تاتار (یا تَتار/ تَتَر)، نام برخی از اقوام صحرانورد آسیای شمالی و مرکزی، که از قرن هفتم به همة اقوام مغول و ترک تشکیلدهندة سپاه چنگیزخان و اخلافش در غرب آسیا و اروپا اطلاق شده است.صرفنظر از روایتی که نسب تاتارها و مغولها را به تاتارخان و مغولخان، از نسل ترکبن یافثبن نوح علیهالسلام، میرساند (برای نمونه رجوع کنید به رشیدالدین فضلاللّه، ج 1، ص 47؛ میرخواند، ج 1، ص 66، 70، ج 5، ص 3ـ6؛ قس قدری، ذیل واژه؛ هامر ـ پورگشتال، ج 1، ص 3)، برخی از محققان احتمال دادهاند که واژة تاتار از ترکیب واژة تات * (فرودست، پَست، رعیت، و در اصطلاح «بیگانه/ غیرخودی») و ار (مرد، مردم) ساخته شده است، و چنین استنباط کردهاند که حدوداً مقارن ظهور اسلام، ترکها این نام را نیز مانند خود تات ، همواره با بار معنایی تحقیرآمیز، به برخی از اقوام غیرترک و حتی ترک ــ که به سبب اختلافهای قومی یا سیاسی یا مذهبی، «غیرخودی» و اغلب دشمن یا شورشگر محسوب میشدند ــ اطلاق کردهاند (رشیدالدین فضلاللّه، ج 3، تعلیقات روشن و موسوی، ص 2058ـ 2059). با این فرض، چون برخی از اقوام ترک، مانند غُز/ تُغُزغُزها، اویغورها، کیماکها (قیماقها)، قِپْچاقها/ قبچاقها و حتی ترکمنهای آققوینلو و قراقوینلو، همگی «تاتار» خوانده شدهاند، برخی از محققان احتمال دادهاند که «تاتار» نمیتواند نام قوم یا اقوام خاصی با زبان و نژاد یکسان باشد، بلکه همچون تات و عجم و بَربَر، در زمانهای متفاوت به گروههای قومی گوناگون اطلاق شده است (همانجا؛ بطّال ـ تایماس، ص 217؛ ضمناً برای «تغزغز» و «کیماک»، بترتیب رجوع کنید به حدودالعالم ، ص 76؛ گردیزی، ص 257ـ 258).تاتارها را اغلب از اقوام «تورانی زردپوست» یا از اقوام «اورال ـ آلتایی» دانستهاند (پیرنیا، ج 1، ص 9؛ تاجبخش، ص 184)، اما به گفتة برخی از متأخرین، بهتر است که تاتارها و ترکها از «تورانیان سفیدپوست» شمرده شوند (تاجبخش، همانجا؛ د.ا.ترک ، ج 12، بخش2، ص 144).ریشة قومی تاتارها، مانند ریشة بیشتر اقوام مغولی و ترکی، دقیقاً معلوم نیست، اما به عقیدة بیشتر محققان، تاتارها از اقوام ترک بودهاند (رجوع کنید به عنصرالمعالی، ص 114ـ 115؛ کاشغری، ذیل واژه؛ ابناثیر، ج 12، ص 361؛ رشیدالدین فضلاللّه، ج 1، ص 39ـ41؛ سامی، 1306ـ1316؛ همو، 1317، ذیل واژه) که به دلیل اختلاط با مغولها، خصوصیات نژادی آنان را کسب کردهاند (قدری، همانجا). عدهای نیز با ترک دانستن تاتارها مخالفاند (رجوع کنید به هامر ـ پورگشتال، ج 1، ص 3؛ د.اسلام ، چاپ اول، ذیل واژه). همچنین برخی محققان از احتمال انتساب تاتارها، و مغولها، به «شی ـ وِی» ها ــ که آنها را «مغولهای ابتدایی» دانستهاند ــ یا همان هفتالیان (هونهای سفید/ افتالیت/ هپتالیان/ هیاطله)، سخن به میان آوردهاند ( د. اسلام ، چاپ دوم، ذیل واژه؛ د.ا.