بصره(1) ، شهری در بینالنهرین سفلی، بر کرانة شطالعرب (اَروَندرود) در 420کیلومتریِ جنوبِ شرقیِ بغداد. در طول تاریخ محل شهر کمی تغییر کرده، ازینرو میتوان بصرة قدیم را، که روستای زُبَیر کنونی نشانهای از آن است، از بصرة جدید، که در قرن یازدهم در حوالی اُبُلّة * باستانی بنیاد نهاده شد و سرآغاز شهر نوین بصره است، تمیز داد. رشد سریع شهر نوین حاصل کشف نفت در غرب زبیر است.1) تا زمان حملة مغول (656) . این شهر احتمالاً در محل دیریدیتیس (= تردون ) باستان و بهظن قویتر، در محل ایرانینشینی بهنام وَهِشتاباذ اردشیر بنا شده، اما شهر اسلامی جدیدالتأسیس است. عُتبَةبن غزوان * ، از صحابة پیامبراکرم صلّیاللّهعلیهوآلهوسلّم، در سال چهاردهم، بر ویرانههای قرارگاه قدیم ایرانیان ـکه اعراب آن را اَلْخُرَیبَه میخواندندـ اردو زد، و سپس در سال هفدهم بهدستور عمربنخطّاب، خلیفة دوم، این محل را برای احداث اردوگاه نظامی برگزید که اساس شهربصره شد (نام شهر احتمالاً از کیفیت خاک آن ـسنگ سستـ گرفته شده است). این اردوگاه، که در حدود پانزده کیلومتری شطالعرب واقع بود، بهسبب موقعیتش، میتوانست بر راه خلیج فارس و عراق و ایران اشراف داشته باشد و برای لشکرکشیهای بعدی بهشرقِ فرات و دجله، نقطة عزیمتی بهشمار آید، و نیز در اسکان اعراب بَدَوی سهمی داشته باشد. ابتدا خانهها، کلبههای سادة نِیین بودند که بعدها آنهارا با دیوارهای کوتاه تقویت کردند، و پس از آنکه حریقی روی داد، آنها را با خشت خام بازسازی کردند. در زمان زیادبن ابیسفیان، آجر پخته جایگزین خشت خام شد و شهر با بنای مسجد جامع و اقامتگاه حاکم، کمکم بهصورت شهری واقعی درآمد. در 155، باروی شهر، با خندقی در اطراف آن، ساخته شد. تأمین آب آشامیدنی بصره پیوسته مشکلی عظیم بوده است و اهالی ناگزیر بودهاند برای تأمین آب، مسافتی دور طی کنند و تا دجله بروند.این مشکل و نیز شرایط اقلیمی نامساعد، از تبدیل اردوگاه نظامی بهشهری بزرگ جلوگیری میکرد، اما عوامل سیاسی، اقتصادی و روانی موجب ماندگاری اهالی بصره در آنجا شد تا اینکه سرانجام عوامل دیگری چون بنای شهر بغداد و سپس انحطاط قدرت مرکزی و هرج و مرج سیاسی، موجبات زوال شهر را فراهم آورد.بصره در آغاز برای مشارکت در فتوحات، گروههایی گسیل میداشت و نیروهای بصره در نبرد نهاوند (21)، و فتح اصطخر، فارس، خراسان و سیستان (29) شرکت داشتند. در این مرحله اردوگاه نظامی بهوظایف طبیعی خود میپرداخت، اما پس از بهدست آوردن غنایم بسیار و گسیل شدن آنها بهشهر، اهالی بصره کمکم بهاهمیّت خویش پی بردند. در این هنگام سیر حوادث سرعت یافت و این شهر صحنة نخستین جنگ داخلی، در آغاز خلافت حضرتعلی علیهالسلام (36) شد ( رجوع کنید به جَمَل * ، جنگ). پیش از آغاز جنگ، اهالی همرأی نبودند و پیروزی امام علی علیهالسلام ] بر اصحاب جمل [ نیز بر تشتّت آرا افزود، اما بهطور کلی و برخلاف کوفیان (طرفداران حضرت علی علیهالسلام)، سکنة بصره بیشتر سُنّی بودند تا شیعه، و این امر بعداً نیز ادامه یافت. سال بعد (37) مردان بصره در صفوف لشکریان امیرالمؤمنین در جنگ صِفّین * شرکت کردند، با این وصف، در همین شهر تعداد بسیاری از نخستین خوارج گِرد هم آمدند. در 41 معاویه بار دیگر امویان را بر شهر مسلّط کرد و در 45 زیاد را بهآنجا فرستاد. تا حدودی میتوان