بعث، حزب (عنوان کامل در عربی: حزب البعث العربی الاشتراکی؛ معادل فارسی: حزب سوسیالیستی رستاخیز عرب/ عربی)، حزب طرفدار ایجاد دولتی عربی بر پایة قومگرایی و وحدت عربی. بعث، حزب رسمی حاکم بر دو کشور عربی سوریه و عراق است.تأسیس . دربارة تاریخ دقیق تأسیس این حزب اتفاق نظر نیست و بویژه پس از ایجاد شکاف و بروز اختلاف در حزب و دور شدن سیاستهای سوریه و عراق از یکدیگر، داعیههای رهبری و تعبیرهای خاص آنها از تحولات حزب، اختلاف نظرها بیشتر شده است. بعث پیش از آنکه به حزب تبدیل شود، به صورت جنبشی فکری ظهور کرده بود (خدوری، ص168) و این نیز بر ابهام تاریخها افزوده است. آنچه مسلم است اینکه حزب در خلال جنگ جهانی دوم (1318ـ1324ش/ 1939ـ 1945) و در جریان مبارزة شاخهای از ملیگرایان سوری با فرانسویهایی که سوریه را در اشغال داشتند، شکل گرفت؛ به مناسبت اعتصاب یک ماهه بر ضد فرانسویهای اشغالگر، نخستین بیانیة حزبی با نام «الاحیاءالعربی» (نهضت/ رنسانس عربی) در اسفند 1319 ـ فروردین 1320/ مارس1941 در دمشق انتشار یافت (عانی، ج1، ص353)، اما نخستین برنامة حزبی در اول مرداد 1322/ 24 ژوئیة 1943 (خلیل، ص301) و نخستین شمارة روزنامة بعث در مرداد 1325/ ژوئیة 1946 (عانی، ج1، ص355) منتشر گردید، و اساسنامة حزب در 18 فروردین 1326/ 7 آوریل 1947 در نخستین کنگرة اتحاد عربی حزب تصویب شد. چون در سوریه و عراق سالگرد رسمی حزب روز7 آوریل برگزار میشود (برم، ص9) میتوان آن را تاریخ رسمیتری قلمداد کرد.حزب بعث را میشل عَفلَق * (1328قـ 1368ش/ 1910ـ 1989) متولد دمشق و از پدری ارتودکس مذهب، و صلاحالدین بیطار * (1331قـ1359ش/ 1912ـ1980) متولد دمشق و از خانوادهای سنّی مذهب و سنّتی بنیان گذاشتند. این دو همة اوقات خود را صرف فعالیت و تشکیلات سیاسی کردند، و سرانجام به برداشت خاصی از «اشتراکیه» (سوسیالیسم)، «الوطن العربی» (میهن عربی) رسیدند و حزب بعث را به عنوان بهترین راه برای نیل به آرمانهای خود، مشترکاً تأسیس کردند ( رجوع کنید به حورانی، 1983، ص357).در سوریه . بنیانگذاران بعث در سوریه، نخست خواستار خروج نظامیان خارجی از کشور، تشکیل حکومت قانونی، استقلال کامل ملی، برقراری حکومت دموکراتیک و سپس تشکیل جبهة مشترکی از اعراب برای اتحاد عربی شدند. اندیشة اتحاد عربی همپای قوت جنبش نیرو گرفت. عفلق مسیحی مذهب حتی مدعی شد که اعراب حق دارند در یک سرزمین واحد عربی زندگی کنند، کما اینکه بزرگترین تجربة تاریخی اعراب، ایجاد و اتحاد سرزمینهای آنان به دست پیامبر اسلام صلّیاللّهعلیهوآلهوسلّم بوده است، و «این تجربه ثابت کرده است که نه تنها مسلمین، بلکه همة اعراب در آن سهیم بودهاند» (همان، ص404ـ405). این تأکید صریح عفلق بیشتر به این دلیل بود که از برخورد اندیشههای طرفدار قومیّت و ملیگرا با اسلام، بویژه آن برداشتی که اخوان المسلمین از اسلام داشتند و میخواستند اتحاد همة مسلمانان و همة اعراب را بر پایة آن وحدت بخشند، بپرهیزد. درواقع، پس از پایان جنگ جهانی دوم که بر اثر ظهور مکتبهای ملیگرایی ] (قوم گرایی) [ در میان اعراب، تعارض برخی اصول آنها با بعضی مبانی اسلام آشکار شده بود (عنایت، ص241)، عفلق و دیگر رهبران بعث میکوشیدند تا از تعارض منجر به برخورد شدید اجتناب کنند، و احساسات طرفداران اسلام را به نوعی با خود همراه سازند یا دستکم برضد خود برنینگیزند.فرانسویها در 1325ش/ 1946، از سوریه خارج شدند، و در پی خروج آنها جنبش سیاسی بعث و انتشار روزنامة آن با نام البعث رسماً در سوریه آغاز شد. پس از برگزاری نخستین کنگرة بعث و تصویب مرامنامه و برنامة آن، نام رسمی «حزب بعث عرب» انتخاب شد. میشل عفلق به عنوان دبیر کل حزب، و صلاحالدین بیطار، جلال السیّد، و واهب الغنیم بهعنوان اعضای کمیتة اجرایی برگزیده شدند و تأسیس شاخههای حزب در کشورهای اردن، عراق و لبنان اعلام گردید. اندکی بعد نیز شاخة کوچکی در میان دانشجویان دانشگاه قاهره در مصر تشکیل شد (خدوری، ص168؛ سیل، ص151).حزب بعث شعار اصلی خود را سه چیز قرار داد: یک امت عربی (وحدت)، رسالتی جاویدان (آزادی اعراب و تجدید ارزشهای انسانی و به حکومت رسانیدن آنها)، و سوسیالیسم (حکومت اشتراکی)؛ که به اختصار با سه اصطلاح «وحدت»، «حرّیت» و «اشتراکیه» بیان میشد (عانی، ج1، ص353). مراد از امت عربی، تشکیل واحد سیاسی، اقتصادی و فرهنگی تجزیهناپذیری است که هیچ کشور عربی از آن بیرون نماند. از دیدگاه بنیانگذاران بعث، جهان عرب، امت واحدی است که زبان، فرهنگ و مذهب مشترکی دارد. برداشت خود عفلق از ملیگرایی (قومگرایی) عربی، چیزی جز زبان و تاریخ مشترک اعراب نبود (عفلق، جاهای متعدد؛ برم، همانجا). بعث به جدایی دین و سیاست قائل است و در واقع دین را مانع پیشرفت میداند. آنها ظاهراً با اسلام کاری نداشتند، یا لفظاً با احترام از آن یاد میکردند، به این دلیل که آن را یکی از مظاهر نبوغ جاودانی ملت عرب میانگاشتند (عفلق، ص243). اسلام از نظر عفلق وحی الهی نبود، بلکه پاسخ نبوغ آسایی بود که اعراب در عصر جاهلی و بر شالودههای عربیت به نیازهای مردم در آن زمان نشان داده بودند (همانجا).