سیفی هروی، تاریخ نامة هراة ، چاپ محمدزبیر صدیقی، کلکته 1362/1943، چاپ افست تهران 1352ش؛ عثمانبن محمد منهاجسراج، طبقات ناصری ، چاپ عبدالحی حبیبی، کابل 1342ـ1343ش.