زیاد را بانی آبادانی شهر دانست. بصریان بهپنج قبیله تقسیم شده بودند: اهلالعالیه (اهالی ارتفاعات حجاز)، تَمیم، بکربن وائل، عبدالقیس، واَزْد. این گروههای عرب، اشراف نظامی بصره بهشمار میآمدند که بومیان اندک و بسیاری از اقوام مهاجر (از جمله ایرانیان، هندیان، سندیان، مالزیاییان، و زنگیان) را بهصورت «مَوالی» بهخدمت خود درآوردند. ایشان نیز درگیر کشمکشهای اربابانشان میشدند. اوضاع محلی در زمان حکومت عبیداللّهبن زیاد بهوخامت گرایید، و پس از مرگ وی (64) ناآرامیهای شدیدی روی داد. بعد از مدتی هرج و مرج، زبیریان بر بصره تسلط یافتند و این شهر تا 72 در دست ایشان باقی ماند. در سالهای بعد، نگرانی عمدة امویان سرکوب چند شورش، و مهمتر از همه شورش ابناَشْعَث در 81، بود. دوران آرامش تا مرگ حَجّاج (95) دوام یافت و بعد از آن نیز فقط با شورش مُهَلبیّان در 101ـ102 و برخی آشوبهای کماهمیت بههم خورد. پس از آن، شهر بدون دشواری چندانی زیر سلطة عباسیان درآمد، ولی طولی نکشید که نزدیکیِ پایتخت جدید، موقعیت نیمهمستقل بصره را از بین برد و بصره به صورت «شهری ایالتی » ] شهری درجه دو که اهمیت پیشین را نداشت [ درآمد و در معرض خطر شورشهایی قرار گرفت که بیشتر جنبة اجتماعی داشت تا سیاسی؛ از جمله: شورش زُطّها * که از 205 تا 220 بر این ناحیه حکومت وحشت برقرار کردند؛ تسلط زَنگیان * در 257 بر شهر؛ غارت شدن شهر بهدست قرمطیان در 311؛ تسلط بَریدیان * برآن؛ تصرف شهر بهدست آلبویه در 336؛ و تسلط مَزْیَدیان * که در دورة ایشان شهر دوباره رو به آبادانی نهاد. با اینهمه، باروی جدیدی که در 517 در دو کیلومتری داخل باروی قدیم ـکه در اواخر قرن پنجم ویران شده بودـ ساخته شد، دلیل روشنی بر افول شهر است. بدویان آن حوالی (بویژه افراد قبیلة مُنتَفِق) با سوءاستفاده از هرج و مرج سیاسی، شهر را تاراج میکردند. در یکی از نسخههای خطی صورةالارض ] که ظاهراً از افزودههای ناسخ آن است [ آمده است که از 537 به بعد، تعدادی از بناها ویران شد. امروز از شهر قدیم، جز بنایی معروف بهمسجد علی و قبور طلحه و زبیر و ابنسیرین و حسن بصری چیزی برجای نیست.اوج شکوفایی شهر در قرن دوم و آغاز قرن سوم بود. در این دوره، بهنهایت آبادانی رسیده بود و جمعیتی بسیار داشت. گرچه صحت ارقام مذکور (از 000 ، 200 تا 000 ، 600 تن) را نمیتوان اثبات کرد، در قیاس با شهرهای قرون وسطایی، بصره شهری بسیار بزرگ بود و حتی «امّالبلاد» بهشمار میآمد، زیرا مرکز بازرگانی بود و در بازار «مِرْبَد» آن کاروانها توقف میکردند ( رجوع کنید به بازار * ) و در بندر رودخانهای آن («اَلکَّلاء»)، کشتیهای نسبتاً پر ظرفیتی پهلو میگرفتند؛ بهسبب وجود یهودیان و مسیحیان و سوداگران غیرعرب، مرکز فعالیتهای اقتصادی بود؛ بهدلیل داشتن چندین کارگاه اسلحهسازی، مرکزی صنعتی بود؛ با انواع مختلف خرما که در آنجا بهعمل میآمد، بهمرکزی کشاورزی تبدیل شده بود؛ و سرانجام، کانون فعالیتهای وسیع مذهبی و فرهنگی شمرده میشد. «بصره بوتهای حقیقی بود که در آن فرهنگ اسلامی، در فاصلة قرنهای اول و چهارم (از 16 تا 311)، شکل گرفت و در قالب سنتی خود متبلور شد» (لویی ماسینیون). باید توجه داشت که دستور زبان عربی در آنجا پدید آمد و بویژه سیبویه و خلیلبن احمد آن را غنا بخشیدند. در آنجا واصلبن