ترک ، ج 12، بخش1، ص 51 ـ52؛ بلنیتسکی، ص 165ـ166، 168). ظاهراً نسب هونهای سفید نیز به هونها (همان «هسیونگ ـ نو»ها در منابع چینی) ــ از بازماندگان اقوام «بِی ـ دْی» یا همان «وحشیهای شمالیِ» یادشده در منابع چین باستان ــ میرسد (پیرنیا، ج 3، ص 2254ـ 2255)؛ البته در این باره تردید شده است ( د.اسلام ، چاپ دوم، همانجا).دربارة خاستگاه تاتارها گفتهاند که ایشان نیز مانند ترکها (در 545ـ 554) و در پی آنان، در نیمة دوم قرن ششم از ارتفاعات آلتای (بین چین و مغولستان، و سرزمینهای آسیای مرکزی) در جهت شرق و شمال شرق، به اِستپهای مغولستان، منچوری، شمال چین و نواحی جنوبیتر حاشیة جنوبی سیبری مرکزی سرازیر شدند (قدری، همانجا) و مانند بیشتر ترکها و مغولها، همواره ناگزیر بودند که شرایط بسیار سخت اقلیمی آسیای شمالی را تحمل، و کمبودهای ناشی از آن را با جنگ و غارتگری و کوچنشینی جبران کنند. اوضاع نامطلوب اقتصادی حاکم بر آن سرزمینها، ایشان را مردمی مقاوم و جنگجویانی قابل بار آورد، اما موجب شد که از لحاظ فرهنگی و مدنی، از همسایگانشان در چین، هند و ممالک غرب آسیا بسیار عقب بمانند (گروسه، مقدمه، ص 3ـ4؛ اقبال آشتیانی، ص 79ـ80).با اینهمه، کاربرد نام تاتار سابقهای قدیمتر دارد. این نام اول بار به صورت «اوتوز تاتار» («سی ] قبیلة [ تاتار») در سنگنوشتة کول تِگین، قدیمترین بخش سنگنوشتههای اورخون متعلق به 112/ 730 (در دوران دومین حکومت ترکها، یعنی در دوران خاقانی اویغور) در ناحیة اورخون مغولستان به کار رفته و در آن، از شرکت «اوتوز تاتار»ها در مراسم سوکواری ایستمی خاقان، دومین و آخرین خاقانِ اولین دورة فرمانروایی ترکها (امپراتوری گُوک تُرک) یاد شده است ( د.ا.ترک ، ج 12، بخش 1، ص 51؛ رجوع کنید به پولو، ج 1، ص 230ـ231)، اما در سنگنوشتههای بعدی اورخون، مانند سنگنوشتة شینهاوسو مربوط به 126/ 744 متعلق به بایانچُور خاقان، دومین فرمانروای اویغورها، فقط از «تُقوز تاتار» («نُه ] قبیلة [ تاتار») و سرکوب شدن آنان به دست فرمانروایان اویغوری خبر داده شده است ( د.ا.ترک ، همانجا؛ سومر، 1967، ص 8)؛ ازینرو، برخی از محققان چنین نتیجه گرفتهاند که در آن روزگار (نیمة اول قرن دوم) نه قبیله از سی قبیلة (ابتدایی) تاتارها یک «واحد سیاسی» تشکیل داده بودهاند (سومر، همانجا) و به عقیدة محققان، این تاتارها حدوداً در جنوبغربی دریاچة بایکال تا رود کرولِن در شمالشرقی مغولستان میزیستهاند ( د.اسلام ، چاپ اول، همانجا).نام تاتار در منابع چینی به صورت «تا ـ تا»، اول بار در 227/ 842 به کار رفته است (ساندرز، ص 209). براساس فرمانی به زبان چینی، تاتارها (همان تُقوز تاتارها) تابع یکی از وزرای اویغورها به نام آپه («وزیر دست چپ») بودند، اما پس از انقراض حکومت اویغورها در 226/ 841، برخی از آنان به «شی ـ وِی»ها پناه بردند و عدهای دیگر از تاتارها همراه اویغورها در پی آپه، به جنوب و جنوبغربی مغولستان و شمال چین رفتند و در 242ـ243/ 857، نواحی آلاشان را در شمال چین تصرف کردند، و احتمالاً در کنار اویغورهای فاتحِ ایالت سینکیانگ (ترکستان شرقی) در شمالغرب چین حکومتی نیز تشکیل دادند ( د.