بُزْغُشی (بُرغُشی)، خواجه ابوالمظفّر محمدبن ابراهیم (متوفی ح 410)، از صاحبمنصبان دیوان سامانیان. بهگفتة ابونصر عُتْبی پس از کشته شدن ابونصربن ابیزید وزیر (ح 386ـ387) به دست غلامانش، امیر رضی نوحبن منصور * سامانی (حک:366ـ387)، به صوابدید امیر ناصرالدین ابومنصور سبکتکین غزنوی (حک:366ـ387)، وزارت را به او سپرد، و وی نیز در تمشیت امور لیاقت و کفایت بسیار نشان داد (ص144). پس از درگذشت امیر رضی (13 رجب 387)، امیر ابوالحارث منصوربن نوح * سامانی (حک:387ـ389) به سلطنت رسید و بزغشی نیز بر مسند وزارت همچنان پایدار ماند (همان، ص152)، اما زمام امور به دست امیر ابوالحسن «فایق»بن عبدالله (رومی / اندلسی) حاجب خاص (متوفی 389) سپرده شد (همان، ص156). ازینرو میان امیر ابوالحسن و ابوالمظفر خصومتی پدید آمد و ابوالمظفر از ترسِ فایق به امیر ابوالحارث پناه برد. فایق کس فرستاد و از سر تحکّم او را مطالبه کرد؛ امیر ابوالحارث جواب سخت داد و فایق از سرای امیر بیرون آمد و عزم دیار ترکان کرد. پس از میانجیگریِ مشایخ بخارا، امیر ابوالحارث رضایت داد، و ابوالمظفر را بنابه مصلحت وقت به جوزجان (گوزگانان) فرستادند (388) و وزارت را به ابوالقاسم عباسبن محمد برمکی (متوفی388 یا 389) سپردند (همان، ص168). بزغشی پس از برکناری از وزارت (که یک سال و اندی به طول انجامید) و تبعید به جوزجان، و چندی اقامت در آنجا، مدت سی سال ] حدود 390 تا حدود 420 [ به مطالعة کتب و تصنیف رسایل و افادة علم در نیشابور بهسر برد و از شغل دیوانی دوری گزید (ناصرالدین منشی کرمانی، ص39؛ نرشخی، حواشی رضوی، ص364).ابوالفضل بیهقی داستان کنارهگیری بزغشی را از وزارت، به گونهای نقل کرده و نوشته است که وی، چون افول دولت سامانیان را دید، حیلت ساخت تا از شغل دیوانی بگریزد، ازینرو تمارض کرد و به یکی از طبیبان سامانیان رشوه داد تا بیماری او را تصدیق کند. امیر سامانی نیز از او نومید شد و او به ملکی که در جوزجان خریده بود نقل مکان کرد. پس از انقراض دولت سامانیان، ملک خود را فروخت و به نیشابور رفت (ص357ـ 358).سعید نفیسی ابیات ثلاثة ابومنصور فوشنجی (مضراب الشعر) بخارایی را در تأسف بر زمان وزارت ابوعلی محمد بلعمی دانسته و گفته است که چون بزغشی آن مقام یافت «چندان در کار خویش زبون بود که بدخواهان بلعمی هم دوران وزارت او را افسوس میخوردند» (ص346). ولی این استنتاج با گفتههای یمینی و بیهقی دربارة بزغشی مغایرت دارد.با وصفی که بیهقی (ص358) از او کرده است ـ «ابوالمظفر را بهنیشابور دیدم در سنة اربعمائه ] 400 [ پیری سخت بشکوه، درازبالای و روی سرخ و موی سفید چون کافور...» ـ بعید مینماید که تاریخ درگذشت وی، چنانکه از اشارة ناصرالدین منشی کرمانی برمیآید، حدود 420 باشد.منابع: محمدبن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی ، چاپ غنی و فیاض، تهران 1324ش؛ محمدبن عبدالجبار عتبی، ترجمة تاریخ یمینی ، از ناصحبن ظفر جرفادقانی، چاپ جعفر شعار، تهران 1357ش؛ محمد قزوینی، یادداشتهای قزوینی ، چاپ ایرج افشار، تهران 1363ش، ج7، ص276ـ 277؛ ناصرالدین منشی کرمانی، نسائمالاسحار من لطائمالاخبار ، چاپ جلالالدین محدث اُرموی، تهران 1338ش؛ محمدبن جعفر نرشخی، تاریخ بخارا ، ترجمة ابونصر احمدبن محمدبن نصر قباوی، تلخیص محمدبن زفربن عمر، چاپ مدرس رضوی، تهران 1363ش، ص365؛ سعید نفیسی، محیط زندگی و احوال و اشعار رودکی ، تهران 1341ش.