بَساسیری ، ابوالحارث ارسلان مظفر یکی از سران برجستة نظامی در اواخر حکومت آل بویه. او در اصل بردهای ترک بود و نسبت بساسیری (فساسیری) وی از نام نخستین اربابش گرفته شده، که از مردم «بسا» (فسا)ی فارس بوده است. او مولای (غلام) بهاءالدوله بود، و بعدها به عالیترین درجات ارتقا یافت. اخبار بساسیری فقط از زمان پادشاهی جلالالدوله (416ـ435)، در پیکارهایی که پادشاه با خواهرزادهاش ابوکالیجار و عُقَیلیان موصل میکرده، به ما رسیده است. در دورة پادشاهی المَلِکالرحیم * خسرو فیروز (440ـ447) که دورة نابسامانیهای پیاپی ناشی از بیانضباطی سپاهیان ترک بغداد، کشاکش میان سنّیان و شیعیان در پایتخت خلافت، مطامع عُقَیلیان و آلبویه برای دست یافتن به تاج و تخت، غارتگریهای قبایل تازی و کُرد، و سرانجام مداخلة طغرل بیگ، سلطان سلجوقی، در امور بینالنهرین بود، بساسیری تأثیر بسزایی داشت (برای مثال در 441 «انبار» را از قِرواش عُقیلی گرفت،و در 444 «بصره» را از برادر الملکالرحیم ستاند، در 445 برضد راهزنان عرب و کُرد در «بوازیج» اقدام کرد، و «دُبَیس» شیعی مَزْیَدی را که در جامعان ـ بعدها حلّه ـ گرفتار حملة بنیخَفاجه شده بود، یاری نمود)؛ ولی در 446 از عهدة فرونشاندن شورش ترکان بغداد برنیامد. این شورش، غارت و قحطی و هجوم سپاهیان قُریش عُقیلی موصلی به «بَرَدان»را در پی داشت که در طی آن شتران و اسبان را از اصطبلهای وی ربودند. در شعبان همان سال، قریش، انبار را که تیول بساسیری بود باز پس گرفت، و با بُریدن از آلبویه، به نام طغرل بیگ خطبه خواند.بساسیری در بغداد حریفی نیرومند داشت. وی رئیسالرؤسا ابنمُسلمه وزیر خلیفه بود که با پیشبینی پایان کار آلبویه، با طغرلبیگ مناسباتی صمیمانه بر قرار کرده بود، زیرا در 446 که نزاع سرداران ترک با خلیفه و اطرافیان وی بالا گرفت، بساسیری او را به فراخواندن غُزهای طغرل، که از 444 در حلوان به سر میبردند، متهم کرد. این وزیر، بساسیری را از اقدام بر ضد حامیان قریش که به بغداد آمده بودند، بازداشت. وی نیز بتلافی، یکی از کشتیهای وزیر را توقیف کرد، از پرداخت مواجب ماهانه به خلیفه و وزیر سر باز زد، و در ذیحجة 446، انبار را بزور باز گرفت، و نیز در مراجعت به بغداد، از ادای احترام به خلیفه خودداری کرد.بساسیری، احتمالاً در این زمان نیز تمایلات شیعی داشته است. در 447 هنگام تظاهرات افراطیان سُنّی در بغداد، بیگمان به تحریک ابنمسلمه، یک کشتی حامل شراب برای بساسیری که در آن وقت همراه با الملکالرحیم در «واسط» به سر میبرد، توقیف و کوزههای شراب شکسته شد. بساسیری با اعلام اینکه محموله متعلق به یک مسیحی بوده، فتوا گرفت که شکستن کوزهها غیر قانونی بوده است. از آن پس، وزیر بر آن شد که بساسیری را نزد ترکان سپاه و خلیفه قائم بد نام کند، و وی را متهم ساخت که با مستنصر، خلیفة فاطمی، ارتباط دارد. او ترکان را واداشت که خانهاش را در بغداد غارت کنند و به آتش بکشند و به امیر آلبویه دستور داد که بساسیری را از خود براند. در این حال، سپاه طغرل بیگ که قصد خود را برای حج و پیشرفت در خاک شام و مصر برای خلع خلیفة فاطمی اعلام کرده بود، به نزدیک بغداد رسید. الملکالرحیم دیگر بار روی به بغداد آورد، ولی بساسیری به نزد خویشاوندش دُبَیس مَزْیَدی رفت. ترکان بغداد که فریب وزیر را خورده بودند، از عزیمت وی متأسف شدند. خلیفه، وزیر او، و الملکالرحیم حضور طغرل را پذیرفتند، و روز جمعه 22 رمضان 447 نام وی را در خطبه خواندند، و او سه روز بعد با تشریفات رسمی وارد پایتخت شد. لاکن دیری نپایید که ناسازگاری میان اهالی و ترکان غز بالا گرفت. طغرل، الملکالرحیم را مسئول چپاولهایی که متعاقباً پیش آمد دانست و در 30 رمضان او را توقیف کرد.