بَکرسوباشی (صوباشی)، داروغة بغداد به هنگام فتح این شهر به دست شاه عباس اول صفوی (حک: 996ـ1038). از تاریخ و محل تولد او اطلاعی در دست نیست. به گفتة محبی (ج1، ص455)، وی رومیتباری بود که در بغداد سکونت گزید. حضور بکر در صحنة سیاسی از هنگامی است که دولت عثمانی، مقارن سلطنت مصطفیخان عثمانی (1026ـ1027 و 1031ـ1032)، دچار هرج و مرج شد و در اکناف قلمرو آن شورشهایی درگرفت. در بغداد، بزرگان شهر خودسری آغاز کردند (اسکندر منشی، ج2، ص986) و بکرسوباشی، که از بزرگان بود و ملازمانی داشت، به همراه محمد قنبر، رئیس ینیچریها، طغیان کرد و آن دو از اطاعت یوسف پاشا، بیگلربیگی بغداد، سرپیچیدند. هنگامی که قدرت بکرسوباشی، به دلیل داشتن مال و افزونی قبیله و عشیره (هامر ـ پورگشتال، ج3، ص1861)، بیشتر شد، میان او و محمد قنبر اختلاف افتاد. بکرسوباشی برای دریافت مال متمردان به حلّه رفت، و محمد قنبر برای غارت اموال او به خانهاش هجوم برد، اما درویش محمدبیک، پسر و جانشین بکر، محمد قنبر را شکست داد و او را که به قلعة داخلی شهر گریخته و به یوسف پاشا، والی بغداد، پیوسته بود، محاصره کرد. بکرسوباشی پس از اطلاع، به بغداد بازگشت و سپاه را با انعام همراه خود کرد و اهالی قلعة نارِیَن، متحدان محمد قنبر، را نیز با مال فریفت و قلعه را تصرف کرد. یوسف پاشا در اثنای حمله به هلاکت رسید. به محمد قنبر نیز بهظاهر امان دادند، اما بکرسوباشی، او و پسرانش را کشت و اموالشان را غارت کرد (اسکندر منشی، ج2، ص986) و در 1028، بیگلربیگی بغداد شد (بلان، ص289). بکرسوباشی، عَزَب آقاسی را نیز کشت و خزانه و جبّهخانه را تصرف کرد و، با فرمان جعلی، به مردم گفت که حکومت بغداد به او واگذار شده است؛ سپس با فرستادن نامهای به بابعالی * ، خواستار حکومت بغداد شد (نعیما، ج2، ص268، هامر ـ پورگشتال، ج3، ص1863). چون خبر تمرد بکرسوباشی به بابعالی رسید، حافظ احمدپاشا، حاکم دیار بکر، با سپاهی مأمور اصلاح امور عراق و تصدی مقام «سرداری» بغداد گردید (اسکندر منشی، ج2، ص987؛ محبی، ج1، ص382). با حرکت حافظ احمدپاشا به سوی بغداد، بکرسوباشی به وساطت حسینخان، حاکم لرستان، از شاه عباس کمک خواست و بغداد را ملک موروثی شاه اعلام کرد و گفت که وی این شهر را برای شاه ایران حفظ کرده است (همانجاها). شاهعباس با دادن وعدة امیری بغداد به بکر، لقب خانی به او بخشید (بلان، ص290ـ291؛ فلسفی، ج5، ص1815)، سپس در نامهای به حافظ احمدپاشا، حمایت خود را از رعیت اعلام کرد (اسکندر منشی، ج2، ص997) و آنان را تحتحمایت خود آورد. حافظ احمدپاشا که مایل به جنگ با سپاه قزلباش نبود، حکومت بغداد را به بکرسوباشی سپرد به شرط آنکه از ورود سپاه قزلباش به آنجا جلوگیری کند (همان). بکرسوباشی، خوشنود از این وضع، عذر نمایندة شاه ایران را خواست و درصدد دفع سپاه قزلباش برآمد (اسکندر منشی، ج2، ص987؛ اولیا چلبی، ج4، ص401) و کلاه قزلباشی را لگدمال کرد (هامر ـ پورگشتال، ج3، ص1868).در این میان، سلطان مصطفی عثمانی عزل شد و سپاه ینیچری سلطان مراد چهارم را به سلطنت برگزید. سلطانمراد برای ایجاد صلح در عراقِ عرب بکرسوباشی را در مقام پاشایی بغداد ابقا کرد (بلان، ص291). در 1033، بکرسفیر ایران را مرخص کرد. شاه عباس، میر ولی بیک را به سفارت نزد بکر فرستاد، اما چون پی برد که قصد کشتنش را دارند (اسکندر منشی، ج2، ص999) فرار کرد و خبر تمرد بکر و اطاعت او از عثمانی را به شاه رسانید. شاه عباس دستور حمله داد و سپاهیانش بغداد را محاصره کردند. حسن پاشا، حاکم موصل، به خواهش بکرسوباشی، به یاریش آمد، اما سپاه قزلباش به کمک درویش محمد بیک، قلعة نارین را گشود و سپس قلعة گردون و شهر بغداد را فتح کرد (23ربیعالاول 1033). در 1033، پس از فتح بغداد، بکرسوباشی و اطرافیانش را دستگیر، و برای اطلاع از محل خزاین، او را شکنجه کردند؛ سپس در قایقی نفتاندود، بر روی دجله آتش زدند (نعیما، ج2، ص290؛ هامر ـ پورگشتال، ج3، ص1870ـ1871؛ قس محبی، ج1، ص382ـ 383، 455: 1032). شاه عباس، درویش محمد بیک را نیز به خراسان تبعید کرد، اما وی در سال بعد، هنگام فرار کشته شد. بدینترتیب، ایالت عراق تا 1048، که سلطان مراد عثمانی آنجا را تصرف کرد، در تصرف پادشاهی ایران بود.منابع: اسکندر منشی، تاریخ عالمآرای عبّاسی ، تهران 1350 ش؛ محمد ظلیبن درویش اولیاچلبی، اولیاچلبی سیاحتنامهسی ، چاپ احمد جودت، استانبول 1314؛ لوسین لوئی بلان، زندگی شاهعبّاس ، ترجمة ولیالله شادان، تهران 1375 ش؛ نصرالله فلسفی، زندگانی شاه عبّاس اول ، تهران 1364 ش؛ محمد امینبن فضلالله محبی، خلاصةالاثر فی اعیانالقرن الحادی عشر ، بیروت ] بیتا. [ ؛ مصطفی نعیما، تاریخ ، استانبول 1280؛ یوزف فون هامر ـ پورگشتال، تاریخ امپراطوری عثمانی ، ترجمة میرزا زکی علیآبادی، چاپ جمشید کیانفر، تهران 1367 ـ 1369 ش.