عطاء، عمروبنعبید، ابوالهُذَیل، نَظّام و بسی افراد دیگر موجب تکامل اندیشههای معتزلی شدند؛ و دانشمندانی چون ابوعمروبنالعلاء، ابوعبیده، اصمعی و ابوالحسن مدائنی اشعار و روایات تاریخی را گرد آوردند که دستمایة آثار نویسندگان بعدی شد. علوم دینی درخششی تمام یافت و در کنار آن، حسن بَصری و مریدانش تصوف را بنیاد نهادند. بصره جایگاه شاعران بزرگ اموی و نوپردازانی چون بَشّاربن بُرد و ابونواس، و زادگاه نثرنویسان عربی چون ابنمُقفّع، سهلبنهارون و جاحظ بوده است. پس از قرن سوم، انحطاط فرهنگی به وضوح زوال سیاسی و اقتصادی نبود و بهبرکت وجود ابنسَوّار، شهر دارای کتابخانهای شد که شهرت آن مدتها باقی ماند؛ پس از آن نیز اخوانالصفا و حریری و مشاهیر دیگر، موجب شهرت بصره شدند، ولی فرهنگ عرب بهطور کلی روبه زوال میرفت و بغداد و دیگر مراکز ایالتی، بصره را کاملاً تحتالشعاع قرار دادند.منابع: تاریخ بصره را حداقل چهارنفر ـ عمربن شبّه، مدائنی، ساجی، و ابناعرابی ـ نوشتهاند، اما آثار آنها در دست نیست، و مراجعه به متون معتبر تاریخی، سرگذشتنامهای و جغرافیایی بلاذری، طبری، ابنسعد، ابناثیر، ابنفقیه، اصطخری، مقدسی، ادریسی، یاقوت حموی و دیگران ضروری است؛ نیز رجوع کنید به صالحعلی، التنظیماتالاجتماعیة والاقتصادیة فی البصره ، بغداد 1953 (دارای کتابنامة مفصل؛ این اثر بهبررسی اساسی نهادهای اجتماعی و اقتصادی قرن اول/هفتم پرداخته است)؛ همو، خطط البصره ، در سومر (1952)، ص72ـ83، 281ـ303 (نیز رجوع کنید به شمارههای بعدی سومر ؛ موضوع این اثر توپوگرافی قدیمی شهر است)؛ ناصرخسرو، سفرنامه ؛L. Caetani, Annali dell'Islam , Milano 1905-1906, , 292-309, 769-784 (also idem, Chronographia , passim); G. Le Strange, The lands of the Eastern Caliphate , Cambridge 1930, 44-46; L. Massignon, Explication du plan de Bas ¤ ra in the Westostliche Abhandlungen R. Tschudi..., Wiesbaden 1954, 154-174;(دربارة توپوگرافی قدیمی شهر؛ دارای دو نقشه که موقعیت هر دو بصره و نیز اخماس را نشان میدهد)؛Ch. Pellat, Le Milieu bas ¤ rien et la formation de G § a h ¤ iz ¤ , Paris 1953;(مشتمل بر تاریخ شهر از زمان تأسیس آن تا نیمة قرن نهم/سوم و یک کتابنامه)؛Rawlinson, The five great Monarchies , III, 290; J. Saint-Martin, Recherches sur l'histoire et la gإographie de la Mإsةne et de la Characةne , Paris 1838, 47 ff.2) بعد از حملة مغول (بصرة جدید). بصره که در قرنهایپنجم تا هفتم اهمیت و رونق خود را از دست داده بود، بهسبب ویرانیها و هرج و مرجها و آشوبهایی که پس از حملة هلاکو بهعراق (656) بروز کرد، و نیز بهسبب استقرار دولت ایلخانی در آن دیار، با سرعت بیشتری رو بهتباهی نهاد. بصره در آن هنگام، یکی از دورترین ایالات بود و بهنحو شایستهای اداره نمیشد، ازینرو پیدرپی دستخوش پریشانی و شورش و تفرقه میگردید. در اواسط قرن هشتم، ابنبطوطه قسمت اعظم شهر را ویران یافت و در آن هنگام با اینکه برخی از بناهای اصلی (از جمله مسجد جامع) هنوز برپا بود، باز شهر بهتغییر مکان از محل قبلی بهجای دیگر (محل فعلی)، در حدود بیست کیلومتر دورتر، در محل اُبُلَّه یا حوالی آن، گرایش داشت. این تغییر مکان تا حدّی بهمنظور امنیت شهر و تا حدی نیز بهعلت خرابی نهرها