بُستانی ، خاندانی لبنانی که در ادبیات عرب مرتبتی بلند داشتهاند. افراد این خاندان، از «المعلّم» بُطرُس بستانی تا سعیدبن سلیم بستانی، نمایندة مراحل گوناگون نهضت ادبی لبنان و شاخص سهم لبنان در تجدید حیات ادبیات عرباند. از تاریخ تألیف دایرةالمعارف کهنِ بُطرس بستانی تا زمان نشر دایرةالمعارف امروزیِ فؤاد أفرام بستانی، دورة یکصد سالهای سپری شده که طیف وسیعی از فعالیتهای فضلای لبنانی و عرب را در حوزة فرهنگ عمومی در بر میگیرد. مقایسهای دقیق میان نویسندگان این دو نسل و روشهای تحقیق و پژوهشهای علمی آنان هرچه بهتر نشان میدهد که مردم لبنان برای دستیابی به دانش و شیوههای مللِ مغرب زمین و بهرهگیری از آنها راهی بس دراز پیمودهاند. خاندان بستانی، نسل در نسل، با عزمی جزم هر یک به نوبة خود، به زبان عربی خدمت کردهاند.این خاندان مارونی، که خاستگاهشان شمال لبنان است، در پایان قرن دهم، یعنی در عصر حکومت امیر فخرالدین ثانی، صُلح «مَعنِد» و رونق تجارت در دَیرالقَمَر را مغتنم شمردند و بدان ناحیه رفتند. اخلاف این خاندانِ پر زاد و ولد به اندک زمانی در سایر نواحی شوف، مانند قریة دِبِّیّه (دُبَیّه) و دهکدة اِبکشتین (بشکتین) و مَرج، سکونت گزیدند.در دورهای کمتر از یکصد سال، دهها تن از افراد برجسته و متشخّص این خاندان به مقاماتی بس مهم در دستگاه اداری، کانون وکلا، دستگاه قضایی، خدمات کشوری و، از همه مهمتر، در امور فرهنگی و مطبوعاتی و ادبی رسیدند. آنان قصد داشتند مدرسهای تأسیس کنند و همة نوباوگان کشور را، بدون توجه به اختلافات دینی، در آن گرد آورند. علاوه بر این، در زمینة تألیف دایرةالمعارفها و لغتنامههای جدید پیشقدم شدند. دست آخر، دولت در1332ش/1953 وظیفة تأسیس دانشگاه لبنان را به یکی از آنان سپرد. در این مقاله بدان اکتفا میکنیم که برای نمونه و به ترتیبِ الفبایی نامهای تنی چند از مشاهیر خاندان بستانی را، که در روزگار پیشین به ادبیات عرب خدمت کردهاند، بیاوریم.1) عبداللهبستانی (1233ـ1309ش/1854ـ1930)، معلّم و لغتنویس عالیقدر که در قریة دبیّه متولّد شد و در مدرسة ملّی بیروت زیر نظر دو شیخ عالیمقام، به نامهای ناصیف یازجی و یوسف اسیر، درس خواند. به کمک اسکندر عَمّون مجلهای به نام جُنینةُ الاَخْبار در قبرس به راه انداخت که موفقیت چندانی بهدست نیاورد؛ از آن پس همّ خود را وقف تعلیم و تربیت کرد. در چهل سالی که به این کار اشتغال داشت، شهرتی عظیم یافت و در مدرسة حکمت و مدرسة بَطریرکیة مجمعی از نخبگان مرکّب از شاعران (ودیع عقل، بِشارة الخوری، شبلی المَلاط، امین تقیالدین و جز آنان) و روزنامهنگاران (داوود برکات، یوسف بستانی و مانند آنان) و نویسندگان (شکیب اَرسلان، محمد اِسعاف نَشاشیبی و جز آنان) تشکیل داد. در همین دوره و بیشتر برای استفادة شاگردانش غالب نوشتههای خود را تألیف کرد. برای کمک