بلاغت

معرف

از فنون‌ ادبی‌، و در زبان‌ فارسی‌ به‌ مفهوم‌ شیوایی‌ و رسایی‌ سخن‌
متن
بلاغت‌، از فنون‌ ادبی‌، و در زبان‌ فارسی‌ به‌ مفهوم‌ شیوایی‌ و رسایی‌ سخن‌. این‌ فن‌ در مشرق‌ زمین‌ بیشتر در حیطة‌ دانشهای‌ دینی‌ بوده‌؛ اما در سرزمینهای‌ غربی‌، مانند یونان‌ و رومِ باستان‌، به‌ دانش‌ یا هنری‌ مستقلّ از حوزة‌ علوم‌ دینی‌ اطلاق‌ می‌شده‌، همچنانکه‌ در تمدن‌ قرون‌ وسطایی‌ اینگونه‌ کشورها، بلاغت‌ سومین‌ هنر از هنرهای‌ هفتگانه‌ به‌ شمار می‌رفته‌ است‌ ( رجوع کنید به روبر، ذیل‌ "Art" ).پیشینه‌ . از حدود قرن‌ پنجم‌ ق‌م‌ که‌ در سرزمینهای‌ یونان‌ و روم‌ نوعی‌ خاص‌ از جمهوریّت‌ حاکم‌ بود، داوطلبان‌ وصول‌ به‌ مقامات‌ عالی‌ سیاسی‌ برای‌ رسیدن‌ به‌ مقصود با یکدیگر مناظره‌ و مشاجره‌ می‌کردند و هر کس‌ می‌کوشید که‌ با سخنوری‌ بر رقیب‌ خود غلبه‌ کند، و ازینرو فن‌ خطابت‌ و بلاغت‌ در این‌ دوسرزمین‌ اهمیتی‌ خاص‌ یافت‌. در اواخر قرن‌ ششم‌ و اوایل‌ قرن‌ پنجم‌ ق‌م‌، سوفسطاییان‌ * ، از جمله‌ زنون‌ و پروتاگوراس‌ ، فن‌ جدل‌ و مناظره‌ را به‌ شاگردان‌ خود می‌آموختند و آنان‌ را در فراگرفتن‌ شیوه‌های‌ اقناع‌ و الزام‌ شنوندگان‌ ماهر می‌ساختند. اما سقراط‌ (470ـ399ق‌م‌) و شاگردانش‌، افلاطون‌ (427ـ348ق‌م‌) و ارسطو (384ـ326ق‌م‌)، بلاغت‌ سوفسطاییان‌ را مردود شناختند و پیروان‌ و شاگردان‌ خود را از آموختن‌ آن‌ منع‌ کردند. آنان‌ مبانی‌ و قواعدی‌ دیگر برای‌ بلاغت‌ پی‌ریزی‌ کردند؛ از جمله‌ ارسطو دو رسالة‌ مشهور ریطوریقا (بلاغت‌) و بوئطیقا (شعر) را تألیف‌ کرد و بلاغت‌ را از فن‌ جدل‌ ممتاز ساخت‌؛ اگرچه‌ حکیمان‌ مسلمان‌ این‌ دو رساله‌ را به‌ ضمیمة‌ رسالات‌ برهان‌ و جدل‌ و سفسطه‌ جزو مباحث‌ منطق‌ شمرده‌ و به‌ آنها عنوان‌ «صناعات‌ خمس‌» داده‌اند.در قرن‌ اول‌ و دوم‌ ق‌م‌ نیز در روم‌ به‌ بلاغت‌، که‌ لازمة‌ فن‌ خطابت‌ بود، توجه‌ می‌شد و خطیبانی‌ مانند سیسرون‌ (مقتول‌ در 43 ق‌م‌) اصول‌ و موازینی‌ خاص‌ برای‌ آن‌ تدوین‌ کرده‌ بودند. فیلسوف‌ و سیاستمدار رومی‌، سنکا (متوفی‌ 65ق‌م‌) اصول‌ سیسرون‌ را تخطئه‌ کرد، اما فیلسوف‌ وادیبی‌ دیگر به‌ نام‌ مارکوس‌ کوئنتیلی‌ از اصول‌ سیسرون‌ دفاع‌، و گفته‌های‌ سنکا را رد کرد و رساله‌ای‌ هم‌ به‌ نام‌ ) در چگونگی‌ تربیت‌ خطیب‌ ( نوشت‌. این‌ رساله‌ پس‌ ازمرگ‌ او متروک‌ ماند، اما در دوران‌ رنسانس‌ از مآخذ و مراجع‌ مهم‌ فن‌ بلاغت‌ و خطابت‌ به‌ شمار می‌رفت‌ ( بریتانیکا ، ذیل‌ "Quintilian”, “Rhetoric" ).