بُزَیع (بزیغ موذن) رجوع کنید به بزیغیهNNNNبَزیغیّه (یا بَزیعیّه)، پیروان بَزیغ (یا بَزیع) بن موسی. نام او در مقالات الاسلامیین اشعری و الفَرقُ بَینَالفِرَق بغدادی و البَدءُ والتّاریخ مقدسی، با «غ» و در کتب شیعه و ملل و نحل شهرستانی با «ع» آمده است. اشعری (ص12) بزیغیه را فرقة سوم از خطّابیّه * و فرقة هشتم از غالیه یا غُلات * خوانده است. به گفتة وی، اعتقادات این فرقه چنین است: 1)امام صادق علیهالسلام را خدا میدانند؛ 2)خدا بدان صورت که در امام صادق دیده میشود نیست، بلکه برای مردم به این صورت در آمده است (تَشَبَّهَ لِلنّاس) و یا امام صادق آن نیست که مردم میبینند بلکه برای مردم به این صورت در آمده است؛ 3)هر چه به دل آنها میرسد و میآید وحی است و همة مؤمنان چنیناند و از جانب خداوند به ایشان وحی میرسد، و برای این اعتقاد آیة 145 سورة آل عمران را دلیل آوردهاند: وَ ماکانَ لِنفسٍ اَن تَموتَ اِلاّ بِاذِنِ اللّه (برای هیچ کس مرگ نیست مگر به اذن خدا). شاید وجه استدلال این باشد که ظاهر آیة شریفه، مرگ را در اختیار انسان میگذارد و میگوید هیچ نفسی نباید بمیرد، مگر آنکه خداوند به او رخصت دهد و رخصت یا اجازهای که خداوند به انسان میدهد به صورت وحی است؛ و نیز میفرماید: وَ اِذ اَوحَیتُ اِلی الحوارییّنَ... (مائده: 111) که چون حواریون عیسی مؤمن بودند خداوند بر ایشان وحی کرده است؛ 4)معتقد بودند که در میان ایشان، کسانی از جبرئیل و میکائیل و محمد صلیاللّهعلیهوآلهوسلّم بهترند؛ 5)نیز معتقد بودند که کسی از ایشان نمیمیرد و اگر یکی از ایشان به مرحلة کمال عبادت رسید به عالم ملکوت میرود (تأویلی که از آیة «و ما کان لنفس ان تموت الا باذن اللّه» کردهاند این اعتقاد را تأیید میکند)؛ 6)مدعی بودند که مردگانِ خود را هر بامداد و شام میبینند.شهرستانی (ج1، ص300) بزیغیه (بزیعیه) را ذیل خطّابیه آورده و گفته است که عدهای پس از کشته شدن ابوالخطّاب، محمدبن ابی زینب الاسدی الاَجدَع، «بَزیع» را امام دانستند و گفتند که خداوند به صورت جعفربن محمد علیهالسلام بر مردم ظاهر شد. شهرستانی (ج1، ص300ـ301) این عقیده را که جعفربن محمد (یا خداوند) آن شخصِ محسوس مرئی نیست بلکه ظهور او در این صورت است به خودِ ابوالخطّاب نسبت میدهد.همین مطلب را نوبختی (ص43) نیز آورده است. مقدسی (ج5، ص130ـ131) شغل بزیغ را حائک (بافنده) گفته و افزوده است که بزیغ مدعی شد که به آسمان رفته و خداوند دستی بر سرش کشیده و آب در دهانش انداخته است و نیز مدعی شد که حکمت از دل او مانند قارچ از زمین میروید و علی علیهالسلام را دیده که بر دست راست خداوند نشسته است.بنابه روایاتی، حضرت صادق علیهالسلام بریغ را لعنت کرده و بنا به روایتی دیگر، پس از شنیدن خبر قتل بزیع، خدا را شکر کرده است (کشّی، ص305، و فهرست) این روایت، حضرت صادق علیهالسلام را از مُغیریّه، اصحاب مُغیرةبن سعید عِجْلی، خوانده است. در کافی روایتی با سندی قوی موجود است که براساس آن، حضرت به کسی که شنیده بود خود را نبیّ میداند، فرموده بود که اگر بار دیگر این ادعا را از او شنید وی را بکشد (کلینی، ج7، ص258).منابع : علیبن اسماعیل اشعری، کتاب مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلّین ، چاپ هلموت ریتر، ویسبادن1400/1980؛ عبدالقاهربن طاهر بغدادی، الفرق بین الفرق ، چاپ محمد محیالدین عبدالحمید، بیروت ] بیتا. [ ، ص248؛ محمدبن عبدالکریم شهرستانی، الملل و النحل ، چاپ احمد فهمی محمد، قاهره1367ـ1368/1948ـ1949، چاپ افست بیروت ] بیتا. [ ؛ محمدبن عمر کشی، اختیار معرفة الرجال ، ] تلخیص [ محمدبن حسن طوسی، چاپ حسن مصطفوی، مشهد 1348ش؛ محمدبن یعقوب کلینی، الکافی ، چاپ علیاکبر غفاری، بیروت 1401؛ مطهربن طاهر مقدسی، کتاب البَدءُ و التاریخ ، چاپ کلمان هوار، پاریس 1899ـ1919، چاپ افست تهران1962؛ حسنبن موسی نوبختی، فرق الشیعة ، چاپ محمد صادق آل بحرالعلوم، نجف1355/1936.