بَلاذُری ، ابوالحسن (ابوبکر یا ابوجعفر) احمدبن یحییبن جابربن داود، کاتب، ادیب، راوی و از برجستهترین تاریخنگاران اسلامی در سدة سوم. تاریخ تولد و مرگ او بهدرستی مشخص نیست و زندگینامهنویسان همروزگارش نیز شرح احوالروشنی از او به دست ندادهاند. نسبت ناآشنای بلاذری،از این امر ناشی شده است که او برای تشحیذ ذهن و تقویت حافظه محلول حب بلاذُر ( رجوع کنید به بلادُر * ) نوشید و دیوانه شد و به همین علت درگذشت (ابنندیم، ص125؛ ذهبی، 1403، ج13، ص163؛ همو، 1412، حوادث و وفیات 261ـ280، ص289). یاقوت حموی در اینکه خود بلاذری و یا جدّوی بلاذُر نوشیده باشد تردید دارد (1400، ج5، ص92؛ ایرانیکا ، ذیل ماده).علمالهدی یکی از نخستین نویسندگانی است که از بلاذری نقل قول میکند (ص260، 288؛ نیز رجوع کنید به ابنخلکان، ج1، ص227، ج6، ص24، 299، 372، ج7، ص77، 103). قدیمترین مأخذ دربارة زندگی او تاریخ بغداد نوشتة ابنابیطاهر طَیفور (متوفی280) است، که اینک در دست نیست. متأسفانه از این کتاب مهم تنها بخش ششم آن به جای مانده که حاوی رویدادهای 204 تا 218 است و شرح حال او را ندارد. اما یاقوت حموی با استفاده از این کتاب و منابع دیگر، گزارش منسجمی از او در معجم الادباء فراهم آورده است (ج5، ص89 به بعد). بلاذری احتمالاً در بغداد، بین سالهای 170 تا180، به دنیا آمده است (بلاذری،1417، ج1، مقدمة زَکّار، صج؛ قس سزگین، ج1، ص320). هر چند جدّش جابربن داوُد، نزد خَصیب (خطیب: رجوع کنید به ذهبی،1412، حوادث و وفیات 261ـ 280، همانجا) صاحبِ مصر، امر کتابت را به عهده داشت (جهشیاری، ص206؛ ابنندیم، همانجا؛ یاقوت حموی، 1400، ج5، ص90؛ صفدی، ج8، ص239)، بلاذری احتمالاً بیشتر زندگی خود را در عراق گذرانده است. ازینرو، میتوان حدس زد که عرب بوده است. از سوی دیگر، بعضی او را از اصلِ فارسی میدانند؛ زیرا که منابع، در تبار او، بعد از نیای بزرگش، نامی ذکر نکردهاند (بلاذری، 1957، مقدمة مُنَجِّد، ص7). نوشتة ابنندیم (ص126؛ نیز رجوع کنید به یاقوت حموی، 1400، ج5، ص100) که بلاذری را از مترجمان فارسی به عربی میشناساند، میتواند مؤید این گفته باشد. بلاذری در حِمص و اَنطاکیه علم آموخت (ابنعساکر، ج6، ص74؛ یاقوت حموی، 1400، ج5، ص91؛ صفدی، همانجا) و در عراق از مجالس درس و نیز از آثار بزرگانی چون محمدبن سعد کاتب واقدی (متوفی230) و علیبن محمد مدائنی (متوفی224)، در باب فتوحات؛ مُصعَب زُبیری (متوفی233)؛ ابو عُبید قاسمبن سلاّم (متوفی224) نحوی و مفسر، در امور عُشر و خراج کسب معرفت کرد (ابنعساکر، همانجا؛ یاقوتحموی، 1400، ج5، ص90ـ91). ابنهشام کلبی نیز روایاتی را که در علم انساب از نیای خود به یادداشت با بلاذری بازگو کرد (بلاذری، 1957، مقدمة منجد، ص14). ابنعساکر و به پیروی از او یاقوت حموی فهرستی از مشایخ بلاذری به دست دادهاند (همانجاها). تنی چند از جمله وکیع قاضی و جعفربن قُدامه، نویسندة کتاب الخراج ، را در زمرة شاگردان او یاد کردهاند. میخائیل یان دِخویه به نقل از ابوالعباس مقریزی ابنندیمِ مشهور را نیز از شاگردان بلاذری میداند، اما صلاحالدین منجد (بلاذری،1957، مقدمه، همانجا) این قول را نپذیرفته است.