بقایا ، در متون کهن و متأخر به معنای بدهی مالیاتی مردم و مترادف «باقی» و «بواقی». اصطلاحاتی مانند حاصل (بیهقی، ص 155، 157، 464؛ عتبی، ص 457)، کسور (قمی، ص30، 127؛ الدُستور ، ج 2، ص 24)، دیون ( الدُستور ، ج 2، ص 14، 17، 26)، نقصان (میرزا سمیعا، ص 6؛ قمی، ص 133؛ نصیری، ص 46) و حساب چندین ساله (بیهقی، ص350؛ کاشانی، ص 196) گاه به همین معنی به کار میرفته است. با این حال، گاه میان برخی از این واژهها با باقی تفاوتی وجود داشته است (مانند تفاوت میان «حاصل» و «باقی»رجوع کنید به خوارزمی، ص86).بقایا، همان گونه که از معنای عام آن بر میآید، تنها به نظام مالیاتی در دورة اسلامی منحصر نبوده، زیرا بر پایة گزارش طبری، پیش از اسلام نیز وجود داشته است. برای مثال، در دوران ساسانیان، برخی از پادشاهان در آغاز سلطنت خود، برای جلب رضایت عموم، بقایا را میبخشیدند (طبری، سلسلة اول، ص 157، 866، 1064؛ کریستنسن، ص 145). اما گاه برخی از این پادشاهان با مطالبة بقایا فشار زیادی بر مردم وارد میساختند (طبری، سلسلة اول، ص1041). بنابراین، تا آنجا که به تاریخ ایران پیش از اسلام مربوط میشود، علت به وجود آمدن آن را باید در ناتوانی مردم از پرداخت مالیات یا ناتوانی دولت از گردآوری آن باز جست که خود از حوادث طبیعی مانند سیل و زلزله، یا از هم گسیختگی امور در دورههای بحرانی ناشی میشد؛ حال آنکه در دورة اسلامی علت آن کاملاً متفاوت و دستِکم تا اندازهای متأثر از اعتقادات دینی بوده است ( رجوع کنید به ادامة مقاله).اگر چه به ضرسِ قاطع، نمیتوان گفت که در ایران پیش از اسلام چه واژهای به جای باقی به کار میرفته است، اما میتوان احتمال داد که این واژه ماندگان/ماندکان (فرهوشی، ص80، 452) و مانیذ/مانید (در جمع مکسر عربی: موانیذ/موانید) بوده که تا سدة چهارم هجری در میان مردم قم متداول بوده است (قمی، ص 29، 102؛جوالیقی، ص325).فتوحات سدههای نخستین اسلام، سرزمینهای وسیعی در اختیار حکومت اسلامی قرار داد که بخش عمدهای از آنها بهایران و روم شرقی تعلق داشت. رومیان خراج قلمرو خود را براساس گاهشماری قبطی و شامی میگرفتند، و در ایران مبنای محاسبة خراج، سال یزدگردی نامیده شده که هر دو شمسی بود. ایرانیان برای ثابت نگه داشتن مبدأ سال، در هر چهار سال یک روز را کبیسه میکردند و رومیان در هر 120 سال یک ماه را (متز، ج 1، ص 132ـ133؛ قس قلقشندی، ج 13، ص 56). به این ترتیب، در ایران نوروز مبدأ محاسبة خراج بود، اما با فتوحات اسلام این نظام به هم خورد، زیرا مبنای گاهشماریِ مسلمانان سال قمری بود که تدریج تفاوت فاحشی با سال شمسی پیدا میکرد، تا جایی که خراج آغاز هر سال اسماًبه سال قبل منسوبمیشد (قمی، ص 145؛ قلقشندی، ج 13، ص 57، 69). قلقشندی فصلی از کتاب خود را بهشرح این مسئله و کلات ناشی از آن