به فرمان طغرل، دبیس مجبور به بریدن از بساسیری شد و او نیز ناچار به رَحبَه، در کرانة فرات، رفت. بساسیری به مستنصر نامه نوشت و از وی خواست که او را در قاهره بپذیرد. یازوری * ، وزیر خلیفة فاطمی، موافق نبود، اما خلیفة فاطمی درخواست کمکِ وی را پذیرفت تا بغداد را به نام او فتح کند و سلجوقیان را از پیشرفت در خاک شام و مصر بازدارد. خلیفه حکمرانی رحبه را بدو سپرد و پانصد هزار دینار خلعتهایی با همان ارزش، پانصد اسب، ده هزار کمان، هزار شمشیر، و تیرها و نیزههای بسیار برای او فرستاد.المؤید فیالدین شیرازی ـ داعی فاطمی که ظاهراً محرک اصلی شورش به شمار میرفت، و برای آن کار از جانب خلیفه اختیار تام داشت ـ در شرح زندگی خود مینویسد که بساسیری در تماس با مستنصر پیشقدم نشده بود، بلکه مؤید پیش از رسیدن طغرل به بغداد به وی نامه نوشته، ولی نامهها پس از ورود سلجوقیان به شهر، به دست وی رسیده است و این مؤید بوده است که پول و تدارکات را از قاهره برای بساسیری در رحبه، و نیز فرمان خلیفة فاطمی را، مبنی بر اعطای خلعت، بدو رسانده است.سال 448 را، به گواهیِ نامههای متعدد مؤید به امیران عراق و جزیره، برای جلب آنان به سوی فاطمیان، میتوان سال تبلیغات وسیع این سلسله نامید. تجاوزات غزها، سبب توفیق وی شد. در واسط و دیگر جاهای عراق، به نام خلیفه مستنصر خطبه خواندند، و دبیس که ناگزیر بود در حق طغرل نیز چنین کند، به سوی اتحاد با بساسیری گرایید. بساسیری نیز با استفاده از عربهای بدوی و ترکان بغدادی که طغرل تار و مارشان کرده بود، به همراهی دبیس با تعداد کثیری سپاه به ناحیة «سنجار» رفت و شکستی سخت بر لشکریان سلجوقی به فرماندهی «قُتُلمُش»، پسر عم طغرل، و متحد وی، قریش موصلی وارد کرد. قتلمش به آذربایجان گریخت، قریش زخمی و اسیر شد (29 شوال 448) و پس از آن با بساسیری متحد گردید. بساسیری در این وقت تا موصل پیش رفت و خلیفة فاطمی در آنجا به رسمیت شناخته شد.طغرل اندکی بعد واکنش نشان داد. او در دهم ذیقعدة 448، بغداد را ترک کرد و پس از آنکه نیروهای امدادی از ایران به یاری او رسید، بر موصل تاخت و آنجا را گرفت و آنگاه روی به نصیبین آورد. دبیس و قریش با وی متحد شدند، اما بساسیری همراه با ترکان بغدادی و گروهی عُقَیلی به رحبه بازگشت. ولی پس از آمدن ابراهیم ینّال، برادر سلطان که بشدت از تازیان نفرت داشت، قریش از نو به بساسیری پیوست. در همان حال، دبیس از طریق رحبه به جامعان بازگشت. سلطان طغرل، پس از آنکه خشم خود را به تلافی وقایع سال 448، بر مردم سنجار فروبارید و ینّال را بر موصل گمارد، به بغداد بازگشت و در آنجا با استقبال رسمی خلیفه مواجه شد و از وی لقب سلطان شرق و غرب گرفت (26 ذیقعدة 449).ابراهیم ینال، که به سلطنت چشم داشت، با بساسیری تماس بر قرار کرد و نزد مؤید داعی که به حلب بازگشته بود، فرستادهای گسیل داشت، و با این چشمداشت که پشتیبانی فاطمیان را در گرفتن سلطنت از برادرش به دست آورد، وعده داد که به نام فاطمیان خطبه خواهد خواند. وی موصل را که بساسیری و قریش بدان باز گشته بودند، ترک گفت. بساسیری پس از گرفتن ارگ آنجا، که چهار ماه مقاومت کرده بود، به رحبه بازگشت، لاکن طغرل موصل را از نو فتح و نصیبین را تسخیر کرد. در حالی که به نوشته مؤید در شرح حال خود، بساسیری که بیگمان هراسناک شده بود، در همین ایام به سوی دمشق رفت. پس از آن ینال سر به شورش برداشت و به سوی جبال شتافت. طغرل، در 15 رمضان 450 نصیبین را ترک کرد و به تعقیب او پرداخت.