به تعلیم زبان عربی، فرهنگ لغتی به نام البستان (بیروت 1927ـ1930، 2ج) و تلخیصی از آن با عنوان فاکهةالبستان تهیه کرد. همچنین برای استفادة شاگردان خود نمایشنامههایی نوشت که برخی از آنها با الهام از نمایشنامههای فرانسوی نوشته شدهاند و بعضی از گنجینة تاریخ اقوام عرب اقتباس شدهاند. او را به عضویت فرهنگستان عرب در دمشق و ریاست فرهنگستان لبنان، که عمر آن دیری نپایید، انتخاب کردند.منابع: ادهم آلجُندی، اعلامالادب والفن ، ج2، ص253ـ254؛ م.بستانی، السلسبیل ، جونیه 1968، ص154ـ158؛ همو، کوثرالنفوس ، ص398ـ419؛ تذکارالیوبیل ، بیروت1928؛ یوسف اسعد داغر، مصادرالدراسةالادبیة ، ج2، ص193ـ195؛ خیرالدین زرکلی، الاعلام ، بیروت 1986، ج4، ص141؛ عمررضا کحاله، معجمالمؤلفین ، بیروت ] تاریخ مقدمه 1376 [ ، ج6، ص148ـ149؛ المناظرةاللغویة ، قاهره 1936.2) بُطرُسبن بُولُس بستانی (1235ـ1301 /1819ـ 1883)، در قریة دبّیّه متولد شد و نخست به مدرسة دهکده و سپس به مدرسة عَین وَرقة رفت و ده سال از عمرش، (1246ـ 1256/ 1830ـ1840)، در آن مدرسه سپری شد. برای کمک بهمادرش که تازه همسر خود را از دست داده بود، و سرپرستی و نگهداری برادرانش، پیشنهاد بورس تحصیلی را برای تکمیل آموزش دینی در مدرسة مارونیها در رم نپذیرفت. ظاهراً هنگام تحصیل در مدرسة عین ورقة به آموختن زبان انگلیسی همت گماشته و با این زبان آشنا شده بود و این آشنایی در تماسهای بعدی او با هیئتهای مبلّغینِ مذهب پروتستان سخت سودمند افتاد. سرانجام، در بیروت اقامت گزید و 43 سال در آن شهر بهسر برد. ورود او به بیروت با اغتشاشات ناشی از عزیمت امیر بشیر ثانی و عقب نشینی نیروهای مصری مصادف گشت. براثر آشنایی با مبلّغان مذهبی امریکایی، به آیین پروتستان گروید. در همین دوران بود که با دکتر کُرنلیوسوان دیک آشنا شد. دکتر وان دیک در آن هنگام پزشک جوانی بود که با هیئتهای مبلّغان مذهبی همکاری میکرد و بتازگی در بیروت رحل اقامت افکنده بود و مشتاق بود تا زبان آن کشور را بطرس بستانی بیاموزد. در فاصلة سالهای 1262ـ 1264/ 1846ـ 1848، بستانی که به طور موقت بیروت را ترک گفته بود، در کارِ ادارة مدرسه عَبِیة که دوستش تأسیس کرده بود و در آن دوره شهرت فراوان داشت، به او کمک کرد و در همینجا بود که برای استفادة شاگردانش دو جزوة آموزشی خود را با نامهای کَشفُ الحِجاب فی علم الحساب و بلوغُ الارَب فی نحو العَرب تألیف کرد؛ و هم در آنجا بود که پسر بزرگش، سلیم، متولد شد. به محض بازگشت به بیروت در 1264/1848، کنسولگری امریکا او را به مترجمی استخدام کرد و او تا 1279/1862 در آن سمت باقی ماند. در این دوران، همچنان به فراگرفتن زبانهای اروپایی و سامی ادامه داد، با این نیّت که در ترجمة کتاب مقدس به دکتر اسمیت یاری دهد. در 1277/1860، وی مجلة خود به نام نفیر سوریّه (شیپور سوریه) را