اختصاص داده است (ج 13، ص 54 ـ 79). به این ترتیب، اغلب در موعد خراج، کشاورزانو زمینداران هنوز محصول را برداشت نکرده بودند و در نتیجه توانایی پرداخت خراج را نداشتند. این اختلاف در شهرهای بزرگ که به کشاورزی وابسته نبود، اهمیت چندانی نداشت،اما در مناطقی که زندگی اهالی اساساً برمبنای کشاورزیبود، دشواری بزرگی پدید میآورد. این وضع، سازمان اداری خلافت را با دشواریهای زودرس روبرو کرد که نمونهای از آنهارا در دوران عمربن خطاب، خلیفة دوم (حک :13ـ23) میتوان دید. به نوشتة مقریزی، خلیفة دوم در نامهای عمروعاص والی مصر را به تأخیر در ارسال خراج متهم کرد. وی در پاسخ، به مهلت خواستن مردم تا رسیدن محصول اشاره کرد و نوشت: «نخواستم مردم را وادار به فروش چیزی کنم که خود به آن نیازمندند.» (مقریزی، ج 1، ص 78ـ79). در دوران امویان و عباسیان نیز با تقاضاهای مکرر مردم برای بهتأخیر انداختن نوروز روبرو میشویم (قلقشندی، ج 13، ص56). اما خلفا که میترسیدند چنین کاری مصداق آیة «اِنَّما النَّسییُ زیادةٌ فی الکُفر» (توبه: 37) باشد، از آن خودداری کردند. پس عجیب نیست که تنها دو خلیفة عباسی به چنین کاری تن در دادند؛ یکی متوکل که قبل از اقدام کشته شد (قلقشندی، ج 13، ص 55ـ57)، دیگری معتضد که فرمان داد کتابچهای برای عقب انداختن نوروز نوشته شود و براین اساس عید آن سال را نوروز معتضدی نامیدند (قلقشندی، ج 13، ص 56ـ57؛ قمی، ص 146؛ گردیزی، ص 80).در آغاز خلافت عباسیان، مسئلة خراج سالهای قبل یا بقایا، مسئلهای فقهی شده بود. ابوحنیفه گرفتن خراج سالهای قبل را جایز نمیدانست (فضلاللهبنروزبهان، ص 287)، اما قاضی ابویوسف در کتاب الخراج که آن را به خواست هارونالرشید (حک :170ـ193) نوشت، بر آن بود که باید خراج سالهای قبل را گرفت (ابویوسف قاضی، ص 15، 84؛ نیز رجوع کنید به فضلالله بن روزبهان، همانجا). اگرچه در این کتاب از اصطلاح بقایا یا باقی نشانی نمیتوان یافت، اما ماجرای سال 181 قم، که گزارش آن در مآخذ دیگر آمده است، بروشنی نشان میدهد که این اصطلاح میبایست در آن دوران به کار رفته باشد (قمی، ص 29ـ31؛ دینوری، ص390). بنابراین، میتوان احتمال داد که اقدام هارونالرشید برای مطالبة بقایای 51 سالِ مردم قم (132ـ181) مبتنی بر نظر قاضی ابویوسف بوده است. این موضوع گذشته از جنبة اقتصادی آن همواره یکی از اهرمهای سیاسی ـ تبلیغاتی حاکمان جدید در تثبیت موقعیت خویش بود و به همین دلیل است که به عنوان مثال، در مغرب قرن چهارم، ابوالفتح منصور (از خاندان بنیزیری: 362ـ563) بقایای سال 382 را به مردم میبخشد (ابنعذاری،ج 1، ص 246؛ هاپکینز، ص 100).