در ایران‌ پیش‌ از اسلام‌، مبانی‌ بلاغت‌ عمدتاً از بعض‌ متون‌ دین‌ زرتشتی‌ سرچشمه‌ می‌گرفت‌. از آن‌ جمله‌ یشتها از بلاغت‌ مطلوبی‌ برخوردار است‌. امروزه‌ بسیاری‌ از آن‌ متون‌ از بین‌ رفته‌ است‌ و آثار به‌ جا مانده‌ از متون‌ پهلوی‌ که‌ بسیاری‌ از آنها پس‌ از اسلام‌ تألیف‌ شده‌ و در واقع‌ تفسیرات‌ و تعلیمات‌ موبدان‌ زرتشتی‌ است‌، ارزش‌ بلاغی‌ چندانی‌ ندارد. متون‌ پهلوی‌ غیرمذهبیِ به‌جای‌ مانده‌، مانند درخت‌ آسوریک‌ ، را نیزنمی‌توان‌ نمونه‌ای‌ برای‌ بلاغت‌ زبان‌ پهلوی‌ به‌ شمار آورد. اما اینهمه‌ بدین‌ معنی‌ نیست‌ که‌ در ایران‌ پیش‌ از اسلام‌،خاصّه‌ در دوران‌ ساسانی‌، به‌ بلاغت‌ اهمیت‌ داده‌ نمی‌شده‌است‌. جاحظ‌ (متوفی‌255) پس‌ از آنکه‌ سخنان‌ شعوبیه‌ رادر ستایش‌ از شیوایی‌ زبان‌ پهلوی‌ نقل‌ می‌کند، چنین‌ نتیجه‌ می‌گیرد که‌ سخنوری‌ و سخنرانی‌ شایستة‌ کسی‌ جز ایرانی‌و عرب‌ نیست‌ (ج‌3، ص‌20) و از قول‌ شعوبیه‌ می‌گوید که‌هر کس‌ می‌خواهد در بلاغت‌ به‌ کمال‌ رسد و واژگان‌ نامأنوسِ دور از ذهن‌ را بشناسد و در دانش‌ لغت‌ پرمایه‌ گردد، بایدکتاب‌ کاروند را بخواند (همان‌، ص‌10). البته‌ امروزه‌ ا این‌ کتاب‌ نشانی‌ نیست‌، اما جاحظ‌ که‌ خود از پیشوایان‌ بلاغتو سخندانی‌ است‌، در جای‌جای‌ البیان‌ و التّبیین‌ مهارتایرانیان‌ را در خطابت‌ و سخنوری‌ و گزیده‌ گویی‌ ستوده‌ است‌ (برای‌ نمونه‌ رجوع کنید به ج‌3، ص‌11)؛ و این‌ ادّعایی‌ گزاف‌ نیست‌، چنانکه‌ در بیشتر کتابهای‌ بلاغت‌ و آداب‌ نویسندگی‌ به‌ علاقه‌مندان‌ این‌ فنون‌ سفارش‌ شده‌ است‌ که‌ به‌ آموختن‌فرهنگ‌ و چیره‌زبانی‌ فُرس‌ همّت‌ گمارند (برای‌ مثال‌ رجوع کنید به ابراهیم‌بن‌ مُدبِّر، ص‌7).