منتشر کرد. آنگاه در 1280/1863 مدرسة ملّی بلند آوازة خود را بنیان نهاد که تا 1292/1875 دایر بود و خدمات ارزندهای به کشور کرد. در 1287/1870، به انتشار دو نشریة الجِنان و الجَنَّة اقدام کرد و یک سال بعد نشریة الجُنَینَة را انتشار داد. دستاوردهای مهم بُطرس بستانی، گذشته از تأسیس مدرسه و انتشار مجلههایش، عبارت بود از: سهم او در ترجمة کتاب مقدس، تدوین فرهنگِ بزرگ لغت به نام مُحیطالمحیط که در 1287/1870 آمادة انتشار شد، و دایرهالمعارف که نخستین جلد آن در 1293/1876 به چاپ رسید. وی در گرماگرم کار تهیه و چاپ دایرةالمعارف درگذشت و تنها توانست شش جلد از آن را تدوین کند. پسرش، سلیم به ادامة این کار برخاست و دو مجلد دیگر به آن افزود. تدوین این دایرةالمعارف عاقبت، پس از انتشار جلد یازدهم دچار وقفه شد و هرگز به پایان نرسید.منابع : پ. آندرائوس، المعلم بطرسالبستانی ، پایاننامة دانشگاه لبنان، 1970؛ فؤاد افرام بستانی، الروائع ، ش22، بیروت 1950؛ م.بستانی، السلسبیل ، جونیه 1968، ص142ـ148؛ شاکر خوری، مجمع المَسَرّات ، بیروت 1908؛ جرجی زیدان، تراجم مشاهیر الشرق ، ج2، قاهره 1922، ص27ـ33؛ لویس شیخو، الا´دابالعربیة ، ج2، بیروت1910؛ میخائیل صَوایا، المعلم بطرسالبستانی ، بیروت 1963؛ فیلیببن نصرالله دی طرازی، تاریخالصحافةالعربیة ، ج1 و 2، بیروت1913؛ مارون عبود، رُوّادالنهضةالحدیثة ، بیروت 1952؛ عمررضا کحاله، معجمالمؤلفین ، بیروت ] تاریخ مقدمه 1376 [ ، ج4، ص48ـ49؛ المُقتطف ، (اول اوت 1883)؛ ن.نصّار، نحوة مجتمع جدید ، بیروت 1969؛ الهلال، (15 ژانویة 1896).3) بُطُرسبن سلیمان بستانی (1272ـ1348ش/ 1893ـ 1969) در دیرالقمر متولّد شد، لیکن به مجرّد تکمیل تحصیلات ابتدایی برای اقامت در بیروت در کنار برادرش، کَرَم ( رجوع کنید به ش4 همین مقاله)، بدان شهر رفت. معلومات جامعش در زمینة زبانشناسی و ادبیات ثمرة تلاش و خودآموزی او بود. در آغاز کار، با دانش خود در زمینة دستور زبان و درکی که از متون کهن داشت، به شرح و تحلیل آنها پرداخت تا آنها را برای خوانندگان خود قابل فهم کند. در1342/1923، نشریهای بهنام البیان تأسیس کرد و تا1302ش/1930 بهانتشار آن ادامه داد. در این نشریه بهمضامین ادبی و اجتماعی میپرداخت و آثار نوی را که در لبنان و کشورهای عرب زبان منتشر میشد، تحلیل میکرد و بررسی ادبیات تطبیقی را ترغیب مینمود. نشریة البیان ، در مدت انتشارش، برای نویسندگان جوان لبنانی نیرویی جاذب و همچنین نقطة اتکایی به شمار میرفت. بحران اقتصادی جهان بُطرُس را ناگزیر ساخت تا رسالت خود را در جهت دیگری انجام دهد. از آن پس همِّ خویش را به تعلیم و تربیت و هر آنچه در معلّمی او را کمک کند، موقوف داشت. برای آشنا ساختن شاگردانش ـدر «اِخوان» و «معهد الحکمة» ـ با ادبیات عرب، کتاب درسی خود تحت عنوان ادباء العرب را در سه جلد تألیف کرد. بعدها، در 1322ش/1943، این سلسله انتشارات به جلد چهارمی نیز آراسته شد که جُنگی ادبی است. بستانی، هر چند در نوشتههای خود چندان پایبند روش علمی نیست، سبک یکدست و شرح و تفسیری درست دارد. سالهای آخر فعالیت او در دانشگاه لبنان سپری شد.