رویدادهای بعد، تحول ظریف و مهمی در معنای بقایا پدید آوردند که در واقع از روند تکوین سلسله مراتب فئودالی سرچشمه میگرفت. بر اثر این روند، که در ایران از قرن پنجم آغاز گشت، معنای واژة باقی از بدهی مردم به بدهی حکمرانان یامقاطعان ولایات تغییر یافت. هر چند سابقة این معنا را پیشتر نیز میتوان یافت، مثلاً هنگام فتح مصر، عواید اراضی به مزایده گذاشته شد و به مدت چهار سال به مُتقبِّلین (کسانی که اراضی را در ازای پرداخت خراج در اختیار میگرفتند) واگذار شد. اما پرداخت این خراج همیشه به تأخیر میافتاد. مقریزی این مبالغ عقبافتاده را نیز «بواقی» و گاه «باقیالدوله» خوانده است (ج 1، ص 82، 83، 86، 107).در سدههای پنجم و ششم، برخی از سلسلهها، گاه امکانات مالی وسیعی در اختیار دولتمردان بویژه وزیران، قرار میدادند و سپس به بهانة شکایات مکرر مردم اموال این افراد را به عنوان بقایا مصادره میکردند (عتبی، ص 306، 329، 345، 457). اما در سدههای دیگر مواردی وجود دارد که وزیران نیز مردم را با طلب بقایا تحت فشار قرار میدادند (روملو، ج 11، ص 309). به همین دلیل، گاه والیان حکومتی برای رهایی مؤدیانِ مالیات ـ اعم از متصدیان گردآوری مالیات و مردم ـ دفاتر مالیاتی را میسوزاندند (جهشیاری، ص 191؛ آقسرائی، ص 37). بنا بر عتبةالکتبه ، در دوران سلاجقه، گاه بقایا جزو ارزاق سادات به شمار میرفته است (منتجبالدین بدیع، ص 47). در دورة سلاجقة روم نیز «بقایا خراج» و «باقی» به کار رفته است (ابنبیبی، ص 66ـ68). برخی از منابع بقایای دورة مغول را با مالیاتهای اضافی یا زواید یکی دانستهاند (رجبزاده، ص 145). اما با آنکه بقایا دستاویزی برای مطالبات مالی مکرر از مردم شده بود، نمیتوان آن را در ردیف مالیاتهای اخیر قرار داد. دردوران مغول، به سبب وقفهای که در تکامل مالکیت فئودالی پیش آمده بود (پطروشفسکی، ج 1، ص 119)، بقایا گاه بهبدهی متولیان و متصرفان اراضی و گاه بهبدهی مردم اطلاق میشده است (جوینی، ج 2، ص 274؛ شمس منشی، ج 2، ص 212؛ پطروشفسکی، ج 2، ص 669، 682). در این دوره، واژة بقایا به معنای بخشِ وصول نشدة قُپچُور (مالیات دام و گاهی هم خراج) به کار رفته است (رشیدالدین فضلالله، 1358، ص 247؛ همو، 1362، ج 2، ص 1027).در کنار اصطلاح باقی، صطلاحاتی چون «عجز»، «اضافت» و «تکمله» به کار رفته است. بنا بر منابع، عجز به معنای«مالی که تحصیل آن متعذر باشد» به کار میرفته (شمسالدین آملی، ج 1، ص 328؛ نیز رجوع کنید به مقریزی، ج 1، ص 77) و مراد از اضافت، مالی بیش از مبلغ مقرر بوده (شمسالدین آملی، ج 1، ص 320) و تکمله بهمفهوم تکمیل مالیات با سرشکن کردن باقی آن بر بقیة افراد به کار میرفته است (صابی،ص 68). بنابراین، عبارت «عجز به باقی آوردند» بسیار رایج،و به معنای ناتوانی مردم از پرداخت خراج به سبب حوادث طبیعی بود (عتبی، ص 338؛ شمس منشی، ج 1، جزء دوم، ص 472). بهگفتة شمسالدین آملی (ج 1، ص 313) و مازندرانی (ص 46) هنگامی که «جمع از خرج زیاده» بود، شکی وجود نداشت که بر عامل چیزی «باقی» است و «بیرون از باقی با عامل مطالبتی» نبود. همچنین مازندرانی فصلی از کتاب خود را بهبحث دربارة «باقی و زیاده» اختصاص داده است (ص43ـ51). در عصر ممالیک (648ـ 923) واژة باقی به بازماندة مالیات مُقطِعان «اقطاع استغلال» اطلاق میشد (قلقشندی، ج 13، ص 117).