بَشیریّه، گروهی از غالیان شیعه، پیرو محمدبن بشیر کوفی از موالی بنی اسد. در برخی منابع نام وی محمدبن بشر نیز آمده است (طوسی، ص361؛ مفید، ص254). وی در آغاز از شیعیان معاصر امام صادق و امام کاظم علیهماالسلام بود و سپس به غلوّ گرایید (کشّی، ص481؛ مفید، همانجا). در پی ادعاهایش کسانی به او پیوستند، اما از تعداد پیروان او و امتداد تاریخی آنان اطلاعی در دست نیست.محمدبن بشیر در کوفه به دنیا آمد و همانجا زیست. او را صاحب شعبده و مخاریق خواندهاند، زیرا کارهای خارق عادت از او سر میزد و ظاهراً از آنها برای جلب توجه مردم استفاده میکرد؛ از جمله هنگامی که خلیفه هارون عباسی او را بازداشت کرد، از خلیفه خواست تا آزادش کند و او در عوض چیزی برای خلیفه بسازد که خوشایند او باشد. سپس برای او چرخ چاهی ساخت که با استفاده از جیوه، بیآنکه کسی با آن کار کند؛ از چاه آب میکشیدو باغچهای را آبیاری میکرد. اندکی بعد، یکی از چرخها شکست و دستگاه از کار افتاد (کشّی، همانجا).به نقل منابع، عقاید مهم وی عبارت بوده است از: ادّعای خدایی برای پیامبر صلیاللّهعلیهوآلهوسلّم و امامان علیهمالسلام و اینکه روح خدا در پیامبر و امامان حلول کرده است؛ اعتقاد به تناسخ، و اینکه روح پیامبر در امام بعدی و سپس در امام دیگر ظهور میکند؛ دو بعدی بودن انسان که ظاهرش از خاک و باطنش ازلی است؛ اعتقاد به دو خدایی؛ ادعای نبوت برای خویشتن؛ اشتراکی بودن اموال در میان پیروانش؛ اینکه امام کاظم علیهالسلام زندانی نشده و از دنیا نرفته، بلکه غایب و پنهان شده است و قائم مهدی هموست؛ و این ادعا که امام کاظم علیهالسلام خود را بر اهل ظلمت، ظلمانی و بر اهل نور، نورانی نشان میدهد؛ و امام نزد او (بشیر) است و هرگاه بخواهد او را میبیند. میگویند مجسمهای به صورت امام کاظم ساخته بود و آن را به برخی از دوستانش نشان میداد و میگفت که این موسیبن جعفر است؛ ادعای اینکه خود وی جانشین امام کاظم علیهالسلام و پس از وی پسرش، سمیعبن محمد، جانشین اوست و این زنجیره تا قیام امام موسی کاظم علیهالسلام ادامه خواهد یافت؛ ادعای اینکه هر کس پس از امام کاظم علیهالسلام ادعای امامت یا انتساب به خاندان پیامبر صلّیاللّهعلیهوآلهوسلّم کند، کافر و دروغگوست و جان و مالش حلال است، و در نادرستی نسب وی باید تردید کرد. این ادعا را دربارة امام رضا علیهالسلام نیز مطرح کرد؛ انکار برخی از احکام دین، چون زکات و حج، و حلال شمردن کارهای حرام (نوبختی، ص122ـ123؛ اشعری، ص62ـ63، 91ـ92؛ مفید، همانجا؛ کشّی، ص478ـ482).زمینههای انحراف در محمدبن بشیر از زمان امام صادق علیهالسلام پدیدار شد. به همین سبب، طبق روایت کشی، امام صادق علیهالسلام او را لعنت کرد (ص481). امام کاظم علیهالسلام نیز وی را لعن و طرد کرد (همان، ص483) و امام رضا علیهالسلام وی را دروغگو شمرد (همان، ص302). وی در زمان امام کاظم علیهالسلام برای منحرف کردن مردم از امامت آن حضرت و ایجاد تردید در مردم تلاش میکرد، تا آنجا که مدعی شد این موسیبنجعفر آن موسیبن جعفر مذکور در سخنان امام صادق علیهالسلام نیست (همان، 482). ولی اوج انحراف وی، پس از شهادت امام موسی کاظم علیهالسلام (179) بوده است. او با پیدایش فرقة واقفه * ، خود را با آنها همراه نشان داد، و به دلیل نپذیرفتن امامت امام رضا علیهالسلام، برخی او را از واقفه شمردهاند (همان، ص477). چند تن از شاگردان امام صادق علیهالسلام، از جمله هشامبن سالم، با محمدبن بشیر مناظره کردند. وی در این مناظرات صریحاً به عقاید خویش اقرار کرد و منکر آنها نشد (همان، ص478؛ اشعری، ص91). این رفتارها و عقاید عجیب و غریب، سرانجام محمدبن بشیر را به کشتن داد (کشّی، ص483؛ علاّمه حلّی، ص393؛ خوئی، ج15، ص127ـ132؛ تستری، ج8، ص79ـ81). پس از محمدبن بشیر، هاشمبن ابی هاشم، معاصر امام جواد علیهالسلام همان فنون را که از او فرا گرفته بود به کار بست و به تبلیغ آیین وی پرداخت (کشّی، ص482). از این تاریخ به بعد، نامی و یادی از پیروان این فرقه جز به عنوان ذکر تاریخ گذشته در میان نیست؛ چنانکه اشعری و نوبختی و کشی و مفید و شیخ طوسی اشارهای به وجود آنها در عصر خود نکردهاند.منابع: سعدبن عبدالله اشعری، کتاب المقالات والفرق ، چاپ محمدجواد مشکور، تهران 1361ش؛ محمدتقی تستری، قاموس الرجال ، تهران 1379ـ1391؛ ابوالقاسم خوئی، معجم رجال الحدیث ، قم 1369ش؛ محمدبن حسن طوسی، رجالالطوسی ، نجف 1380/ 1961؛ حسنبن یوسف علاّمه حلّی، خلاصةالاقوال فی معرفة الرجال ، چاپ جواد قیومی، ] قم [ 1417؛ محمدبن عمر کشّی، اختیار معرفةالرجال ، ] تلخیص [ محمدبنحسن طوسی، چاپ حسن مصطفوی، مشهد 1348ش؛ محمدبن محمد مفید، الفصول المختارة من العیون والمحاسن ، قم 1396؛ حسنبن موسی نوبختی، فرق الشیعة نوبختی ، ترجمه و تعلیقات محمد جواد مشکور، تهران 1361ش.