بود. نخلستانهای شطّالعرب، که شهر را در میان گرفته بود، منبع ثروت و مایة افتخار بصریها باقی ماند؛ ولی حیات اقتصادی و فرهنگی آنجا در سراسر دورة جلایریان و ترکمانان تاریخ عراق (740ـ914) رو بهافول داشت و هنگامی که عاقبت در 914 همراه بقیّة عراق، مدت یک نسل (914 تا 941) بهدست شاهاسماعیل صفوی ] اول [ (حک: 905ـ930) بود که در ] و جانشینش شاهطهماسب [ افتاد، شهرکی ولایتی یعنی در ] =درجه دو [ موضع جدید خود، سهکیلومتری قسمت علیای نهری اصلی (عَشار کنونی)، قرار داشت و جز بندر دریایی، باغستانهای شهر و نیز تمایل بهاستقلال نسبت به مراکز دور دست حکومت، اهمیت چندانی نداشت.تسلط عثمانیها بر عراق در 941، موجب شد که اهل سنت ـکه در آن زمان نیز بر دیگران فزونی داشتندـ بیش از پیش تقویت شوند، ولی این امر بر موقعیت یا رونق بصره تأثیر چندانی ننهاد. پاشای ترکِ بغداد از شهری که در جنوبیترین نقطة قلمروش در محاصرة باتلاقها و در معرض تهدید قبایل قرار داشت، بهاحترامی و خراجی اندک قانع بود. در 953 که ادعای استقلالخواهی در بصره از حد گذشت، دو ستون اعزامی از مرکز عراق توانست قدرت ظاهری سلطان را در برابر چند شخصیت نیرومند محلی (قبیلهای یا شهری) که خود را نامزد حکومت کرده بودند اعاده کند. یکی از افراد سرشناس محلی بهنام افراسیاب * ، که اصل و نسبش معلوم نیست، بهاتفاق پسر و نوهاش، علیپاشا (1034) و حسینپاشا (ح1060)، بهشبه استقلالی گستردهتر و موفقتر دست یافتند و سیادت سلطان را فقط اسماً تمکین میکردند. این خاندان دروازههای بصره و آبراههای آن را بهروی نمایندگان و ناوگانهای تجاری اروپاییان (پرتغالیها، انگلیسیها، هلندیها)، که در آن زمان در خلیجفارس فعالانه بهتجارت مشغول بودند، گشود و حدود 45سال، با فراز و نشیبها و وقفههایی، در برابر اقدامات مسلّحانه و سیاسی پاشای بغداد، تهدیدهای پادشاه صفوی، و دسیسههای رقیبان محلی و عشایر تاب آورد. حتی پس از یک نسل کامل که سراسر دستخوش قیام محلی و مداخلات خارجی و تسلط قبایل حُویزه و منتفق و تلفات طاعون بود، بهطور کامل بهامپراتوری عثمانی نپیوست.در دو قرنی که از این وقایع گذشت (دوازدهم ـ سیزدهم)، بصره شهر عمدة جنوب عراق و تنها بندر آن کشور ـگرچه بسیار ابتدایی و با تجهیزات ناقصـ پایگاه ناوگانی محقّر و ازهمپاشیده و مرکز تجارت خرما و گذرگاه قبایل و امیران عربستان و خوزستان و خلیجفارس بود. این شهر، که از نظر اداری پس از 1247 بتدریج رو بهتجدد نهاده بود، همواره در معرض غارت و حتی هجوم قبایل، بویژه گروه عشایر منتفق، و نیز طاعون و سیل قرار داشت.در لشکرکشیهای نادرشاه (حک:1148ـ1160) بهعراق در اواسط قرن دوازدهم، بصره تهدید و مدتی محاصره شد، و بهدنبال عقبنشینی وی، این شهر کوششهای معمول را در انزوای خود ادامه داد؛ تنها در دورة حکومت چند تن از «مُتَسَلِّم»ها نظیر سلیمان ابولیلی (از 1266) و سلیمان بزرگ (از 1282) از حکومتی سالم و قدرتمند برخوردار شد. مراکز دائمی بازرگانی و کنسولگریها و نمایندگیهای اروپایی (انگلیسی، فرانسوی، ایتالیایی) بتدریج بهوجود آمد، اما ناآرامی چندان کاهش نیافت و بر خطر قبایل ـبهسبب پیدایش رهبریِ نیرومند سَعدون در میان عشایر منتفق از 1256ـ افزوده شد. محاصره و قرار گرفتن شهر و ناحیة بصره در 1189ـ1194 در دست نیروهای ایرانیِ صدیقخان، برادر کریمخان زند * ، دورهای مستقل از تاریخ بصره بهشمار میآید که بازگشت تمام اوضاع و احوال معهود را بهدنبال داشت. در1213 ناوگان امام مسقط بصره را تهدید کرد، اما به نتیجهای نرسید؛ گرچه رقیبان مسابقة تحصیل قدرت قبیلهای یا حکومتی در جنوب عراق، کوشیدند تا حمایت او را نسبت بهخود جلب کنند (مثلاً در 1241). طاعون بزرگ بغداد در 1247، بدین بندر نیز سرایت کرد و بهضعف و ناآرامیهای آنجا افزود.