بر پایة منابع، به نظر میرسد که بقایا بیشتر به جنس پرداخت میشده تا نقد، اما در منابع متأخرتر، به جنسی و نقدی بودن بقایا تصریح شده است (میرزا سمیعا، ص 36؛ احمد میرزا قاجار، ص 98، 163؛ سیاق معیشت در عصر قاجار ، ج2، ص317، 381). متصدیان وصول آن دارای مناصبی مانند عامل، محصل، مستوفی و جهبذ بودند، اما نخستین منصب مستقلی که با بقایا سروکار داشت در دورة صفوی دیده میشود. در این دوران گاه از بقایا به «باقیِ دیوان» تعبیر شده است (منجم یزدی، ص94). منصب «نویسندة بقایا» (میرزا سمیعا، ص 62) یا «مستوفی بقایا» بسیار معتبر بود و صاحب این منصب موظف بود که باقی مالیات یا اموال دیوانی سالهای گذشته را از رعایا و ضابطان و مستأجران دریافت کند؛ و این موارد نشاندهندة گسترش حوزة مسئولیتهای وی است (نصیری، ص 62). همچنین «مستوفیان» ممالک موظف بودند «بقایای ممالک» را براساس «دفتر بقایا» محاسبه کنند و بهنظر «مستوفی بقایا» برسانند (اسکندر منشی، ج2، ص1013). از ده مستوفی این دوران، دو تن مستوفی بقایا بودند و گاه مستوفی بقایا به مستوفیالممالک ارتقا مییافت (همان، ج 1، ص 162، 206). اما سوءاستفادة حاکمان ولایات چند بار به حذف و برقراری و سرانجام حذف این منصب انجامید (نصیری، همانجا) و دیگر نشانی از آن نمییابیم؛ چه در دورة نادر هرگاه که مأموران مالی و حاکمان ولایات نمیتوانستند همة مالیاتها را جمع کنند خود ملزم به پرداخت کسری میشدند (آرونوا و اشرافیان، ص 292)، ازینرو محصلان برای گرفتن این باقی گسیل میشدند (کلانتر، ص 20، 26ـ27). در دوران قاجار، گسترش تشکیلات اداری کشور از یک سو و گسترش هر چه بیشتر معنای باقی یا بقایا از سوی دیگر، به تشکیل «وزارت بقایا» و منصب «وزیر بقایا» انجامید. در این دوران، به کسری هر نوع مالیاتی باقی یا بقایا اطلاق میشد («بقایای مالیاتی شرکت سهامی قالی بافی»، سند ش فیش 00130008، محل در آرشیو سازمان اسناد ملی ایران ، 103ب ا آ آ ا، ش 240000856، و نمونههای بسیار دیگر؛ مجموعة اسناد و مدارک فرخخان امینالدوله ، ج 5، ص 268؛ و نیز منابع دیگر همین مقاله). به نظر میرسد که در دوران قاجار، پیش از عنوان «وزیر بقایا» (مظفرالدین قاجار، ج 1، ص 10، 265؛ سپهر، ص 253؛ امینالدوله، ص 12؛ نظامالسلطنه مافی، ج 1، ص 257؛ اعتمادالسلطنه، 1363ش، ص 320، 381؛ صدیقالممالک، ص 263، 339، 385، 392؛ اعتمادالسلطنه، 1363ـ1367ش، ج3، ص2045؛ مستوفی، ج 1، ص 370، 428، 489، ج 2، ص 23) عنوان «امین