ظاهراً در نزد مردم‌ عرب‌ جاهلی‌، بلاغت‌ به‌ همین‌ معنی‌ بوده‌ است‌ که‌ امروزه‌ به‌ کار می‌رود، چنانکه‌ شارحان‌ حدیث‌ در شرح‌ واژة‌ «ابلغ‌» از حدیث‌ پیامبر که‌ فرمود: «اِنَّما اَنَا بشرٌ و اِنَّهُ یأتینی‌ الخَصمُ فَلعلَّ بعضَکُم‌ اَنْ یکونَ ابلغَ مِنْ بعضٍ» (من‌ بشرم‌، شاکیان‌ نزد من‌ می‌آیند؛ چه‌ بسا که‌ یکی‌ از شما بلیغتر از دیگری‌ باشد) گفته‌اند: اَیْ احسنُ ایراداً للکلام‌ (یعنی‌ آنکه‌ بهتر سخن‌ می‌گوید؛ قَسطَلانی‌، ج‌4، ص‌262). به‌ نظر عده‌ای‌، تحدّی‌ (مبارزطلبی‌) قرآن‌ مجید نیز به‌ بلاغت‌ آن‌ بوده‌ است‌؛ زیرا مردم‌ عرب‌ در بلاغت‌ و سخندانی‌ چنان‌ چیره‌دست‌ بودند که‌ هیچ‌ پدیدة‌ بشری‌ دیگری‌ نمی‌توانست‌ با سخن‌ رسای‌ آنان‌ برابری‌ کند و قرآن‌ که‌ بر بلاغت‌ آنان‌ برتری‌ یافت‌، معجزة‌ الهی‌ است‌. ازینرو بود که‌ کفّار قریش‌ شاعری‌ را در بالاترین‌ درجة‌ آن‌ به‌ پیامبر اکرم‌ نسبت‌ می‌دادند. مبانی‌ اصلی‌ بلاغت‌ عرب‌ در نزد مسلمانان‌ و پیشوایان‌ بلاغت‌ در جهان‌ اسلام‌، از اسلوب‌ و شیوة‌ بیان‌ قرآن‌ سرچشمه‌ گرفته‌ است‌ و اثبات‌ اعجاز قرآن‌ از مهمترین‌ اهداف‌ علم‌ بلاغت‌ عرب‌ بوده‌ است‌ و مقصد اصلی‌ مؤلّفان‌ نخستین‌ کتابهای‌ بلاغی‌ در جامعة‌ مسلمانان‌، در واقع‌ همان‌ اثبات‌ اعجاز قرآن‌ بوده‌ است‌.تعریف‌ بلاغت‌ . از دیر باز، در کتابهای‌ ادبی‌، از بلاغت‌ تعریفهای‌ مختصر و مفصّلی‌ شده‌ است‌ که‌ جاحظ‌ در البیان‌ و التّبیین‌ بسیاری‌ از آنها را نقل‌ کرده‌ است‌. تعریف‌ امام‌ فخررازی‌ (ص‌62) تعریفی‌ جامع‌ و مانع‌ است‌: «بلاغت‌ آن‌ است‌ که‌ آدمی‌ آنچه‌ را که‌ در تهِ دل‌ دارد، با سخنی‌ که‌ از ایجازِ مخلّ و اطناب‌ مملّ در آن‌ پرهیز شده‌ باشد، بر زبان‌ آرد. عبدالقاهر جرجانی‌ نیز بلاغت‌ را نتیجة‌ تطبیق‌ کلام‌ بر مقتضی‌' و مناسب‌ حال‌ می‌شناسد و نام‌ آن‌ را «نظم‌» می‌گذارد، و مکرّراً در دلائل‌ الاعجاز (مثلاً ص‌44ـ45، 276، 283، 403) می‌گوید: نظم‌، جستن‌ و یافتن‌ بهترین‌ روابط‌ نحوی‌ در میان‌ کلماتی‌ است‌ که‌ برای‌ ادای‌ مقصود گفته‌ می‌شود. او برای‌ لفظ‌، معنی‌ و مزیّت‌ دیگری‌ قائل‌ است‌ که‌ به‌ چگونگی‌ کاربرد و استقرارش‌ در کلام‌ و موقعیت‌ ترکیبی‌ آن‌ در جمله‌ بستگی‌ دارد.