بلاساغون (بلاسغون )

معرف

از پایتختهای‌ خاقانهای‌ ترک‌ آسیای‌ مرکزی‌ در قرن‌ اول‌ و دوم‌
متن
بَلاساغون‌ (بلاسَغون‌)، از پایتختهای‌ خاقانهای‌ ترک‌ آسیای‌ مرکزی‌ در قرن‌ اول‌ و دوم‌. نام‌ این‌ شهر در متون‌ تاریخی‌ بسیارآمده‌ است‌. چون‌ سمعانی‌ ( رجوع کنید به فاراب‌ * ) این‌ نام‌ را به‌ صورت‌ «بلادسغور» ضبط‌ کرده‌ و یاقوت‌ دو جزء آن‌ را درهم‌ ادغام‌ کرده‌ و بلاساغون‌ خوانده‌، دربارة‌ محل‌ شهر اختلاف‌ پیدا شده‌ است‌ ( رجوع کنید به بارتولد، 1897، ص‌35). سرانجام‌، در قرن‌ گذشته‌ معلوم‌ شده‌ است‌ که‌ بلاساغون‌ شهری‌ در حوضة‌ رود چو بوده‌ است‌ (برتشنایدر ، ج‌1، ص‌226ـ 272). بارتولد نیز، که‌ شخصاً در این‌ نواحی‌ تحقیق‌ کرده‌ (1897، ص‌39)، ادعا می‌کند که‌، به‌ احتمال‌ قریب‌ به‌ یقین‌، بلاساغون‌ در محل‌ خرابه‌های‌ فعلی‌ آق‌پشین‌ قرار داشته‌ و خرابه‌های‌ بورانه‌ در تُقماق‌ قدیم‌، واقع‌ در پنج‌ تا شش‌ کیلومتری‌ این‌ خرابه‌ها نیز بقایای‌ شهر دیگری‌ درکنار بلاساغون‌ بوده‌ است‌. خرابه‌های‌ بورانه‌ را ترکان‌ محلی‌ «شو» می‌نامیده‌اند (بارتولد، 1935،ص‌80). حیدرمیرزا دوغلات‌ ، که‌ این‌ ناحیه‌ را شخصاً دیده‌، نوشته‌ است‌ که‌ بورانه‌ تلفظ‌ قرقیزی‌ کلمة‌ عربی‌ «مناره‌» است‌ ومغولها در قرن‌ دهم‌ آن‌ خرابه‌ها را به‌ این‌ نام‌ می‌خوانده‌اند. قبر امام‌ محمد فقیه‌ بلاساغونی‌، که‌ در 711 وفات‌ یافته‌، در اینجاست‌ و سنگ‌ قبر آن‌ نیز هم‌اکنون‌ موجود است‌.بویژه‌ از نوشته‌ های‌ بیرونی‌ و محمود کاشغری‌ بوضوح‌ فهمیده‌ می‌شود که‌ بلاساغون‌ و شهر شو (یا شویاب‌) درمحل‌ خرابه‌های‌ آق‌ پشین‌ و تقماق‌ قدیم‌ (بورانه‌) قرار داشته‌ است‌. بیرونی‌ در جدولی‌ که‌ برای‌ تعیین‌ طول‌ و عرض‌ جغرافیایی‌ بلاد معروف‌ زمان‌ خود تنظیم‌ کرده‌ طول‌ و عرض‌ بلاساغون‌ ونقاط‌ همجوار آن‌ ـچون‌ اسفیجاب‌ (اسپیجاب‌/ سیرام‌)، چادقال‌ (چاتقال‌)، طَراز، قوچْقارباشی‌، برسغان‌ و آت‌ باشی‌ را به‌ درجه‌ و دقیقه‌ تعیین‌ کرده‌ است‌ ( رجوع کنید به طوغان‌، ) توصیف‌ بیرونی‌ از جهان‌ ( ، ص‌50ـ 52). در این‌ جدول‌، بلاساغون‌ در ده‌ درجة‌ شرقی‌ طراز (اولیاآتا)، هفت‌ درجة‌ غربی‌ برسغان‌ (بارسکائون‌ در کرانة‌ جنوب‌ شرقی‌ ایسیق‌ گول‌) و فقط‌ در بیست‌ دقیقة‌ شمالی‌ قوچقارباشی‌ (جلگة‌ مرتفع‌ قوچقارآتای‌ فعلی‌) نشان‌ داده‌ شده‌ است‌. محمود کاشغری‌ (ج‌3، ص‌325) نیز معبر «زانپی‌» را که‌ امروزه‌ معبر شمسی‌ نامیده‌ می‌شود، «گذرگاه‌ بین‌ قوچونقارباشی‌ و بلاساغون‌» و همچنین‌ معبر «یُوان‌ اریق‌» را، که‌ همان‌ جُوان‌ آریق‌ فعلی‌ است‌، «جلگة‌ مرتفعی‌ در جوار بلاساغون‌» معرفی‌ می‌کند (همان‌، ج‌3، ص‌106). قصبة‌ «أُرْدُوا» نیز، که‌ در آثار عربی‌ در عداد شهرهای‌ حوضة‌ رودچو نام‌ برده‌ شده‌ ( رجوع کنید به مقدسی‌، ص‌275)، در کتاب‌ محمود کاشغری‌ (ج‌1، ص‌112) قصبه‌ای‌ در جوار بلاساغون‌ معرفی‌ شده‌ است‌. همین‌ مؤلف‌ (ج‌3، ص‌306) قلعة‌ شو یا شویاب‌ (حصن‌شو و حصن‌شویاب‌) را قلعه‌ای‌ در جوار بلاساغون‌ معرفی‌ می‌کند و روایتی‌ دارد مشعر براینکه‌ شو، فرمانروای‌ ترک‌، پس‌ از بازگشت‌ از کوههای‌ «آلتین‌ طاغ‌» و آمدن‌ به‌ بلاساغون‌، این‌ قلعه‌ را در نزدیکی‌ شهر بنا کرده‌ است‌. قلعة‌ کهن‌شو یا شویاب‌، بنابه‌ منابع‌ چینی‌ نیز، در جنوب‌ رودخانة‌ چو بوده‌ ( رجوع کنید به بارتولد، 1897، ص‌31) و، با توجه‌ به‌ مسافات‌ ذکر شده‌، موقعیتی‌ منطبق‌ با حوالی‌ تقماق‌ فعلی‌ داشته‌ است‌. به‌ این‌ ترتیب‌، شو (شویاب‌، و در منابع‌ چینی‌ «سوئی‌ ـ یه‌ ـ چینگ‌» یا «قلعة‌ شو») در «تقماق‌ قدیم‌» که‌امروزه‌ نیز به‌ همان‌ نام‌ است‌، در محل‌ خرابه‌های‌ بورانه‌قرار داشته‌ است‌. اگر از قوچقارباشی‌ حرکت‌ کنیم‌ و از طریق‌ معبر شمسی‌ (زانپی‌) به‌ شهر «تقماق‌ جدید» در کرانة‌ رود شمسی‌ روانه‌ شویم‌، نخستین‌ بقایایی‌ که‌ در دشت‌ دیده‌ می‌شود خرابه‌های‌ آق‌ پشین‌ است‌. در وقایعنامة‌ تانگ‌ (گینی‌ ، ج‌1، بخش‌2، ص‌شصت‌ و شش‌ ضمیمه‌)، شهر «فی‌ ـ لو ـتسیان‌ـ کیون‌» نیز، که‌ نشانی‌ آن‌ در فاصلة‌ بیست‌ لی‌ (شش‌ تا ده‌ کیلومتری‌) مشرق‌ (در واقع‌ جنوب‌ شرقی‌) «صوـیه‌» داده‌شده‌ با آق‌پشین‌ مطابقت‌ دارد. بدین‌سان‌ باید گفت‌ که‌ این‌ هرسه‌ شهر یکی‌ بوده‌اند.