بقایا» (صدیقالممالک، ص325، 343، 362؛ سدیدالسلطنه، ص139،140) به کار میرفته که بعدها سِمت زیردست وزیر بقایا را پیدا کرده است. تعبیر «معتمد بقایا» نیز در همین دوران بهکار رفته است (نظامالسلطنه مافی، ج1، ص282، 284). شغل اصلی وزیر بقایا به گفتة مستوفی «گذراندن حساب صاحبجمعان و احیاناً وصول بقایای آنها» یعنی «باقیدار»ها ( سیاق معیشت در عصر قاجار ، ج 2، ص 357، 396؛ قس دهخدا، ذیل «باقی») بود؛ بنابراین، «مدعیالعموم دولت» به شمار میرفت. در آغاز، متصدی این منصب را «داروغة دفتر استیفا» لقب داده بودند که وظایف خود را به کمک فرّاشانی چند اجرا میکرد (مستوفی، ج1، ص 370، پانویس 1). امین بقایا و وزیر بقایا زیر نظر وزیر دفتر (متصدی دفتر جمع و خرج) کار میکردند. از «دستورالعمل»ها (کتابچهای شامل مجموعة مقررات مالیاتی سالانة حاکمان ولایات) بعد از جمع و خرج اولیه مبلغی با عنوان «باقی دستورالعمل» میماند که میبایست صرف هزینههای محلی ـ مربوط به ولایت ـ میشد. سپس جمع و خرج دیگری صورت میگرفت که مبلغ باقیمانده را «باقی تحت دستورالعمل» یا «باقی تحت کتابچة دستورالعمل» مینامیدند (مستوفی، ج 1، ص 422، 434) و موارد مصرف این باقی، هزینههای فوقالعادة بیوتات سلطنتی، و گاه احداث ساختمانی تازه و یا مخارج فوقالعادة دولتی بود (مستوفی، ج1، ص 394، 422). به همین سبب، بخشی از خزانة مالیات را «خزانة بقایای مالیاتهای کشور» مینامیدند. عواید این خزانه از باقی دستورالعملهای حاکمان و باقی مالیاتی دیگر سازمانهای کشور به دست میآمد و در واقع حکم بودجه را داشت (مستوفی، ج 1، ص 12، 393، ج 3، ص 479). «وزارت بقایا و محاسبات» به عنوان یکی از وزارتخانهها و اداراتدولتی (سپهر، ص 45) هر هفته جلسهای با عنوان «مجلس وزارت بقایا» تشکیل میداد و به برخی عرایض وزارت رسیدگی میکرد (اعتمادالسلطنه، 1363ـ1367ش، ج 3، ص 2100، 2045؛ صدیقالممالک، ص 229). نام اعضای این وزارت گاهدر برخی منابع ذکر شده است (اعتمادالسلطنه، 1363 ش، ص 50).اژة باقی در همین دوران در نظام مالیاتی دولت عثمانینیز دیده میشود و کتاب دستور که مجموعة آییننامة مالی اداری دولت عثمانی است، در مادة 33 به «دفاتر خلاصات شهریه و دفترِ عموم محاسبات» سال اشاره کرده و نقصانین مالیاتها را «باقی» نامیده است ( الدُستور ، ج2، ص 9،نیز رجوع کنید به ص 14، 17ـ18، 21). در اواخر دورة قاجار، باقییل مالیاتهای مستقیم ثبت میشد. این واژه بر پایة شواهد موجود تا 1353 ش در قانون مالیاتها به کار رفته است ( (رجوع کنید به ایران. قوانین واحکام، 1354 ش، ص 296ـ 515؛ همو، 1353 ش، ص187)؛ اما در قانون مالیاتهای 1373 ش نشانی از آن دیده نمیشود و واژة بدهی جایگزین آن شده است (همو، 1373 ش، ص 155).