ا.ترک ، ج 12، بخش1، ص 52؛ رشیدالدین فضلاللّه، ج 3، تعلیقات، ص 2059ـ2060). اما در منابع، از تشکیل «دولت تاتار» در 354/ 965 در منطقة آلاشان هم سخن به میان آمده است. به گزارش یکی از سفیران سلسلة سونگ در 376/ 987، تاتارهای آلاشان ــ مانند دوران پیش از 226 ــ از نه قبیله تشکیل میشدهاند و قبیلة «تارْکان اُگه» در رأس آنها بوده است ( د.ا.ترک ، ج 12، بخش1، ص 53).در دوران حکومت ختاییان (سلسلة لیائو، 303ـ 508/ 916ـ 1115) در شمال چین، تاتارها همراه اویغورها بر ختاییان شوریدند (در 370/ 981). در منابع، همچنین از همکاری تاتارها و اویغورها در استخراج آهن از سواحل غربی رود زرد تا 462/ 1070 خبر داده شده است (همانجا). ابناثیر (ج 9، ص 520) در بیان حوادث نیمة نخست قرن پنجم ــ که روند اسلامگرایی قبایل ترک شدت گرفته بود ــ گفته است که بعضی از آنان، از جمله اقوام تاتار و ختای که در چین به سر میبردند، دین اسلام را نپذیرفتند.در آغاز قرن ششم، اقوامی وحشی از تبار مَنْچوهای تونگوزی زبانِ ناحیة منچوری (در شمالغربی چین) موسوم به نوچن یا جرجن/ جورچن/ جورچیت ــ که «تاتارهای منچو»یا «تاتارهای نوچن» نیز خوانده شدهاند (قدری؛ پولو، همانجاها) ــ به حکومت ترکانِ ختایی خاتمه دادند و با عنوان «سلسلة طلایی کین/ تسْین» تا 631/ 1234 در شمال چین حکومت کردند (اشکلوفسکی ، ص 82، پانویس 1؛ کولانژ ، فهرست، ذیل «تاتار»؛ قدری؛ د.ا.ترک ، همانجاها). چینیان در دوران حکومت این سلسله، بدون جدا کردن قبایل تاتار از مغول، همة همسایگان شمالی خود را «تاتار» میخواندهاند و آنان را به نسبت دورتر بودنشان از مرز چین و پایینتر بودن سطح فرهنگشان، به سه گروه تقسیم کرده بودند: تاتارهای سفید («آقتاتار») در پشت دیوار چین، که ظاهراً تمدنی شایان توجه داشتهاند؛ تاتارهای سیاه («قره تاتار») که در نواحی جنوبی مغولستان به صورت نیمهوحشی میزیستهاند و چنگیزخان از آنان بوده است؛ و تاتارهای وحشی، که شکارچی بودهاند و در جنگلهای سیبری نواحی شمالی مغولستان میزیستهاند (ایوری ، ص 38؛ بروکلمان، ص 345). تاتارهای سیاه را میتوان به سه گروه تقسیم کرد: تاتارهای (حوزة) اورخون، تاتارهای سیاه (اصلی؟) و تاتارهای (حوزة) بوئیرنور. منابع پس از چنگیزخان به گروه اخیر بسیار پرداختهاند. شاخهای از تاتارهای بوئیرنور که «چُغان تاتار» (تاتارهای سفید) نامیده میشدهاند، از تاتارهای سفید نواحی آلاشان جدا بوده و طبق طبقهبندی چینیها، جزو تاتارهای سیاه محسوب میشدهاند (رشیدالدین فضلاللّه، ج3، تعلیقات، ص2060؛ بطّال ـ تایماس، ص 217).