اقسام‌ بلاغت‌ . بلاغت‌ ماهیّت‌ واحدی‌ دارد، اما مظاهر و مصادیق‌ آن‌ گوناگون‌ است‌؛ چنانکه‌ مشهور است‌: «لِکلِّ مقامٍ مقالٌ.» ابوحیّان‌ توحیدی‌ (متوفی‌ پس‌ از 40) بلاغت‌ را هفت‌ قسم‌ دانسته‌ است‌: بلاغتِ شعر، خطابه‌، نثر، مَثَل‌، عقل‌، بدیهه‌گویی‌ و بلاغت‌ در ایراد سخنان‌ تأویل‌پذیر (ج‌2، ص‌140ـ141). همچنین‌ برخی‌ از نویسندگان‌ کتب‌ بلاغت‌ گفته‌اند که‌ بلاغت‌ سه‌ گونه‌ است‌: 1)سخن‌ موجز یا کم‌ و گزیده‌، چنانکه‌ با اشاره‌ای‌ وافی‌ به‌ مقصود گفته‌ شود؛ 2)مساوات‌ که‌ لفظ‌ و معنی‌ برابر باشد و بیش‌ و کم‌ گفته‌ نشود؛ 3)اطناب‌ و اسهاب‌ که‌ مقام‌، مقتضی‌ اطالة‌ سخن‌ است‌. بنابراین‌، رعایت‌ تناسب‌ میان‌ حال‌ و مقال‌ در ادای‌ سخن‌، به‌ ایجاز یا مساوات‌یا اطناب‌، از اصول‌ مسلّم‌ بلاغت‌ است‌ ( رجوع کنید به جاحظ‌، ج‌1، ص‌127). به‌ نوشتة‌ خوارزمی‌ (متوفی‌383)، بلاغت‌ سه‌ گونه‌ است‌: 1)مساوات‌، یعنی‌ الفاظ‌ بی‌ کم‌ و کاست‌ همان‌ معانی‌ را داشته‌ باشد که‌ برای‌ آن‌ وضع‌ شده‌ است‌؛ 2)اشاره‌، یعنی‌ با الفاظ‌ اندک‌ بتوان‌ معانی‌ فراوان‌ را رساند؛ 3)اشباع‌، یعنی‌ برای‌ رساندن‌ یک‌ معنی‌، الفاظ‌ مترادف‌ گفته‌ شود (ص‌78). رُمّانی‌ (متوفی‌ 384؛ ص‌ 76) بلاغت‌ را به‌ ده‌ قسم‌ تقسیم‌ کرده‌ است‌: ایجاز، تشبیه‌، استعاره‌، تلاؤم‌، فواصل‌، تجانس‌، تصریف‌، تضمین‌، مبالغه‌ و حسن‌ بیان‌. چنانکه‌ ملاحظه‌ می‌شود قدما قائل‌ به‌ تفصیل‌ میان‌ آنچه‌ که‌ بعدها به‌ نام‌ «معانی‌»، «بیان‌» و «بدیع‌» نامیده‌ شد، نگردیده‌اند و همة‌ ابواب‌ را زیر یک‌ عنوان‌ قرار داده‌اند.باید یادآوری‌ کرد که‌ مبانی‌ بلاغی‌ حکما، با مبانی‌ بلاغیِ ادبای‌ مسلمان‌، در همة‌ مسائل‌ و موضوعات‌ یکسان‌ نیست‌، و حتی‌ همچنانکه‌ ادیبان‌ و علمای‌ بلاغت‌ در بعض‌ موارد با یکدیگر اختلاف‌ نظر دارند، آرای‌ بلاغی‌ خود فیلسوفان‌ نیز در پاره‌ای‌ از موارد متفاوت‌ است‌؛ چنانکه‌ فارابی‌ (متوفی‌339) دربارة‌ آرای‌ ارسطو در بابِ خطابه‌ و شعر مطالبی‌ مطرح‌ کرده‌ است‌ (ج‌1، ص‌456ـ506) و جرجانی‌ و ابن‌باجّة‌ اندلسی‌ (متوفی‌525 یا553) نیز بر مطالب‌ وی‌ تعلیقاتی‌ نگاشته‌اند ( رجوع کنید به فارابی‌، ج‌3، دیباچة‌ دانش‌پژوه‌، ص‌دوازده‌ ـ پانزده‌). این‌نکته‌ هم‌ شایان‌ توجه‌ است‌ که‌ بلاغت‌ با قواعد و قوانینی‌ معیّن‌، مدوّن‌ شده‌، اما تسلّط‌ بر آن‌ جز به‌ یاری‌ ذوق‌ خداداد و طبیعی‌ میسّر نیست‌.