منابع: علاوه بر قرآن؛ م. ر. آرونوا و ک. ز. اشرافیان، دولت نادرشاه افشار ، ترجمة حمید امین، تهران 1356 ش؛ محمودبن محمد آقسرائی، تاریخ سلاجقه ، یا، مسامرة الاخبار و مسایرة الاخبار ، چاپ عثمان توران، تهران 1362 ش؛ ابنبیبی، سلجوقنامه، یا، الاوامر العلائیه فیالامور العلانیه ، چاپ محمد جواد مشکور، تبریز 1350 ش؛ ابن عذاری، البیان المغرب فیاخبار اندلس والمغرب ، چاپ کولن و پرووانسال، بیروت 1400/1980؛ یعقوببنابراهیم ابویوسف قاضی، کتاب الخراج ، بیروت 1399/1979؛ احمد میرزا قاجار، تاریخ عضدی ، چاپ عبدالحسین نوایی، تهران 1355 ش؛ اسکندر منشی، تاریخ عالمآرای عباسی ، تهران 1350 ش؛ محمدحسنبن علی اعتمادالسلطنه، تاریخ منتظم ناصری ، چاپ محمداسماعیل رضوانی، تهران 1363ـ1367 ش؛ همو، المآثرالا´ثار ، در چهل سال تاریخ ایران ، چاپ ایرج افشار، ج 1، تهران 1363 ش؛ علیبنمحمد امینالدوله، سفرنامة امینالدّوله ، با مقدمة علی امینی، چاپ اسلام کاظمیه، تهران 1354 ش؛ ایران. قوانین و احکام، قانون مالیاتهای مستقیم ، تهران 1353 ش؛ همو، قانون مالیاتهای مستقیم 1373، تدوین غلامرضا حجتی اشرفی، تهران 1373 ش؛ همو، مجموعة قانون مالیاتهای مستقیم ، گردآوری روحالله وهمن، تهران ] 1354 ش [ ؛ محمدبنحسین بیهقی، تاریخ بیهقی ، چاپ علیاکبر فیاض، تهران 1371 ش؛ ایلیا پاولوویچ پطروشفسکی، کشاورزی و مناسبات ارضی در ایران عهد مغول ، ترجمة کریم کشاورز، تهران 1357 ش؛ موهوببناحمد جوالیقی، المعرّب من الکلام الاعجمیّ علی حروف المعجم ، چاپ احمد محمدشاکر، چاپ افست تهران 1966/1345ش؛ عطاملکبنمحمد جوینی، تاریخ جهانگشای جوینی ، چاپ محمدبنعبدالوهاب قزوینی، لیدن 1329ـ 1355/1911ـ1937؛ محمدبن عبدوس جهشیاری، کتاب الوزراء والکتّاب ، چاپ مصطفی سقا، ابراهیم ابیاری و عبدالحفیظ شلبی، قاهره 1357/ 1938؛ محمدبناحمد خوارزمی، مفاتیحالعلوم ، چاپ ابراهیم ابیاری، بیروت 1404/1984؛ الدستور: ترجمه مناللغة الترکیة الیالعربیة ، ترجمة نوفل افندی نعمهالله نوفل، چاپ خلیلافندی خوری، بیروت 1301؛ علیاکبر دهخدا، لغتنامه ، زیر نظر محمدمعین، تهران 1325ـ1359 ش؛ احمدبن داوود دینوری، اخبارالطوّال ، چاپ عبدالمنعم عامر، چاپ افست بغداد ] تاریخ مقدمه 1379/ 1959 [ ؛ هاشم رجبزاده، آئین کشورداری در عهد وزارت رشیدالدین فضلالله همدانی ، تهران 1355 ش؛ رشیدالدین فضلالله، تاریخ مبارک غازانی ، چاپ کارل یان، لندن 1358/1940؛ همو، جامعالتواریخ ، چاپ بهمن کریمی، تهران 1362 ش؛ حسن روملو، احسنالتواریخ، چاپ عبدالحسین نوائی، ج 11، تهران 1349 ش؛ عبدالحسینبنهدایتالله سپهر، مرآةالوقایع مظفری و یادداشتهای ملک المورخین ، چاپ عبدالحسین نوائی، تهران 1368 ش؛ محمدعلیبن احمد سدیدالسلطنه، سفرنامة سدیدالسلطنه: التدقیقفی سیرالطریق ، چاپ احمد اقتداری، تهران 1362 ش؛ سیاق معیشت در عصر قاجار ، سیاق اول: حکمرانی