شهری‌ هم‌ که‌ در ابن‌خرداذبه‌ (ص‌29) از آن‌ به‌ عنوان‌ «ولایت‌ خاقان‌ تُرکِش‌» (مدینة‌ خاقان‌ الترکشی‌) و درکتاب‌ الخراج‌ ، تألیف‌ قدامة‌بن‌ جعفر (ص‌206)، «شهرخاقان‌ ترک‌» یادشده‌، با در نظر گرفتن‌ مسافاتی‌ که‌ ارائه‌ داده‌اند، با بلاساغون‌ و آق‌پشین‌ قابل‌ تطبیق‌ است‌. بلاساغون‌ با نامهای‌ غُز اُردو، غزاولوش‌ و غز بالیغ‌ نیز شناخته‌ شده‌ است‌ ( رجوع کنید به کاشغری‌، ج‌1، ص‌60، 112). نام‌ غز اردو در منابع‌ چینی‌ نیز مشاهده‌ می‌شود ( رجوع کنید به برتشنایدر، ج‌1، ص‌226: هو ـ ز ـ و ـ لو ـ دو). این‌ نام‌، که‌ در منابع‌ عربی‌ و فارسی‌ به‌ صورت‌ «بلاساقون‌» و «بلاساغون‌» ضبط‌ شده‌، در کتاب‌ مقدسی‌ به‌ اشکال‌ ولاسکون‌ و بلاساکن‌ آمده‌ است‌. جزء دوم‌ قره‌ بالقاسون‌، پایتخت‌ اویغوری‌ در کنار رودخانة‌ اورخون‌، و نام‌ بالقاس‌ در صحرای‌ قزاق‌ احتمال‌ دارد که‌ با بلاساقان‌ پایتخت‌ هونها که‌ به‌ قفقاز جنوبی‌ مهاجرت‌ کرده‌اند، یکی‌ باشد ( رجوع کنید به طوغان‌، ابن‌فضلان‌ ، ص‌193). اگر ضبط‌ بالقاسون‌ اصیل‌ باشد، و جزء آخر آن‌ را «سین‌» و به‌ معنای‌ قبر و شهر بگیریم‌، این‌ کلمه‌ به‌ صورت‌ بالقاسین‌ و یا بالیق‌ یسین‌ قابل‌ توضیح‌ است‌. اما نام‌ فی‌ ـ لو ـ تسیان‌ ـ کیون‌، که‌ در تاریخ‌ خاندان‌ تانگ‌ آمده‌ است‌، تقریباً ضبط‌ بلاساغون‌ را منعکس‌ می‌کند.بنیانگذاری‌ شهر به‌ زمانهای‌ افسانه‌ای‌ نسبت‌ داده‌ می‌شود. جوینی‌ (ج‌1، ص‌43) روایتی‌ نقل‌ می‌کند دایر بر این‌ که‌ بلاساقون‌ را بوقوخان‌ افراسیاب‌ پی‌افکنده‌ است‌. کاشغری‌ (ج‌3، ص‌306) قولی‌ دربارة‌ وجود این‌ شهر درزمان‌ لشکرکشی‌ اسکندر مقدونی‌ به‌ آسیای‌ میانه‌ روایت‌ کرده‌ است‌. به‌ نظرمی‌رسد که‌ در سده‌های‌ نخستین‌ اسلامی‌ این‌ شهر پایتخت‌ خاقان‌ تُرکِش‌ بوده‌ و «مدینه‌»ای‌ که‌ ابن‌خرداذبه‌ در کتاب‌ خود ذکر می‌کند همان‌ «بلاساغون‌» است‌.مقدسی‌ (ص‌275) بلاساغون‌ را شهری‌ بزرگ‌ و ثروتمند و پرجمعیت‌ خوانده‌ است‌. نظام‌الملک‌ (ص‌189) اشاره‌ می‌کند که‌ این‌ شهر را ترکان‌ کافر در 333 به‌ تصرف‌ درآورده‌اند و سامانیان‌ برای‌ نجات‌ آن‌ لشکرکشی‌ کرده‌ یا قصد لشکرکشی‌ داشته‌اند. از این‌ اشاره‌ می‌توان‌ استنباط‌ کرد که‌ بلاساغون‌ پیش‌ از 333 مدتی‌ در دست‌ سامانیان‌ بوده‌ است‌ ( رجوع