بلاذری شخصاً اطلاعات خود را از اعضای خاندان حکومتی، از جمله هبةاللهبن ابراهیمبن مهدی و متوکل عباسی اخذ میکرد (بلاذری، 1936، ج5، مقدمة گویتین، ص 15 ، پانویس 4 )، امااین قول که او استادِ ابنمعتز * شاعر بوده است ظاهراً زاییدة خلط میان احمدبن یحیی بلاذری و احمدبن یحیی ثَعلَب * نحوی است (بروکلمان، ج1، ص147؛ ایرانیکا ، همانجا).بلاذری در جوانی به دربار مأمون راه یافت و اشعاری در مدح او سرود (ابنعساکر، ج6، ص75؛ ذهبی، 1403، همانجا). او پس از مرگ مأمون در 218 در دورة خلافت معتصم و واثق در گمنامی میزیسته است (بلاذری، 1957، مقدمة منجد، ص8). منابع در این دوره از او یادی نمیکنند، اما از مقام و منزلت او نزد متوکل سخن گفتهاند. یاقوتحموی (1400، ج5، ص93ـ 95) گفتگوی بلاذری را با ابراهیمبنعباس صولی در نزد متوکل نقل کرده و به نقل از صولی، بلاذری را یکی از ندیمان متوکل دانسته است (همان، ج5، ص90؛ رجوع کنید به ذهبی، 1412، حوادث و وفیات 261ـ280، همانجا؛ ابنکثیر، ج11، ص70). پس از کشته شدن خلیفه متوکل در 247 و روی کار آمدن منتصر (247ـ 248) و مُستعین (248ـ252) و مُعتز (252ـ255) او مقام خود را در دستگاه خلافت حفظ کرد. بلاذری پس از مرگ معتز و روی کار آمدنمعتمد از دربار خلفا کناره گرفت و دچار تنگدستی شد. در 256 فقر او را بر آن داشت تا به عُبیداللهبن یحییبن خاقان، وزیر معتمد، پناه برد (یاقوت حموی،1400، ج5، ص95، 100؛ بلاذری، 1957، مقدمة منجد، ص10). پس از آن بلاذری به امید صلهای، جانشین او، اسماعیلبن بلبل، را مدح کرد، اما چون از اینکار طرفی نبست، در اشعاری به هجو او پرداخت و بعد از چندی به احمدبن صالحبن شیرزاد، که به وزارت رسیده بود، پناه برد (یاقوت حموی، 1400، ج5، ص96، 101؛ بلاذری، 1957، مقدمة منجد، همانجا).بلاذری در اواخر دورة خلیفه معتمد (ابنعساکر، همانجا؛ ابنکثیر، همانجا؛ ابنشاکر کتبی، ج1، ص155؛ ذهبی، 1412، حوادث و وفیات 261ـ280، ص290؛ ابنحجرعسقلانی،ج1، ص323) یا در آغاز خلافت معتضد (279ـ281) درحدود 279 درگذشت. یاقوت حموی (1400، ج5، ص90)به نقل از صولی مینویسد که او در اواخر ایام معتمددرگذشته، اما بعید نمیداند که او اوایل عصر معتضد را درک کرده باشد.بلاذری را شاعر و هجویهسرا نیز گفتهاند و یاقوت حموی اشعارش را نقل کرده است (ابنندیم، ص125ـ126؛ یاقوت حموی، 1400، ج5، ص92ـ102) آثار . دو اثر تاریخی بلاذری که به دست ما رسیده، به سبب صحت و صداقت تاریخی و ذهن نقّاد بلاذری، قبول عامه یافته است.1) فتوح البلدان یاکتاب البلدان الصغیر از مهمترین کتابهایی است که دربارة فتوحات مسلمانان از زمان هجرت پیامبر صلّیاللّهعلیهوآلهوسلّم به دست ما رسیده است؛ ظاهراً تفصیل آن، اثر بزرگتر و ناتمامی از او در همین موضوع به نام کتاب البلدان الکبیر است که مؤلف مجال اتمام آن را نیافته است (ابنندیم، ص126). مسعودی این کتاب را