نکتة مهم اینکه پیش از عفلق و بیطار گروههای فکری و سیاسی بسیاری در جهان عرب سعی کرده بودند تا میان ملیگرایی عربی و قومیّت و سوسیالیسم نوعی پیوند و آشتی برقرار سازند اما توفیق چندانی به دست نیاورده بودند. اهمیت کار عفلق در این است که وحدت عربی را به دور از نظریات سیاسی غربی به اعراب عرضه داشت که نه بر اساس ستیز و نبرد طبقاتی بلکه با برداشت خاص از عدالت و برابری، با سوسیالیسم و کمونیسم اروپایی بکلی متفاوت بود. این شیوه با ذائقة اعراب موافق بود، زیرا با مالکیت خصوصی و آزادیهای فردی مخالفت نمیکرد، بلکه فراخوانی بود به همکاری همة طبقات اجتماعی برای استقرار عدالت و مساوات. نظر بعث دربارة سوسیالیسم نه تنها غیر مارکسیستی بلکه ضد مارکسیستی است، زیرا به تقدم هویت ملی/ قومی قائل است و مفهوم تعارض آشتیناپذیر طبقاتی را رد میکند (فاروق اسلوگلت و اسلوگلت، ص89). به عقیدة بنیانگذاران بعث، آزادی و اتحاد اعراب، تضاد طبقاتی را به خودی خود از میان میبرد (عفلق، جاهای متعدد؛ خدوری، ص166ـ167؛ رجوع کنید به خلیل، ص328؛ برم، ص9ـ10). این تلقی از سوسیالیسم، برای بسیاری از اعراب جاذبه داشت و مورد استقبال آنها قرار گرفت. البته بعث با مخالفان و مخالفتهای شدیدی هم مواجه شد، و نیروهای سیاسی سوریه در آن زمان، که در چارچوب ملی یا فراملی فعالیت میکردند، به دو دستة اصلی تقسیم میشدند: نیروهای معتقد به اسلام و نیروهای چپگرا. نمایندة بارز دستة اول اخوان المسلمین، و نمایندة بارز دستة دوم حزب کمونیست بود. این دو دسته از همان آغاز کار بعث با آن به مخالفت برخاستند (عانی، همانجا)، زیرا ملیگرایی را بویژه با این روایت بعث، مانع بزرگی بر سر راه خود میدانستند.کنگرهای که بعث از 14 تا 16 فروردین 1326/ 4 تا 6 آوریل 1947 در دمشق برگزار کرد، نخستین کنگرة «ملی» بعث نیز به شمار میآید. از آن کنگره تا 1333ش/ 1954 که مسیر سیاست بعث براثر تحولاتی تغییر یافت، دورة اول حیات حزب بعث شمرده میشود. در این سالها، رهبری یا فرماندهی ملی فقط در سوریه بود، و تشکیلات سیاسی بعث در عراق، لبنان، و اردن رهبری منطقهای داشت. شاخة بعث در اردن در 1327ش/ 1948 به رهبری منیفالرزاز، در عراق در 1331ش/ 1952 به رهبری فؤاد الرکابی و همکاران او، و در لبنان به رهبری جیران مجدلانی تشکیل یافته بود. شاخههای کماهمیتتری نیز در عربستان، مصر، و شمال آفریقا تأسیس شد (خدوری، ص168).در 11 فروردین 1328/ 31 مارس 1949 کودتای نظامی به فرماندهی حُسنیالزعیم * (حک:1328ش/1949) در سوریه رخ داد. موفقیت این کودتا که نخستین رویداد از نوع خود در جهان عرب بود (عانی، ج1، ص357؛ ) واژهنامة سیاسی خاورمیانه در قرن بیستم ( ، ذیل «زعیم، حسنی »)، به بعثیهای سوریه جان تازهای بخشید، اما نظامیان کودتاگر به روشهای دیکتاتوری روی آوردند و بسیاری از سران و فعالان سیاسی، از جمله رهبران بعثی را دستگیر و زندانی کردند، و بعثیها از همکاری با دولت کودتا نومید شدند و به فعالیت و تشکیلات مخفی و همکاری پنهانی با عدهای از سیاسیون روی آوردند (عانی، همانجا).در 9 شهریور 1328/ 31 اوت 1949 کودتای دیگری به فرماندهی سامی الحناوی (حک: 1328ش/ 1949) در سوریه رخ داد و کودتاگران نظام پارلمانی را در آن کشور اعاده کردند. در حکومت جدید، میشل عفلق به وزارت آموزش و فرهنگ برگزیده شد، که موفقیت مهمی برای بعثیها به شمار آمد و نشانهای از قدرت و نفوذ سیاسی آنها بود. بعثیها برای تحصیل قدرت بیشتر، در انتخابات عمومی شرکت کردند، اما اکثریت به دست نیاوردند؛ و عفلق برای اعتراض به روند انتخابات از وزارت استعفا داد (همان، ج1، ص357ـ358).در دهة 1330ش/ 1950 چند رویداد مهم سیاسی بر حرکتهای بعث تأثیر گذاشت. ملی شدن صنعت نفت در ایران و جنبش ضد استعماری ایران در سالهای منتهی به1332ش، در کشورهای نفتخیز عرب اثر بسیار عمیقی به جا نهاد و به تحرکات سیاسی آنها دامن زد. در اول مرداد 1331/ 23 ژوئیة 1952 نظام سیاسی مصر از سلطنتی به جمهوری تغییر یافت و الهامبخش فعالیتهای سیاسی جدیدی در کشورهای عرب شد. حزب بعث از این رویدادهای سیاسی سود جست و به احساسات ملیگرایانه و ضداستعماری در جهان عرب، بویژه در سوریه و عراق، دامن زد.حزب بعث در 1332ش/ 1953 با حزب سوسیالیست عربی سوریه (الحزب العربی الاشتراکی) متحد شد و این دو جریان سیاسی از آن پس با نام «حزب البعث العربی الاشتراکی» به فعالیت خود ادامه دادند، اما عناصر اندیشههای سوسیالیستی و اصلاحات اجتماعی پس از اتحاد، حتی بر سقوط حکومت در سوریه و به دست آوردن تعدادی کرسی مجلس در انتخابات 1333ش/ 1954 تأثیر گذاشت ( رجوع کنید به حورانی، 1991، ص404ـ 405؛ خدوری، ص168ـ169؛ ) واژهنامة سیاسی خاورمیانه در قرن بیستم ( ، ذیل «بعث »؛ اسود، ج6، ص348).