کنید به بارتولد، 1977، ص‌243، 256، ] ترجمة‌ کریم‌ کشاورز، ج‌1، ص‌548 [ ). در حدودالعالم‌ (گ‌ 18) و زین‌الاخبار گردیزی‌ ( رجوع کنید به بارتولد، 1897، ص‌102) که‌ در قرن‌ چهارم‌ تألیف‌ یافته‌اند، وضع‌ حوضة‌ رود چو در دوران‌ حکومت‌ یَبغوهای‌ قُرلُق‌ (149ـ225) شرح‌ داده‌ شده‌ است‌ و، با اینکه‌ قریه‌ها و قصبات‌ متعدد آن‌ معرفی‌ شده‌ نامی‌ از بلاساغون‌ به‌ میان‌ نیامده‌ و به‌ ذکر قلعة‌ سویاب‌ ] شویاب‌ [ ، که‌ در نزدیکی‌ آن‌ بوده‌، اکتفا شده‌ است‌. ظاهراً، چون‌ در آن‌ زمان‌ قلعة‌ شویاب‌ اهمیت‌ بیشتری‌ کسب‌ کرده‌ بود، نام‌ آن‌ بر بلاساغون‌ نیز دلالت‌ می‌کرده‌ است‌.یک‌ قرن‌ بعد، بلاساغون‌ را یکی‌ از مراکز قره‌خانیان‌ می‌یابیم‌؛ چنانکه‌ هارون‌ بغراخان‌بن‌ موسی‌ (متوفی‌ 382) و طغان‌ خان‌ ( رجوع کنید به بیهقی‌، چاپ‌ مورلی‌، ص‌98، 665، ] چاپ‌ فیاض‌، ص‌106 [ ) آن‌ را پایتخت‌ خود قرار داده‌اند. یوسف‌ خاص‌ حاجب‌ ، که‌ کتاب‌ قوتادغو بیلیگ‌ را در 462 تألیف‌ کرده‌ است‌، اهل‌ بلاساغون‌ بوده‌ است‌. ] در نامه‌های‌ عین‌القضات‌ همدانی‌ (مقتول‌ در 525) در مثَلی‌ به‌ شعر، نام‌ این‌ شهر آمده‌ است‌: گویند ببلاساغون‌ مردی‌ دو کمان‌ دارد/ گر زان‌ دو یکی‌ بشکست‌ ما را چه‌ زیان‌ دارد (ج‌1، ص‌303) [ . کاشغری‌ (ج‌1، ص‌31) می‌گوید که‌ اهالی‌ بلاساغون‌ به‌ زبانهای‌ سغدی‌ و ترکی‌ سخن‌ می‌گفته‌اند و در ترکی‌ اهالی‌ نواحی‌ آرغو که‌ از اسفیجاب‌ تا بلاساغون‌ امتداد می‌یافته‌، نارسایی‌ وجود داشته‌ است‌. کاشغری‌ در جای‌ دیگری‌ از کتابش‌ (ج‌1، ص‌391 و بعد) می‌نویسد که‌ گروهی‌ از سغدیان‌ حوالی‌ بخارا و سمرقند به‌ بلاساغون‌ مهاجرت‌ کرده‌ و عادات‌ وسنن‌ و کسوت‌ ترکان‌ را پذیرفته‌ بودند و اشاره‌ می‌کند که‌ اینان‌ را «سغدک‌» می‌نامیده‌اند. در سکه‌های‌ زمان‌ قره‌خانیان‌ نام‌ شهر به‌ جای‌ بلاساغون‌ «قُزاردو» ضرب‌ می‌شد (در فهرست‌ واسمر «قزاردو» نوشته‌ شده‌ که‌ «قرااردو» خوانده‌ شده‌ است‌). قره‌ختاییان‌ در 519، بلاساغون‌ را به‌ تصرف‌ درآوردند و پایتخت‌ خود کردند. در منابع‌ چینی‌، ضمن‌ شرح‌ این‌ واقعه‌، نام‌ شهر «غز اردو» آمده‌ است‌ ( رجوع کنید به