فرمانروایان سلسلة طلایی کین، که بمرور چینی شده بودند، برای مهار کردن اقوام صحرانورد آن سوی دیوار چین، آنان را به جان یکدیگر میانداختند (توینبی ، ص 567)؛ چنانکه در پی کشته شدن قوتوله/ قوتیله/ خوتولا قاآن، آخرین فرمانروای خاقانی مغولها، به دست تاتارهای بوئیرنور در 556/ 1161 و با به قدرت رسیدن تاتارها، حکومت کین در 598/ 1202 چند قبیلة متحد مغولی را ــ که طغرل (بعدها وانگ/ اونگخان)، رئیس قبیلة مسیحی کرائیت و تابع حکومت کین، فرماندهی ایشان را به عهده داشت ــ بر ضد تاتارها برانگیخت (بارتولد، 1366ش، ج 2، ص 793؛ ساندرز، ص 57). در همین سال، تِموچین (بعدها چنگیزخان) به خونخواهی پدرش، یسوکایْ بهادُر ــ که یکی از رؤسای خردهپای مغول و همپیمان قدیمی طغرل بود و عدهای از تاتارها او را کشته بودند ــ و نیز به سبب آنکه خود را وارث فرمانروایی قوتولهقاآن میدانست، به عنوان متحد و تابعِ خان کرائیت، همة قبایل رقیب را در سرزمینهای مغولستان مقهور کرد و بویژه از تاتارها انتقام سختی گرفت ( تاریخ سرّی مغولان ، ص 19ـ20، 83 ـ84؛ رشیدالدین فضلاللّه، ج 1، ص 82 ـ83). وی همچنین بقیة آنان را در واحدهای مختلف قومی ـ نظامی خود ــ که بمرور اقوام دیگری نیز به آنها میپیوستند ــ تقسیم کرد و تاتارها را «جلوداران» لشکر مغول گردانید و برخی از زنان ایشان را به همسری و برخی از کودکان آنان را به فرزندخواندگی برگزید. در نتیجه، عدهای از این تاتارها از همان ابتدا در دستگاه چنگیزخان و اخلافش، به مقامهای بالا رسیدند (قدری، همانجا؛ رشیدالدین فضلاللّه، ج 1، ص 83 ـ84؛ تاریخ سرّی مغولان ، ص 19، 62ـ64، 83 ـ 85؛ سومر، 1970، ص 13، 20؛ نیز رجوع کنید به چنگیزخان * ). بدینسان، پس از آنکه چنگیزخان در 602/1206 وحدت قبیلهای و قومی در مغولستان به وجود آورد، تاتارها نیز مانند دیگر اقوام ترک با مغولان درآمیختند ( تاریخ سرّی مغولان ، ص 54، 83 ـ84؛ لین پول و دیگران، ج 2، ص 398؛ سامی، 1306ـ1316، ذیل واژه) و از آن پس، تفکیک تاتارها و نقش تاریخی آنان، بویژه از مغولان، تقریباً ناممکن شده است؛ چنانکه جوینی، حتی در بیان حوادث پیش از چنگیز، تاتارها و مغولها را یکی گرفته (ج 1، ص 14ـ 15) و ابناثیر در گزارش مفصّلی که از هجوم چنگیزخان و اخلافش در ابتدای قرن هفتم آورده، ایشان را در همه جا تاتار خوانده است (ج 12، ص 358ـ 395، 495ـ502). در اشعار مولوی و سعدی نیز که همزمان با فتنة مغول میزیستهاند، واژة تاتار برای مغول به کار رفته است (رجوع کنید به مولوی، ج 6، ص 34، بیت 28317؛ سعدی، ص 92، 114؛ برای اطلاعات بیشتر از وضع فرهنگی تاتارها رجوع کنید به مغولها * ، ایلخانان * ).