در 1334ش/ 1955، نخستین کنگرة رهبری منطقهای بعث در عراق برگزار شد. همزمان با قدرت گرفتن بعثیها جنبش ملیگرای مصر به رهبری جمال عبدالناصر * (حک: 1335ـ 1349ش/ 1956ـ 1970) قدرت گرفت. بعثیها از ناصر و ناصریها با شدت و حدّت طرفداری کردند، و در عین حال از پشتیبانی آنها بهرهمند شدند؛ اما در انتخابات سوریه موفقیت چشمگیری به دست نیاوردند؛ و ثابت شد که در میان گروههای دیگر، گروهی بیش نیستند (سیل، ص310). ناصر که بعثیها را بدقت زیر نظر داشت، نمیتوانست آنها را در محاسبات سیاسی قدرتهای حزبی خیلی جدی بگیرد، اما در عین حال مراقب بود که حمایت آنها را از جنبش خود از دست ندهد.در 4 مرداد 1335/ 26ژوئیة 1956 که آبراه سوئز * ملی اعلام شد، تقریباً همة جنبشها و احزاب سیاسی عرب از این اقدام مصر حمایت کردند. بعثیها نیز با شور و اشتیاق بیشتری، اندیشههای ناصر را تبلیغ و شعار اتحاد سوریه و مصر را با حرارت افزونتری مطرح کردند و در 1336ش/1957، مبارزات خود را برای اتحاد دو کشور شدت بخشیدند، تا اینکه سرانجام وحدت دو کشور تحقق یافت و «جمهوری متحد عربی * » در 13اسفند 1336/ 22فوریة 1958 تشکیل شد. بعثیها که از این وحدت سرخوش و در ایجاد آن بسیار مؤثر بودند، خود را در آستانة تحقق آرمانها میدیدند. سالهای 1335 تا 1338ش/ 1956 تا 1959 اوج قدرت و گسترش حزب بود و حزب در کمین تصرف کامل قدرت تقسیم نشده نشسته بود (حورانی، 1991، همانجا؛ فرهنگ تاریخ ، ج1، ص293؛ عانی، ج1، ص358).با عدم استفاده از وجود بعثیها در جمهوری متحد و مخالفت ناصر با فعالیتهای آنها، سرمستی و پیروزی آنها دیری نپایید و مجبور شدند که به جریان مخفی تبدیل شوند، اما در ظاهر به مخالفت و اقدامی آشکار دست نزنند ( ) واژهنامة سیاسی خاورمیانه در قرن بیستم ( ، همانجا).در 6 مهر 1340/ 28 سپتامبر 1961 مصر و سوریه به دنبال اختلافاتی از هم جدا شدند و این جدایی بر شدت بحران داخلی بعث افزود. در این میان، رویدادهای سیاسی مهمی در عراق اتفاق افتاد که بر سرنوشت عمومی بعث مؤثر بود ( رجوع کنید به بعث در عراق، ادامة مقاله).بعث سوریه بر مسند قدرت . افسران جوان بعثی که بشدت تحت تأثیر کودتای نظامیان در عراق قرار گرفته بودند، با اقدامی جسورانه در17اسفند1341/ 8مارس1963 در سوریه کودتا کردند و ناگهان بعث را در این کشور به قدرت رسانیدند، و تقریباً به طور همزمان، بعثیها در عراق و سوریه بر سر کار آمدند. کودتاگران سوری شورایی انقلابی با عضویت افسران مؤثر در کودتا تشکیل دادند. شورا، صلاحالدین بیطار را اسماً به نخستوزیری برگزید، و ژنرال امین حافظ * (حک:1342ـ 1345ش/ 1963ـ1966) را به عضویت شورای انقلابی و معاونت نخستوزیر تعیین کرد. گروه بعثی حاکم از دو جناح اصلی تشکیل میشد که رهبری یکی از آنها با امین حافظ بود. میشل عفلق ظاهراً رهبری فکری را به عهده داشت، اما در واقع عفلق و بیطار که بنیانگذاران بعث بودند، اینک با قدرت نظامیان جوان بر سر کار آمده بودند، و جناحهایی از آنان رهبری این دو را قبول نداشتند. ازینرو بیطار مدت زیادی بر مسند قدرت نماند.از سال 1342 تا 1349ش/ 1963تا1970 بعث سوریه صحنة مخالفتها و مبارزات جناحهای مختلف و عمدتاً دو جناح «ترقیخواه» و «ملیگرا» بود. ژنرال امین حافظ در 4اسفند 1344/ 23 فوریة 1966 با کودتای جناحی از افسران بعثی تندرو به رهبری ژنرال صلاح جدید * (حک: 1345ـ1348ش/ 1966ـ1969) برکنار شد. وی میانهروان بعث را از رهبری کنار گذاشت و در دورة حکومتش با مارکسیستها و اتحاد شوروی ] سابق [ همکاری نزدیک داشت و از پشتیبانی آنها برخوردار بود ( ) خاورمیانه و شمال آفریقاـ 1994 ( ، ص789). صلاح جدید مبارزه با اسرائیل را شدت بخشید و از گروههای فلسطینی حمایت کرد، اما اقداماتش با مخالفت ملیگرایان (طرفداران بعث ملی) به رهبری حافظ اسد (حک: 1349ش/1970) روبرو شد و با کودتایی ملایم در اسفند 1347/ فوریة 1969، بخشی از قدرت و در آبان 1349/ نوامبر 1970 همة قدرت خود را از دست داد و از حزب و دولت اخراج شد.اختلاف درونی بعث سوریه شدیدتر و عمیقتر از اختلاف صلاح جدید و حافظ اسد و سایر رهبران حزب بود. این اختلاف، که از ساخت و ترکیب خود حزب سرچشمه میگرفت، اختلاف نظر بر سر ایدئولوژی حزب بود. این تفاوت دیدگاه به اندازهای شدت گرفت که عدهای از سران بعث جان خود را در خطر دیدند و از دمشق به بغداد گریختند. پس از فرار کسانی چون عفلق و بیطار، «بعث جدید» در سوریه شروع به شکل گرفتن کرد ( رجوع کنید به فاروق اسلوگلت و اسلوگلت، ص89ـ90؛ تریپ، ص91ـ92). اختلاف دیگر، میان سنیمذهبان، علویان، مسیحیان و دروزیان بود. بویژه از اواخر دهة 1340ش/ 1960 علویان در رهبری حزب اکثریت را به دست آورده بودند و افسران جوان با نفوذ در حزب، جناحهای غیرنظامی را تضعیف کرده بودند (خلیل، ص297). شاخهای که به رهبری حافظاسد علویمذهب بتدریج قدرت را در دست گرفته است و اکنون بدون معارض جدی بر حزب و بر کشور حکومت میکند، خود را واقعگرا، مخالف آرمانگرایانِ به دور از واقعیت، طرفدار تعلیق روند انقلاب به سود مصالح سوریه، مدافع آرمانهای مردم فلسطین، چپگرا، انقلابی و سوسیالیست میداند، و از زمان به قدرت رسیدن نه تنها از بعث عراق دورتر، که با آن دشمنتر نیز شده است؛ و همة کوششها برای برقراری آشتی میان آنها تاکنون به نتیجه نرسیده است ( ) دایرةالمعارف خاورمیانه و شمال آفریقای کمبریج ( ، ص424).