تاتوره (در اصطلاح بینالمللی گیاه شناسی، Datura L. spp. )، جنسی از تیرة بادنجانیان ، شامل تقریباً پانزده نوع/ گونه گیاه علفی یکساله، چند ساله یا درختچه مانند ، کمابیش زهرناک، دارای گُلهای پیوستهْ گلبرکِ شیپورآسا، بیشتر سفید یا بنفش؛ بعض گونهها خواصّ دارویی و (همچون افیون و بَنگ * ) تخدیری دارند، و بعض دیگر را بهخاطر گلهای بزرگ اندکی خوشبوی آنها در خانهها و باغها میپرورند. این مقاله به وصف سهگونة L. D. stramonium ، L. D. fastuosa و Mill. D. innoxia اختصاص دارد.واژة فارسی تاتوره (یا، گاهی، تاتوله ) و اسم جنس لاتینی این گیاهان، داتورا (مذکور در بالا) از دهتورا یِ هندی و این از دَهتّورا یِ سانسکریت، که ریشه یا مأخذش معلوم نیست، گرفته شدهاند.تاریخچة شناخت. از گیاهان زهرناکی که تئوفراستوس / ثاوفرسطس (حکیم و قدیمترین گیاهشناس جهان غرب؛ ح 371ـ 287 پیش از میلاد) زیر عنوان اعمِّ strykhnos ( ستریخنُس ) ذکر کرده (بیوصف ریختشناختی آنها) آن یکی را که «سبب دیوانگی ] موقّت [ » و حدوث «توهّمات» و، درصورت زیادهروی درخوردن آن، مورث «دیوانگی دایم» و، سرانجام، مرگ میشود، آ. هرت ، ویراستار و ترجمان تألیف تئوفراستوس، منطبق با L. D. metel (در نامگذاری جدید، مترادفِ هم innoxia D. و هم D. fastuosa ؛ رجوع کنید به شونبک ـ تمسی ، گیاهشناس اتریشی و کارشناس تیرة بادنجانیان، ص 45ـ 48) پنداشته است (ج 2، مقالة 10، فصل11، فقرههای 5 ـ6، ص 270ـ273). همچنین گیاهی را که دیوسکوریدس (سدة اول میلادی) در تألیف مشهور خود، ) اندر هیولای طبّ ( ، با نام اخصِّ strykhnon manikon (لفظاً، به معنای «ستریخنسِ جنونآور/ دیوانهکننده»؛ در ترجمة قدیم عربی اِصْطِفَن بن بَسیل، ش64، ص 337ـ 338 : «سطروخْنُن المُجَنِّن») وصف کرده، گونتر ، گیاهشناس انگلیسی و ویراستار ترجمه انگلیسی قدیم تألیف مزبور، برابرِ D. stramonium دانسته است (ش74، ص470). نظر به فقدان ریختشناسی گیاه مذکور در تألیف تئوفراستوس و تفاوت ریختشناسیِ «سطروخنن المجنّنِ» دیسکوریدس با ریختشناسی D. stramonium به وصف دانشمندان جدید، شکّی نمیماند که هر دو مترجم/ ویراستار در تطبیق گیاه منظور با تاتوره اشتباه کردهاند. به عبارت دیگر، وصف هیچیک از انواع جنس تاتوره در آثار این دو یونانی بزرگوار نیست. لذا توضیح تاتوره و خواصّ آن را باید در آثار متقدّم داروشناسی دورة اسلامی جستوجو کرد (رجوع کنید به ادامة مقاله).گسترش جغرافیایی. شونبک ـ تمسی پراکنش سه گونة مذکور تاتوره را در حوزه گیاهْ جغرافیایی فلات ایران و بعض نواحی مجاور چنین گزارش کرده است (همانجا؛ نقل به اختصار): ـــ1) D. stramonium (= D. tatula در نامگذاری قدیمتر لینّه ). گونهای یکساله، خودرو، به بلندی 30ـ120 (گاهی 150) سانتیمتر، دارای گلهای سفید و میوهای جَوز (= گردو) مانند (رجوع کنید به «جوزِ ماثِل» در ادامة مقاله) خارناک (همچون میوة کرچک؛ برای ریختشناسی مشروح آن به فارسی رجوع کنید به زرگری، ج 3، ص 562 ـ564). پراکنش عمومی: در همة نواحی معتدل و گرم جهان؛ در حوزة جغرافیایی منظور: عراق (کرکوک)، طالش (لنکران، آستارا)؛ در ایران، بهمفهوم جغرافیایی اخصّ: آذربایجان، گیلان، مازندران، گرگان، اراک، کرمان، سیستان؛ ترکمنستان؛ افغانستان (هرات، قندهار، کابل، غزنه، کُندوز، بَدَخشان، بامیان، و غیره)؛ پاکستان (نقاط مختلف). دایماک و دیگران (ج 2، ص 584) نواحی معتدل کوهستان هیمالایا را نیز ذکر کردهاند.2) D. fastuosa . از لحاظ ریختشناسی ظاهری، تقریباً همچون گونة پیشین است، اما گلهای آن گاهی بنفش/ارغوانی است. «جور» ی دارای گلهای سفید پُر پَر نیز یافت میشود. پراکنش عمومی: نواحی بَینالمَدارَین یا مجاور اینها در آسیا و افریقا و امریکا ؛ نواحی حوزة دریای مدیترانه؛ در منطقة منظور ما: افغانستان (ناحیة کابل)؛ پاکستان (ناحیة کویته ، مَکران و غیره). دایماک و دیگران (ج 2، ص 585) آن را از «سراسر هندوستان» و D. metel را به عنوان گونهای جداگانه از غرب هیمالایا و غرب شبهجزیرة دکّن، و ثابتی (ص 310) یک «جورِ» وارداتی (غیربومی) سفیدْگُل آن را، یعنی alba L. var. D. f. (= Nees D. alba ، لفظاً، «تاتورة سفید») از بندرعباس و با نام محلّی پَرِ مَنْگِناس ، گزارش کردهاند.3) D. innoxia (لفظاً، «تاتورة بیضَرَر»)، یکساله، به بلندی 60ـ200 سانتیمتر، دارای گلهای سفید.پراکنش عمومی: امریکای مرکزی و شمالی، حوزة دریای مدیترانه؛ در منطقة منظور ما: ایران (نواحی مَکران و تهران)، افغانستان (نواحی کابل، ننگرهار، جلالآباد، و غیره)، پاکستان (کویته، بلوچستان؛ برای تفصیلات ریختشناسی و پراکنش رجوع کنید به شونبک ـ تمسی، ص 48).گذشته از این سه نوع، ثابتی (ص 309) گونة درختچهْ مانند L. D. arborea (لفظاً، «تاتورة درختی») را، که اصلش از امریکای جنوبی (پِرو، شیلی) است، با نام «تاتورة مُعطّر» گزارش کرده است: به بلندی 7ـ10 پا، دارای «گلهای... سفید و معطّر و گاهی پُر پَر»، که «در باغهای جنوب [ ایران] » کاشته میشود.جَوزْ ماثِل (معرَّب گَوزِ ماثِل فارسی). این اصطلاح در قدیمترین منبع فارسی داروشناسیِ موجود ما، کتاب الابنیة عَن حقایق الادویة ابومنصور موفّق هروی (سدة چهارم؛ ص 94ـ 95) به کار رفته است. برای واژة ماثل صورتهای محرّفِ ماثن ، ماثم و ماثا در بعض منابع قدیم عربی (مثلاً، در تألیفِ گیاهشناس نامدار اندلُسی، احمد غافقی ] متوفی ? 560 [ ، گ ] 115 [ ) و در نسخههای خطی هدایة المتعلّمین اَخَوَینی بخاری (سدة چهارم)، قدیمترین پزشکینامة بازمانده به فارسی، صورتهای مهاثل/ مهاتل و ماثله نیز یافت میشود (رجوع کنید به نسخة چاپی، ص630؛ نیز رجوع کنید به عیسی ، ش11ـ14، ص 68 ، ش 2، ص 69). این واژه نیز از ماتل هندی ( ) سانسکریت ماتله ) گرفته شده و از طریق فارسی به عربی راه یافته است (ابنمیمون ، شرح مایرهوف ، ش 82، ص 44). «جوز ماثل» را قدما اصلاً به میوة گِردو مانندِ خارناکِ بعض گونههای تاتوره، بویژه، D. metel و fastuosa D. ، اطلاق کردهاند (همانجا) و سپس، توسّعاً، به بوتة آنها، که شجرة المُرقِد/ المُرَقِّد (لفظاً، «بوتة خوابآور»؛ در اندَلُس، به گزارش غافقی، همانجا) یا، به اختصار، المُرقِد/ المُرَقِّد ( تحفة الاحباب ، ص 12، ش100) نام داشت. در مورد ایران کنونی، پارسا این نامهای محلی را برای تاتوره/ جوز ماثل ضبط کرده است (ج 8، ص 63): بَچه قِزدِران (در اردبیل)، توخ (در بندر انزلی)، تاتوره (در ناحیة تهران)، داتورا و کَچَلا (ناحیة هریرود در شرق ایران)، مَرگِ موش (در بردسیر، کرمان) و سینه اَزْغی (در بلوچستان؛ شینَه اَزْغی به گزارش هوپر ، ص 112) برای گونة stramonium ، و تاتورة درختی (در ناحیة تهران)، کاسِه سَگ (در شاندیز، ناحیة مشهد) و پَرِمَنگِناس (در حوالی بندرعباس) برای گونة fastuosa .