در این زمان، که عراق مدتی از سلجوقیان رهایی یافته بود، در راه بازگشت و حملة متقابل بساسیری مانعی نبود. بزودی خبر ورود او به هیت و سپس به انبار رسید. خلیفه قائم در اتخاذ موضع مناسب مردد بود و علیرغم پیشنهاد دبیس مزیدی که به او پناه میداد، به امید آنکه قادر به مقاومت خواهد بود، در بغداد ماند. در 8 ذیقعدة 450، بساسیری همراه چهارصد سوار کمساز و برگ، به اتفاق قریش، در رأس بیش از دویست جنگجو، وارد قسمت غربی بغداد شد. در روز جمعه 13 ذیقعدة 450، بانگ اذان شیعی برخاست و در مسجد منصور به نام فاطمیان خطبه خوانده شد. آنگاه دوباره پلی از قایق استوار کردند. بساسیری از رود گذشت، و در 20 ذیقعده، نام خلیفه مستنصر در مسجد رُصافه اعلان شد. خلیفه قائم کوشک خود را مستحکم ساخت، اما بساسیری نه تنها شیعیان کَرخ را در کنار خود داشت، بلکه شماری بزرگ از سنیان نیز که از غزها بیزار بودند و به غنایم طمع داشتند با وی بودند. بساسیری پس از آنکه گروهی از هاشمیان و خواجگان قصر را، که وزیر آنان را به جنگیدن تشویق میکرد، در نزدیکی میدان اسبدوانی شکست داد، روز اول ذیحجة 450 به کاخ حمله برد و از بابالنوبی وارد «حریم» شد. خلیفه که میدید شکست خورده است، همراه با وزیرش به قریش پناه برد، و او آنها را نجات داد، و در این حال کاخ تاراج شد. بساسیری نشانههای خلافت یعنی مندیل، ردا، و شُبّاک (=پردة توری) را بر گرفت و آنها را به عنوان غنیمت به قاهره فرستاد. آنگاه در 10 ذیحجة 450 عید اضحی را رسماً با درفشهای مصری در مصلّی برگزار کرد. قریش خلیفه را در ] پناهگاه [ حَدیثه در عانه نزد پسر عم خود، مُهارِش گذاشته بود. بساسیری با ماندن خلیفه نزد قریش موافقت کرد، اما مصرانه خواست که دشمن وی، ابنمُسلمة * وزیر، به وی تسلیم شود. آنگاه، پس از آنکه او را به گونهای خفتبار در انظار آورد، در 29 ذیحجة 450، به وضعی وحشتناک به قتل رساند. سپس بساسیری واسط و بصره را تصرف کرد، اما نتوانست خوزستان را به فرمان فاطمیان در آورد. لاکن در واقع قاهره بساسیری را رها کرده بود. در آغاز به عملیات وی امید بسیار بسته بودند؛ مستنصر که انتظار داشت وی خلیفه قائم را اسیر کند و به نزد وی بفرستد، القصرالصغیر را در مغرب قاهره برای او آماده ساخت. و هنگامی که فهمید قائم به قریش تسلیم شده است بسیار رنجیده شد. بعلاوه، وزیر یازوری که میگفتند بر اثر حمایت از بساسیری اوضاع اقتصادی مصر را به تباهی کشانده است،مورد سرزنش قرار گرفت و برکنار، و سپس به مرگ محکوم شد. از جمادیالا´خرة 450 ابنمغربی، دبیر پیشین که در بغداد از چنگ بساسیری گریخته بود، وزارت یافت. وی نامة بساسیری را با چنان لحنی پاسخ گفت که دیگر انتظار پشتیبانی نداشته باشد. اما طغرل، که در جمادیالا´خرة 451 بر برادر خود پیروز شده بود و خود را برای بازگشت به بغداد آماده میکرد پیشنهاد کرد که بساسیری در بغداد بماند، مشروط بر آنکه به نام وی خطبه بخواند و سکه بزند و خلیفه قائم نیز به مسند خود بازگردد. در چنین صورتی، وی دیگر به عراق باز