منابع: م. بستانی، السلسبیل ، جونیه 1968، ص199ـ206.4) کَرَم بستانی (1267ـ1345ش/ 1888ـ1966) در دیرالقمر متولّد شد و در مدرسة یسوعیان آن شهر درس خواند. آنگاه به بیروت رفت و نزد برادرش، بُطُرس ( رجوع کنید به ش3 همین مقاله)، اقامت گزید. در این شهر، همزمان، به تدریس روزنامهنگاری و تصحیح انتقادی متون کهن پرداخت. چندسالی با تشکیلات مبلّغان کاتولیک محشور بود و در تشکیلات آنان ادبیات و زبان عرب درس میداد. در این زمان، با نشریات و روزنامههای گوناگون لبنانی که در آن هنگام رونق داشتند (مانند البَرق ، لِسان الحال ، الاَرز ، المَکشوف و جز آنها) همکاری میکرد و به برادرش، بطرسبنسلیمان بستانی، در کار انتشار مجلّة البیان بیدریغ یاری میداد. معلومات جامع او در زبان عربی و کمال فضل و دانش وی در تصحیح متون عربی و تحقیق در آنها، از همه مهمتر در تصحیح برخی از دیوانهای شعر ( دیوان ابنزَیدون ، دیوان ابنخَفاجَة ، دیوان ابنهانی اندلسی ، لزومیّات المَعَرّی ، دیوان اَلخَنساء و جز آنها) جلوهگر است. ولیکن در زمینة تصنیف، کارهای کرم بستانی به آثار معدودی با جنبة تاریخی ـ اجتماعی محدود میشود، مانند اساطیر شرقیه ، أمیرات لبنان ، النسّاء العربیات .منابع: م. بستانی، السلسبیل ، جونیه 1968، ص196ـ198.5) سعیدبن سلیم بستانی (1301ـ1356ش/1922ـ 1977) در مَرج (واقع در شوف) متولّد شد و در بیروت، در مدرسة آبای یسوعی و سپس درمؤسسة ادبیات شرقی درس خواند و در فرانسه به مطالعات خود ادامه داد و از آن کشور به اخذ دانشنامة دولتی در ادبیات عرب و دکتری ادبیات نایل شد. پس از بازگشت به لبنان، در دانشگاه لبنان به مقامهای مهمی رسید. در1353ش/ 1974، بهسمت رئیس دانشکدة مدیریت و سپس، در 1356ش/ 1977، به سمت رئیس دانشکدة ادبیات منصوب شد. در دورة کوتاه فعالیت دانشگاهیش، پایان نامة دکتری خود را با عنوان ) ابنالرّومی، زندگی و آثار او ( (بیروت 1967) انتشار داد. علاوه بر آن، برای د.اسلام و دایرةالمعارف فؤاد افرام بستانی مقالاتی تهیه کرد. سعید بستانی در محافل دانشگاهی، وابسته به جناح «طرفداران فرهنگ مغرب زمین و تکلّم به دو زبان» بود. وی بهسبب بیماری درمان ناپذیری درگذشت، و چندین اثر مهم او ناتمام ماند.6) سلیمبن بُطُرس بستانی(1262ـ1302/1846ـ1884)، روزنامهنگار و داستاننویس، در دهکدة عُبیّه به دنیا آمد. وی در مراکزی که هیئتهای مبلّغ پروتستان در شمال لبنان تأسیس کرده بودند، درس خواند. معلمان وی کسانی چون پدرش، بطرس، و ناصیف یازجی بودند که او را با دقایق زبان عربی آشنا کردند. در