در منابع ما، قدیمترین ریختشناسیِ جوز ماثل از آنِ احمد غافقی است (همانجا)، که ترجمة آن با وجودِ کوتاهی، به سبب اهمیتش از حیث تاریخ گیاهداروشناسی، در اینجا آورده میشود: «ثُمْنُشی ] بوتهای/ درختچهای [ است تقریباً به بلندی قدّ مَردی نشسته، دارای برگهایی مانند برگهای بادنجان ولی از اینها کوچکتر، سختتر و نرمتر، و گلهای سفید بزرگی به درازای کمتر از یک وَجَب و مانند دهانة شیپور در کاسبرگهای دراز سبز با دُمگُلهای دراز. میوة آن به اندازة گردو، دارای پوستی خشن که گویی خارناک است، حاوی دانههایی همچون دانههای مِهرْگیاه.»خواصّ تاتوره. داروشناسان ـ پزشکان دورة اسلامی (احتمالاً تا روزگار داود انطاکی، سدة دهم) فقط عالم به زیانمندی تاتوره/ جوز ماثل بودند. اینک نظرات چند تن از قدیمترینِ آنان در بارة این گیاه زهرناک (به ترتیب تاریخی، با خودداری از ذکر مطالب مکرَّر):1) عیسی بن علی (محتملاً همروزگار حُنَین بن اسحاق، 194ـ 260): «جوز ماثا همانند جَوز القَیء ] کُچوله * [ است... مَزة ] دانههای [ چرب آن شیرین/ مطبوع است. ] این دانهها [ سرد در درجة چهارم است. خوردن آنها در نَبیذ ] خورنده را [ شدیداً مست میکند، و به قدر مثقالی فوراً میکُشد» (به نقل ابن بیطار ] ج 1، ص 175 [ ، که این مطالب را به عیسی بن ماسَّه ] متوفی ? 275 [ نسبت داده است). 2) محمدِ زکریای رازی (251ـ 313): مُخدّر است و گاهی میکُشد؛ مستی، سرگیجه، غَثَیان ] دلآشوبه، دلبههمخوردگی [ و قَیء ] «استفراغ» در اصطلاح رایج فارسی [ میآورد (ص 169)؛ خوردن اندکی از آن، تا نیم دِرْهَم، فقط مستی سنگینی میآورد، و بیش از آن، میکُشد؛ درمان ] مسمومیّت از جوز ماثل [ مانند درمان یَبْروحخوردگی است ] یبروح = ریشة مهرگیاه [ ، اما ] ضمناً [ باید ] به مسموم [ روغن گرم و کَرِه خورانید، دست و پای او را در آب گرم گذاشت و او را وادار به استفراغ کرد (همان، ص 361). 3) ابن الجَزّار (متوفی 369): «عوارض ] خوردن تاتوره [ : زوال عقل، سوزش معده، نَفَس و عَرَق سرد، غَشی، زردی چهره (یَرَقان)...» (به نقل ابن بیطار، ص 176). 4) اَخَوینی بخاری (متوفی ح 373) از «گَوز مُهاتُل» فقط به عنوان یکی از زهرهای «بِغایت سرد» یاد کرده است (همانجا؛ نیز رجوع کنید به پزشکینامة منظوم حکیم مَیْسَری ] سدة چهارم [ ، بیت 441: «و جوزِ/گوزِ ماثل آرَد کَس به مستی/به بیماری سپارد تندرستی»). 5) اما حکیم ایرانیِ همروزگار این دو، ابومنصور موفّق هروی (همانجا) مبسوطترین نشانهشناسی و شیوة درمان تاتوره خوردگی را تا روزگار خود به دست داده است، که میتوان آنها را چنین تلخیص کرد: مخدّری است سرد در اول درجة چهارم و خشک در درجة سوم، زیانمند برای مغز و دل، که یک مثقال آن کُشنده است؛ نشانهها/ عوارض: خوابآلودگی، «گوشاسب» (کابوس، بَختک؟)، «مَنِشْ گَردا» (تهوّع)، قیء، «کالیوی» (هذیان، بَلاهت؟)، سرخی و خشکی و فرورفتگی چشمها، بسته شدن زبان، دگرگونی رنگ ناخنها، بسیاریِ تعرّق سرد و، نزدیک مرگ، تشنّج؛ درمان: نخست واداشتن مسموم به استفراغ با خوراندن انگُبین، شِوِد و بوره * آمیخته به آب گرم؛ سپس گذاشتن دست و پای او در آب گرم، مالیدن روغن گل سرخِ آمیخته به سرکه بر سر او، و خوراندن آمیزهای از انگبین و سرکه و سَعْتَر * پس از رفع سرخی چشمها و فقط دوام خوابآلودگی، خوراندن معجونی از سُعْد ، «تِریاق اربَعه» (رجوع کنید به پادزهر * )، جُندِ بیدَسْتَر (رجوع کنید به سگآبی * )، اَنغوزه، مغز دانة اَبْهَل * (از هر کدام به یک اندازه)، سیر، دارچین، مغز کوفتة گردو، و انگبین؛ سرانجام، مالیدن روغن گرم سوسن * به تنِ او، تا به هوش آید. 6) ابنسینا (370ـ 428) در قانون خود (ج 1، کتاب دوم، ص 465) چیز تازهای در بارة جوز ماثل ندارد مگر این که میگوید دانههای آن شبیه دانههای تُرَنج (رجوع کنید به بادرنگ * ) و «دشمن قلب است».دستِ کم تا روزگار تألیف الجامع ابن بیطار (متوفی 646)، مؤلفان مذکور در الجامع و حکیمان فارسینویس مذکور در بالا همه از مضرّات جوز ماثل سخن گفتهاند، اما سپس خواصّی درمانی نیز برای آن یافته شد. در منابع ما، قدیمترین ذکر منافعی برای جوز ماثل در تذکرة داود انطاکی است (تألیف آن در 976)، که، به نوشتة او، «در مصر داتوره نام دارد». وی، علاوه بر زیانها، مصارفی درمانی هم برای تاتوره ذکر کرده است (ص 159): درمان بیخوابی مفرط؛ خشکاندن رطوبتهای «غریبِ» بدن؛ طِلای مطبوخ دانههای کوبیده و دیگر اجزای این گیاه با سرکه و انگبین برای تحلیل وَرَمها ] یِ گرم [ ، درمان استرخاء (سُستی، شُلی) عارضی اندامها و «استسقاء» (آماس، وَرَم ؟ رجوع کنید به باد * ) و «قُشْعَریره» (لَرز ] ه [ ، لَرزش؛ «خَدَر» (بیحسّی/ کِرِخی اعضا)، و ریزش موی ] سر [ . بَدَل * آن در این افعال، مهرگیاه است.در بعض تألیفاتِ پس از تذکرة انطاکی، بسط و شرح بیشتری در بارة خواصّ درمانی تاتوره یافت میشود. حکیم مؤمن در تُحفه خود (تألیف در 1080) چنین افزوده است (ص 258ـ 259): مسکّن صُداع (سَرْدرد) صفرایی و خونی؛ ضماد آن یا روغن دانههای آن برای بواسیر و آماسهای «گرم» مقعده، و خوردن آن برای سَردردِ مُزمن مجرَّب است؛ «مُصلحِ» آن: فلفل و رازیانه و انگبین. عقیلی علوی خراسانی/ شیرازی، مؤلف مخزن الادویة ، که جامع آرا و نظرات بیشتر حکیمان پیشین تا زمان تألیف آن در هند (پس از 1185) است، فقط چند مطلب جدید به نوشتههای پیشینیان افزوده است (ص 324ـ 325): «بستن برگ گرم کردة آن بر چشمِ صاحبِ رَمَد ] چشمْ درد [ موجب تسکین اَلَم آن، و بر سر جهت دردِسَر بارد و سَدّ نزولات بارده، و بر اُنثیین جهت نزولِ آب ... مفید ] است [ .» عقیلی پزشکی را در هندوستان، که استعمال اِسکاری و تخدیری تاتوره در آنجا بسیار رایج بوده است (رجوع کنید به ادامة مقاله)، آموخته بود؛ لذا وصف ظاهراً عینی او از حالات ناطبیعی تاتورهخورها جالب است. دیگر این که گونهای از تاتوره را وصف کرده، ظاهراً بومی هند، که، علاوه بر گُلها، دیگر اجزای آن نیز بنفش بوده است ] کذا [ . مینویسد: « ] گُل تاتوره [ سفید یا بنفش میباشد اما بنفش آن کمتر ] = کمیابتر [ و ] ازحیث خواصّ [ بهتر از سفیدِ آن، خُصوص ] = خصوصاً [ بنفش مایل به سیاهی آن ] ... [ گل نوع بنفش آن، مُضاعَف ] = پُر پَر [ و توبَر تو ] ... [ است» (رجوع کنید به نوعِ fastuosa ، مذکور در بالا).