به نظر میرسد سه عامل اصلی موجب شده باشد که نام تاتار در بین اغلب ملل دنیا و منابع گوناگون با نام مغول مترادف شود و حتی بیش از آن شهرت یابد: 1) پیش از به قدرت رسیدن تموچین (چنگیزخان)، مغولها شهرت و شوکت خود را از دست داده بودند ــ به عبارت دیگر، پس از آنکه تاتارها، قوتولهقاآن را کشتند، مغولها شوکت خود را از دست دادند ــ و نام تاتارها بر سر زبانها افتاد. حتی بسیاری از اقوام دیگر نیز ــ چنانکه در زمان قدرت مغولها رایج بود ــ برای تفاخر میکوشیدند تا خود را به تاتارها منتسب کنند (رجوع کنید به رشیدالدین فضلاللّه، ج 1، ص 77). 2) در زمان چنگیزخان نیز تاتارها، ظاهراً به سبب اینکه جلوداران لشکر وی شدند، به شهرتشان افزوده شد (سامی، 1306ـ1316، همانجا). برای نمونه، نظامیانی که به احتمال نزدیک به یقین، از جنگجویان مغول و تاتار و ترک بودند و چنگیزخان آنان را مأمور تعقیب خوارزمشاه در غرب خراسان کرده بود، در برخی منابع، «تاتارهای مغربی» خوانده شدهاند (ابنابیالحدید، ج 8، ص 226). 3) در پی تسخیر اروپای شرقی به دست اخلاف چنگیزخان در نیمة نخست قرن هفتم، کشیشان و مبلّغانی با نامههایی خطاب به «پادشاه و مردم تاتار» به دربار مغولان اعزام شدند، تا با ترویج مسیحیت در بین ایشان، غضب و احتمالاً حملات ایشان را ــ که بیشتر شَمَنپرست و کافر محسوب میشدند ــ به سوی جهان اسلام منحرف کنند، و از این راه بقیة اروپا را از گزند آنان نجات دهند (ساندرز، ص 93ـ94، 105؛ بطّال ـ تایماس، ص 215). از آنجا که هجوم ویرانگر مغولان بر جهان اسلام و مسیحیت در قرون وسطا، به عذاب فراگیر الاهی تعبیر شده بود و از نشانههای «دوران ضد مسیح» یا «آخرالزمان» به شمار میآمد (ساندرز، ص 93؛ راکهویلتس ، ص 77؛ ضمناً برای دیدگاههایی در زمینة نسبت دادن تاتارها و مغولها به اقوام ویرانگر «یأجوج و مأجوج» * در قرآن ] کهف: 92ـ97 [رجوع کنید به منهاج سراج، ج 2، ص 97ـ 98؛ هاکس، ذیل «مأجوج»؛ پولو، ج 1، حواشی یول، ش3، ص 53 ـ 57)، و از سوی دیگر، چون کلمة تاتار اتفاقاً به واژة تارتارُوس به معنای «دوزخ» در اساطیر یونان، بسیار شبیه بود، این مبلّغان واژة تارتار را با مفهوم «جهنمی» یا «وحشی»، از واژة تارتاروس ، ساختند و آن را برای مهاجمان و فاتحان چنگیزی به کار بردند. درنتیجه، به رغم تأکیدهای بعدی همین مبلّغان مبنی بر اینکه نام صحیح ایشان «تاتار» است، در زبانهای ایتالیایی، انگلیسی و فرانسوی واژة تارتار رواج یافت، اما در زبانهای آلمانی و ممالک اروپای شرقی نام «تاتار» به کار رفت (راکهویلتس، ص 66؛ براون، ج 1، ص 293، پانویس3؛ اسکیت ، ذیل "Tartar" ؛ ) مردمان مسلمان ( ، ذیل Tatars" " ).