شانزده سالگی با سمت مترجم به خدمت کنسولگری امریکا در بیروت در آمد و ده سال این شغل را حفظ کرد. سپس، پدرش از او خواست تا وی را در کار ادارة مدرسة ملّی، انتشار نشریات و تدوین دایرةالمعارف یاری دهد. سلیم با آشنایی بهزبانهای خارجی و تربیت ادبی و فلسفی به نوآوریهای ادبی، که در غربتازه باب شده بود، پرداخت و این گرایش به نوآوری را در حوزههایی چند نشان داد. در محافل ادبی و مجامع فرهنگی و بخصوص در مجمع علمی سوریه به فعالیت پرداخت، سپس نیابت ریاست مجمع را برعهدهسلیمبن بطرس بستانی گرفتونمایشنامههایی نوشت که در میان آنها نمایشنامة قیس و لیلی ( لیلی و مجنون ) بیش از همه در خور ذکر است. بعدها نمایشنامههای دیگری نیز تصنیف کرد که در آنها نظم و نثر به گونهای موزون به هم آمیختهاند. چندی پس از آن، در نشریات گوناگون پدرش به مضامین متداول در مطبوعات غرب پرداخت. در نشریة اَلجِنان ، که از 1287/1870 تا1304/1886 منتشر شد، ستونهایی به بحث در مسائل اخلاقی و اجتماعی اختصاص یافت که پیش از آن در مطبوعات عرب زبان آن عصر بیسابقه بود. در مقالات سلیم بستانی، روزنامهنگاران ثناگوی حکومت و مقامات عالی مملکتی آماج حمله قرار میگرفتند. همچنین وی طلیعهدار داستاننویسی نوین عربی بود؛ میراث کهن را اساس کار خویش ساخت و به موضوعاتی با مضمون تاریخی پرداخت.از دستاوردهای وی به ذکر این آثار میپردازیم: نُه داستان بلند که سلسلهوار بین سالهای 1287ـ1296 در مجلة الجنان منتشر شد؛ در حدود بیست داستان کوتاه که یا مستقیماً به زبان عربی تصنیف شده است یا از فرانسه یا انگلیسی به عربی ترجمه شده و در همان دوران در مجلة مذکور انتشار یافته است؛ تاریخ فرنساالحدیث ؛ تاریخ نابلیون بونابرت فی مصر و سوریا ؛ جلدهای هفتم و هشتم دایرةالمعارف (و سهمی ارزنده در تدوین شش جلد نخست آن).منابع: م. بستانی، السلسبیل ، جونیه 1968، ص152ـ153؛ یوسف اسعد داغر، مصادرالدراسةالادبیة ، ج2، ص186؛ خیرالدین زرکلی، الاعلام ، بیروت 1986، ج3، ص116؛ جرجی زیدان، تراجم مشاهیرالشرق ، ج2، قاهره1922، ص29؛ فیلیببننصرالله دیطرازی، تاریخ الصحافة العربیة ، ج 1 و 2، بیروت1913؛ عمررضا کحاله، معجمالمؤلفین ، بیروت ] تاریخ مقدمه 1376 [ ، ج4، ص244؛ لسانالحال ، ش712، 1884؛ المُقتطف ، ج1 (1884)؛Dj. Ayyu b, Index alphabإtique contenant noms d'auteurs et titres d'articles insإrإs dans al-Djina n, au cours de sa publication (1870-1886),بویژه رجوع کنید به مقالات امضا شده توسط سلیم (پایاننامة ماشین شده، دانشگاه لبنان)؛Dj. Kh ¢ at ¤ t ¤ a r, Sal m al- Busta n - vie et oeuvre(مقالة دستنوشت، ارائه شده بهدانشگاه لبنان، 1970).7) سلیمانبن خَطّار بستانی (1235ـ1304ش/ 1856ـ 1925) رجل سیاسی و نویسنده که در بکشتین، دهکدهای کوچک در مجاورت قریة دِّبیّه (در ناحیة