نخواهد گشت، و نیز از قریش خواست که بساسیری را در صورت استنکاف از قبول پیشنهاد او ترک گوید. بساسیری هم به نوبة خود در مذاکره با خلیفه کوشید تا او را به گسستن از سلجوقیان وادارد، اما توفیقی نیافت. قریش توجه وی را به ناسپاسی فاطمیان جلب کرد، و او را به عفو از سوی طغرل امیدوار ساخت، اما او این پیشنهاد را نپذیرفت، و طغرل به سوی بغداد رهسپار شد. مُهارش، به درخواست سلطان سلجوقی، خلیفه قائم را آزاد کرد، و او در 24 ذیقعدة 451 در نهروان به سلطان پیوست و روز بعد همراه وی به کاخ خود درآمد. قریش در این وقت بساسیری را رها کرده بود، و وی در 6 ذیقعده همراه خانوادهاش بغداد را به قصد کوفه ترک کرد، و شیعیان کرخ را در معرض کینخواهی سنّیان وانهاد. چیزی نگذشته بود که سواران طغرل به بساسیری که همراه دبیس بود رسیدند. دبیس که تازیانِ همراهش از درگیری خودداری کرده بودند، راه گریز پیش گرفت. بساسیری خود به نبرد شد و با تیری که بر اسب او آمد بر زمین افتاد. آنگاه، توسط ] کمشتکین [ دبیر عمیدالملک کُندُری * ، وزیر سلجوقی، در سَقیالفُرات نزدیک کوفه کشته شد (در 8 ذیحجة 451)، و سرش را نزد سلطان بردند.بدینسان، ماجرای بساسیری پایان یافت. وی به مدت یک سال فرمانروایی فاطمیان را در بغداد رسمیت بخشید. گویند که به فرمان او چهل بار در آنجا به نام فاطمیان خطبه خواندند. این دوره که در خلال آن فاطمیان و سلجوقیان هر یک از سویی، قصد کشورگشایی داشتند، به حقنمایی عباسیان که طغرل بیگ خود را قهرمان ] تحقق [ آن جلوه میداد، انجامید.منابع : ابناثیر، الکامل فی التاریخ ، چاپ تورنبرگ، لیدن1851ـ1876، ج9، ص425، 428، 432، 441، 443ـ451؛ ابنتغریبردی، النجوم الزاهرةفی ملوک مصر و القاهرة ، قاهره1348ـ 1358، ج5، ص2، 5ـ12، و فهرست؛ ابنخلدون، کتاب العبر و دیوان المبتدا و الخبر ، بولاق 1284، ج3، ص454ـ464، ج4، ص488ـ494؛ ابنخلکان، وفیات الاعیان ، بولاق1275، ج1، ص76؛ ابنصیرفی، الاشارة الی من نال الوزارة ، چاپ عبدالله مخلص، قاهره1924، ص69؛ ابنطقطقی، الفخری ، چاپ درنبور، ص394، 396ـ 398؛ ابنقلانسی، ذیل تاریخ دمشق ، ص81ـ90؛ فتحبن بنداری، کتاب تاریخ دولة آل سلجوق ، قاهره1318، ص12ـ17؛ حسن ابراهیم حسن، الفاطمیون فی مصر ، ص315؛ احمدبن علی خطیب بغدادی، تاریخ بغداد ، بیروت ] بیتا. [ ، ج9، ص399ـ404؛ سیرت المؤید فیالدین داعی الدعاة ، چاپ کامل حسین، 1949، مقدمه، ص16ـ17، 22ـ23، و فهرست؛ احمدبن علی مقریزی، کتاب المواعظ و الاعتبار بذکر الخطط و الا´ثار، المعروف بالخطط المقریزیة ، بولاق1270، چاپ افست قاهره ] بیتا. [ ، ج1، ص356، 439، 457؛ یاقوت حموی، معجمالبلدان ، چاپ ووستنفلد، لایپزیگ1866ـ1873، ج1، ص608، ج3، ص595، 892؛G. Hanotaux, ed. Histoire de la nation e ¨ gyptienne , vol, IV: L'Egypte arabe... 642-1517 , by G. Wiet, 232-239; Ibn ـ Ibr , The chronography of Gregory Abu'l - Faraj , 210, 213-215; Ibn Muyassar, Annales d'Egypte , 7-8, 10-11, 20; G. Le Strange, Baghdad during the Abbasid Caliphate , Oxford 1924, 36; idem, The lands of the Eastern Caliphate , Cambridge 1930, 106; Mدller, Der Islam im Morgen- und Abendland , I, 636, 639, II, 8I f.; Quatremإre, Mإmoires sur l'Egypte , I, 326 f.; Weil, Chalifen, III, 92-102; Ferdinand Wدstenfeld, Geschichte der Fat ¤ imiden chalifen , 238-248.