بُرهانِ بلخی، علی ، ابوالحسن علیبنحسن، فقیه و پیشوای حنفیان حلب در قرن ششم. مدرسة بلخیّه منسوب بهاوست (ذهبی، 1406، ج 20، ص 276). وی را بهدلیل نام جدّ اعلایش جعفری نیز نامیدهاند (قرشی حنفی مصری، ج 1، ص 359). تاریخ ولادت بلخی معلوم نیست، بهنوشتة لکنوی ( الفواید البهیّة ، ص 120) زادگاه وی سِکندر از توابع طخارستان بلخ است.بلخی در بخارا به تحصیل پرداخت و فقه و حدیث را نزد عالمان بزرگی چون برهانالائمّه عبدالعزیزبن عمربنمازه و معینالدین نسفی آموخت (ذهبی، همانجا؛ قرشی حنفی مصری، ج 1، ص 359ـ360؛ لکنوی، الفوایدالبهیّة ، ص 121؛ همو، طربالاماثل ، ص 280). بهنوشتة لکنوی ( طربالاماثل ، همانجا) بلخی برای ادامة تحصیل و استماع حدیث، سفری نیز بهبغداد و مکّه کرد، اما نام مشایخ او در آن نواحی بر ما مشخص نیست. در 519، پس از پایان تحصیلات، به دمشق رفت و در آنجا اقامت گزید و این شهر را مرکز تدریس و فعالیت علمی خود قرار داد. همچنانکه به حلب نیز آمد و شد داشت و در آنجا علاوه بر تدریس در مدرسة حلاویه، از نفوذ معنوی و اجتماعی نیز برخوردار بود (قرشیحنفیمصری، ج 1، ص 359). نخستین مدرسهای که بلخی در آنجا به وعظ و سخنرانی پرداخت مدرسة صادریّة دمشق بود (نعیمی، ج 1، ص 537؛ ذهبی، همانجا) و ظاهراً به عللی، از جمله براثر اختلافاتی که بین او و حنبلیان پدید آمد، حوزة فعالیت خود را به مدرسة طرخانیّه انتقال داد (ذهبی، 1984، ج 4، ص 131؛ نعیمی، ج 1، ص 481؛ ابنمبرد، ص 86). سپس در 525، مدرسة بلخیّه بهنام او ساخته و ادارة آن بهوی سپرده شد (نعیمی، همانجا). مدرسة خاتونیّه نیز در 526 برای مذهب حنفی وقف و ادارة آن به بلخی واگذار شد (همان، ج 1، ص 504(.بسیاری از علمای حنفی فقه را از بلخی آموختند که از جمله آنان بدر ابیض، عبدالرشید ولوالجی (متوفی بعد از540) و محمدبن یوسف عقیلی (متوفی 564) بودند (لکنوی، الفوایدالبهیّة ، ص 121(در منابعی که از بلخی سخن رفته ضمن تأکید بر حافظة فوقالعادة او (قرشیحنفیمصری، ج 1، ص 360) اشارهای به تألیف یا تصنیف وی نشده است. تنها ابنقطلوبغا (ص 296) به نقل از القنیة بعضی از فتاوای فقهی بلخی را درج کرده است. فتاوای بلخی و نوشتة برخی منابع (از جمله: قرشی حنفی مصری، ج 1، ص 359)، نشاندهندة اهمیت و نقش بلخی در رویدادهای مذهبی و سیاسی آن زمان است. او به دلیل وارستگی اخلاقی، مردمدوستی، ورع و روحیة دفاع از دین، از جایگاه و نفوذ زیادی برخوردار بوده و گاهی او را از ناشران علوم دینی و اسلامی نامیدهاند. قدیمترین منبعی که از بلخی نام برده، تاریخ دمشق ابنقلانسی (متوفی 555) است که معاصر بلخی بوده است. به نوشتة ابنقلانسی، در 543 نورالدین زنگی اتابکی دستور منع گفتن «حَیّ علی خیرالعمل» را در اذان صادر کرد، از آنرو که آن را از بدعتهای فاطمیون میدانست؛ همچنین سبِّ صحابه را که ظاهراً معمول بود ممنوع کرد و در این اقدام، برهان بلخی او را یاری کرد (ص 468؛ ابوشامة، ج 1، ص 57؛ صفدی، ج 2، ص 74؛ کردعلی، ج 2، ص 21). در 546 که دمشق چند ماه در محاصرة لشکر نورالدین بود، بلخی واسطة پیمان صلح میان نورالدین و حاکم وقت دمشق شد (ابنقلانسی، ص 489؛ ابنکثیر، ج 12، ص 229). بلخی در شعبان 548 درگذشت (ابنقلانسی، ص 499؛ قرشیحنفیمصری، ج 1، ص 360؛ ذهبی، 1406، ج 20، ص 276) و فقط ابنکثیر وفات وی را 546 ضبط کرده است، که با توجه به معاصر بودن ابنقلانسی با بلخی و نقل بیشتر مورّخان بهنظر میرسد که سال 548 درست باشد.منابع: ابنقطلوبغا، تاجالتراجم فی من صنّف منالحنفیّة ، چاپ ابراهیم صالح، بیروت 1412/1992؛ ابنقلانسی، تاریخ دمشق ، چاپ سهیل ذکار، دمشق 1403/1983؛ ابنکثیر، البدایة والنهایة ، بیروت 1411/1990؛ ابنمبرد، ثمارالمقاصد فی ذکرالمساجد ، دمشق 1975؛ عبدالرحمنبن اسماعیل ابوشامة، الروضتین فی اخبار الدولتین ، بیروت ] بیتا. [ ؛ محمدبن احمد ذهبی، سیر اعلام النّبلاء ، ج 20، چاپ شعیب ارنووط و محمدنعیم عرقسوسی، بیروت 1406/1986؛ همو، العبر فی خبر من غبر ، ج 4، چاپ صلاحالدین منجد، کویت 1984؛ خلیلبن ایبک صفدی، تحفة ذویالالباب ، چاپ احسان بنت سعید خلوصی و زهیر حمیدان الصصام، دمشق 1991ـ1992؛ عبدالقادربن محمد قرشی حنفی مصری، الجواهرالمضیئة فی طبقاتالحنفیّة ، حیدرآباد دکن 1332؛ محمد کردعلی، خطط الشام ، بیروت 1390ـ1392/ 1970ـ 1972؛ عبدالحیبن عبدالحلیم لکنوی، الفوائدالبهیّة فی تراجمالحنفیّة ، و یلیها طربالاماثل بتراجمالافاضل ، کراچی 1393؛ عبدالقادربن محمد نعیمی دمشقی، الدّارس فی تاریخالمدارس ، چاپ جعفر حسنی، مصر 1988.