میان سالهای 1248 تا 1332، در بصره بتدریج توسعه و عمران و امنیت ایجاد شد و علاقه به بازرگانی با اروپا و امریکا افزایش یافت. در 1267 بصره به «ولایت» تبدیل شد و در میان خاندانها و شخصیتهای برجستة آن کانونی از ملیگراییِ نوخاستة عرب بهوجود آمد.تکوین بصره بهصورت بسیار نوین آن، بههنگام تسلط انگلیسیان بر عراق (از 1333/1914) و قیمومت آنان بر آنجا (1299ـ1311ش/1920ـ1932) بسیار سریع بود. بندرگاه آن براساس طرحی وسیع و کاملاً مجهز ساخته شد، آبراهی عمیق در دهانة شطّالعرب حفر گردید، شهر و حومة آن با ایجاد انواع راهها و بناها و خدمات عمومی بسرعت توسعه یافت، و پایانة جنوبیِ راهآهن عراق و مرکز هواپیمایی رو بهگسترش در آن ایجاد شد. با تأسیس دولت عراق، بصره مرکز «لِوا»یی ] =استانی [ شامل «قضا» ] = شهرستان [ های ابوالخَصیب و قُرنَه گردید. جمعیت شهر و حومههای مَعقِل و عَشار در 1334ش به000 ، 200تن میرسید. بصره براثر بهبود امنیت و راههای ارتباطی، مهمترین بندر و انبار کالای خلیجفارس، و دروازة با اهمیت عراق بهخارج شد. در سه دهة پیش از 1336ش، کارهای عمرانی بیشتری در زمینة شهرسازی و خیابانکشی (از جمله احداث جادة ساحلیِ باشکوه)، ایجاد بناهای دولتی و بازرگانی، و عرضة خدمات و تسهیلات عمومی انجام گردید. نخلستانهای وسیع (که در آنها زندگی فقیرانه و ابتدایی همچنان ادامه دارد) و آبراه شکوهمند شطّالعرب چشماندازی دیدنی برای شهر جدید بصره و حومة رو به گسترش آن فراهم میکند که آمیزهای شگفت از پدیدههای زندگی ابتدایی و قرون وسطایی و بسیار نوین است. صادرات خرما نظم بیشتری یافت و زیرنظر سازمانی در بصره متمرکز شد. کاوشهای شرکت نفت عراق بهکشف حوزة نفتی مهمی در نزدیکی زبیر در 1327ش/ 1948 و بهدنبال آن کشفیات دیگری در این «لوا» (بویژه در الرُّمَیْله) انجامید. در 1330ش/ 1951 صادرات نفت از طریق خطوط لوله به فاو شروع شد. صنعت بسرعت و در مقیاسی وسیع رو به گسترش نهاد و بزرگترین منبع تأمین شغل، آموزش فنی و ثروت بصره گردید. در 1331ش/ 1952 ساختمان پالایشگاه کوچکی در مفُتیّه بهپایان رسید، و از 1313ش/ 1934، و با آهنگی سریعتر پس از 1331ش/ 1952 شهر و ناحیه از مزایای ثروتی که دولت مرکزی عراق از استخراج منابع نفتی خویش بهدست آورده بود بهرة بسیار برد، و برای ایجاد سیلبندها، احیای اراضی، و تأمین آب کشاورزی در اطراف شهر طرحهای مهمی بهاجرا درآمد.منابع: ابنبطوطه، تحفةالنظار فی غرائبالامصار و عجائبالاسفار المعروفه برحلة ابنبطوطه ، چاپ دفرمری و سانگینتی، پاریس 1853ـ1858؛ منابع خطی و چاپی تاریخ بصرة جدید تا 1318/1900 در اثر زیر ارائه شده است:S. H. Longrigg, Four Centuries of modern © Iraq , Oxford 1925, 327-340;برای دورة 1318/1900 تا 1370/1950 (رجوع کنید به idem, © Iraq 1900 to 1950 , London 1953, 401-412.