گروه جدید، به رهبری حافظ اسد، بتدریج قدرت را قبضه کرد و در آبان 1349/ نوامبر1970 تکلیف قدرت در سوریه معلوم شد. گروه جدید که با عنوان «جنبش تصحیحی» نیز از آن یاد میکنند، قیود ایدئولوژیک را در بعث سبکتر کرده، و به همکاری با کشورهای غربی و دنیای سرمایهداری، و مراعات بیشتر موازین و مقررات بینالمللی و توسل کمتر به اقدامات خشونتآمیز تمایل زیادتری نشان داده است.بعث جدید پس از آنکه به اوضاع کاملاً مسلط شد، پیشنویس قانون اساسی جدیدی تنظیم کرد و آن را در 1348ش/ 1969 به تصویب رساند. بر اساس این قانون، بعث به تنها حزب قانونی سوریه تبدیل شد، و نام رسمی کشور به «جمهوری دموکراتیک سوسیالیستی سوریه» تغییر یافت. در 1350ش/ 1971 قانون اساسی دیگری به معرض آرای عمومی گذاشته شد که سرانجام در 22 اسفند 1351/ 13 مارس1973 به تصویب نهایی رسید. در بهمن 1349/ فوریة 1971 نخستین مجمع عمومی قانونگذاری به نام «مجلس ملی» به وجود آمد که اکثریت آن از بعثیها بود. در اسفند 1350/ مارس 1972 جبهة ملی ترقیخواه، متشکل از حزب بعث و چهار حزب عمده به رهبری حافظ اسد، به نیرومندترین اتحاد و ائتلاف سیاسی کشور تبدیل شد و در انتخابات عمومی اردیبهشت 1352/ مه 1973، از 186 کرسی مجلس ملی 140 کرسی به دست آورد ( سوریه ، ص39).بهموجب قانون اساسی سوریه، «حزب سوسیالیستی بعث عرب رهبر جامعه در کشور است» (مادة8) و رئیسجمهور کشور به پیشنهاد این حزب، برای انتخاب در معرض نظرخواهی مردم گذاشته میشود (مادة 84، بند 1). بعث سوریه عملاً بر همة شئون زندگی این کشور حاکم شده و در همه چیز نفوذ کرده است.در عراق . ریشههای حزب بعث را در عراق باید در زمینة سیاسی ـ اجتماعی سالهای پس از جنگ جهانی دوم، در دورة پادشاهی فیصل ثانی (حک: 1318ـ1337ش/ 1939ـ1958) و بویژه پس از قیام رشید عالی گیلانی * در اردیبهشت1320/ مه 1941، رویدادهای سیاسی پیآمد آن، تشدید فعالیتهای ضدانگلیسی، و قدرت گرفتن جنبشهای ملی در این کشور، سراغ گرفت. از جمله کسانی که در تأسیس بعث عراق مؤثر بودند عبارتاند از: نوری سعید * ، نخستوزیر و سیاستمدار کهنهکار عراقی؛ دانشجویان عراقی که در اسکندرون درس میخواندند، مانند فایز اسماعیل، ادهم مصطفی، سلیمان العیسی و وصفی الغانم؛ و دانشجویان سوری که در بغداد تحصیل میکردند. فؤادالرکابی مهندس شیعیمذهب و اهل ناصریه را نیز از شمار بانیان بعث عراق میدانند. او در 1330ش/ 1951 رهبری تشکیلات بعث را در دست داشت، و بیشتر بعثیهای نخستین عراق ظاهراً از دوستان و خویشان او و شیعیمذهب بودند که البته این مورد کاملاً استنثاست (فاروق اسلوگلت و اسلوگلت، ص90). نخستین تشکیلات منسجم سیاسی بعثیها در 1331ش/1952 در جریان جنبشهای سیاسی داخل عراق شکل گرفت. این جنبشها با جنبش ضدانگلیسی ایران در سالهای 1330، سپس کودتای 28 مرداد 1332 و انعقاد پیمان بغداد * همزمان، و مانند سایر جنبشهای سیاسی کشورهای عربی از رویدادهای ایران متأثر بود. بعثیها از خلال همین وقایع پس از تعیین اعضای اصلی رهبری خود، نخستین بیانیة سیاسی خود را منتشر کردند، و در 1333ش/1953 نخستین روزنامة مخفی را با نام العربی الجدید انتشار دادند که پس از دو شماره نام آن به الاشتراکی (سوسیالیست) تغییر یافت (عانی، ج1، ص359). بعثیها در اکثر فعالیتهای سیاسی وارد شدند ولی موفقیت چندانی به دست نیاوردند که علت این ناکامیابی ریشه در ترکیب نامتجانس قومی عراق داشت ( ) دایرةالمعارف خاورمیانه و شمال آفریقای کمبریج ( ، ص347).بعث عراق در دورة جمهوری . در 1337ش/1958، و در جریان شدت گرفتن بحران سیاسی در عراق، بعثیها که در کمین تصرف قدرت بودند، با نظامیانی که به رهبری عبدالکریم قاسم * (حک: 1337ـ1342ش/ 1958ـ1963) زمینة کودتا را میچیدند همکاری داشتند (فاروق اسلوگلت و اسلوگلت، ص49ـ50). چند تن از افسران کودتاگر بعثی بودند و چهرة برجسته و معروف آنها احمد حسن البکر * ( رجوع کنید به ادامه مقاله) بود که در آن زمان درجة سرهنگی داشت. در ابتدا بعثیها همکاریهای نزدیکی با کابینة قاسم داشتند و لیکن پس از مدتی بین آنها و قاسم اختلافات شدیدی به وجود آمد و باعث خلع بعثیها از قدرت شد.