بعل

معرف

واژة‌ کهن‌ سامی‌، یا حتی‌ سامی‌ آغازین‌ به‌ معنای‌ «مالک‌، صاحب‌، خداوند» که‌ در معنای‌ «خدای‌ محلی‌» (بارورکنندة‌ خاک‌)، و نیز «شوهر» در نظام‌ مردسالاری‌ رواج‌ و انتشاری‌ گسترده‌ یافته‌ است‌
متن
بَعل‌ ، واژة‌ کهن‌ سامی‌، یا حتی‌ سامی‌ آغازین‌ به‌ معنای‌ «مالک‌، صاحب‌، خداوند» که‌ در معنای‌ «خدای‌ محلی‌» (بارورکنندة‌ خاک‌)، و نیز «شوهر» در نظام‌ مردسالاری‌ رواج‌ و انتشاری‌ گسترده‌ یافته‌ است‌. در قرن‌ سیزدهم‌/ نوزدهم‌ اسمیت‌ (1903) توجه‌ اذهان‌ را به‌ اهمیت‌ معنای‌ اخیر این‌ کلمه‌ در تاریخ‌ اجتماعی‌ عربستان‌ پیش‌ از اسلام‌ جلب‌ کرد، اما نظریة‌ او دایر براین‌ که‌ این‌ اصطلاح‌ را عربها از سامیان‌ شمالی‌ به‌ عاریت‌ گرفته‌اند، به‌ اثبات‌ نرسیده‌ است‌. معانی‌ گوناگون‌ این‌ کلمه‌ عیناً در عربی‌ فصیح‌ بر جای‌ مانده‌ است‌، اما دوام‌ و فراوانی‌ کاربرد آن‌ بر حسب‌ معنی‌، زمانه‌، و منطقة‌ جغرافیایی‌ بسیار متغیّر است‌.1) در معنای‌ «خداوند»؛ مترادفات‌ دیگری‌ در زبان‌ عربی‌ با این‌ کلمه‌ به‌ رقابت‌ برخاسته‌ و بر آن‌ غلبه‌ یافته‌اند، به‌ قسمی‌ که‌ هیچگاه‌، مانند بَعَل‌ در زبان‌ عبری‌، وارد ترکیبات‌ متعددی‌ نشده‌ است‌. ولی‌ در مفهوم‌ «شوهر، زوج‌» محفوظ‌تر مانده‌ است‌ و آن‌ هم‌ احتمالاً به‌ برکت‌ به‌ کارگیری‌ آن‌ در سه‌ سورة‌ قرآن‌ (بقره‌: 228؛ هود: 72؛ نور: 31) هم‌ به‌ صورت‌ مفرد و هم‌ به‌ صورت‌ جمع‌ (بُعُولة‌، ضبط‌ قدیم‌ و کهن‌، و بعد معمولاً به‌ صورت‌ بُعُول‌ یا بِعال‌). در قرآن‌، به‌ معنای‌ «سرور، مولی‌'» نیز به‌ کار رفته‌ است‌: بَعْلی‌ (شوهرم‌) در سورة‌ هود، آیة‌ 72، که‌ برگردانِ «اَدونی‌» تورات‌ است‌ (از زبان‌ سارا، سِفرِ پیدایش‌، هیجدهم‌:12؛ در ترجمة‌ کلدانی‌ آکیلا به‌ صورت‌ رِبّونی‌). مؤنث‌ این‌ کلمه‌ در عربی‌ فصیح‌ به‌ صورتهای‌ بَعل‌ یا بَعلَة‌ آمده‌ است‌. این‌ کلمه‌ در مفاهیم‌ ویژة‌ زناشویی‌، با چند صورت‌ فعلی‌ گسترش‌ یافته‌ است‌.2)قرآن‌ (صافات‌:125، قصة‌ الیاس‌ * )؛ به‌ رغم‌ ابهام‌ و اجمال‌ اقوال‌ مفسّران‌، در تداوم‌ خاطرة‌ بعل‌ در اسلام‌ به‌ عنوان‌ خدای‌ دورة‌ جاهلی‌، سهمی‌ اساسی‌ داشته‌ است‌. البته‌ بَعل‌ به‌ این‌ معنی‌، در اندیشة‌ اسلامی‌، نمی‌توانسته‌ است‌ چندان‌ مقبولیتی‌ داشته‌ باشد. این‌ واژه‌ را گاهی‌ در آثار مؤلفان‌ مسلمان‌، در توضیح‌ ریشه‌ و اشتقاق‌ نام‌ بعلبک‌ * ، می‌توان‌ یافت‌ که‌ با توضیحات‌ و دقایقی‌ فرضی‌ دربارة‌ بتی‌ که‌ در آن‌ محل‌ بوده‌، همراه‌ است‌. نکته‌ای‌ که‌ بیشتر شایان‌ توجه‌ است‌ بر جای‌ ماندن‌ خود به‌ خود مفهوم‌ «خدای‌ بَعل‌» است‌ در دو مورد:الف‌) در فعل‌ بَعِلَ و صفت‌ بَعِل‌ «متحیّر و ترسان‌ (شدن‌)» که‌ در اصل‌، چنانکه‌ نولدکه‌ (ص‌174) نیز ضبط‌ کرده‌ است‌، به‌ معنای‌ «گرفتار شدن‌ به‌ غضب‌ بَعل‌» است‌.ب‌)اصطلاحات‌ بَعل‌ یا بَعلی‌ برای‌ ادای‌ مفهوم‌ کشت‌ بی‌نیاز از آبیاری‌ و باران‌. در شعری‌ منسوب‌ به‌ عبدالله‌ * بن‌ رَواحَة‌ صحابی‌ (ابن‌منظور، ذیل‌ «بَعل‌») چنین‌ آمده‌ است‌: هُنالِکَ لااُبالی‌ نَخلَ بَعْلٍ، و لا سَقْیٍ ... در چنین‌ عبارتی‌ امکان‌ دارد چیزی‌ از معنای‌ اصیل‌ بعل‌ بر جای‌ مانده‌ باشد که‌ مؤلف‌ لسان‌العرب‌ نیافته‌ است‌ و آن‌ معنای‌ خدا (نر) است‌ که‌ زمین‌ (مادّه‌) را با آب‌ باران‌ یا آبهای‌ زیرزمینی‌ بارور می‌سازد. تضاد آشکار میان‌ زمین‌ آبیاری‌ شده‌ (با اصطلاحاتی‌ از همان‌ ریشة‌ سَقْیْ) و «مسکن‌ یا کشتزار بعل‌» کاملا به‌ اثبات‌ رسیده‌ است‌، بخصوص‌ در ترگوم‌ و تلمود (ژاسترو ، ذیل‌ «ب‌ع‌ل‌» و «ش‌ق‌ی‌»؛ اسمیت‌، 1927، فهرست‌؛ دالمان‌، ج‌2، ص‌32ـ33).با این‌ حال‌، در عربی‌ فصیح‌ قرون‌ اولیة‌ هجری‌، واژة‌ بعل‌ بارها به‌ تنهایی‌ و بی‌آنکه‌ در ترکیب‌ اصطلاحی‌ آمده‌ و قابل‌ تعبیرات‌ گوناگون‌ باشد، به‌ معنای‌ «زمین‌ زراعتی‌ بی‌نیاز از آبیاری‌ و باران‌» است‌. در تألیفات‌ فقهی‌ به‌ این‌ کلمه‌ با همین‌ معنی‌ بیشتر در گفتگو از زکاتِ محصولات‌ کشاورزی‌ بر می‌خوریم‌. در حقوق‌ اسلامی‌، اعم‌ از شیعی‌ و سنّی‌، وقتی‌ محصول‌ با آبیاری‌ مصنوعی‌ که‌ مستلزم‌ صرف‌ کوشش‌ از جانب‌ انسان‌ است‌ به‌ دست‌ می‌آید، این‌ مالیات‌ به‌ نیم‌عشر یا یک‌ بیستم‌ تقلیل‌ می‌یابد؛ در صورتی‌ که‌ متقابلاً، زکات‌ محصولات‌ بَعل‌ دقیقاً یک‌دهم‌ است‌. این‌ واژه‌، به‌ همین‌ عنوان‌، از همان‌ روزگارِ المُوَطّا (ص‌270) تألیف‌ مالک‌بن‌ أنس‌، در قرن‌ دوم‌ ( رجوع کنید به باجی‌، ج‌2، ص‌157ـ158) در احادیث‌ ضبط‌ شده‌ دیده‌ می‌شود؛ و در قرن‌ سوم‌، در کتب‌ فقه‌ نظیر کتاب‌ الاُم‌ ّ شافعی‌ (ج‌2، ص‌37) و المُدَوَّنَة‌ سحنون‌ در فقه‌ مالکی‌ (ج‌2، ص‌99، 108) همین‌ کاربرد ادامه‌ یافته‌ است‌. این‌ احادیث‌ نیز در سنن‌ ابوداود (ش‌1596ـ1598) و آثار کارشناسان‌ قدیمی‌ حقوق‌ مالی‌ و ارضی‌ (قرنهای‌ سوم‌ و چهارم‌) کم‌ و بیش‌ یکسان‌اند، از جمله‌ در اثر ابن‌آدم‌ (ش‌364ـ395، که‌ در آن‌ گونه‌ای‌ از این‌ کلمه‌ زیر عنوان‌ «آنچه‌ به‌ صورت‌ بَعل‌ آبیاری‌ شده‌ است‌»، ش‌381، دیده‌ می‌شود که‌ معنای‌ آن‌ را روشن‌ می‌کند، چنانکه‌ بلاذری‌، ص‌70، نیز نقل‌ کرده‌ است‌)، ابوعبید (ش‌1410ـ1421) و قدامة‌بن‌ جعفر (بخش‌ هفتم‌، فصل‌ هفتم‌؛ مفاتیح‌ العلوم‌ خوارزمی‌ (ص‌71) در این‌باره‌ چیزی‌ جز خلاصة‌ مطالب‌ او را ندارد). همچنین‌ است‌ در فقه‌ فاطمی‌ که‌ از قبل‌ در افریقیه‌ * کاملاً رسوخ‌ یافته‌ بود (قرن‌ چهارم‌): قاضی‌ نعمان‌ (ج‌1، ص‌316) و نیز در بسیاری‌ از کتب‌ بعد. از مطالعة‌ این‌ متون‌، راجع‌ به‌ استعمال‌ کلمة‌ بعل‌ دو نتیجه‌ حاصل‌ می‌شود:1)ظاهراً واژة‌ بعل‌ به‌ بعضی‌ از سنن‌ مدنی‌ و احتمالاً یَمَنی‌ وابسته‌ است‌ و در قدیمترین‌ سنن‌ عراقی‌ ناشناخته‌ است‌ (احتمالاً بدین‌ سبب‌ که‌ کشور عراق‌ اصلاً سرزمین‌ آبیاری‌ است‌). در مذهب‌ حنفی‌، که‌ خاستگاهش‌ عراق‌ است‌، با وجود بر قرار بودن‌ قاعدة‌ معمول‌ سایر مذاهب‌ در این‌ مورد، کلمة‌ «بعل‌» معمولاً کار بردی‌ ندارد.2)احادیثی‌ که‌ این‌ اصطلاح‌ را در بردارند، آن‌ را در عباراتی‌ می‌آورند که‌ در آنها بَعل‌ از زمینهایی‌ که‌ با آب‌ چشمه‌ یا باران‌ یا انهار آبیاری‌ می‌شوند متمایز است‌. با این‌ حال‌، از میان‌ مفسّران‌ و لغت‌نویسان‌، بعضی‌ بر این‌ عقیده‌اند که‌ بعل‌ به‌ هر نوع‌ زمین‌ زراعتی‌ آبیاری‌ نشده‌ اطلاق‌ می‌شود، و برخی‌ دیگر، تحت‌ تأثیر الفاظ‌ احادیث‌ و شاید بعضی‌ استعمالات‌ گویشی‌، یک‌ رشته‌ تعبیرات‌ محدود کننده‌تری‌ به‌ دست‌ می‌دهند که‌ در آنها معنای‌ بعل‌ پیرامون‌ مفهوم‌ کلی‌ «زمین‌ زراعتی‌ دیم‌» دور می‌زند. در نظر عده‌ای‌ از آنان‌، مقصود تنها سرزمینی‌ است‌ که‌ در آن‌ رستنیها از بیخ‌ و ریشة‌ خود در اعماق‌ خاک‌ آب‌ می‌خورند (برای‌ جزئیات‌ این‌ بحث‌ رجوع کنید به ابن‌منظور، همانجا؛ اسمیت‌، 1927، ص‌ 98ـ99؛ لوکه‌ گارد ، ص‌121).در میان‌ واژه‌هایی‌ به‌ همین‌ معنی‌ یا معنای‌ نزدیک‌ به‌ آن‌، که‌ به‌ جای‌ بعل‌ یا همراه‌ آن‌ آورده‌ می‌شوند اصطلاح‌ عَثَّری‌ خصوصاً به‌ چشم‌ می‌خورد (برای‌ نمونه‌ در صحیح‌ بخاری‌، کتاب‌ الزکّاة‌ ، فصل‌57، ص‌170) که‌ در توضیح‌ معنای‌ آن‌ به‌دشواری‌ می‌توان‌ از ذکر نام‌ خدای‌ عثتر (= اَستَرته‌، ایشتر ) صرف‌نظر کرد. این‌ خدای‌ کوکبیِ نر در مجموعة‌ خدایان‌ عربستان‌ و یمن‌، در باروری‌ خاک‌ به‌نوعی‌ تأثیر و مدخلیت‌ داشته‌ و گاهی‌ با لفظ‌ بعل‌ وصف‌ می‌شده‌ است‌ (لاگرانژ ، ص‌133ـ 136؛ نِلسن‌ ، ج‌1، فهرست‌؛ یامه‌ ، 1947، ص‌85ـ 100؛ ژ.ریکمَنس‌، 1948، ص‌367؛ همو، 1951، ص‌41 و جاهای‌ متعدد؛ یامه‌، 1956، ج‌4، ص‌264ـ265). همگونی‌ در عربی‌ فصیح‌ اثبات‌ و تأیید شده‌ و همگونی‌ معنایی‌ با بَعل‌ در اینجا tht)thth سخت‌ نمایان‌ است‌.این‌ را نیز خاطرنشان‌ کنیم‌ که‌ بعل‌ با همین‌ مفهوم‌ در بعضی‌ از روایتهای‌ ] حاویِ [ مواد و شرایطی‌ که‌ گویا پیامبر صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله‌وسلّم‌ به‌ عنوان‌ نظامنامة‌ ارضی‌ در سال‌ نهم‌ هجری‌، هم‌ در واحة‌ دومة‌ الجندل‌ (توسط‌ اُکَیدِربن‌ عبدالملک‌ پادشاه‌ آنان‌) و هم‌ به‌ قبایل‌ کلبی‌ مجاور (از طریق‌ رئیس‌ آنان‌ حارث‌بن‌ قطان‌) الزام‌ کرده‌ بود، دیده‌ می‌شود ( رجوع کنید به کائتانی‌، ج‌2، ص‌1، 259ـ269؛ بررسی‌ موسیل‌ از این‌ حادثه‌، ضمیمة‌ شمارة‌ 7 و بررسی‌ وات‌، ص‌362ـ365). به‌ این‌ کلمه‌، در باب‌ مالیات‌ ارضی‌، خراج‌، در رسالات‌ بزرگ‌ حقوق‌ عمومی‌ قرن‌ پنجم‌ نیز برمی‌خوریم‌؛ الاحکام‌ السلطانیة‌ تألیف‌ ابویَعلی‌' ] معروف‌ به‌ ابن‌فراء [ از حنبلیان‌ (ص‌151) و ماوَردی‌ از شافعیان‌ (ص‌314). این‌ دو تن‌ برای‌ محاسبة‌ این‌ مالیات‌ توصیه‌ می‌کنند که‌ منشأ و محل‌ حصول‌ آب‌ ملاک‌ عمل‌ قرار داده‌ شود: بر این‌ مبنا چهار نوع‌ زمین‌ زراعتی‌ مشخص‌ می‌شود که‌ از آن‌ میان‌ بعل‌ هم‌، در تقابل‌ با زمینی‌ که‌ آبیاری‌ شده‌ یا به‌ قدر کافی‌ از آب‌ باران‌ سیراب‌ گشته‌، تعریف‌ بسیار محدودی‌ مشابه‌ آنچه‌ پیش‌ از این‌ آورده‌ شد، دارد.