خواصّ و مصارِف تاتوره در منابع غربی. طبق بررسیهای شیمیدانان و زهرشناسان غربی، خواصّ مذکورِ تاتوره (چه تخدیری چه درمانی) ناشی از وجود سه مادّة قَلیاسان سمّی، یعنی اسکوپلامین ، هیوسیامین و آتروپین است (در بارة ساختار شیمیایی، کُنشهای فیزیولوژیک، مقادیر مُجاز استعمال این مواد رجوع کنید به زرگری، ج 3، ص 557 ـ559، 574 ـ 577). سوءِاستفاده از خاصیّت تَنویمی و تخدیری تاتوره ظاهراً سابقهای طولانی در شرق و غرب دارد. در قارّة امریکا، سرخپوستان مِکزیکی آن را در مراسم مذهبی خود به کار میبردند ( بریتانیکا ، مقالة "Datura" ). جادوگران و شیّادان آن را برای ایجاد توهّمات در ارباب رجوع به کار میبردند، و تبهکاران برای خوابانیدن قربانیانِ خود به قصد دزدیدن اموال آنان یا ارتکاب شنایع دیگر، دانههای کوبیدة تاتوره را به بعض آشامیدنیها یا خوراکها آمیخته به خورد قربانیان خود میدادند (قس لقبهای تاتوره در زبان فرانسه: «علف ساحران» ، «علف شیطان» و «علفِ دُزدان» ). دایماک و دیگران (ج 2، ص 585 ـ624) گزارش مشروحی (همراه با آمار بالینی مفصّل) از مسمومیّتها (و گاهی مرگ) ناشی از اَعمال تبهکارانه به وسیله دانههای تاتوره در نیمة دوم سدة نوزدهم در هند، که استعمال افیون هم در آنجا بسیار رایج بود، به دست دادهاند. در اروپا، این بدنامی تاتوره تا سدة هجدهم که یک زهرشناس اُتریشی فوایدی برای تاتوره کشف کرد (برای درمان بعض اختلالات روانی)، دوام داشت (دوبوئینی ، ص 237).مصارف تاتوره در روزگار ما. بجز استعمال درمانی مُجاز قلیاسانهای مذکور که باید با نظارت شدید پزشک متخصّص انجام گیرد، هنوز تاتوره جزو داروهای پزشکی سنّتی یا عامیانه در بعض کشورهاست. در اینجا اشارات موجود به این استعمال سنّتی را در بعض کشورهای اسلامی خاورمیانه و شمال افریقا ذکر میکنیم.1) پاکستان : D. stramonium با نام «دَهتورا سیاه» و Nees alba var. D. fastuosa با نام «دهتورا سَفید» در فهرست داروهای بازاری کراچی مذکورند؛ ساقه، برگها، گلها و دانههای اینها به کار میرود (رجوع کنید به مقصودعلی و دیگران ، ص 17؛ مقصودعلی و مهدی حسن، ص 41؛ نیز رجوع کنید به عثمان غَنی و دیگران ، ص 6). 2) ایران: برای تخفیف درد (و کُشتن سَگ) به کار میرود (هوپر، همانجا)؛ درد گوش، دندان و چشم را آرام میکند (پارسا، همانجا). 3) ترکیه: گرچه دولت در 1985 فروش «گُل و برگِ» D. stramonium را در دکانهای عطّاری ممنوع کرده است، معذلک، این گیاه در فهرستهای داروهای موجود در بعض شهرهای ترکیه در 1986 دیده میشود ــ با نامهای بُرو چیچگی در اسکیشهر ، اَبوزَنْبَق و بُستانْ قَرَنْفیلی در غازی عِیْنتاب . برگها (و گلها)ی خشک را (به صورت سیگار) برای درمان آسْم (تنگی نَفَس) و برای «پاک کردن برونشها (نایچهها)ی سیگاریها» استعمال میکنند (باشر و دیگران ، ص 8، 13، 142، 156). 4) مصر: صلاح احمد و دیگران (ص 7) آن را با نام داتورَة جزو داروهای موجود در یک عطّاری قاهره در 1979 و به عنوان «منوّم» و «برای ] درمان [ لاغرشوندگی ] ؟ [ » (ص 72) ذکر کردهاند. 5) مَراکش: در فهرست یک عطّاری، D. stramonium ، با نام شَدَق الجَمَل (تلفظ مراکشی: d q jm l §s ) آمده است، با این توضیح: «گیاهی است مخدّر؛ به هیچ دردی نمیخورد» (جمال بن الاخضر و دیگران ، ص 16، 75).منابع: ابنبیطار؛ ابنسینا، القانون فی الطب ، چاپ ادوار قش، بیروت 1408/ 1987؛ اخوینی بخاری؛ انطاکی، تحفةالاحباب فی ماهیة النبات و الاعشاب ، مع ترجمة بالفرنساویة و حل مشکلاته لرنو و کلن، پاریس 1934؛ حبیباللّه ثابتی، جنگلها، درختان و درختچههای ایران ، تهران 1355ش؛ حکیم مؤمن؛ حکیم مَیْسَری، دانشنامه در علم پزشکی: کهنترین مجموعة طبّی به شعر فارسی ، چاپ برات زنجانی، تهران 1366ش؛ دیوسکوریدس، هیولیالطبّ فی الحشائش و السموم ، ترجمة اِصْطِفَن بن بَسیل و اصلاح حنین بن اسحاق، چاپ سزار ا. دوبلر و الیاس تِرِس، تطوان 1952؛ محمد بن زکریا رازی، المنصوری فیالطب ، چاپ حازم بکری صدیقی، کویت 1408/ 1987؛ علی زرگری، گیاهان داروئی ، ج 3، تهران 1368ش؛ عقیلی علوی شیرازی؛ احمد بن محمد غافقی، کتاب فیالادویة المفردة ، نسخه خطی نیمة اول کتاب، کتابخانة اُزلر، دانشگاه مک گیل، ش 7508؛ هروی؛Kemal Hدsnد Can Ba íer, Gisho Honda, and Wataru Miki, Herb drugs and herbalists in Turkey , Tokyo 1986; Jamal Bellakhdar, Gisho Honda, and Wataru Miki, Herb drugs and herbalists in the Maghrib , Tokyo 1982; Gإrard Debuigne, Larousse des plantes qui guإrissent , Paris 1974; Pedanius Dioscorides, The Greek herbal of Dioscoreides , tr. John Goodyer, 1655, ed. R.T. Gunther, Oxford 1934; William Dymock, C.J.H. Warden, and David Hooper, Pharmacographia Indica , London 1890-1893, repr. Karachi 1972; David Hooper, Useful plants and drugs of Iran and Iraq , with notes by Henry Field, ed. B.E. Dahlgren, Chicago 1937; Ahmed Issa, Dictionnaire des nomes des plantes en latin, franµais, anglais et arabe , Cairo 1930; Ma «âmonide, S §arh ¤asma ¦ Ýal- ـ uqqa ¦r شرح أسماءالعّار ) L'explication des noms de drogues ), un glossaire de matiةre mإdicale..., tr. & ed. Max Meyerhof, Cairo 1940; S. Asad Maqsood Ali and S. Mahdihassan, "Bazar medicines of Karachi: vegetable drugs in stock of herbalists", in Bazar drugs and folk medicine in Pakistan , ed. S. Mahdihassan, Karachi 1984; S. Asad Maqsood Ali et al. , "Bazar medicines of Karachi: fresh herbs", in Bazar drugs... ; The New Encyclopaedia Britannica , Chicago 1985, Micropaedia ; Ahmad Parsa, Flore de l'Iran , vol. 8, Tehran 1960; M. Salah Ahmed, Gisho Honda, and Wataru Miki, Herb drugs and herbalists in the Middle East , Tokyo 1979; E. Schخnbeck-Temesy, Solanaceae (= K.H. Rechinger, ed., Flora Iranica , no. 100), Graz 1972; Theophrastus, Peri phyt ) ik ) آn histor i ¨a , ed. &. tr. Arthur Hort, Enquiry into plants , London 1916, repr., 1948-1949; Khan Usmanghani, Gisho Honda, and Wataru Miki, Herb drugs and herbalists in Pakistan , Tokyo 1986.