تدوین‌ قواعد بلاغت‌ و تحول‌ آن‌ در دوران‌ اسلامی‌ . از اوایل‌ قرن‌ دوم‌، هم‌ به‌ سبب‌ توجه‌ خاصّ مسلمانان‌ به‌ قرآن‌ مجید و توجیه‌ تحدّی‌ آن‌ به‌ بلاغت‌ و اثبات‌ اعجاز آن‌، و هم‌ به‌ سبب‌ نفوذ آثار و آرای‌ پارسی‌ و رومی‌ و یونانی‌ و هندی‌ در فرهنگ‌ اسلامی‌ و ادب‌ عرب‌، دانشمندان‌ سخن‌سنج‌ عرب‌ بتدریج‌ به‌ تعریف‌ و تدوین‌ قواعد بلاغت‌ پرداختند. صاحب‌نظران‌ در اینکه‌ آرای‌ بلاغی‌ غیرعرب‌ تا چه‌ اندازه‌در بلاغت‌ عرب‌ مؤثر بوده‌، اختلاف‌ دارند. یکی‌ از دلایل‌تأثیر بلاغت‌ یونانی‌ بر بیان‌ عربی‌ این‌ است‌ که‌ بیشتر متکلّمان‌ نامدار معتزله‌ که‌ با علم‌ و فلسفة‌ یونان‌ خاصّه‌ آثار ارسطوآشنا بودند، از بلغای‌ عالیقدر به‌ شمار می‌روند که‌ از آن‌جمله‌اند: واصل‌بن‌ عطا (متوفی‌ 131)، بشربن‌ معتمر (متوفی‌ 210) و جاحظ‌. دلیل‌ بارز منکران‌ تأثیر بلاغت‌ غیرعرب بر بلاغت‌ عرب‌ این‌ است‌ که‌ همة‌ شواهد ابواب‌ معانی‌ وبیان‌ عرب‌ از قرآن‌ و سخنان‌ پیامبر اکرم‌ صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم‌ و یا عرهای‌ شاعران‌ جاهلی‌ و مخضرم‌ اخذشده‌ است‌. اما به‌ هر حال‌، پس‌ از قرن‌ چهارم‌ که‌ تألیف‌ کتب‌ بلاغت‌ در جهان‌ اسلام‌ رواج‌ یافت‌، تأثیر فلسفه‌ ومنطق‌ یونانی‌ در آن‌ کتب‌ مشهود است‌. ازینرو برخی‌ ازادبای‌ معاصر عرب‌ (مطلوب‌، ص‌33ـ113) مؤلفان‌ کتب‌بلاغت‌ عرب‌ را در دو گروه‌ با عنوانهای‌ «مکتب‌ ادبی‌»و «مکتب‌ کلامی‌»تقسیم‌ کرده‌ و مؤلفان‌ عرب‌نژاد عرب‌ زبان‌را پیرو مکتب‌ ادبی‌ و مؤلفان‌ غیرعرب‌ نژاد کتب‌ بلاغت‌ را از قرن‌ ششم‌ تا نهم‌ مانند امام‌ فخررازی‌، ابویعقوب‌سکّاکی‌ و برخی‌ شارحان‌ باب‌ سوم‌ مفتاح‌العلوم‌ او، نظیر تفتازانی‌ و خطیب‌ قزوینی‌ و میرسیدشریف‌ جرجانی‌،پیروان‌ مکتب‌ کلامی‌ معرّفی‌ کرده‌اند. نخستین‌ تألیفات‌ بلاغی‌ مسلمانان‌ کتابهایی‌ است‌ که‌ برای‌ اثبات‌ بلاغت‌ قرآن‌کریم‌ و تبیین‌ دلایل‌ اعجاز آن‌ فراهم‌ آمده‌ است‌، و تألیف‌ چنین‌ کتابهایی‌ از اواسط‌ قرن‌ دوم‌ تا اواسط‌ قرن‌ پنجم‌ رواج‌ فراوانی‌ داشته‌ است‌؛ از جمله‌: اعجاز القرآنِ ابی‌عبیده‌ مَعمَّربن‌ المثنّی‌'؛ اعجاز القرآنِ واسطی‌ معتزلی‌؛ اعجاز القرآنِ قاضی‌ باقلاّنی‌؛ رسائل‌ رمّانی‌، فرّاء، خطّابی‌؛ نظم‌ القرآنِ ابن‌الاخشیدو کتابهایی‌ متعدّد با عنوان‌ «مجاز القرآن‌» که‌ اگرچه‌ مطلوب‌ اصلی‌ آنها توضیح‌ و تبیین‌ تحدّی‌ بلاغی‌ قرآن‌ است‌ (دربارة‌ اینگونه‌ آثار قرآنی‌ رجوع کنید به ابن‌ندیم‌، ص‌41)، طبعاً در آنها به‌ مبانی‌ فن‌ معانی‌ و بیان‌ و بعضی‌ از مصطلحات‌ آن‌ مانندمَجاز، کنایه‌، تشبیه‌، استعاره‌، حذف‌، التفات‌، قصر، وصل‌و فصل‌ هم‌ توجه‌ شده‌ است‌. از اوایل‌ قرن‌ سوم‌، ادیبان‌ و دانشمندان‌ در صدد تدوین‌ و تعیین‌ قواعد و قوانین‌ بلاغت‌ برآمدند و رسائل‌ مختصری‌ در این‌ باره‌ نوشتند و از دیرباز، این‌ مسئله‌ که‌ از لفظ‌ و معنی‌ کدام‌ یک‌ دخالت‌ و تأثیرش‌ در بلاغت‌ بیشتر است‌، مورد اختلاف‌ علمای‌ بلاغت‌ بود. تا پیش‌ از عبدالقاهر جرجانی‌، برخی‌ از ائمة‌ بلاغت‌، مانند جاحظ‌ و قدامة‌بن‌ جعفر (متوفی‌ 337) و قاضی‌ عبدالعزیز جرجانی‌، بیشتر به‌ لفظ‌ ارج‌ می‌نهادند و برخی‌ دیگر مانند ابوعمر و شیبانی‌ (متوفی‌ 206) و ابوالقاسم‌ حسن‌بن‌ بشرآمدی‌ (متوفی‌ 371) به‌ معنی‌. اما بیشتر بلغا چون‌ بشربن‌ معتمر و ابن‌قتیبه‌ (متوفی‌ 276) و ابوهلال‌ عسکری‌ (متوفی‌ 395) به‌ تساوی‌ اثر لفظ‌ و معنی‌ در بلاغت‌ قائل‌ بودند. نخستین‌ کسی‌ که‌ در مبانی‌ بلاغت‌ به‌ تفصیل‌ پرداخت‌، جاحظ‌ بود که‌ مسائل‌ علم‌ بلاغت‌ را در کتاب‌ مشهور البیان‌ و التّبیین‌ گرد آورد و پیوند میان‌ لفظ‌ و معنی‌ را تشریح‌ کرد. عبدالقاهر جرجانی‌ (متوفی‌471) با گردآوری‌ متفرّقات‌ فنون‌ بلاغت‌ و رفع‌ نقایص‌ آن‌، دو کتاب‌ مهم‌ دلائل‌ الاعجاز و اسرارالبلاغه‌ را تألیف‌ کرد. او در این‌ دو کتاب‌، هم‌ مباحث‌ علمای‌ قرنهای‌ دوم‌ و سوم‌ هجری‌ را دربارة‌ اعجاز بلاغی‌ قرآن‌ جمع‌ آورد و هم‌ به‌طور مستوفی‌' دربارة‌ قواعد معانی‌ و بیان‌، نقدالشّعر و سرقات‌ شعری‌ سخن‌ راند، هر چند که‌ وضع‌ اصطلاح‌ معانی‌ و بیان‌ و تقسیم‌ علم‌ بلاغت‌ به‌ این‌ دو فن‌،ابتکار سکّاکی‌ (متوفی‌626) است‌. سکّاکی‌ آنچه‌ را که‌ تازمان‌ جرجانی‌ و سالها