و ملکداری (مجموعهی اسناد عبدالحسین میرزا فرمانفرما) ، چاپ منصوره اتحادیه و سیروس سعدوندیان، تهران 1362ـ1363 ش؛ محمدبن محمود شمسالدین آملی، نقائس الفنون فی عرایس العیون ، چاپ ابوالحسن شعرانی، تهران 1377؛ محمدبنهندوشاه شمس منشی، دستورالکاتب فی تعیین المراتب ، چاپ عبدالکریم علی اوغلی علیزاده، مسکو 1964ـ1976؛ هلالبنمحسن صابی، رسوم دارالخلافة ، چاپ میخائیل عوّاد، بیروت 1406/1986؛ ابراهیمبناسدالله صدیقالممالک، منتخبالتواریخ ، تهران 1366 ش؛ محمدبنجریر طبری، تاریخالرسل والملوک ، چاپ دخویه، لیدن 1879ـ1896، چاپ افست تهران 1965؛ محمدبنعبدالجبار عتبی، ترجمة تاریخ یمینی ، از ناصحبنظفر جرفادقانی، چاپ جعفر شعار، تهران 1357 ش؛ بهرام فرهوشی، فرهنگ فارسی به پهلوی ، تهران 1358 ش؛ فضلاللهبن روزبهان، سلوک الملوک ، چاپ محمدعلی موحد، تهران 1362 ش؛ احمدبنعلی قلقشندی، صبحالاعشی ، قاهره ] تاریخ مقدمه 1383/ 1963 [ ؛ حسنبنمحمد قمی، کتاب تاریخ قم ، ترجمة حسنبن علی قمی، چاپ جلالالدین طهرانی، تهران 1361 ش؛ عبداللهبن محمد کاشانی، تاریخ اولجایتو ، چاپ مهین همبلی، تهران 1348 ش؛آرتور امانوئل کریستنسن، ایران در زمان ساسانیان ، ترجمةرشید یاسمی، تهران 1351 ش؛ محمد کلانتر، روزنامة میرزامحمد کلانتر فارس ، چاپ عباس اقبال آشتیانی، تهران 1362 ش؛ عبدالحیبن ضحاک گردیزی، زینالأخبار ، چاپ عبدالحیّ حبیبی، تهران 1347 ش؛ عبداللهبنمحمد مازندرانی، رسالة فلکیّه ، چاپ والترهینتس، ویسبادن1331/ 1952؛ آدام متز، تمدن اسلامی در قرن چهارم هجری ، ترجمة علیرضا ذکاوتی قراگزلو، تهران 1364 ش؛ مجموعة اسناد و مدارک فرخخان امینالدوله ، ج 5، چاپ کریم اصفهانیان، علیاصغر عمران و قدرتالله روشنی، تهران 1357 ش؛ عبدالله مستوفی، شرح زندگانی من، یا، تاریخ اجتماعی و اداری دورة قاجاریه ، تهران 1360 ش؛ مظفرالدین قاجار، شاه ایران، سفرنامة فرنگستان ، ج 1: سفراول ، چاپ امیرشیرازی، تهران 1363 ش؛ احمدبنعلی مقریزی، کتاب المواعظ والاعتبار بذکر الخطط والا´ثار، المعروف بالخطط المقریزیّة ، بولاق 1270، چاپ افست قاهره ] بیتا. [ ؛ علیبناحمد منتجبالدین بدیع، کتاب عتبةالکتبه: مجموعة مراسلات دیوان سلطان سنجر، چاپ محمد قزوینی و عباس اقبال، تهران 1329 ش؛ جلالالدین محمد منجمیزدی، تاریخ عباسی، یا، روزنامة ملاجلال ، چاپ سیفالله وحیدنیا، تهران 1366 ش؛ میرزا سمیعا، تذکرة الملوک ،چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران 1368 ش؛ علینقی نصیری، القاب و مواجب دورة سلاطین صفویه ، چاپ یوسف رحیملو، مشهد 1372 ش؛ حسینقلی نظامالسلطنه مافی، خاطرات و اسناد حسینقلیخان نظامالسلطنه مافی ، چاپ معصومه مافی... ] و دیگران [ ، تهران 1362 ش؛ جی .اف.پی. هاپکینز، النظم الاسلامیة ، ترجمة امین توفیق طیبی، تونس 1980.