برتشنایدر، ج‌1، ص‌18). میرخواند ( روضة‌الصفا ، ج‌5، ص‌22)، ضمن‌ اشاره‌ به‌ همان‌ رویداد، متذکر می‌شود که‌ مغولان‌ بلاساغون‌ را «غوبالیغ‌» می‌نامیده‌اند که‌ به‌ معنای‌ «شهر زیبا» است‌. بارتولد نیز، با استناد به‌ نوشتة‌ میرخواند، می‌پذیرد که‌ به‌ این‌ شهر نام‌ غوبالیغ‌ و غوآبالیغ‌ نیز داده‌ شده‌ است‌. اما در تاریخ‌ جهانگشای‌ جوینی‌ (ج‌2، ص‌87)، که‌ منبع‌ میرخواند بوده‌، در ذکر همان‌ حادثه‌ آمده‌ است‌ که‌ مغولان‌ بلاساغون‌ را قزبالیغ‌ می‌نامیده‌اند (غزبالیغ‌ در نسخه‌های‌ دیگر این‌ اثر به‌ صورتهای‌ «قربالیغ‌» و «غربالیغ‌» نیز ضبط‌ شده‌ و مارکوارت‌ عنوان‌ غزبالیغ‌ را پذیرفته‌ و به‌ معنای‌ «شهر اوغوز» گرفته‌ است‌). به‌ هر صورت‌، آشکار است‌ که‌ «قزبالیغ‌» ضبط‌ دیگری‌ از «غزبالیغ‌» است‌.هنگامی‌ که‌ محمد خوارزمشاه‌ در 607 گورخان‌ قره‌ختایی‌ را در نزدیکی‌ تَلَس‌ شکست‌ داد، اهالی‌ مسلمان‌ بلاساغون‌ قیام‌ کردند و به‌ فرمان‌ گورخان‌ به‌ طرزی‌ فجیع‌ قتل‌عام‌ شدند. بلاساغون‌، هنگام‌ آمدن‌ مغولان‌، در قلمرو بوزارخان‌، ملک‌ آلمالیق‌، قرار داشت‌ که‌ ظاهراً او نیز از قره‌خانیان‌ بود. او در 615 به‌ میل‌ خود از چنگیزخان‌ اطاعت‌ کرد و اولاد چنگیزخان‌ نیز از طریق‌ وصلت‌، با این‌ خاندان‌ خویشاوند شدند. بلاساغون‌ در زمان‌ مغولان‌ نیز همچنان‌ مرکزی‌ فرهنگی‌ بود و دانشمندان‌ زیادی‌ در این‌ شهر به‌ ظهور رسیدند. جمال‌ قَرشی‌، مؤلف‌ کتاب‌ ملحقات‌ الصراح‌ (کتابی‌ که‌ حاوی‌ اطلاعات‌ مهمی‌ دربارة‌ تاریخ‌ قره‌خانیان‌ ومغولان‌ است‌ و در 700 تألیف‌ شده‌)، نیز اصلاً بلاساغونی‌ است‌. حیدرمیرزا دوغلات‌ کاشغری‌ اسامی‌ دانشمندانِ متعدد برخاسته‌ از بلاساغون‌ را در همین‌ اثر جمال‌ قرشی‌ خوانده‌ و باور نکرده‌ است‌ شهری‌ که‌ در زمان‌ وی‌ خرابه‌ای‌ بیش‌ نبوده‌ روزگاری‌ مرکز فرهنگی‌ آنچنان‌ مهمی‌ بوده‌ باشد (دوغلات‌، ص‌364). در نسخه‌ای‌ از ملحقات‌ الصراح‌ که‌ برجای‌ مانده‌ ( رجوع کنید به بارتولد، ) ترکستان‌ در عهد هجوم‌ مغول‌ ( ، ج‌1، ص‌128ـ 152، ] ترجمة‌ کریم‌ کشاورز، ج‌1، ص‌  138 [ ) از دانشمندانی‌ سخن‌ می‌رود که‌ از شهرهای‌ کاشغر، ختن‌، فرغانه‌ و چاچ‌ برخاسته‌اند؛ اما از بخش‌ راجع‌ به‌ بلاساغون‌ خبری‌ نیست‌ و فقط‌ استطراداً نام‌ دو دانشمند ـاحمدبن‌ایوب‌ بلاساغونی‌ که‌ استاد خود مؤلف‌ بوده‌ و پدر او ایوب‌بن‌ احمد البلاساغونی‌ـ ذکر شده‌ است‌ (ص‌141). جمال‌ قرشی‌ در کتاب‌ خود به‌ درگذشت‌ دانشمند تیگین‌، نوة‌ بوزارخان‌، که‌ به‌ روزگار او نواحی‌ آلمالیق‌ و بلاساغون‌ را اداره‌ می‌کرده‌، در 657 در غزبالیغ‌ اشاره‌ کرده‌ است‌. نام‌ غزبالیغ‌ در رسالات‌ مربوط‌به‌ شجرة‌ قره‌خانیان‌ نیز، که‌ امروزه‌ در دست‌ است‌، دیده‌ می‌شود ( ) صورتجلسة‌ علمی‌ باستانشناسی‌ترکستان‌ ( ، ج‌4، ص‌88).به‌ هرحال‌، این‌ شهر در زمان‌ مغولان‌ بلاساغون‌ نام‌ نداشته‌ و به‌ غزبالیغ‌ معروف‌ بوده‌ است‌؛ اما دانشمندان‌ آن‌ دیار به‌ شیوة‌ سابق‌، همچنان‌ خود را «البلاساغونی‌» می‌خوانده‌اند. آخرین‌ دانشمندی‌ که‌ نسبت‌ بلاساغونی‌ داشته‌ وما می‌شناسیم‌، محمد فقیه‌ است‌ که‌ حیدرمیرزا تاریخ‌ وفات‌ او را برسنگ‌ قبرش‌ 711 خوانده‌ است‌. به‌ گفتة‌ همین‌ مؤلف‌، این‌ سنگ‌ قبر را عمرخوجا آهنگر نوشته‌ است‌. از این‌ معلومات‌ چنین‌ برمی‌آید که‌ غزبالیغ‌ در 711 وجود داشته‌ است‌. پایان‌ یافتن‌ زندگی‌ شهرنشینی‌ در بلاساغون‌، همانطور که‌ طوغان‌ در ) خطوط‌ اصلی‌ تاریخ‌ ترک‌ ( (ص‌39) نیز آورده‌ است‌ ربطی‌ به‌ نظریة‌ ادامه‌ خشکسالی‌ در ترکستان‌ ندارد.انقراض‌ بلاساغون‌ نیز مانند شهرهای‌ دیگر حوضه‌های‌ دو رود چو و ایله‌، در نتیجة‌ اجرای‌ تصمیمات‌ قوریلتایِ (شورای‌) خانهای‌ مغول‌ در 668، در تخصیص‌ حوضه‌های‌ این‌ دو رود به‌ کوچ‌نشینان‌ و انتقال‌ دادن‌ شهرنشینان‌ به‌ مناطق‌ دیگر صورت‌ گرفته‌ است‌ ( رجوع کنید به طوغان‌، ) ترکستان‌ امروزی‌ و گذشتة‌ نزدیک‌ آن‌ ( ، چاپ‌ دوم‌، ص‌61، 111). در اواسط‌ قرن‌ سیزدهم‌/ نوزدهم‌، بر اثر تدابیر خوانین‌ خوقند، زندگی‌ شهری‌ در این‌ منطقه‌ احیاشد. در خرابه‌های‌ آق‌پشین‌، که‌ پیشتر شهر بلاساغون‌ بوده‌، و شویاب‌، که‌ تقماق‌ قدیم‌ بوده‌ است‌، سنگ‌ قبرهایی‌ متعلق‌ به‌ مسیحیان‌ به‌ دست‌ آمده‌ که‌ به‌ زبان‌ ترکی‌ و حروف‌ سریانی‌ نوشته‌ شده‌ است‌. بارتولد عکس‌ مناره‌ (بورانه‌)ای‌ را، که‌ این‌ خرابه‌ها به‌ نام‌ آن‌ خوانده‌ شده‌اند، منتشر کرده‌ است‌ ( رجوع کنید به 1897، لوحه‌ ششم‌). این‌ مناره‌ چنانکه‌ از معماریش‌ برمی‌آید، اثری‌ است‌ از زمان‌ قره‌خانیان‌، اما در آنجا هیچ‌ کتیبة‌ اسلامی‌ بر جای‌ نمانده‌ است‌.