پس از مرگ چنگیزخان در 624/ 1227، امپراتوری مغول تجزیه شد و اخلاف وی، به ممالک غرب آسیا و سرزمینهای شرق اروپا تاختند و در متصرفات جدید ساکن شدند. از آن پس، در بیشتر منابع، همة مهاجمان تشکیلدهندة حکومتهای مستقل و نیمهمستقل مغولی، بویژه در امپراتوری «اردوی زرّین * » در سرزمینهای روسیه، «تاتار» خوانده شدهاند (رشیدالدین فضلاللّه، ج 3، تعلیقات، ص 2058ـ2061). روسها مردم اردوی زرّین را همواره تاتار نامیدهاند؛ چه در زمانی که زبان رسمی ایشان هنوز مغولی بود (تا قرن هشتم و مقارن ظهور عثمانیان) و چه در زمانی که زبان امپراتوری بکلی ترکی شده بود (بارتولد، 1376ش، ص200ـ201؛ ساندرز، ص 154، یادداشتها، ص 256، ش7).گفتنی است که تاتارهای اردوی زرّین بسیار زودتر از همرزمان مغول خود در ایران، اسلام آوردند. برکهخان * (حک : 655ـ664/ 1257ـ1266) نخستین خان تاتاری اردوی زرّین بود که مسلمان شد (آرنولد، ص 258ـ259)، اما در ایران در دورة هولاکو، انتشار اسلام در بین ایلخانان کُندتر بود. اولین ایلخان مغول که به اسلام گروید، تگودار (680 ـ683/ 1281ـ 1284) بود که پس از او، بسیاری از پیروانش نیز اسلام آوردند (مقریزی، ج 2، ص 157ـ 159؛ آرنولد، ص260).در آسیای صغیر (ترکیه)، سلجوقیان آناطولی (سلاجقة روم) در 640/ 1243، دستنشاندة ایلخانان شدند و اقوامی از آنان در آنجا سُکنا گزیدند و با بومیان ترک آناطولی درآمیختند و به دلایلی نامعلوم «قرهتاتار» (تاتارهای سیاه) نامیده شدند، که ظاهراً ربطی به گروه «تاتارهای سیاه» در تقسیمبندی چینیان ندارد ( د.ا.ترک ، ج 12، بخش1، ص 59). آنان همزمان با جهانگشایی تیمور، به صورت کوچنشین، بین آماسیه و قیصریه به سر میبردهاند و جمعیتشان بین سی تا چهل هزار خانوار بوده است (شرفالدین علی یزدی، ج 2، ص 357ـ 359). این قرهتاتارها ــ که بمرور فرهنگ ترکمنی غالب در آن نواحی را کسب کردند ــ در ابتدای قرن نهم به امپراتوری عثمانی پیوستند (سومر، 1970، ص 128، 130). در پی پیروزی تیمور بر عثمانیان در 802/ 1400، وی گروههایی از قرهتاتارهای آناطولی را به موطنشان در آسیای مرکزی (ماوراءالنهر) بازگرداند، اما برخی از ایشان پس از مرگ تیمور در 807/ 1405، دوباره به آناطولی بازگشتند (رجوع کنید به ابنعربشاه، ص 213ـ214؛ شرفالدین علی یزدی، همانجا؛ سومر، 1970، ص 128ـ 129). گفتنی است که برخی از قرهتاتارهای یادشده، در 822/ 1419 به نواحی بالکان کوچیدند و در غرب شهر فلبه (فیلیپو پولیس / پلوودیف امروزی) ساکن شدند. نام شهر تَتَر/ تاتارپازارجق در بلغارستان نیز از نام ایشان گرفته شده است ( د.اسلام ، چاپ اول، همانجا).در آغاز قرن نهم/ پانزدهم، اردوی زرّین تجزیه شد و خاناتی از قبیل خانات قازان، آستاراخان و کریمه، شکل گرفتند که مردم همة آنها نیز، بویژه از طرف روسها، همواره تاتار خوانده شدهاند (بارتولد، 1376ش، همانجا؛ آکینر، ص 71، 109). این تاتارها به زبان روسیِ رایج در روسیة سفید سخن میگفتهاند. به گفتة بارتولد ( د.