مَقدسی‌، عالم‌ جغرافیا، در قرن‌ چهارم‌، آنجا که‌ از محصولات‌ کشاورزی‌ در حوالی‌ رَمله‌، در اسکندریه‌ و سِند سخن‌ می‌گوید، این‌ واژه‌ را سه‌ بار به‌ کار می‌برد (ص‌164، 197، 474) و هر سه‌ بار در ترکیب‌ «علی‌البعل‌»، اما این‌ معنی‌ برای‌ اثبات‌ استعمال‌ این‌ اصطلاح‌ در خارج‌ از سرزمین‌ سوریه‌ ـ فلسطین‌، زادگاه‌ این‌ مؤلف‌، کافی‌ نیست‌. در این‌ حوزة‌ جغرافیایی‌ که‌، «به‌ رغم‌ گمان‌ واهی‌ فراوانیِ آب‌ در آنجا، زراعتِ دیم‌ مبنای‌ بهره‌برداری‌ کشاورزی‌ ] سنّتی‌ [ را تشکیل‌ می‌دهد» (وولرس‌، ص‌144)، امروزه‌ مثل‌ گذشته‌، اصطلاح‌ «ارض‌ بعل‌» در برابر «ارض‌ سَقی‌» همچنان‌ باقی‌ است‌ (دالمان‌، ص‌30؛ مِیِر، ص‌607).و این‌ هم‌ یک‌ مورد خاص‌ از کاربرد این‌ اصطلاح‌ در مصر قرون‌ وسطایی‌: در قاهره‌، در روزگار حکومت‌ ممالیک‌، و شاید پیش‌ از آن‌ در عصر فاطمیان‌، به‌ تفرّجگاهی‌ در نزدیکی‌ خلیج‌، که‌ بعدها به‌ صورت‌ گردشگاه‌ عمومی‌ در آمد، ابتدا بستان‌البعل‌، و سپس‌ ارض‌البعل‌ می‌گفتند ( رجوع کنید به مقریزی‌، ج‌2، ص‌129، نویسنده‌ در اینجا بعل‌ را صریحاً به‌ معنای‌ جغرافیایی‌ آن‌ می‌گیرد).مسلمانان‌ اندلس‌ «درست‌ مانند دهقانان‌ کنونی‌ اسپانیایی‌ ... میان‌ زمینهای‌ «سکانو» (در عربی‌، بعل‌) و زمینهای‌ «رگادیو» (در عربی‌، سقی‌) اختلاف‌ قائل‌ بودند، و نوع‌ اول‌ را به‌ زمینهایی‌ می‌گفتند که‌ به‌ کشت‌ غلات‌ اختصاص‌ یافته‌ بود (لوی‌ ـ پرووانسال‌، ج‌3، ص‌270). عالم‌ مشهور کشاورزی‌، ابن‌عَوّام‌ اشبیلی‌ (قرن‌ ششم‌) این‌ تمایز را محرز می‌شمارد (ج‌1، ص‌5). این‌ تمایز در عقدنامه‌ها، بخصوص‌ در اجاره‌نامة‌ باغهای‌ انگور یا «مُغارَسَة‌» پیش‌ می‌آید؛ فی‌المثل‌ عقدنامه‌های‌ ابن‌سَلمون‌ (ج‌2، ص‌21ـ22) در قرن‌ هشتم‌ حاوی‌ هر دو صورت‌ صفتی‌ بَعلی‌ و سَقْوی‌ یا سَقَوی‌ است‌. به‌ خوبی‌ پیداست‌ که‌ این‌ دو صورت‌، در روزگار جدید، در بعضی‌ نقاط‌ به‌ تقلید از الگویی‌ که‌ از کلمة‌ عثتری‌ پدید آمده‌ بود، از صورت‌ صفتی‌ به‌ کاربرد اسمی‌ گراییده‌ بود. در گویشهای‌ متداول‌ در عربستان‌ جنوبی‌، لفظ‌ بَعلی‌ در کنار عثرّی‌ ضبط‌ شده‌ است‌: لندبرگ‌ (ج‌1، ص‌186)، در اینجا کلمه‌ عَثَری‌، به‌ احتمال‌ نزدیک‌ به‌ یقین‌، باید به‌ صورت‌ عثّری‌ )   ath(th)ar ـ ( تصحیح‌ شود.ظاهراً کار آسانی‌ نیست‌ که‌ در تمام‌ موارد بتوانیم‌ در نظر اول‌ بگوییم‌ که‌ در شمال‌ شرقی‌ آفریقا یا آفریقای‌ شمالی‌، بَعلی‌ امروزه‌ معنای‌ صفتی‌ دارد یا اسمی‌. در اغلب‌ موارد ـو بیش‌ از لفظ‌ متضادش‌ «سَقوی‌»ـ همراه‌ نام‌ یکی‌ از سبزیها یا میوه‌ها می‌آید، و در این‌ صورت‌ تأکیدی‌ بر خوبی‌ جنس‌ آن‌ است‌. در فاس‌، صورت‌ مؤنث‌ «بعلیّه‌» نام‌ انجیری‌ خوشمزه‌ و پرشهد است‌، در صورتی‌ که‌ «بَعلی‌» مردی‌ را گویند متّصف‌ به‌ بخل‌ و مثل‌ زمین‌ بعل‌ خشک‌ و سخت‌ (آگاهی‌ از این‌ مطلب‌ را به‌ برونو مدیونیم‌).جای‌ تأسف‌ است‌ که‌ شناخت‌ نسبتاً دقیق‌ حوزة‌ جغرافیایی‌ استعمال‌ کلمات‌ بَعل‌ و بَعلی‌ که‌ در تعدادی‌ از نواحی‌ وسیع‌ عربی‌زبان‌ واژه‌هایی‌ ناشناخته‌اند از دسترس‌ ما دور است‌، چنانکه‌ برای‌ بسیاری‌ دیگر از عناصر واژگان‌ عربی‌ محاوره‌ای‌ نیز چنین‌ است‌: تعیین‌ دقیق‌ این‌ حوزه‌ها می‌توانست‌ از بعضی‌ جهات‌ آموزنده‌ باشد.منابع‌ : علاوه‌ بر قرآن‌ و کتاب‌ مقدس‌. عهد عتیق‌؛ ابن‌آدم‌، کتاب‌ الخراج‌ ، قاهره‌ 1347/1928؛ ابن‌سلمون‌، کتاب‌ العقد المنظّم‌ ، قاهره‌ 1302؛ ابن‌عَوّام‌، کتاب‌ الفلاحة‌ ، چاپ‌ بانکری‌، مادرید1802؛ ابن‌فراء، الاحکام‌ السلطانیة‌ ، قاهره‌1938؛ ] ابن‌منظور، لسان‌ العرب‌ ، قم‌1405/ 1363ش‌ [ ؛ سلیمان‌بن‌ اشعث‌ ابوداود، سنن‌ ابی‌داود ، چاپ‌ محمد محیی‌الدین‌ عبدالحمید، ] بی‌جا، بی‌تا. [ ؛ قاسم‌بن‌ سلام‌ ابوعبید، کتاب‌ الاموال‌ ، قاهره‌1353؛ سلیمان‌بن‌ خلف‌ باجی‌، المنتقی‌ شرح‌ مُوَطّأ الامام‌ مالک‌ ، بیروت‌1404/1984؛ ] محمدبن‌ اسماعیل‌ بخاری‌ جعفی‌، جامع‌ الصحیح‌ ، مصر1312 [ ؛ احمدبن‌ یحیی‌ بلاذری‌، کتاب‌ فتوح‌ البلدان‌ ، چاپ‌ دخویه‌، فرانکفورت‌ 1413/ 1992؛ ] محمدبن‌ احمد خوارزمی‌، ترجمة‌ مفاتیح‌ العلوم‌ ، ترجمة‌ حسین‌ خدیوجم‌، تهران‌1347ش‌ [ ؛ عبدالسلام‌بن‌ سعید سحنون‌، المدونة‌ الکبری‌ ؛ ] محمدبن‌ ادریس‌ شافعی‌، کتاب‌ الاُمّ ، چاپ‌ محمد زهری‌ النجّار، بیروت‌ بی‌تا. [ ؛ نعمان‌بن‌ محمد قاضی‌ نعمان‌، دعائم‌ الاسلام‌ و ذکر الحلال‌ و الحرام‌ ، قاهره‌1951؛ ] قدّامة‌بن‌ جعفر، کتاب‌ الخراج‌ و صناعة‌ الکتابة‌ ، چاپ‌ فؤاد سزگین‌، فرانکفورت‌1407/1986؛ مالک‌بن‌ أَنس‌، المُوَطّأ ، چاپ‌ محمد فؤاد عبدالباقی‌، بی‌جا، تاریخ‌ مقدمه‌ 1951 [ ؛ علی‌بن‌ محمد ماوردی‌، الاحکام‌ السلطانیة‌ ، ترجمة‌ فگنان‌، الجزیره‌1951؛ محمدبن‌احمدمقدسی‌، احسن‌ التقاسیم‌ فی‌ معرفة‌ الاقالیم‌ ، چاپ‌ دخویه‌، لیدن‌1967؛ احمدبن‌ علی‌ مقریزی‌، المواعظ‌ و الاعتبار فی‌ ذکر الخطط‌ و الاثار ، بولاق‌1270؛L. Caetani, Annali dell'Islam , Milano 1905-1926; G. Dalman, Arbeit und Sitte in Palجstina , Gدtersloh 1932; Jamme, in Brillant and Aigrain, Hist. des religions [1956]; idem, in Le Musإon , 1947; Jastrow, Dict. of the Talmud s.vv. "b ـ l" and "sh k ¤ y"; Lagrange, ـtudes sur les religions sإmitiques , Paris 1903; Landberg, Glossaire Dat   nois , Leiden 1920; Lإvi-Provenµal, Histoire de l'Espagne musulmane , new ed., Leiden-Paris 1950-1953; L  kkegaard, Islamic Taxation , Copenhagen 1950; E. Meier, in ZDMG , (1863), xvii; Musil, Arabia deserta , NewYork 1927; Nielsen, Handbuch der altarab. Altertumskunde , Copenhagen 1927; Nخldeke, in ZDMG , (1886), xl; G. Ryckmans, in Atti Ac. Lincei , 1948; idem, Les religions arabes prإislamiques , 2nd ed., Louvain 1951; W. R. Smith, Kinship and marriage in early Arabia , 2nd. ed., London 1903; idem, Lectures on the religion of the Semites , 3rd ed., London 1927; W. M. Watt, Muh ¤ ammad at Medina , Oxford 1956; J. Weulersse, Paysans de Syrie , Paris 1946.
نظر شما
مولفان
گروه
رده موضوعی
جلد 3
تاریخ 93
وضعیت چاپ
  • چاپ شده