بسطامبن مَصقَلة بن هبیرة شیبانی، از رجال سیاسی و نظامی عرب در سدة اول هجری. نسبش به بکربن وائل * از قبیلة شیبان میرسد (سمعانی، ج3، ص482). پدرش نخست از یاران امام علیعلیهالسلام بود که در سال 38 از سوی ایشان به فرمانداری اردشیر خُرّه، یکی از بخشهای قدیم فارس، گمارده شد؛ اما پس از خیانت به آن حضرت به شام گریخت و جزو وفادارانِ معاویه شد ( رجوع کنید به نهجالبلاغه ، خطبة44).روایتهایی که از فعالیتهای سیاسی و نظامی و پایان زندگی بسطام در مآخذ تاریخی ثبت شده، به دورة خلافت عبدالملکبن مروان (65ـ86)، پنجمین خلیفة اموی، محدود میشود. این دوره با نابسامانیهای سیاسی و شورشهای گروههای مختلف برضد خلافت اموی یا دشمنی آنها با یکدیگر روبرو بود. بسطام نیز در این کشمکشها برای رسیدن به قدرت فعالیت میکرد. برای نخستین بار، طبری (سلسلة دوم، ص773ـ774؛ نیز رجوع کنید به بلاذری، ج5، ص295) ذیل وقایع سال 68 از او یاد کرده که منصب فرمانداری عینالتَمْر را به عهده داشته است. در این سال، عبیداللّهبن حرّ با مَصعَببن زُبَیر، که بر حجاز و عراق تسلط یافته بود، درگیر شد و به نرسی' (حوالی کوفه) رفت. دهقان آنجا به سوی عینالتمر گریخت و بسطام به او پناه داد. ابنحرّ به آنجا حمله برد، بسطام و گروهی از اهالی پایداری کردند، اما سرانجام به اسارت او درآمدند. دهقان با دادن اموالی به ابنحرّ، بسطام و دیگران را آزاد کرد. این روایت، بسطام را در جناح مصعب و از کارگزاران او نشان میدهد. در سال 72، بسطام و چند تن دیگر سرِ ابراهیمبن اشتر را که میخواست خلافت اموی را براندازد، نزد عبدالملک مروان بردند (بلاذری، ج5، ص342، 346) که نشان میدهد بسطام به هنگام قدرتمند شدن عبدالملک کوشیده است خود را به جناح او نزدیک سازد و جزو کارگزاران او شود. طبری (سلسلة دوم، ص875ـ 878،880) ذیل وقایع سال 75، روایتی آورده که این موضوع را تأیید میکند. طبق این روایت، به دستور حجّاج، مُهَلَّب * و ابنمِخنَف به جنگ خوارجی که در رامهرمز بودند رفتند و آنان را به کازرون عقب راندند. بسطام در این جنگ همراه مهلّب بود. پس از کشته شدن ابنمخنف، حجّاج، عتاببن وَرَقاء را به لشکر مهلّب اعزام کرد، اما به سبب اختلاف شدید عتاب با مهلّب، مهلّب برخی از اهالی کوفه، از جمله بسطام، را با خود همراه کرد و به مخالفت با عتاب واداشت. عتاب ناگزیر بازگشت و مهلّب تا یک سال همچنان با خوارج میجنگید. اما روایت طبری، ذیل رویدادهای سالهای 82 و 83 دربارة جنگ دیرالجَماجَم * ، نشان میدهد که بسطام موضع سیاسی خویش را تغییر داده است؛ از حجّاج و خلافت اموی رویگردان شده و با ابناشعث * ، که شورشی عقیدتی را برضد حجاج و بنیامیه رهبری میکرد، همکاری بسیار داشته است (نیز رجوع کنید به سلسلة دوم، ص1088ـ1089). در جنگ دیرالجماجم که حدود صد روز به درازا کشید، جَبَلةبن زَحْر، رئیس قاریان ابناشعث، کشته شد و بسطام جانشین او گردید و نیز سرکردة قبیلة ربیعه شد و در این جنگ از خود رشادتها و پایداریها نشان داد، اما سرانجام عقبنشینی کرد و برای تجدید قوا به بصره رفت، سپس با چهارهزار تن کوفی و بصری، به جنگ شامیان رفت، و سرانجام نتوانست در برابر تیراندازان حجّاج دوام بیاورد و بسیاری از سپاهیان او کشته یا اسیر شدند ( رجوع کنید به همان، سلسلة دوم، ص1088ـ1089، 1094، 1098ـ1100). از آن پس، ابناشعث و نیروهایش با نیروهای حجاج پیوسته در جنگ و گریز بودند. در یکی از همین جنگها، در سال 83، در نزدیکی دجله، حجاج به اردوگاه ابناشعث شبیخون زد که در آن عدة بسیاری، از جمله بسطام کشته شدند (همان، سلسلة دوم، ص1124ـ 1125).منابع: احمدبن یحیی بلاذری، انساب الاشراف ، چاپ گویتین، اورشلیم 1936ـ1938، چاپ افست بغداد ] بیتا. [ ؛ عبدالکریمبن محمد سمعانی، الانساب ، چاپ عبدالله عمربارودی، بیروت 1408/1988؛ محمدبن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک ، چاپ دخویه، لیدن 1879ـ1896، چاپ افست تهران 1965؛ علیبن ابیطالب(ع)، امام اول، نهجالبلاغه ، ترجمة جعفر شهیدی، تهران 1371ش.