منابع‌: ابن‌خرداذبه‌، کتاب‌ المسالک‌ و الممالک‌ ، چاپ‌ دخویه‌، لیدن‌ 1967؛ ] واسیلی‌ ولادیمیروویچ‌ بارتولد، ترکستان‌نامه‌: ترکستان‌ در عهد هجوم‌ مغول‌ ، ترجمة‌ کریم‌ کشاورز، تهران‌ 1366ش‌ [ ؛ محمدبن‌ حسین‌ بیهقی‌، تاریخ‌ ، چاپ‌ مورلی‌؛ ] همو، تاریخ‌ بیهقی‌ ، چاپ‌ علی‌اکبر فیّاض‌، تهران‌ 1356ش‌ [ ؛ عطاملک‌بن‌ محمد جوینی‌، کتاب‌ تاریخ‌ جهانگشای‌ ، چاپ‌ محمدبن‌ عبدالوهاب‌ قزوینی‌، لیدن‌ 1911ـ1937؛ ] حدودالعالم‌ من‌ المشرق‌ الی‌ المغرب‌ ، چاپ‌ منوچهر ستوده‌، تهران‌ 1340ش‌، ص‌84ـ 85؛ عبدالله‌بن‌محمد عین‌القضاة‌، نامه‌های‌ عین‌القضات‌ همدانی‌ ، چاپ‌ علینقی‌ منزوی‌ و عفیف‌ عسیران‌، تهران‌ 1348ـ1350ش‌ [ ؛ قدامة‌بن‌ جعفر، کتاب‌ الخراج‌ ، چاپ‌ دخویه‌، لیدن‌ 1967؛ محمودبن‌ حسین‌ کاشغری‌، دیوان‌ لغات‌ الترک‌ ؛ محمدبن‌ احمد مقدسی‌، کتاب‌ احسن‌ التقاسیم‌ فی‌ معرفة‌الاقالیم‌ ، چاپ‌ دخویه‌، لیدن‌ 1967؛ محمدبن‌ خاوندشاه‌ میرخواند، تاریخ‌ روضة‌الصفا ، بمبئی‌ 1271/1856؛ حسن‌بن‌ علی‌ نظام‌الملک‌، سیاستنامه‌ ، چاپ‌ شفر؛Vassiliy Viladimiroviµ Barthold, Otµet o poyezdke v srednuya Aziyu, Mإmoires de l'Acadإmie des Sciences de St. Pإtersburg , 1897, VIII, seri, classe hist._ phil ., I, no. 4; idem, Turkestan down to the Mongol invasion , London 1977; idem, 12 Vorlesungen دber die Geschichte der Tدrken Mittelasiens , Berlin 1935; E. Bretschneider, Mediaeval researchesfrom eastern Asiatic sources , London 1967; Muh ¤ ammad H ¤ aydar Du  ghla  t,Ta ف r   kh Rash   d   , tr. E. Denison Ross, London 1895; Joseph de Guignes, Histoire gإnإrale des Huns; Krasnoreµinskiye razvalin  i gorod Balasagun, I  zvets turkest. otd. rus. geog. ob  µ ., XVII, 185- 188.
نظر شما
مولفان
گروه
رده موضوعی
جلد 3
تاریخ 93
وضعیت چاپ
  • چاپ شده