اندکی پس از کودتای عبدالکریم قاسم، نیروهای عمدة سیاسی عراق به دو اردوی چپگرا و ملیگرا ] = قومگرا [ تقسیم شدند. این دو اردو بر سر مسیر «انقلاب عراق» اختلاف داشتند. ملیگرایان طرفدار اتحاد عراق با سوریه و مصر و پیوستن به جنبش ناصری بودند. عبدالکریم قاسم و اکثریت رهبری سیاسی عراق در آن زمان، که خود داعیههای دیگری داشتند و به جنبش ناصری متمایل نبودند، به چپگرایان نزدیک شدند. همین نزدیکی علت اصلی دوری بعثیها از قاسم و سپس مخالفت و دشمنی آنها با او شد. به دنبال همین دشمنیها، بعثیها برنامة قتل قاسم را طرحریزی کردند، ولی او جان سالم به در برد و بسیاری از طرفداران بعثیها در ارتش را تصفیه، و حتی عدة زیادی را که مظنون به همکاری با بعثیها بودند، اخراج کرد. بعثیها ناگزیر تشکیلات خود را مخفی کردند و بسیار کوشیدند تا از فروپاشیدن آن جلوگیری کنند. علی صالح سعدی به دبیر کلی رسید و سعی کرد تشکیلات حزب را بازسازی کند. با کوششهای وی، وضع حزب بعث تا حدود قابل توجهی بهبود یافت، به طوری که موقعیت حزب بعث در پایان حکومت قاسم با آغاز حکومت او قابل مقایسه نبود (برم، ص12؛ جعفری ولدانی، ص338ـ339؛ خلیل، ص349؛ ) دایرةالمعارف خاورمیانه و شمال آفریقای کمبریج ( ، همانجا).در 19 بهمن 1341ش/ 8 فوریة 1963، عبدالسلام عارف * (حک: 1342ـ1345ش/ 1963ـ1966) با کودتایی خونین عبدالکریم قاسم را از حکومت عراق ساقط کرد. در این کودتا، بعثیها همکاری نزدیکی با عارف داشتند و پس از کودتا هشت تن از سران بعث در نخستین کابینة عارف وارد شدند که نشانة نفوذ عمیق و قدرت وسیع آنها بود. حسن البکر به نخستوزیری، علیصالح سعدی به معاونت نخستوزیر و وزارت کشور، پنج بعثی به تصدی وزارتخانههای خارجه، دفاع، کشاورزی، راه، امور اجتماعی، و یک بعثی دیگر به سمت وزیر مشاوری منصوب شدند ( تاریخ سیاسی عراق ، ص208ـ209).بعثیها، به رغم این موفقیتها، نتوانستند قدرت خود را در حکومت عارف حفظ کنند. تندروی و میل به کسب قدرت بیشتر، از جمله عواملی بود که با بیتجربگی و کمتجربگی رهبران بعث همراه شد و نتیجة آن بروز خطاهایی بود که بعثیها را برای مدتی از صحنة قدرت دور کرد. در آبان 1342/نوامبر1963، به دنبال بالا گرفتن اختلاف میان عارف و بعثیها، تشکیلات حزب بعث منحل و دفترهای آن بسته شد. حسن البکر از کار بر کنار، و موج دستگیری سران بعثی آغاز شد. بعثیها به توطئه برای سرنگونی حکومت انقلابی عراق متهم شدند و سختگیریهای حکومت عارف بر آنها افزایش یافت و از 1342 تا 1347ش/ 1963 تا 1968 فعالیت بعثیها در عراق رسماً ممنوع بود.در 1345ش/ 1966 حسن البکر به سمت رهبری بعث عراق و صدام حسین به معاونت او انتخاب شد. در پی وقوع جنگ شش روزة اعراب و اسرائیل و شکست اعراب، بعثیهای عراق در شهریور 1346/ سپتامبر 1967 تظاهرات وسیعی بر ضدعبدالرحمان عارف (حک: 1345ـ1347ش/ 1966ـ 1968) به راه انداختند. ناکامی حکومت عارف و برادرش عبدالرحمان، کمک نکردن حکومت و ارتش عراق به جبهة جنگ اعراب با اسرائیل، تشدید اختلاف میان عراق و ایران، توسعة شورش کُردان عراق و ناتوانی ارتش در فرونشاندن طغیانهای داخلی و چند رویداد دیگر از جمله عواملی بود که اوضاع را به سود بعثیها تغییر داد و بار فشار را بر آنها کم کرد و آنان توانستند جانی تازه گیرند.در 1346ش/1967، اوضاع سیاسی برای اظهار نظر و همکاری بعثیها باز هم مساعدتر شد، اما بعثیها صلاح نمیدانستند که به حکومت نزدیکتر شوند (فاروق اسلوگلت و اسلوگلت، ص110). در بهار 1347/1968، عبدالرحمان عارف اظهار علاقه کرد که نظر عدهای از بعثیها و ملیگرایان را شخصاً بشنود، و میان آنها و حکومت همکاری نزدیکتری برقرار سازد. تعدادی از اعضای برجستة بعث در حضور حسن البکر تشکیل جلسه دادند و در مذاکرات خود به این نتیجه رسیدند که برای خروج از مشکلات سیاسی عراق تشکیل دولت وحدت ملی را به عبدالرحمان عارف پیشنهاد کنند (همان، ص111) ولیکن مذاکرات با عارف به جایی نرسید و بعثیها که در کمین قدرت بودند، همه چیز را زیر نظر داشتند. بعث، با توجه به نفوذ خود در ارتش و با جذب دو تن از افسران ارشد و با وعدة سمتهای مهمتر در آینده به آنها زمینة کودتای بعثی را آماده ساخت (کدوری، ص331).کودتای بعثی . در 26 تیر 1347/ 17 ژوئیة 1968، طی کودتایی، رژیم عبدالرحمان عارف سقوط کرد و حکومت بهدست بعثیها افتاد. نظامیان ائتلافی به رهبری احمد حسن البکر (حک:1347ـ 1358ش/ 1968ـ1979) کودتا را به آسانی به موفقیت رسانیدند و ظرف مدتی کوتاه بر اوضاع مسلط شدند. پس از سقوط نظام سلطنتی در عراق، با کودتای عبدالکریم قاسم در1337ش/1958، اکنون پس از ده سال چهارمین تغییر بزرگ در نظام سیاسی عراق رخ داده بود.در 27 تیر1347/ 18 ژوئیة 1968، شورای انقلابی فرماندهی عراق از هفت تن تشکیل و خبر آن اعلام شد و حسن البکر در رأس آن قرار گرفت. شورای انقلابی فرماندهی عراق بالاترین مرجع تصمیمگیری، با حق وضع قوانین و چگونگی اجرای آن اعلام شد. آنها در همان دو هفتة اول، به چند اقدام سیاسی دست زدند و 117 تن از افسران بعثی را، که قبلاً از ارتش عراق اخراج شده بودند، به خدمت فراخواندند، و کسانی را که به همکاری با مخالفان مظنون بودند، از دولت کنار گذاشتند و سمتهای مهم کلیدی در دست بعثیها قرار گرفت.