در باب فتوح از بهترین کتابها میداند (ج1، ص14). این کتاب دربارة جنگهای پیامبر صلّیاللّهعلیهوآلهوسلّم، اخبار ردّه، فتوح شام، قبرس، جزیره، ارمنستان، مصر، مغرب، افریقیه، اندلس و فتح عراق (سواد) و ایران و سند و سرانجام مباحثی چون احکام زمینهای خراج، عطا در خلافت عمر، خاتم، نقود و خط است (بلاذری، 1957، فهرست مندرجات). بلاذری با استفاده از آثار مورخان و راویان و سفرهای شخصی و معمولاً با تحقیقاتی دربارة آنها، روایتهای متعادلی پدید آورده و از آوردن گزارشهای مکرر یا متناقض از رویدادی واحد خودداری ورزیده است. در این کتاب، ملاحظاتی که برای تاریخ فرهنگ و اوضاع اجتماعی اهمیت دارد با روایات تاریخی درآمیخته است؛ مثلاً مؤلف دربارة تغییر زبان رسمی دیوانهای دولتی از یونانی و فارسی به عربی بحث کرده، یا از منازعة اعراب و رومیان شرقی بر سر استعمال عبارات مذهبی مسلمانان در بالای نامههایی که از مصر میرسید، و نیز از حکم دربارة زمینهای خراج (همان، ص546ـ 547)، استعمال مُهر و ضرب و نشر مسکوکات (همان، ص571ـ 578)، و تاریخ خط عربی (همان، ص579ـ 583) و برگرداندن دیوان فارسی به تازی (همان، ص368) سخن به میان آورده است که اطلاعات گستردهای از امور فرهنگی و اجتماعی آن زمان به دست میدهد. فتوحالبلدان برای تاریخچة فتح ایران و سرزمینهای همسایة ایرانی در قفقاز، افغانستان و آسیای مرکزی بیشترین اهمیت را دارد و اغلب، با اطلاعات جدید، مطالب تاریخ طبری را تکمیل میکند. در این کتاب بخشهای جداگانهای به تسخیر عراق، جبال، ری، قومس، آذربایجان، گرگان، طبرستان، اهواز، فارس، کرمان، سیستان، کابل، خراسان و ماوراءالنهر با شرح و تفصیل بیشتر اختصاص دارد ( رجوع کنید به همان، ص355ـ357،370، 389ـ 393، 400ـ406، 411ـ417، 464ـ483، 484ـ495، 499ـ 529). یکی از منابع دست اول او، نوشتههای ابوعبیده معمربن مُثنی، لغوی معروف، است که اطلاعات او در دیگر منابع موجود نیست، مانند مطلبی دربارة اعراب که نخستین بار در دورة خلافت عثمان و در زمان حکومت عبداللهبن عامربن کُرَیز در خراسان از جیحون عبور کردند (همان، ص499). این کتاب، نخستین بار، به کوشش میخائیلیان دخویه با مقدمهای سودمند به زبان لاتینی، در 1863ـ1866 در لیدن به چاپ رسید. ترجمة آن را فیلیپ خوری حتی و مورگوتن انجام دادند و با نام ) آغاز حکومت اسلامی ( در نیویورک بین سالهای 1916 و 1924 انتشار یافت. در چاپ دیگر این ترجمه که در 1966 در بیروت منتشر شد، نام مترجم یعنی مورگوتن حذف شده و کتاب تنها تا صفحة 316 از متن تصحیح شدة دخویه را در بر دارد؛ و در هیچ جای کتاب هم اشارهای به حذف مطالب نشده است. ترجمة آلمانی فتوح البلدان که فقط تا صفحة 239 از چاپ دخویه ادامه یافت به وسیلة رشر در لایپزیگ در سالهای 1917ـ1923 منتشر شد. چاپهای دیگری از این کتاب را در 1956 صلاحالدین منجد، در 1957 عبدالله انیسالطبّاع و عمر انیسالطبّاع در بیروت، و در 1959 محمد رضوان در قاهره به چاپ رساندهاند. دو ترجمه از این کتاب به فارسی در دست است: نخست ترجمة بخش مربوط به ایران توسط آذرتاش آذرنوش (1364ش) و دیگری ترجمة کامل کتاب با مقدمه و فهارس به قلم محمد توکل (1367ش).2) انساب الاشراف ، نیز مانند فتوحالبلدان ، مقدمه یا پیشگفتاری ندارد که بر عنوان اثر دلالت کند. شاید به این دلیل این کتاب با نامهای مختلف یاد شده است. در آخر انساب آمده است: «هذا آخر ما صنفه احمدبن یحیی... من جُمَل انساب الاشراف و اخبارهم» (بلاذری، 1417، ج13، ص443، پانویس1). ابنعدیم (ج9، ص4171) آن را به همان نام و یاقوت حموی (1400، ج5، ص99ـ100) به استناد ابنندیم، و صفدی (ج8، ص241) آن را جُمَل نسب الاشراف ذکر کردهانداما در نسخة چاپ شدة الفهرست (ص126) نام این کتاب اخبار والانساب آمده است. حاجی خلیفه دو کتاب به بلاذری نسبت داده است: یکی انسابالاشراف در بیست جلد و دیگری استقصاء فیالانساب والاخبار در چهل جلد که هردو ناتمام مانده است (ج1، ص79، 179). زمانی که یاقوت حموی از انساب ذکری به میان میآورد، آن را به اختصار «تاریخ» مینامد (1400، ج19، ص287) و در غیر این صورت تنها به نام نویسندة آن اکتفا میکند (1965، ج2، ص652، ج3، ص799، ج4، ص969). مسعودی در مروجالذهب (همانجا) این اثر را تنها النسب مینامد. علمالهدی در الشافی (ص196) نام آن را تاریخالاشراف آورده است. مرزبانی و دیگران هنگامی که از بلاذری ذکری به میان میآورند، منظورشان همین کتاب اوست (بلاذری، 1936، ج5، مقدمة گویتین، ص 10 ). عنوان انساب الاشراف را نخستین بار ابنابار (متوفی658) مورخ اندلسی، تأیید کرده و برای این کار از دست نوشتة خود بلاذری سود جسته است (مولر ، ص173؛ بلاذری، 1936، ج5، مقدمة گویتین، همانجا).واژة اشراف، آنگونه که از محتوای کتاب انساب و کاربُرد کلمة آن بر میآید، در درجة اول بر بزرگان دلالت داشته، یعنی کسانی که بیشترین مقرری را از دیوان دریافت میکردند ( ایرانیکا ، همانجا)، سپس بر کسانی اطلاق میشد که از جانب پدری از نژاد اصیل عرب، و خود افرادی با اهمیت یا از خاندانی متنفذ بودند. این واژه با همین مفهوم اغلب در کتابهایی که در زمان بلاذری نوشته شده دیده میشود (بلاذری، 1936، ج5، مقدمة گویتین، ص 11 ). کتاب انساب الاشراف بر اساس مجموعة عظیمی از مواد و اطلاعات شکل گرفته است. نسخة خطی کامل موجود آن در استانبول شامل 1227برگ است. ازینرو کتاب انساب از طبقات ابنسعد حجیمتر و از تاریخ طبری کمی مختصرتر است (همانجا). انساب الاشراف تاریخ دوران اسلامی را در قالب تبارشناسی آورده است؛ اما در عین حال، در خلال سرگذشت هر خلیفه تاریخ پیوستهای از روزگار او را به دست میدهد. کتاب با شرح مختصری از شجرة عربهای نسل اسماعیل، از نوح تا قبایل اجداد قریش، آغاز میشود، سپس با سیرة پیامبر اکرم و شرح احوال صحابه، خاندان بنی هاشم، مانند عباسیان و علویان و بنیعبدشمس و با شرح بیشتر دربارة امویان و دیگر عشیرههای قریش، از جمله شرح احوال ابوبکر و عمر ادامه مییابد ( رجوع کنید به همو، 1417، فهرست مندرجات). شرح حال عمر کیفیت زندگی اولیا را دارد، و از