پس‌ از او معانی‌ نحو یا نظم‌ و تلاؤم‌ خوانده‌ می‌شد، اصطلاحاً معانی‌ نامید و عنوان‌ بیان‌ را بر تشبیه‌ و کنایه‌ و استعاره‌ و انواع‌ مجاز اطلاق‌ کرد. اما ظاهراً نخستین‌ بار بدرالدّین‌بن‌ مالک‌ (متوفی‌686) محسّنات‌ شعری‌ را بدیع‌ خواند. به‌ هر حال‌، پایه‌گذار بلاغت‌ عبدالقاهر جرجانی‌ است‌که‌ با دیدی‌ صرفاً ادبی‌ و بر مبنای‌ ذوق‌، قواعد کلی‌ و قوانین‌ اساسی‌ و نهایی‌ این‌ علم‌ را در دو کتاب‌ خود پی‌ریزی‌، و نظریة‌ اصلی‌ خود را ـکه‌ بلاغت‌ عبارت‌ است‌ از استواری‌ نظم‌ و ترکیب‌ کلام‌ـ ابراز کرد و همین‌ نظریه‌ را مبنای‌ اثبات‌ اعجاز قرآن‌ مجید قرار داد.منابع‌: ابن‌مدبّر، الرّسالة‌ العذراء ، چاپ‌ زکی‌ مبارک‌، قاهره‌ 1931؛ ابن‌ندیم‌، کتاب‌ الفهرست‌ ، چاپ‌ محمدرضا تجدد، تهران‌1350ش‌؛ علی‌بن‌ محمد ابوحیّان‌ توحیدی‌، کتاب‌ الا  متاع‌ و المؤانسة‌ ، چاپ‌ احمدامین‌ و احمدزین‌، بیروت‌ ] بی‌تا. [ ؛ عمروبن‌ بحر جاحظ‌، البیان‌ و التبیین‌ ، چاپ‌ حسن‌ سندوبی‌، قاهره‌ 1351/1932؛ عبدالقاهربن‌ عبدالرحمان‌ جرجانی‌، اسرار البلاغة‌ ، چاپ‌ هلموت‌ ریتر، استانبول‌ 1954؛ همو، دلائل‌ الاعجاز ، چاپ‌ محمد عبده‌، قاهره‌ 1331؛ محمدبن‌ احمد خوارزمی‌، مفاتیح‌ العلوم‌ ، چاپ‌ فان‌ فلوتن‌، لیدن‌ 1968؛ علی‌بن‌ عیسی‌ رمّانی‌، النّکت‌ فی‌ اعجاز القرآن‌ ، چاپ‌ محمد خلف‌ الله‌ و محمد زغلول‌ سلام‌، قاهره‌ 1387؛ محمدبن‌ محمد فارابی‌، المنطقیّاتِ لِلفارابی‌ ، چاپ‌ محمدتقی‌ دانش‌پژوه‌، قم‌ 1408ـ1410؛ محمدبن‌ عمر فخررازی‌، نَهایةُ الا  یجاز فی‌ دِرایة‌ الا  عجاز ، چاپ‌ احمد حجازی‌ سقّا، بیروت‌ 1412/1992؛ احمدبن‌ محمد قسطلانی‌، اِرشاد السّاری‌ لِشرح‌ صحیح‌ البخاری‌ ، بیروت‌ ] بی‌تا. [ ؛ احمد مطلوب‌: البلاغة‌ عند السّکّاکی‌ ، بغداد 1384؛The New Encyclopaedia Britanica , hicago 1985, Micropaedia , s. v. “Quintilian", Macropaedia , s.v. “Rhetoric”; Paul Robert, Le petit Robert: dictionnaire alphabإtique et analogique de la langue Franµise , rإdaction dirigإe par A. Rey et J. Rey-Debove, Paris 1983.
نظر شما
مولفان
گروه
رده موضوعی
جلد 3
تاریخ 93
وضعیت چاپ
  • چاپ شده