معرف
نامی مشترک برای انواع (در حدود 75 نوع یا گونه ) سَرَخسهای جنس پلیپودیوم (خانوادة بسپایکیان )، از جمله، بسفایج معمولی، با نام علمیِ پلیپودیوم وولگاره ، دارای ریشههای (در واقع، ساقههای زیرزمینی ) خزنده و برگهای «عمیقاً شانهای » همیشه سبز ( رجوع کنید به تصویر)، که در شکاف صخرهها، بر تنة درختان پوسیده در بیشههای نمناک و در کنارة آبراههها میروید (برای وصف گیاهشناختی بسفایج معمولی و پراکنش جغرافیایی آن در ایران رجوع کنید به قهرمان، ج1، لوحه28)، و در قدیم بعض خواص دارویی برای ریشههای آن ذکر کردهاند
بَسفایِج (به فتح یا کسر یاء)، نامی مشترک برای انواع (در حدود 75 نوع یا گونه ) سَرَخسهای جنس پلیپودیوم (خانوادة بسپایکیان )، از جمله، بسفایج معمولی، با نام علمیِ پلیپودیوم وولگاره ، دارای ریشههای (در واقع، ساقههای زیرزمینی ) خزنده و برگهای «عمیقاً شانهای » همیشه سبز ( رجوع کنید به تصویر)، که در شکاف صخرهها، بر تنة درختان پوسیده در بیشههای نمناک و در کنارة آبراههها میروید (برای وصف گیاهشناختی بسفایج معمولی و پراکنش جغرافیایی آن در ایران رجوع کنید به قهرمان، ج1، لوحه28)، و در قدیم بعض خواص دارویی برای ریشههای آن ذکر کردهاند.واژهشناسی . واژة بسفایج (در بعض مآخذ، مثلاً در،حدیقة الازهار غَسّانی اندلسی ] تألیف 994 [ ص49ـ50،نیز به صورت بَسبایج ) معرّب بَسپایَک / بسپایة فارسی (لفظاً به معنای «دارای پایکها / پایها/ ریشههای بسیار») است ـ تسمیهای معطوف به ساقههای زیرِ خاکی خزندة بسیارِ آن. نامهای مهجور دیگری نیز برای آن در بعض منابع قدیم یافت میشود: بولودنون (غلط چاپی؛ = بولوبودیون ، در جامع ابنبیطار، ج1، ص127، که میگوید «مَعناهُ «کثیر الارجل» ] دارای پایهای بسیار [ بالیونانیّه) و دیگر شکلهای مُحرّف و مّصحّفِ فولوفودیون ، بولوخودیون و بولودیون (عقیلی علوی شیرازی، ص916، 985)، همه معرّب مصحّف پُلوپُدیون یونانی، به همان معنای لفظیِ بسپایک ؛ ثاقب الحَجر (لفظاً، «سوراخکنندة سنگ»؛ مثلاً در اختیارات بدیعی انصاری شیرازی، ص65؛ مخزنالادویة عقیلی علوی شیرازی، ص220، و برهان قاطع ، ذیل « بسپایه »)، نظر به رویش آن در شکافهای صخرهها؛ اَضْراس الکَلب (لفظاً، «دندانهای سگ»؛ مثلاً در اختیارات بدیعی ، همانجا، مخزنالادویه ص907، برهان قاطع ، ذیل « تَشتیوان » و غیره)، نظر به شکل دندانهدار برگهای آن؛ کثیرالارجُل (ترجمة لفظی نام یونانی آن یا بسپایک فارسی)؛ تشیوان، نام بَربَری بسفایج (به شکل نادرست تشتیوار در ابنبیطار، ج1، ص138؛ صورت درست آن در ترجمة فرانسوی لوکلر از جامع ابنبیطار، ج1، ص311؛ برهان قاطع ، ذیل همین واژه، که مؤلف بناروا آن را «لغت یونانی» دانسته است؛ به صورت ] نادرست چاپی [ نشناون در انطاکی، ج1، ص65؛ دایماک، واردن، و هوپر ، ج3، ص622، بِناروا آن را فارسی پنداشتهاند)، که به صورت اِشتیوان در مصر به کار میرفته است (به نقل انطاکی، همانجا؛ به گفتة لوکلر، همانجا، «قَبائلیها»یِ الجزایر و عربهای قُسَنطینه در الجزایر، اِشتوان میگویند)؛ تَشمیر یا تَشتمیر (واژة فارسی؟ برهان قاطع ، ذیل « تشمیر »)؛ دارْچِماز (اصطلاح تنکابنی ] = مازندرانی غربی [ ، لفظاً، «سَرخسِدرخت/ درختی»، به نقل حکیم مؤمن، ص157، 375)، ظاهراً نظر به رویش گونهای بسفایج در شکافها و حفرههای درختان پوسیدة جنگلهای نمناک مازندران.خواصّ دارویی . طبع ریشة بسفایج گرم در درجة سوم و خشک در درجة دوم است (اسحاقبن عمران، به نقل ابنبیطار، ج1، ص92)؛ قوّة آن، قوة «تجفیف بلیغ» (خشکانندگی شدید) بدون «لَذغ» (گزندگی» است (جالینوس، به نقل همو، همانجا)، اما، به گفتة دیسقوریدوس (ترجمة قدیم عربی به نقل ابنبیطار، همانجا؛ ترجمة قدیم انگلیسی، ش188، ص589)، «قوّة این ریشه قوّة «مُسهُله» روان و تصفیهکننده) است. ] برای استفاده از این خاصیت [ آن را با گوشت مرغ یا ماهی یا باسِلق ] گونهای چغندر [ یا مُلوخیا ] گونهای خَطمی یا پنیرک [ میپزند و میخورند؛ خوردن ریشة خشکانده و نرم کوبیدة آن با شَهداب، مُسهل بلغم و زرداب است. ضماد ریشة نرم کوبیدة آن بر جای « اِلتوای عَصَب » ] رگ به رگشدگی [ و بر تَرَکهای عارض در میان انگشتان برای درمان اینها سودمند است.» به گفتة ابنماسویه (به نقل ابنبیطار، همانجا)، خوردن ریشة بسفایج فقط با شکر یا آمیخته به بعض پُختنیها و معجونها بلغم و سودا را بدون مَغْص (=دل پیچه) و اذیت «اسهال» میکند. به گفتة محمدِ زکریای رازی (به نقل همو، همانجا)، خوردن آن در مطبوخی با اَفتیمون، محلّل قولنج است. احمدبن أبیخالد میگوید (به نقل همو، همانجا)، اگر مبتلایان به مالیخولیا و جُذام هر روز به قدر دو دِرهَم و نیم از آن در یک سُکَّرَجَه آبِ مغز خیار شَنبر (=فلوس) به مدت هفت روز بخورند، درمان مییابند.منابع: ابنبیطار، الجامع لمفردات الادویة و الاغذیة ، بولاق 1291؛ علیبن حسین انصاری شیرازی، اختیارات بدیعی: قسمت مفردات ، چاپ محمدتقی میر، تهران 1371ش؛ داودبنعمرانطاکی، تذکرة اولی الالباب و الجامع للعجب العجاب ، قاهره 1308ـ1309؛ محمدحسین بن خلف برهان، برهان قاطع ، چاپ محمد معین، تهران 1362ش؛ محمد مؤمنبن محمدزمان حکیم مؤمن، تحفة حکیم مؤمن ، تهران ] 1360ش؟ [ ؛ محمد حسینبنمحمدهادی عقیلی علوی شیرازی، مخزن الادویة ، کلکته 1844، چاپ افست تهران 1371ش؛ ابوالقاسمبن محمد غسّانی اندلسی، حدیقة الازهار فی ماهیّة العشب و العقّار ، چاپ محمد العربی الخطّابی، بیروت 1405/1985؛ احمد قهرمان، فلور ایران ، ج1، تهران 1357ش؛Pedanius Dioscorides, The Greek herbal of Dioscorides , tr. John Goodyer, 1655, ed. R. T. Gunther, Oxford 1934; William Dymock, C. J. H. Warden, and David Hooper, Pharmacographia Indica , London 1890-1893; Ibn Bayt ¤ a r, Traitإ des simples, tr. Lucien Leclerc, Paris 1877-1883.