بعثیهایی که با کودتای1347ش/ 1968 به قدرت رسیده بودند، بعثیهای 1342ش/ 1963 نبودند؛ تجربیات سیاسی و فشارهای شدید، آنها را به سیاستمدارانی مصمم، عملی، حیلهگر و دسیسهباز، خشن و بیرحم، و در عین حال بازیگر و منعطف و مصلحتگرا مبدل کرده بود، و به آنان آموخته بود که قدرت سیاسی را با غیر بعثی تقسیم نکنند (مار، ص211ـ213). حزب برای جلوگیری از تکرار وقایع1342ش/1963، تأمین دو هدف عمده را وجهة مراقبت جدّی خود قرار داد: 1)برقراری تسلط حزب بر دستگاه دولت و نظام سیاسی کشور؛ 2)حفظ وحدت رهبری به هر قیمت؛ بعث عراق از زمان کودتا تاکنون به این هدفها، و البته با پرداخت بهایی سنگین، پایبند مانده است.در شهریور 1347/ سپتامبر 1968، نخستین قانون اساسیِ موقت بعثی، حاوی سه نکتة مهم و اصلی، انتشار یافت: اسلام، دین کشور؛ سوسیالیسم، مبنای اقتصاد؛ و شورای انقلابی، بالاترین مرجع مقننه و مجریة عراق (فاروق اسلوگلت و اسلوگلت، ص118). پس از انتشار متن قانون اساسی موقت، تصفیة نیروهای سیاسی، از چپ و راست، در همان ماه آغاز شد. کمونیستها، ناصریها، بعثیهای طرفدار سوریه، وزیران سابق، افسران اخراجی، و کسانی که به همکاری با کشورهای دیگر متهم شده بودند، همه به اتهام توطئه بر ضد رژیم بعثی دستگیر، زندانی، تبعید یا اعدام شدند (همانجا). عدهای از افراد با نفوذ را به اتهام جاسوسی برای غرب، اسرائیل، ایران، یا هواداری از این کشورها دستگیر کردند. شماری از یهودیان نیز دستگیر و چهارده تن در دادگاههای نظامی بعثی سریعاً محاکمه و اعدام شدند. موج اعدامها ماهها ادامه داشت. در آذر ـ دی/ دسامبر، سیاست «بعثی کردن» ارتش آغاز شد. شماری از افسران دستگیر، عدهای اخراج، و جمعی از فرماندهان تعویض شدند. مسئولیت مستقیم اجرای این سیاست با صدام حسین بود، و او تا دو سال بعد سعی کرد که در همة ردههای نظامی از افسران و فرماندهان بعثی استفاده کند (مار، ص213ـ214؛ فاروق اسلوگلت و اسلوگلت، ص120). حوادث سالهای بعد نشان داد که دنبال کردن جدّی این سیاست تا چه حد برای بعثیها اهمیت داشته است.فرماندهی و رهبری حسن البکر در رأس حکومت و حزب البته بدون معارض نبود، اما تجربه و قدرت او در تسلط بر اوضاع مددکارش بود. وی برای اینکه از خطر رقبای بعثی در رأس هرم قدرت مصون بماند، در همان اوایل کار «مکتب الامن القومی» (ادارة امنیت ملی، وابسته به شورای انقلابی) را که در واقع دستگاه امنیتی خصوصی رئیس جمهور بود، تحت نظر صدامحسین، خویشاوند جوان و مورد اطمینان و فعالش، تشکیل داد. وظیفة این دستگاه گردآوری اطلاعات دربارة اشخاص با نفوذ و مؤثر، و نیز جنبشها و تحرکات سیاسی و مذهبی در عراق بود و کاملاً مستقل از «الامن الاُمم» (سازمان رسمی اطلاعات و امنیّت عراق) عمل میکرد. بعدها صدام حسین از آن دستگاه به سود خود استفاده کرد، اما الامن... تا سالها وسیلة مطمئنی برای تحکیم قدرت حسن البکر بود (فاروق اسلوگلت و اسلوگلت، ص119ـ120). تصفیههای حزبی و قتل و اعدام و بازداشت و اخراج افراد عمدتاً بر اساس اطلاعاتی بود که این دستگاه گردآوری و گزارش میکرد.خشونتهای بعثی در سالهای 1348 و 1349ش/ 1969 و 1970 ادامه یافت. در دی 1348ش/ ژانویة 1970، 37 مرد و زن به اتهام توطئه برای سرنگونی رژیم بعثی در عراق اعدام شدند. در همان ماه، سفیر ایران از عراق اخراج و کنسولگری ایران در بغداد بسته شد. عراق، ایران را آماج تندترین انتقادهای سیاسی قرار میداد و به همدستی با غرب و اسرائیل محکوم میکرد. بعثیها شدت مخالفتشان را با ایران از چند طریق نشان میدادند: حمله به کردهای شمال عراق، رفتار خشونتآمیز با روحانیان شیعی و شیعیان عراق و اخراج بسیاری از ایرانیان مقیم عراق و عراقیهای ایرانیتبار به سختترین و رقتبارترین وضع. در کنار اینها سیاست منظم و برنامهریزی شدة سرکوب همة اقوام و اقلیتهای نژادی و قومی، به شیوههای مختلف ادامه داشت. بدین ترتیب بود که حزب بعث در دهة 1350ش/1970 به قدرتی مطلق و بلامعارض تبدیل شد.در تیرماه 1349/ ژوئیة 1970، قانون اساسی جدیدی تدوین شد و با تغییراتی اندک تا 1363ش/1984 به اجرا گذاشته شد. بر اساس این قانون، حزب بعث عراق بر کشور حاکم گردید، و تحقق وحدت عربی تحت لوای بعث و سوسیالیسم، مهمترین و اصلیترین هدف کشور قرار گرفت ( رجوع کنید به قانون اساسی جمهوری دموکراتیک خلق عراق، مواد مختلف). براساس همین قانون، «شورایانقلابی فرماندهی» به نیرومندترین ارگان دولت تبدیل شد. اختیار مطلق وضع قوانین و مقررات، تصمیمگیری دربارة جنگ و صلح، دفاع و امنیت، نظم و آرامش، و تصویب بودجه به این شورا سپرده شد. رئیس جمهوری کشور، که فرماندهی نیروهای مسلح را نیز به عهده داشت، رئیس این شورا و رهبر بعث بود. به موجب مادة 38 قانون اساسی، اعضای جدید شورای فرماندهی انقلاب باید حتماً عضو فرماندهی قُطری (منطقهای) بعث باشند. به این ترتیب، وحدت رهبری حزب و دولت و تمرکز همة قدرتها در یک نهاد، هدفی بود که بعثیهای عراق به هر ترتیب به آن دست یافتند.