اسلام ، چاپ اول، همانجا)، بررسیهای تازه نشان میدهد که ترکزبانان آستاراخان نیز که به قبیلة نُوغای * منسوب بودهاند، «تاتار» خوانده شدهاند (نیز رجوع کنید به آستاراخان * ؛ خانات قازان * ، خانات کریمه * ). در تاریخ روسیه، دوران سلطة مهاجمان چنگیزی به دوران «یوغِ تاتار» معروف است (رجوع کنید به لوئیس، ص 42، 55؛ والتر، ص 92).در قرن دهم/ شانزدهم، روسها همة خانات آسیای مرکزی را مضمحل کردند، اما گرفتن کریمه از عثمانیان به طول انجامید. وارثان اردوی زرّین پس از پشت سر گذاشتن دوران امپراتوری روسیة تزاری، موفق شدند که در 1338/ 1920، کشور جمهوری خودمختار شورایی سوسیالیستی تاتارستان * را در قلمرو اتحاد جماهیر شوروی سابق تأسیس کنند، و بدینسان به واژه و نام تاتار، بُعد سیاسی و اجتماعی جدیدی بخشیدند.منابع: تامس واکر آرنولد، الدّعوة الیالاسلام: بحث فی تاریخ نشر العقیدة الاسلامیة ، ترجمه الیالعربیة و علق علیه حسن ابراهیم حسن، عبدالمجید عابدین، و اسماعیل نحراوی، قاهره 1970؛ شیرین آکینر، اقوام مسلمان اتحاد شوروی ، ترجمة علی خزاعیفر، مشهد 1366ش؛ ابنابیالحدید، شرح نهجالبلاغه ، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره 1385ـ1387/ 1965ـ1967، چاپ افست بیروت ] بیتا. [ ؛ ابناثیر؛ ابنعربشاه، زندگانی شگفتآور تیمور ، ترجمة کتاب عجایب المقدور فی اخبار تیمور ، ترجمة محمدعلی نجاتی، تهران 1356ش؛ ویکتور باریسوویچ اشکلوفسکی، جهانگردی مارکوپولو ، ترجمة م. عباسی، تهران 1334ش؛ عباس اقبال آشتیانی، تاریخ مغول: از حملة چنگیز تا تشکیل دولت تیموری ، تهران 1364ش؛ پیتر ایوری، «بررسی عوامل حملة چنگیزخان به ماوراءالنهر»، مجلة دانشکدة ادبیات دانشگاه تهران ، سال7، ش1 (مهر 1338)؛ واسیلی ولادیمیروویچ بارتولد، تاریخ ترکهای آسیای مرکزی ، ترجمة غفار حسینی، تهران 1376ش؛ همو، ترکستاننامه: ترکستان در عهد هجوم مغول ، ترجمة کریم کشاورز، تهران 1366ش؛ ادوارد گرانویل براون، تاریخ ادبی ایران ، ج 1: از قدیمترین روزگار تا زمان فردوسی ، ترجمه و تحشیه و تعلیق علیپاشا صالح، تهران 1356ش؛ کارل بروکلمان، تاریخ ملل و دول اسلامی ، ترجمة هادی جزایری، تهران 1346ش؛ الکساندر بلنیتسکی، خراسان و ماوراءالنهر ( آسیای میانه )، ترجمة پرویز ورجاوند، تهران 1371ش؛ حسن پیرنیا، ایران باستان، یا، تاریخ مفصّل ایران قدیم ، تهران 1369ش؛ احمد تاجبخش، نژاد و تبعیض نژادی ، شیراز 1376ش؛ تاریخ سرّی مغولان = یوان چائوییشه ، ] ترجمه از مغولی به فرانسوی از [ پل پلیو، ترجمة ] فارسی از [ شیرین بیانی، تهران 1350ش؛ آرنولد جوزف توینبی، تاریخ تمدن: تحلیلی از تاریخ جهان از آغاز تا عصر حاضر ، ترجمة یعقوب آژند، تهران 1368ش؛ جوینی؛ حدودالعالم ؛ ایگور دو راکهویلتس، سفیران پاپ به دربار خانان مغول ، ترجمة مسعود رجبنیا، تهران 1353ش؛ رشیدالدین فضلاللّه؛ شمسالدین