بلاشگرد (یا بلاشجرد)

معرف

نام‌ مکانهای‌ مختلف‌ منتسب‌ به‌ بلاش‌
متن
بَلاشْگِرد (یا بَلاشْجِرد)، نام‌ مکانهای‌ مختلف‌ منتسب‌ به‌ بلاش‌. بلاش‌ نام‌ پارتی‌ است‌ که‌ معنای‌ آن‌ چندان‌ روشن‌ نیست‌، شاید وجهی‌ از مفهوم‌ «بالا، بَرز و والا» در آن‌ نهفته‌ باشد؛ اما وجوه‌ لفظی‌ آن‌ بسیار است‌، از آن‌ جمله‌، در پهلوی‌: «ولخش‌» § Valaxs ؛ لاتین‌: «ولوگس‌» Vologes ؛ یونانی‌: «بولوگس‌» Bologes ؛ ارمنی‌: «ولارش‌» § rs  Vala ؛ دَری‌: «گولاش‌» § s  Gula ؛ فارسی‌: «ولاش‌» s  Vala ؛ و صورت‌ قدیمیتر: ولگش‌ § Valgas که‌ بر روی‌ سکه‌های‌ پارتی‌ (اشکانی‌) دیده‌ شده‌ است‌ ( ) اساس‌ فقه‌ اللغة‌ ایرانی‌ ( ، ج‌2، ص‌64، 66).بلاش‌ یا غالباً ولاش‌، نام‌ چندتن‌ از شاهان‌ اشکانی‌ (ایران‌ و ارمنستان‌) و ساسانی‌ بوده‌ که‌ به‌ صورتهای‌ مختلف‌ (گولاش‌/ گلوش‌، وَلارش‌، اَولاش‌، بالوش‌، وَلوش‌/اُلوس‌، ولیس‌/ اُلَّیس‌، الاش‌/لاش‌، جولاش‌، جالوس‌، فولگی‌، وَلَجَه‌، فلوجه‌) در متون‌ کهن‌ آمده‌ است‌ (یوستی‌، ص‌344ـ346). اما نامدارترین‌ ایشان‌ بلاش‌ (ولگشی‌) یکم‌ اشکانی‌ (51ـ77 میلادی‌) است‌ که‌ به‌ روایت‌ دینکرد (چاپ‌ مَدَن‌، ص‌405ـ406)، متون‌ اوستا و «زند»های‌ دینی‌ و یادمانهای‌ پادشاهی‌ ایران‌ را، که‌ براثر تازش‌ اسکندر مقدونی‌ نابود و پراکنده‌ شده‌ بود، گردآورد، و ظاهراً «دژنبشت‌»هایی‌ (= قلعة‌ کتاباتی‌) هم‌ برای‌ حفاظت‌ آنها بنا نهاد (اذکائی‌، 1375ش‌ ب‌ ، ص‌61ـ62، 138). هموست‌ که‌ شهر بلاشگرد را نیز برای‌ رقابت‌ با سلوکیه‌ در جایی‌ مناسب‌ (حوالی‌ حیرة‌ بعدی‌) بنا کرد (گوتشمید، ص‌188)؛ و گویا این‌ همان‌ الوَلجه‌، در سرزمین‌ کَسْکَر یکی‌ از پادگانهای‌ ایران‌ بوده‌ باشد که‌ گویند تازیان‌ در آنجا بر ایرانیان‌ چیره‌ شدند (یاقوت‌ حموی‌، ج‌4، ص‌939).از بلاشاباد ] = بلاشگرد/ ولاشجرد [ در نزدیکی‌ بغداد (یوستی‌، ص‌346) نیز یاد کرده‌اند که‌ از ساخته‌های‌ بلاش‌بن‌فیروز ساسانی‌ (484ـ488 میلادی‌) بوده‌ است‌(حمزة‌ اصفهانی‌، ص‌50؛ مجمل‌التواریخ‌ و القصص‌ ، ص‌72، 74)، و گویند همان‌ «ساباط‌» مدائن‌ است‌ (طبری‌، سلسلة‌اول‌، ص‌883)، لیکن‌ درست‌ نیست‌؛ زیرا ساباط‌ نزدیک‌تیسفون‌ (غرب‌ سلوکیه‌) در 363 میلادی‌ به‌ همین‌ نام‌ وجود داشته‌ است‌ (نولدکه‌، ص‌237). همچنین‌ گفته‌اند که‌ وی‌بلاشفرّ را در نزدیکی‌ حُلوان‌ بنا کرد که‌ در 520 ویران‌ بوده‌است‌ ( مجمل‌التواریخ‌ و القصص‌ ، ص‌72؛ حمزه‌ اصفهانی‌، ص‌50: بلاشغر)؛ و این‌ همان‌ Bologessiphara است‌ که‌استفان‌ بیزانسی‌ از آن‌ یاد می‌کند ( ) اساس‌ فقه‌اللغة‌ ایرانی‌ ( ، ج‌2، ص‌66؛ مارکوارت‌، 1901، ص‌18) و در متون‌ سریانی‌ به‌ صورت‌ farr Balas یاد شده‌ است‌؛ همان‌ روستاقِ بلاشفر،پس‌ از سرپل‌ زهاب‌ (بین‌ حلوان‌ و ماهیدشت‌) که‌ احتمالاًبنای‌ «ولاش‌» آن‌ در ناحیة‌ «ریجاب‌» کنونی‌ بوده‌ است‌ (توماشک‌، ص‌6). این‌ بنا از عمارات‌ ساسانیان‌ نیست‌، بلکه‌از آبادیهای‌ بلاش‌ پارتی‌ است‌؛ بعلاوه‌، ممکن‌ است‌ که‌ بلاشگردهای‌ دیگر نیز همه‌ از بناهای‌ دورة‌ اشکانی‌ باشند (نولدکه‌، همانجا).از ولاشگرد دیگری‌ در ارمنستان‌ ایران‌، پای‌ کوه‌ آرارات‌ (با نام‌ کهن‌ Valarsekopolis : مأخوذ از نام‌ پارتی‌ ak § Walars ، پادشاه‌ ارمنی‌؛ امروزه‌: اَلَشکِرد) یاد شده‌ است‌ (مارکوارت‌، 1901، ص‌162؛ همو، 1930، ص‌108، 211) که‌ در استان‌ باگراوند، نزدیک‌ شهر خلاط‌ واقع‌ است‌ و، پس‌ از 380، در آنجا جنگی‌ میان‌ شاهان‌ روّادی‌ آذربایجان‌ با مسیحیان‌ ارمنستان‌ رخ‌ داد (کسروی‌، ص‌172ـ174). این‌ الشکرد (اَلاشگِرْد/ الاشکرد)، در زبان‌ ارمنی‌ به‌ صورت‌ «آلژگُر» Alaj-guer ، در سرودهای‌ عاشقانه‌ «سرور همة‌ شهرها» خوانده‌ شده‌ است‌ (نیکیتین‌، ص‌80، 544).در ولایات‌ «پهله‌» (پارتی‌) یا ماد باستان‌ ایران‌، پس‌ ازظهور اشکانیان‌ و استقرار تیره‌های‌ پارتی‌، بویژه‌ خاندان‌ گودرزو هریک‌ از فرزندان‌ وی‌ یک‌ یا چند قریه‌ ساخته‌اند، یا روستاهایی‌ را آباد کرده‌اند که‌ بعضاً به‌ نام‌ خودشان‌ موسوم‌و معروف‌ شده‌ است‌ (اذکائی‌، 1375ش‌ الف‌ ، ص‌178ـ180)؛ چنانکه‌ ولاشجرد/ ولیسجردِ ناحیة‌ فراهانِ همدان‌را ولیس‌بن‌گودرز به‌ نام‌ خود بنا کرده‌ (قمی‌، ص‌56، 78،84، 119، 141)، و ولاشاباد ساوه‌ یا ولیسجرد خوزان‌ هم‌ درآن‌ منطقه‌ احتمالاً از بناهای‌ همین‌ سلاله‌ است‌ (همان‌، ص‌115، 118، 140).گذشته‌ از بلاشفرّ ماهیدشت‌ ( رجوع کنید به سطور پیشین‌)، از ولاشجرد مشهور دیگری‌ نیز از دوران‌ اشکانی‌ به‌ صورت‌ ولاستجرد یاد شده‌ است‌ که‌ با بلاش‌بن‌فیروز ساسانی‌ ارتباطی‌ ندارد و در نزدیکی‌ کنگاور در جنوب‌ غربی‌ همدان‌ بین‌ اسدآباد و تویسرکان‌ قرار داشته‌ است‌؛ دهی‌ که‌ از آنجا تا ماذران‌ (مندرآباد/ وندرآباد) که‌ کاخ‌ خسرو در آنجا قرار داشت‌، یک‌ منزل‌ راه‌ بود و هزار چشمه‌ در آن‌ جاری‌ بود و از به‌ هم‌ پیوستن‌ آنها رودی‌ روان‌ می‌شد و از آنجا به‌ قصر اللُّصُوص‌ (کنگاور) می‌رفت‌ (ابودلف‌ خزرجی‌، ص‌65؛ یاقوت‌ حموی‌، ج‌4، ص‌938ـ939؛ شوارتز، ص‌497؛ مارکوارت‌، 1901، ص‌18؛ توماشک‌، ص‌8). این‌ همان‌ ولاشجرد است‌ که‌ در مجمل‌ التواریخ‌ و القصص‌ (ص‌72ـ 73) دربارة‌ آن‌ چنین‌ آمده‌ است‌: «بدین‌ حدودِ ما اندر صورت‌ او ] بلاش‌ [ بر سنگی‌ نگاشتست‌ و پیرامون‌ آن‌ مانند حرف‌، نقش‌، که‌ آن‌ را ندانند خواند و بر تلّی‌ کوچک‌ نهادست‌؛ و از آن‌جنس‌ سنگ‌ کبود بدان‌ نزدیک‌ نیست‌؛ و اکنون‌ ] ح521 [ آن‌تلّ و پیرامونش‌ دهی‌ است‌ که‌ بدان‌ صورت‌ بازخوانند: دون‌ولاش‌؛ و هم‌ بدین‌ حدود ولاشجرد شکارگاه‌ وی‌ بودست‌؛ و اثر دیوار شکارگاه‌ از سنگ‌ بر دامن‌ کوه‌ بزرگ‌ ـآن‌ را خورهند خوانندـ هنوز پیداست‌». دون‌ولاش‌ را نزدیک‌ دینَوَر، و این‌ ولاشجرد اشکانی‌ را، همان‌ سراب‌ بیدسرخ‌ کنگاور دانسته‌اند که‌ از آنجا یک‌ جادة‌ فرعی‌ از راه‌ فرسفج‌ تویسرکان‌ به‌ اصفهان‌ می‌رود (نولدکه‌، همانجا؛ ابودلف‌ خزرجی‌، تعلیقات‌ مینورسکی‌، ص‌127).در مادستان‌ نیز می‌توان‌ از والاشجرد، دهستان‌ درجزین‌ (علیا) همدان‌؛ گلوشجرد، دهستانی‌ در حومة‌ ملایر؛ اُلوسجرد ساوه‌ ( رجوع کنید به سطور پیشین‌)؛ الوسه‌ جرد/جالوسگرد قدیم‌ همدان‌ (که‌ همان‌ «درّة‌ مرادبیگ‌» کنونی‌ باشد)؛ جلاشاباد قدیم‌ اصفهان‌ و باغ‌ فلاسان‌ (بلاشان‌) یا ولاشان‌ آن‌ و جز اینها یاد کرد (پاپلی‌ یزدی‌، ص‌ 66، 577؛ مافرّوخی‌، ص‌26، 41).ولاشجرد کرمان‌ که‌ گولاسکِرد هم‌ گفته‌اند از ولایت‌جیرفت‌، شهری‌ کهن‌ به‌ گونة‌ لاشکِرد، بر سر راه‌ هُرمز است‌ که‌ گویند بلاش‌ پنجم‌ اشکانی‌ (حک:191ـ207 میلادی‌) بنا کرده‌ است‌ ( ) اساس‌ فقه‌اللغة‌ ایرانی‌ ( ، ج‌2، ص‌64،66؛ مارکوارت‌، همان‌، ص‌183؛ یوستی‌، ص‌345؛ شوارتز، ص‌240، 242، 247ـ248، 271، 284). البته‌ هنگام‌ ظهور اردشیر بابکان‌ (حک:224ـ240 میلادی‌)، پادشاه‌ کرمان‌ بلاش‌ نام‌ داشت‌ که‌ اردشیر با او جنگید و بر او چیره‌ گشت‌ (نولدکه‌، ص‌44).یاقوت‌ حموی‌ (ج‌4، ص‌939) از ولاشجردِ نواحی‌ بلخ‌ در مرزگاهان‌ نام‌ می‌برد که‌ باید همان‌ جولاشجرد یا گولاشگِردِ نزدیک‌ مرو باشد ( ) اساس‌ فقه‌اللغة‌ ایرانی‌ ( ، ج‌2، ص‌64؛ یوستی‌، ص‌346)، و احتمالاً به‌ همان‌ بلاش‌ که‌ سکه‌های‌ او تا 328 میلادی‌ در دست‌ است‌، منسوب‌ باشد.