قدرت حزب بعث با مجموعهای از سیاستهای تهدید و تحبیب، ارعاب و تطمیع در افزایش بود. در رأس رهبری، میان حسن البکر و صدام حسین، مرد نیرومند شمارة دو، برخوردی دیده نمیشد. ظاهراً وظایف و مسئولیتها را بروشنی تفکیک و میان خود تقسیم کرده بودند. حسنالبکر حمایت نظامیان بعثی و غیر بعثی را همراه داشت، و صدام حسین با شور و قدرت جوانیش نیروی محرک حزب برای توسعه و پیشرفت بود؛ و در عین حال که در نهان تارهای شبکة پنهان قدرت را میتنید، نهایت دقت را به کار میبست که هیچ اصطکاکی با بکر پیدا نکند. اوضاع و احوال سیاسی هم چندان به زیان بعث نبود، بخصوص پس از افزایش بهای نفت در دهة 1350ش/ 1970، بعثیها از راه درآمدهای کلانی که از فروش نفت به دست آوردند، توانستند برنامههای اقتصادی و اجتماعی بسیاری را در کشور به اجرا بگذارند و سطح زندگی و رفاه عمومی را بالا ببرند. بعثیها این تحول را به حساب ایدئولوژی بعث و رهبری خود گذاشتند.پس از انعقاد قرارداد الجزیره * با ایران در1354ش/1975 و سرکوب شدن جنبش کردان عراق در شمال کشور، و برقراری سکوت و آرامش نسبی در کشور، همراه با وضع مناسب اقتصادی، به نظر میرسید که سالهای زرین عراق فرارسیده است. حزب بعث خود را موفقترین گروه رهبری در جهان عرب قلمداد و دربارة آن بیدریغ تبلیغ میکرد. این خوشبینی در دهة 1350ش/ 1970 ادامه داشت تا اینکه حوادث دهة 1360ش/ 1980، که مقدمة آن وقوع انقلاب اسلامی در ایران بود، محاسبات بعثیها را به هم ریخت و عصر دیگری آغاز شد که شاید سیاهترین، ظلمانیترین و مصیبتبارترین دورة تاریخی برای مردم عراق بوده است.در 25 تیر 1358/ 16 ژوئیة 1979، حسن البکر در تلویزیون کنارهگیری خود را از همة سمتهایش اعلام داشتو از صدام حسین به عنوان مناسبترین فرد برای جانشینییاد کرد. این انتقال قدرت، ظاهراً آرام و مسالمتآمیز صورت گرفته بود، اما با شروع تصفیههای خونین سران بعث، معلوم شد که درون حزب جنگ بیرحمانهای بر سر قدرت جریان داشته است. 22 تن از رهبران بعث عراق، که عدهای از آنان در شمار دوستان و یاران نزدیک صدام حسین بودند، به اتهام توطئه دستگیر و سریعاً اعدام شدند (فاروق اسلوگلت و اسلوگلت، ص209). این بار تصفیهها بیشتر متوجه شیعیان بود که بر اثر وقوع انقلاب اسلامی در ایران مبارزات سیاسی خود را شدت بخشیده بودند.روز به روز، قدرت صدام فزونی مییافت. او دیگر رئیس جمهور، نخستوزیر، دبیر کل حزب بعث، ریاست شورای انقلابی فرماندهی، فرمانده نیروهای مسلح، و رئیس شورای منطقهای حزب بود. اندیشهای که مدعی آزادی و مساوات برای جهان عرب بود و رستاخیز فرهنگی را تبلیغ میکرد، اکنون پس از گذشت حدود نیم قرن استحاله یافته و در حکومت صدام به آیین او مبدل شده بود. تفسیر او از اصطلاحات و تعابیر حزبی بعثی، حکم احکام بلاتردید و متّقنی را داشت که از دیدگاه حزب بعث، ملت عراق رسالت تاریخی یافته بود تا آن را به اجرا گذارد، و این رسالت مهم در 1359ـ1360ش/ 1980، سرکوبی شیعیان به پا خاسته ( رجوع کنید به دعوةالاسلامیة، حزب * ؛ صدر، سیدمحمدباقر * )، کردان شورشی، اقلیتهای مبارز، و نیز حمله به ایران انقلابی بود.بعث در عراق کنونی . حزب بعث عراق، اکنون تنها تشکیلات منسجم و مقتدر سیاسی حاکم بر کشور است.این حزب در دهههای 1350ش/1970 و 1360ش/1980 به چند اقدام مهم سیاسی دست زده است؛ مانند توافق با کمونیستها در 1352ش/ 1973؛ اتحاد با سه گروه سیاسی در 1353ش/ 1974؛ تشکیل «جبهة مترقی ملی» یا تأسیس «جبهة دموکراتیک ملی اتحاد عربی» در آبان 1359/ نوامبر 1980 با شرکت هفت گروه سیاسی ( ) دستینة سیاسی جهان:1991 ( ، ص322ـ323). اما اینها جز نمایش سیاسی و تظاهر به آزادی و وجود تعدد احزاب گروهها در عراق نیست. بعث با گماردن افراد حزبی معتمد در مناصب حساس دولتی، و استقرار رسمی و علنی دفترهای حزبی در همة سازمانهای دولتی و وابسته به دولت و در همة سطوح، عملاً با حکومت عراق یکی شده است. حزب بعث وظایف سیاستگذاری، برنامهریزی، نظارت بر اجرا و خبرگیری و خبررسانی را به عهده گرفته (هاینه، ص47)، و در عین حال از بعضی جهات به آلتی در دست حکومت تبدیل شده است.ظاهراً حزب بعث کاملاً قدرتمند است و بر همه چیز اشراف دارد، اما بحرانهای سیاسی عراق، بویژه پس از حملة عراق به ایران (1359ـ1367ش)، و تشدید ناآرامیهای کردان و شیعیان، و پس از حملة نظامی عراق به کویت در مرداد 1369/ اوت 1990 که واکنشهای گسترده به دنبال داشت و به سلب حیثیت و آبروی سیاسی رژیم حاکم بر عراق در صحنة بینالمللی و برملا شدن تخلفات فراوان آن از اصول و موازین انسانی، اخلاقی، حقوقی و سیاسی انجامید، اعتبار حزب بعث بشدت مخدوش شده و قدرت آن رو به کاهش گذاشته است؛ هرچند که رژیم عراق برای پر کردن این خلا قدرت ناگزیر است بر قدرت و اختیارات نظامی و امنیتی خود بیفزاید.