شوف)، به دنیا آمد. وی در مدرسة ملی درس خواند و در کلاسهای درس عربی ناصیف یازجی و یوسف اسیر حضور یافت و در زبانهای فرانسه و انگلیسی و ترکی و همچنین در علوم متداول آن زمان معلوماتی فراگرفت. بطرس، خویشاوند بلند آوازهاش، متوجه استعداد فرهنگی وی شد و به تربیتش کمر بست و او را به همکاری با خود در کارهای فرهنگی و چاپ و انتشار نشریات الجنان و الجنة و الجنینة ، و تألیف دایرةالمعارف فرا خواند. سلیمان را به بصره دعوت کردند و او در آن شهر سازمانی فرهنگی به سبک جدید بنیان نهاد. سپس، هشت سال در بغداد به سر برد و در آن شهر، در دستگاههای اجرایی عهدهدار مقامات مهمی شد. سلیمان به بسیاری کشورها، از جمله عثمانی و مصر و هندوستان و ایران و همچنین کشورهایی در اروپا و امریکا، سفر کرد. وی برای ادامة کارِ تألیف دایرةالمعارف ، در1314/1896، در قاهره اقامت گزید و در تدوین جلدهای دهم و یازدهم این اثر سهم اساسی داشت. در 1322/1904 بزرگترین اثر خویش را، که ترجمهای از ایلیاد هُمِر بهشعر عربی است و مقدمه و متن آن را به انجام رسانید. از آن پس، با مشارکت در فعالیتهای احزاب گوناگونی که در آن زمان شمارشان در کشورهای عربی بسرعت افزوده میشد، همّ خود را وقف سیاست کرد. در آغاز به عثمانیها با دیدة مساعد مینگریست، و این موجب شد که در 1326/ 1908، یعنی هنگامی که قانون اساسی به اجرا در آمد، از «ولایت» بیروت به نمایندگی مجلس عثمانی انتخاب و سپس در 1332/1913 به مقام وزیر کشاورزی و تجارت و صناعت منصوب شود. تغییری که در سیاست سلطان عبدالحمید دوم (حک : 1293ـ1327) پدید آمد و مخالفت سلیمان با ورود عثمانی به صحنة جنگ جهانی اول بر ضد متفقین، او را ناگزیر ساخت تا از کار دولت کناره گیرد و استانبول را ترک گوید و نخست (1332ـ1337/ 1914ـ1919) در سویس، سپس (1298ـ 1303ش/ 1919ـ1924) در مصر، و عاقبت در نیویورک در تبعید به سر برد. وی، پس از یک سال اقامت در نیویورک، در حالی که بکلی نابینا شده بود، درگذشت.تألیفات سلیمان چندان زیاد نیست، و با حجم آثار بطرس یا سلیم برابری نمیکند، اما آثار وی در پرورشسلیمانبن خطار بستانی آمال و دیدگاههای آزادیخواهانة اقوام عرب نسبت به حکومت عثمانی تأثیری عمیق بخشید. گذشته از ترجمة منظومة ایلیاد ، استقصای او در مقدمهای که بر این ترجمه نوشته نشاندهندة آشنایی وی با زبانهای یونانی و لاتینی و منابع جدید است. در عِبرة و ذکری' یا در الدّولة العثمانیة قبل الدستور و بعده ، که در 1326/1908 در مصر منتشر شد، سلیمان آرای خود را در باب شیوههای گوناگون حکومت، آزادی، استبداد، و وسایل بهرهبرداری از امکانات خلافت عثمانی، و همچنین راه و روشهای گوناگونی که باید برای نوسازی کشور اختیار کرد، بهروشنی و صراحت ابراز داشته است. از دیگر آثار اوست: تاریخ العرب و کتابی با عنوان ) خاطرات ( به زبان انگلیسی. در جنگ داخلی لبنان (1395ـ 1396/ 1975ـ1976)، خانة زادگاه سلیمان و کتابخانة او غارت و ویران شد.