بَسیط (= البسیت، بهزبان اسپانیایی آلباثته )، شهر و مرکز ایالتی به همین نام در اسپانیا. این ایالت بخش شمالغربی مملکت قدیمی مُرسیه را در برمیگیرد، و در جنوبغربی لامانچا (به عربی «مانشه») و کاستیل جدید («قشتالة الجدیدة»)، در دامنههای جنوبشرقی جبال مِستِای ایبری مرکزی، در ارتفاع هفتصد متری از سطح دریا، واقع است. نام امروزی این شهر، برخلاف آنچه هنوز هم غالباً بهغلط گفته میشود، نه از اَلبَسیطه (به معنای «دشت»)، بلکه از اَلبَسیط عربی (به معنای «جای وسیع و پهناور و صاف و هموار») اخذ شده است. از این محل و این نام، نخستین بار در آثار اَلْضبّی قُرطَبی و ابنالاّبَار بَلَنْسی در قرن هفتم/سیزدهم، در گفتگو از نبرد عظیم 20 شعبان 540/ 5 فوریة 1146، یاد شده است؛ عبارت کوتاهی نیز که در ) سالنامة تولدو ( ، (ص 347)،آمده مؤیّد صحت تاریخ وقوع این نبرد است: « ] سیفالدّوله اَلمُستَنصِر احمدبنهود [ با مسیحیان جنگید، و در ماه فوریة 1184 ] بنابر تقویم اسپانیایی= 1146 تقویم مسیحی [ بهدست آنان کشته شد.» این نبرد، کهدر واقع یک درگیری عادی بود، میان سیفالدّوله و آن عده از کنتهای کاستیلی درگرفت که از جانب آلفونسوی هفتم برای سرکوبی شورشیان بائزه ] = بَیّاسه [ ، اُبِدة ] = اُبَدَّه [ و هائن ] =جَیّان [ گسیلشدهبودند، ونهمیان آلفونسویهفتم وسیفالدّوله؛ زیرا این سلطان اسپانیای جنوب شرقی، که سلطنتش دیری نپایید، خراجگزار آلفونسوی هفتم و کاملاً تابع وی بود. شورشیان از پرداخت خراج به سیفالدّوله امتناع ورزیده بودند، اما وقتی دیدند که مسیحیان سرزمینهایشان را بهتاراج میبرند، دوباره، بدان امید که سیفالدّوله بتواند آنان را از شرّ کنتهای مسیحی نجات دهد، بر تابعیّت وی گردن نهادند. با این حال، کنتهای اعزامی عملیاتشان را متوقف نکردند و چون سیفالدّوله به نبرد با ایشان برآمد، نیروهای وی را در هم شکستند و او را به اسارت گرفتند. سربازانی که به پاردو موسوم بودند، سیفالدّوله را در حین انتقال به اردوگاه بهقتل رسانیدند، و این امر مایة تأسف بسیار کنتهای کاستیلی و آلفونسوی هفتم شد. عبداللهبن محمدبن سَعد، حاکم بَلَنسیَه، نیز که با سیفالدّوله همپیمان بود، همراه وی بهقتل رسید؛ عبدالله بههمین دلیل نزد اعراب بهصاحبالبسیط، «سرور (شهید) آلباثته»، مشهور شد. این نبرد به وَقْعِةُ اللُّجّ، یعنی نبرد اَلْلُجّ، محلی نزدیک چینچیلا ، نیز مشهور است («ابناَبّار: بالمَوضِعِ المَعروُفِ بِاللُّجِ وَ بالبَسیطِ علی مَقربة مِن جینجالَة»). اللج (محل و نیز رودخانه) را هم میتوان از جانب مغرب آلباثته جزو لِزوره دانست و هم از جانب مشرق البسیط جزو آلاتوز ، در دامنههای شمالی جبال سیرای چینچیلا، شمرد (در صورت اخیر باید آن را لَتُّج خواند). حل این مسئله ناممکن است، فَحصاللُّج در متون راجع به زمان ابنالکَرْدَبُوس نیز دیده شده است ( رجوع کنید به دوزی ، ج2، ص19).منابع : ابناَبّار، الحلةالسیراء ، حواشی دوزی، ص215، 219، 226؛ احمدبن یحیی ضبی، بغیة الملتمس فی تاریخ رجال اهل الاندلس ، چاپ کودیرا و ریبیرا، مادرید1885، ص33؛Annales Toledanos , ed. Huici Miranda, in Las Crئnicas latinas de la Reconquisia , I; Codera, Decadencia y desaparicion de los Almoravides en Espana , Saragossa 1899, 86, 109; Dozy, Scriptorum arabum loci de Abbadidis ; Gaspar Remiro, Murcia Musulmana , Saragossa 1905, 179 ff.; Seybold, in ZDMG , LXII.