ساختار و تشکیلات حزب بعث . بعث سوریه و عراق، جز برخی فرقها در اصطلاح یا در تقسیمبندی سلسله مراتب ازلحاظ ساختار و تشکیلات، تفاوتی ندارند. داوطلبان ورود به حزب ناگزیرند که چند مرحلة آزمون و آموزش را بگذرانند تا از هواداری، پشتیبانی، و عضو آموزشی به مرحلة عضویت برسند. از تجمع حداقل سه عضو، یک حلقه (هسته) تشکیل میشود. هستهها پایینترین رده در سلسله مراتب از حزب بعث است. از مجموع دو تا هفت حلقه یک فرقه (حوزه) حزبی، و از حداقل دو فرقه یک شعبه (بخش) تشکیل میشود. هر یک از استانهای سوریه و عراق چند شعبة حزبی دارد. مجموعة شعبههای حزبی، «قُطر» (منطقه) را تشکیل میدهد. فرماندهی قطر، فعالیتهای حزبی داخل کشور را رهبری میکند، و فرماندهی ملی، مدعی رهبری فعالیتهای بعث در قطرهای دیگر، یعنی در سایر کشورهای عربی است ( رجوع کنید به نمودار ساختار تشکیلاتی حزب بعث).در سوریه، فرماندهی ملی از21 عضو تشکیل میشود که ده تن از کشورهای عربی و ده تن از سوریهاند و ریاست آن هم اکنون با حافظ اسد است. فرماندهی ملی حزب بعث سوریه مدعی تحقق شعار اتحاد عربی و بالاترین رکن در سلسله مراتب بعث است. فرماندهی منطقهای نیز از21 عضو تشکیل میشود که شش تن از آنان نظامی، دو تن امنیتی و عدهای از اعضای کابینه و کسانی هستند که مسئولیت سازمانهای حزبی نظیر سازمانهای جوانان، کارگران، زنان، روستاییان و سایر نهادهای مردمی را بر عهده دارند و معمولاً در انتخابات حزبی برگزیده میشوند.در عراق، فرماندهی ملی بالاترین رکن در ارکان حزبی و اعضای آن عمدتاً از اجزای شورای انقلابی فرماندهی، بالاترین کانون در هرم قدرت عراق، هستند. فرماندهی منطقهای نیز بظاهر تحت نظر فرماندهی ملی عمل میکند و همه اعضای آن جزو شورای فرماندهی ملیاند. وظیفة انتخاب و اخراج اعضا، انحلال واحدهای حزبی، رهبری و سرپرستی فعالیتهای حزبی در سراسر کشور با همین فرماندهی است.هر دو کشور سوریه و عراق، به عنوان نظامهای تک حزبی، سعی دارند که بر شمار اعضا و هواداران حزب بعث بیفزایند و در عین حال رهبری حزب را از ورود عناصری که بدانها اعتماد کامل ندارند مصون نگاه دارند. به طور کلی، ساختار تشکیلاتی حزب بعث، اعمال نظارت مستمر بر آن و مقررات و انضباط حزبی از عوامل مهم قدرت و دوام فعالیتهای این حزب بوده است. با این حال، کارآمدیِ ساختار تشکیلاتی آن تا زمانی بود که حزب روی به قدرت و توسعه داشت.منابع : عبدالرزاق محمد اسود، موسوعة العراق السیاسیة ، بیروت 1986؛ تاریخ سیاسی عراق ، ] تهران [ : مؤسسة انتشاراتی نهضت جهانی اسلام، ] بیتا. [ ؛ اصغر جعفری ولدانی، بررسی تاریخی اختلافات مرزی ایران و عراق ، تهران1367ش؛ مجید خدّوری، گرایشهای سیاسی در جهان عرب ، ترجمة عبدالرحمان عالم، تهران 1366ش؛ سمیر خلیل، جمهوری وحشت: سیاست عراق امروز ، ترجمة احمد تدین، تهران 1370ش؛ سوریه ، تهران: مؤسسة مطالعات و پژوهشهای بازرگانی، 1362ش؛ خالد عبدالمنعم عانی، موسوعة العراق الحدیث ، بغداد1977؛ میشل عفلق، فی سبیل البعث ، دمشق1959؛ حمید عنایت، سیری در اندیشة سیاسی عرب ، تهران1356ش؛ فرهنگ تاریخ ، ترجمة احمد تدین و شهین احمدی، تهران1369ش؛Amatzia Baram, Culture, history and ideology in the formation of Ba ـ thist Iraq, 1968-89 , New York 1991; The Cambridge encyclopedia of the Middle East and North Africa , ed. Trevor Mostyn, Cambridge 1988; Marion Farouk-Sluglett, "Liberation or repression? Pan-Arab nationalism and the women's movement in Iraq", in Iraq: power and society , ed. Derek Hopwood, Habib Ishow, and Thomas Koszinowski, Oxford 1993; Marion Farouk- Sluglett and Peter Sluglett, Iraq since 1958: from revolution to dictatorship , London 1990; Peter Heine, "Political parties, institutions and administrative structures", in Iraq: power and society , ed. Derek Hopwood, Habib Ishow, and Thomas Koszinowski, Oxford 1993; Albert Hourani, Arabic thought in liberal age , London 1983; idem, A history of the Arab peoples , Cambridge, Mass. 1991; Elie Kedourie, Politics in the Middle East , Oxford 1992; Phebe Marr, The modern history of Iraq , London 1985; The Middle East and NAfrica-1994 , London 1993; Political dictionary of the Middle East in the twentieth century , ed. Yaacov Shimoni and Evyatar Levine, London 1972; Political handbook of the world: 1991 , ed. Arthur S. Banks, New York 1991; Patrick Seale, The struggle for Syria , London 1986; Peter Sluglett and Marion Farouk-Sluglett, "Sunnis and Shi ـ is revisited: sectarianism and ethnicity in authoritarian Iraq", in Iraq: power and society , ed. Derek Hopwood, Habib Ishow, and Thomas Koszinowski, Oxford 1993; Charles Tripp, "The Iran-Iraq war and the Iraqi state", in Iraq: power and society , ed. Derek Hopwood, Habib Ishow, and Thomas Koszinowski, Oxford 1993.