از قرار معلوم‌، این‌ امیر یا شاه‌ حکومت‌ خود را حتی‌ پس‌ ازسقوط‌ اشکانیان‌ تا مدتها در مشرق‌ ایران‌ نگاه‌ داشته‌ بود (نولدکه‌، ص‌61).منابع‌: مسعربن‌ مهلهل‌ ابودلف‌ خزرجی‌، سفرنامة‌ ابودلف‌ در ایران‌ ، با تعلیقات‌ و تحقیقات‌ ولادیمیر مینورسکی‌، ترجمة‌ ابوالفضل‌ طباطبائی‌، تهران‌ 1354ش‌؛ پرویز اذکائی‌، باباطاهرنامه‌ ، تهران‌ 1375ش‌ الف‌ ، همو، فهرست‌ ماقبل‌ الفهرست‌ ، مشهد 1375ش‌ ب‌ ؛ محمدحسین‌ پاپلی‌ یزدی‌، فرهنگ‌ آبادیها و مکانهای‌ مذهبی‌ کشور ، مشهد 1367ش‌؛ حمزة‌بن‌ حسن‌ حمزة‌ اصفهانی‌، تاریخ‌ سنی‌ ملوک‌ الارض‌ و الانبیاء علیهم‌ الصلاة‌ و السلام‌ ، بیروت‌ ] بی‌تا. [ ؛ محمدبن‌ جریر طبری‌، تاریخ‌ الرسل‌ والملوک‌ ، چاپ‌ دخویه‌، لیدن‌ 1879ـ1896، چاپ‌ افست‌ تهران‌ 1965؛ حسن‌بن‌ محمد قمی‌، کتاب‌ تاریخ‌ قم‌ ، ترجمة‌ حسن‌بن‌ علی‌ قمی‌، چاپ‌ جلال‌الدین‌ طهرانی‌، تهران‌ 1361ش‌؛ احمد کسروی‌، شهریاران‌ گمنام‌ ، تهران‌ 1353ش‌؛ آلفرد فرایهرفون‌ گوتشمید، تاریخ‌ ایران‌ و ممالک‌ همجوار آن‌ از زمان‌ اسکندر تا انقراض‌ اشکانیان‌ ، ترجمة‌ کیکاووس‌ جهانداری‌، تهران‌ 1356ش‌؛ مفضل‌بن‌ سعد مافرّوخی‌، ترجمة‌ محاسن‌ اصفهان‌ ، به‌ قلم‌ حسین‌بن‌ محمدبن‌ ابی‌رضا آوی‌، چاپ‌ عباس‌ اقبال‌ آشتیانی‌، تهران‌ 1328ش‌؛ مجمل‌التواریخ‌ والقصص‌ ، چاپ‌ بهار، تهران‌ 1318ش‌؛ تئودور نولدکه‌، تاریخ‌ ایرانیان‌ و عربها در زمان‌ ساسانیان‌ ، ترجمة‌ عباس‌ زریاب‌، تهران‌ ] تاریخ‌ مقدمه‌ 1358ش‌ [ ؛ واسیلی‌ نیکیتین‌، کرد و کردستان‌ ، ترجمة‌ محمد قاضی‌، تهران‌ 1366ش‌؛ یاقوت‌ حموی‌، معجم‌البلدان‌ ، چاپ‌ فردیناند ووستنفلد، لایپزیگ‌ 1866ـ1873، چاپ‌ افست‌ تهران‌ 1965؛Grundriss der iranischen Philologie , ed. Wilhelm Geiger and Ernst Kuhn, Strassburg 1895-1901; F. Justi Iranisches Namenbuch , Marburg 1895; J. Marquart, E  ra  ns § ahr , Berlin 1901; idem, sudarmenien und die Tigris - quellen , Wien 1930; P. Schwarz, Iran im Mittelalter nach den arabischen Geographen , Hidelsheim 1969; W. Tomaschek, Zur historischen Topographie von Persien , Wien 1972.
نظر شما
مولفان
گروه
رده موضوعی
جلد 3
تاریخ 93
وضعیت چاپ
  • چاپ شده