منابع: جرجی نقولا باز، سلیمانالبستانی، بیروت ] بیتا. [ ؛ فؤاد افرام بستانی، الروائع، ش44ـ46؛ میخائیلصَوایا، سلیمانالبستانی والیاذة هومیروس، بیروت1948؛ جورج غریب، سلیمانالبستانی فیمقدمةالالیاذة، بیروت ] 1966؟ [ ؛ جوزف هاشم، سلیمانالبستانی والالیاذة، بیروت1960؛A. Hamori, "Reality and convention in book six of Busta n 's `Iliad'", Jss , xx (1978), 95-101;نیز رجوع کنید به سایر مؤلفین مذکور در مقالات مربوط بهبستانیها.8) ودیع بستانی (1265ـ1333ش/1886ـ1954)، در قریة دبّیّه متولد شد، در مدرسة امریکایی سوقالغرب و سپس دانشگاه امریکایی بیروت درس خواند و در 1325/1907 به اخذ دانشنامة لیسانس از آن دانشگاه موفق شد. تنوّع فعالیتهای او حیرتآور است. با پیروی از اسلافش، کوشش خود را صرفِ ادبیات و سیاحت و سفر به عربستان و بخصوص به یمن (در1327/1909) و خاور دور (در 1330/1912) کرد. در سفر به خاور دور با تاگور آشنا شد. به مصر بازگشت، و سپس، بعد از 1335/1917، در دستگاههای اداری سرزمین فلسطین، که در آن زمان تحت قیمومت دولت بریتانیابود، به مقامهای مهمی رسید. در 1332ش/1953، حیفا را ترک گفت تا به موطن خویش بازگردد و هم در آنجا بود که سال آخر زندگیش را سپری کرد. ودیع با همة کوششهایی که برای پاسداری از هویّت عربی فلسطین میشد، همکاری میکرد. وی کتابهای هندی یا غربی بسیاری را از انگلیسی ترجمه کرده است. ترجمة آثار برجستة لرد آویبوری از جمله ) لذّات زندگی ( (خرطوم1904)، ) معنای زندگی ( (بیروت 1909)، ) ثمرات زندگی ( (قاهره 1910) و ) زیباییهای طبیعت ( (قاهره 1913)، به زبان عربی، از ترجمههای مهم اوست. همچنین وی رباعیات خیام را به عربی برگرداند (قاهره 1912) و برخی از اشعار تاگور را ترجمه و منتشر کرد (قاهره 1917). مهمترین و موفقترین کار او ترجمة حماسة مهابهاراته از زبان سنسکریت (بیروت 1952) و همچنین ترجمة آثار حماسی یا نیمهحماسی دیگری از سرزمین باستانی هند است.آثار عمدة ودیع، جز ترجمههایش، عبارتاند از: رباعیات الحرب ، (دیوان اشعار، ژوهانسبورگ 1915)؛ الانتداب الفلسطینی باطل و محال (بیروت 1936)؛ دیوان شعر کبیر سماءالفلسطینیات (بیروت 1946)؛ و رباعیات ابوالعلاء معری (دستنویس).منابع: ادهم آلجُندی، اعلامالادب والفن ، ج2، ص263ـ265؛ م.بستانی، السلسبیل ، جونیه 1968، ص189ـ196؛ همو، کوثرالنفوس ، ص362ـ375؛ یوسف اسعد داغر، مصادرالدراسةالادبیة ، ج2، ص196ـ199؛ خیرالدین زرکلی، الاعلام ، بیروت 1986، ج8، ص113؛ یوسف الیان سرکیس، معجمالمطبوعاتالعربیة والمعربة ، قاهره 1346/1928، ج1، ستون561ـ562؛ لویس شیخو، تاریخالا´دابالعربیة ، بیروت 1926، ص166؛ عمررضا کحاله، معجمالمؤلفین ، بیروت ] تاریخ مقدمه 1376 [ ، ج13، ص163.