سامی، قاموسالاعلام ، چاپ مهران، استانبول 1306ـ1316/ 1889ـ 1898؛ همو، قاموس ترکی ، چاپ احمد جودت، استانبول 1317؛ جان جوزف ساندرز، تاریخ فتوحات مغول ، ترجمة ابوالقاسم حالت، تهران 1361 ش؛ مصلحبن عبداللّه سعدی، گلستان سعدی ، چاپ غلامحسین یوسفی، تهران 1377 ش؛ شرفالدین علی یزدی، ظفرنامه: تاریخ عمومی مفصّل ایران در دورة تیموریان ، چاپ محمد عباسی، تهران 1336ش؛ کیکاوسبن اسکندر عنصرالمعالی، قابوسنامه ، چاپ غلامحسین یوسفی، تهران 1364ش؛ حسین کاظم قدری، تورک لغتی ، ج 2، استانبول 1928؛ محمودبن حسین کاشغری، نامها و صفتها و ضمیرها و پسوندهای دیوانلغات الترک ، ترجمه و تنظیم و ترتیب الفبایی محمد دبیرسیاقی، تهران 1375ش؛ نومادنی فوستل دو کولانژ، تمدن قدیم ، ترجمة نصراللّه فلسفی، تهران ?] 1309ش [ ؛ عبدالحیبن ضحاک گردیزی، زینالاخبار ، چاپ عبدالحی حبیبی، چاپ افست تهران 1347ش؛ رنه گروسه، امپراطوری صحرانوردان ، ترجمة عبدالحسین میکده، تهران 1365ش؛ برنارد لوئیس، نخستین مسلمانان در اروپا ، ترجمة م. قائد، تهران 1374ش؛ استنلی لینپول و دیگران، تاریخ دولتهای اسلامی و خاندانهای حکومتگر ، ترجمة صادق سجادی، تهران 1363ـ1370ش؛ احمدبن علی مقریزی، السلوک لمعرفة دول الملوک ، چاپ محمد عبدالقادر عطا، بیروت 1418/ 1997؛ عثمانبن محمد منهاج سراج، طبقات ناصری، یا، تاریخ ایران و اسلام ، چاپ عبدالحی حبیبی، تهران 1363ش؛ جلالالدین محمدبن محمد مولوی، کلیات شمس، یا، دیوان کبیر ، چاپ بدیعالزمان فروزانفر، تهران 1355 ش؛ میرخواند؛ والتر، تاریخ روسیه: از پیدایش تا 1945 ، ترجمة نجفقلی معزّی، تهران 1338ش؛ جیمز هاکس، قاموس کتاب مقدس ، بیروت 1928، چاپ افست تهران 1349ش؛ یوزف فون هامر ـ پورگشتال، تاریخ امپراطوری عثمانی ، ترجمة میرزا زکی علیآبادی، چاپ جمشید کیانفر، تهران 1367ـ1369ش؛Abdullah Battal-Taymas, Kazan Tدrkleri , Ankara 1988; EI 1 , s.v. "Tatar" (by W. Barthold); EI 2 , s.v. "Tatar" (by P.B. Golden); I A , s.vv. "Tatar" (by Bahaeddin عgel), "Tatar. Orta- ìark'ta Tatarlar" (by Faruk Sدmer), "Tدrkler" (by I .Kafesog §lu); Muslim peoples: a world ethnographic survey , ed. Richard V. Weekes, Westport, Connecticut 1984, s.v. "Tatars" (by Victor L. Mote); Marco Polo, The book of Ser Marco Polo the Venetian concerning the kingdoms and marvels of the East , translated and edited, with notes by Henry Yule, 1871, 3rd. ed. by Henri cordier, 1903-1920, repr., London 1975; Walter W. Skeant, An ethimological dictionary of the English language , Oxford 1882; Faruk Sدmer, Anadolu'da Mog §ollar , Ankara 1970; idem, Og §uzlar ) Tدrkmenler ) : Tarihleri-Boy Te íkilہt i -Destanlar i , Ankara 1967.