این جهت با دیگر فصول متفاوت است. همچنین فصل مهمی در شرح حال حجاجبن یوسف دارد، و این تنها زندگینامة یک دولتمرد است که در این کتاب صفحات چشمگیری به آن اختصاص داده شده است (همان، ج13، ص352ـ426). کتاب با دیگر قبایل مُضَر، شامل تمام قیس یعنی ذبیان، فرازه، عبس، سلیم و ثقیف پایان مییابد. به نوشته حاجی خلیفه (ج1، ص179) بلاذری پیش از اتمام انساب درگذشته است. نکتة شایان توجه دربارة بلاذری این است که هر چند از وابستگان به دربار عباسی بوده، یک سوم کتاب او به امویان اختصاص دارد و از آنان بخوبی یاد کرده است. گویتین به نقل از مارگلیوث مینویسد که خلفای عباسی تاریخ پیشینیان خود را همواره همانند تاریخ دشمنانشان ننگریسته، بلکه آن را سوابق پرارزشی برای کشورداری یاد کردهاند (برای اطلاع بیشتر رجوع کنید به بلاذری، 1936، ج5، مقدمة گویتین، ص 15 ـ 16 ). این کتابافزون بر آنکه به طور عمده به رویدادهای بلاد شام و عراق و عربستان میپردازد، دربارة رخدادهای ایران، از جمله سیاستهای حاکمان سرزمینهای شرقی مانند زیادبن ابیه و ویرانگریهای خوارج در ایران، نیز اطلاعاتی به دست میدهد (برای اطلاع بیشتر دربارة خوارج رجوع کنید به بلاذری، 1417، ج5، ص169 به بعد، ج7، ص435، ج8، ص95 به بعد، ج9، ص195، 251؛ ایرانیکا ، همانجا).بلاذری در نوشتن انساب ، از منابع ارزشمندی سود جسته است. کتاب هشامبن کلبی یکی از مراجع اصلی او بوده، ولی مهمترین مأخذ او تاریخ الاشراف هیثمبن عدی است که اکنون در دست نیست. استفادة بلاذری از این دو نویسنده، به ترتیب زمانی، در قسمتهای مختلف آشکار است (بلاذری، 1936، ج5، مقدمة گویتین، ص 14 ، 17 ). کتاب انساب ، با آنکه در سدة سوم نوشته شده، در آثار نویسندگان سدة چهارم، بویژه نوشتههای ابوالفرج اصفهانی، اثری از آن دیده نمیشود. اما در معجمالشعراء مرزبانی؛ العیون و الحدائق ، الشافی ِ علمالهدی، تاریخ دمشق ابنعساکر، مناقب ابنشهرآشوب، معجمالادباء و معجمالبلدان ِ یاقوت حموی، وفیاتالاعیانِ ابنخلکان، الکاملفیالتاریخ ِ ابناثیر، نهایة الاربِ نویری، الاصابة ابنحجر عسقلانی، عقدالجمان فی تاریخ اهلالزمان ِ عینی، النجوم الزاهره ابنتغریبردی، الوافی بالوفیات صفدی، و تاجالعروس زبیدی از انسابالاشراف نقل قول شده است ( رجوع کنید به همان، ج5،مقدمة گویتین، ص 24-23 ). پیش از انتشار کامل انساب ، بخشهایی از آن، بدین شرح، منتشر شده است: جلد اول به کوشش محمد حمیدالله (قاهره 1959)؛ قسمت دوم چاپ محمد باقر محمودی (بیروت 1974)؛ قسمت راجع به بنیعبدالمطلب تا مرگ ابنالحنفیه، چاپ محمد باقر محمودی، در دو جلد (بیروت 1974، 1977)؛ قسمتی از همین بخش بنیعبدالمطلب، چاپ مجدد عبدالعزیز الدوری با تصحیح مجدد (1978)؛ قسمت چهارم «الف»، چاپ ماکس شلوسینگر (اورشلیم 1971) و قسمت چهارم «ب»، چاپ شلوسینگر (اورشلیم 1938)؛ همین دو جلد به اضافة بخش متقدم قسمت پنجم، چاپ مجدد احسان عباس (بیروت و ویسبادن، 1979)؛ قسمت پنجم، به کوشش س. د. گویتین (اورشلیم1936) و بخش نهم، چاپ و. آلوارت با عنوان ) تاریخ عربی مجهول المؤلف ( (گرایفسوالد 1883). پینتو و جورجو لِوی دِلاّویدا بخشی از آن را با عنوان ) خلیفه معاویة اول در کتاب انساب الاشراف ( (رم1938) و همچنین فرانچسکو گابریلی با عنوان «جنبش مُهلّبیان در عراق و اثر جدید بلاذری» ترجمه کردهاند. سرانجام مجموع مجلدات چاپ شده و نشدة این کتاب با نام جُمَل من انساب الاشراف در سیزده جلد و در 824 ، 5 صفحه به کوشش سهیل زَکّار و ریاض زرکلی در 1375ش/1996 به چاپ رسید.افزون بر این دو کتاب، ابنندیم (ص126) و به تبع او یاقوت حموی (1400، ج5، ص100)، ترجمة کتاب عهد اردشیر را از فارسی به عربی به او نسبت دادهاند که در دیگر منابع موجود ذکری از آن دیده نمیشود.منابع: ابنحجر عسقلانی، لسانالمیزان ، بیروت 1390/1971؛ ابنخلکان، وفیاتالاعیان ، چاپ احسان عباس، بیروت ] تاریخ مقدمه 1968 [ ؛ ابنشاکر کتبی، عیونالتواریخ ، نسخة عکسی موجود در کتابخانة مرکزی دانشگاه تهران، از نسخة خطی کتابخانة فیضالله افندی، استانبول، ش2922؛ ابنعدیم، بغیة الطلب فی تاریخ حلب ، چاپ سهیل زکار، دمشق 1409/1988؛ ابنعساکر، تاریخ مدینة دمشق ، چاپ علی شیری، بیروت 1415ـ1417/1995ـ1996؛ ابنکثیر، البدایة والنهایة ، ج11، چاپ احمد ملحم... ] و دیگران [ ، بیروت 1407/1987؛ ابنندیم، الفهرست ، چاپ محمدرضا تجدد، تهران ] 1393/1973 [ ؛ احمدبن یحیی بلاذری، انسابالاشراف ، ج5، چاپ گویتین، اورشلیم 1936، چاپافست بغداد ] بیتا. [ ؛ همو، کتاب جمل منانساب الاشراف ، چاپ سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت 1417/1996؛ همو، کتاب فتوح البلدان ، چاپ صلاحالدین مُنَجَّد، قاهره ] 1957 [ ؛ محمدبن عبدوس جهشیاری، کتاب الوزراء و الکتاب ، چاپ عبدالله اسماعیل صاوی، قاهره 1357/1938؛ مصطفیبنعبدالله حاجی خلیفه، کشف الظنون ، بیروت 1410/1990؛ محمدبناحمد ذهبی، تاریخالاسلام و وفیات المشاهیر والاعلام ، چاپ عمر عبدالسلام تدمری، ج19: حوادث و وفیات 261ـ280 ه، بیروت 1412/1992؛ همو، سیر اعلام النبلاء ، ج13، چاپ شعیب ارنؤوط و علی ابوزید، بیروت 1403/1983؛ خلیلبنایبک صفدی، کتابالوافی بالوفیات ، ج8 ، چاپ محمد یوسف نجم، ویسبادن 1391/1971؛ علیبنحسین علمالهدی، الشافی ، چاپ سنگی ] بیجا [ ، 1301؛ علیبنحسین مسعودی، مروج الذّهب و معادن الجوهر ، چاپ شارل پلا، بیروت 1965ـ1979؛ یاقوت حموی، معجمالادباء ، بیروت 1400/1980؛ همو، معجمالبلدان ، چاپ فردیناند ووستنفلد، لایپزیگ 1866ـ1873، چاپ افست تهران 1965؛Carl Brockelmann, Geschichte der arabischen Litteratur, Leiden 1943-1949; EI 2 . s.v. " A l-Bala dhur " (by C. H. Becker- and F. Rosenthal); Encyclopaedia Iranica,s.v. "Bala d £ ori" (by C. E. Bosworth); M. J. Mدller, Beitrجge zur Geschichte der Westlichen Araber, 1866; Fuat Sezgin, Geschichte des arabischen Schriftums, vol I: Qur'a nwissenschaften, H ¤ ad t ¤ , Geschichte, Fiqh, Dogmatik, Mystik, bis ca. 430 H. , Leiden 1967.